ترجمه و تفسیر سورۀ جنّ
﴿ سورة الجن - سورۀ ٧٢ - تعداد آیات ٢٨ ﴾
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا ﴿١﴾ یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنَا أَحَدًا ﴿٢﴾ وَأَنَّهُ تَعَالَى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلا وَلَدًا ﴿٣﴾ وَأَنَّهُ کَانَ یَقُولُ سَفِیهُنَا عَلَى اللَّهِ شَطَطًا ﴿٤﴾ وَأَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الإنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى اللَّهِ کَذِبًا ﴿٥﴾ وَأَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِنَ الإنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا ﴿٦﴾ وَأَنَّهُمْ ظَنُّوا کَمَا ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ أَحَدًا ﴿٧﴾ وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاءَ فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِیدًا وَشُهُبًا ﴿٨﴾ وَأَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الآنَ یَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَصَدًا ﴿٩﴾ وَأَنَّا لا نَدْرِی أَشَرٌّ أُرِیدَ بِمَنْ فِی الأرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا ﴿١٠﴾ وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِکَ کُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا﴿١١﴾ وَأَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ نُعجِزَ اللَّهَ فِی الأرْضِ وَلَنْ نُعْجِزَهُ هَرَبًا ﴿١٢﴾ وَأَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَى آمَنَّا بِهِ فَمَنْ یُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا یَخَافُ بَخْسًا وَلا رَهَقًا ﴿١٣﴾ وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِکَ تَحَرَّوْا رَشَدًا ﴿١٤﴾ وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا ﴿١٥﴾ وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لأسْقَیْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا ﴿١٦﴾ لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَمَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذَابًا صَعَدًا ﴿١٧﴾ وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا ﴿١٨﴾ وَأَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ یَدْعُوهُ کَادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَدًا ﴿١٩﴾ قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّی وَلا أُشْرِکُ بِهِ أَحَدًا ﴿٢٠﴾ قُلْ إِنِّی لا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَلا رَشَدًا﴿٢١﴾ قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَلَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا ﴿٢٢﴾ إِلا بَلاغًا مِنَ اللَّهِ وَرِسَالاتِهِ وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ﴿٢٣﴾حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ نَاصِرًا وَأَقَلُّ عَدَدًا ﴿٢٤﴾ قُلْ إِنْ أَدْرِی أَقَرِیبٌ مَا تُوعَدُونَ أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَدًا ﴿٢٥﴾ عَالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا﴿٢٦﴾ إِلا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا ﴿٢٧﴾ لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَأَحْصَى کُلَّ شَیْءٍ عَدَدًا ﴿٢٨﴾
معلومات مؤجزدربارۀ سوره:
سورة الجن هفتاد و دومین سوره ازسوره های قرآن عظیم الشان است ، سورهی «جن» یا به اصطلاح سوره ی «قُلْ أُوحِی » از جمله سوره های مکی است.
سورۀ جن دارای (2) دو رکوع ، (28 ) بیست وهشت آیت، (287 ) دو صدو هشتاد وهفت کلمه، (1126 ) یکهزارو یکصدو بیست وشش حرف و(424 ) چهارصدو بیست وچهار نقطه است.
مفسرین می نویسند که این سوره حدوداً در سال ۶ بعثت، بعد از اینکه پیامبر صلی الله علیه وسلم برای دعوت قبیله ثقیف به طائف رفته بود،وآنها در ضمن اینکه دعوت رسول الله صلی الله علیه وسلم را قبول نداشتند، وبا لعکس به آزار واذیت پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز پرداختند در مکه نازل شد.
- این سوره بصورت عمدتاً دربارۀ مخلوق ناپیدائی بنام جن بحث می نماید، در این سوره سخن از ایمان أوردن آنها به پیامبر اسلام محمد صلی الله علیه وسلم و فروتنی آنان در برابر قرآن عظیم الشان، ایمان واعتقاد آنها به معاد و روز بارګشت، و وجود گروهی مؤمن و کافر در میان آنان و بخش مسائلی دیگری را مورد بحث قرار داده است.
- هکذادر این سوره به مسئله یگانه بودن خدا (ج) وبازگشت پس از مرگ بحث صورت گرفته.
- در این سوره از مسئله علم غیب، که هیچ کس از آن اگاهی ندارد جز آنچه که خداوند اراده کرده است، یاد آوری شده است.
وجه تسمیه:
این سوره به دلایل آنکه در باره قصۀ زندگی، احوال و فعالیت های جنیان و بیمدهی آنان
پرداخته است بنام سوره «جن» مسمی گردیده است. درضمن قابل تذکر است که اسم جن در مجموع بیست و دو بار در قرآن عظیم الشان ذکر یافته است.
مناسبت این سوره با سورهی قبل:
سورۀ قبلی، سورۀ نوح میباشد که در سورۀ نوح چگونگی مخالفت معاندان وحی و نبوت و سرانجام شوم آنان را به تصویر کشید تا هشداری برای دشمنان وحی در عصر نبوت باشد و سورۀ مبارک جن با بیان پذیرش رسالت آسمانی توسط جنیان، آن معاندان را مورد تحقیر و توبیخ قرار میدهد که چگونه از آن حقیقت آشکار غافل و محروم مانده اند.
محوراساسی سوره:
محور اساسی این سوره چنانچه در فوق هم گفته شد، جنیان و موضعگیری آنان در برابر وحی و قرآن عظیم الشان تشکیل میدهد.
محتواى کلی سوره:
دربخش اول سوره که تقریبآ نوزده آیه از جمله بیست وهشت ایۀ این سوره را در بر میگیرد سخن از ایمان جـن به پیامبر اسلام محمد صلّى اللّه علیه وسلم و خضوع در برابر قرآن مجید، ایمان و اعتقاد آنها به معاد یعنی روز آخرت، و وجود گروهى مؤمن و كافر در میان آنان و مسائلى از این قبیل مورد بحث قرار گرفته است.
دراین سوره بر بسیارى از عقائد خرافى را در مورد «جنّ» اصلاح وبا استدلال عالی مورد روشنی قرار داده است. درین سوره بر بسیاری از خرفات که در ذهن بخش از انسان ها وجود داشته است، خط بطلان کشیده است.
در بخش دیگرى از این سوره اشارهاى به مسأله توحید و معاد آمده است.
و در آخرین بخش این سوره، مسأله علم به غیب به بحث گرفته شده. تاکید اکید شده است كه هیچ كس از آن آگاهى ندارد، جز آنچه خداوند متعال اراده كرده است.
مباحث مورد بحث درسورۀ جن:
در سوره جن بصورت عموم بر چهار محور اساسی بحث بعمل می اید واین مباحث عبارتند از :
مبحث اول: حکایت ازایمان جن:
مبحث ایمان جن از آیه 1 آغاز والی آیۀ هفت این سوره، ادامه می یابد.
مبحث دوم: حراست ازوحی:
مبحث محافظت وحرست از وحی است، که این موضوع از آیه 8 سوره اغاز والی آیه پانزده ، این سوره ادامه می یابد.
مبحث سوم:دعوت به یکتاپرستی:
مبحث سوم مطرح شده در این سوره از مباحثی بی نهایت مهم که از آیه 23 آغاز والی آیه 24، این سوره ادامه می یابد. این مبحث از مباحث یکتا پرستی است که در رسالت وپروگرام کاری، همۀ پیامبران الهی شامل می باشد.
مبحث چهارم: خداوند عالم غیب است:
این مبحث مبحث داشتن علم غیب است که تنها خداوند متعال عالم الغیب و الشهاده می باشد. این بحث آن از آیۀ 25 سوره آغاز والی آیۀ 28 ، این سوره ادامه می یابد.
در آیات این سوره تأکید بعمل آمده است که: علم غیب ازخصوصیت های ذات احدیت است و علم هیچ کسی در آن راه ندارد. «وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیبِ لا یعْلَمُهَا إِلا هُوَ / کلیدهای غیب تنها نزد اوست و از آن ها غیر از او اطلاعی ندارند.
همچنان در آیۀ 26 الی 28 سورۀ جن فرموده است که (دانندۀ غیب الله تعالی است، و هیچ کسی را بر غیب خود آگاه نمیسازد. مگر پیغمبری که الله تعالی ( ج ) از او خوشنود باشد. الله تعالی برای حفظ آن مقدار غیبی که او را از آن مطّلع میکند، از میان فرشتگان، محافظان و نگهبانانی در پیش و پس او روان میدارد. تا خدا بداند که پیغمبران پیامهای پروردگار شان را رساندهاند، هر چند که خدا از همه چیزهائی که نزدیک ایشان است (و در درون و بیرون آنان است) کاملاً آگاه بوده و بدانها احاطه دارد، و هر چیزی را دانه دانه سرشماری کرده است و دقیقاً میداند.
به این ترتیب اعتقاد به اینکه فلانی غیب می داندویا اعتقاد به اینکه اجنه حاکم بر علم غیب اند، اعتقادی توأم با گناه و گمراهی است و با عقیده اسلامی که علم غیب را مختص الله تعالی می داند، در تضاد مطلق می باشد.
ترجمۀ سورۀ جن:
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام الله بخشندۀ مهربان
« قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا» ﴿١﴾ (بگو: به من وحی شده است که تنی چند از جنیان به سخنانم گوش فرادادهاند، سپس گفتهاند: «ما قرآن عجیبی شنیدهایم..)
«یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنَا أَحَدًا »﴿٢﴾(که) به راه راست هدایت میکند پس به آن ایمان آوردیم و هرگزکسی را شریک پروردگارمان قرار نخواهیم داد.)
«وَأَنَّهُ تَعَالَى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلا وَلَدًا » ﴿٣﴾
و اینکه او پروردگار والای ما است همسر و فرزندی اختیار نکرده است
«وَأَنَّهُ کَانَ یَقُولُ سَفِیهُنَا عَلَى اللَّهِ شَطَطًا »﴿٤﴾
و (شگفت) آنکه از میان ما نادانی در باره خدا سخنانی یاوه می گفت
«وَأَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الإنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى اللَّهِ کَذِبًا »﴿٥﴾
و اینکه ما گمان میکردیم که انس و جنّ هرگز بر خدا دروغ نمیبندند.
«وَأَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِنَ الإنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا» ﴿٦﴾
و اینکه مردانی از بشر به مردانی از جنّ پناه میبردند، و آنها سبب افزایش گمراهی و طغیانشان میشدند.
«وَأَنَّهُمْ ظَنُّوا کَمَا ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ أَحَدًا» ﴿٧﴾
و اینکه آنها گمان کردند ،همانگونه که شما گمان میکردید، که خداوند هرگز کسی را (به نبوّت) مبعوث نمیکند
« وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاءَ فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِیدًا وَشُهُبًا »﴿٨﴾
و ما بر آسمان دستیافتیم و آن را پر از نگهبانان توانا و تیرهای شهاب یافتیم
«وَأَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الآنَ یَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَصَدًا» ﴿٩﴾
و اینکه ما پیش از این به استراق سمع در آسمانها مینشستیم؛ امّا اکنون هر کس بخواهد استراق سمع کند، شهابی را در کمین خود مییابد.
«وَأَنَّا لا نَدْرِی أَشَرٌّ أُرِیدَ بِمَنْ فِی الأرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا »﴿١٠﴾
و اینکه (با این اوضاع) ما نمیدانیم آیا اراده شرّی درباره اهل زمین شده یا پروردگار شان خواسته است آنان را هدایت کند؟!
«وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِکَ کُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا »﴿١١﴾
و اینکه در میان ما، افرادی صالح و افرادی غیر صالحند؛ و ما گروههای متفاوتی هستیم.
« وَأَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ نُعجِزَ اللَّهَ فِی الأرْضِ وَلَنْ نُعْجِزَهُ هَرَبًا »﴿١٢﴾
و اینکه ما یقین داریم هرگز نمیتوانیم بر اراده خداوند در زمین غالب شویم و نمیتوانیم از (پنجه قدرت) او بگریزیم
«وَأَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَى آمَنَّا بِهِ فَمَنْ یُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا یَخَافُ بَخْسًا وَلا رَهَقًا» ﴿١٣﴾
و اینکه ما هنگامی که هدایت قرآن را شنیدیم به آن ایمان آوردیم؛ و هر کس به پروردگارش ایمان بیاورد، نه از نقصان میترسد و نه از ظلم!
« وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِکَ تَحَرَّوْا رَشَدًا »﴿١٤﴾
و اینکه گروهی از ما مسلمان و گروهی ظالمند؛ هر کس اسلام را اختیار کند راه راست را برگزیده است
«وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا» ﴿١٥﴾
و امّا ظالمان آتشگیره و هیزم دوزخند!
« وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لأسْقَیْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا »﴿١٦﴾
و اینکه اگر آنها (= جنّ و انس) در راه (ایمان) استقامت ورزند، با آب فراوان سیرابشان میکنیم!
«لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَمَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذَابًا صَعَدًا »﴿١٧﴾
هدف این است که ما آنها را با این نعمت فراوان بیازماییم؛ و هر کس از یاد پروردگارش روی گرداند، او را به عذاب شدید و فزایندهای گرفتار میسازد!
« وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا »﴿١٨﴾
و اینکه مساجد از آن خداست، پس هیچ کس را با خدا نخوانید!
« وَأَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ یَدْعُوهُ کَادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَدًا» ﴿١٩﴾
و اینکه هنگامی که بنده خدا (= محمّد (ص) به عبادت برمیخاست و او را میخواند، گروهی پیرامون او بشدّت ازدحام میکردند
« قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّی وَلا أُشْرِکُ بِهِ أَحَدًا» ﴿٢٠﴾
بگو: «من تنها پروردگارم را میخوانم و هیچ کس را شریک او قرار نمیدهم
«قُلْ إِنِّی لا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَلا رَشَدًا »﴿٢١﴾
بگو: «من مالک زیان و هدایتی برای شما نیستم»
«قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَلَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا» ﴿٢٢﴾
بگو: «(اگر من نیز بر خلاف فرمانش رفتار کنم) هیچ کس مرا در برابر او حمایت نمیکند و پناهگاهی جز او نمییابم »
« إِلا بَلاغًا مِنَ اللَّهِ وَرِسَالاتِهِ وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا »﴿٢٣﴾
تنها وظیفه من ابلاغ از سوی خدا و رساندن رسالات اوست؛ و هر کس نافرمانی خدا و رسولش کند، آتش دوزخ از آن اوست و جاودانه در آن میمانند!
«حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ نَاصِرًا وَأَقَلُّ عَدَدًا» ﴿٢٤﴾
این کار شکنی کفّار همچنان ادامه مییابد) تا آنچه را به آنها وعده داده شده ببینند؛ آنگاه میدانند چه کسی یاورش ضعیفتر و جمعیّتش کمتر است!
«قُلْ إِنْ أَدْرِی أَقَرِیبٌ مَا تُوعَدُونَ أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَدًا »﴿٢٥﴾
بگو: «من نمیدانم آنچه به شما وعده داده شده نزدیک است یا پروردگارم زمانی برای آن قرارمیدهد؟!
« عَالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا »﴿٢٦﴾
دانای غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمیسازد
«إِلا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا »﴿٢٧﴾
مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش رو و پشت سر برای آنها قرار میدهد.
«لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَأَحْصَى کُلَّ شَیْءٍ عَدَدًا »﴿٢٨﴾
تا بداند پیامبرانش رسالتهای پروردگارشان را ابلاغ کردهاند؛ و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصاء کرده است.
توضیح برخی از کلمات سوره جن :
کلمه « رهقا » که در آیه 6 سوره آمده است : « وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقاً » مفسرین این کلمه را به معنا های ذیل معنا نموده اند: « سفاهت و جهالت . گمراهی و سرکشی .»
کلمه« قددا » که در آیه 11 سوره آمده است : « وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِكَ كُنَّا طَرَائِقَ قِدَداً » مفسرین در این کلمه را به معنا های ذیل معنا نموده اند: « جمع قدة : فرقه . دسته . گروه . »
کلمات چون « بخسا ـ رهقا » که در آیه 13سوره آمده است : « وَأَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَى آمَنَّا بِهِ فَمَن يُؤْمِن بِرَبِّهِ فَلَا يَخَافُ بَخْساً وَلَا رَهَقاً » مفسرین این کلمات را به معنا های ذیل معنا نموده اند: « بخسا : نقصان و کاهش .» ، «رهقا : ستم .»
کلمه « القاسطون »که در آیه 14 سوره آمده است « وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُوْلَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَداً » مفسرین در این کلمه را به معنا های ذیل معنا نموده اند «کج روان و منحرفان . ستمکاران و بیدادگران .»
کلمه ( غدقا ) که در آیه 16 سوره آمده است :« وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَّاء غَدَقاً » مفسرین این کلمه را به معنا های ذیل معنا نموده اند: «فروان ، زیاد .»
کلمه « صعدا » که در آیه 17 سوره آمده است :«لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَمَن يُعْرِضْ عَن ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذَاباً صَعَداً » مفسرین این کلمه را به معنا های ذیل معنا نموده اند:
«سخت . غیر قابل تحمل . طاقت فرسا .»
کلمه « لبد » که در آیه 19 سوره آمده است :« وَأَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كَادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً » مفسرین این کلمه را به معنا های ذیل معنا نموده اند: «جمع لبدة ، متراکم و انباشته .»
کلمه « أمدا » که در آیه 25 سوره آمده است : « قُلْ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَداً » » مفسرین این کلمه را به معنا های ذیل معنا نموده اند:«مدت زمان طولانی .»
کلمات « یسلک ـ رصدا » که در آیه 27 این سوره آمده است : « إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً » » مفسرین این کلمات چنین معنا نموده اند:«یسلک : داخل می کند . روان می سازد .» «رصدا : جمع راصد نگهبانان و مراقبان .»
فواید وبرداشت از سورۀ جن:
درمورد فواید وبرداشت از سورۀ جن میتوان نکاتی ذیل را برجسته ساخت:
اول:
- از فحوای سورۀ جن بخصوص از ( آیۀ اولی الی آیه هفتم ) چنین معلوم میشود، که محمد صلی الله علیه وسلم از جمله پیامبران است که به سوی انس و جن فرستاده شده است، همانطوریکه بر انسانها لازم است که تابع شریعت او شوند جنیان نیز مکلفیت دارند، تا بر اوایمان کامل بیاورند.
دوم:
- هرگاه خداوند إرادهی انجام کاری کند بستر مناسب را برای آن مهیا ساخته و اسباب و ابزار لازم را فراهم میآورد و با هر مانعی با شدت برخورد میکند و نابود میسازد.
سوم:
- علم خداوند بر همۀ اشیاء إحاطه دارد و هیچ چیز (هر چند بسیار کوچک و ناچیز) هم باشد ،بدون علم و إرادهی او نه پدید آمده و نه تغییر مییابد.
چهارم:
- علم غیب مخصوص خداوند است و هیچ مخلوقی أعم از جنس و إنس کوچکترین اطلاعی از مسائل غیبی ندارد مگر مواردی که برای برخی پیامبرانش جهت إقامهی حجت بیان داشته است.
پنجم:
- نعمت و خوشی، امتحان خداوندی است پس هر آن که سپاس و شکرگزاری کرد روزیش افزون شود و هر کس ناسپاسی ورزد پس بداند عذاب خداوند دردناک است «لَئِن شَكَرۡتُمۡ لَأَزِیدَنَّكُمۡۖ وَلَئِن كَفَرۡتُمۡ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٞ» (سوره الحجر: 27).
ششم:
- مساجد، منازل و مکان عبادت خداوند متعال اند، از این رو هیچ کس اجازه ندارد در عبادت، چیزی را شریک او سازد و دست نیاز بهسوی غیر او دراز کند.
هفتم:
- مشرکان نه تنها خود را از قبول دعوت محروم ساخته و به تکذیب آن پرداخته بودند بلکه دیگران را از شنیدن و اندیشیدن در آن باز میداشتند.
هشتم:
- خدا و فرشتگانش یاریرسان مومنان موحّدند و آنها را در دنیا پشتیبانی و در آخرت حمایت میکنند اما مشرکان از چنین محرومند.
نهم:
- میزان توجه و حمایت خداوند به بندگانش براساس اخلاص و توجه بنده به خداست و هر چه این اخلاص و توجه بیشتر و قویتر گردد حمایت و توجه خداوند نیز بیشتر میشود و هر چه از میزان این اخلاص و توجه کاسته شود توجه خداوند نیز کمتر میشود تا جایی که ممکن است بنده در محضر خداوند کاملا بیاعتبار شود.
دهم:
- هرآنچه پیش گویان تحت هر نام و نشانی از امور غیبی ادعا کنند بیشک باطل بوده و دروغ بستن بر خداوند و مردم محسوب میشود، از این رو دوری از آنها واجب است.
عالّم جن، عالم ناشناختهای است و ما انسانها تنها از جنیان آن چیزهایی را میدانیم که خداوند در قرآن و پیامبر در احادیث برای ما نقل کردهاند.
اسباب نزول :
اسباب نزول آیۀ اول سورۀ جـن:
امام بخاری،امام ترمذی وسایرین از ابن عباس روایت کرده اند که رسول الله صلی الله علیه وسلم برای جن نه قرآن خوانده ونه آنان را دیده است ولیکن آن بزرگوار با گروهی از اصحاب خود به بازار عکاظ رفتند. ( ابن عباس می گوید ) در آن هنگام میان شیاطین واخبار آسمانی مانع ایجاد وطرف آنها شهاب پر تاب می شد. شیاطین نزد قوم خود مراجعت کردند. سران وبزرگان آنان گفتند: این کار صورت نگرفته مگر به علت حادثه بزرگ، شرق وغرب عالم را گردش کنید وعلت این حادثه را بیابید آنان ( شرق وغرب دنیا را گشتند وآنچه را که میان آنها واخبار آسمانی حایل شده بود جستجو کردند.) گروهی که به قصد تهامه رفته بودند گذارشان به نخله افتاد، درآنجاپیامبر صلی الله علیه وسلم با یاران خود نماز با صبح را اقامه می کرد. چون تلاوت قرآن را شنیدند گوش دادند وگفتند:به خدا قسم همین است آن که میان شما وخبر آسمان حایل شده است. ازآن جا برگشتند وبه نزد قوم خویش مراجعت کردند وگفتند: کلام شگرف وخوش ایند ی را شنیدیم بنابر این « قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ » به پیامبر نازل شد. گفتارجن به آن بزرگوار وحی شد ( مواخذ :تفسیر بیان کلمات قرآن کریم تالیف شیخ حسنین محمد مخلوف واسباب نزول تالیف علامه جلال الدین سیوطی ترجمه عبد الکریم ارشاد فاریابی – شأن نزول سورۀ جن).
- ابن جوزی در کتاب «صفوة الصفوه» از سهل بن عبدالله روایت کرده است: در نواحی دیار عاد بودم ناگاه شهری دیدم که از سنگ کنده شده بود و در وسط آن قصری قرار داشت که از یک پارچه سنگ ساخته شده بود و در آنجا جن زندگی میکرد داخل شدم ناگاه دیدم شیخ قوی الهیکل و تنومندی با جامة پرطراوت پشمیرو به کعبه نماز میخواند، تازگی و طراوت جامة او بیشتر مایة شگفت و تعجب من شد تا تنومندی و درشتی اندامش، سلامش کردم جواب سلامم را داد و گفت: ای سهل، جثة بزرگ لباس را کهنه نمیکند. بلکه لباس را ارتکاب گناهان و خوردن غذاهایی که از کسب حرام به دست میآید کهنه میسازد و این جامه هفت صد سال است که بر تن من است و با این لبای عیسی و محمد را ملاقات کردم و به هردو ایمان آوردم. گفتم: خودت کیستی؟ گفت: از آن جماعتی هستم که خدا « قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ » را در موردشان نازل کرده است.
اسباب نزول آیة 6:
- ابن منذر، ابن ابوحاتم و ابوشیخ در «عظمه» از کردم بن ابوسائب انصاری روایت میکنند: در اوایل شهرت و آوازة خیر پیامبر با پدرم به سوی مدینه روانه شدیم شبی را در نزد چوپانی پناهگاه گرفتیم نصف شب گرگ آمد و از گله یک بره دزدید. چوپان برخاست و گفت: ای ساکن وادی در پناة تو هستم، منادیی که ما او را نمیدیدیم، صدا کرد ای سرحان، [رهایش کن] بعد از این صدا برده با شتاب میان گله برگشت، خدا آیة
«وَأَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِنَ الإنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا» را به مکه به رسول خود نازل کرد.
- ابن سعد از ابورجای عطاردی منسوب به قبیلة بنی تمیم روایت کرده است: وقتی رسول الله صلی الله علیه وسلم مبعوث گردید من سرپرست خانوادة خویش بودم و به طور کافی و شایسته به آنها خدمت میکردم، در این هنگام با شتاب خارج شدیم و به بیابانی خالی از آب و علف رسیدیم. همیشه وقتی به چنین جاهایی میرسیدیم، شامگاهان سر گروة ما میگفت: ما امشب از شر جن به سرور این وادی پناه میبریم. آن شب هم این جملات را گفتیم. پس به ما گفته شد: راه و روش این شخص شهادت لا إله إلا الله وأن محمداً رسول الله است. هرکس به این کلمه اقرار کند جان و مالش در امان است. بنابراین، برگشتیم و اسلام را پذیرفتیم. ابورجاء گفته است: به نظر من الله تعالی این آیه را در بارة من و یارانم « وَأَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِنَ الإنْسِ» نازل کرده است.
- خرائطی در کتاب «هواتف جان» آورده که از عبدالله بن محمد بلوی و او از عماره بن زید و او نیز از عبدالله بن علاء و او از محمد بن عکبر شنیده و او از سعید بن جبیر روایت کرده است: رافع بن عمیر از قبیلة بنی تمیم آغاز مسلمانشدن خود را چنین بیان میکند: شبی در ریگستان پرخم و پیچ راه میرفتم که ناگاه خواب بر من غلبه کرد، از شتر پیاده شدم و او را خواباندم و از شر جن به سرور این وادی پناه بردم و به خواب رفتم. در عالم رؤیا دیدم که مردی میخواهد با سلاحی که در دست دارد شتر مرا گردن بزند. هراسان از خواب بیدار شدم و چپ و راست نگاه کردم هیچ چیزی ندیدم و به خود گفتم: این رؤیاست، دوباره خوابیدم، باز مثل سابق خواب دیدم. بیدار شدم و دیدم که شترم رمیده است و ملتفت شدم جوانی مانند همان کسی که در خواب دیده بودم سلاح در دست دارد و مرد کهنسالی دست او را گرفته از شتر من دورش میکند. آن دو در حال دعوا بودند که ناگاه سه گاو وحشی آمد. مرد مسن گفت: برخیز هرکدام از اینها را بخواهی عوض شتر پناهندة آدمیزاد من برای خودت بگیر، جوان برخاست و یکی از گاوها را گرفت و رفت. پس شیخ متوجه من شد و گفت: ای جوان! هرگاه در یکی از این وادیها پیاده شدی و از چیزهای هولناک آن ترسیدی، بگو از شر چیزهای هراسانگیز این وادی به پروردگار محمد پناه میبرم و به هیچ جن پناه مگیر که فرمانروایی آنها باطل شد. رافع بن عمیر میگوید: گفتم: این محمد کیست؟ گفت: پیامبری است که روز دوشنبه از میان عرب برانگیخته شد، دعوت او منحصر به شرق و غرب عالم نیست. گفتم: اهل کجاست؟ گفت: یثرب دیار نخلستانها. چون صبح دمید شتر خویش را سوار شدم و با جدیت راه پیمودم تا وارد مدینه شدم. رسول خدا r مرا دید و سر گذشت مرا قبل از این که من چیزی بگویم بیان داشت و به اسلام دعوتم کرد. من اسلام را پذیرفتم. سعید بن جبیر میگوید: ما فکر میکنیم این همان کسی است که در بارهاش آیة « وَأَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِنَ الإنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا ﴿٦﴾ وَأَنَّهُمْ ظَنُّوا کَمَا ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ أَحَدًا » نازل شده است.
اسباب نزول آیة 16:
- و از مقاتل روایت کرده است: هفت سال بر کفار قریش باران نبارید. پس آیة «و اينكه اگر ( بنى آدم) بر شيوه ( راستين اسلام) پايدار مىماندند به آنان آب (و امكاناتى) بسيار بهره مىداديم».«وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لأسْقَیْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا » «و آنكه مساجد خاصّ خداوند است. پس كسى ديگر را با خداوند [به نيايش] مخوانيد». در موردشان نازل شد.
اسباب نزول آیة 18:
- ابن ابوحاتم از طریق ابوصالح از ابن عباس ب روایت کرده است: گروهی از جنیان گفتند: ای رسول خدا! به ما اجازه بده به کنار تو در مسجد نماز بخوانیم. پس خدا«و آنكه مساجد خاصّ خداوند است. پس كسى ديگر را با خداوند ( به نيايش) مخوانيد».﴾ را نازل کرد.
- ابن جریر از سعید بن جبیر روایت کرده است: گروهی از اجنه به نبی کریم گفتند: چگونه در کنار تو به مسجدت نماز بخوانیم، در حالی که از تو دوریم. پس آیة
وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا ﴾ نازل گردید. طبری 35128
اسباب نزول آیة 22:
- ابن جریر از حضرمی روایت کرده است: یکی از اشراف جنیان که پیروان زیاد داشت میگفت: محمد امید دارد که خدا او را از رنج و سختی نجات میدهد. در حالی که من خودم میتوانم او را از رنج و سختی نجام بدهم. پس خدای بزرگ آیة « قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَلَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا»«بگو: كسى مرا از [كيفر] خداوند پناه ندهد. و هرگز پشت و پناهى جز او نيابم». (طبری 35245. )
(مواخذ : اسباب نزول آیات قرآن کریم (ترجمة کتاب: لباب النقول فی أسباب النزول) تألیف:جلال الدین سیوطی تحقیق:عبدالرزاق المهدی ترجمة:عبدالکریم ارشد)
واقعاتی قبل از نزول سورۀ جن :
خوانندۀ محترم! قبل از اینکه «سورۀ الجن » نازل شود، برخی از واقعاتی مهمی قبل از نزول آن بوقوع پیوسته بود که ذکر ویاد اوری آنرا دراین مبحث لازم وضروری میدانم :
واقعه ای اول:
قبل از بعثت رسول الله صلی الله علیه وسلم شیطان تا آسمانها می رفتند ، وبه اخبار فرشتگان گوش فرا می دادند ، ولی بعد از بعثت رسول الله صلی الله علیه وسلم جن به وسیله « ثاقب » از این عمل ممنوع شدند وجلو آنان گرفته شد ، ودر ضمن تحقیق وبررسی از این حادثه ، گروهی از جنیان به محضر رسول الله صلی الله علیه وسلم رسیدند ، چنان که تفصیل آن در سوره احقاف بیان گردیده است .
واقعه ای دوم:
در زمان جاهلیت عادات مردم بر این بود که هر گاه در اثنای سفر در جنگل یا هم وادی صحرا ویا هم دریا ، وقت استراحت شان فرا می رسید ، به این نیت که سردار از ما نگه داری ومحافظت کند ، می گفتند : « آعوذ بعزیز هذا الوادی من سفها ء قومه » یعنی من از شر ارت سفهای قوم سردار این رودخانه ، به او پناه می برم .
واقعه ای سوم:
در اثر دعای بد ونفرین آن حضرت صلی الله علیه وسلم در مکه قحطی واقع شده بود ، وتا چندین سال ادامه داشت .
واقعه ای چهارم:
وقتی که آن حضرت صلی الله علیه وسلم اقدام به دعوت به اسلام نمود ، کفار مخالف، علیه او هجوم آوردند. ( مواخـذ: تفسیر معارف القرآن : مفتی محمد شفیع عثمانی دیوبندی ترجمه مولانا محمد یوسف حسین پوری جلد چهاردهم )
سفر رسول الله (ص) به طائف)
شهر طائف از جمله شهر های زیبا ویکی از سرسبز ترین منطقه وولایت کشور عربستان سعودی امروزی بشمار می رود در دوران جاهلیت قبل از اسلام این شهر مرکز « لات » خدای مشهور عرب بود .
داستان سفر پیامبر به طائف از سفر های است ، که مقدمه برای بسیاری از حوادث واز جمله ایمان آورد ن اجنه بر پیامبراسلام محمد صلی الله علیه وسلم بحساب می رود.
سیرت نویسان می نویسند که پیامبر صلی الله علیه وسلم در ماه شوال سال دهم بعثت که برابر است با ماه مه یا اوایل ماه ژوئن سال 619 میلادی،به شهر طائف که در حدود 60 میلی از شهر مکه فاصله داشت به سفر پرداخت .
چرا رسول الله طائف را برای دعوت انتخاب کرد:
طائف از جمله منطقهای استراتژیک برای سران قریش به حساب میآمد. قریش در طائف اهدافی داشتند که به آن چشم طمع دوخته بودند و در گذشته تلاش زیادی برای تصرف طائف انجام داده بودند و برای این منظور به وادی وج یورش بردند؛ چون درختان و کشتزارهای فراوانی داشت تا اینکه ثقیف از قریش احساس ترس نمود و با آنها پیمان دوستی بست و قبیله بنیدوس را نیز در شمار آنها قرار داد(شرح عسقلانی بر صحیح بخاری، کتاب الکفاله، ج 4، ص 373.)
بسیاری از ثروتمندان مکه در طائف املاکی داشتند و فصل تابستان را در آنجا سپری میکردند؛ بخصوص قبیلة بنیهاشم و عبدشمس ارتباط دائمی و وسیعی با طائف داشتند همان طور که بنی مخزوم منافع مالی مشترکی با ثقیف داشتند. بنابراین، حرکت رسول الله به طائف، حرکتی حساب شده ودقیق بود؛ چون اگر او میتوانست در طائف نفوذ نماید و قبیلهای او را یاری میداد، این امر علاوه بر آنکه قریش را به هراس میانداخت وامنیت و منافع اقتصادی آنها را به صورت مستقیم تهدید میکرد؛ به محاصره وتحریم وانزوای قریش از بیرون میانجامید و این حرکت سیاسی و دعوتی پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم بیانگر این مطلب است که ایشان برای تأسیس دولتی مسلمان یا نیروئی که خود را وارد میدان نبرد نماید، از اسباب و و سایل استفاده میکرد؛ چون وجود دولت و نیرویی توانمند از وسایل مهم در رساندن دعوت خدا به مردم است.
پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم با رسیدن به طائف، مستقیماً به مرکز قدرت و تصمیم گیری سیاسی رفت.( اصول الفکر السیاسی، ص 174 )
مورخین می نویسند که در طائف ،بنیمالک و همپیمانانشان بر طائف مسلط بودند و رهبری آن را برعهده داشتند و ریاست امور مذهبی نیز در دست این دوگروه بود؛ علاوه بر آن رهبری سیاسی واقتصادی را نیز در دست داشتند.
چرا پیامبر با پای پیاده به این سفر پرداخت :
پیامبر صلی الله علیه وسلم از مکه پیاده بیرون رفت تا قریش گمان نبرد که او میخواهد به جایی دور برود؛ چون اگر او با سواری حرکت میکرد، شبهات و تردیدهایی را برمی انگیخت و قریش براساس این حدس که قصد مسافرت به خارج از مکه را دارد، از مسافرت او ممانعت به عمل میآوردند.
بنآ پیامبرصلی الله علیه وسلم همه ای این مسافت طولانی را پای پیاده طی نموده است ، در این سفر پر مشقت ، رسول الله صلی الله علیه وسلم را زید بن حارث همراهی می کرد .
منطق همراهی زید بن حارث :
زید بن حارث غلام بی بی خدیجه بود ، و35 سال قبل از هجرت در مکه درخاندان بنی کلب به دنیا آمده ودر سن ده سالگی محمد صلی الله علیه وسلم اورا به فرزندی گرفت ، واو نیز حاضر نشد نزد پدرش حارثه دیگر برگردد ، نام زید بن حارث در ( آیه 37 سوره احزاب ) تذکر رفته .اودرسال 629 میلادی ( سال هشتم هجرت ) در غزوه موته به شهادت رسیده است .
در مورد اینکه چرا پیامبرصلی الله علیه وسلم زید بن حارث را باخوددر این سفربه همرای خود برد محللین مینویسند : از یک طرف زید پسرخواندة پیامبرصلی الله علیه وسلم بود و اگر کسی او را میدید، شک و تردیدی به خود راه نمیداد؛ چون زید با پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم روابط محکم و بسیار نزدیکی داشت و از طرفی دیگر پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم زید را کاملاً میشناخت و اخلاص ، محبت ،امانتداری و صداقت او را نسبت به خود ، خوب میدانست و زید مورد اطمینان کامل پیامبر اسلام بود ، و رازی را افشا نمینمود و پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در همراهی به او اعتماد نمود و او نیز جوانمردی و رفاقت خویش را چه قبل از اینکه مورد اصابت ناجوانمردانه جوانان طائیف قرار گیرد و یا زخمی گردد و یا بعد از آن به اثبات رساند؛ چراکه خود را سپر بلای آن حضرت صلی الله علیه وسلم کرده بود.
پیامبر صلی الله علیه وسلم در امر دعوت، روش پیامبران قبل از خود را الگو وسرمشق خود قرار داده بود، بطور مثال حضرت نوح حدود نهصد و پنجاه سال از عمر خود را صرف دعوت قوم خود به سوی الله نمود. « وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلا خَمْسِينَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ » (آیه 14 سوره عنکبوت )
در این سالهای طولانی او فقط دعوت میداد و آن را به شیوههای مختلف تکرار مینمود؛ چنانکه قرآن عظیم الشان می فرماید :
«إِنَّا أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (١)قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ (٢)أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ (٣)يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرْكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذَا جَاءَ لا يُؤَخَّرُ لَوْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (٤)قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلا وَنَهَارًا (٥)فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِي إِلا فِرَارًا (٦)وَإِنِّي كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبَارًا (٧)ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهَارًا (٨)ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْرَارًا (٩)فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا (10) » (سوره نوح آیات 1-10 )
علیرغم گذشت این زمان طولانی، نوح از دعوت به سوی الله بازنایستاد وازهمت او در رساندن رسالتش کاسته نشد و بینش و چارهاندیشی او در استفاده از اوقات و شیوههای گوناگون ضعیف نگردید.
در ضمن باید یاد اور شد که مفسر شهیر جهان اسلام در تفسیرخویش آلوسی مینویسد که : نقش دعوت علنی وآشکار بر دعوت پنهانی و سری مقدم و برتری دارد و دعوت علنی شایستهتر است برای کسی که هدفش اجابت باشد و این بیشتر باعث اجابت میگردد؛ چون دقت وتوجه مدعو را همراه دارد.( تفسیر آلوسی، ج 10، ص 89 )
پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز از شیوههای متنوع و گوناگونی در دعوت استفاده میکرد. او به صورت پنهانی و علنی و به صورت مسالمتآمیز و هم در ضمن جنگ دعوت میداد و به صورت جمعی و فردی و در سفر و اقامت ابلاغ رسالت میکرد. همچنین داستانهای گذشتگان را حکایت میکرد و مثالهایی بیان مینمود و از وسیلههای روشنگری با کشیدن خط روی زمین و غیره استفاده میکرد و نیز تشویق مینمود و مژده میداد ضمن آنکه بیم میداد و میترساند. به هر حال ایشان در هر لحظه و در هر حال و با شیوههای گوناگون، اهل مکه را دعوت داد (مقومات الدعوه و الداعیه، بادحدح، ص 123. )
آن حضرت صلی الله علیه وسلم برای ایجاد مرکز جدیدی برای دعوت، تلاش مینمود؛ او از قبیلة ثقیف کمک خواست، اما مرد ثقیف این دعوت صلح امیز او را با خشونت وبه بدترین شیوه ووجه آن رد نمود.
پیامبر صلی الله علیه وسلم در مسیر راه این سفر به هر یکی از طوایف که می رسید ، به تبلیغ دین مقدس اسلام پرداخته وآنان را به دین اسلام دعوت می نمود .ولی طوریکه سیرت نویسان می نگارند هیچ یکی ازبزرگان طائف جواب مثبت به دعوت برحق پیامبر اسلام نداند وبه این دعوت لبیک نه گفتند .
ابن هشام در سیره خود میگوید :زمانیکه پیامبرصلی الله علیه وسلم به شهر طائف رسید، نزد افرادی از قبیلة ثقیف رفت که در آن روز سران و اشراف آن قبیله به شمار میرفتند و آنها سه برادر به نامهای عبدیالیل بن عمرو، مسعود بن عمرو و حبیب بن عمرو بودند. زن یکی از آنان قریشی و از قبیلة بنو جمح بود (سیره ابن هشام، ج 2، ص 78 ) آن حضرت با آنها دیدار کرد، اما فرزندان عمرو بسیار ترسو بودند و خیلی احتیاط میکردند، از این رو دعوت پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم را نپذیرفتند؛ بلکه نهایت بیخردی و گستاخی و بیادب را با او روا داشتند.
یكی از آنان گفت: اگر خدا تو را برگزیده باشد، پرده خانه كعبه را پاره خواهم كرد.
دومی گفت: آیا خداوند، كسی غیر از تو پیدا نكرد كه او را مبعوث كند؟
سومی گفت: قسم به الله با تو هرگز سخن نمی گویم. اگر تو پیامبر باشی، شأن تو فراتر از آن است كه بخواهم، با تو سخن بگویم و اگر بر خدا دروغ بسته باشی، مناسب نیست با تو سخن بگویم.
صبر وحوصیله مندی پیامبر در این سفر :
پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم برخورد و رفتار زشت و همراه با تمسخر و استهزاء رهبران طائف را تحمل نمود ولی خشمگین نشد؛ بلکه از آنها خواست وفرمود : «حالا كه حرف مرا نمی پذیرید حداقل راز مرا پنهان نگه دارید».
هدف پیامبر صلی الله علیه وسلم از این اقدامی محتاطانه این بود؛ چون اگر قریش از این ارتباط آگاه میگردیدند، نه تنها او را به باد مسخره میگرفتند؛ بلکه ممکن بود به شکنجه و جفای خود شدت بدهند و بکوشند تا حرکت او را در مکه و خارج از آن کنترل نمایند.( السیرة النبویه جوانب الحیطه والحذر، ص 109 – 110. )
رسول الله صلی الله علیه وسلم مدت ده روز در طائف اقامت گزید وهمه روزه سران واشراف و بزرگان آن قوم را ملاقات میكرد ودر امور دعوت به انان بحث میکرد که در نهایت آنها گفتند: از شهر ما برو و آنگاه اوباش ها را بر ضد آنحضرت صلی الله علیه وسلم بر انگیختند و چون می خواست از شهر بیرون برود، اراذل و اوباش ها ، او را دنبال كردند و به او ناسزا می گفتند و بر سرش فریاد می زدند تا اینكه مردم جمع شدند و دو صف تشكیل دادند و شروع به سنگ زدن و ناسزا گویی كردند و چنان به پاهای مبارك آنحضرت سنگ زدند كه پاهایش، خونین شد.
مؤرخین می نویسند: زید بن حارثه خودش را سپر آن حضرت قرار داد و از اینرو چند جای سرش شكست و آنان، رسول الله را می زدند تا اینكه به باغ عتیبه و شیبه فرزندان ربیعه رسیدند.
پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم نپسندیدند که نزد آنها بنشیند بنابراین، همراه زید به سایه درخت انگوری رفتند و آن جا نشستند و بدین ترتیب آن دسته از سبکسران و بیخردان و اراذل و اوباش ثقیف از تعقیب پیامبر صلی الله علیه وسلم دست برداشتند. پیامبر و زید زیر سایه درخت نشستند تا استراحت نمایند. با وجود اینکه پسران ربیعه برخورد سبکسران اهل طائف را با پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم ، دیدند، اما هیچ عکس العمل و اقدامی انجام ندادند و پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم با حالتی خسته و اندوهگین و سرشار از حزن و اندوه به پروردگار متوجه شد و از او چنین خواست:
آنحضرت صلی الله علیه وسلم آنجا نشست تا كمی آرام بگیرد و دعای مشهورش را همانجا بزبان اورد ؛ دعایی كه بیانگر شدت غم و اندوه پیامبرصلی الله علیه وسلم است از آن جهت كه حتی یك نفر هم ایمان نیاورده بود.
پیامبر چنین دعا كرد:
پروردگارا! از ناتوانی خود و از کمی چاره در کار خویش و از خفت وخواری ام در نزد مردمان به تو شکایت میکنم. ای مهربانترین مهربانان! تو پروردگار مستضعفان و پروردگار منی. مرا به چه کسی وا میگذاری؟ به بیگانهای که بر من پرخاش نماید یا به دشمنی که زمام امور مرا به او سپردهای؟ اگر تو بر من خشم نگیری من هیچ باکی ندارم، اما آسایش و آرامشی که برایم عنایت فرمایی، برای من گواراتر و سازگارتر است. به نور جمال تو که تاریکیها بدان روشن شده و کار دنیا و آخرت با آن سامان یافته است، به تو پناه میبرم از اینکه خشم تو بر من فرود بیاید یا ناخشنودی تو شامل حال من گردد و هر چه خواهی مرا عتاب کن تا سرانجام از من خشنود گردی. هیچ کس را جز تو توان و نیرویی نیست مگر از جانب تو.»
(دکتر ضیاء العمری این حدیث را در کتاب السیرة النبویة الصحیحه، ج 1، ص 186 ضعیف میداند و ابراهیم العلی آن را صحیح میداند و بیان نموده است که حدیث شاهدی دارد که آن را تقویت مینماید بنابراین، آن را صحیح دانسته و در کتاب صحیح السیرة النبویه، ص 136 آن را ذکر نموده است و دکتر عبدالرحمان استاد حدیث و علوم حدیث دانشگاه ازهر میگوید : حدیث با هر دو طریق قوی و مورد قبول است و طرق آن را در کتاب الهجرة النبویة المبارکه، ص 38 تخریج کرده است.)
میگویند : وقتی فرزندان ربیعه، آن حضرت صلی الله علیه وسلم را بر آن حال دیدند، رحمشان آمد و غلامشان را كه مسیحی و اسمش عداس بود، صدا زدند و گفتند: مقداری انگور بردار و برای این مرد ببر. هنگامی كه عداس ظرف انگور را درپیشروی آن حضرت صلی الله علیه وسلم گذاشت، آن حضرت دستش را به سوی انگور ها دراز كرد و بسم الله گفت و سپس شروع به خوردن نمود.
عداس گفت: مردم این سرزمین این كلمه را نمی گویند. پیامبر به او فرمود: تو از كدام سرزمین هستی و دین تو چیست؟
گفت: نصرانی هستم و از سرزمین نینوا( نینوا مرکز ولایت موصل کشور عراق است )
پیامبرصلی الله علیه وسلم فرمود: از شهر مرد نیكوكار و صالح، یونس بن متی؟
عداس گفت: تو یونس بن متی را از كجا می شناسی؟ پیامبرصلی الله علیه وسلم فرمود: او، برادر من و پیامبر خدا بود و من هم پیامبرم. عداس شروع به بوسیدن سر و صورت پیامبراسلام كرد. فرزندان ربیعه به یكدیگر گفتند: محمد، غلامتان را از دستتان گرفت! وقتی عداس، به نزد عتبه و شیبه بازگشت، به او گفتند: چه شد كه سر و صورت این مرد را بوسیدی؟
گفت: ای سروران من! هیچكس بر روی زمین بهتر از این بنده خدا نیست؛ او برایم مطلبی را بازگفت كه كسی غیر از پیامبر، آن را نمی داند.
گفتند: وای بر تو ای عداس! مبادا این مرد، تو را ازدین و آیینت برگرداند كه دین تو، بهتر است!
رسو ل الله صلی الله علیه وسلم از سایه دیوار، غمگین، ناامید و دل شكسته برخاست و راه مكه را در پیش گرفت و چون خانه های مكه از دور نمایان شد، خداوند جبرئیل را به همراه فرشتۀ كوهها فرستاد تا در صورتی كه پیامبرصلی الله علیه وسلم بخواهند، دو كوه بلند دو طرف مكه را که به آنها « اخشبین» می گفتند، بر سر اهل مكه، فرود آورد.
امام بخاری، این داستان را مفصلاً با سندش از عروه بن زبیر از عایشه روایت كرده است؛ عایشه رضی الله عنها می گوید:
روزی به پیامبرصلی الله علیه وسلم گفتم: آیا بر تو روزی سخت تر از روز احد گذشته است .(غزوه احد از جمله غزوات است در نزدیکی کوه احد که 4 کیلو متری شمال مدینه روز دوشنبه هفتم شوال سال سوم هجری بین سپاه مسلمانان وسپاه مشرکین قریش مکه به رهبری ابو سفیان در گرفت ).
پیامبراسلام فرمود: آنچه از قوم تو دیدم، همانست كه می دانی و بدتر و سخت ترین چیزی كه از آنها دیدم، روز عقبه بود كه دعوتم را به عبدیالیل بن عبدکلال عرضه كردم. اما او نپذیرفت، پس از آن اندوهگین در حالی كه نمی دانستم به كجا می روم، به راه افتادم تا اینكه دیدم به قرن المنازل رسیده ام، سرم را بلند كردم و دیدم ابری، بر من سایه افكنده و چون دقت كردم جبرئیل را در آن دیدم كه مرا صدا می زد و می گفت: خداوند، سخنان قومت را كه به تو پاسخ دادند، شنیده و فرشتۀ كوهها را فرستاده تا هر دستوری كه درباره آنها بخواهی، به او بدهی. پس از آن فرشتة كوهها، مرا صدا زد و به من سلام كرد و سپس گفت: ای محمد! هرچه می خواهی دستور بده؛ اگر می خواهی دستور بده تا كوههای دو سوی مكه را بر سرشان فرود آورم. منظورش كوه ابوقبیس در یكسو و كوه قعیقعان در سوی دیگر بود.
پیامبرصلی الله علیه وسلم فرمود: «خیر، بلكه امیدوارم خداوند، از نسل اینها كسانی پدید آورد كه خداوند یگانه را عبادت كنند و به خدا هیچ شركی نورزند».( صحیح بخاری، كتاب بدء الخلق (1/458)؛ مسلم، باب ما لقی النبی)
از این جواب پیامبرصلی الله علیه وسلم شخصیت بی نظیر و ممتازش نمایان می شود و واضح می گردد كه رسیدن به ژرفای خلق عظیم آن حضرت صلی الله علیه وسلم ، مقدور نمی باشد.
حال پیامبرصلی الله علیه وسلم بهتر شد و قلبش با این كمك غیبی، آرام گرفت؛ زیرا خداوند، او را از فراز هفت آسمان یاری داده بود. رسول الله صلی الله علیه وسلم بار دیگر راه مكه را در پیش گرفت تا اینكه به وادی نخله رسید و آنجا چند روزی ماند. در وادی نخله دو جا، برای اقامت مناسب است: یكی اسیل الكبیر و دیگری الزیمه كه هر دو، آبادند. (در منابع تحقیقی وتاریخ،محل اقامت پیامبر صلی الله علیه وسلم مشخص نشده است .)
در مدت اقامت پیامبرصلی الله علیه وسلم در آنجا خداوند جماعتی از جنیان را به حضور پیامبر اسلام فرستاد كه در دو جای قرآن از آنها و آمدنشان به حضور پیامبر اسلام، سخن به میان آمده است . یکی در (سوره احقاف آیات : 29- 31)
طوریکه میفرماید : «ای پیامبر ! به یاد آور وقتی را كه تنی چند از جنیان را متوجه تو گردانیدیم تا قرآن را بشنوند و چون نزد تو آمدند، به هم گفتند: خاموش باشید و گوش فرا دهید و چون قرائت تمام شد، ایمان آوردند و به سوی قومشان برای تبلیغ و هدایت بازگشتند و گفتند: ای قوم ما! ما آیات كتابی را شنیدیم كه پس از موسی نازل شده و كتابهای پیش از خود را تصدیق می كند و به سوی حق و راه راست رهنمون می گردد؛ گفتند: ای قوم ما! سخنان دعوتگر خدا را بپذیرید و به او ایمان بیاورید تا خدا، گناهانتان را بیامرزد و شما را ازعذاب دردناك، در پناه خویش بدارد».
ودیگری در سوره جن آیات 1 – 3 ) .
واقعاً این هم امداد غیبی دیگری بود كه خداوند، از گنجینه های غیبش، به واسطه مأموران ناشناخته اش، برای آن حضرت فرستاد. در خلال این آیات، مژده های پیروزی دعوت پیامبرصلی الله علیه وسلم بیان شده و این مطلب، واضح گشته كه هیچ قدرتی نمی تواند جلوی پیروزی آن حضرت را بگیرد. طوریکه خداوند متعال می فرماید:
«هركس داعی حق (محمد مصطفی) را اجابت نكند، نمی تواند خدا را در زمین، از دستیابی به خود، ناتوان كند و برای او جز خدا، هیچ ولی و یاوری نیست؛ چنین كسانی در گمراهی آشكاری هستند».(سوره احقاف: 32)
همچنین می فرماید:
«(جنها گفتند:) ما یقین داریم كه هرگز نمی توانیم بر اراده خداوند در زمین غالب شویم و نمی توانیم از قدرت او بگریزیم».(سوره جن :12)
پس از نصرت الهی و در پرتو این بشارتها، ابرهای غم و ناامیدی و اندوهی كه پس از بیرون رانده شدن از طائف، بر آن حضرت صلی الله علیه وسلم سایه افكنده بود، از بین رفت. رسول الله تصمیم گرفت به مكه بازگردد و دوباره همچون گذشته مردم را به اسلام فرا بخواند و رسالتش را كه در واقع پیام جاوید خدا است، با نشاط و جدیت و شوقی دوباره از سر بگیرد و مسیرش را ادامه دهد.
در آن وقت زیدبن حارثه به پیامبرصلی الله علیه وسلم گفت: چگونه می خواهی دوباره وارد مكه شوی و حال آنكه بیرونت كرده اند؟!
فرمود: ای زید! خداوند برای این گرفتاری گشایشی قرار خواهد داد و دین خود را آشكار و پیامبرش را پیروز خواهد ساخت. پس از آن رسول الله مسیرش را ادامه داد تا به نزدیكی مكه رسید، آنجا ماند ومردی از خزاعه را نزد اخنس بن شریق فرستاد تا بیاید و آن حضرت را در پناه خود بپذیرد. او گفت: من، خودم هم پیمان هستم و هم پیمان نمی تواند كسی را پناه دهد. پس از آن نزد سهیل بن عمرو فرستاد؛ سهیل گفت: بنی عامر نمی توانند بنی كعب را امان دهند. آن حضرت كسی را نزد مطعم بن عدی فرستاد. مطعم پذیرفت و اسلحه برداشت و فرزندان و خویشاوندان خود را فرا خواند و گفت: سلاح بردارید و كنار كعبه بایستید كه من محمد را پناه دادم؛ هیچكس، نباید به او بد بگوید. پیامبرصلی الله علیه وسلم پس از آن همراه زید بن حارثه وارد مكه شد و چون به مسجد الحرام رسید، مطعم همچنانكه بر مركبش بود، بانگ برداشت و گفت: ای قریش! من محمد را پناه دادم؛ هیچكس، نباید به او بد بگوید و دشنامش دهد. پیامبرصلی الله علیه وسلم كنار حجرالاسود رسید و آن را استلام كرد و دو ركعت نماز خواند و به خانه اش رفت.
مطعم و فرزندانش، تمام این مدت با سلاحهایشان اطراف پیامبر حلقه زده بودند. ابوجهل به مطعم گفت: آیا پناه دادی یا پیرو او شدی؟ گفت: پناه دادم، آنگاه گفت: ما نیز به كسی كه تو پناه داده ای، امان می دهیم. ( داستان طائف برگرفته از: سیره ابن هشام (1/419-422)؛زادالمعاد(2/46)مختصر السیره، صفحه 141، 143. )
رسول الله صلی الله علیه وسلم این رفتار مطعم را از یاد نبرد، چنانكه درباره اسیران بدر فرمود: اگر مطعم بن عدی زنده بود و با من دربارة اینها صحبت می نمود، حتماً اینها را به خاطر او رها می کردم». (صحیح بخاری (2/573 )
جـن:
قبل از همه باید گفت که بدبختی بعضی انسانها درین است که فهم و درک همه چیز ماحول و مافوق و مسایل و سوالهای مربوط به زندگی و مرگ را صرف به لمس و فهم حواس پنجګانهء خویش به صورت ملموس مرتبط ساخته و خارج ازآن را قبول کرده نمی تواند. درحالیکه هست موارد و حالاتیکه درک و لمس آن تعمق و ریاضت و ایمان میطلبد و درک بخش ازین مسایل و مفاهیم ایجاب ممارست های بیشتر و بیشتر نموده و درک مراحل مختلف از معرفت را ایجاد مینماید. در بخش آن بعد از ایمان به الله تعالی فهم و درک مسایل حاصل میشود. اما در کل این بحث باریکی های خویش را دارد که عدم دقت به این باریکی های اعتقادی میتواند انسان را در صورت عدم احتیاط لازم به بد راهه و ګمراهی بکشد. با این مقدمۀ مختصر اضافه میکنم که:
- جن ( به کسر جیم و شد نون) درزبان عربی به معنای پوشیده، پنهان، غیر مرئی که دیده نمیشود، یا پشت پرده درزبان دری - فارسی، آمده است.
در فرهنگ عمید در مورد معنای جن می نویسد : جن- جنه :(به کسر جیم و تشدید نون) به موجودی خیالی و به موجودی خیالی و غیر مرئی بین انسان و ارواح رامیگویند که واحدش جنی و مونث آن جنیه است. جنی یعنی یک مرد جن و جنیه یعنی یک زن جن.
نویسنده برهان قاطع در معنای جن گفته است:
جن بکسر اول در عربی معروف است که پری و دیو باشد و دل را نیز میگویند و قلب هم خوانند و اول و نخست را هم گویند که در مقابل کهنگی است . در فرهنگ عربی المنجد هم مانند فرهنگ عمید جن بمعنی موجودی خیالی بین انسان و ارواح آمده وبه این سبب به این اسم نامیده شده که از دید ما مخفی و پوشیده است.
در فرهنگ لاروس در معنای جن نوشته شده است:
الجن: موجود نامرئی بین انسان و ارواح، پری است که واحد آن جنی و مونث آن جنیه است
-دارای علم، ادراک، تشخیص حق از باطل و قدرت منطق و استدلال است ( درآیات مختلفی از سورۀ جن مباحثی در مورد اجنه صورت گرفته است. )
- علما ی علم لغت میفرمایند که: جن در برابر کلمه انس می آید. جن ، موجود غیر مادى و شاید نیمه مادى است . به هر حال از جنس ما یعنی جنس انسان نیست ولى بنا به صراحت آیات قرآن کریم، در اكثر احوال، همطراز و هم عرض انسان است.
همچنان علمای علم لغت می افزایند:
جنّ را فرزندان جان و بنابراین جانّ را ابو الجن و جمعِ جنّ را جِنَّه و جنان، و جنی را منسوب به جنّ یا جنّه دانستهاند (ابناثیر، الکامل فی التاریخ (مبارکبن محمد)، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، چاپ صلاحبن محمدبن عویضه، بیروت ۱۴۱۸/ ۱۹۹۷.
(ابنبابویه، الامالی، قم ۱۴۱۷. )
برخی «الجانّ» را، که در قرآن به همراه انس به کار رفته است، اسمِ جمعِ جنّ دانستهاند (بنتیمیه، مجموعالفتاوی، چاپ مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
(ابنحجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵. )
ابنقتیبه شیاطین را جنّیان سرکش و جانّ را جنّهای ضعیف دانسته است. (ابنحزم، الفصل فیالملل و الاهواء و النحل، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳. )
نولد که واژه جنّ را معرّب از اصل حبشی آن دانسته است، اما به نظر دیگر خاورشناسان، ریشه کلمه جنّ در زبانهای اکدی ، آرامی ، عبری ، وسریانی ، به معنای پوشش و استتار، وجود دارد.
- ماهیت جـن:
پروردگار با عظمت ما در قرآن عظیم الشأن از ماهیت جن اینـگونه ما را باخبر میسازد: - «وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نَارِ السَّمُومِ » (سوره الحجر: 27) «وجن را قبل از آنها از آتش سوزان خلق کردیم.»
- در ( آیه 27 سوره حجر ) برای این موضوع تأکید بعمل آمده است که: خلقت جن ها در روى زمین قبل از خلقت انسانها بوده است.
- پروردگار با عظمت ما میفرماید: « وَخَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ» (سوره الرحمن: 15 )( و جن را از شعلهی آتش آفرید.)
و در حدیثی که حضرت بی بی عایشه از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت کرده آمده است: «خُلِقَتْ الْمَلَائِكَةُ مِنْ نُورٍ وَخُلِقَ الْجَانُّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ وَخُلِقَ آدَمُ مِمَّا وُصِفَ لَكُمْ»
( مسلم: 5314.) «ملائکه از نور و جن از شعلهی آتش و آدم از آنچه برایتان وصف شده، خلق شدهاند.»
- مطابق تعریف قرآن عظیم الشان ،جن از آتش خلق گردیده است ، طوریکه انسان از خاك خلق گردیده است « و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حماء مسنون و الجان خلقناه من قبل من نار السموم » (همانا ما انسان را از گل و لاى ساخورده تغییر یافته ، خلق نموده ایم وجن را از آتش گدازنده خلق كردیم ).
- جنیان چون انسانها دسته دسته به دنیا آمده اند، تا زمان مرگ زندگی کرده و بعد به جهان آخرت خواهند رفت. (سوره فصلت، آیه 25 (
- جنیان دارای نر و ماده دارند. (سوره جن، آیه 6(
- جنیان مثل انسانها نیز تمایلات نفسانی دارند. (سوره الرحمن، آیه 56(
- جن مانند انسان مكلف به اعمال است «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون ».
- تعداد جنیان بیش از انسانها است. (سوره انعام، آیه 128(
- جن داراى علم و ادراك و تشخیص حق از باطل و دارای قدرت منطق و استدلال است ( این مشخصه در آیات متعددی سورۀ جن به وضاحت بیان گردیده است. )
- جن و انس هر دو نیكوكار و گناهكار دارند و گناهكارانشان اهل دوزخ مى باشند « و لقد ذراءنا لجهنم كثیرا من الجن و الانس لهم قلوب لایفقهون بها... اولئك هم الغافلون »
- جن مانند انسانها مى میرند و از بین مى روند. و گروهى جاى گروهى را مى گیرند.
- آنها به رسول الله صلی الله علیه وسلم و به كتاب او ایمان آوردند چنانكه مى فرماید:
« قل اوحى الى انه استمع نفر من الجن فقالوا: انا سمعنا قرانا عجبا یهدى الى الرشد فآمنا به ولن نشرك بربنا احدا».
-هکذا در آیات مختلفی از سورۀ جن تذکر بعمل آمده است که : جن دارای تکلیف و مسئولیت است.
- جن ها داراى حشر (برانگیختن، زنده کردن یا گرد آوردن ) و نشر و معادند .«أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً» (سوره جن آیه 15 )
- جن توانمندی وقدرت نفوذ در آسمانها و خبرگیری و استراق سمع را قبل ار بعثت رسول الله صلی الله علیه وسلم را داشتند وبعد از بعثت از آن منع شدند.
- مطابق برخی از روایات جن با برخی از انسانها ارتباط برقرار مىكردند و با آگاهى محدودى كه نسبت به بعضى از اسرار نهانى داشتند به اغواى انسانها مىپرداختند : طوریکه در ( آیه 6 سوره جن » «وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ یعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً» این موضوع اشاره شده است.
- در میان جن ها افرادی یافت می شوند که از قدرت زیادی برخوردارند، همان گونه که میان انسان ها چنین است( سوره نمل ، 39. )
- قدرت بر انجام بعضی از کارهای مورد نیاز انسان را دارند (سباء ، 12 – 13 )
-در داستان حضرت سلیمان علیه السلام آمده که: جن مدعی میشود که می تواند تخت بلقیس را به نزد سلیمان آورد پیش از آن که از مجلس برخیزد حاضر می نماید .(سوره نمل آیات 40 - 30. )
ازفحوای مجموع این آیات طوری معلوم میشود که: جن یک موجود خیالی نیست طوریکه برخی از انسانها فکر میکنند،بلکه جن یک موجود واقعی مادی است که ارتباط با او امکان پذیر است وطوریکه عده ای هم با او ارتباط برقرار کرده اند. اگرچه از روزگاران قدیم بین انسان و جن، شیوه های مختلفی از روابط تصور می شده است.
طوریکه در آیه 6 سورۀ جن آمده است و همانا مردانی از انس به مردانی از جن پناه می بردند، پس به سختی های ایشان می افزودند»
- تعدادی از جن ها مؤمن صالح و تعدادی از آنان كافرند. «وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِكَ» (در سوره جن آیه 11 با تمام زیبای آن بیان شده است )
- در میان جن ها افرادى یافت مىشوند كه از قدرت زیادى برخوردارند، همانگونه كه در میان انسانها نیز چنین است«قالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ» سورۀ نمل آیۀ 39 )
- از نظر آنچه که قرآن کریم برای ما بیان کرده، در خصلتها شبیه ترین موجودات به انسان است، یعنی موجودی است که مانند انسان بلکه مانند هر حیوانی تولد دارد، و مانند یک حیوان و انسان مرگ دارد، و مانند یک حیوان و انسان حشر دارد، ذریه ( خانواده ونسل دارد، دو جنس یعنی مرد و زن دارد
اینها به دلیل اینکه عنصر و مبدأ اولی شان در خلقت با انسان متفاوت است تفاوتهایی با انسان دارند. در بعضی قسمتها، در آنچه که فضیلت و کمال واقعی است، از انسان پایین ترند یعنی دون انسان اند، و بعضی چیزها را از انسان بیشتر دارند که آنها کمال واقعی شمرده نمی شود. آنچه اینها در آن از انسان پایین ترند این است که در مراحل ایمانی و معنوی «مانند انسان نیستند.» البته مانند انسان مؤمن دارند غیرمؤمن دارند، حتی مشرک و کافر دارند، منکر خدا دارند، منکر انبیا دارند، مؤمن واقعی هم دارند. ولی افراد اینها در ایمان، آن مراتبی را که افراد بشر طی می کنند طی نمی کنند که مثلاً به مقام پیغمبری برسند. در این جهت تابع بشر هستند یعنی پیغمبرهای بشر هادی و راهنمای آنها هستند نه اینکه از خود پیغمبری داشته باشند.
و اما به دلیل اینکه عنصر اولی که اینها از آن آفریده شده اند با عنصر خاک متفاوت است تفاوتهایی با انسان دارند. طوریکه قلآ یاداور شدیم یکی از این تفاوت ها مسئله غیرمرئی بودن جن ها است، یعنی وجود دارد، مانند یک جسم هم وجود دارد ولی یک جسم غیرمرئی. دیگر مسئله سرعت است. در آنها حرکت وجود دارد ولی حرکت را به یک سرعتی انجام می دهند که برای بشر غیرقابل تصور است. در یک آن می توانند اینجا باشند و در آن بعد در دورترین کرات عالم باشند.
- جن موجودی است که هرچند دارای روح وجسم البته با قابلیت های بخصوص خود است اما در شرائط عادی از حس ما پنهان است.
- درباره جن افسانهها و داستانهای خرافی بسیاری ساختهاند، ولی اصل وجود آن و صفات ویژهای که در قرآن برای جن آمده، مطلبی است که هرگز با علم و عقل مخالف نیست.
معنای اصطلاحی جـن:
در معنای اصطلاحی، جن به مخلوقی از مخلوقات خدای متعال اطلاق می شود که نامرئی است و از حواس ظاهری انسان پنهان است، طوریکه در فوق هم تذکر دادیم ،جن را به این جهت جن نامیده اند که به چشم دیده نمیشود ،مگر در موقعی که بخواهد قدرتی را که خدای متعال در او قرار داده به نمایش بگذارد.
(جنّه) جمع جن است و (جانّ)«تشدید نون»ابوالجن یعنی پدر جن هاست.
در فرهنگ لاروس و المنجد آمده:« جن:موجود نامرئی بین انسان و ارواح است، پری. واحد آن جنی و مونث آن جنّیه است»
- در مجمع البحرین آمده:
جن موجوداتی اند که بر خلاف انسان هستند و به خاطر این که دیده نمی شوند جن نامیده شده اند.گفته شده که جن اجسامی اند هوائی که قادرند به اشکال مختلف درآیند. آنها دارای عقل و فهم بودهو بر انجام اعمال سخت قدرت دارند و ابن عربی حکایت کرده:مسلمین اجماع دارند که اجنه می خورند و می آشامند و نکاح می کنند، بر خلاف فلاسفه که منکر وجود جن هستند.
- فخر رازی در تفسیر کبیر خویش می نویسد:
علماء درباره جن اختلاف کردند. بعضی گفته اند: جن از جنس غیر شیطان است و صحیح آن است که شیاطین از اقسام جن هستند، پس هر جنی که مؤمن باشد شیطان نامیده نمی شود و هر جنی که کافر باشد به اسم شیطان نامیده می شود و دلیل بر صحت این مطلب آن است که لفظ جن مشتق از اجتنان به معنای استتار است و هر چه که چنین باشد از جن شمرده می شود.
- راغب در (محاضرات) در وجه نامیدن جن گفته:
جن چون از نظرها مستور است او را جن گفتندو در بسیاری از استعمالات، جن و شیطان متحد می نمایند .
غریف جن دراصطلاح آوازی است که از باد یا غیر آن در بیابان ظاهر می شود.
- همه علما ء در این مورد توافق دارند که جن و شیاطین عبارت از اشخاصی نیستند که دارای اجسام کثیفباشند و مانند انسان و حیوانات رفت و آمد داشته باشند،بلکه قول متفق در مورد جن وشیطان همین است که :
اول:
- آنها اجسامی هستند هوائی که قادرند به اشکال مختلف شکل گیرند و دارای عقل و فهم هستند و قدرت دارند کارهای سخت و طاقت فرسا را انجام دهند.
دوم:
- حکما موجوداتی را ثابت کردند که نه مکان دارند و نه حالتی در مکان و گفتند:آنها مجرد از اجسام هستند.
- جن جسمی ناری و سفلی(پست) است که به اشکال مختلف در می آید حتی به شکل سگ و خوک، ولی به شکل فرشته و نبی در نمی آید.
معنای دیگر جن در برخی از روایات:
این نكته نیز قابل توجه است كه جن گاهى بر یك مفهوم وسیعتر اطلاق مىشود كه انواع موجودات ناپیدا را شامل مىگردد، اعم از آنها كه داراى عقل و درك اند و آنها كه عقل و درك ندارند، و حتى گروهى از حیواناتى كه با چشم دیده مىشوند و معمولاً در لانهها پنهانند، نیز در این معنى وسیع وارد است.
شاهد این سخن روایتى است كه از پیامبر صلی الله علیه وسلم نقل شده است كه فرمود:
«خداوند جن را پنج صنف آفریده است:
صنفى مانند باد در هوا (ناپیدا هستند) و صنفى به صورت مارها، و صنفى به صورت عقربها، و صنفى حشرات زمیناند، و صنفى از آنها مانند انسانند كه بر آنها حساب و عقاب است»
با توجه به این روایت و مفهوم گسترده آن، بسیارى از مشكلاتى كه در روایات و داستانها در مورد جن گفته مىشود، حل خواهد شد.
سایر مشخصات جن:
با توجه به مطالبی که در فوق تذکر یافت ، این دو گروه از موجودات، اشتراكات زیادی دارند لذا می بینیم كه در بسیاری از موارد نیز خداوند آنها را مورد خطاب مشترك قرار داده است.
از آنجایی که وحی و شریعت آخرین بر پیامبر اکرم محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم نازل شده است ، و مخاطب این آیات الهی جن وانس هر دو هستند لذا پیامبر اسلام رسول الهی برای آنان نیز هست و البته این منافاتی ندارد با اینکه جنیان رسولانی از جنس خود نیز داشته باشند که شریعت اسلام را در میانشان تبلیغ کند. که البته اطلاعات ما در این زمینه زیاد نیست ولی ان چیز که مسلم است این است که رسولان انسانی برای انسان امده ولی جنیان هم میتوانند که از انها استفاده کنند و با در نظر کرفتن در سوره انعام آیه 130 خداوند میفرماید:ای گروه جن و انس!آیا برای هدایت شما رسولانی از جنس شما نفرستادیم که آیات ما را بر شما بخوانند و شما را از عاقبت امر انذار کنند؟
در ایه خصوص که آیا پیامبران جن از جنس خود آنها است یا از جنس انسان، بین مفسران اختلاف است. ظهور آیات در این است که پیامبران از جنس جنیان مبعوث شده است:« لک قوم نذیر».
اما آن چه از آیات سوره جن به خوبی استفاده میشود، این است که قرآن و اسلام برای همه حتی آنها نازل شده و پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم مبعوث بر جن و انس بوده است. بنابراین میتوان گفت:پیامبر جنیان رسول اکرم است که از جنس بشر میباشد.
مانعی ندارد که رسولان و نمایندگانی از جنیان از طرف پیامبرصلی الله علیه وسلم مأمور دعوت آنان بوده و به زبان جنیان مسلط بوده است.
جن وموجودیت آن:
در مورد اینکه جن وجود دارد ویا خیر ؟ حکم صریح قرآن عظیم الشان با تمام صراحت همین است که بلی مخلوق بنام جن وجود دارد ودر تعریف «جن » گفته شده است که : موجودى است ناپیدا ودارایی علایم متعددی میباشد.که مشخصات این مخلوق در قرآن عظیم الشان با تمام دقت بیان گردیده است:
رفع یک سوء تفاهم:
در برخی از ایات که درفوق در مورد موجودیت جن تذکر رفت در بین برخی از عوام الناس چنین شایع است که گویا جن نسبت به انسان افضلیت های متعددی زیادی دارد ویا اصطلاح جن نسبت به انسان بهتر است .ولی آیات قرآنی واحادیثی نبوی بر افضلیت انسان حکم نموده وحکم شرعی همین است که:
انسان مخلوقی است برتر از جن ، یکی از دلایل فضیلت وبهتر بودن انسان نسبت به اینست که تمام پیامبران الهى از انسانها برگزیده شدند، وهمین جن ها به پیامبر اسلام كه از نوع بشر بود ایمان آوردند، و از او تبعیت كردند، و اصولاً واجب شدن سجده در برابر آدم بر شیطان که طایفه جن بود (سوره كهف- 50) دلیل بر فضیلت نوع انسان بر جن بشمار میرود.
یکی دیگر از خرفات وخیالبافی ها ی که در مورد جن در بین عوام الناس وجود دارد اینست : زمانیکه نام جن را میشنوند آنر مخلوق با اشكال غریب و عجیب و وحشتناك، و مخلوقات دم دار ، موذى و پر آزار، مورد تعریف وتوصیف قرار میدهند .
اما شیاطین:
شیطان جمع کلمه ی شیطان است که به هر شخص ستمگر و نافرمانی از جنس انسان یا اجنه اطلاق می گردد. بنابراین شیاطین تنها نافرمان ها و ستم پیشگان اجنه نیستند.
ابن عبدالبر می گوید:
«جن نزد اهل کلام و علم زبانشناسی در درجات مختلفی جای می گیرند: چنانچه تنها از یک جن نام برده شود به آن می گویند: جنی ... اگر منظور آن هایی باشند که با انسان ها همزیستی دارند: عامر یا عوامر (پری)... چنانچه آن هایی باشند که خود را به کودکان نشان می دهند، به آن ها گفته می شود: ارواح (اشباح) ... اگر پلید و افسونگر باشد شیطان است ... و چنانچه از آن حد نیز درگذرد نام او: مارد(دیو) است. اگر از آن حد نیز درگذرد و کارش بگیرد به او: عفریت گویند و جمع آن: عفاریت می باشد.
فرق بین جن وشیطان:
قبل از همه باید که شیطان یا شیاطین خود از جنس جن هستند و در حقیقت به کافران جن، شیاطین گفته می شود که دردسته آنها ابلیس ملعون هم قرار دارد الله تعالی در مورد آن میفرماید :«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ» (سوره کهف 50)یعنی: به یاد آرید زمانی را که به فرشتگان گفتیم: «برای آدم سجده کنید» آنها همگی سجده کردند جز ابلیس که از جن بود.
حسن بصری میگوید:«ابلیس اصل جن بود چنانکه آدم اصل بشر است».(تفسیر انوارالقرآن)
بسیاری از اهل علم معتقدند که او پدر تمام جن ها می باشد؛ او ابتدای جن و آن ها فرزندان او میباشند. این گفته از ابن عباس، مجاهد ، قتاده، حسن بصری و دیگران نقل شده است.(مراجعه شود :تفسیر طبری 1/507)
شیخ الاسلام در اکثر سخنانش از جن، از ابلیس به عنوان پدر جن ها نام می برد.) مجموع الفتاوی 4/235) هم چنین شاگردش ابن القیم نیز این عقیده را دارد و حافظ ابن حجر نیز در فتح الباری چنین گفته است.( فتح الباری 6/369)
اما اینکه آیا حقیقتا ابلیس پدر تمامی جن ها بوده است یا خیر به قطعیت ثابت نیست چنانکه شیخ صالح منجد می فرماید : « دلایل واضح و آشکار نشان می دهد که شیطان دارای فرزندانی است و جنها، فرزندان او هستند اما این امر چگونه ممکن است؟ ما به آن علم نداریم و از جمله اموری است که ندانستن آن ضرری به ما نمی رساند و دانستن آن نیز سودی به حال ما ندارد. و الله اعلم».
ﻋﺪم رؤﻳﺖ جن به معنای ﺑﺮﻋﺪم وﺟﻮد او ﻧﻴﺴﺖ:
تعدادی از انسانها بدین عقیده اند که مخلوق که به چشم دیده نمیشود ما نباید به اصلآ بدان عقیده وباور داشته باشیم . در جواب ید گفت که :ﻋﺪﻡ ﺭﺅﻳﺖ ﺟﻦ ﺩﻟﻴﻞ ﺑﺮ ﻋﺪﻡ ﻭﺟﻮد آنها ﻧﻴﺴﺖ، در زندگی ما ﺑﺴﺎ ﭼﻴﺰﻫﺎﻱ ﺩﺭ ما حول ﻣﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ،ولی ما آنهارا نمی بینیم ، ﺑﻄﻮﺭ ﻣﺜﺎﻝ ﺑﺮﻕ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ولی ماآن آنرا نمی ﺑﻴﻨﻴﻢ، ﻟﻴﮑﻦ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺍﺛﺮ ﺁﻥگروپ وغیره ﺍﺳﺘﺪﻻﻝ ﻣﻲ ﮐﻨﻴﻢ، ﻭهمچنین ﻫﻮﺍﺋﻲ ﮐﻪ ﺑﻮﺳﻴﻠﻪ ﺁﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﻲ ﮐﻨﻴﻢ.
هکذا بطور مثال ﺭﻭﺡ ﮐﻪ ﺍﺳﺎﺱ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﺎ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺪﻥ ﺁﻥ می میریم ، ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺁﻥ را نمی ﺑﻴﻨﻴﻢﻭ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺁﻥ ﺭﺍنمی ﺷﻨﺎﺳﻴﻢ، ﺑﻪ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﻥ ایمان داریم . ﻭ ﭼﻴﺰﻫﺎﻱ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻣﺜﻞ ﺟﺎﺫﺑﻪ زمین ،نیروی ﺁﻫﻦ ﺭﺑﺎ (ﻣﻐﻨﺎﻃﻴﺲ) ﻭ ﻏﲑﻩ ﻧﻴﺰ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻥ ﻧﺎﻡ ﺑﺮﺩ.
انکار از وجود جن:
عالم جن و احوال آنها برای انسانها امری غیبی است و جز آنچه در کتاب الله و سنت صحیح پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ آمده است، چیزی از آن دانسته نمیشود. پس ایمان به آنچه در کتاب و سنت آمده است بدون تعجب و انکار و نیز سکوت در چیزی که درباره آن در کتاب و سنت چیزی نیامده است، واجب است. زیرا تلاش بیهوده برای نفی یا اثبات، گفتار بدون علم است که خداوند از آن نهی فرموده است.
« وَلا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولا (سوره اسراء /36 )(و از آنچه به آن آگاهی نداری، پیروی مکن؛ چرا که گوش و چشم و دل، همه مسئولند).
بنآ هر آن شخصیکه از وجود جن انکار ورزد ، کافر ومطابق حکم قاطع شرعیت از دایره اسلام خارج میگردد ؛ زیراانکار از جن مستلزم انکار دلایل متواتری است که در قرآن عظیم الشان و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده است.
بنابراین ایمان به وجود جن از جمله ی ایمان به غیب است. ما آنها را نمیبینیم و برای اثبات وجود آنها به خبرهای درست (الله و پیامبر) اعتماد میکنیم.
الله تعالی در مورد ابلیس و لشکرش میفرماید«إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ»(شیطان و همدستانش، شما را از آنجا که آنها را نمی بینید، می بینند.) «سوره اعراف/27»
ولی بمنظور توضیح بیشتر حکم شرعی خدمت خوانندگان محترم باید بعرض برسانم که : انکار دخول جن در کالبد انسان باعث کفر نیست؛ ولی تکذیب دلایل شرعی و انکار واقعیت است. به دلیل پوشیدگی این مسئله بر مردم، منکرِ آن کافر نمیشود. ولی در اشتباه است. چون دلیلی بر انکار این موضوع ندارد. بنابراین به عقل و درک خود تکیه میکند؛ بدیهی است که عقل در امور غیبی ملاک نیست. شیوه ی گمراهان چنین است که عقل را بر شریعت مقدم میدارند.
اثبات وجود جن:
شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله عالم شهیر جهان اسلام می فرماید : « هیچ یک از فرقه های اسلامی نه وجود جن را انکار نموده است و نه این موضوع را که خداوند حضرت محمد صلی الله علیه و سلم به سوی آنان فرستاده است ... علت این موضوع آن است که وجود داشتن اجنه با تواتر و بسیاری خبر پیامبران به ناچار معلوم و ثابت گردیده است و بالاجبار معلوم شده که آنان زنده، دارای اندیشه و اراده ی انجام اعمال بوده و حتی برای ایشان نیز اوامر و نواهی بیان شده است.»
دلایل وجود اجنه در قرآن کریم بسیار می باشد، که ضرورتی به شمردن آن ها نمی بینم چرا که خداوند متعال یک سوره ی کامل را به نام آن ها « الجن » نامیده و در آن از اخبار و سرگذشت و گفته های بسیاری از آنان ذکر شده است.
انواع جن:
علامه شیخ الإسلام أبو عمر ، یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر ( 368 - 463
هجری ) در مورد کلمه « جن » مینویسد که اصطلاح « جن » دارایی مراتبی مختلفی است از جمله:
1- جن خالص را «جنی» می گویند .
2- جنی که با انسانها زندگی می کند، آن را «عامر» که جمعش «عمار» است می نامند.
3- جنی که مزاحم اطفال می شود آن را «ارواح» می گویند.
4- جنی که اعمال زشت و خبیث را انجام دهد و متعرض گناه شود، آن را «شیطان» میگویند.
5- جنی که در حد فراوانی کارهای بد و خبیث را انجام دهد، آن را «عفریت» میگویند.
و پیامبر صلی الله علیه وسلم راجع به انواع جنیان فرمود:
« الجن ثلاثة أصناف:
فصنف یطیر فی الهواء، وصنف حیّات وکلاب، وصنف یحلون ویظعنون».
(جنیان سه نوع دارند: نوعی از آنها در فضا پرواز می کند. نوعی دیگر از آنها، مار و سگ ها هستند و نوع سوم آنها در منازل و خانه ها سکونت میجویند). ( این حدیث را طبرانی ، حاکم ، و بیهقی به سندی صحیح آن را در « الأسماء والصفات»روایت کرده است. «صحیح الجامع: 3/85 ».
شکل و هیکل اجنه:
در مورد شکل وهیکل اجنه حدیثی داریم از ابی ثعلبه خشنی ( رضی الله عنه ) که : رسول الله ( صلى الله علیه و سلم ) فرمودند:
« الجن ثلاثة أصناف: صنف لهم أجنحة یطیرون فی الهواء، وصنف حیات، وصنف یحلون ویظعنون » یعنی: «اجنه بر سه گونه اند: گونه ای از آنان بال هایی دارند و در آسمان به پرواز درمی آیند، گونه ای به شکل مار هستند و گونه ی دیگر اقامت نموده و کوچ می کنند.» (رواه الطبرانی وقال الهیثمی فی المجمع: (رجاله وثقوا وفی بعضهم خلاف ) (الحدیث أخرجه ابن حبان والحاکم وأورده السیوطی فی الجامع الصغیر. رقم:365)
شیخ الاسلام ابن تیمیه می فرماید:
« اجنه به شکل های شتر، گاو، گوسفند، اسب، قاطر وخر و نیز به شکل بنی آدم هستند، یکبار شیطان بر قریش به شکل یک پیرمرد نجدی ظاهر شد، وقتی در دارالندوه گردآمده بودند تا ببینند آیا رسول الله صلى الله علیه وسلم به قتل برسانند یا او را به زندان بیافکنند و یا او را تبعید نمایند. در قرآن کریم آمده است: « وإذ یمکر بک الذین کفروا لیثبتوک أو یقتلوک أو یخرجوک ویمکرون ویمکر الله والله خیر الماکرین»
یعنی: ( و ( یاد کن) هنگامى را که کافران در باره تو نیرنگ مىکردند تا تو را به بند کشند یا بکشند یا ( از مکه) اخراج کنند و نیرنگ مىزدند و خدا تدبیر مىکرد و الله بهترین تدبیر کنندگان است.)
وقتی که قریش برای خارج شدن برای جنگ بدر گردآمده بودند و آنچه در جنگ میان آنان و کنانه رخ داده بود را یادآوردند چیزی نمانده بود که از نبرد منصرف شوند، در آن هنگام ابلیس به صورت سراقة بن مالک بن جعشم مدلجی ، که از اشراف بنی کنانه بود، بر آنان ظاهر شد و خطاب به ایشان گفت: من شما را از اینکه گزندی از قبیله ی کنانه به شما برسد در امان می دارم. با این حرف آنان برای جنگ بیرون شدند و شیطان نیز همراه شان بود و از ایشان جدا نمی شد. ولی زمانی که نبرد درگرفت و دشمن خدا لشگر خدا را دید که از آسمان فرود می آیند پشت به آنان نمود و پا به فرار گذاشت. قریشیان گفتند: کجا می روی ای سراقه؟ مگر خودت نگفتی که همراه ما هستی و ما را تنها نمی گذاری؟ جواب داد: « إنی بریء منکم إنی أرى ما لا ترون إنی أخاف الله والله شدید العقاب »(سوره الانفال:48) یعنی: « من از شما بیزارم من چیزى را مىبینم که شما نمىبینید من از خدا بیمناکم و خدا سختکیفر است.»
نشانه های بسیاری که نشانگر جلوه نمودن اجنه به صورت آدمیان هستند، بیانگر قدرت اجنه در به شکل های مختلف درآوردن خویش می باشد.
بصورت کل در بین اجنه ، اجنه های درستکار، شیطان، دیو (مارد)، مرید (بسیار سرکش) و عفریت وجود دارند. خداوند در سوره ی صافات متعال می فرماید:« وَحِفْظاً مّن کُلّ شَیْطَانٍ مّارِد » یعنی: « و ( آن را) از هر شیطان (مارد) سرکشى نگاه داشتیم.»، و در سوره ی حج: « وَمِنَ النّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتّبِعُ کُلّ شَیْطَانٍ مّرِیدٍ» یعنی: « و برخى از مردم در باره خدا بدون هیچ علمى مجادله مىکنند و از هر شیطان سرکشى پیروى مىنمایند.»، و در سوره ی نمل بیان می فرماید: « قَالَ عِفْرِیتٌ مّن الْجِنّ أَنَاْ آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مّقَامِکَ وَإِنّی عَلَیْهِ لَقَوِیّ أَمِینٌ » یعنی: « عفریتى از جن گفت من آن را پیش از آنکه از مجلس خود برخیزى براى تو مىآورم و بر این [کار] سخت توانا و مورد اعتمادم.»، و همانطور که در حدیث ذکر شد، برخی از آنان پرواز می کنند، و برخی نیز غواص هستند(در آب فرو می روند)، چنانکه درخداوند متعال در سوره ی ص می فرماید: « وَالشّیَاطِینَ کُلّ بَنّآءٍ وَغَوّاصٍ » یعنی: « و شیطانها را [از] بنا و غواص.»
همچنین در میان آنان کسانی هستند که پیرو دین اسلام هستند و عده ای کافر و یهودی، مسیحی، مجوسی یا پیرو دیگر ادیان هستند.
طوریکه در آیه سوره جن «وَأَنّا مِنّا الصّالِحُونَ وَمِنّا دُونَ ذَلِکَ کُنّا طَرَآئِقَ قِدَداً» یعنی:
« و از میان ما برخى درستکارند و برخى غیر آن و ما فرقههایى گوناگونیم.» و ادامه می دهد:« وَأَنّا مِنّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُوْلَئِکَ تَحَرّوْاْ رَشَداً» یعنی: « و از میان ما برخى فرمانبردار و برخى از ما منحرفند پس کسانى که به فرمانند آنان در جستجوى راه درستند.».
هکذا در بین جنیان ،اجنه عاقل و باهوش و افرادی نادان و احمق وجود دارد. خداوند متعال می فرماید:« وَمَا مِن دَآبّةٍ فِی الأرْضِ وَلاَ طَائِرٍ یَطِیرُ بِجَنَاحَیْهِ إِلاّ أُمَمٌ أَمْثَالُکُمْ مّا فَرّطْنَا فِی الکِتَابِ مِن شَیْءٍ ثُمّ إِلَىَ رَبّهِمْ یُحْشَرُونَ » (سوره الأنعام: 38) یعنی: « و هیچ جنبندهاى در زمین نیست و نه هیچ پرندهاى که با دو بال خود پرواز مىکند مگر آنکه آنها (نیز) گروههایى مانند شما هستند ما هیچ چیزى را در کتاب ( لوح محفوظ) فروگذار نکردهایم سپس [همه] به سوى پروردگارشان محشور خواهند گردید.»
اجنه ی پرنده گونه ای از انواع اجنه است که در آسمان به پرواز درمی آید، مانند پرنده ای که در آسمان می پرد و مسافت های زیادی را با سرعت زیاد می پیماید.
برخی دیگر اجنه ی « ریحانی» (بادی) هستند که به « ریح» نسبت داده می شوند، این نوع از اجنه وقتی که در نفس انسانی وارد می شود چنان است که مدتی را در کالبد فرد برقرار نمی ماند و حرکاتی چابک و اغلب بدخو و بداخلاق است با این حال از کالبد فرد مجنون و گرفتار می گریزد اگر احساس خطر کند که مرتبط با سحر و چشم زدن نباشد. اینجا است که ممکن است برخورد با اینگونه از اجنه دشوار باشد، به همین دلیل دیده می شود که برخی از افسونگران چهار انگشت فرد گرفتار (مجنون) را و برخی هر ده انگشت وی را می بندند به نیت آنکه جن مذکور را محبوس کنند و نگذارند بگریزد، ممکن است این شیوه را از کتاب « لقط المرجان فی أحکام الجان» سیوطی که از کتاب
« العرائس » ابن جوزی نقل نموده، برگرفته باشند؛ که طالب علمی سفر می کرد. در راه شخصی با وی همراه شد و زمانی که به نزدیکی های شهر مقصد رسیدند، آن شخص به او گفت: چنان شد که من بر تو حق و مهتری (زمام) یابم. من مردی از اجنه هستم و حاجتی از تو دارم. گفت: آن چیست؟
گفت: وقتی که به فلان جا رسیدی، آن جا مرغ هایی را می بینی که میانشان یک خروس سفید وجود دارد، آن را از صاحبش بخواه و خریداری نموده و ذبحش کن. آن طالب علم نیز گفت: ای برادر، من نیز از تو حاجتی می خواهم. گفت: بگو، آن چیست؟ گفت: چنانچه شیطان(مارد) پلیدی که هیچ دعا و افسونی در او کارگر نباشد و با آدمی ستیزه و لجاجت کند، چاره اش چیست؟
گفت: ریسمانی از پوست گوزن نر گرفته و انگشتان ابهام هر دو دست فرد جن زده را تند و محکم می بندی و روغن سداب کوهی را گرفته و به این ترتیب در بینی اش می چکانی که: در بینی راست چهار بار و در سمت چپ سه بار، آنگاه (جن) راه یافته به آن فرد خواهد مرد و هیچ حن دیگری هم به درون وی نخواهد رفت.
می گوید: وقتی وارد شهر شدم، به آن مکان رفته و آن خروس پیر را یافتم. خواستم آن را از صاحبش بخرم ولی نپذیرفت. به ناچار آن را به چندین برابر قیمتش از او خریداری کردم. (آن جن) با اشاره به من فهماند که آن را ذبح کنم و من ذبحش نمودم. فردای آن روز که بیرون آمدم دیدم عده ای از مردان و زنان دف می زنند و به من گفتند: ای جادوگر! گفتم: من جادوگر نیستم. گفتند: درست از همان لحظه که تو آن خروس را سر بریدی، دختر جوانی نزد ما جن زده شده است.
از آن ها خواستم تا ریسمانی از پوست (یحمور) گورخر و روغن سداب کوهی برایم بیاورند. وقتی با او چنان عمل نمودم، فریادی کشید و گفت: وای که من آن را علیه خودم به تو آموختم. سپس روغن را در بینی وی ریختم و در همان لحظه مرد، و آن زن شفا یافت و دیگر هرگز هیچ شیطانی به سوی او بازنگشت.
این شیوه برای همه قابل استفاده بوده و درست تجربه شده هست، اما نه برای همه ی انواع اجنه، چون مریدها(دیو) و عفریت ها از منافذی به جز انگشت های ابهام خارج می شوند و ممکن است از چشم، شکم یا گوش فرد جن زده بیرون بیایند و آن عضو را در حین خارج شدن ناقص کنند. بنابراین بهتر است از این شیوه استفاده نکرده و جن مذکور را می توان با خواندن این آیه ی شریفه بر فرد جن زده و به نیت حبس آن جن، زندانی نمود: « وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدّاً ومِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ» (سوره یس:9) یعنی: « و [ما] فراروى آنها سدى و پشتسرشان سدى نهاده و پردهاى بر [چشمان] آنان فرو گستردهایم در نتیجه نمىتوانند ببینند.»، و به اذن خداوند جن مذکور نمی تواند بگریزد.
تشکیل جسمانی جن :
قابل تذکر است که ما درباره کیفیت جسمانی، شکل صورت و اعضاء بدن جنیان جز آنچه که پروردگار به ما خبر داده، معلوماتی بیشتری نمی توان نوشت . البته می دانیم که جنیان دارای قلب و دل میباشند، خداوند می فرماید: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ».( الأعراف: 179 )(ما بسیاری از جنّیان و انسانها را آفریده و (در جهان) پراکنده کردهایم که سرانجام آنان دوزخ و اقامت در آن است .(این بدان خاطر است که) آنان دلهائی دارند که بدانها (آیات رهنمون به کمالات را) نمیفهمند، و چشمهائی دارند که بدانها (نشانههای خداشناسی و یکتاپرستی را) نمیبینند، و گوشهائی دارند که بدانها (مواعظ و اندرزهای زندگیساز را) نمیشنوند.
اینان (چون از این اعضاء چنان که باید سود نمیجویند و منافع و مضارّ خود را از هم تشخیص نمیدهند) همسان چهارپایانند و بلکه سرگشتهترند (چرا که چهارپایان از سنن فطرت پا فراتر نمیگذارند، ولی اینان راه افراط و تفریط میپویند). اینان واقعاً بیخبر (از صلاح دنیاو آخرت خود) هستند).
الله تعالی در آیه مذکور تصریح نموده است که جن ها قلب، چشم و گوش دارند . شیطان نیز دارای صدا است، زیرا خداوند می فرماید:«وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ ». (سوره الإسراء: 64 )(و بترسان و خوار گردان با ندای (دعوت به معصیت و وسوسه) خود هرکسی از ایشان را که توانستی).و در احادیث آمده است که شیطان زبان دارد.
آیا جـن برای خود پیامبر مستقل دارد:
در مورد اینکه اجنه برای خود پیامبر مستقل دارد ویا خیر ، موضوع است که ذهن تعدادی را بخود مشغول ساخته است ، برای روشنی مراجعه مینمایم به (آیه 130 سوره
الأنعام ) که می فرماید :«یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالإِنسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِّنکُمْ یَقُصُّونَ ». (در آن روز خداوند بدیشان میگوید:) ای جنّیان و ای انسانها! آیا پیغمبرانی از خودتان به سوی شما نیامدند).
از فحوای این آیه مبارکه با تمام وضاحت چنین فهمیده میشود که : خداوند متعال برای جن ها پیامبر فرستاده است.
ولی در هیچ یکی از نصوص شرعی تصریح نشده است که این پیامبران از خود جن ها بوده اند یا از انسانها، زیرا کلمه «منکم» در آیه متذگره محتمل هر دو معنی است .
یعنی احتمال دارد که پیامبر هر جنس از خود همان جنس باشد و این معنی درست است که پیامبر جن و انس، از مجموع این دو جنس باشد، پس این معنی که پیامبر جن و انس از یک جنس، یعنی از انسان باشد، نیز صحت پیدا می کند و در این باره دو دیگاه وجود دارد:
اول:
اینکه جن ها از خود پیامبر دارند، ضحاک و ابن حوزی دیدگاه اول را تایید می کنند و ظاهر عبارت نیز همین را می رساند.
علامه ابن حزم می گوید:از میان انسانها قبل از حضرت محمد صلی الله علیه وسلم هیچ پیامبری بسوی جن ها مبعوث نشده است.
دوم:
پیامبرِ جنیان از انسانها بوده اند: علامه سیوطی می فرماید: جمهور علماء از سلف و خلف بر این عقیدهاند که هرگز از جن ها نبی یا رسولی مبعوث نشده است. از ابن عباس رضی الله عنه جاهد، کلبی و ابی عبید نیز چنین روایت شده است. (لوامع انوار البهیته: 2/223-224 .)
قول راحج این است که پیامبر جن ها، همان پیامبر انسانها بوده اند، و آیه «إِنَّا سَمِعْنَا کِتَابًا أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَی». ( سوره الأحقاف: 30 ) (اینان گفتند: ای قوم ما! ما به کتابی گوش فرا دادیم که بعد از موسی فرستاده شده است). هر چند نص صریح در این باره نیست اما دال بر این مطلب است. این مساله مبنای هیچ عملی نیست و در این باره، نص قاطعی نیز وجود ندارد.
و پیامبر ما صلی الله علیه وسلم برای انس و جن مبعوث شده است. علامه ابن تیمیه می فرماید: این یک اصل متفق علیه میان صحابه، تابعین، ائمه مسلمین و سایر فرقه های اسلامی است. (مجموع فتاوی: 19/9.)
آیه تحدّی که جن و انسانها را به مبارزه می طلبد دال بر این مطلب است،خداوند می فرماید:« قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا»( سوره الإسراء: 88)
یعنی: بگو: «اگر انسانها و پریان (جن و انس) اتفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورد؛ هر چند یکدیگر را (در این کار) کمک کنند.
و گروهی از جن ها که قرآن را شنیده بودند، با شتاب تمام به ایمان مبادرت کردند:
اعتراف جن ها به پیامبران:
در این هیچگونه جای شکی نیست که :جن به اطاعت کردن پروردگار متعال مکلف هستند و از آنها بعضی مسلمان و بعضی دیگر کافرند و به صالح و ناصالح تقسیم می شوند همانطوریکه در(آیه 11 سوره جن ) بیان یافت :«جمعی از ما صالح و جمعی غیر از آن می باشند. ما فرقه های مختلف بودیم.»
و از زبان آنها در ( آیات 14- 15 ) بیان می دارد «جمعی از ما مسلمان و جمعی دیگر ستمکارند. پس کسی که مسلمان شد راه راست را انتخاب نموده ولی ستمکاران هیزم جهنم خواهند شد.»
و خداوند متعال جماعتی از جن را به طرف پیامبر صلی الله علیه و سلم که در حال قرائت بود معطوف داشت. آنها گوش دادند و به آن ایمان آوردند و به سوی قوم خویش برای دعوت کردنش بازگشتند.
چنانکه می فرماید: «وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَرًا مِّنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْا إِلَی قَوْمِهِم مُّنذِرِینَ،قَالُوا یَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا کِتَابًا أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَی مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ وَإِلَی طَرِیقٍ مُّسْتَقِیمٍ،یَا قَوْمَنَا أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکُم مِّن ذُنُوبِکُمْ وَیُجِرْکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ،وَمَن لَّا یُجِبْ دَاعِیَ اللَّهِ فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ وَلَیْسَ لَهُ مِن دُونِهِ أَولِیَاء أُوْلَئِکَ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ» احقاف 29 -32.
«یاد کن هنگامی که جماعتی از جن را متوجه تو کردیم که قرآن را می شنیدند آنگاه که نزد پیامبر حاضر شدند به یکدیگر گفتند که سکوت کنید و آنگاه که تمام شد به سوی قوم خویش با حالت انذار بازگشتند و گفتند: ای قوم ما کتابی را که بعد از موسی فرود آمده را شنیدیم که هر آنچه را قبل از او بوده تصدیق می کند و به سوی حق و راه مستقیم دعوت می کند. ای قوم ما دعوت کننده خدا را اجابت کنید و به آن ایمان آورید تا خداوند از گناهانتان درگذرد و از عذاب دردناک پناهتان دهد. و کسی که دعوت کننده خدا را اجابت نکند نمی تواند خدا را در زمین درمانده کند و در برابر او دوستانی نمی یابد. این افراد در گمراهی آشکاری هستند.» و این دلیل است بر اینکه جنها به پیامبران پیشین ایمان داشتند و کتابهایشان را هم می دانستند چنانکه می فرماید:«إِنَّا سَمِعْنَا کِتَابًا أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَی مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ وَإِلَی طَرِیقٍ مُّسْتَقِیمٍ» احقاف 30.
«ای قوم ما کتابی را که بعد از موسی فرود آمده را شنیدیم که آنچه را قبل از او بوده تصدیق می کند و به سوی حق و راه مستقیم دعوت می نماید.» از رسول الله صلی الله علیه و سلم ثابت است که فرستادگان جن را گرامی داشت و به آنها گفت:« لکم کل عظم ذکر اسم الله علیه، یقع فی أیدیکم أوفر ما یکون لحماً، وکل بعرة علف لدوابکم» (هر استخوانی که اسم خداوند بر آن برده شده باشد برای شماست و بیشتر از گوشتش از آن بهره مند می شوید. و سرگین حیوانات علف حیوانات شما است.) و به همین خاطر رسول الله صلی الله علیه و سلم از بکار بردن استخوان و سرگین حیوانات سم دار به جای سنگ در بعد از قضای حاجت نهی کرده است و فرموده«إن العظام زاد إخوانکم من الجن» (استخوان، خوراک برادران جنی شماست.)
قابل تذکر است که تعدادی از مفسرین بدین عقیده اند که از : فحوای برخی از آیات قرآنی طوری استنباط میگردد که : جنیان به شریعت پیامبران دیگری مانند شرعیت حضرت موسی علیه السلام نیز اعتقاد داشتهاند، وحکم خویش را به این آیه قرآن عظیم الشان استناد می نمایند :«قَالُوا یَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا کِتَابًا أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَى مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ وَإِلَى طَرِیقٍ مُّسْتَقِیمٍ» (جنیان) گفتند: ای قوم ما، ما کتابی را شنیدیم که بعد از موسی نازل شده، هماهنگ با نشانههای کتابهای پیش از آن، که به سوی حق و راه راست هدایت میکند.
انذار کنندگان جن برای هدایت قوم خویش به دین پیامبر خاتم و بهره آنان از قرآن، تصدیق قرآن نسبت به تورات را یاد آور شدهاند و این سخن در صورتی درست است که جنیان به تورات معتقد باشند.
مفسرمشهوری شیخ طباطبایی در تفسیر خویش می فرماید :این آیه دلالت برآن دارد که : جنیان به حضرت موسی علیه السلام و کتاب او ایمان داشتهاند.
خوانندۀ محترم!
یکی از فضیلت که پیامبر صلی الله علیه وسلم از آن برخوردار می باشد اینست که ایشان پیامبر جن و انس است و دیگر انبیا از چنین فضیلتی برخوردار نبودهاند.
قرآن عظیم الشان در( آیه 1 سوره فرقان ) میفرماید : «تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا»(زوال ناپذیر و پربرکت است کسی که قرآن را بر بندهاش نازل کرد تا بیم دهنده جهانیان باشد.) در این آیه مبارکه عالمیان شامل جن و انس میشود.
وهکذا در (آیات 1-2 جن ) آمده است : « قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا، یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَن نُّشْرِکَ بِرَبِّنَا أَحَدًا» (بگو: به من وحی شده است که جمعی از جن به سخنانم گوش فرا دادهاند. سپس گفتهاند: ما قرآن عجیبی شنیدهایم، که به راه راست هدایت میکند، پس ما به آن ایمان آوردهایم و هرگز کسی را شریک پروردگارمان قرار نمیدهیم.)در این آیه مبارکه به به صراحت از ایمان جنیان به پیامبر صلی الله علیه وسلم سخن گفته است.
وبرخی از مفسرین به (آیه 158 سوره اعراف ) نیز برای اثبات فضیلت پیامبر صلی الله علیه وسلم استدلال می نمایند. « قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعًا » (بگو: ای مردم، من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم.)
مفسرین می فرمایند که کلمه «جمیعَاً» به جن و انس هردو جنس دلالت دارد.ولی باید خدمت این عده از مفسرین باید تذکر داد که :ذکر کلمه «ناس» شامل جن نمیشود. به همه تعداد کثیری از آیات قرآنی مبین این واقعیت است طوریکه در فوق یاد اور شدیم که پیامبر صلی الله علیه وسلم پیامبر فرستاده شده برای انس وجن می باشد واین هم فضیلت که رسول الله صلی الله علیه وسلم از آن برخوردار می باشد .
اجنه مکلف به ایمان آوردن به پیامبران الهی اند:
در این هیچ جای شک نیست که جن به اطاعت ازپروردگار با عظمت مکلف هستند ، طوریکه قرآن عظیم الشان در این مورد با وضاحت تام می فرماید « وما خلقت الجن والإنس إلا لیعبدون » (سوره الذاریات:56) یعنی: « و جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بپرستند.» این آیه بیانگر آن است که هدف از آفرینش انسان وجن عبادت است و آنان نیز مکلف به پرستش خداوند می باشند و این فرمان بر هردو جنس یعنی انس وجن می باشد و پیامبر صلى الله علیه و سلم برای ثقلین یعنی دو گونه ی انسان و اجنه مبعوث شده است.
حافظ ابن حجر در کتاب مشهور خویش « الفتح » می نویسد: « اما درباره ی اینکه آنان مکلف باشند، ابن عبدالبر می گوید: اجنه .. مکلف هستند.. و دلیل آن .. آنچه در قرآن در مورد نکوهش شیاطین، و دوری گزیدن از شر آنان و عذابی که برایشان مهیا گشته می باشد. این خصوصیت ها جز برای کسی که با فرمان خداوند مخالفت کرده و مرتکب گناه شود با وجود توانایی عدم انجام آن، بکار نمی رود.آیات واحادیثی متعددی بیانگر این واقعیت، است .از جمله در حدیثی آمده است : « وکان النبی یبعث إلى قومه، وبعثت إلى الإنس والجن » یعنی: «هر پیامبری به سوی قومش برانگیخته می شد، ولی من به سوی انسانها و اجنه مبعوث گشتم.» (أخرجه البزار)
با اثبات این مطلب که اجنه مکلف هستند این نیز معلوم می شود که آنان برای طاعت و عبادت خویش پاداش یافته و در نتیجه ی نافرمانی خود سزاور عذاب می گردند. خداوند متعال می فرماید: « وأما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا»(سوره الجن: 15) یعنی: « ولى منحرفان هیزم جهنم خواهند بود.»
همچنین می فرماید: « وأن لو استقاموا على الطریقة لأسقیناهم ماء غدقاً » (سوره الجن:16) یعنی: « و اگر (مردم) در راه درست پایدارى ورزند قطعا آب گوارایى بدیشان نوشانیم.»
در جایی دیگر حافظ ابن حجر چنین می نویسد :«از مالک روایت شده که او برای اثبات آنکه آنان مجازات شده و پاداش می گیرند به این آیه متبرکه استدلال نمود: « ولمن خاف مقام ربه جنتان » (سوره الرحمن:46) یعنی: «و هر کس را که از مقام پروردگارش بترسد دو باغ است.» سپس می فرماید: « فبأی آلاء ربکما تکذبان » (سوره الرحمن:47) یعنی: « پس کدامیک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید.» این آیه خطاب به انسان و اجنه می باشد؛ با اثبات اینکه در میان آن ها مؤمن وجود دارد می شود گفت که شایسته است که از مقام پروردگارش بترسد و آن وقت است که آنچه می خواستیم ثابت می شود.
جنیان (مانند انسان ها) در درجات و در پرستش پروردگارشان با هم فرق دارند؛ در میان ایشان افراد درستکار و جز آن وجود دارد. خداوند متعال در قرآن از زبان اجنه می فرماید: « وأنا منا الصالحون ومنا دون ذلک کنا طرائق قددا » (سوره الجن: 11) یعنی: « و از میان ما برخى درستکارند و برخى غیر آن و ما فرقههایى گوناگونیم.»، همچنین در قرآن از زبان اجنه آمده است: « وأنا منا المسلمون ومنا القاسطون فمن أسلم فأولئک تحروا رشدا » (سوره الجن:14) یعنی: « و از میان ما برخى فرمانبردار و برخى از ما منحرفند پس کسانى که به فرمانند آنان در جستجوى راه درستند.»
تعدادی از مفسرین بر استناد آیۀ 30 سورۀ احقاف می نویسند که: جنها نه تـنها پیامبر صلی الله علیه وسلم ، بلکه سایر پیامبران قبلی نیز ایمان داشتند و حتی کتابهایشان را هم می دانستند طوریکه می فرماید :« إِنَّا سَمِعْنَا کِتَابًا أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَی مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ وَإِلَی طَرِیقٍ مُّسْتَقِیمٍ» (سوره احقاف 30.)«ای قوم ما کتابی را که بعد از موسی فرود آمده را شنیدیم که آنچه را قبل از او بوده تصدیق می کند و به سوی حق و راه مستقیم دعوت می نماید.»
از رسول الله صلی الله علیه و سلم ثابت است که فرستادگان جن را گرامی داشت و به آنها گفت:«لکم کل عظم ذکر اسم الله علیه، یقع فی أیدیکم أوفر ما یکون لحماً، وکل بعرة علف لدوابکم» (هر استخوانی که اسم خداوند بر آن برده شده باشد برای شماست و بیشتر از گوشتش از آن بهره مند می شوید. و سرگین حیوانات علف حیوانات شما است.) و به همین خاطر رسول الله صلی الله علیه و سلم از بکار بردن استخوان و سرگین حیوانات سم دار به جای سنگ در بعد از قضای حاجت نهی کرده است و فرموده«إن العظام زاد إخوانکم من الجن» (استخوان، خوراک برادران جنی شماست.)
اشتراک جن ها در مراسم حج:
طوریکه گفته آمدیم از ظاهر امرآیات قرآنی این امر هویدا است که ،اجنه به آنچه که
انسانها مکلف باشد مکلفند مخصوصاً به ارکان پنجگانه اسلام مکلفند و حج آنها از لحاظ زمانی و مکانی چون حج انسانها است ولی آنها در جنس عباداتی که مناسب حال آنها نیست با انسانها اختلاف دارند. بنابراین در آن تکلیفی که انسان به آن مکلف است با او فرق دارند. و الله اعلم.
داستان آشنایی جنیان با پیامبر اسلام:
داستان اشنایی جنیان با پیامبر صلی الله علیه وسلم داستان پند وعبرت است .در روایت ابن عباس در حدیثی که در بخاری ومسلم امده است ، داستان اشنایی جنیان با پیامبر صلی الله علیه وسلم را چنین بیان فرموده است:
رسول الله صلی الله علیه وسلم با معیّت گروهی از اصحاب رضی الله عنهم به بازار «عکاظ» تشریف برد. این رفتن رسول الله صلی الله علیه وسلم همزمان بود با حائل شدن میان شیاطین و خبرهای آسمان و اگر شیاطین برای استراق سمع به آسمانها می رفتند، شهاب ثاقب آنها را دنبال می کردند، لذا شیاطین به خانه های خود برگشتند و سایر شیاطین از آنها سؤال کردند چه شده است؟ در جواب گفتند: میان ما و اخبار آسمانها مانع ایجاد شده است و شهاب ثاقب ما را دنبال کرده است. آنها گفتند: حتماً پدیده بزرگی رخ داده است. شما به مشرق و مغرب بروید و معلوم کنید چه چیزی موجب شده است تا میان شما و اخبار آسمانها، مانع ایجاد کند؟
این گروه که به طرف تهامه رفته بودند به طرف رسول الله صلی الله علیه وسلم که در نخله بود، برگشتند و قصد رفتن به بازار عکاظ را داشتند.
رسول الله صلی الله علیه وسلم با همراهانش مشغول نماز فجر بودند، وقتی صدای قرآن به گوش آنها رسید گوش کردند و گفتند: قسم به الله ، آنچه که میان ما و اخبار آسمانها حایل شده است، همین است، وقتی به طرف قوم خود برگشتند، گفتند:
«قَالُوا یَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا کِتَابًا أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَی مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ وَإِلَی طَرِیقٍ مُّسْتَقِیمٍ» (سوره الأحقاف:آیه 30) (آنگاه خداوند بر پیامبرش آیه زیر را نازل کرد: « قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا» (سوره الجن: 1)
جریان مذکور آغاز آشنایی جن ها با رسول الله صلی الله علیه وسلم بود. آنان بدون اطلاع به پیامبر صلی الله علیه وسلم به قرائت قرآن گوش فرا دادند، گروهی از آنها با شنیدن قرآن ایمان آوردند و به عنوان دعوت گر و هدایت دهنده برگشتند.
بعد از این هیئت های متعددی از جن ها برای فراگرفتن علم نزد رسول الله آمدند، رسول الله صلی الله علیه وسلم اوقاتی را برای تعلیم آنها در نظر گرفت و از آنچه که خداوند به رسول الله صلی الله علیه وسلم یاد داده بود، به جنیان یاد می داد.
قرآن را برای آنان تلاوت فرمود و اخبار آسمانها را به آنان ابلاغ کرد. این جریان در مکه و قبل از هجرت بوقوع پیوست.
مسلم در صحیح خود نقل می کند که عامر می گوید: از علقمه سؤال کردم: آیا شبی که جریان جن ها پیش آمده بود ابن مسعود همراه رسول الله صلی الله علیه وسلم بود؟ علقمه گفت: من از ابن مسعود پرسیدم: آیا شبی که جریان جن ها پیش آمد کسی از شما همراه رسول الله صلی الله علیه وسلم بود؟ ابن مسعود در جواب گفت: خیر، البته شبی همراه رسول الله صلی الله علیه وسلم بودیم. ایشان از میان ما رفتند و بعد از انتظاری طولانی به دنبال وی وادی ها و دره ها را پالیدیم و با خود گفتیم: جن ها او را برده اند یا او را غافلگیر نموده و به شهادت رسانده اند.
ابن مسعود گفت: آن شب برای ما بدترین شبی بود، صبح آن روز دیدیم که رسول الله صلی الله علیه وسلم از طرف حراء تشریف می آورد . خدمت وی عرض کریدم: ای پیامبر خدا! در جستجوی تو بیرون آمدیم، این سو و آن سو گشتیم ولی تو را نیافتیم . شب گذشته بدترین شبی بود که آن را پشت سر گذاشتیم. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: دعوت گر جن ها نزد من آمد، همراه او رفتم و قرآن را برای آنان تلاوت کردم. رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: با من بیا. همراه او رفتم، آثار جنیان و آثار آتش (پخت و پز) جن ها را به ما نشان داد، جن ها از رسول الله صلی الله علیه وسلم تقاضای زاد و توشه کردند. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: که از کنار هیچ استخوان و مدفوعی نگذرند و رد نشوند، مگر اینکه غذای خود را از آن دریابند).
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: پس با این دو چیز (استخوان و سرگین) استنجاء نکنید، آنها طعام برادران جنی شما هستند. ( مسلم:1/332 شماره 450 .)
سوره های قرائت شده برای جنیان:
ترمذی، ابن منذر، ابوالشیخ در «العظمة»، حاکم به سندی صحیح، ابن مردویه و بیهقی در«الدلائل» از جابر بن عبدالله رضی الله عنه نقل کردهاند که فرمود: پیامبر صلی الله علیه وسلم نزد اصحاب آمد و سورهی «الرحمن» را از ابتدا تا به انتها برای آنها قرائت نمود، اصحاب همه ساکت ماندند، پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «ما لی أراکم سکوتاً، لقد قرأتها علی الجن لیلة الجن، فکانوا أحسن مردوداً منکم، کنت کلما أتیت علی قوله: « فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ» قالوا: ولا بشیء من نعمک ربنا نکذب، فلک الحمد».(چرا ساکت ماندهاید، در یک ملاقات با جنیان همین سوره را برای آنها قرائت کردم، دیدم که به طوری نیکو به سؤلات آیهها پاسخ میدهند، زیرا هرگاه آیهی: « فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ» ( الرحمن: 13 ) را قرائت مینمودم، در جواب میگفتند: پروردگارا هیچ یک از نعمتهای تو را کذیب نمینماییم و در برابر آنها شما را سپاس میگوییم).
صحبت وملاقات پیامبر با جنیان چند بار بود:
فطرت انسان به گونه ای است که او را محتاج به سخن گفتن و ارتباط برقرار کردن با همنوعان خود ساخته است. از طرفی اصوات در حیوانات هم به طریق علمی و هم تجربی ثابت شده و همچنین در قرآن و روایات ذکر شده که بعضی از پیامبران (مانند حضرت نوح و سلیمان) زبان حیوانات را دانسته و می توانستند با آنها سخن گویند، وضع در میان جنیان نیز به همین منوال است ، از آنجایی که جنیان نیز مادی هستند و زندگی اجتماعی آنها ایجاب می کند که با یکدیگر سخن بگویند، پس به طور قطع و یقین آنها اصواتی برای انتقال مفاهیم به یکدیگر دارند ولی در فهم ما نیست. البته کسانی می توانند به طریقی حرفهای آنها را دریابند و با آنها سخن گویند; چنانکه حضرت رسول صلی الله علیه وسلم با آنها صحبت می کردند و افرادی بنا بر تواناییهای خاصی می توانند با آنها ارتباط برقرار کنند.
در مورد ملاقات وصحب پیامبر صلی الله علیه وسلم ،سیرت نویسان مینویسند که جریان ملاقات وصحبت پیامبر صلی الله علیه وسلم با جنیان در یک شب نبوده است، بلکه این تماس ها چندین بار صورت گرفته است .
ابن کثیر مفسر مشهور جهان اسلام در تفسیر سوره احقاف تمام احادیثی را که درباره ملاقات رسول الله صلی الله علیه وسلم با جن ها بود جمع اوری نموده وتذکر داده است که ابن مسعود رضی الله عنه در جریان ملاقات رسول الله صلی الله علیه وسلم با جن ها بسیار نزدیک بوده است.
دربرخی از روایات بخاری آمده است که : بعضی از جنیانی که نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده اند ساکن محلی بنام « نصیبین» از سرزمین یمن بوده اند .
بخاری ازحضرت ابوهریره روایت کرده که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: « أتانی وفد نصیبین ، ونعم الجن ، فسألونی الزاد، فدعوت الله لهم ألا یمروا بعظم ولا روثة إلا وجدوا علیها طعاماً». (جماعتی از جن های نصیبین نزد من آمدند ، آن ها جن های خوبی بودند ، از من تقاضای زاد و نفقه کردند، من نیز در حق آنان دعا کردم که از کنار هیچ استخوان و مدفوعی نگذرند و رد نشوند، مگر اینکه غذای خود را از آن دریابند).
( بخاری: 7/171 شماره 3860 .)
شهاب ثاقب:
در قرآن عظیم الشان در (آیه نهم سوره جن ) در مورد شهاب ثاقب می فرماید :«وَ أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً » (و اینکه ما پیش از این به استراق سمع در آسمانها می نشستیم؛ امّا اکنون هر کس بخواهد استراق سمع کند، شهابی را در کمین خود مییابد )
شهاب:
«شهاب» در لغت به معنای شعله ای از آتش است که زبانه می کشد.( راغب، مفردات
فی غریب القرآن، جلد 1، صفحه 465. )
رصد:
«رصد» در لغت به معانی آماده برای مراقبت، در کمین بودن و کمین کننده آمده است.
( قاموس قرآن، جلد 3،صفحه 101.)
خواننده محترم!
قبل از اینکه درمورد « استراق سمع در آسمانها » جن ها بپردازیم لازم میدانم که چند اصطلاح ضروری را که برا ی فهم بیشتری مبحث ما مفید است ، مورد روشنی قرار دهم :
استراق سمع:
استراق اصلآ از ماده « سرقت» به معنای دزدى است، گرفته شده است(لسان العرب، جلد10، صفحه156.)
دزدی یا سرقت یعنى اینکه مال کسی را به طور مخفیانه برمیداری بدون اینکه مالک وصاحب مال از آن اطلاع داشته باشد .
« استراق سمع » هم به معنای دزدى کلام است؛ یعنی وقتی که دو نفر با هم آهسته صحبت می کنند و می خواهند کسى متوجه صحبت آنان نشود، شخصى در خفا به کلام آنها گوش میدهد ، طوریکه دین مقدس اسلام این استماع مخفیانه را نگوهش نموده واز جمه آنرا از گناهان کبیره بحساب اورده است.
پیامبر صلی الله علیه وسلم با زیبای خاصی فرموده است : « لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ قَتَّاتٌ »( سخن چین وارد بهشت نمی شود ) ( بخاری 6056 و مسلم 105 )
همچنان پروردگار با عظمت ما درمورد استراق سمع در (سوره صافات) می فرماید :
« إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ .» (مگر آنها که در لحظهاى کوتاه براى استراق سمع به آسمان نزدیک شوند، که «شهاب ثاقب» آنها را تعقیب مىکند)
واین موضوع یکبار دیگر در ( آیات 17 الی 18 سوره الحجر ) چنین یاد اوری شده است :« وَحَفِظْنَاهَا مِن کُلِّ شَیْطَانٍ رَّجِیمٍ * إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِینٌ » «و آن را» (یعنی: آسمان را) «از هر شیطان رانده شدهای حفظ کردیم» (به طوری که شیاطین نمیتوانند به آن دستبرد زده و چیزی از وحی یا غیر آن را بشنوند) «مگر کسی که دزدیده گوش فرادهد که شهابی روشن در پی او میافتد» (و بیدرنگ او را دنبال کرده یا به قتلش میرساند، یا او را آشفتهحال و درمانده میگرداند چنانکه در هر حال از استراق سمع بازش میدارد.)
در مورد آیات سوره جن ، ایات از سوره (صافات ) وآیات ازسوره ( حجر) که در فوق از آن یاد اوری بعمل اوردیم ، مفسرین تفاسیر مختلفی در تفاسیر خویش ارائه داشته اند از جمله مفسر« تفسیر فی ظلال » با بسیار دقت به این موضوع اشاره فرموده می فرماید :« اینها حقایقى است که درک آن براى ما ممکن نیست و باید به آنچه در عمل واقعى ما در این زندگى مؤثر است بپردازیم» این مفسر جلیل القدر به تفسیر اجمالى در این بابت قناعت نموده ، و از توضیح و تبیین بیشتر این مسئله خود داری نموده است .
او با اعتراف به ناتوانی درک این حقایق، مىگوید: «شیطان و چگونگی استراق سمع او و همچنین این که شیطان چه چیزی را استراق سمع می کند؟! از غیب هاى الاهى است که از خلال نصوص نمىتوان به آن دست یافت، و پرداختن به آن نتیجهاى ندارد؛ زیرا بر اعتقادات ما چیزى نمىافزاید، و جز اشتغال فکر انسان به امرى که به او ارتباط خاصى ندارد و او را از انجام عمل حقیقی او در این زندگى باز مىدارد ثمرهاى نخواهد داشت. (شاذلی، سیدبن قطب، تفسیر فی ظلال قرآن، جلد 4، صفحه 2133، ناشر دارالشروق، چاپ هفدهم، بیروت، 1412ق. )
مفسر تفسیر نمونه درتفسیر خویش نیز به این موضوع تماس گرفته ومینویسد : «البته نباید تردید داشت که قرآن یک کتاب بزرگ انسان سازى و تربیت و حیات است، اگر چیزى ارتباط با زندگی انسان ها نداشته باشد مطلقا در آن مطرح نخواهد شد، همه آن درس زندگى است، چرا که قرآن نور و کتاب مبین است و براى فهم و تدبر و هدایت مردم نازل شده است، پس چگونه فهم این آیات به ما ارتباطی ندارد؟ به هر حال ما این طرز موضعگیرى را در برابر این گونه آیات و مانند آن نمىپسندیم . ) (مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، جلد11، صفحه 43، دارالکتب اسلامیه، چاپ اول، تهران،1374ش )
نظریات سایر مفسرین در مورد «استراق سمع»:
سایر مفسرین در مورد تفسیر «استراق سمع» تفاسیر مختلفی را در این بابت ارائه داشته اند ، طوریکه برخی ازاین مفسرین می فرمایـند:
که به یک بارکی موضوع «پر شدن آسمان از نگهبانان قوی پیش آمد ، و قبلا چنین نبوده، بلکه جنیان آزادانه به آسمان پائین وبالا مىرفتند، و در جایى که خبرهاى غیبى و سخنان ملائکه به گوششان برسد مىنشستند». و از ذیل آیه که با « فاء» تفریع فرموده: «فمن ...» استفاده مىشود که جنیان خواستهاند بگویند از امروز هر کس از ما بخواهد در آن نقطههاى قبلى آسمان به گوش بنشیند، تیرهاى شهابى را مىیابد که از خصوصیاتش این است که تیراندازى در کمین دارد.
از مجموع دو آیه مربوط به این نتیجه مهم میرسیم که : جنیان به یک حادثه مهمی در آسمان برخوردهاند، حادثهاى جدید که مقارن با نزول قرآن و بعثت خاتم الانبیاء محمد صلی الله علیه وسلم رخ داده، و آن عبارت از این است که با بعثت رسول الله صلی الله علیه وسلم ، جنیان از تلقى اخبار غیبى آسمانى و استراق سمع براى به دست آوردن آن ممنوع گردیدند .
بنابراین، این گونه می توان مطرح کرد که منظور از آسمان که جایگاه فرشتگان است، یک عالم ملکوتى و ما وراء طبیعى است، و از این جهان محسوس، برتر و بالاتر است، و منظور از نزدیک شدن شیاطین به این آسمان براى استراق سمع و پرتاب کردن شهاب ها به آنها آن است که آنها مىخواهند به جهان فرشتگان نزدیک شوند تا از اسرار خلقت و حوادث آینده آگاهى یابند، ولى آنها شیاطین را با انوار معنوى ملکوتى که تاب تحمل آن را ندارند مىرانند.
از (مجموع آیات سوره جن و حجر و صافات ) بر می آید که موجوداتی به نام جن تا زمان معینی به عالم ملائکه راه می یافتند و یا به آن عالم نزدیک می شدند و سخنان ملائکه را می شنیدند و بعد از یک حادثه تاریخی آنها از ورود به آن فضا محروم و ممنوع شده اند و اگر به آن فضایی که ممنوع شده اند، جهت استراق سمع نزدیک شوند، بوسیله نگهبانانی از ملائکه تحت تعقیب قرار می گیرند و رانده می شوند.
حضرت ابنعباس رضی الله عنه می فرماید:
«قبل از تولد عیسی علیه السلام شیاطین از آسمانها بازداشته نبودند لذا به آسمانها وارد شده اخبار غیب را از فرشتگان میشنیدند و سپس آن را به منجمان و کاهنان انتقال میدادند و چون عیسی علیه السلام متولد شد، شیاطین از سه آسمان بازداشته شدند و بعد از آن که رسول خدا صلی الله علیه و سلم متولد شدند، آنها از همه آسمانها ممنوع شدند، از این جهت کار کاهنی با بعثت رسول الله صلی الله علیه و سلم از رونق افتاد».
پروردگار با عظمت در ( ایات 6 الی 10 سوره الصافات ) می فرماید :« إِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ ، وَحِفْظًا مِّن کُلِّ شَیْطَانٍ مَّارِدٍ ، لَّا یَسَّمَّعُونَ إِلَی الْمَلَإِ الْأَعْلَیٰ وَیُقْذَفُونَ مِن کُلِّ جَانِبٍ ، دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ ، إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ » «ما آسمان دنیا را به زینت ستارگان زینت دادهایم ، و آن را از هر شیطان سرکشی محفوظ داشتیم * نمیتوانند به ملأ أعلی گوش فرا دهند ، و از هر سو به راندنی سخت پرتاب میشوند ، و برایشان عذاب دایمی است ، مگر کسی که برباید به ربایشی ، پس شهابی درخشان ازپی او میتازد»
بنابراین شیاطین هنگام استراق سمع مورد حمله شهابهای آتشین از طرف فرشتگان میشوند، مگر چیزی از سخن فرشتگان را که یکباره و به سرعت استراق سمع کند زیرا فرشتگان در میان خود، راجع به آنچه که در عالم روی خواهد داد ـ قبل از آنکه اهالی زمین آن را بدانند ـ سخن میگویند و مذاکره میکنند.
و مضمون احادیث صحیح دراینباره، گویای آن است که قبل از اسلام، شیاطین به منظور استراق سمع به سوی آسمان بالا میرفتند و چون خداوند به امری از امور زمین حکم میراند، اهالی آسمان راجع به آن گفتوگو میکردند و شیطانیکه تا نزدیکشان آمده بود، آن سخن را میشنید و سپس آن را به شیطانی که پایینتر از وی بود القا میکرد و چهبسا که شهاب او را بعد از آنکه سخن را القا کرده بود، می سوزانید و چهبسا هم نمیسوزانید. آنگاه شیاطین این سخن را بهسوی کاهنان القا میکردند پس آنها با آن سخن صد دروغ را درآمیخته و به خورد مردم میدادند و جاهلان تمام آن سخنان را باور میکردند. اما آنگاه که خدای عزوجل آیین اسلام را نازل کرد، آسمان بهشدت مورد حراست قرار گرفت به طوریکه هیچ شیطانی دیگر نمیتواند از تیررس شهابها بگریزد، و بدین گونه وحی خویش را از دستبرد شیاطین حفظ نمود.
طوریکه در تفسیر (آیه 9 سوره جن ) به تفصیل بیان شد : «(جنیان گفتند) و اینکه ما پیش از این برای شنیدن از آسمان در نشستنگاههایی مینشستیم» (یعنی: برای آنکه اخبار آسمان را از فرشتگان دزدانه بشنویم و سپس آن اخبار را به سوی کاهنان بیفگنیم) «اما اکنون هر کس گوش بسپارد، برای خود شهابی در کمین مییابد» (یعنی: خدای سبحان با بعثت پیامبر خویش آسمان را از دستبرد اخبار توسط جنیان با شهابهای سوزانی نگهبانی کرد پس هر کس از ما به آن گوش بسپارد، شهابی را در کمین خود مییابد تا او را مورد هدف قرار داده و از گوش سپردن و شنیدن اخبار آسمان بازش دارد.)
احمد، ترمذی و نسائی از ابنعباس روایت کردهاند که فرمود: «قبل از بعثت، شیاطین نشستنگاههایی در آسمان داشتند که در آنها به شنیدن وحی میپرداختند و چونیک کلمه را میشنیدند، نه کلمه دیگر هم بر آن افزوده (و آن را به کاهنان منتقلمیکردند) اما فقط آن یک کلمه حق بود و آنچه بر آن افزوده شده بود، باطل و ناروا بود ولی چون رسول الله صلی الله علیه و سلم به رسالت برانگیخته شدند، شیاطین از این نشستنگاههای خود بازداشته شدند، سپس آنها این رویداد را با ابلیس در میان گذاشتند، ابلیس به آنها گفت: عامل این امر چیزی جز وقوع یک پدیده جدید در روی زمین نیست. آنگاه او لشکریانش را به اطراف و اکناف زمین فرستاد پس گروهی از آنان رسول خدا صلی الله علیه و سلم را در میان دو کوه مکه مکرمه ایستاده یافتند و نزد ابلیس آمده این خبر را به وی دادند. ابلیس گفت: این همان رویداد و حادثهای است که در زمین رخ داده است.
جن ها برای استراق صرف تا بالای ابر ها میرفتند:
هدف از استماع جن ها برای شنیدن اخبار آسمانی به این معنا نیست که آنها توانمندی آترا داشتند ، تا خود را به اسمانها برسانند ، بلکه جن ها صرف خود را تا بالای ابر ها میرساندند ، واخبار آسمان را گوش می کردند .
در حدیثی از حضرت بی بی عایشه که در صحیح بخاری نیز ذکر شده است ، ودرآن آمده است که :« إن الملائكة تنزل فی العنان وهو السحاب، فتذكر الأمر قضی فی السماء فتسترق الشیاطین السمع فتسمعه، فتوحیه إلى الكهان فیكذبون معها مائة كذبة من عند أنفسهم » ( البخاری ح3210، مسلم ح 2228)
حضرت بی عائشه می فرماید : که ازرسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که فرمود : فرشتگان تا عنان سماء که به معنای ابر است ، نازل می شوند ودر آنجا از آنچه در اسمانها مقدر شده است ، تذکر می کنند ، واز آنجا شیاطین این اخبار را می دزدند ومی شنوند وبه کاهنان می رسانند واز طرف خود صد دروغ به آن آمیخته وبه آنها می گویند .
خلاصه اینکه اجنه قبل از بعثت به اسمان می رفتند واستراق سمع میگردند ولی بعد از ازبعثت رسول الله صلی الله علیه و سلم اجنه از استراق سمع منع گردیدند ، تا نتوانند چیزی از قرآن را دزدیده و آن را به زبان کاهنان بیفگنند و بر اثر آن کار وحی آشفته و درهم شود زیرا در آن صورت دانسته نمیشود که راستگو کیست.
بنابراین این اشخاص که ادعاء علم غیب گذشته و حال و آینده میکنند در واقع عرّاف و کاهن هستند و با جن در رابطه هستند و آنها را عبادت میکنند، و حرام است کسی نزد آنها برود و از آنها سؤال کند و یا دعاء بطلبد، پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند:« من أتی عرافا فسأله عن شیء لم تقبل له صلاة أربعین یوما » (صحیح مسلم) (هر آنکس نزد عرّافی بیاید و از او سؤالی کند نماز چهل روزش قبول نخواهد شد )
علاوه برآن مرتکب گناه کبیره، بادرنظرداشت اینکه چهل روز نماز هم میخواند ولی نمازش قبول نمیشود واگر شخص با این اخبار باورکند درشرع اسلام همین است که مرتکب کفر شده است .
استراق جن از کدام آسمان بود:
تعدادی از مفسرین بدین عقیده اند که :استراق سمع توسط بشکل بود ،که اجنه ا به صورت ستونهایی روی هم به طرف آسمان قرار میگرفتند وبدین طریق استراق سمع میکردند . ولی تعدادی دیگری از مفسرین بنابر بر فحوای ( آیات 8 و9 سوره جن ) می نویسند که :
هدف از آسمان که در آن جن به استراق سمع قادر گردیده است ، آسمان اول است نه زمین، که شامل ستارگان هستند، زیرا شیاطین در آسمان نشیمنگاهی برای استراق سمع ایجاد میکنند، ولی اینها صرف قدرت رفتن به اسمان اول را دراند نه بشیتر از آن زیرا در صورتیکه از اسمان اول بالا می رفتند توسط ملائکه، توسط ستاره های آتشین که به سوی آنها پرتاب مینمودند ، آنان را می سوزند واز نزدیک شدن شان جلوگیری بعمل می امد .
مفسر تفسیر انوارالقرآن می نویسد:
آن جنیان افزودند: «و اینکه ما آسمان را لمس کردیم» یعنی: ما جویای اخبار آن شدیم چنانکه عادت ما بوده است؛ «پس آن را یافتیم که از نگهبانان پر شده است» یعنی: از فرشتگانی که آن را از استراق سمع پاسبانی و نگهبانی میکنند، نگهبانانی که « نیرومند» و قوی بودند «و از شهابهایی» پر شده است که بر ما حملهور میشوند.
البته این تحول بعد از بعثت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم در آسمان روی داد.
شهاب: همان تیر آتش ستارگان است.
آن جنیان افزودند: «و اینکه ما پیش از این برای شنیدن از آسمان در نشستنگاههایی می نشستیم» یعنی: برای آنکه اخبار آسمان را از فرشتگان دزدانه بشنویم و سپس آن اخبار را به سوی کاهنان بیفگنیم؛ «اما اکنون هر کس گوش بسپارد، برای خود شهابی در کمین مییابد».
یعنی: خدای سبحان با بعثت پیامبر خویش آسمان را از دستبرد اخبار توسط جنیان با شهابهای سوزانی نگهبانی کرد پس هر کس از ما به آن گوش بسپارد، شهابی را در کمین خود مییابد تا او را مورد هدف قرار داده و از گوش سپردن و شنیدن اخبار آسمان بازش دارد.
در مورد استراق سمع وشهاب ثاقب در حدیثی آمده است :
- دریکی از شب رسول اکرم صلی الله علیه وسلم ستارهای را دید که روشن شد و از جای خودش بسرعت دور گشت. آنحضرت صلی الله علیه وسلم به اصحاب اش فرمود: «شما در دوره جاهلیت، در مورد این ستارگان که به آنها (شهاب ثاقب) میگویند، چه نظر داشتید؟» یاران عرض کردند، ما عقید داشتیم که بخاطر بدنیا آمدن یا مردن شخصیتی بزرگ، چنین اتفاقی میافتد، رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرمود: «خیر، چنین نیست. بلکه واقعیت این است که هر وقت پروردگار عالم برای انجام کاری تصمیم میگیرد، حاملین عرش تسبیح میگویند، بعد اهالی آسمان هفتم تسبیح میگویند، تا اینکه نوبت به اهالی آسمان دنیا میرسد، بعد اهالی آسمان هفتم، از حاملین عرش میپرسند که پروردگار ما چه فرموده است؟ حاملان عرش اهالی آسمان را از تصمیم پروردگار با خبر میسازند، بعد اهالی هر آسمان دیگر کسب خبر میکنند تا نوبت به آسمان دنیا میرسد. در این هنگام، شیاطین در صدد استراق سمع بر میآیند، آنگاه بوسیله این ستارگان رانده میشوند. شیاطین، سخنانی را که شنیدهاند برای دوستان خود میبرند. اگر این سخنان، بدون کم و کاست گفته شوند، حقاند. اما شیاطین از جانب خود مطالبی را به آنها اضافه میکنند». (مسلم و احمد).
در حدیثی دیگر که بخاری روایت کرده، میفرماید: هنگامی که از رسول اکرم صلی الله علیه وسلم درباره سخنان افراد کاهن پرسیدند، فرمود: سخن کاهن، واقعیت ندارد. مردم عرض کردند، ولی آنها گاهی سخنانی میگویند که واقعیت دارند. آنحضرت صلی الله علیه وسلم فرمود: «آنها در واقع همان سخنان حقی است که جنها و شیاطین استراق سمع نموده و به اطلاع آنها رسانیدهاند البته همراه با صد تا دورغ».
شهاب ثاقب قبل از بعثت بود ویا بعد از بعثت:
در مورد شهاب ثاقب مفسرین نظریات مختلفی ارائه داشته اند ، برخی بدین عقیده اند که شهاب ثاقب قبل از بعثت پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز وجود داشت ،ولی مطابق نصوص قرآنی واحادیث نبوی کار دفع شیاطین به وسیله این شهاب ها صرف بعد از بعثت پیامبر صلی الله علیه وسلم صورت گرفته است .
طوریکه گفته امدیم شهاب ثاقب در عرف شکستن ستاره ودر عربی به انقضاض الکوکب گفته میشود که از قدیم الایام در دنیا سماوی در جریان بود ، ولی ازایات متبرکه جن ، چنین معلوم میشود که شهاب ثاقب ،مختص به زمان وعهد نبوی است ، اما در مورد اینکه برخی مفسرین میگویند که شهاب ثاقب از قدیم الایام وجود داشت ،در جواب باید گفت که فرق نمی کند که شهاب ثاقب از قبل وجود داشته باشد ویا اینکه مواد آتشین بنام شهاب ثاقب از زمین به فضا می رسند ، وبعدآ شعله ور می شوند ویا حقیقتش این باشد که این ماده آتشین از خود ستاره ها ویا سیاره ها بیرون آیند ، به همه حال این عملیه که بنام شهاب ثاقب است برای دفع استراق سمع شیاطین از اخبار اسمانی است که بعد از بعثت آن حضرت صلی الله علیه وسلم آغاز گردیده است .
توضیح پیامبر اسلام در مورد استراق سمع:
رسول الله صلی الله علیه وسلم نحوه استراق سمع جن ها را را چنین توضیح وتعریف نموده است: وقتی خداوند می خواست کاری انجام گیرد فرشتگان بمنظور اطاعت از وی پرهای خود را مانند زنجیری بر صخره ای می زدند. وقتی اضطراب دلهایشان زدوده شد، با هم می گفتند: پروردگار چه فرمود؟ می گویند: هر آنچه گفته حق است، او برتر و بزرگ است.
استراق کنندگان این گفتگوی فرشتگان را می شنیدند و آن را به دیگران منتقل می کردند، آنها نیز آن را به دستهی دیگری منتقل میکنند، تا اینکه در نهایت آن کلمهی استراق شده را به ساحر یا کاهنی میرسانند، چه بسا ممکن است قبل از رساندن آن کلمه به ساحر و یا کاهن شهاب سنگی آن را نشانه بگیرد و کسی از آن اطلاع نیابد، و ممکن است هیچ شهاب سنگی آن را نپیماید و به دست کسی بیفتد، از اینرو به وسیلهی آن یک کلمه صحیح و درست صد کلمهی دروغ را ردیف مینماید، زیرا مردم میگویند: مگر فلان روز چنین و چنان نگفت که درست از آب درآمد؟ پس با توجه به کلمهی درستی که از آسمان استراق نموده تمامی دروغهای وی تصدیق میشوند.
توانمندی وقدرتمندی اجنه:
در این هیچ جای شک نیست که اجنه دارایی توانی وقدرت ما فوق بشری که خداوند متعالی به آنان اعطا فرموده است می باشد ، از جمله اثرگذاری آنان برای وسوسه و تلقین در انسانها آنهم بدون دخالت عوامل مادی، میباشد . طوریکه خداوند متعال در ( آیه 22 سوره ابراهیم ) میفرماید :
« وقال الشیطان لما قضی الأمر إن الله وعدکم وعد الحق ووعدتکم فأخلفتکم وما کان لی علیکم من سلطان إلا أن دعوتکم فاستجبتم لی فلا تلومونی ولوموا أنفسکم ما أنا بمصرخکم وما أنتم بمصرخی إنی کفرت بما أشرکتمونی من قبل إن الظالمین لهم عذاب ألیم » ( یعنی: و چون کار از کار گذشت (و داوری صورت گرفت) شیطان میگوید در حقیقتخدا به شما وعده داد وعده ی راست و من به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم و مرا بر شما هیچ تسلطی نبود جز اینکه شما را دعوت کردم و اجابتم نمودید پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید من فریادرس شما نیستم و شما هم فریادرس من نیستید من به آنچه پیش از این مرا (در کار الله) شریک میدانستید کافرم، آری ستمکاران عذابی پردرد خواهند داشت.»
خوانندۀ محترم!
طوریکه متذکر شدیم : جن از نظر قدرت فکرى ضعیف است اما داراى قدرت قابل ملاحظه ای است که مىتواند با سرعت زیاد کارهاى خارق العاده انجام دهد .
پروردگار با عظمت ما به جن ها قدرت وتوانمندی اعطا نموده اند که به انسانها نداده و خداوند از برخی ازاین قدرتمندی وتوانمندی آنها برای ما خبر داده است . از جمله :
عفریتی ازجمله جن ها ی که با حضرت سلیمان علیه السلام تعهد کرد که عرش ملکه یمن را در مدتی کمتر از اینکه شخصی از جایش بلند شده و بنشیند، در محضر او حاضر کند:
قرآن عظیم الشان در ( آیات 39-40 سوره النمل ) می فرماید :«قَالَ عِفْریتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِکَ وَإِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ* قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَمَن شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ».
(عفریتی از جنّیان گفت: من آن را برای تو حاضر میآورم پیش از این که (مجلس به پایان برسد و) تو از جای برخیزی . و من بر آن توانا و امین هستم. کسی که علم و دانشی از کتاب داشت گفت: من تخت (بلقیس) را پیش از آن که چشم بر هم زنی، نزد تو خواهم آورد . هنگامی که سلیمان تخت را پیش خود آماده دید، گفت: این از فضل و لطف پروردگار من است . (این همه قدرت و نعمت به من عطاء فرموده است) تا مرا بیازماید که آیا شکر (نعمت) او را بجا میآورم یا ناسپاسی میکنم . هر کس که سپاسگزاری کند تنها به سود خویش سپاسگزاری میکند، و هر کس که ناسپاسی کند، پروردگار من بینیاز (از سپاس او و) صاحب کرم است (و سفره کریمانه انعام خود را از شکرگزار و ناشکر قطع نمیکند)).
- آگاهی جنیان از کار بنائی وصنعت:
خداوند به ما خبر داده است که جنیانی را برای حضرت سلیمان مسخر گردانیده بود، لذا
جن ها کارهای زیادی را انجام داده اند که به نیروی عظیم و تیز هوشی و مهارت نیاز داشتهاند:
«وَمِنَ الْجِنِّ مَن یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَن یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِیرِ ، یَعْمَلُونَ لَهُ مَا یَشَاءُ مِن مَّحَارِیبَ وَتَمَاثِیلَ وَجِفَانٍ کَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَّاسِیَاتٍ ». ( سوره سبأ: 12 – 13) (و پروردگارش گروهی از جنّیان را رام او کرده و در پیش او کار میکردند و اگر یکی از آنها از فرمان ما سرپیچی میکرد (و به سخن سلیمان گوش نمیداد، کیفرش میدادیم و) از آتش سوزان بدو میچشاندیم.
جنیان هر چه سلیمان میخواست برایش درست میکردند، از قبیل: پرستشگاههای عظیم، مجسّمهها، ظرفهای بزرگ غذاخوریِ همانند حوضها، و دیگهای ثابت (که از بزرگی قابل جابه جائی نبود).
در تعریف جن آمده است که جن توانمندی آنرا دارد که خود را به شکل انسانها و حیوانات در آورند، داستان معروفی است که شیطان در جریان غزوه بدرخودرا به شکل و صورت سراقه بن مالک نزد مشرکین آمد و آنان را وعده پیروزی و کمک داد،که تفصیل آن قبلآ گذشت.
داستان آموزندۀ حضرت ابو هریره:
در مورد توانایی بر تغییر شکل جن داستانی زیبای داریم که برای حضرت ابوهریره پیش آمده است وه بخاری این داستان چنین روایت نموده است:
حضرت ابوهریره رضی الله عنه می گوید: رسول الله صلی الله علیه وسلم مرا مأمور حفاظت (زکات رمضان) صدقه فطر کرده بود، شخصی آمد و با مشت های پر از گندم برداشت، دستش را گرفتم و گفتم: به خدا سوگند! تو را نزد رسول الله می برم . گفت: عیال من زیاد است و من نیازمندم. ابوهریره گفت: من او را رها کردم، صبح روز بعد، رسول الله صلی الله علیه وسلم از من پرسید: امشب زندانی را چه کار کردی؟ عرض کردم: شدت احتیاج و کثرت فرزندانش را عنوان کرد، به حالش ترحم نموده او را رها کردم. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: دروغ گفته است و دوباره بر می گردد. ابوهریره می گوید: اذعان کردم که بر می گردد. زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم خبر داده بود که بر می گردد، از اینرو در کمین نشستم، بار دیگر آمد و به برداشتن گندم مشغول شد، دستش را گرفته، گفتم تو را پیش رسول الله صلی الله علیه وسلم می برم، گفت: مرا رها کن، من نیازمندم و عیالم سنگین است، بار دیگر بر نمی گردم، پس بحالش ترحم کردم. صبح رسول الله صلی الله علیه وسلم از من پرسید: ای ابوهریره! زندانی تو چه کرد؟ عرض کردم: ای رسول الله صلی الله علیه وسلم! شدت نیاز و سنگینی عیالش را مطرح کرد، بحالش ترحم نموده و او را رها کردم.
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: با تو دروغ گفته دوباره برمی گردد.
برای بار سوم آمد، همان صحبت های دو شب گذشته میان من و او تکرار شد، گفتم تو هر بار وعده می کنی و به وعده ات عمل نمی کنی. گفت: مرا رها کن، کلماتی را برایت می گویم و نشان می دهم که برایت مفید خواهد بود. گفتم: آن کلمات چه هستند؟ گفت: هرگاه به رختخواب می روی، آیه الکرسی (الله لا اله الا هو الحی القیوم) را تلاوت کن . در چنین حالتی همواره از جانب خداوند محافظی بر تو گماشته می شود و تا صبح هیچ شیطان و جنی نزد تو نخواهد آمد، آنگاه او را رها کردم.
رسول الله صلی الله علیه وسلم از من سؤال کرد، امشب با زندانیت چه کار کردی؟ عرض کردم: ای رسول خدا! او گفت چند کلمات را به تو یاد می دهم که خداوند بوسیله آنها به تو فایده می رساند، لذا من او را رها کردم. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: آن کلمات چه هستند؟ عرض کردم: به من گفت هرگاه موقع خواب آیه الکرسی را تا آخر تلاوت کنی، همواره از جانب خداوند محافظی بر تو گماشته می شود و تا صبح هیچ جن و شیطانی نزد تو نخواهد آمد. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: او راست گفته است، ولی او دروغگو است و فرمود: ای ابوهریره! آیا می دانی در این سه شب چه کسی تو را مخاطب قرار داده است؟ عرض کردم: خیر. فرمود: او شیطان بوده است.(بخاری: 4/482 شماره:2311 .)
این شیطان به صورت انسان پیش ابویریره آمده است، گاهی شیطان به صورت حیوان: شتر، الاغ، گاو، سگ و پشک به پیش انسان می آید. اغلب بصورت سگ و پشک سیاه ظاهر می شود.
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است: رد شدن سگ سیاه از جلو نمازگزار، نماز را قطع می کند و علت آن را چنین بیان نموده است که سگ سیاه شیطان است .( مسلم: 1/365 شماره: 510 .)
ابن تیمیه می فرماید:
سگ سیاه، شیطان سگ ها است و جن در اغلب اوقات بصورت سگ سیاه ظاهر می شود، هم چنین در شکل و صورت پشک سیاه نیز ظاهر می شود، زیرا رنگ سیاه جامع قدرت و نیروی شیطانی و حاوی حرارت بیشتری میباشد.
اجنه علم غیب ندارند:
درمورد علم غیب باید گفت که مطابق حکم قرآنی ، تنها کسی که از غیب خبر دارد و از آینده خبر می دهد خداوند متعال است طوریکه پروردگار با عظمت ما به رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم ) می فرماید:« قُل لا یَعلَمُ مَن فِی السَّمَوَاتِ وَ الأرضِ الغَیبَ إلا الله) النمل/ 65. » (ای رسول خدا بگو که در همه آسمانها و زمین جز خداوند کسی از علم و غیب آگاه نیست)
ویکبار دیگر در ( آیه 59 سوره انعام ) می فرماید : « وَ عِندَهُ مفاتحُ الغَیبِ لا یَعلَمُها إلا هُوَ» (کلیدهای غیب تنها نزد او است جز او کسی آن را نمی داند).
شیخ عبدالرحمن بن سعدی در تفسیر این آیه در کتاب خود می نویسد:« این آیه یکی از بزرگترین آیاتی است که علم فراگیر الهی را به طور مشروح بیان داشته، و تصریح می کند که علم او همه خفایا و نهانها و امور غیبی را در بر می گیرد، و هرکس از آفریدگانش را که بخواهد از آن امور غیبی آگاه می سازد. و بسیاری از امور غیب را از فرشتگان مقرب و پیامبران پنهان داشته، و آنان را بدان آگاه نکرده است، تا چه رسد به اینکه کس دیگری از جهانیان را از آن با خبر نماید. و او به حیوانات و درختان و ریگها و سنگریزه ها و خاکهایی که در بیابانها و صحراها می باشد آگاه است. از آنچه که در دریاها وجود دارد از قبیل حیوانات، معادن، و سایر موجودات زنده ای که آب آنرا فرا گرفته، آگاه است. « وَلِلّهِ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ» (سوره نحل 77)یعنی: و نهان و غیب آسمانها و زمین از آن خداست.
اما هرگاه الله تعالی اراده نماید بوسیله ی وحی « رسولانش» را از غیب آگاه می سازد، چنانکه در آیه ی زیر می فرماید:« عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَدًا ، إِلَّا مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا»( سوره جن 26-27) یعنی: دانای غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمیسازد، مگر روسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش رو و پشت سر برای آنها قرار میدهد...
اما باید دقت داشت که در این آیه نفرموده که هر کدام از مخلوقاتش را بخواهد از غیب آگاه می سازد! بلکه فرموده « رسولانی که آنان را برگزیده» و رسولان شامل دو صنف از مخلوقات باری تعالی می شوند:
1- ملائکه
2- انبیاء الهی
غیر این دو صنف شامل رسول نمی شوند.
بنابراین الله تعالی اگر بخواهد اخبار غیبی گذشته یا آینده را به این دو صنف می دهد چنانکه می بینیم که پیامبر صلی الله علیه وسلم در مورد نشانه های قیامت و احوال امتش در آینده خبر می دهد و تمامی این اخبار توسط وحی و از جانب الله تعالی به او القاء شده است. و اگر از طریق وحی نمی بود، او یعنی پیامبر صلی الله علیه وسلم درمورد گذشته و آینده چیزی نمی دانست چنانکه قرآن می فرماید:
«قُل لاَّ أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ کُنتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»(سوره اعراف 188)
یعنی: بگو جز آنچه خدا بخواهد برای خودم اختیار سود و زیانی ندارم و اگر غیب میدانستم قطعا خیر بیشتری میاندوختم و هرگز به من آسیبی نمیرسید من جز بیمدهنده و بشارتگر برای گروهی که ایمان میآورند نیستم.
و در ورد سخنان پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید:«وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی»(سوره نجم 3-4) یعنی: «و (محمد) از سر هوای نفس سخن نمیگوید» یعنی: محمد صلی الله علیه وسلم از سر هوا و خواهش نفس و به باطل و ناروا به قرآن نطق نمیکند.«این سخن جز و حیی که به او فرستاده میشود نیست» یعنی: آنچه که محمد صلی الله علیه وسلم بدان نطق میکند و حیی از جانب الله تعالی است که به سوی او فرستاده میشود و او نه در آن کم میکند و نه میافزاید.
پیامبر جز آن چه از هدایت و پرهیزگاری که بر او وحی می شود پیروی نمی کنند، و این دلالت می نماید که سنّت و حدیث از جانب خدا بر پیامبرش وحی می شود. همان طور که خداوند متعال فرموده است:« وَأَنزَلَ اللَّهُ عَلَیکَ الکِتَبَ وَالحِکمَةَ» و خداوند کتاب و حکمت = سنت را بر تو نازل فرموده است. و بر این دلالت می نماید که پیامبر در آن چه از خداوند خبر می دهد و در تبیین شریعت الهی معصوم است چون کلام او از روی هوی و هوس صادر نمی گردد، بلکه از وحی بر می آید که بر او وحی می شود.
خوانندۀ محترم!
قابلیت های موجود درجن که ناشی از نوع خلقتش میباشد (مانند پنهان بودن از چشم، طی مسافت کردن و غیره) این تصور را در ذهن برخی از انسانها ایجاد کرده است که این موجودات از عالم غیب آگاهند.
البته بسیاری از ارتباط برقرارکنندگان آگاهانه به قصد سوؤاستفاده و فریب مردم و یا ناآگاهانه به این باورها دامن زده اند، ولی حقیقت امر آن است که تنها خداوند است که آگاه به غیب میباشد و لاغیر، چنان چه میفرماید:
«خداوند دانای غیب است و غیب خود را بر هیچ کس آشکار نمی سازد، مگر بر آن پیامبری که از اوخشنود باشد». و البته بسیار دیده شده در جریان همین احضار روح که ما آن را احضار جن میدانیم، جنیان توانسته اند پاسخ های درست و مناسبی را ارائه دهندکه آن را نباید ناشی از علم غیبآنان دانست، زیرا جنها از آنجایی که به راحتی میتوانند طی طریق کنند، میتوانند از همنوعان خود که در جریان ماجرا قرار دارند پاسخ را جویان شده و به شخص رابط اطلاع دهند و یا از امکانات دیگری استفاده کنند که ما از آن بی خبریم.
به هر حال علم غیبچه برای انسان و چه برای جن منتفی است مگر برای عده ای خاص که از طرف خداوند این توانایی برایشان ممکن میشود.
خداوند موقع قبض روح حضرت سلیمان علیه السلام دروغ و بی اساس بودن این ادعا را کاملاً برای مردم روشن ساخت. خداوند جن ها را مطیع حضرت سلیمان علیه السلام قرار داده بود . جن ها در حضور حضرت سلیمان و به دستور او کار می کردند. خداوند جسد بی روح حضرت سلیمان را در حالت ایستاده در معرض دید جن ها باقی گذاشت، جن ها همواره کار می کردند و از مرده بودن حضرت سلیمان خبر نداشتد، تا اینکه عصائی را که حضرت سلیمان بدان تکیه زده بود، مورد طعنه موریانه قرار گرفت، آنگاه حضرت سلیمان بر زمین افتاد و دروغ کسانی که مدعی «علم غیب» برای جن ها بودند، آشکار گردید:
«فَلَمَّا قَضَیْنَا عَلَیْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَی مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَن لَّوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ مَا لَبِثُوا فِی الْعَذَابِ الْمُهِینِ».(سوره سبأ: 14)
(زمانی که بر سلیمان (که سمبل قدرت و عظمت بود) مرگ مقرّر داشتیم، جنّیان را از مرگ او نیاگاهانید مگر موریانههائی که (مدّتها بود به عصای سلیمان رخنه کرده بودند و) عصای وی را میخوردند . هنگامی که سلیمان (که در میان جنّیان بر عصای خود تکیه زده بود و کارهای ایشان را میپائید) فرو افتاد، فهمیدند که اگر آنان از غیب مطّلع میبودند، در عذاب خوار کننده (بیگاری و اسارت) باقی نمیماندند (و راه خود را در پیش میگرفتند) .
قبلا بیان داشتیم که چگونه جنیان در گذشته اخبار آسمانها را استراق سمع می کردند و پس از بعثت چگونه خداوند امر مخالفت آسمانها را تشدید کرد، بنابر این، احتمال اینکه جن ها دوباره قادر بر استراق سمع باشند، بسیار اندک است.
با توجه به عدم علم غیب برای جن ها، بزرگی خطا و اشتباهی که بسیاری از مردم بدان مبتلا هستند، یعنی اینکه برخی از انسانها علم غیب می دانند، روشن می گردد.
این عقیده نادرست موجب شده است که بسیاری از مردم نزد آنها (مدعیان علم غیب) بروند و از کارهائی که انجام گرفته اند، مانند: دزدی، جنایات و غیره ... از آنها سوال کنند و درباره اموری که هنوز ظاهر نشده و بوجود نیامده اند و به آینده آنها و فرزندانشان مربوط است، سؤال نمایند. بی گمان سؤال کنندگان و کسانی که از آنها سوال می شود، خسارتمند و بازندهاند، زیرا غیب را تنها خداوند می داند و آن را جز برای پیامبرانش که او خواسته باشد، به کسی دیگر ظاهر نمی کند:
«عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَدًا ، إِلَّا مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا ، لِیَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَأَحْصَی کُلَّ شَیْءٍ عَدَدًا».(سوره الجن: 26 – 28 )
(داننده غیب خدا است، و هیچ کسی را بر غیب خود آگاه نمیسازد. مگر پیغمبری که خدا از او خوشنود باشد . خدا (برای حفظ آن مقدار غیبی که او را از آن مطّلع میکند، از میان فرشتگان) محافظان و نگهبانانی در پیش و پس او روان میدارد. تا خدا بداند که پیغمبران پیامهای پروردگارشان را رساندهاند، هر چند که خدا از همه چیزهائی که نزدیک ایشان است (و در درون و بیرون آنان است) کاملاً آگاه بوده و بدانها احاطه دارد، و هر چیزی را دانهدانه سرشماری کرده است و دقیقاً میداند).
اعتقاد به اینکه فلانی غیب می داند، اعتقادی توأم با گناه و گمراهی است و با عقیده اسلامی که علم غیب را مختص خداوند می داند، در تضاد است و هرگاه این عقیده بجائی برسد که از مدعیان غیب (عرافان و کاهنان) استفتاء شود، گناه آن، بسیار بزرگتر می شود، در صحیح مسلم از بعضی ازواج مطهرات رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده است: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:« من أتی عرافاً فسأله عن شیءٍ، لم تقبل له صلاة أربعین لیلة » (مسلم: 4/1751 شماره: 2330 .)
(هر کس نزد کاهنی آمده و از وی سوال کند، نماز چهل شب او پذیرفته نخواهد شد).
و تصدیق کردن گفته کاهن کفر است. در سنن و مسند احمد از حضرت ابوهریره به سندی مرفوع روایت شده که فرمود: « من أتی کاهناً، فصدقه بما یقول، فقد برئ مما أنزل علی محمد».( مشکاه المصابیح: 2/525 شماره: 4599 .)(هر کس نزد کاهنی برود و سخنانش را تأیید نماید، نسبت به آنچه که بر محمد صلی الله علیه وسلم نازل شده تبرئه جسته است)
شارح طحاویه میگوید:
از نظر برخی از علما ستاره شناس نیز در ردیف کاهن قرار میگیرد، سپس میگوید: اگر نماز سؤال کننده تا چهل روز پذیرفته نمی شود، پس حال کسی که از وی سؤال می شود چه خواهد شد؟
منظور این است اگر تا چهل روز نماز سائل مردود است و کسی که حرف کاهن و عراف را باور کند، مرتکب کفر شده است، آنگاه حکم خود کاهن و عراّف چه خواهد شد؟
ارتباط جن با ملائکه وانسان:
قبل از همه باید گفت که :ارتباط ملائکه با انسانها مقدور است، ولی این ارتباط فقط مختص پیامبران الهی بود و دیگر انسانها شامل آن نمی شوند، بنابراین در زمان ما و بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه وسلم هرکس ادعای ارتباط با ملائک را بنماید او کذاب است.
اما ارتباط اجنه با انسانها نیز مقدور است، و ما می بینیم که بعضی از مردم با جنها ارتباط برقرار می کنند و از آن طریق شرارت و سحر و جادو می کنند، و در زمان ما هم این ارتباط امکان دارد. طوریکه در ( آیه 6 سوره جن ) خواندیم :« وَأَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا» .یعنی: و نیز مردانی بودند از آدمیان که به مردانی از جن پناه می بردند و بر طغیان شان می افزودند.
اما هیچ دلیلی از شریعت وارد نشده است که اجنه بتوانند با ملائکه ارتباط برقرار کنند .
ازدواج باجن:
آنچه مسلم است این است که بنابر ذات وجودی جنیان آنها نیز مانند انسان دارای غریزه جنسی بوده و توالد و تناسل دارند و لازمه ادامه و بقای نسلشان آمیزش جنس مونث و مذکر است، اما این سوال که آیا آنها هم مانند انسانها و یا سایر جانداران با عمل لقاح و تشکیل نطفه تولد مییابند، چیزی نیست که از کلام خداوند بتوان استنباط کرد ولی ابن عربی در فتوحات گفته است: « تناسل بشر به القای آب نطفه در رحم است و تناسل جن به القای هوا در رحم اثنی (جنس ماده) میباشد». (جن و شیطان ص ۵۷
طوریکه در فوق تذکر دادیم که ارتباط برخی از انسان ها با جن ها قابل انکار نیست اما اینکه انسان میتواند با جن ازدواج کند ، اکثر روایات در این بابت ، از جمله روایات شفاهی است ، واسناد معتبری در این بابت وجود ندارد .
اساسا این ازدواج از فهم شرعی نادرست است ،زیرا جن و انسان دو مخلوق ودارایی دوجود اند ، قرآن عظیم الشان انسانها را ازاولاد آدم و حوا می داند بدون آنکه واسطه دیگری در نسل آنها وجود داشته باشد؛ در حالی که اگراولادی از چنین ازدواجی به دنیا اید ، اجداد غیر انسانی خواهد داشت واین امر با ظاهرحکم قرآن ناسازگارودر مخالفت قرار میگیرد .
مساءله تناسل و تكثیر جن ، یکی از مسایل بی نهایت پیچیده ای است ، برخی از مفسرین در تفاسیر خویش استدلال می اورند که چون جن و شیطان ذریه و فرزند دارند بنابراین نر و ماده و تولد تناسل ازدواج دارند و برای استدلال خویش به این آیه قرآنی استناد می نمایند : « لم یطمثهن انس قبلهم و لا جان » ( در جنت زنان زیباى با حیایى هستند كه جز به شوهران خود ننگرند) و دست هیچ كس پیش از آنها نه از انس و نه از جن ، بدان زنان نرسیده است .)
هکذا در قرآن عظیم الشان در مورد شیطان آمده است : «كان من الجن ففسق عن امر ربه افتتخذونه و ذریته اولیاء من دونى » . در این آیه متبرکه به موضوع مهمی اشاره شده که شیطان از جنس جن بوده وذریه و فرزندانى نیز داشته است
از فحوی آیه « لم یطمثهن » به این نتیجه می رسیم که تكثیر جن به واسطه مقاربت می باشد.
ولی در این هیچ جای شک نیست ، طوریکه در فوق متذکر شدیم که به حکم قرآن در بین جن پروسه تناسل وتولد وجود دارد .
عالم جلیل القدر وشهیر اسلام ابن عربی ( ۵۶۰تا ۶۳۸ ه. ق) در« الفتوحات المکیة فی معرفة أسرار المالکیة والملکیة » مینویسد که :
تناسل جن به القای هوا در رحم انثی است- به همه حال در این مورد نمی توان حکم قطعی نمود . ولی در این هیچ جای شک نیست که : اما لذت بردن و آزار دادن توسط جن ها گاهی اتفاق می افتد.
درمورد زاد و ولد جن ، خداوند پاک در قرآن کریم می فرماید:«أفتتخذونه وذریته أولیاء من دونی وهم لکم عدو بئس للظالمین بدلاً »(سوره الکهف:50) یعنی: «آیا [با این حال] او و نسلش را به جاى من دوستان خود مىگیرید و حال آنکه آنها دشمن شمایند و چه بد جانشینانى براى ستمگرانند.» معنی کلمه ی « الذریة » همان اولاد و خانواده می باشد.
خوانندۀ محترم!
در مورد ازدواج جن با انسان ویا هم بالکعس ازدواج انسان با جن تفاسیر ونقل قول های متعددی از علما نقل شده ، برخی از علمآ این ازدواج را محال می دانند و برخی دیگر آنرا ممکن الوقوع دانسته اما از آن منع کرده اند .
ازدواج انسان با جن اگر محال نباشد بسیار نادر است و اگر هم واقع شود از جهت انسان غیر اختیاری است .
در میان علما در مورد ازدواج انسان با جن به سه نظریه مشهور اکتفاء کرد :
اول:
برخی از علما ازدواج با جن را بصورت مطلق جایز می دانند وبرخی دیگر از همین علماء این ازدواج را جایز ولی مکروه می شمارند.
عالم شهیر جهان اسلام امام جلالالدین سیوطی (1440 – 1505 ) (در اشباه و نظائرش از عماد بن یونس نقل می کند که در شرح الوجیز می گوید: انسان می تواند با جنی ازدواج کند.
معتمد نزد الرملی جواز ازدواج انسان با جن و عکس آن است. او می گوید : اگر غالب ظن شخصی بر آن باشد که جن همسر اوست می تواند با او همبستر شود. و تمام احکام نکاح را برای آن ثابت می داند.
حسن بصری ازدواج با جن را مشروط به وجود شهود جایز می داند .
دوم:
- جمهور علما ازدواج انسان با جن را ممکن و لی غیر جایز می دانند و از آن منع کرده اند.
حسن بصری ، قتاده ، حکم بن عیینه و اسحاق بن راهویه ازدواج و نکاح با جن را صراحتا منع کرده اند.
سوم:
گروه از علما مانند ابن یونس و ابن عبدالسلام منکر امکان ازدواج انسان با جن از لحاظ ماهیتی هستند.
کسانی که ازدواج با جن را جایز می دانند به تجربه هایی که برای بعضی انسانها اتفاق افتاده و در جوامع مختلف نقل شده استدلال می کنند و می گویند در صورتی که جنی مسلمان باشد منعی از طرف شرع وجود ندارد.
شبلی در کتاب آکام المرجان خود و سیوطی در لقط المرجان و ذهبی در المیزان داستانهای زیادی از ازدواج انسان با جن نقل کرده اند.
شیخ الإسلام ابن تیمیة در مجموع الفتاوی می گوید: «وقد یتناكح الإنس والجن ویولد بینهما ولد، وهذا كثیر معروف، وقد ذكر العلماء ذلك وتكلموا علیه» یعنی گاهی انسان با جن ازدواج می کند و فرزندی بین آنان متولد می گردد و این زیاد اتفاق افتاده و معروف است و علماء آنرا ذکر کرده اند و در مورد آن صحبت نموده اند.
قائلین به جواز نکاح جن و انس به ادله متعددی استدلال دارند ،که برخی از این ادله عبارتند از :
1-آیه « وَیوْمَ یحْشُرُهُمْ جَمِیعاً یا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُم مِّنَ الإِنسِ وَقَالَ أَوْلِیآؤُهُم مِّنَ الإِنسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ »( سوره الأنعام128 ) ( خداوند متعال می فرماید: روزی را كه در آن همه آنان را در كنار هم گرد می آوریم ای گروه جنّیان ! شما افراد فراوانی از انسانها را گمراه ساختید . می گویند : پروردگارا ! برخی از ما از برخی دیگر سود بردیم . )
در این آیه خداوند از حال جنیان و انسانها در قیامت خبر می دهد و محل استدلال « رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ» است که صراحت دارد به اینکه انسانها از جنیان و جنیان از انسانها لذت جویی کرده اند و از مصادیق استمتاع و لذت جویی ازدواج و تناکح بین آنهاست.
ابن تیمیه در مجموع الفتاوی می گوید: « الاستمتاع بالشیء هو أن یتمتع به فینال به ما یطلبه ویریده ویهواه ویدخل فی ذلك استمتاع الرجال بالنساء بعضهم ببعض كما قال «فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً » وفى الجملة استمتاع الإنس بالجن والجن بالإنس یشبه استمتاع الإنس بالإنس»
یعنی منظور از استمتاع از چیزی لذت جویی از آن چیز است به اینکه به آنچه که می خواهد و طلب می کند و هوا و هوس او بر آن است برسد. لذت جویی و کامیابی مردان از زنان نیز در استمتاع وارد است چون خداوند می فرماید: (پس اگر با زنی از زنان ازدواج كردید و از او كام گرفتید ، باید كه مهریه او را بپردازید ، و این واجبی ( از واجبات الهی ) است .) خلاصه اینکه استمتاع انس از جن و بالعکس همانند لذت جویی انسان از انسان است.
2-استدلال به آیه « وَشَارِكْهُمْ فِی الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ»(سوره الإسراء64 )(خداوند خطاب به شیطان که از جنیان است میگوید: و در اموال آنان و در اولاد ایشان شركت جوی.
3- استدلال به آیه « فِیهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ یطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ »(سوره الرحمن 56 ) (یعنی در باغهای بهشت زنانی هستند كه جز به همسران خود عشق نمی ورزند و پیش از آنان كسی از انسانها و جنیها با ایشان نزدیكی و مقاربت نكرده است .
می گویند آیه اشاره به این دارد که همانطور که انسان با زنان مقاربت می کند جنیها هم می توانند مقاربت بکنند.
4- استدلال به حدیثی که ابوداود روایت کرده « هل رأى فیكم المغربون قلت وما المغربون ؟ » قال » الذین یشترك فیهم الجن» یعنی آیا در میان شما مغربون دیده شده اند گفته شد مغربون چه کسانی هستند فرمود: کسانی که جن در آنها شریک است.
5- استدلال به حدیثی که ابن حجر در لسان المیزان روایت کرده« لا تذهب الدنیا حتى یكثر فیكم أولاد الجن» دنیا از بین نمی رود تا اینکه در میان شما فرزندان جنی زیاد شود.
6- استدلال به حدیثی که ابن عدی در الکامل آورده « كان أحد أبوی بلقیس جنیا » یکی از پدر و مادر بلقیس جنی بوده اند.
یادداشت ضروری:
اکثر احادیثی که برای جواز ازدواج انسان با جن صورت گرفته است از احادیث ضعیفه ونمیتوان بر آن استدلال شرعی نمود.
دلایل جمهورعلماء:
دلایل جمهور علماء که معتقد به که امکان ازدواج با جن را جایز می دانند ، از آن منع بعمل اورده اند:
1-امام احمد و اسحاق بصورت مرسل از زهری روایت کرده اند : (نهی رسول الله صلی الله علیه و سلم عن نکاح الجن) یعنی رسول خدا از ازدواج با جن نهی کرد.
2-از آنجا که مشروعیت نکاح برای الفت و سکون و آرامش و مودت است وچنین مفاهیمی در جن مفقود است و وجود ندارد بلکه به نسبت انسان در جن ضد آن یعنی عداوت وجود دارد ازدواج با جن جایز نیست.
3-اذنی از طرف شارع بر جواز آن وارد نشده است و و در آیه « فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ» لفظ نساء اختصاص به مونث بنی آدم دارد پس غیر آن بر تحریم باقی می ماند چون اصل در ابضاع و فروج حرمت است مگر اینکه دلیلی بر حلیت وارد شود.
4-بخاطر ضرری که متوجه فرزند است حرّ (انسان آزاد) از ازدواج با أمة (کنیز) منع می شود چون فرزند او برده می گردد شکی نیست که ضرر در ازدواج با جن بیشتر است پس وقتی از ازدواج با کنیز بخاطر اختلاف در نوع منع می شود از نکاح با جنیة از باب اولی بخاطر اختلاف در جنس منع می گردد.
5-از انزاء خر بر اسب نهی شده است و در روایتی که ابوداود ، نسائی و احمد نقل کرده اند پیامبر فرمود: « انما یفعل ذلک الذین لا یعلمون» یعنی جاهلان این کار را انجام می دهند. این منع بخاطر اختلاف در جنس است که به نسبت انسان و جن از باب اولی صدق می کند.
6-از امام مالک در مورد مردی از جن که می خواهد با دختری ازدواج کند سوال شد ایشان در جواب گفت: «لَا أَرَى بِهِ بَأْسًا فِی الدِّینِ ، وَلَكِنْ أَكْرَهُ أَنْ تُوجَدَ امْرَأَةٌ حَامِلَةٌ فَتَدَّعِی أَنَّهُ مِنْ زَوْجِهَا الْجِنِّی فَیكْثُرُ الْفَسَادُ.» یعنی از لحاظ شرعی ( در صورتی که جنی مسلمان باشد) اشکالی نمی بینم اما آنرا مکروه می دانم چرا که زمانی که زن از جنی باردار شد به او گفته می شود شوهر تو کیست؟ او می گوید از جنیان است و به این صورت فساد و فحشاء در اسلام زیاد می شود.
7-از جهت غریزه و فطرت انسان تمایلی برای ازدواج با جن ندارد و نزد انسانها چنین ازدواجی شوم و غریب است.
8-حدیث ابی سعید رضی الله عنه که مسلم روایت کرده و رسول الله صلی الله علیه و سلم می فرماید: « إن بالمدینة جنا قد أسلموا فإذا رأیتم منهم شیئا فآذنوه ثلاثة أیام فإن بدا لكم بعد ذلك فاقتلوه فإنما هو شیطان» یعنی در شهر مدینه جنیان وجود دارند که مسلمان شده اند پس اگر چیزی از جنیان را مشاهده کردید سه روز به او مهلت دهید تا آنجا را ترک کند اگر بعد از آن نمایان شد آنرا بکشید چون شیطان است.
در این حدیث از ارتباط و نزدیک شدن جن با انسان منع شده است پس چگونه امکان دارد که ازدواج مسلمان با جنی جایز باشد.
9-ازدواج با جن مقاصد شرعی نکاح را محقق نمی کند چون مهمترین مقاصد نکاح تولید مثل و ایجاد انس و الفت ومحافظت جامعه از فساد و تباهی است . وقتی که تحقق این مقاصد در ازدواج انسان با انسان وجود نداشته باشد چنین ازدواجی مکروه است و از آن منع می گردد پس نکاح با جنی از باب اولی مردود است.
10-خداوند از موالات و دوستی با اجنه و شیاطین منع کرده است و می فرماید: « وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیتَهُ أَوْلِیاء مِن دُونِی وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً »(سوره الكهف 50 )
یعنی آن گاه كه ما به فرشتگان گفتیم : برای آدم سجده كنید . آنان جملگی سجده كردند مگر ابلیس كه از جنّیان بود و از فرمان پروردگارش تمرّد كرد . آیا او و فرزندانش را با وجود این كه ایشان دشمنان شمایند ، به جای من سرپرست و مددكار خود می گیرید ؟ ! ستمكاران چه عوض بدی دارند !
11-ازدواج با جن خطرات زیادی برای انسان ببار می اورد ، از جمله مسلط شدن جنی ها بر زوج انسی خود می باشد ،و حتی او را به قتل نزدیکان و فرزندان انسی اش دستور دهد و او را از ازدواج و مقاربت با همسر انسی منع کند . آنچنانکه علما در کتب مختلف بیان کرده اند رها شدن از زوج یا زوجه جنی بسیار سخت است.
دلایل آنعده از علمای که ازدواج را با
جن غیر ممکن و شبه محال می دانند:
1- این عده علماء میفرماید که دوجنس از خلقت با هم متضاد هستند ، ازدواج باید میان مخلوقات همسان و مشابه باشد در حالی که فرشتگان از نور، جن از آتش و انسان از خاک خلق شدند و هیچ تناسبی بین آنها وجود ندارد.
در نتیجه ازدواج میان آنها غیر ممکن و محال ودر نهایت هیچ تناسبی بین آنها وجود ندارد.
امام ماوردی می گوید: « والقول بأن أم بلقیس جنیة مستنكر من العقول لتباین الجنسین واختلاف الطبعین وتفارق الحسَّین» یعنی عقل این گفته که مادر بلقیس جنی بوده را انکار می کند چون از لحاظ جنس بین انس و جن تباین وجود دارد و طبع و غریزه ی هر دو متفاوت است و از لحاظ حواس با هم فرق دارند.
آلوسی از لحاظ عقلی آنرا بسیار بعید می داند و می گوید: اگر همسر جنی که از انسان باردار شده فرزندی به دنیا آورد آیا فرزند بر نامرئی بودن باقی می ماند و کسی آنرا مشاهده نمی کند یا مرئی می شود و قابل مشاهده است.
2-براساس آیات قرآن امکان ازدواج انسان با جن وجود ندارد. خداوند متعال در سوره نحل و روم می فرماید:«وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَجَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ بَنِینَ وَحَفَدَةً» ( سوره نحل 72 ) یعنی خدا از جنس خودتان همسرانی برای شما ساخت ( تا در كنار آنان بیاسائید ) ، و از همسرانتان پسران و نوادگانی به شما داد.
وآیه «وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَیهَا وَجَعَلَ بَینَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِكَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یتَفَكَّرُونَ» ( سوره روم 21 )یعنی و یكی از نشانه های خدا این است كه از جنس خودتان همسرانی را برای شما آفرید تا در كنار آنان بیارامید ، و در میان شما و ایشان مهر و محبّت انداخت مسلّماً در این ( امور ) نشانه ها و دلائلی ( بر عظمت و قدرت خدا ) است برای افرادی كه می اندیشند . در این آیات منظور از (مِنْ أَنْفُسِكُمْ) از جنس شما ، از نوع شما و بر خلقت شما است.
ابن کثیر در تفسیر این آیات می گوید: « ولو أنه جعل بنی آدم كلهم ذكورا وجعل إناثهم من جنس آخر إما من جان أو حیوان لما حصل هذا الإئتلاف بینهم وبین الأزواج بل كانت تحصل نفرة لو كانت الأزواج من غیر الجنس ثم من تمام رحمته ببنی آدم أن جعل أزواجهم من جنسهم» یعنی اگر تمام انسانها مذکر بودند و مونث آنها از جنس دیگری چون جن یا حیوان بود اُنس و الفتی بین آنها حاصل نمی شد بلکه اگر زوجشان از جنس دیگری بود نفرت بین آنها بوجود می آمد و این از رحمت کامل خداوند نسبت به انسان است که همسرانشان را از جنس خودشان قرار داده است.
3-در آیه تحریم در سوره ی نساء خداوند کسانی را که محرم هستند و ازدواج با آنها درست نیست را ذکر کرده است و خویشاوندان نسبی را بصورت مفصل بیان داشته است تا جایی که حتی دورترین نسب چون دختران عمه و عمو « وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِكَ وَبَنَاتِ خَالِكَ وَبَنَاتِ خَالَاتِكَ» را نیز ذکر کرده است اما هیچ اشاره ای به نسبت با جن نشده است لذا نسبی بین انس و جن ثابت نیست.
4-استدلال به آیه «وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاء بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً وَكَانَ رَبُّكَ قَدِیراً » ( سوره الفرقان: 54 ) یعنی خدا است كه از آب ( مَنی ) انسانها را آفریده است و ایشان را به ( دو گروه ) ذُكور و إناث تبدیل كرده است ، و پروردگار تو همواره ( بر انجام هر چه بخواهد ) توانا بوده و هست .
مصاهره که در این آیه به آن اشاره شده از جهت زن است پس زمانی که مرد مسلمانی با زن جنی ازدواج بکند و فرزندانی بین آنها متولد شود دامادهای خود از جن را نمی شناسد پس چنین ازدواجی که چنین تبعاتی بدنبال دارد با این آیه منافات دارد.
5-آیه ی « الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ»( سوره النساء: 34) در نکاح انسان با زن جنی این قیمومیت مرد بر زن حاصل نمی شود چون جنی می تواند به خلقت خود برگردد و نامرئی شود و حتی او را بزند چرا که جن از انسان قوی تر است و می تواند خود را به هر شکلی در بیاورد.
صرف یک یادداشت:
ظاهر ا جنی که با انسان ازدواج میکند باید جنی گوشه گیر وغیر اجتماعی ومطرود از اجتماع جنیان باشد واما اینکه گفته میشود ازدواج بین انسان وجن ازدواجی کوتاه مدت است به خاطر این است که هیچ گاه بین انسان وجن آن اشتراکات فکری وفعلی وجود ندارد بنابراین نمیتوانند به عنوان دو موجود وابسته وهم فکر با هم زندگی کنند و همان گونه که بعضیها گفته اند این ارتباط صرفا یک ارتباط جنسی خواهد بود .دلیل بر جواز این است که اینها هر دو موجود مختار وعاقل ومکلفند ووجوه مشترک جن با انسان بیش از هر موجود دیگر است ودلیل کراهت این است که ممکن است این رابطه هم از لحاظ جسمی وهم روحی برای انسان مضر باشد یا از آنجا که جن هر چند مسلمان تعهد چندانی نسبت به انسان ندارد ممکن است به محض کوچکترین دلخوری به او صدمه بزند یا اگر خیلی وابسته او شده باشد دیگر حاضر به ترک او نشود .بعد هم برای طلاق بین این دو صعوبت وجود دارد چون نیازبه دو شاهد عادل است واگر هم بدون طلاق از هم جدا شوند زن جنی یا زن انسان دیگر نمیتواند با هم نوع خود ازدواج کند مگر اینکه این نکاح به صورت منقطع باشد ولی در مجموع حکم به حرمت در این مسئله قوی تر به نظر میآیدمسئله مهم بعدی این است که مسلمان حتما با جن مسلمان ازدواج کند چون همان گونه که مرد مسلمان نمیتواند بازن غیر مسلمان نکاح انجام دهد با زن جنی غیر مسلمان هم نمیتواندازدواج کند.
مصادر ومنابع : (- فتح الحق المبین فی علاج الصرع والسحر والعین ،- نهایة المحتاج الی شرح المنهاج ،- البرهان علی تحریم التناکح بین الإنس و الجان ،- مجموع الفتاوى ابن تیمیه ،- الاشباه و النظائر سیوطی ،- الدر المختار و حاشیة رد المختار ،- حاشیة البجیرمی علی الخطیب ،- نهایة الزین شرح قرة العین ،- الفواکه الدوانی علی رسالة ابن ابی زید ،- حدائق الروح و الریحان ،- الجامع لأحكام القرآن قرطبی ،- روح المعانی آلوسی ،- تفسیر ابن کثیر ،- آکام المرجان شبلی ،- تفسیر نور )
اکل وشرب جن:
یکی از مباحث قابل بحث در باره اجنه موضوع اکل وشرب است. از آنجا که هر موجودی برای ادامه حیات خود احتیاج به تغذیه و خوراک دارد جنیان نیز به طور قطع از چیزهایی تغذیه می کنند.
مطابق روایات اسلامی ، در این جای شکی نیست که مخلوقاتی جنی مانند انسان اکل وشرب دارند ، وتغذیه میشوند .از جمله در حدیثی صحیح بخاری آمده است:
حضرت ابوهریره رضی الله عنه میفرماید : رسول الله صلی الله علیه وسلم به من امر کرد تا برای استنجاء سنگی را بیاورم و فرمود: استخوان و مدفوع حیوان نیاوری . وقتی حضرت ابوهریره درباره رمز و راز عدم استفاده از استخوان و مدفوع سوال کرد؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: « هما من طعام الجن، وإنّه أتانی وفد جن نصیبین ، ونعم الجن ، فسألونی الزاد، فدعوت الله لهم: أن لا یمروا بعظم ولا بروثة إلا وجدوا علیها طعماً». (بخاری: 7/171، شماره: 3860 ) (این دو غذای جن ها هستند و هیئتی از جنیان نصیبین (که جن های خوبی هستند) نزد من آمدند و درباره زاد و توشه خود از من سؤال کردند. من از خداوند خواسته و در حق آنان دعا کردم که از کنار هیچ استخوان و مدفوعی نگذرند و تیر نشوند، مگر اینکه غذای خود را از آن دریابند).
هکذا در سنن ترمذی به سند صحیح از ابن مسعود رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: « لا تستنجوا بالروث، ولا بالعظام، فإنّه زاد إخوانکم من الجن».( ترمذی: 1/8 شماره: 17) (با استخوان و مدفوع حیوانات استنجاء نکنید، همانا آن توشه برادران جن شما هستند).
در صحیح مسلم از ابن مسعود رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: « أتانی داعی الجن، فذهبت معه، فقرأت علیهم القرآن» (دعوتگر جن ها نزد من آمد، همراه با او رفتم و قرآن را برای آنان تلاوت کردم)
او مرا با خود برد، آثار جنیان و آثار اتش آنان را به من نشان داد . جن ها از رسول الله صلی الله علیه وسلم زاد و توشه خواستند و رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: هر استخوانی که نام خداوند روی آن گفته شود و در دست شما قرار گیرد، مملو از گوشت می شود و هر مدفوعی از حیوانان برای مالداری شما علوفه است، بعد رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: با این دو چیز (استخوان و مدفوع حیوان) استنجاء نکنید . آنها طعام برادران جنی شما هستند.( مسلم: 1/332، شماره: 450.)
علت نهی از استنجاء به مدفوع تنها طعام بودن آن برای جن ها یا برای حیوانات آنها نیست، بلکه رسول الله صلی الله علیه وسلم علل دیگری را نیز برای آن بیان داشته.
رسول الله صلی الله علیه وسلم تصریح کردند که مدفوع حیوانات نجس هستند، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است که: شیطان با دست چپ طعام می خورد و به ما امر کرده است تا با وی مخالفت کنیم .
در صحیح مسلم از حضرت ابن عمر رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: « إذا أکل فلیأکل بیمینه، وإذا شرب فلیشرب بیمینه، فإن الشیطان یأکل بشماله، ویشرب بشماله». (هر کسی از شما طعام می خورد، با دست راست بخورد و هر گاه می نوشد با دست راست بنوشد، زیرا شیطان با دست چپ می خورد و می نوشد) ( مسلم: 3/1598، شماره: 2020 )
در صحیح مسلم آمده است: « إذا دخل الرجل بیته فذکر الله عند دخوله وعند طعامه، قال الشیطان: لا مبیت لکم ولا عشاء، وإذا دخل فلم یذکر الله عند دخوله، قال الشیطان: أدرکتم المبیت، وإذا لم یذکر الله عند طعامه، قال: أدرکتم المبیت والعشاء».(هرگاه انسان وارد خانه شد و «بسم الله» را بر زبان جاری نمود و خدا را یاد کرد و موقع غذا خوردن «بسم الله» را بر زبان جاری نمود، شیطان به لشکریان خود می گوید: برای شما در این خانه نه غذائی وجود دارد و نه جای خوابی و هرگاه به موقع داخل شدن به خانه «بسم الله» را نگوید، و خدا را یاد نکند، شیطان می گوید: اینجا جای خواب و غذای شما است).
این نصوص قطعاً دال بر این مطلب هستند که شیطان می خورد و می نوشد .
همانطور که انسانها از خوردن گوشتی که موقع ذبح نام خداوند روی آن ذکر نشده منع میشوند، جن های مؤمن نیز از استفاده از استخوانی که نام خدا روی آن ذکر نشده منع شده اند، پس استخوانی که نام خدا روی آن ذکر نشده برای جنیان مؤمن حلال نیست و جنیان کافر از آن بهرهمند میشوند، زیرا شیاطین طعامی را که نام خدا و «بسم الله» برای آن گفته نشده است برای خود حلال می دانند.
بنابر همین حدیث برخی علماء بر این عقیده اند که میته « مردا » طعام و غذای شیاطین است . چون نام خداوند « بسم الله » بر آن گفته نشده است.
علامه ابن قیم از آیه: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ » (سوره المائدة: 90 ) ( شراب نوشی و قماربازی و بتان (سنگیی که در کنار آنها قربانی میکنید) و تیرها (و سنگها و اوراقی که برای بختآزمائی و غیبگوئی به کار میبرید، همه و همه از لحاظ معنوی) پلیدند و (ناشی از تزیین و تلقین) عمل شیطان میباشند).
استنباط کرده که مسکرات شراب شیطان است، پس شیطان از شرابی می نوشد که دوستان او بدستور او آن را ساخته اند و شیطان در ساختن آن با دوستان خود شریک است، لذا آنان شیطان را در نوشیدن شریک خود می کنند، در گناه و عذاب نیز شیطان شریک آنان است.
روایتی که امام نسائی از عبدالله بن یزید آن را ورایت کرده است، استنباط ابن قیم را تایید می کند . عبدالله بن یزید می گوید: حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه ضمن نامهای برای ما نوشت:«أما بعد: فاطبخوا شرابکم حتی یذهب منه نصیب الشیطان؛ فإن له اثنین، ولکم واحد».( سنن نسائی: 3/1154، شماره: 5275 .) (شراب تان را بجوشانید تا اینکه سهم شیطان از آن بیرون رود، زیرا دو سهم آن مال شیطان و یک سهم آن برای شما است).
تعداد از مفسرین بدین عقیده اند که : جن ها نمی خورند، نمی آشامند وحتی ازدواج هم نمی کنند .
یادداشت :
پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است: «إِذَا سَقَطَتْ لُقْمَةُ أَحَدِکُمْ فَلْیُمِطْ عَنْهَا الأَذَی وَلْیَأْکُلْهَا وَلاَ یَدَعْهَا لِلشَّیْطَانِ». «وقتی یکی از شما هنگام غذاخوردن، لقمهاش افتاد، آن را بردارد و پاک کند و بخورد و آن را برای شیطان رها نکند». السلسله الصحیحه (1404).
یادداشت :
از خوردن و نوشیدن با دست چپ نهی شده است. چون پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است: «با دست چپ غذا نخورید و نیاشامید چون شیطان با دست چپ می خورد». مسلم (2019).
ولی ناگفته نباید گذاشت که بعضی از مفسرین بدین باورند که جن ها، انواع مختلفی دارند: بعضی از آنها می خورند و می نوشند و بعضی ها چنین نیستند . وهب بن منبه می گوید:
« الجنّ أجناس، فأمّا خالص الجن فهم ریح لا یأکلون، ولا یشربون، ولا یموتون، ولا یتوالدون، ومنهم أجناس یأکلون، ویشربون، ویتوالدون، ویتناکحون، ویموتون، قال: وهی هذه السعالی والغول وأشباه ذلک».( ابن جریر آن را گزارش کرده است؛ «لوامع الا نوار: 2/222».)
(جن انواع مختلفی دارند، جن خالص مانند باد هستند، نمی خورند، نمی نوشند و نمی میرند و زاد ولد ندارند ،گروهی یا جنسی دیگر از آنها می خورند، می نوشند، زاد ولد دارند، ازدواج می کنند و می میرند . دسته دوم همان سعالی، غول و امثال آنها هستند).
البته این ادعای وهب ابن منبه نیاز به دلیل دارد و هیچگونه دلیلی ارائه نشده است .
بعضی از علماء درباره نحوه خوردن جن ها صحبت کرده اند، آیا می جویند یا می بلعند یا اینکه استشمام می کنند، اما لازم به ذکر است که صحبت کردن پیرامون این موضوع خطا و اشتباه است، زیرا ما از کیفیت خوردن اطلاع نداریم و خداوند و رسولش در این باره سخنی نگفته اند .
شیطان انسی و شیطان جنّی:
صرف وسوسه و فریب شیطان جنّی، عامل سقوط و تباهی انسان در کودال فلاکت وبدبختی نمیگردد ، بلکه شیطان انسی نیز سهم به سزایی در گمراهی، انحراف و سقوط انسان در عصر حاضر را دارا میباشد .
بخصوص آنعده از انسان ها که با سو استفاده از نام دین مقدس اسلام در گمراهی مسلمانان وتباهی بشریت می پردازد .
قرآن عظیم الشان در این مورد با زیبای خاصی میفرماید : « قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ، مَلِكِ النَّاسِ، إِلهِ النَّاسِ، مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ، الَّذی یوَسْوِسُ فی صُدُورِ النَّاسِ، مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ»
بگو پناه مى برم به پروردگار مردم ، فرمانرواى مردم ، معبود مردم ، از شر وسوسه گر نهانى ، که در دل مردم وسوسه مى کند ، چه آنها که از جنس جن هستند و چه آنها که از جنس انسانند.
خواننده محترم!
اگر شیطان انسی بدتر از شیطان جنی نباشد، برایتان گفته میتوانم که ً کمتر ازآن هم نیست . از جمله شیطان انسی همین رفیق بد است که خطر آن به مراتب بیشتر از شیطان است.
شیطان میگوید:
بندگان الله را به انجام اعمال ناشایسته و گناه، امر میکنم. بعد میگوید: امور فطری آنان را تغییر میدهم، از جمله ً عفت و غیرت که دو فضیلت و دو امتیاز فطری است، در اثر فریب شیطان در نظر برخی بیارزش شده است. به جای اینکه والاترین شرافت برای مرد، غیرت او و والاترین فضیلت برای زن، عفت او باشد، بیعفتی و بیغیرتی فضیلت و امتیاز محسوب شده و برخی به جهت برخورداری از این دو رذیلت، به خود میبالند
با کمال تأسف باید گفت:
امروزه شاهد عملی شدن سوگند شیطان هستیم. فریب شیطان در جامعه تاثیر خویش را بخشیده است ، تا جایی که توهّم، تخیل، وسوسه و آرزوهای بیجا سر تا پای جامعه را فرا گرفته .
ساحه فعالیت شیاطین انسی به جای رسیده است که : دست به چنان اعمالمی زند که در ظاهر آنرا برای انسان ها زرق وبرق نشان میدهد ولی درحقیقت اعمالی پوچی می باشد. که انسان بخصوص نسل جوان را به تباهی اخلاقی وفطری سوق میدهد .
عُمْر ومرگ ومیر در بین اجنه:
مطابق نصوص شرعی ، جن مانند انسانها مى میرند و از بین مى روند. و گروهى جاى گروهى را مى گیرند. طوریکه پروردگار با عظمت ما در ( آیه 18 سوره احقاف ) می فرماید : «... حق علیهم القول فى امم قد خلت من قبلهم من الجن و الانس انهم كانوا خاسرین .» یعنى:(و آنچه از عقب دارند (از نعمت و لذت ابدى آخرت ) فراموش و غافلشان كنند و وعده الهى بر آنها حتم و لازم گردید. و چون امتانى از جن و انس كه در گذشتند، سخت زبون و زیانكار شدند). كلمه « قد خلت » مبین آن است كه امتهایى از جن مانند امتهاى انس ، از بین رفته اند.
طوریکه که گفتیم جن مانند سایر جانداران همان طور که دارای حیات هستند مرگ هم شامل حالشان میشود در سوره ( الرحمن آیه 26 ) با تمام صراحت آمده است:«كُلُّ مَنۡ عَلَیۡهَا فَانٖ، وَیبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّكَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ، فَبِأَی ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ» (همه آنچه که بر روی زمین است، دستخوش فنا میگردد و تنها ذات پروردگار باعظمت و ارجمند تو میماند و بس. پس کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میانگارید؟!)
هکذا در(آیه 185 سوره آل عمران ) می فرماید : « کُل نفسٍ ذائِقةُ الموتِ » ( یعنی:
« هر جاندارى چشنده (طعم) مرگ است.)
همچنان درحدیثی صحیح بخاری آمده است که پیامبر صلى الله علیه وسلم فرموده است : در صحیح بخاری از ابن عباسس، روایت شده است که رسول الله ص فرمودند:
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِعِزَّتِكَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ أَنْ تُضِلَّنِی أَنْتَ الْحَی الَّذِی لاَ یمُوتُ وَالْجِنُّ وَالإِنْسُ یمُوتُونَ».(بارالها، به عزت تو پناه میبرم که معبودی جز تو وجود ندارد، تو معبودی هستی که نمیمیرد و جن و انس میمیرند).( صحیح مسلم: (۴/۱۹۰۶) شماره: (۲۴۵۱)
البته مقدار عُمْر جن، برای ما معلوم نیست؛ اما دربارهی ابلیس آمده است که تا روز رستاخیز زنده میماند:«قَالَ أَنظِرۡنِیٓ إِلَىٰ یوۡمِ یبۡعَثُونَ ، قَالَ إِنَّكَ مِنَ ٱلۡمُنظَرِینَ» (ایات 14-15 سوره الاعراف ) .«شیطان گفت: مرا تا روزی که همگی دوباره زنده میشوند، مهلت ده. الله متعال گفت: تو از زمرهی مهلت یافتگانی.»
پس تنها عمر شیطان برای ما معلوم است. ولی در این هیچ جای شک نیست که جن نسبت به انسان عمر بیشترمیکند.
حکایت یک جن صحابی:
ابوالفرج عبدالرحمن بن علی ابوالفضائل جمالالدین بغدادی مشهور به ابن جوزی (۵۱۰هجری /۱۱۱۶م - ۱۲ رمضان ۵۹۲ هجری ) درکتاب معروف خویش «الصفوه » به سند خویش از حضرت سهل بن عبد الله نقل نموده است که در جایی با جنی سالخورده ملاقات کرد که به سوی بیت الله نماز می خواند ، وچپن از پشم پوشیده بود که بی نهایت قشنگ وزیبا بود ، حضرت سهل می گوید که من پس از آن که اواز نماز فراغت یافت ، به او سلام گفتم ، سلامم را جواب داد وگفت آیا از زیبایی این چپن من تعجب می کنی ، آن هفتصد سال است که بر تن درام ، در همین چپن حضرت عیسی علیه السلام را ملاقات کردم ، باز در همین چپن حضرت عیسی علیه السلام را ملاقات کردم ، وباز در این چپن حضرت محمد صلی الله علیه وسلم را نیز ملاقات نمودم ، واز جمله ی جن هایی هستم که سوره « جن » در خصوص انها نازل شد .
(تفسیر مظهری) (معارف اقرآن مولف محمد شفیع عثمانی دیوبندی جلد چهاردهم در تفسیر سوره جن صفحه 232 )
قبرستان اجنه :
در مورد اینکه جن ها بعد از اینکه میمیرند ، جنازه مسلمان های شان به چه ترتیب برداشته میشود ، وجنازه های خویشرا در کجا دفن میکنند ، در مورد همینقدر گفته میتوانیم که خداوند خود بهتر می داند، ولی روایات وجود دارد که جن ها جنازه اموت خویش ماننده انسانها دفن می کنند . زیرا در قرآن عظیم الشان آمده است :« فإذا هم من الأجداث إلى ربهم ینسلون » (سوره یس:51) یعنی: « پس بناگاه از گورهاى خود شتابان به سوى پروردگار خویش مىآیند.» و الله اعلم
یادداشت :
اما در مورد سن و سال جن واینکه چه مدت عمر کرده اند ، آیا عمر شان به هزاران سال یا ده ها هزار سال میرسد ،در این مورد به همین اکتفاء میکنیم که ، این جزو مسائل غیبی بوده و نمی توان سخن دقیق و صحیحی را جز با دلیلی از کتاب و سنت بیان نمود و از چیزی در آن مورد پیروی نمی کنیم.
آیا آنان شامل این فرمایش رسول الله صلی الله علیه و سلم می شوند که می فرماید:
« أعمار أمتی ما بین الستین والسبعین» یعنی: «عمر اشخاص در امت من میان شصت تا هفتاد می باشد.» شامل حال میشود ویا خیر موضوع است که بحث کردن در این بابت فایده ندارد .
حشرجن ها :
»وَ یوْمَ یحْشُرُهُمْ جَمیعاً یا مَعْشَرَالْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَ قالَ أَوْلِیاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِرَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذی أَجَّلْتَ لَناقالَ النَّارُ مَثْواكُمْ خالِدینَ فیها إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكیمٌعَلیمٌ » (سوره انعام/128)
و [یاد كن] روزى را كه همه آنان را گردمىآورد [و مىفرماید:] «اى گروه جنیان، از آدمیان [پیروان] فراوان یافتید.» و هواخواهانآنها از [نوع] انسان مىگویند: «پروردگارا، برخى از ما از برخى دیگر بهره بردارى كرد،و به پایانى كه براى ما معین كردى رسیدیم.» [خدا] مىفرماید: «جایگاه شما آتش است؛در آن ماندگار خواهید بود، مگر آنچه را خدا بخواهد [كه خود تخفیف دهد]؛ آرى، پروردگارتو حكیم داناست.»
این آیه اشاره دارد که بعضی انسانها در سایه پیروی از جن ها وارد جهنم می شوند واول آیه اشاره دارد که جن ها در قیامت محشور خواهند شد تا جوابگوی اعمال خود باشند.
اعتقاد ات مشترک :
آیه دیگری اشاره دارد که انسانها همراه با عده ای از جن ها وارد جهنم خواهند شد.
« قالَ ادْخُلُوا فی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْمِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِی النَّارِ كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌلَعَنَتْ أُخْتَها حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فیها جَمیعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْرَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِكُلٍّضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ »(سوره اعراف/38) مىفرماید: «در میان امّتهایى از جنّ و انس، كه پیشاز شما بودهاند، داخل آتش شوید.» هر بار كه امّتى [در آتش] درآید، همكیشان خود رالعنت كند، تا وقتى كه همگى در آن به هم پیوندند؛ [آنگاه] پیروانشان درباره پیشوایانشانمىگویند: «پروردگارا، اینان ما را گمراه كردند،
پس دو برابر عذاب آتش به آنان بده.»[خدا] مىفرماید: «براى هر كدام [عذاب] دو چندان است ولى شما نمىدانید.»
از این آیه استفاده م شود که در میان جنیان همان اعتقاداتی که بین انسانها است می باشد چرا که عدا ای از این دو طیف به خاطر اعتقادات فاسد وارد جهنم می شوند. ونکته دیگری که استفاده می شود تاثیری است که این دو طرف بر هم دیگر دارند.
صفات وخصوصیات اهل جهنم:
ودر آیه دیگری خداوند علت جهنمی شدن برخی از انسانها وجنیان را بیان می کند واز آن آیه استفاده می شود جن ها هم دارای عقل وشعور هستند وبه علت عدم استفاده از این نعمتهای الهی در راه بندگی خداوند اهل جهنم می شوند.
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثیراًمِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْینٌلا یبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْهُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (179)و در حقیقت، بسیارى از جنّیان و آدمیان را براى دوزخآفریدهایم. [چرا كه] دلهایى دارند كه با آن [حقایق را] دریافت نمىكنند، و چشمانىدارند كه با آنها نمىبینند، و گوشهایى دارند كه با آنها نمىشنوند. آنان همانند چهارپایانبلكه گمراهترند. [آرى،] آنها همان غافلماندگانند.
محل سکونت جن :
طوریکه گفته آمدیم جن یکی از مخلوقات است که برای ما انسانها نادیدنی میباشد ، ولی بالعکس جهان ما انسانها بر جن قابل رویت و لمس است، مگر جهان جن برای ما انسانها قابل رویت و لمس نیست. جنیان در روی زمین مانند ما انسانها بطور نورمال زندگی می نمایند ، مطابق روایات اغلب جمعیت آنها در خرابه، جنگل، زباله دان و جاهای نجس و گندیده و مقابر زندگی می کنند.
در احادیثی که رسول الله صلی الله علیه وسلم ، از خواندن نماز در حمام نهی بعمل آمده است ، بدلیل نجاست و سکونت شیاطین در آنها می باشد . در قبرستانها نیز بدلیل منجر شدن به شرک، نماز خواندن در انجا در فهم شرع ممنوع است .
شیاطین به کثرت در جاهایی که می توانند فساد را گسترش دهند زندگی می کنند، مانند: بازارها، مراکز رفت و آمد تودهی مردم.
حضرت سلمان خطاب به بعضی از یارانش می فرمود:تا می توانید از اولین کسانی نباشید که وارد بازار می شوند و در آخر همه بیرون می روند . زیرا بازار میدان نبرد شیاطین هستند و در بازارها جن بیرق های خویش را باهتزاز در می آورند.
شیاطین شب را در خانه های مسکونی مردم می گذرانند. خواندن «بسم الله»، ذکر خدا و بخصوص خواندن سوره بقره، آیة الکرسی آنها را از خانه ها بیرون می راند. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: موقع تاریک شدن هوا کودکان را مراقبت کنید، زیرا شیاطین در این برهه از زمان به کثرت وارد محل زندگی مردم می شوند. متفق علیه .
شیاطین از اذان بی نهایت ترس دارد ، به اغاز آذان قرار را به فرار ترجیح میدهد ، ومطابق احادیثی نبوی در ماه مبارک رمضان به زندان انداخته می شوند.
شیاطین نشستن زیر سایه و آفتاب را دوست دارند، اینجا است که رسول الله صلی الله علیه وسلم از نشستن زیر سایه و آفتاب منع کرده است.( سنن و غیره.)
مسکن و خانه های اجنه:
در مورد محل سکونت جن نه در قرآن عظیم الشان و نه در احادیث صحیح پیامبر صلی الله علیه وسلم در مورد خانه جنیان یا چگونگی زندگی آن ها و اینکه آیا آن ها دارای شهرها و دهاتی مانند انسان ها می باشند یا در بیابان ها و صحراها زندگی میکنند ، آیا با انسان ها در خانه و منازلشان پراکنده اند یا خیر، توضیح مفصلی داده نشده است . جز آنچه در احادیث در مورد مشخص ساختن بعضی از اماکن به اینکه در آن ها شیاطین حضور می یابند آمده است، مثلاً در حدیث زید بن ارقم رضی الله عنه آمده است :
« إن هذه الحشوش محتضرة، فإذا أتى أحدکم الخلاء، فلیقل: اللهم إنی أعوذ بک من الخبث والخبائث » یعنی: « در این نخلستان ها (مکان های قضای حاجت) (اجنه) حاضر می شوند، پس هرکدام از شما هنگام داخل شدن به بیت الخلا (توالت) بگوید: خدایا از شر شیاطین نر و ماده به تو پناه می برم.»
خطابی می گوید: کلمه ی «الحش» در اصل نخلستان پر درخت است که در قدیم، قبل از آن که در منازل دستشویی(بیت الخلاء) بسازند، مردم برای قضای حاجت به آن جا می رفتند، و معنى ( مُحْتَضَرةٌ ) : در آن اجنه و شیاطین در آن به قصد آزار و اذیت دیگران حضور می یابند و سرک می کشند.
اقامتگاه های عمده اجنه :
از جمله اقامتگاه های عمده اجنه محلات گرمابه ها هستند، چنانچه در صحیحین در حدیثی از انس رضی الله عنه آمده: که رسول الله صلى الله علیه وسلم وقتی وارد بیت الخلاء(دستشویی) می شد می گفت: « اللهم إنی أعوذ بک من الخبث والخبائث» یعنی:
« خدایا از شر شیاطین نر و ماده به تو پناه می برم.»
همچنین از محلات عمده مسکونی شان درزباله دان ها و ویرانه ها و غار و حفره ها یاد اوری بعمل اورد ، زیرا این محلات ازاماکن عمده مورد استفاده ی اجنه می باشند.
ولی در مورد اینکه اجنه برای اعمار منازل وخانه می نماید ویا خیر ؟ در جواب باید گفت که اجنه برای خود خانه هم می سازند؟ و الله اعلم.
همچنان از روایات اسلامی طوری معلوم میشود که اجنه در آن عده از خانه های که نام الله در آن برده نمیشود یکجا با انسانها زندگی می نمایند . بنابر همین بنیاد است که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است : « اذا دخل الرجل منزله فذکر اسم الله عند دخوله وعند طعامه، قال الشیطان لا مبیت لکم ولا عشاء، وإذا ذکر اسم الله عند دخوله ولم یذکره عند طعامه قال أدرکتم العشاء ولا مبیت لکم، وإذا لم یذکر اسم الله عند دخوله ولا عند عشائه قال: أدرکتم المبیت والعشاء» یعنی: «هرگاه شخص به خانه اش داخل شده و در وقت داخل شدن خود و در هنگام نان خوردن خویش نام خدا را یاد کند، شیطان به یارانش می گوید: نه می توانید بخوابید و نه می توانید نان بخورید، ولی هرگاه داخل شود، و نام خدا را در وقت دخول خود یاد نکند، شیطان می گوید: جای شب ماندن خود را یافتید و هر گاه خدا را در وقت طعام خود یاد نکند، می گوید: جای نان خوردن و شب ماندن را یافتید.» (رواه مسلم)
هکذا در روایاتی اسلامی آمده است که جن بیشتر در جاهای خلوت و صحرا، بخصوص امکانی که در آن کسی زندگی نمیکند، آن مناطق را میپسندد، و بدین خاطر بود که رسول الله صلی الله علیه وسلم برای دعوت دادن آنان بسوی الله و خواندن قرآن برایشان به صحرا میرفتند، چنانکه در احادیث آمده است.
و برخی دیگر از جنها در جاهای کثیف و زباله سکونت میکنند، و این بخاطر اینست که آنها باقی مانده غذای انسانها را میخورند چنانکه در حدیث ذکر شده است.
برخی دیگر آنها همراه انسانها در منازل سکونت میکنند.
و همچنین در حمامها وتشناب ها (توالت) نیز زندگی میکنند، در این جاها بیشتر جنهای کافر زندگی میکند زیرا که آنها جاهای نجس و کثیف را بیشتر دوست دارند و از بوی خوب بخصوص بوی مشک بدشان میآید.
و همچنین در شکافها و سوراخها نیز زندگی میکند، در حدیث آمده است که: «رسول الله ج از ادرار کردن در سوراخ نهی نموده است»( ابو داود بشماره (۲٩) و نسائی بشماره (۳۴) و احمد (۵/۸۲) و حاكم (۱/۱۸۶) روایت كردهاند)
از قتاده یکی از راویان این حدیث پرسیده شد: برای چه ادرار در سوراخ کراهت دارد؟ گفت: گفته میشود که محل سکونت جن میباشد.
و جن در محل خوابیدن شتر نیز زندگی میکنند چنانکه در حدیث آمده است:
براء بن عازب گوید: از پیامبر صلی الله علیه وسلم درباره نماز خواندن در استراحت گاه شتران سوال کردند، پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «لاَ تُصَلُّوا فِى مَبَارِكِ الإِبِلِ فَإِنَّهَا مِنَ الشَّیاطِینِ» «در استراحتگاه شتران نماز نخوانید چون از شیاطین است» (سنن أبی داود ۱/۱۸۴، حدیث: ۴٩۳، شیخ آلبانی میگوید: صحیح است.)
بطور خلاصه :
اجنه در همین زمینی که ما در آن به سر می بریم زندگی می کنند. جایی بر روی زمین نیست مگر انکه اجنه در آن با ما شریک هستند. خداوند سبحان بر ما رحمت آورده که آن ها را نمی بینیم. گاهی آن ها را به اشکالی غیر از شکل اصلیشان می بینیم ولی مشاهده ی آنان به صورت اصلی و حقیقی شان از ویژگی های پیامبران علیهم الصلاةوالسلام است. خداوند بین آنان و آسیب رسانیدن به انسان ها مانع قرار داده است. گاهی بعضی از آن ها خود را به بعضی از افراد بشر می مالند و با این مالش خود باعث ایجاد شر می شوند و از تماس جن با انسان ممکن است انسان دچار صرع شده و یا شر و بدی دیگری برایش رخ دهد. لیکن خداوند متعال رحم کرده و بسیار کم پیش می آید که از اجنه آسیبی به بشر برسد و این مقدار اندک برای آن است که انسان ها وجود آنان را حس کنند ئ بدانند که درپس این جهان دیدنی آنان جهانی دیگر هست که نادیدنی است و خداوند سبحانه و تعالی انسان ها را از شر آنان حفظ فرموده است با آنکه هردو با هم و یکجا زندگی می کنند.
حیواناتی که با شیطان زندگی میکنند :
از جمله حیواناتی که جن و شیطان همیشه آن را همراهی میکند ،شتر است. رسول لله صلی الله علیه وسلم میفرمایند:«إنَّ الْإِبِلَ خُلِقَتْ مِنْ الشَّیاطِینِ، وَإنَّ وَراءَ كُلِّ بَعیرٍ شَیطاناً».( صحیح الجامع: (۲/۵۲)(همانا شتر از شیطان آفریده شده است و پشت سر هر شتر، یک شیطان است.).
به همین دلیل، رسول الله صلی الله علیه وسلم ، از خواندن نماز در تبیله شتر منع کرده است. از براء بن عازبس، روایت شده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:
«لَا تُصَلُّوا فِی مَبَارِكِ الْإِبِلِ فَإِنَّهَا مِنْ الشَّیاطِینِ وَسُئِلَ عَنْ الصَّلَاةِ فِی مَرَابِضِ الْغَنَمِ فَقَالَ صَلُّوا فِیهَا فَإِنَّهَا بَرَكَةٌ»( ابی داوود: (۱/۳۷)
(در خوابگاه شتر نماز نخوانید؛ زیرا شتر از شیطان است و در محل زندگی و خوابگاه گوسفند نماز بخوانید؛ همانا گوسفند موجب خیر و برکت است).
از عبدالله بن مفضل، روایت شده است که پیامبر ص فرمودند:«صَلُّوا فِی مَرَابِضِ الْغَنَمِ وَلَا تُصَلُّوا فِی أَعْطَانِ الْإِبِلِ فَإِنَّهَا خُلِقَتْ مِنْ الشَّیاطِین»( صحیح سنن ابن ماجه: (۱/۱۲۸).(در محل زندگی و خوابگاه گوسفند نماز بخوانید؛ اما در خوابگاه شتر نماز نخوانید؛ زیرا شتر از شیطان آفریده شده است).
در مورد سخن رسول الله صلی الله علیه وسلم که فرمودند: «سگ سیاه شیطان است» و اینکه «شتر از شیطان آفریده شده است»، از ابوالوفاء بن عقیل سؤال شد: همه میدانند که سگ از سگ و شتر از شتر بوجود آمده است. در پاسخ گفت: این در واقع نوعی تشبیه سگ و شتر به شیطان است؛ زیرا سگ سیاه زیانش بسیار زیاد و سودش بسیار اندک است و شتر در حملهکردن و سرسختی، مانند جن است. برای نمونه، اگر انسان، بسیار سرسختی و شرارت نشان دهد، میگویند: فلانی شیطان است(آکام المرجان: (۲۲) لفظ المرجان ). درستی سخن ابوالفاء را، این مطلب تایید میکند که موجودات زنده از آب آفریده شدهاند:﴿وَجَعَلۡنَا مِنَ ٱلۡمَآءِ كُلَّ شَیۡءٍ حَیۚ﴾( سوره الأنبیاء: ۳۰).«و هرچیز زندهای را از آب آفریدیم».اما جن و شیطان از آتش آفریده شدهاند.
سرشت خلقت جن :
مطابق دستور قرآن عظیم الشان جن قبل از خلقت انسان آفریده شده . قرآن عظیم الشان در ( آیه : 50 سوره کهف ) می فرماید : « وإذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا إلا إبلیس کان من الجن ففسق عن أمر ( و [یاد کن] هنگامی را که به فرشتگان گفتیم آدم را سجده کنید پس [همه] جز ابلیس سجده کردند که از [گروه] جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید.»
در این آیه متبرکه بیان شده که ابلیس از اجنه بود و خداوند آنان را قبل از خلقت آدم علیه السلام خلق کرده بود. طوریکه خداوند متعال می فرماید: « ولقد خلقنا الإنسان من صلصال من حمإ مسنون والجان خلقناه من قبل من نار السموم » ( سوره حجر:26-27) یعنی: « و در حقیقت انسان را از گلی خشک از گلی سیاه و بدبو آفریدیم. و پیش از آن جن را از آتشی سوزان و بیدود خلق کردیم.»
ماده ی خلقت اجنه آتش می باشد، به دلیل آنچه خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید که: « والجان خلقناه من قبل من نار السموم » (سوره حجر:27) یعنی: « و پیش از آن جن را از آتشی سوزان و بیدود خلق کردیم.» برای این آتش مذکور را « نار السموم» خوانده است که به خاطر حرارت شدیدی که دارد به منافذ(مسام) بدن داخل می شود.
همچنین خداوند متعال می فرماید: « وخلق الجان من مارج من نار » (سوره الرحمن:15) یعنی: « و جن را از تشعشعی از آتش خلق کرد.» مارج زیرمجموعه ی آتش می باشد، یعنی آتش عام و مارج خاص است چون نوعی آتش بدون دود می باشد.
در صحیح مسلم از حضرت عایشه رضی الله عنها روایت شده است که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرموده اند:« خلقت الملائکة من نور، وخلق الجان من مارج من نار، وخلق آدم مما وصف لکم » یعنی: «فرشتگان از نور و جنیان از مخلوطی از آتش و آدم از آنچه به شما توصیف شده، آفریده شده اند.»
لازم به گفتن نیست که خلقت اجنه از جنس آتش مستلزم آن نیست که شکل و قیافه ی آنان نیز چون آتش باشد؛ خلقت بشر از خاک است ولی آدمیان مانند خاک نیستند. البته خصوصیات آتش در آنان وجود دارد، خصوصیاتی مثل سبکسری و نرمی و بی وزنی، همانگونه که انسان خصوصیات سنگینی و چگال بودنش را از خاک برگرفته است.
اجنه مانند انسان به دو جنس مذکر و مؤنث تقسیم می شوند، خداوند باری تعالی می فرماید: « وأنه کان رجال من الإنس یعوذون برجال من الجن فزادوهم رهقاً » (سوره الجن: 6) یعنی: «و مردانی از آدمیان به مردانی از جن پناه میبردند و بر سرکشی آنها میافزودند.»
در حدیثی از زید بن ارقم بیان شده که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: « إن هذه الحشوش محتضرة، فإذا أتی أحدکم الخلاءَ فلیقل: اللهم إنی أعوذ بک من الخبث والخبائث » یعنی: « در این نخلستان ها (مکان های قضای حاجت) (اجنه) حاضر می شوند، پس هرکدام از شما هنگام داخل شدن به بیت الخلا بگوید: خدایا از شر شیاطین نر و ماده به تو پناه می برم.» خُبُث – به ضم خاء و باء – به معنی: اجنه ی مذکر، و خبائث: جنس مؤنث آنان است.
جن فرشته نیست :
پیشتر به حدیثی اشاره کردیم که رسول الله صدر ضمن آن فرمودند: «أنَّ المَلائِكةَ خُلِقوا مِن نورٍ، وَأنَّ الجِنَّ خُلِقوا مِن نارٍ».(فرشتگان از نور و جن از آتش آفریده شدهاند).
رسول الله صلی الله علیه وسلم ، با توجه به این روایت، اصل فرشتگان را جدا از اصل جن بیان فرمودند. این حدیث بیانگر این واقعیت است که فرشته و جن، دو دنیای مستقل و جدا از هم هستند.
هر کس به نوشتارهایی که پیرامون جن و فرشته آمده است دقت کند، میپذیرد که میان این دو موجود، تفاوتهای آشکاری وجود دارد. فرشته نیازی به خوردن و آشامیدن ندارد، از فرمان الله متعال سرپیچی نمیکند و مأموریت خود را انجام میدهد؛ اما جن، دروغ میگوید، میخورد، مینوشد و سرکشی پروردگار را کرده و خلاف دستور او، عمل میکند.
آری، این دو موجود از ما انسانها پنهانند، چشمهای ما توان درک آنها را ندارند، ولی آنها دو موجود از هم جدا هستند که در ذات و صفات با هم تفاوت دارند.
جن وتاریکی شب :
دربین عوم الناس معروف ومشهور است که فعالیت وگشت وگزار جن ها در شب وبخصوص در شب های تاریک وبارانی شدت پیدا میکند ،وبرفعالیت شان افزوده میشود. باید با تمام قوت گفت که این شایعه دارایی هیچ کدام سند نبوده ونقل وقول های عوام الناس میباشد .
ولی باید گفت که جن با خصوصیات خاص خویش که دارد ، ضرر آن برای انسان متصور است.ولی اگر شرائط وقوانین حاکم بر زندگی دو موجود که متفاوت یعنی انسان وجن اقتضا می کند که به این اطمینان برسیم ارتباط واصطکاکی بین ما و آنها به وجود نخواهد آمد . در واقع باید گفت زمینه وانگیزه ارتباط و اصطکاک بین ما وآنها از دو طرف وجود ندارد . تنها در موارد نادری ممکن است چنین امری پیش بیاید و جنی کافر یا بدکار به دلائلی قصد آسیب زدن به انسانی را بکند .
درصد رخ دادن چنین امری آن قدر پایین است که دغدغه ای برای انسان بر نیا نگیزاند این امر همانند آن است که بگوییم ممکن است انسان شرور و بدکاری در یک شب بدون هیچ دلیلی قصد اذیت وآزار ما را بکند ولی ما حتی از این اتفاق ممکن و محتمل الوقوع چندان ترسی به خود راه نداده، تنها در شرائط خاص با رعایت تمهیداتی احتمال بروز چنین حوادث ناخوشایندی را منتفی می کنیم مثلا در وقت نامناسب از شب در مکانی که احتمال حضور اراذل واوباش باشد ،حضور نمی یابیم .
معذب شدن جن به اتش :
معذب شدن جن که خلقت وجود اش از اتش است ، چگونه توسط آتش عذاب وشکنجه می شود ، این سوالی است که ذهن بسیاری را بخود مشغول ساخته است .
أبو الوفاء علی بن عقیل بن محمد بن عقیل ( 431 هجری 513 هجری ) (1119 – 1040 ) عالم شهیر بغدادی در کتاب معروفش بنام « الفنون » در جواب این سوال معلومات بی نهایت دقیق وفورمولبندی شده ذیل را ارائه فرموده است :
« بدان که خداوند متعال شیاطین و اجنه را به آتش نسبت داده است همانطور که انسان را به خاک، گِل و سفال(فخّار) منتسب نموده است. به نسبت انسان منظور آن است که اصل و سرشت حقیقی او از گِل می باشد نه اینکه وجود انسان حقیقتاً گِل باشد، گرچه در ابتدا گِل بوده است. به همین ترتیب اصل و اساس خلقت اجنه از آتش است، باتوجه به حدیثی از پیامبر صلی الله علیه وسلم که می فرماید: « عرض لی الشیطان فی صلاتی فخنقته حتی وجدت برد لعابه علی یدی » یعنی (شیطان در نماز بر من ظاهر شد و من چنان گلویش را فشردم که سردی آب دهانش را بر دستم احساس نمودم.) کسی که آتش است چگونه آب دهان و لعابش می تواند سرد بوده یا اصلاً مگر می تواند آب دهان هم داشته باشد؟!!
از جمله شواهدی که ثابت می کند که اجنه بر طبیعت آتشین خویش باقی نمانده اند فرمایش پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم است که می فرماید: « إن عدو الله إبلیس جاء بشهاب من نار لیجعله فی وجهی » یعنی: «همانا که دشمن خدا، ابلیس، قطعه ای آتش را آورد تا آن را بر صورت من قرار دهد.» از این حدیث اینگونه استدلال می شود که چنانچه آنان بر همان طبیعت آتشین خود باقی می ماندند، نیازی نبود که شیطان یا دیوی از آنان برود و شعله ای آتش بیاورد، چون درصورت تماس دست یا باقی اعضای آنان با انسان او را می سوزاند، همانطور که آتش حقیقی به محض تماس جسم انسان را می سوزاند. )
از اینجا می توان فهمید که همانگونه که انسان از ضربه ی گِل یا سنگ آسیب می بیند، اجنه نیز با وجود آنکه از آتش پدید آمده اند بوسیله ی آتش می سوزند و آزار می بینند.
داستان گزارش یک جن به حضرت سلیمان :
حضرت سلیمان یکی از پیامبران عظیم الشان بنی اسرائیل است که، نام وی 16 بار در قرآن عظیم الشان ازجمله : ( در سوره های بقره، نسا، انعام، انبیا، نمل، سبا و ص ) ذکر یافته است .
قابل تذکر است که حضرت سلیمان ازجمله مقربان درگاه الهی و بسیار شکرگزار الله بود. مردی عالم و دانشمند که علم حکمت و قضاوت را به خوبی میدانست. او وارث همه مقامات حضرت داود علیه السلام، پدر خود است.
حضرت سلیمان از نوجوانی کاردان و لایق و نبوغ در او مشهود بود، بطوریکه میتوانست به درستی قضاوت ودر امورات فیصله عادلانه بعملارد ، و چون این لیات ، شایستگی و وارستگی برای همه و مخصوصا پدرش، محرز و آشکار بود، لذا داود علیه السلام در آخر عمر خود، او را که سیزده سال بیشتر نداشت، به فرمان خداوند، به خلافت و جانشینی خود تعین ومعرفی داشت . از این رو، حضرت سلیمان، مانند پدرش، هم به مقام نبوت و هم به مقام سلطنت و پادشاهی رسید.
حضرت سلیمان پس از رسیدن به چنین مقامی، از دربار خداوند دست دست دعا بالا نموده وگفت : الهی حشمت و جاه و جلالی به او بدهد که تا آن زمان به کسی داده نشته است .پروردگار با عظمت هم د هم دعای او را مستجاب کرد و نعمات و موهبات زیادی به او داد. باد را مسخر او کرده بود که به فرمانش، حرکت میکرد. گاهی به صورت توفنده و شدید و گاهی به صورت آرام و ملایم. جن و گروهی از شیاطین جزو کارگران او و تحت اختیارش بودند.
علم منطق الطیر داشت که زبان همه حیوانات را می فهمید و مرغان همه زیر فرمان او بودند. ماجرای گفتگوی سلیمان با مورچه و هدهد در منابع سیرت به کثرت تذکر یافته است .
حضرت سلیمان ، شهر بیت المقدس را با کمک جنیان و شیاطین بنا کرد و برای آن دوازده قلعه ساخت و بعد از اتمام آن شهر، ساختمان مسجد الاقصی را با سنگهای سفید و زرد و سبز بنا نمود و ستونهای آنرا از مرمر بلورین و با انواع جواهرات، مزین کرد. به غیر از این بناها، معابد و حوض های سنگی و ساختمان های مهم دیگری هم ساخت. قصر سلطنتی او که از چوبهای گرانبها و مزین به طلا و مرصع و جواهر، فراهم شده بود بسیار زیبا و باشکوه بود. هم اکنون برخی از آثار از این بناها، مانند «معبد هیکل سلیمان» در فلسطین هنوز هم موجود می باشد .
خواننده محترم !
طوریکه در فوق تذکر دادیم ، حضرت سلیمان علیه السّلام از پیامبرانی بود که خداوند او را بر جنّ و انس و … مسلّط نموده بود. روزی چند نفر از اصحاب خویش را همراه یکی از بزرگ جن وظیفه داد ، تا چند ساعتی به میان مردم بروند وبعد از گردش در بین مردم دوباره بازگردند، و به اصحاب فرمود: «در این سیر و سیاحت هر چه را از آن جن شنیدید، به خاطر بسپارید و وقتی نزد من آمدید، برای من بیان کنید.»
آنها همراه آن جنّ سرکش حرکت کردند تا به بازار رسیدند ودرآنجا این امور را دیدند:
1- آن جن به آسمان نگاه کرد و سپس به مردم نگریست و سرش را تکان داد.
2-از آنجا عبور نمودند تا به خانه ای رسیدند، دیدند شخصی از دنیا رفته و بستگان او گریه می کنند. آن جن وقتی که منظره را دید، خندید.
3-از آنجا عبور نمودند و دیدند عده ای سیر را با پیمانه می فروشند، ولی مرچ را با وزن(و سنجش دقیق ترازو) می فروشند. آن جن با دیدن آن منظره خندید.
4. از آنجا عبور نمودند و به گروهی رسیدند، دیدند آنها ذکر خدا می گویند و به یاد خدا به سر می برند، ولی گروه دیگری در کنار آنها هستند و به امور بیهوده و باطل سرگرم هستند. آن جن سرش را تکان داد و لبخند زد.
یاران سلیمان از این سیر و عبور بازگشتند و ماجرا را(در چهار مورد فوق) به حضور سلیمان علیه السّلام گزارش دادند.
سلیمان علیه السّلام جن را خواست و از او چهار موضوع زیر را پرسید:
2-وقتی که به بازار رسیدی، چرا سرت را به آسمان بلند نمودی و سپس به زمین و مردم نگاه کردی و سرت را تکان دادی؟
جن گفت: فرشتگان را بالای سر مردم دیدم که اعمال آنها را با شتاب می نوشتند، تعجّب کردم که آنها این گونه با شتاب می نویسند ولی انسان ها آن گونه با شتاب سرگرم(امور مادّی خود) هستند.
2-تو وقتی که به خانه ای وارد شدی، شخصی مرده بود و حاضران گریه می کردند چرا خندیدی؟
جن گفت: خنده ام از این رو بود که آن شخص مرده به بهشت رفت، ولی حاضران(به جای خوشحالی) گریه می کردند.
3-چرا وقتی که دیدی سیر را با پیمانه ومرچ را با وزن می فروشند، خندیدی؟
جن گفت: از این رو که دیدم سیر را با آن همه ارزش، که کیمیای درمان است با پیمانه می فروشند، ولی مرچ را که مایه ی مریضی است با وزن دقیق به فروش می رسانند، از این رو از روی تعجب خندیدم.
4-چرا در مورد آن دو گروه که یکی در یاد خدا و دیگری سرگرم لهو و امور بیهوده بود، سر تکان دادی و خندیدی؟
جن گفت: زیرا تعجب کردم(که هر دو گروه، انسان، ولی اولی بیدار و در یاد خدا و دومی غافل و سرگرم در بیهودگی هستند.
ایا جن قابل رویت است :
اصل آنست که جن میتواند انسان را ببیند ، ولی انسان نمیتواند جن را ببیند، طوریکه پروردگار با عظمت ما ( درسوره الأعراف آیه : 27) میفرماید:«إنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ » ( هرآینه شیطان و قبیلهاش شما را از آنجا که آنها را نمیبینید، میبینند.)
ولی در روایات اسلامی در مورد ظاهر شدن آجنه آمده است که : جن میتواند به اشکال مختلف ظاهر شود ، و در آن صورت میشود که انسان آنها را ببیند.
شیخ الاسلام ابن تیمیة رحمة الله علیه می فرماید :
«والجن یتصورون فی صور الإنس والبهائم فیتصورون فی صور الحیات والعقارب وغیرها وفی صور الإبل والبقر والغنم والخیل والبغال والحمیر وفی صور الطیر وفی صور بنی آدم کما أتی الشیطان قریشا فی صورة سراقة بن مالک بن جعشم لما أرادوا الخروج إلی بدر » (مجموع الفتاوی 19/44)
( و جن به اشکال انس و چهارپایان و مار و گژدم و شتر و گاو و گوسفند و اسب و خر و پرنده و بنی آدم میتواند نمایان شوند، همانطور که شیطان بصورت شخصی بنام سراقة بن مالک بن جعشم نمایان شد و نزد کفار قریش آمد هنگامی که میخواستند برای جنگ بدر بروند.
و خداوند متعال داستان آنر در آیه 48 سوره انفال بشرح ذیل بیان داشته است : «وَإِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لَا غَالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّی جَارٌ لَّکُمْ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَکَصَ عَلَیٰ عَقِبَیْهِ وَقَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِّنکُمْ إِنِّی أَرَیٰ مَا لَا تَرَوْنَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ وَاللَّهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ » ( و (به یاد آورید) هنگامی را که شیطان اعمالشان را برایشان بیاراست و گفت امروز هیچ کس از مردم بر شما غلبهکننده نیست و همانا من جار شما هستم پس چون هر دو گروه روبرو شدند، شیطان بر پاشنههای خود بازگشت و گفت: همانا من از شما بیزارم همانا من چیزی را میبینم که شما نمیبینید همانا من از الله میترسم خدا سخت کیفر است)
بدین معنا که شیطان در رأس لشکری از شیاطین بهصورت انسانی متمثل شد و گفت که او پناهدهنده آنها خواهد بود از هر دشمنی، یا امان دهنده آ نها هست و گفت: من از قبیله بنیکنانه هستم. ابلیس خود، به صورت «سراقهبنمالکبنجعشم» که از سران قبیله یاد شده بود به میدان بدر آمد و قریش از قبیله بنیبکر هراس داشت که از پشت، به وی ضربه نزند ولی پس از درگیری مسلمانان و کفار، ابلیس به عقب بازگشت زیرا او نشانههای پیروزی مسلمانان را با امداد خداوند از طریق فرستادن فرشتگان دید، به همین جهت از مشرکان برائت جست.
و ابن جریر طبری در تفسیرش (12564) و ابن کثیر در «البدایة و النهایة» (5/62) از عروة بن الزبیر نقل کرده اند که گفت:
« لما أجمعت قریش المسیر ذکرت الذی بینها وبین بنی بکر - یعنی من الحرب - فکاد ذلک أن یثبطهم ، فتبدی لهم إبلیس فی صورة سراقة بن جعشم المدلجی ، وکان من أشراف بنی کنانة ، فقال : أنا جار لکم من أن تأتیکم کنانة بشیء تکرهونه ! فخرجوا سراعا»
(هنگامی که (کفار) قریش تصمیم گرفته بودند که به جنگ بدر بروند، آنها را به مسائلی که بین خودشان و قبیله بنی بکر بود (یعنی جنگهای سابق) یادآوری کردم نزدیک بود که دست از جنگ بکشند (زیرا شاید آن قبیله از پشت به قریش ضربه بزند)، در آن لحظه ابلیس به صورت سراقة بن جعشم مدلجی نمایان شد و از بزرگان قبیله بنی کنانة بود، و گفت: من همسایه شما هستم و از قبیله کنانة هیچ مکروهی به شما نخواهد رسید، بنابراین به سرعت (برای جنگ) خارج شدند (پس از اینکه از ضربه قبیله های دیگر توسط ابلیس در امان ماندند ) .بنابراین میبینیم که در آن لحظه ابلیس به صورت انسان در آمده است.
و در روایتی دیگر در صحیح بخاری از ابو هریره نقل شده است که گفت:
«وَکَّلَنِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِحِفْظِ زَکَاةِ رَمَضَانَ ، فَأَتَانِی آتٍ فَجَعَلَ یَحْثُو مِنْ الطَّعَامِ ، فَأَخَذْتُهُ وَقُلْتُ : وَاللَّهِ لأَرْفَعَنَّکَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّم َ. فشکا حاجة وعیالا فرحمه أبو هریرة وترکه حتی تکرر هذا ثلاث مرات وفی الثالثة قال أبو هریرة : لأَرْفَعَنَّکَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ وَهَذَا آخِرُ ثَلاثِ مَرَّاتٍ أَنَّکَ تَزْعُمُ لا تَعُودُ ثُمَّ تَعُودُ ، قَالَ : دَعْنِی أُعَلِّمْکَ کَلِمَاتٍ یَنْفَعُکَ اللَّهُ بِهَا ، قُلْتُ : مَا هُوَ ؟ قَالَ : إِذَا أَوَیْتَ إِلَی فِرَاشِکَ فَاقْرَأْ آیَةَ الْکُرْسِیِّ ( اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ) حَتَّی تَخْتِمَ الآیَةَ ، فَإِنَّکَ لَنْ یَزَالَ عَلَیْکَ مِنْ اللَّهِ حَافِظٌ ، وَلا یَقْرَبَنَّکَ شَیْطَانٌ حَتَّی تُصْبِحَ فَخَلَّیْتُ سَبِیلَهُ . وحین أصبح أخبر رسولَ الله صلی الله علیه وسلم بما حصل . فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ : أَمَا إِنَّهُ قَدْ صَدَقَکَ وَهُوَ کَذُوبٌ أتَعْلَمُ مَنْ تُخَاطِبُ مُنْذُ ثَلاثِ لَیَالٍ یَا أَبَا هُرَیْرَةَ ؟ قَالَ : لا . قَالَ : ( ذَاکَ شَیْطَانٌ) . (صحیح بخاری 3275)
ترجمه: رسول الله صلی الله علیه و سلم مرا مسئول حفظ زکات رمضان کرد، سپس شخصی آمد و از آن غذا میدزدید، و من او را گرفتم و گفتم: قسم به خدا که تو را نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم خواهم برد، و آن شخص از فقر و بدبختی و عیالباریش سخن گفت، و ابو هریره دلش به رحم آمد و او را ترک کرد، تا اینکه سه بار این مسئله تکرار شد، و بار سوم ابو هریره گفت: تو را نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم خواهم برد زیرا این بار سوم است که ادعا میکنی که برنمیگردی ولی باز هم برمیگردی، آن شخص گفت : مرا ترک کن و در عوض تو را چیزی میآموزم که بدردت میخورد، گفتم: آن چیست؟ گفت: اگر خواستی بخوابی آیة الکرسی « اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ » را بخوان تا تمامش کنی، اگر چنین کنی خداوند تو را در پناه خودش قرار میدهد وهیچ شیطانی تا صبح نزدیکت نمیشود. پس ابو هریره او را ترک کرد، و هنگامی که صبح شد این خبر را به پیامبر صلی الله علیه و سلم رساند، پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: او راست گفته ولی بسیار دروغگو است، آیا میدانی در این سه شب تو با چه کسی صحبت میکردی؟ گفت: خیر، پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: او شیطان است.
پس این حدیث نیز به وضوح نشان میدهد که شیاطین میتوانند بشکل انسان نمایان شوند.
و در صحیح مسلم (2236) از ابو سعید خدری نقل شده است که گفت: «سَمِعْتُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یقول : « إِنَّ بِالْمَدِینَةِ نَفَرًا مِنْ الْجِنِّ قَدْ أَسْلَمُوا فَمَنْ رَأَی شَیْئًا مِنْ هَذِهِ الْعَوَامِرِ فَلْیُؤْذِنْهُ ثَلاثًا فَإِنْ بَدَا لَهُ بَعْدُ فَلْیَقْتُلْهُ فَإِنَّهُ شَیْطَانٌ » (صحیح مسلم 2236)
یعنی: « از رسول الله صلی الله علیه و سلم شنیدم که فرمود: » در مدینه اشخاصی از جن هستند که مسلمان شده اند، پس هر کس ماری را در خانه ببیند سه بار به او بگوید که از خانه بیرون برود، و اگر نرود پس باید آنرا بکشد زیرا شیطان است .
و این حدیث نشانده آنست که شیطان میتواند بشکل خزندگان و یا حیوانات نمایان شوند. وانسان میتواند اجنه به اشکال مختلف ببیند .
سگ و خر جن را میبینند:
طوریکه در فوق هم تذکر دادیم ، در حالی که بسیاری از انسانها، نمیتواند جن را بینند، ولی هستند برخی از موجودات، از جمله سگ وخر ، توانمندی آنرا دارندکه جن را ببینند وبه رویت جن قادر شوند . دراین بابت درحدیثی صحیح بخاری و مسلم آمده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:«إِذَا سَمِعْتُمْ صِیاحَ الدِّیكَةِ فَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنَّهَا رَأَتْ مَلَكًا وَإِذَا سَمِعْتُمْ نَهِیقَ الْحِمَارِ فَتَعَوَّذُوا بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ فَإِنَّهَا رَأَتْ شَیطَانًا».(بخاری: (6/350)، شماره: (3303)، مسلم: (4/2092)، شماره: (2729)، ابی داوود: (3/961)، شماره: (4255) ) (هرگاه آواز خوراس را شنیدید، فضل و بزرگی الله را بخواهید؛ زیرا وقتی خوراس فرشتهای را ببیند، به صدا در میآید و هر گاه صدای خر را شنیدید، از شر شیطان به الله پناه ببرید؛ زیرا او در این هنگام، شیطان را میبیند).
هکذا در مورد شنیدن صدای سگ در حدیثی که : ابوداود از جابر بن عبدالله روایت نموده آمده است که : رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «إذَا سَمِعْتُمْ نباحَ الكَلبِ وَ نَهیقَ الحِمارِ، فَتَعوّذوا بِاللهِ، فَإنّهُنَّ یرونَ ما لا تَرون»( ابی داوود: (3/961)، شماره: (4256) .(هرگاه صدای سگ و خر را شنیدید، به الله پناه ببرید، زیرا آنها چیزهایی میبینند، که شما نمیبینید).
اینکه یک حیوان چیزهایی را ببیند که از دید ما پنهان است، تعجب اور نیست ، زیرا دانشمندان ثابت کردهاند که برخی موجودات زنده، توان دیدن چیزهایی را دارند، که ما انسانها قادر به دیدن آنها نیستیم. بطور مثال ، زنبور عسل اشعهی ماوراء بنفش را میبیند و به همین خاطر از پشت ابرها افتاب را میبیند و بوم نیز در تاریکی شب سیاه، میتواند موش را ببیند.
بوم یکی از پرنده های است که در بسیاری از نقاط جهان به فال بد وحتی فال مرگ تعبیر وتفسیر میگردد ...از طرف دیگر بوم به عنوان یکی از حیواناتی که اغلب همراه خدایان(الهه ها) دیده می شود از نظر پرستش گران ، آنها به نوعی با منطق و خرد مرتبط دانسته شده است.
طوریکه در فوق تذکر دادیم بوم در ادیان مختلف از افسانه های وقصه های عجیب وغریبی برخورد دار است که برخی از این قصه ها وافسانه ها عبارت است از :
۱ –مصریان قدیم از نماد پاهای بوم به صورت شکسته در خط تصویری به جای حرف (صدای) m استفاده می کردند…
۲ –در فرهنگ بومیان آمریکا بوم به عنوان نمادی از جادوی شیطانی تعبیر شده و دارندگان پر بوم را افراد ساحر و جادوگر خطاب می کنند…
۳ –آزتک ها و مایاها بوم را سمبل مرگ و نابودی می دانستند.در حقیقت الهه مرگ آزتک ها (Mitlantecuhtli) اغلب در کنار بوم ترسیم می شده است…
۴ – دربین مردم اسپانیا ضرب المثل معروفی که می گوید:هروقتیکه دیدی که بوم می خواند بدان که وقت مرگ Indian (هندی) فرا رسیده است…
۵ –به طور کلی بود در بین مردمان شرقمیانه ، چین و شرق دور بحیث سمبل بد اقبالی و روح شیطانی لقب تعبیر وتفسیر میگردد .
۶ –در فرهنگ رومانی صدای آواز حزن انگیز بوم را نشان پیش گویی مرگ قریب الوقوع فردی در همسایگی خود دانسته اند…
۷ –در فرهنگ هندی بوم سفید همراه با الهه ثروت تجسم شده و در اسطوره شناسی یونان بوم مخصوصآ بوم کوچک با آتنا الهه معروف یونان مرتبط دانسته شده است…
۸ –از دیدگاه مسیحیت به طور سنتی ، بوم نیروهای شیطانی خبر بد و نابودی را به ذهن متبادر می کند و در انجیل کهن از آن تحت عنوان موجود ناپاک و نجسی که همیشه تنها و در انزوا دیده می شود نام برده شده و به طور مشابه در یک اسطوره بومی استرالیایی بوم را حامل اخبار بد موجودی شوم و منحوس می دانند…
به هر حال بوم به دلیل داشتن تواناییهای خاص از قبیل قدرت دید در شب پرواز بی صدا سرعت در شکار و چرخش ۳۶۰ درجه سر و… همواره از سوی تمدنهای باستانی به عنوان پرنده ای مرموز و اسطوره ای و تحت تملک نیروهای شیطانی مورد توجه قرار گرفته است و در هیچ جا از آن به خوبی یاد نشده به جز در انیمشین ها و محصولات هالیوود و رسانه های تحت تاثر آن که چند نوع حیوان رو همیشه عاقل و بالغ میداند که اولین آن بز و دومی نیز بوم است ، که کاملا قصد دارند تا مقصود واقعی خود را برسانند…
سمبل owl روی دلار آمریکا :
چنانچه با دقت به تصویر زیر نگاه کنید نماد بوم کوچکی را می بینید که با مهارت در گوشه ای از طرح اسکناس دلار آمریکا به تصویر کشیده شده است… استفاده از این نماد در چنین ابعاد کوچکی از پرنده که در گوشه ای نشسته و گویی همه چیز را می بیند چه مفهومی می تواند در بر داشته باشد؟آیا به طور اتفاقی و برای زیباتر کردن دلاری که سراسر پر از نماد است و به نقلی نزدیک به ۶ سال بر روی آن کار شده است گنجانده اند؟
نا گفته نماند که بوم نماد یهودی مارانوس (یهودی که برای پیش بردن اهدافش دین خود را مخفی میکند) است و به این نکته اشاره دارد که کشور ایالات متحده با چه اندیشه و مبانی فکری تاسیس گشته است .
پناه بردن به جن حرام است :
خواننده محترم ! طوریکه در ( آیه 6 سوره الجن ) خواندیم : «وَأَنَّهُۥ كَانَ رِجَالٞ مِّنَ
ٱلۡإِنسِ یعُوذُونَ بِرِجَالٖ مِّنَ ٱلۡجِنِّ فَزَادُوهُمۡ رَهَقٗا »
امام ابن کثیر در تفسیر این آیه مینویسد: یعنی ما جنیها چنین میپنداشتیم که برانسانها برتری داریم زیرا که آنها هرگاه در دره ای یا جای و حشتناکی در صحرا و بیابان منزل گزینند ، در جاهلیت عادات طوری بود که :سران وبزرگان جن بعنون اینکه مبادا برای شان ضرری برسد پناه میبردند، پس جنیها هنگامی که دیدند انسانها از آنها ترس و وحشت دارند، سعی کردند بیشتر آنها را مرعوب کرده و بترسانند، تابیشتر به آنها پناه بیاورند...( به تفسیر ابن كثیر (۸/۳۱۰) سوره جن رجوع شود).
بنآ حکم شرعی همین است که : پناه بردن به جن شرک است، و خداوند چیزی بهتر از این به ما عطا کرده است، خوله دختر حکیم میگوید، از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که میفرماید:«هرگاه یکی از شما در جایی منزل گرفت، آنگاه أعوذ بكلمات الله التامات من شر ما خلق» (پناه می برم به كلمههای كامل پروردگار از شر آنچه كه آفریده است ) بگوید، تا زمانیکه در آن منزل هست و از آن منطقه کوچ نکرده چیزی به وی آسیب نمیرساند»( امام مسلم (۲٧۰۸) روایت كرده است.)
چه باید کرد تااز ﺷﺮ ﺟﻦ در امان باشیم :
1- اولین توصیه در امان بودن از شر جن همین است که : ﺑﺮ ﺍﺫﻛﺎﺭ ﻭ ﺍﻭﺭﺍﺩ ﺻﺒﺢ ﻭ ﺷﺎﻡ محافظت نماید .
2- دومین توصیه همین است که بر تلاوت ﻗﺮﺁﻥ عظیم الشان مبادرت ورزیده وهکذا تلاوت صوتی قرآن عظیم الشان را نباید فراموش نماید .
3‐ﻫﺮﮔﺎﻩ در جای به بلندی بالا می شوید گفتن « ﺑﺴﻢ ﺍﷲ » را فراموش نکنید .
4‐ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺁﺏ ﺩﺍﻍ بر روی زمین ریختید « ﺑﺴﻢ ﺍﷲ » را فراموش نکنید .
5‐ﻫﺮﮔﺎﻩ داخل ﺍﺗﺎﻕ ﺗﺎﺭﻳﻜﻲ میشوید « ﺑﺴﻢ ﺍﷲ » را حتمآ بزبان ارید .
6‐ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﭼﻴﺰ سنگینی بر زمین انداختی « ﺑﺴﻢ ﺍﷲ » را نباید فراموش کرد.
7‐ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﺍﺩﺭﺍﺭنکنید .
8- از دید روانی کوشش بعمل ارید تا تنها نخوابی ، ودر صورت مجبور بودن حتمآ باید وضو گرفت وبعد از وضو وقبل از خواب اذاکار خواب را نباید فراموش کرد.
9‐ﺑﻪ سگ و پشک نباید ﺁﺯﺍﺭ رسانید .
10- کوشش کنید در شب بخصوص در تاریکی در صحرا به سفر نه پردازید .
11-ﻣﺎﺭی ﻛﻪﺩﺭمنزل دیدی نکشین ودر مورد به نکات ذیل توجه فرماید :
‐ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺕ ﻣﺎﺭﻱ را ﺩﻳﺪﻱ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺑﺪﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﮕو « شما ﺭﺍ ﻗﺴﻢ ﻣﻲ ﺩﻫﻢ ﺑﻪ ﺁﻥﻋﻬﺪﻱ ﻛﻪ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺑﻦ ﺩﺍﻭﺩ از شما گرفته است ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺁﺯﺍﺭ ﻭ ﺍﺫﻳﺖ ﻧﻜﻨﻴﺪ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻇﺎﻫﺮ ﻧﺸﻮﻳﺪ .
ﺍﮔﺮ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺷﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻜشید.
- ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎﺭﻱ را ﺩﻳﺪﻱ ﻛﻪ ﺩﻭ ﺧﻂ ﺳﻔﻴﺪ ﻳﺎ ﺳﻴﺎﻩ ﺭﻭﻱ ﻛﻤﺮﺵ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻳﺎ ﻣﺎﺭ ﺩﻡ ﻛﻮﺗﺎﻫﻲ ﺩﻳﺪﻱﻓﻮﺭﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻜشید ﭼﻮﻥ ﻛﻪ پیامبر صلی الله علیه وسلم دستور کشتن مار هایی که درایی چنین اوصاف اند داده است .
- در خارج از منزل ﻫﺮ ﻧﻮﻉ ﻣﺎﺭﻱ را دیدی بکشید ، زیر پیامبر صلی الله علیه وسلم از کشتن مار های که در خانه است نهی فرموده است .
برخورد مدبرانه با اجنه :
جن از مخلوقاتی است که درزندگی خویش بی نهایت حساس هستند.محققین میگویند که جن ها اکثرا اخلاق تندی دارند. محبت ودشمنی شان در منتها درجه است. برای همین منطق علمآء تاکید می دارند که در مورد دوستی ودشمنی با جن باید از احتیاط کار گرفت. وبه اصطلاح دررفتار خویش با جن محتاط واحتیاط کاری را نباید فراموش کرد. اگر خواستار کشف حیات جنیات هستیم تجارب نشان داده است که از عجله نباید استفاده کرد واهسته ، اهسته به اصطلاح پله به پله ، مرحله به مرحله باید پیش رفت .
زیر هر خطای کوچکی دراین بابت موجب خفگان ، قهر ، ودر نهایت موجب دشمنی با جن میگردد ، که بوجود امدن این وضعیت خطر بزرگی برای زندگی شخصی وبخصوص زندگی زناشوهری ودر نهایت امرزندگی فامیلی میگردد .
قابل تذکر است که :ظرفیت ها و عکس العمل ها ی انسان ها در ارتباط با موجودات ناشناخته بسیار متفاوت و غیر قابل پیش بینی است. موارد زیادی ازمریضان روانی دیده شده اند که مرضی خود را ناشی از دیدن این موجودات می دانند و از سوی اقارب خویش جن زده لقب گرفته اند.
مسلم است که وحشت ، ترس و اضطراب بیش از حد موجب بسیاری از اختلالات روحی و روانی در انسان میگردد ، شاید بهترین راه برای در امان ماندن از آزار جنیان بالا بردن دانش و آگاهی نسبت به آنهاست چرا که جنیان نیز مانند انسان خوب و بد دارند و از آنجایی که در میان انسانها زندگی می کنند و تعدادشان بسیار زیادتر از انسان هاست دیدار آن ها بر هیچ کس غیر ممکن نیست ولی چه بسا بسیاری از اختلالات روحی ، روانی که به جسم هم آسیب جدی وارد می سازد، ناشی از دیدار با یک جن خوب و نیکوکار بوده و تنها ترس از دیدار با این موجود فرد را دچار عارضه ساخته و هیچ قصد و عمدی از سوی جنیان در کار نبوده است
دانایان می گویند: « آفت قدرتمندی دست کم شمردن دشمن است. » ، و گویند:
« نگریستن به عواقب و پی آمد کارها راه نجات است. » ، و گفته اند: « پیش از آنکه توان آن را داشته باشی با دشمن روبرو مشو.»
تا جاییکه اطلاع داریم یک قاعده و قانون ثابت و مشخصی برای کیفیت برخورد با اجنه وجود ندارد؛ زیرا جنیان از لحاظ عقل و تشخیص و تکلیف فرق چندانی با انسانها ندارند، آن ها هرکدام خصوصیات متفاوتی دارند: بزرگ و کوچک، دانا و نادان، مذکر و مؤنث، کسانی با قلب نرم و دل رحم و افراد سختگیر و مستبد، قوی و ضعیف، مسلمان گناهکار و کافر و ملحد، افرادی که خود را آشکار کرده و کسانی که خود را مخفی نگه می دارند، کسانی که حضور یافته و سخن می گوید و گفتگو و مجادله می نماید و آن هایی که هیچ گفتگو و مجادله ای را نمی پذیرد و البته کسانی هم هستند که اصلاً حرف نمی زنند، برای برخی این امکان هست که بطور کامل حاضر و قابل رؤیت گردند با بدنی قابل لمس که می بوید و ستیز می کند و مسافرت کرده و می خورد و می نوشدو غیره... و در میانشان کسانی هستند که بواسطه ی سحر و جادو ارتباط و اتصال برقرار می کنند و برخی بواسطه ی عشق، در بعضی از آن ها افسون ها و دمیدن اثر می کند ولی در برخی تاثیر واضحی در ابتدا ایجاد نمی شود، برخی از گیاهان و بخورها متأثر شده و برخی چندان از آن تأثیر نمی پذیرند.
شیخ الاسلام ابن تیمیه عقیده دارد که احوال آنان( یعنی جنیان) شبیه به حال و وضع انسان ها است اما انسان ها موجوداتی عاقل تر، راستگوتر، عادل تر، و با وفای به عهد بیش تری هستند و در عوض اجنه نادان تر، دروغگوتر، ظالم تر و پیمان شکن ترند. در «کتاب النبوات» می گوید ما شیاطین را در اندرون بسیاری انسان ها زدیم و بیرون راندیم و آن شیاطین باردیگر به سوی آن افراد بازنگشتند، برخی از آن ها با ذکر و قرآن خارج می شوند و عده ای با وعظ و راهنمایی و ترساندن، برخی نیز مانند آدمیان جز با مجازات بیرون نمی آیند.
توبه شیطان :
آیا روزی خواهد رسید که شیطان هم توبه کند ؟
در ذهن تعدادی از انسانها این سوال خطور میکند که شاید تا بر پای قیامت روزی خواهد امد که شیطان به حقیقت خطای نافرمانی که کرده است ، توبه نموده وادار گردد که به پیش پروردگار با عظمت توبه نماید ، اگرهمچو حالاتی پیش اید واین توبه عملآ صورت گیرد ، تکلیف آنعده از انسان ها که فریب شیطان را خورده اند چه خواهد شد ؟
در جواب باید گفت :
مطمین باشید ، این یک فرض محال است، که ابلیس توبه کند زیرا ابلیس دیگر مورد لعن الله متعال قرار گرفته است، چنانکه می فرماید: « وَإِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلَی یَوْمِ الدِّینِ» (سوره حجر 35). یعنی: و لعنت (و دوری از رحمت حق) تا روز قیامت بر تو خواهد بود!».
ونباید از یاد برد ، کسیکه یک بار مورد لعن پروردگار قرار بگیرد ، دیگر از رحمت دائمی و ابدی الله محروم خواهد شد، لذا به یقین گفته میتوانیم که شیطان هرگز توفیق توبه را پیدا نخواهد کرد ، زیرا توبه خود نعمت و رحمتی از جانب خداوند متعال است که به بندگانش داده می شود، ولی خدای متعال شیطان را از رحمت ابدی خود محروم ساخته است، وعده داده که او را عذاب خواهد داد: « قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ ، لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَمِمَّن تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ»( سوره ص 79-85)یعنی: خداوند فرمود: «به حق سوگند، و حق میگویم، که جهنّم را از تو و هر کدام از آنان که از تو پیروی کند، پر خواهم کرد».
وبه علم الیقین باید گفت که : خداوند متعال برخلاف وعده اش عمل نمی کند: «إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ» (سوره آل عمران 9). یعنی: همانا خداوند، از وعده خود، تخلّف نمیکند.
و لذا شیطان هرگز موفق به توبه نمی شود و خداوند درباره آن خبر داده است که او بر کفر باقی خواهد ماند، بنا کوشش بعمل اید تا در همچو مسایل به فرضیت های ذهنی حکم نباید صورت گیرد .
اما این وضع در مورد توبه ( پیروان ابلیس ) فرق میکند :
برخی از علما بدین عقیده اند که : از ظاهر امر چنین استنباط بعمل می اید که مسلمان شدن آنها خارج از امکان نیست، بدلیل اینکه شیطان رسول الله صلی الله علیه وسلم به اسلام مشرف شده بود، چنانکه امام مسلم به روایت عبد الله بن مسعود نقل می کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «ما منکم من أحد إلا وقد وُکّل به قرینه من الجن وقرینه من الملائکة، قالوا: وإیاک یا رسول الله؟ قال: وإیای، إلا أن الله أعاننی علیه فأسلم، فلا یأمرنی إلا بخیر». مسلم: 4/2167 شماره: 2816 .یعنی: بر هر کدام از شما همراهی از جن ها و همراهی از فرشتگان گماشته شده است. سؤال شد بر شما نیز ای رسول الله صلی الله علیه وسلم !؟ فرمود: بر من نیز گماشته شده، البته خداوند در برابر او از من حمایت کرده است او جز کار خیر به من امر می کند.
ولی تعداد دیگری از علماء این دیدگاه را نمی پذیرند و می گویند: شیطان هرگز عوض نمی شود. شارح طحاوی (ابی العز الحنفی) از جمله آنان است. اینها دلیل مدعای خود را چنین مطرح می کنند که کلمهی: « فاسلم» در روایت بمعنی « رام شده و تسلیم شد» میباشد.
بعضی از علماء بر این عقیده اند که: (فاَسلَمُ) میم مرفوع و صیغه متکلم است . یعنی اینکه من (رسول الله صلی الله علیه وسلم) را از شر آن، جان سالم به در می برم و از شرارت آن محفوظ می مانم.
شارح طحاوی با این وجود روایت رفع را تحریف لفظی می داند. البته امام نووی در شرح مسلم می فرماید: هر دو روایت مشهور میباشند. خطابی روایت ضم «اَسلَمُ» را اختیار نموده است و امام نووی نیز روایت فتح را تأیید می کند .
ابن حبان از جمله کسانی است که مسلمان شدن شیطان را خارج از امکان نمی داند. او در تعلیق حدیث می گوید: این روایت دال بر این است که شیطان رسول الله صلی الله علیه وسلم مسلمان شده است و جز خیر و خوبی را به رسول الله صلی الله علیه وسلم امر نمی کند، البته اگر شیطان رسول الله صلی الله علیه وسلم کافر باشد، باز هم رسول الله صلی الله علیه وسلم از شرّ او نجات پیدا می کند.
البته دیدگاه شارح طحاویه که بیان داشت شیطان جز کفر چیز دیگری را دنبال نمیکند، محل نظر است، زیرا اگر معتقد است که شیطان فقط به جن های کافر گفته می شود، گفته او صحت دارد. اگر بر این اعتقاد است که تحول وی بسوی اسلام غیر ممکن است، چنین چیزی بسیار بعید بنظر می رسد و حدیث مذکور صحت آن را تأیید نمی کند. برای دلیل همین قدر کافی است که ابتداشیطان مؤمن بود و بعد کافر شد و اینکه شیاطین مکلف به ایمان هستند و در برابر کفر تعذیب داده میشوند، پس ایمان و کفر دو حالت هستند که مانند انسانها برای شیاطین نیز پیش می آیند.
به هرحال حتی اگر دیگر شیاطین (اجنه های کافر) موفق به توبه شوند، باز هر انسانی که فریب شیطان را خورده باشد او خود مسئول خطا و گناه خویش است، زیرا او مختار بوده تا به وسوسه شیطان عمل کند و مرتکب گناه شود و یا از او دوری نماید و صبوری پیشه سازد و وسوسه های او را اجابت نکند مانند کسانی که در برابر وسوسه های او تحمل کرده و خود را به اوامر شیطان آلوده نمی کنند و فریب وی را نمی خورند، پس اگر کسی با اختیار خود حاضر شد تا به وسوسه های شیطانی اجابت دهد باید مسئولیت آنرا خود برعهده بگیرد چرا که او مجبور به انتخاب راه شیطان نشده بود، و اساسا خداوند انسان را مختار کرده تا در بین راه شر و خیر انتخاب کند، و طبیعی است شیطان و نفس اماره، وی را به سمت شر وسوسه می کنند و در عوض ملائکه و نفس لوامه و مطمئنه وی را به سمت خیر دعوت می کنند، او مختار است تا – با توجه به عواقب کار شر و خیر – یکی را انتخاب کند ولی بعد از انتخاب او مسئول است، و اگر شیطانی توفیق توبه را پیدا کند؛ باز گناه از دوش انسان فریب خورده ساقط نمی شود، مانند حالتی که مثلا یک انسان شرور دوستان خود را به شرابخواری دعوت می کند و آنها هم با اختیار خود – با وجودیکه می دانند شرابخواری گناه است – دعوت او را اجابت می کنند، ولی بعدها همین انسان شرور موفق به توبه می شود، حال دوستان او هم اگر توبه کنند که هیچ! ولی اگر توبه نکنند باید عواقب کار خود را تحمل کنند، چرا که آنها از روز اول هشدار داده شده بودند که شرابخواری گناه است و اگر مرتکب آن شوند مجازات دارند پس نباید تسلیم وسوسه شیاطین جن و انس شد.
شیطان تا شیطان فرق دارد ،هر انسان را شیطانی است :
روایت است كه پیامبر صلى الله علیه وسلم شبی از نزد بی بی عایشه بیرون رفت. عایشه می فرماید : از رشك برخاستم كه ببینم كجا می رود و چه می كند. حضرت باز آمد و مرا دید. فرمود: آیا حسودت می ورزی ؟گفتم: بلی ، چگونه مانند من بر مانند شما غیرت نکند! حضرت فرمود: آیا شیطانت به سراغت آمده؟ عایشه گوید: پرسیدم: یارسول الله، مگر من شیطان دارم؟ فرمود: بلی، پرسیدم: آیا با هر كس دیگر هم شیطانی هست؟ فرمود: بلی، پرسیدم: آیا با تو هم شیطانی هست یا رسول الله؟ فرمود: «بلی، لكن پروردگارم مرا یاری كرده و آن شیطان تسلیم شده است». (یا طبق عبارت دیگر: من از شرش به سلامت هستم).
روایت دیگر از ابن مسعود داریم كه پیامبرصلى الله علیه وسلم فرمود: «هیچ كدام از شما نیست مگر اینكه قرینی از جن و قرینی از ملائكه بر او موكل است». پرسیدند: یا رسول الله بر تو نیز؟ فرمود: «بلی بر من نیز، اما خدای عزوجل مرا كمك كرده و آن قرین مرا جز حق (یا: نیكی) نمی فرماید». هر دو روایت را تنها مسلم آورده است.
شیطان همچون خون در رگهای انسان می گردد:
از صفیة بنت حُیی همسر پیامبر (صلى الله علیه وسلم) روایت است كه پیغمبر (صلى الله علیه وسلم) در حال اعتكاف بود من شبی به دیدنش رفتم و به سخن گفتن نشستیم. چون برخاستم، حضرت با من آمد كه مرا به منزلم (در خانة اُسامه بن زید) برساند. در آن میان دو مرد انصاری عبور می كردند چون پیغمبر (صلى الله علیه وسلم) را (بازنی) دیدند قدم تند كردند. حضرت فرمود: بایستید! ایستادند، فرمود: این صفیه است دختر حُیی (همسر من) گفتند: سبحان الله! (مگر ما گمان دیگری داشتیم) فرمود: همانا شیطان در رگهای آدمی همچون خون می گردد و من از آن ترسیدم كه در دل شما شری القاء كند یا چیزی نجوا نماید (این حدیث را مسلم و بخاری هر دو آورده اند).
خطابی گوید: طبق مدلول این حدیث مستحب است انسان كاری نكند كه اندك گمان بدی در ذهن كسی پیدا شود؛ خوب است با ابراز پاكی خویش را از زبان مردم در امان نگه دارد.
امام شافعی (رح ) می فرماید : پیغمبر (صلى الله علیه وسلم) از شفقتی كه بر آن دو تن داشت كه مبادا با سوء ظن در حق حضرت گنهكار شوند، آن سخن را گفت نه به خاطر خودش.
قصه مسلمان شدن حضرت رافع بن عمیر رضی الله عنه
در تفسیر »مظهری» به حوالهی كتاب«هواتف الجن» از حضرت سعید بن جبیر منقول است كه صحابی رسول الله صلى الله علیه وسلم حضرت رافع بن عمیر رضی الله عنه علّت اسلام آوردن خود را چنین بیان نمود: شبی در ریگستان، سفر میكردم، ناگهان خواب به من روی آورد و از شتر فرود آمدم و خوابیدم، قبل از به خواب رفتن طبق عادت قوم خویش این الفاظ را گفتم: «إنی أعوذ بعظیم هذا الوادی من الجن»؛ یعنی: همانا من پناه میبرم به سردار جنهای این بیابان.
در خواب دیدم كه شخصی شمشیر به دست دارد و میخواهد آن را بر سینهی شترم فرود آورد، ترسیدم و از خواب پریدم و به راست و چپ نگاه كردم، ولی كسی را نیافتم در دلم گفتم این خیال شیطانی است و خواب واقعی نیست، باز خوابیدم و از خود كاملاً غافل شدم، مجدّداً همان خواب را دیدم، باز بیدار شدم و به چهار طرف شتر دور زدم چیزی نیافتم، ولی در همین لحظه شتر را دیدم كه میلرزید، باز به جای خود رفتم و خوابیدم باز همان خواب را دیدم و بیدار شدم، دیدم كه شتر میلرزد و دیدم كه جوانی نیزهای در دست داشته و ایستاده است و این همان شخص بود كه او را در خواب دیده بودم که میخواست به شترم حمله می كرد و دیدم پیرمردی دست او را گرفته و او را از حمله به شترم باز میدارد. در این اثنا سه گورخر جلو آمدند و پیرمرد به آن جوان گفت: هر كدام از این گورخران مورد پسند توست بردار و شتر این انسان را بگذار، یكی از گورخرها را برداشت و رفت. سپس پیرمرد به من نگاه كرد و گفت: ای احمق! چون میخواهی در بیابانی قیام كنی و از جنهای آنجا میترسی، بگو: «أعوذ بالله ربّ محمّد - صلى الله علیه وسلم - من هول هذا الوادی»؛ یعنی: من از ترس اشرار این وادی به خدای محمّد - صلى الله علیه وسلم - پناه میبرم و به جنها پناه نبر كه زمان پناه بردن به انسانها و جنها تمام است.
من از او پرسیدم «محمّد» كیست؟
گفت: نبی عربی است، نه شرقی و نه غربی است، روز دوشنبه مبعوث شده است.
پرسیدم: كجا سكونت دارد؟
گفت: در یثرب مینشیند كه نخلستان است.
اوّل صبح راه مدینه را در پیش گرفتم و مركب خود را دوانیدم، تا اینكه به مدینه طیبه رسیدم، چون رسول الله صلى الله علیه وسلم ،مرا دید، قبل از اینكه من به او چیزی بگویم، تمام ماجرا را باز گفت و مرا به سوی اسلام دعوت داد، من هم مسلمان شدم.
(مواخذ : معارف القرآن علامه محمد شفیع عثمانی)
حساب رسی جنیان در قیامت :
اجنه در بسیارى از موارد دارایی تكلیف و مسوولیت مانند انسان هستند ، یعنى مكلف است و هدف او بندگى الله است، (سوره الذاریات، آیه 15) طوریکه متذکر شدیم اجنه دارایی پیامبر میباشد ، ولی پیامبر شان از انسان هاست، چنانچه در خدمت سلیمان نبى بوده اند، (النمل، 17 و 39 – سباء، آیه 12 و 41) و برخى از آنها به خدمت پیامبر صلی الله علیه وسلم رسیده اند و قرآن را گوش داده اند و به آن ایمان آورده اند، (الاحقاف، 29 – الجن، 1) حساب و كتاب و جزاء دارند، (الرحمن، آیه 93) و به جهنم مى روند، (الاعراف، آیه 38 و 179 – فصلت، آیه 25 – الاحقاف، آیه 81) و به بهشت مى روند.
قرآن عظیم الشان در مورد جن و انسان میفرماید: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون» ( سوره ذاریات، 56 ) (من جنّ و انس را نیافریدم جز براى اینکه عبادتم کنند (و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند)!
از این آیه متبرکه فهمیده میشود که جنیان هم مانند انسان مکلف به تکالیفاند؛ ودر روز قیامت مورد حساب قرار میگیرند .
- قرآن عظیم الشان با صراحت می فرماید: « به یقین، گروه بسیارى از جن و انس را براى دوزخ آفریدیم. آنها دلها (عقلها) یى دارند که با آن (اندیشه نمیکنند، و) نمیفهمند و چشمانى که با آن نمیبینند و گوشهایى که با آن نمیشنوند (سوره اعراف، 179.)
- جن از جمله کسانى هستند که فرمان عذاب درباره آنان همراه اقوام (کافرى) که پیش از آنان از جنّ و انس بودند مسلّم شده؛ چرا که همگى زیانکار بودند ( سوره احقاف، 18.)
- و روزى که همگان را گرد آورد و گوید: اى گروه جنیان، شما بسیارى از انسان ها را پیرو خویش ساختید ( سوره انعام 128 ).
-قرآن عظیم الشان از زبان خود جنیان میگوید که آنها نیز مانند انسانها به گروههای مؤمن و کافر تقسیم میشوند: «و اینکه در میان ما، افرادى صالح و افرادى غیر صالحاند و ما گروههاى متفاوتى هستیم( آیه 5 سوره جن )
کاهنوحکم اسلام در باره آن
کاهن یعنی غیبگو و منجم . کهانت متضاد با توحید است و در شرع کاهن، مشرک محسوب میشود. زیرا او با اختصاص دادن پارهای از عبادات، به جنها، موفق می شود، جنی را به خدمت خویش در می اورد ،که در نتیجه جن برخی از اخبار پوشیده را به اطلاع وی میرساند.
«کهان » در اصل لقب آنعده اشخاصی بودکه در زمان جاهلیت که مردم آنها را انسانهای نیک و متدین میدانستند و خیال میکردند که آنها غیب میدانند، بدین خاطر از آنان میترسیدند و آنان را حتی اشخاص مقدس ومورد تعظیم قرار میدادنند.
سحر:
عبارتست از جادو دود و دمها و نخهای گرهزدهای که جادوگران به قصد تأثیرگذاشتن بر مردم انجام میدهند که اثر آن به صورت قتل یا امراض مختلف و یا تفرقه بین زن و شوهر ظاهر میشود. این عمل کفر و ناپسند و مرض اجتماعی شنیعی است که ریشهکن ساختن و از بینبردنش واجب است، تا مسلمانان از شر آن راحت شوند.
کهانت:
کلمه «الکهانة» بر وزن فعاله از صیغهی «التّکهّن» گرفته شده است که به معنای حدس، گمانه زنی، تخمین زدن ودرپی حقیقت از راه امور بدون پایه واساس رفتن است. ویا هم ادعاکردن علم غیب با استخدام جنیات.
شیخ عبدالرحمن بن حسن در کتاب مشهور خویش (فتح المجید) می نویسد : بیشتر آنچه در بین این امت پیدا میشود اخباری است که از اشیاء مفقود و غایب جنیات به دوستان خود (انسانها) خبر میدهند و افراد جاهل آن را کشف و کرامت میپندارند، و بسیاری از مردم به این صورت فریب خورده و فکر میکنند کسی که چنین اخباری نقل میکند، ولی (دوست) خداست، در حالی که این افراد دوستان شیطان هستند. و رفتن نزد چنین افرادی که ادعای کهانت دارند از جمله گناه بحساب میرود .
عراف :
شیخ الإسلام ، إمام، علامه حافظ ابو محمد حسین بن مسعود بن محمد بغوی درتعریف عراف می نویسد :عراف کسی است که ادعا میکند از مقدمات امور که بر مال مسروق و مکان اشیاء گمشده دلالت میکند، آشنایی دارد و بعضی گفته اند عراف همان کاهن است (شرح السنه 2 / 182).
شیخ الاسلام ابن تیمیه میفرماید:
عراف کلمهای عام است که کاهن و منجم و رمال همهشان را شامل است. (مجموع الفتوی شیخ الاسلام ابن تیمیه 35 / 173).
تنجیم:
استدلالگرفتن از احوال تغییرات فلکیه بر حوادثی که در زمین پیدا خواهد شد، این از اعمال دوران جاهلیت و شرک اکبر است، زیرا چنین کسانی عقیده دارند که ستاره گان در نظام هستی تصرف دارند.
کاهن و عراف
کاهن و عراف دو کلمهی مترادف میباشند همچنین منجم و کسیکه با ترسیم خطوط، روی زمین مدعی تشخیص امور است، نیز یکی هستند.
«رمال»
«رمال» یعنی کسیکه با ترسیم خطوط روی زمین و ریگستان و یا بوسیله شمردن
سنگریزهها از غیب سخن میگوید.
و سایر کسانی که از این روشها استفاده میکنند و با مشاهده کف دست و فنجان از آینده سخن میگویند، مشمول حکمی هستند که در مورد عراف بیان گردید.
ابن عباس میگوید:
کسانی که با حروف ابجد سر و کار دارند و به ستارگان مینگرند و از غیب سخن میگویند، نزد الله بهرهای ندارند. زیرا آنها با این کار معتقد به نوعی تاثیر این اشیاء در روند کارها هستند و این خود نوعی از کهانت است.
انواع کاهنان :
قابل تذکر است که کهانت بر چند نوع است که در واقع همهی آنها به یک نوع ختم میشوند و آن استفاده از جن در اطلاع رسانی میباشد.
البته کاهنان برای فریب دادن مردم، به برخی وسایل ظاهری مانند نگاه به ستارگان و به نگریستن در کف دست و غیره، روی میآورند. تا مردم خیال بکنند اینها اولیاء الله بوده و با علم وسیعی که در اختیار دارند، این مسایل را کشف میکنند.
خلاصه آنچه در این باب بیان شد:
1ـ ایمان به قرآن، و تصدیق نمودن کاهن، نمیتوانند در یک قلب جمع بشوند.
2ـ تصریح به این که این عمل کفر است.
3ـ حکم کسی که سخن کاهن را بپذیرد و نزد او برود.
4ـ حکم کسی که برای او فال بزنند.
5ـ حکم کسی که برای او سحر بکنند (یعنی به نفع او سحر بکنند).
6 ـ حکم کسیکه حروف ابجد را فرا بگیرد.
7ـ فرق میان کاهن و عراف
جادوگران ، کاهنان، عرافان و منجمین :
این افراد دوستان شیاطین هستند و شیاطین بعضی اخبار را از آسمان استراق سمع می کنند و سپس به دوستانشان (شیاطین انسی) القاء مینمایند. لذا چنین اخباری نسبت به شیاطین غیب نیست، زیرا آنها اخبار را شنیده و از اخبار اطلاع یافته اند، لیکن شیاطین اگر یک کلمهای استراق سمع کرده اند چندین کلمه دروغ دیگر را به آن اضافه میکنند.
و همان یک کلمه راست باعث میشود که مردم در تمام آنچه میگویند، آنها را تصدیق کنند.
اما خداوند مسلمانان را در قرآنکریم آگاه نموده میفرماید: « هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلَی مَن تَنَزَّلُ الشَّیَاطِینُ ، تَنَزَّلُ عَلَی کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ ، یُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَکْثَرُهُمْ کَاذِبُونَ»(سوره الشعراء: 221 – 223).(آیا به شما خبر بدهم شیاطین بر چه کسی نازل میشوند؟ (والقاء وسوسه میکنند؟) بر کسانی نازل میگردند که کذاب و بس گناهکار باشند (زیرا کاهنان و غیب گویان دروغ و و دروغساز هستند) (به شیاطین) گوش فرا میدهند و بیشترشان دروغ گویند)».
اما علم غیب از خصائص خداوند سبحان است و جز او کسی غیب را نمیداند. می فرماید: « قُل لَّا یَعْلَمُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ »( سوره النمل: 65).
«بگو: کسانی که در آسمانها و زمین هستند غیب را نمیدانند به جز خدا».
و می فرماید: « وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَ یَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ »(سوره الأنعام: 59 ).
«گنجینهها و کلیدهای غیب در نزد خداست، و کسی جز او آنها را نمیداند».
شیخ سلیمان بن عبدالله میفرماید:
کسی که ادعای علم بعضی مغیبات را میکند، یا در اسم کاهن داخل است و یا در معنایش با او شریک و به کاهن ملحق میشود. البته اطلاعیافتن از بعضی مغیبات گاهی ممکن است به صورت کشف باشد و گاهی از جانب شیاطین و گاهی به وسیله فال و جدولها و روشهایی که کاهنان استفاده میکنند و یا از راه تنجیم و کهانت و جادوگری و غیره و چنین اعمالی از روشهای جاهلیت میباشد و منظور از جاهلیت در اینجا هرکسی که از پیروان پیامبران نباشد، مانند فلاسفه و کاهنان و منجمین و نیز جاهلیت قبل از بعثت پیامبر صلی الله علیه وسلم، زیرا آنها از کتابهای آسمانی و آنچه بر پیامبران نازل شده است، بیخبرند.
« وَأَنَّا لَا نَدْرِی أَشَرٌّ أُرِیدَ بِمَن فِی الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا »(سوره الجن: 10﴾
(جنیان گفتند) و ما نمیدانیم که در حق کسانی که در زمینند شری اراده شده است (بهسبب این حراست و نگهبانی از آسمان؟) یا پروردگارشان در حق آنان رشد را اراده کرده است؟)
یعنی ما نمیدانیم که خداوند با بازداشتن ما از استراق سمع، قصد آن داشته تا بر اهل زمین عذابی فرود آورد، یا این که بهسوی زمینیان پیامبری بفرستد. ابن کثیر میگوید: «این از ادب جنیان در بیان سخنشان بود که فاعل شر را ذکر نکرده ولی خیر را به خدای عزوجل نسبت .
حکم اسلام درمورد کاهنان :
دین مقدس اسلام در مورد آنعده کسانی که برای اکتشاف امور غیبی از جنها، به عملیات کاهنانه متوسل میشوند، حکم می فرماید :
اولاً:
علم به امور غیبی از ویژگیهای«الله» است و هیچ یک از مخلوقات نمیتواند عالم به امور غیب باشد، نه جن و نه مخلوقی دیگر. البته، الله تعالی به برخی از مخلوقاتش همانند: فرشتگان و انبیا مسایلی را به صورت وحی میگوید.الله تعالی میفرماید:« قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ الْغَیْبَ إِلا اللَّهُ»(سوره نمل:65) «بگو آنانکه در آسمانها و زمین هستند غیب نمیدانند بجز ذات الله».
الله تعالی درمورد سلیمان علیه السلام میفرماید: « فَلَمَّا قَضَیْنَا عَلَیْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَی مَوْتِهِ إِلا دَابَّةُ الأرْضِ تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ مَا لَبِثُوا فِی الْعَذَابِ الْمُهِینِ » ( سوره سبا 14 ) «در آن هنگام که بر سلیمان مرگ را مقرر داشتیم، جنیان را از مرگ او آگاه نساخت مگر چوب خوارههایی که عصای وی را میخورند. هنگامیکه سلیمان علیه السلام - بر زمین- افتاد حالا فهمیدند که اگر از غیب مطلع میبودند در عذاب خوار کننده (بیگاری) باقی نمیماندند».
الله تعالی می فرماید:« عَالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَدًا إِلا مَنِ ارْتَضَی مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا » ( سوره جن :26، 27)
« دانندهی غیب الله است. و هیچ کس را بر غیب خود آگاه نمیسازد، مگر پیامبری که الله از او خشنود باشد، الله (از میان فرشتگان) محافظان و نگهبانانی در پیش و پس او روان میدارد».
از نواس پسر سمعان رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ روایت شده که رسول الله صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فرموده است: «اذا أراد الله تعالی أن یوحی بالامر تکلم بالوحی أخذت السموات منه رجفةٌ أو قال: رِعْدَةٌ شدیدةٌ خوفاً من الله عزّوجل فإذا سَمِعَ ذلک أهل السموات صعِقُوا و خَرُّوا لِلَّهِ سُجّداً فیکون أول مَن یرفع رأسَهُ جبریلُ فَیُکلِّمُه الله من وَحْیِهِ بما أراد، ثم یمرُّ جبریل بالملائکة کلّما مَرَّ بسماءٍ قال ملائکتها: ماذا قال ربنا یا جبریل؟ فیقول جبریل: قال الحقّ و هو العلیّ الکبیر؛ فیقولون کلّهم مثل ما قال جبریل. فینتهی جبریل بالوحی إلی حیث أمرَهُ الله عزّوجل» . ابن ابی عاصم. «السنة» ص 515. ابن خزیمة. «التوحید» 1/349. طبرانی. «مسندالشامیین» 591. و بیهقی. «الأسماء و الصفات» 1/511-435
( هر گاه الله تعالی بخواهد چیزی را وحی کند، اهل آسمان(فرشتگان) در اثر ترس از او به لرزش افتاده و چون آسمانی ها آن را میشنوند به سجده فرو میافتند. در این زمان جبرئیل از همه جلوتر سرش را از سجده برمیدارد و «الله» آنچه را که میخواهد به او وحی میکند. جبرئیل سپس از کنار سایر فرشتگان گذر مینماید، هر آسمانی را که رد میکند فرشتگانش از او میپرسند: پروردگار ما چه گفت: جبرئیل میگوید: حق را گفت: و او بلند مرتبه و بزرگ است، همه فرشتگان سخنی مثل سخن جبرئیل را بر زبان میآورند و آنگاه جبرئیل وحی را به همان جایی که «الله» به او دستور داده میبرد.)
در صحیح بخاری از ابوهریرهرَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ بدین شکل آمده است:
عن النبی صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قال: « إِذَا قَضَی اللَّهُ الْأَمْرَ فِی السَّمَاءِ ضَرَبَتْ الْمَلَائِکَةُ بِأَجْنِحَتِهَا خُضْعَانًا لِقَوْلِهِ کَأَنَّهُ سِلْسِلَةٌ عَلَی صَفْوَانٍ؛ فَإِذَا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قَالُوا: مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ؟ قَالُوا لِلَّذِی قَالَ:الْحَقَّ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ؛ فَیَسْمَعُهَا مُسْتَرِقُ السَّمْعِ - وَمُسْتَرِقُ السَّمْعِ هَکَذَا بَعْضُهُ فَوْقَ بَعْضٍ وَوَصَفَ سُفْیَانُ بِکَفِّهِ فَحَرَفَهَا وَبَدَّدَ بَیْنَ أَصَابِعِهِ - فَیَسْمَعُ الْکَلِمَةَ فَیُلْقِیهَا إِلَی مَنْ تَحْتَهُ ثُمَّ یُلْقِیهَا الْآخَرُ إِلَی مَنْ تَحْتَهُ حَتَّی یُلْقِیَهَا عَلَی لِسَانِ السَّاحِرِ أَوْ الْکَاهِنِ؛ فَرُبَّمَا أَدْرَکَ الشِّهَابُ قَبْلَ أَنْ یُلْقِیَهَا وَرُبَّمَا أَلْقَاهَا قَبْلَ أَنْ یُدْرِکَهُ؛ فَیَکْذِبُ مَعَهَا مِائَةَ کَذْبَةٍ؛ فَیُقَالُ: أَلَیْسَ قَدْ قَالَ لَنَا یَوْمَ کَذَا وَکَذَا کَذَا وَکَذَا؛ فَیُصَدَّقُ بِتِلْکَ الْکَلِمَةِ الَّتِی سَمِعَ مِنْ السَّمَاءِ»( بخاری(4800)« آنگاه که خداوند در آسمان امر را صادر می کند، فرشتگان به منظور نشان دادن اطاعت و خضوعشان در برابر فرمان الهی بالهایشان را حرکت می دهند که بر اثر آن صدایی مانند صدای برخورد زنجیر بر روی صخره ای صاف پدیدار می شود؛ چون هراس از دلهایشان برطرف شود، فرشتگان گویند: حق را، و او بلند مرتبه و بزرگ است؛ جنیان و شیاطینی که دزدانه به اخبار آسمانی گوش فرا می دهند، این گونه روی یکدیگر قرار دارند – سفیان یکی از راویان حدیث، کف دستش را به صورت عمودی گرفت و انگشتانش را از همدیگر فاصله داد – یعنی: جنیان به این صورت بالای یکدیگر قرار دارند و خود را به آسمانها می رسانند و اخبار آسمانی را گوش می کنند. شیطانی که بالا قرار دارد چون خبر را بشنود، فوراً آن را به رفیقش که پایین قرار دارد اطلاع می دهد و آن به دیگری... تا این که خبر به ساحر و کاهن می رسد؛ فرشتگان و مأموران الهی جنیان و شیاطین را که از اخبار آسمانها استراق سمع می کنند با آذرخش آسمانی هدف می گیرند، گاهی قبل از این که شیطان متمرد خبر را به دیگری بدهد، آذرخش به او اصابت کرده و او را می سوزاند. گاهی شیطان متمرد خبر را زودتر به دیگری القاء می کند و بعد هدف قرار می گیرد و می سوزد. این شیاطین خبر آسمانی را با صد دروغ دیگر آمیخته می کنند و به ساحر و کاهن می رسانند؛ گفته می شود آیا مگر غیر از این است که در فلان روز به ما چنین گفت و همان طور شد؛ در نتیجه مردم به خاطر همان سخنی راستی که توسط شیاطین از آسمان دریافت شد، سخنان ساحر و کاهن را تصدیق می کنند.
بنابراین کمک خواستن از جنیان و مخلوقات دیگر، جهت کشف امور غیبی جایز نیست؛ چه به صورت دعا و چه به صورت عملیات کاهنانه و سحرآمیز. و از آن جا که این عمل نوعی عبادت است مرتکب آن مشرک میگردد، زیرا الله تعالی میفرماید:« إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ » (سوره حمد:5) «تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوئیم».
از رسول الله صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ نیز نقل شده است که ایشان به عبدالله بن عباس رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُما فرمودند:« إِذَا سَأَلْتَ فَاسْأَلْ اللَّهَ وَإِذَا اسْتَعَنْتَ فَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ» ( احمد (1/293، 303، 307). ترمذی(2516). طبرانی« الاوسط» (5417) «الکبیر» (11243، 11416، 11560، 12988). ابویعلی «مسند» (2556) و بیهقی «شعب الایمان» (195، 1074، 10000).«هر گاه میخواستی سؤال کنی از «الله» سؤال کن و هر گاه به کمک نیاز داشتی از «الله» کمک بخواه».
ثانیاً:
خواب مصنوعی و یا مغناطیسی نوعی غیبگویی است که خواب کننده در این عملیات، شخص جن زدهای را استخدام نموده و بر آن مسلّط شده و تسلیم خودش میگرداند و از این طریق به خبرهایی دست مییابد. از این رهگذر است که استفاده از روش خواب مصنوعی جهت دریافت وضعیت دزد، مکان دزدی، چیز گمشده، معالجهی مریض و یا اقدام به هر کاری ناروا و شرک است. زیرا این کار پناه بردن به سوی غیر «الله» است و بهره برداری از اسباب غیرعادی تلقی میشود. ( انجمن دایمی- مجلهی- بحوث اسلامی- شمارهی(30) ص(78-81)
رفتن نزد کاهن :
این عمل در دوران جاهلیت کار کسانی بود که با شیاطین در ارتباط بودند وشیاطین با استراق سمع(دزدانه گوش دادن) به اخبار آسمانی، خبرها را به آنها میرساندند و آنها هر چه میخواستند از خودشان برآن اخبار میافزودند و سپس به مردم میگفتند: و هرگاه چیزی با گفته هایشان مطابقت پیدا میکرد. مردم فریب آنها را میخوردند وآنها را مرجع داوری بین خود قرار میدادند و در اموری که ممکن بود آینده پدید آید حرف آنها را قبول میکردند لذا میگوییم:
کاهن کسی است که خبر می دهد از مسایل غیبی که قرار است در آینده اتفاق رخ دهد. کاهنان به سه گروه تقسیم میشوند :
گروه اول :
به نزد کاهنی میروند بدون آن که حرفهایش را تصدیق و باور کنند. از او سؤال میکنند عمل این افراد حرام است و مجازاتشان این است که تا چهل روز نمازشان قبول نمیشود؛ چرا که در صحیح مسلم روایت است که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود:
« مَنْ أَتَی عَرَّافًا فَسَأَلَهُ عَنْ شَیْءٍ لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلَاةٌ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً »: (هرکس به نزد فالگیری برود و از او دربارهی چیزی سوال کند، نماز چهل روز او قبول نمیشود). مسلم ش/2230 ودرآن به جای چهل روز، چهل شب آمده است.
گروه دوم :
به نزد کاهن میروند واز او سوال نموده حرفهای او را باور میکنند، عمل اینها کفر به الله است، چرا که کاهن را در ادعای علم غیب تصدیق کرده است و تصدیق بشر در ادعای علم غیب تکذیب الله تعالی است که میفرماید: « قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ الْغَیْبَ إِلا اللَّهُ » ( بگو: در آسمانها و زمین، جز الله کسی غیب نمیداند...). «سوره نمل/65 »
در حدیث صحیح پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید: « مَنْ أَتَی کَاهِنًا فَصَدَّقَهُ بِمَا یَقُولُ فَقَدْ کَفَرَ بِمَا أُنْزِلَ عَلَی مُحَمَّدٍ»: (هر کس به نزد فالگیر و کاهنی برود و او را در آن چه میگوید: تصدیق کرد، بهآن چه بر محمد صلی الله علیه وسلم نازل شده کفر ورزیده است).
گروه سوم :
به نزد کاهن میروند تا وضیعت او را برای مردم روشن کنند و مردم بفهمند که چنین فردی کاهن، حیلهگر و گمراه کننده است، رفتن این گونه افرادم ممانعتی ندارد، زیرا پیامبر صلی الله علیه وسلم به نزد ابن صیاد آمد و پیامبر صلی الله علیه وسلم چیزی در دل خود پنهان نمود و از او پرسید: چه چیز در دل پنهان نمودم؟ (ابن صیاد) گفت: «الدخ» منظورش (دخان) (دود ) بود. پیامبر صلی الله عایه وسلم فرمود: « اخْسَأْ فَلَنْ تَعْدُوَ قَدْرَکَ »: (گم شو! هرگز تخمین و حدس تو درست نخواهد بود). (بخاری (72/6173،6) ومسلم (2930)
به این ترتیب کسانی که به نزد کاهن میروند از سه حالت خارج نیستند:
اوّل:
شخص نزد کاهن میرود و بدون آن که او را تصدیق نماید از او سؤال میکند و قصد هم ندارد کاهن را برای دیگران معرفی کند عمل چنین فردی حرام بوده و مجازات او این است که نمازش تا چهل شب قبول نمیشود.
دوم:
کاهن را سؤال نموده و او را تصدیق میکند، عمل چنین فردی کفر به الله است بر چنین فردی واجب است که توبه کند و بسوی الله باز گردد، اگر چنین نکند بر کفر خواهد مرد.
سوّم:
به نزد کاهن میرود تا از او سؤال کند و او را به مردم معرفی کند، رفتن با چنین نیّتی ایرادی ندارد.( شیخ ابن عثیمین، المجموع الثمین (2/136،137)
تصدیق کاهن :
درحدیثی از أبو هریره -رضی الله عنه- از رسول الله -صلی الله علیه وسلم- نقل میکند که فرمود: ‹‹ومن أتی عرافاً أو کاهناً فصدَّقه بما یقول، فقد کفر بما أُنزل علی محمَّد››. (أبوداود، ترمذی، نسائی،ابن ماجه، ومستدرک حاکم)
ترجمه: و هر کس نزد عرافی یا کاهنی برود، و او را در گفته هایش تصدیق بکند، با این کار، به آنچه بر محمد نازل شده کفر ورزیده است.
همچنین عمران بن حصین از رسول الله صلی الله علیه وسلم نقل میکند که فرمود: ‹‹لیس منا من تَطیر أو تُطیر له، أو تَکهن أو تلحفن له أو سحر، أو سحر لهُ، ومن أتی کاهناً فصدَّقه بما یقول، فقد کفر بما أُنزل علی محمَّد››. (بزار با سند جید)
ترجمه: از من نیست کسیکه فال بگیرد و یا برای او فال گرفته شود یا کهانت بکند و یا برای او کهانت بشود یا جادو بکند و یا بخاطر او جادو بشود.
و هر کس نزد کاهنی برود، و او را در گفتههایش تصدیق بکند، با این کار، به آنچه بر محمد نازل شده کفر ورزیده است.
البته این روایت طبرانی با سند حسن از ابن عباس بدون جملهی «و من أتیکاهناً) إلی آخره. آمده است.
رفتن نزد جادوگران و ساحران منجم و کاهنین
رفتن نزد جادوگران و ساحران منجم و کاهنین و مانند ایشان جائز نیست و سئوال کردن از آنها و تصدیق کردن آنان نیز جائز نیست و همچنین مداوا شدن نزد آنان با روغن زیتون و دیگر دواها نیز جائز نیست، چرا که پیامبرصلی الله علیه و سلم ، از آمدن و سئوال کردن و تصدیق کردن این طور افرادی نهی فرمودند، و همچنین به خاطر اینکه آنها ادعا دارند که علم غیب را می دانند و برای مردم دروغ می گویند و آنها را به سوی انحراف در عقیده فرا میخوانند.
در حدیث صحیحی از پیامبر اکرمصلی الله علیه و سلم امده است که ایشان فرمودند: «کسی که نزد جادوگری برود و در مورد چیزی از او سئوال کند، نماز چهل شب او قبول نمی شود».
و همچنین پیامبرصلی الله علیه و سلم فرمودند: «کسی که نزد جادوگر و یا کاهنی برود و آنچه که می گوید را تصدیق کند، به آنچه که بر محمدصلی الله علیه و سلم نازل شده کفر کرده است» و در جایی دیگر نیز می فرمایند: «کسی که جادو کند، یا به خاطر او جادو انجام بگیرد و یا بدفالی کند، یا به خاطر او بدفالی صورت گیرد، یا کهانت کند یا به خاطر او کهانت شود از ما نیست».
تداوی که خداوند متعال آن را مباح قرار داده است، تداوی با رقیه (تعویذ) شرعی و دو اهایی می باشد که در نزد افراد خوش عقیده و خوش سیرت مباح و جائز است و آن هم باید به مقداری باشد که کفایت کند و شکر خداوند متعال صورت گیرد. «و الله ولی التوفیق»
علاج برای کسی که گمراه باشد یا کجروی و یا جادوگری کند، مومن چگونه از این نجات پیدا کند، ادعیه و اذکار برای رفع این چیست؟ (شیخ عبدالعزیز بن باز)
ﻛﻤﻚ ﺧﻮاﺳﺘﻦ از ﺟﻦ ﺣﺮام اﺳﺖ:
ﺭﺍﻩ ﻭ ﺭﻭﺵ کاهنان ،ﺳﺤﺮﮔﺮﺍﻥ ﻭ ﺷﻌﺒﺪﻩ ﺑﺎﺯﺍﻥ ﺑﺮبنیاد ﻛﻤﻚ ﻭ ﻣﺪﺩجستن ﺍﺯ ﺟﻦ ﻭ ﺷﻴﺎطین بنا یافته است ،طوریکه مطابق حکم صریحی قرآنی کمک ﻭ ﻣﺪﺩخواستن از غیر الله ﺷﺮﻙ ﺍﺳﺖ،الله تعالی فرموده: « وَلا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا یَنْفَعُکَ وَلا یَضُرُّکَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذًا مِنَ الظَّالِمِینَ * وَإِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کَاشِفَ لَهُ إِلا هُوَ وَإِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ یُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» ( یونس:106-107)( و به جای الله کسی و چیزی را پرستش مکن و صدا نزن که به تو نه سودی می رساند و نه ضرری اگر چنین کنی از ستمکاران و مشرکان خواهی شد، و اگر الله زیانی به تو برساند هیچ کس جز او نمی تواند آن را بر طرف گرداند، و اگر بخواهد خیری به تو برساند، هیچ کس نمی تواند فضل و لطف او را از تو برگرداند، الله تعالی فضل و لطف خود را شامل هر کس از بندگانش که بخواهد می کند و او دارای مغفرت و مهر فراوان است).
بنآ جن وشیطان که ساحران وکاهنان خواستار کمک از آنان میگردد ، شرک می باشد، واز جانب دیگر باید بعرض برسانم که : ﺷﻴﻄﺎﻥ ﻭ ﺟﻦ ﻫﻴﭻ ﻭﻗﺖ خدمتی برای ﺳﺎﺣﺮ انجام نمی ﺩﻫﻨﺪ ﻣﮕﺮ ﺩﺭ ﺻﻮﺭتی ﻛﻪ ﺳﺤﺮ ﮔﺮ ﺑﺎگفتن سخنی ﻛﻔﺮ ﺁﻣﻴﺰ ﻭ ﻳﺎ ﺑا آنجام ﺩﺍﺩﻥ ﻋﻤﻞ ﻛﻔﺮﻱ ﻛﺎﻓﺮﮔﺮﺩﺩ، ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻧﺎﻓﺮﻣانی ﻭ ﺳﺮﭘﻴﭽﻲ ﺍﻣﺮ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻜﻨﺪ شیاطین ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ، ﻭﺍﻃﺎﻋﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻴﺸﺘﺮبجاء ﻣﻲ ﺁﻭﺭﻧﺪ، ﺍﻳﻦ ﺗﻌﻮﻳﺬﺍﺕ ﻭ ﻃﻠﺴﻤﻬﺎﻱ ﻛﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺳﺎﺣﺮ ﻣﻲ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪ ﺑﻴﺸﺘﺮآنها ﻛﻠﻤﺎﺕ ﺷﺮﻙ ﺁﻣﻴﺰ ﻭﻛﻔﺮ ﺍﺳﺖ ﻛﻪﺑﺎ ﺣﺮﻭﻑ ﻏﲑ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪﺍﻧﺪ.ﻭهمچنین ﻃﻠﺐ ﻣﺪﺩ ﺍﺯﺍﻭﻟﻴﺎﻱ ﺟﻦﻭشیاطین ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ. اگرچه در برخی از موارد دیده شده است ؛ ﻛﻪ ﺑﻌﻀﻲ ﺍﺯ ﻛﻠﻤﺎﺕ ﻭ ﺁﻳﺎﺕ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﻓﺮﻳﺐ ﺩﺍﺩﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﺑﺎ ﺁﻥﺷﺎﻣﻞ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﻣﺮﺩﻡ چنین ﮔﻤﺎﻥ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺁﻬﻧﺎ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﻛﻠﻤﺎﺕ ﻗﺮﺁﻥ ﺗﻌﻮﻳﺬ ﻭ ﺩﻋﺎ ﻣﻲ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪ.
جن ها در خدمت سلیمان :
خداوند، جن ها را با گونههای مختلف آنها در اختیار پیامبر خود سلیمان علیه السلام قرار داده و میفرماید:
- « فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَیْثُ أَصَابَ وَالشَّیَاطِینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ (37)وَآخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الأصْفَادِ (38) » ( سوره:ص) (پس ما باد را مسخر او ساختیم تا به فرمانش به نرمی حرکت کند و هر جا را که او میخواهد برود«36» و شیاطین را مسخر او کردیم، هر بنا و هر غواصی از آنها را «37» و گروه دیگری را در غل و زنجیر قرار دادیم «38»]
- پروردگار با عظمت ما می فرماید :
« وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَنْ یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِیرِ (12) (سوره سبا/12»
(و برای سلیمان باد را مسخر ساختیم که صبحگاهان مسیر یک ماه را میپیمود و عصرگاهان مسیر یک ماه را؛ و چشمه مس را برای او روان ساختیم؛ و گروهی از جنیان را رام کرده و به اذن پروردگارش در پیش او کار میکردند؛ و هر کدام از آنها که از فرمان ما سرپیچی میکرد، او را از عذاب آتش سوزان میچشاندیم)
ازار دادن انسان توسط جن :
در این هیچ جای شکی نیست که جن توانمندی آنرا دارد که انسان را آزار و اذیت کند، فرق نمیکند که جن مسلمان باشد ویا هم جن از جمله اجنه کفار باشد .
ولی قابل یاد اوری است که اگر انسان دارایی ایمان قوی به پروردگار با عظمت باشد و قرآن و اذکار را مرتبا بخواند ، به هیچ صورت نمیتواند که جن اورا مورد ازار واذیت قرار دهد ، زیرا انسان که در پناه الله قرار گیرد ، هیچ مصیبت را کسی به او رسانده نمیتواند ، ولی اگر کسی از خداوند غافل باشد و روزانه مرتکب گناه مخصوصا گناهان کبیره شود طبیعتا حفاظتی نخواهد داشت لذا جن میتواند به آسانی (البته به قضا و قدر الهی) وارد بدن آن شخص شود و او را آزار دهد و اذیت کند، و یا او را به زمین میزند و بیهوش میکند و مصروع سازد و یا اینکه مانند دیوانها رفتار میکند ، که در اینصورت باید او را نزد رقیه خوان معتبرومتدین برد که طبق رقیه و دعاهای شرعی آن جن را از بدن این جن زده خارج کند.
محدثین مینویسند که شخصی پیامبر صلی الله علیه وسلم در حیات خویش یکبار جن را از بدن یک جوان بیرون کشیده است :
امام احمد و بیهقی از رسول الله صلی الله علیه و سلم روایت کرده اند که در یکی از روز ها جوان دیوانه ای را پیش آنحضرت صلی الله علیه وسلم آوردند آنگاه رسول الله صلی الله علیه و سلم شروع به این کلمات کرد:« اخرج عدو الله، اخرج عدو الله» (خارج شو ای دشمن خدا، خارج شو ای دشمن خدا) و در بعضی الفاظ آمده که فرمود:«اخرج عدو الله أنا رسول الله» (خارج شو ای دشمن خدا من رسول خدا هستم.) آنگاه جوان شفا یافت وجن از وجودش خارج شد .
چرا جن وارد بدن انسان میگردد :
وﻋﻠﺖ ﺟﻦ زدﮔﻲ ﭼﻴﺴﺖ؟
ﺷﻴﺦ ﺍﻹﺳﻼﻡ ﺍﺑﻦ ﺗﻴﻤﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺟﻦ ﺯﺩﮔﻲ واینکه چرا جن وارد بدن انسان میگردد می فرماید : ﮔﺎﻫﻲ بخاطر ﻋﺸﻖ ﻭ ﺷﻬﻮﺕ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ، ﻭ ﺑﻴﺸﺘﺮﺑﻌﻠﺖ دشمنی ومجازات ﺻﻮﺭﺕ ﻣﻲ گیرد ، یعنی ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﺮﺧﻲ انسانها به آنها ﺁﺯﺍﺭ ﻭ ﺍﺫﻳﺖ ﺑﺮﺳﺎﻧﻨﺪ، ﻭ ﻳﺎﺍﻳﻨﻜﻪ ﺟﻨﻴﻬﺎ چنین ﮔﻤﺎﻥ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ آنها ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﻋﻤﺪ ﺁﺯﺍﺭ ﻭ ﺍﺫﻳﺘﺸﺎﻥ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ، ﺑﺎ ﺍﺩﺭﺍﺭ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﺮآنها ، ﻳﺎﺑﺎ ریختاندن ﺁﺏ ﮔﺮﻡ، ﻭ ﻳﺎ کشتن ﺑﻌﻀﻲ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ، ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺧﻮﺩ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﻧﺪ، ﻭ ﺟﻬﻞ نادانی ﻭ ﺳﺘﻢ در بین ﺟﻦ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ، ﭘﺲ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻋﻘﻮﺑﺖ ومجازات ﻛﺮﺩﻥ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﻛﻪ ﺳﺰﺍﻭﺍﺭ ﺑﺎﺷﺪﻋﻘﻮﺑﺖ ﻣﻲ ﺩﻫﻨﺪ. ﻭ ﮔﺎﻫﻲ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻣﺎﻧﻨﺪ انسا نهای احمق ونادان بخاطر ﭘﻮﭼﻲ ﻭ ﺑﻴﻬﻮﺩﮔﻲ ﻭ ﺍﺫﻳﺖ ﻛﺮﺩﻥﻭﺍﺭﺩ ﺑﺪﻥ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ.
ﻣﺎ دراﻳﻨﺠﺎ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺧﻼﺻﻪ ﺑﻪ ذﻛﺮ ﻋﻠﻞ ﺟﻦ زدﮔﻲ ﻣﻲ ﭘﺮدازﻳﻢ:
1-ﻋﺸﻖ، (ﭘﺮﻱ) ﺯﻥ جنیﻋﺎﺷﻖ ﻣﺮﺩ ﺍﻧﺴﻲ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻳﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﺮﺩ جنیﻋﺎﺷﻖ ﺯﻥ ﺍﻧﺴﻲ ﺷﻮﺩ. (احمد مسند ١٧٠/٤ ).
2-ﺩﺍﺧﻞ ﺷﺪﻥ جنی ﺍﺯﺭﺍﻩ ﺳﺤﺮ، ﺍﻳﻦ چنین ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺟﺎﺩﻭﮔﺮ بخاطر ﺁﺯﺍﺭﻭﺍﺫﻳﺖ ﻓﻼﻥ ﺷﺨﺺ ﺍﻭﺭﺍﻣﺎﻣﻮﺭ ﺩﺍﺧﻞ ﺷﺪﻥ ﺑﻪ ﺑﺪﻧﺶ ﻣﻲ نماید .
3- ﺳﺘﻢ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ انها ، از جمله ریختن آب گرم بر آنان ، ویا افتادن ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ، ﻭ ﻳﺎ ﺑﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﺑﺮ ﺭﻭﻳﺸﺎﻥ، ﻭ ﻳﺎ ﺑﺎ ﺍﺩﺭﺍﺭ ﻛﺮﺩﻥﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ.
4- ﺳﺘﻢ ﺟﻦ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ، ﻭ ﺁﻥ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﻴﭽﮕﻮﻧﻪ ﺳﺒﺐ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﺪﻧﺶ ﮔﺮﺩﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺫﻳﺖ نمایدو ﺍﻳﻦﺩﺭ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺣﺎﻻﺕ ﺯﻳﺮ ﺍﻣﻜﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ:
1-ﺧﺸﻢ ﺯﻳﺎﺩ.
2-ﺗﺮﺱ ﺑﺴﻴﺎﺭ.
3-ﻏﻮﻃﻪ ﻭﺭ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺭ ﺷﻬﻮﺍﺕ ﻭ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ.
4-ﻏﻔﻠﺖ ﺑﺴﻴﺎﺭ.
5-ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﺴﻴﺎﺭ.
6-ﺧﻮ ﺷﺤﺎلی ﺯﻳﺎﺩ
و ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎی ﺟﻦ زدﮔﻲ:
ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺟﻦ ﺯﺩﮔﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺳﺎﻳﺮ امراض ﺩﺍﺭﺍﻱ ﻋﻼﻣﺖ ﻭونشانهای ﺧﺎﺹ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ، ﻭدانستن ﺍﻳﻦ ﻋﻼﻣﺖ ﻫﺎ ﺑﺮﺍی معالجه ﻛﻨﻨﺪﻩ اهمیت ﺩﺍﺭﺩ. ﻭ ﺍﻳﻦ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﺩد بخش تقسیم ﻣﻲ ﺷﻮﺩ:
1-ﻋﻼﻣﺖ ﻭ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ.
2-ﻋﻼﻣﺖ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﺖ ﺑﻴﺪﺍﺭﻱ.
ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎی ﺟﻦ زدﮔﻲ در ﺧﻮاب ﻋﺒﺎرت اﺳﺖ از:
1-ﭘﺮﻳﺸﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ نرفتن .
2- ﺑﺎﺭ ﺑﺎﺭ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺷﺐ.
3-ﻛﺎﺑﻮﺱ، (یعنی: ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﭼﻴﺰﻱ ﺗﺮﺳﻨﺎﻙ ﻣﻲ ﺑﻴﻨﺪ ﻭنمی ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺣﺮﻛﺖ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻛﺴﻲ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻳﺎﺩﺑﻄﻠﺒﺪ
4-ﺧﻮاب های ﻭﺣﺸﺘﻨﺎﻙ.
5-ﺑﻄﻮﺭﺍﺳﺘﻤﺮﺍﺭ ﺣﻴﻮﺍﻧﺎتیﺭﺍ ﻣﺎﻧﻨﺪ: پشک،ﻭ ﺳﮓ،ﻭ ﺷﺘﺮ،ﻭﻣﺎﺭ،ﻭشیر،ﻭﺭﻭﺑﺎﻩ،ﻭﻣﻮﺵ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﻳﺪﻥ
6- ﺧﻨﺪﻩ ﻳﺎ ﮔﺮﻳﻪ ﻭ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ.
7-ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﻧﺎﻟﻪ ﻛﺮﺩﻥ.
8-ﺑﺪﻭﻥ ﺷﻌﻮﺭ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﺍﻩ فتن .
9-ﺍﻓﺮﺍﺩﻱ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﺒﻴﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﺍﻱ ﻗﺪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺑﻠﻨﺪ ﻳﺎ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻛﻮﺗﺎﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻳﺎ ﺍﺷﺨﺎﺹ ﺳﻴﺎﻫﻲ ﺭﺍﺑﺒﻴﻨﺪ.
ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎی ﺟﻦ زدﮔﻲ درمریضی :
1-ﺩﺭﺩ ﺳﺮ ﺩﺍﺋﻤﻲ، (ﻣﺸﺮﻭﻁ ﺑﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺷﺨﺺ ﻣﺒﺘﻼ ﺑﻪ مریضی ﺩﺭد ﭼﺸﻢ، ﻳﺎ ﮔﻮﺵ ﻳﺎ بینی ﻳﺎ ﺣﻠﻖﺩﻧﺪﺍﻥ ﻳﺎ ﻣﻌﺪﻩ ﻧﺒﺎﺷﺪ
2-ﺍﺯ ﺫﻛﺮ ﺧﺪﺍ ﻭنماز ﻭ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻛﺮﺍﻫﺖ داشتن.
3- پریشانی خیالی.
4- ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﻨﮕﻲ ﺩﺭ ﺳﻴﻨﻪ.
5-ﻣﻴﻞ ﺑﻪ ﮔﻮﺷﻪ نشینی.
6- بخواب رفتن ﺍﻧﮕﺸﺘﻨﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ.
7-ﺩﺭﺩ ﻛﺮﺩﻥ ﻋﻀﻮﻱ ﺍﺯ ﺍﻋﻀﺎﻱ ﺑﺪﻧﺶ ﻛﻪ اطباء ﺍﺯ ﻋﻼﺝ ﺁﻥ ﻋﺎﺟﺰ ﺑﺎﺷﻨﺪ.
8-ﺷﻨﻴﺪﻥ ﺻﺪﺍﻫﺎﻱ ﻋﺠﻴﺐ ﻭ ﻏﺮﻳﺐ.
9-بیهوش شدن .
نفوذو داخل شدن جن به درون انسان :
محققین در مطالعات که بر روی آثارکه از بشریت به میراث مانده نشان میدهد که انسان از ابتدای خلقت خویش وجود موجوداتی غیر از خود را در محیط وماحول خویش حس کرده است.
موجوداتی که ترس، وحشت و حتی نوعی از پرستش و کرنش را درآنها ایجاد میکرده است. پس از اختراع زبان ورسم الخط ، هر قوم و قبیله ای نامی را برای این محسوس نامر یی گذاشتند و برای ارتباط یا دفع آنان آداب وطروق خاصی را برای خود قائل شدند
دردین مسیحیت، جن گیری سابقه دیرینه وقدیمی دارد ، واین وظیفه را ملا های کلیسا بدوش دارد ، مسیحیت بدین عقیده است که شیطان در جسم انسان نفوذ میکند .
بصورت کل غیر از مسلمانان پیروان سایر ادیان سماوی ، شیطان وجن را از جمله اراوح خبیثه وشریر بشمار می اورند ، وبرای دفع آن راه ها ووسایل مختلفی را در عقاید خود دارا میباشند .
پیامبر صلی الله علیه وسلم با زیبای خاصی می فرماید:«شیطان در وجود انسان مانند خون جریان می یابد، و ترسیدم که در دلهای شما شر و بدی بیفکند یا چیزی در دلتان القا کند»( بخاری (2038)، مسلم (2175)) و این را خطاب به دو نفر از انصار فرمود: و در روایتی دیگر آمده است: «به هر جای بدن انسان که خون می رسد شیطان هم به آن جا می رسد» بخاری (2035)،مسلم (2175)
فهم شرع در موردنفوذ جن در وجود انسان همین است که : بلی جن می تواند وارد بدن انسان شود ودر وجود انسان نفوذ کند.
نفوذ جن در برخی از اوقات به مرحله ای میر سد که موجب ظلم بر انسان میگردد ، همانطوریکه انسان نیز در برخی از اوقات بر جن ها ظلم می نماید .
- از جمله ظلم جن بر انسان این است که با وسوسه هایی که به دلش می اندازد بر آنها مسلط می شوند به همین دلیل خداوند متعال دستور داده که از آن به الله پناه ببرید :
- هکذا از جمله دشمنی و تعدی جن بر انسان این است که او را می ترساند و رعب و وحشت در دلش می اندازد مخصوصاً هنگامی که انسان به جن پناه می برد و از آنها درخواست پناهندگی می کند. خداوند متعال می فرماید:« وَأَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا» ( جن 6)«بعضی از انسانها به افرادی از جن پناه می بردند ولی آنها ترس و وحشتشان را نسبت به آنها زیادتر می کردند.»
- از جمله ظلم و تجاوز جن در حق انسان این است که او را دچار صرع می کند و وی را بر زمین می اندازد تا دست و پا بزند تا جایی که از هوش برود و گاهاً او را در جهتی که خود را به چاهی اندازد و هلاک شود و یا در آبی اندازد و غرق شود یا در آتشی بیفتد و سوخته شود، می کشاند و خداوند متعال کسی را که ربا می خورد به هنگام برخاستن از قبرها به کسی که در نتیجه تماس با او دچار صرع می شود، تشبیه می کند چنانکه می فرماید:« الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ» (سوره بقره 275.) «کسانی که ربا خوارند روز قیامت مانند کسی که شیطان به او آسیب رسانده و دیوانه کرده از گورها بر می خیزند.»
عبدالله پسر امام احمد می گوید:
به پدرم گفتم جماعتی گمان می کنند که جن داخل بدن انسان نمی شود. گفت: پسرم دروغ می گویند زیرا جن بر زبان مصروع سخن می گوید.
بنابراین متوجه شدیم که جن می تواند وارد بدن انسان شود و نصوص شرعی این امر را اثبات می کنند، لذا اگر افرادی با شیوه ای شرعی و بدون بکاربستن آلات شرک ، می توانند به اذن الله تعالی جن را از بدن شخص جن زدا بیرون بیاورند.
علماء ومحققین در مورد اینکه جن چرا وارد بدن انسان میگردد برخی عواملی را بر شمرده اند که قرار ذیل میباشد :
یکی از عوامیکه جن به نفوذ به داخل انسان می پردازد اینست که جن از انسان مورد اذیت وازار قرار گرفته باشد ، مثلا شب هنگام بدون ذکر خداوند آشغال و یا سنگی را پرت کرده باشد و به این جن اصابت کرده باشد، و این جن برای انتقام وارد بدن این شخص میشود و او را اذیت میکند و حتی ممکن است او را بکشد، و یا اینکه انسان مرتکب گناه کبیره شده باشد، و یا هنگام ترس زیاد و غضب زیاد از حد این جن وارد انسان شود و او را اذیت کند، و یا اینکه این جن به بنی آدم عشق ورزد و وارد او شود، و یا اینکه توسط سحر این جن وارد بدن مسحور شود، بهر حال، اگر چنین چیزی رخ دهد میشود از طریق رقیه و دعاهای شرعی این جن را استخراج کرد، وطوریکه در فوق تذکر دادیم ، این مسائل یعنی دخول ونفوذ جن در درون انسان از قدیم الزمان وجود داشته و این زمان نیز به کثرت مشاهده میشود، و هنگامی که بر جن زده رقیه و دعاء شرعی قرائت میشود این جن به صدا میآید و سپس رقه خوان علت دخولش را میپرسد و او را استخراج میکند و از او عهد میگیرد که دیگر به آن شخص برنگردد.
از ابن مسعود رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:
« مَا مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَقَدْ وُکِّلَ بِهِ قَرِینُهُ مِنْ الْجِنِّ قَالُوا وَإِیَّاکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ وَإِیَّایَ إِلَّا أَنَّ اللَّهَ أَعَانَنِی عَلَیْهِ فَأَسْلَمَ فَلَا یَأْمُرُنِی إِلَّا بِخَیْرٍ» (مسلم 2814 ) «هریک از شما دارای همنشینی از جن می باشد. گفتند: شما نیز ای رسول خدا؟ فرمود: من نیز! اما خداوند مرا بر او یاری داده است پس مسلمان شده و جز به نیکی مرا فرا نمیخواند»
اما نووی در شرح مسلم(17/175) می فرماید:« فأسلم: یعنی این که (قرین پیامبر صلی الله علیه وسلم ) مسلمان شد.
قاضی عیاض می گوید: بدان امت بر عصمت پیامبر صلی الله علیه وسلم از این که شیطان بر جسم، ذهن و زبانش نفوذ کند، اجماع دارند و هدف از این حدیث تحذیر و ترساندن از فتنه این همنشین و وسوسه و اغواگری اوست که پیامبر صلی الله علیه وسلم ما را آگاه می گرداند که او همراه ماست وتا آن جا که در توان داریم خود را از او محافظت نماییم» .
نظریات اطباء در مورد جن زدگی :
به علت کم بودن تحقیقات علمی انجامگرفته در مورد جن و جن زدگی، برخی زیست شناسان و محققان احتمال وجود جن و سایر موجودات فراطبیعی را انتزاعی میدانند و آن را مرتبط با متافیزیک در نظر میگیرند. در واقع ، در علم متافیزیک، جن یکی از موجودات مهم است. در بیشتر تحقیقات انجام شده جن را موجودی آفریدهشده از آتش در کالبدی دارای انرژی فرض کردهاند.
به گفته محققان، برخی از مریضان روانی بهخصوص اشخاصی که از مریضی شیزوفرنی رنج میبرند از وجود جنها یا وارد شدن آنها به بدنشان سخن میگویند و بیشتر توهمات خود را به این موجودات نسبت میدهند. بر این اساس، برخی دانشمندان و محققان بر این نکته تاکید دارند که در بسیاری از فرهنگها جنزدگی نوعی از مریضی روانی می باشد ،و به جای جنگیر یا احضارکننده روح بهتر است به روانشناس مراجعه شود.
به گفته آنها، افرادی که از برخی بیماریهای روانی رنج میبرند موجوداتی را تحت عنوان جن میبینند که فکر میکنند بر وجود آنها نفوذ میکنند و با کنترل رفتار و عقل به آنها یا دیگران آسیب میرسانند.
برخی از این محققین بر این باور هستند که تصور این افراد از جن تداوی ومعالجه آنها را تحتالشعاع قرار میدهد و سبب میشود حتی پس از تشخیص مریضی روانی یا عصبی، مریض به طبیب مراجعه نکند یا همکاری لازم را برای بهبود خود انجام ندهد.
نشانه های جن گرفتگی :
کسانی که در رقیه شرعی تخصص دارند معتقدند که انسان جن زده یا چشم خورده ممکن است علائمی بروز دهد که البته این عوامل ظنی هستند و در حالتهای گوناگون مختلف بوده و گاهی زیاد و گاهی کم می شوند.
تعاد از علماء در طی تحقیقاتی که در این عرصه بعمل اورده اند مینوسند که : بیشتر افراد جن زده بدن بسیار سردی دارند به طوری که با نزدیک شدن به آنها یا گرفتن دستانشان ممکن است احساس سرمای شدیدی به شما دست دهد. برخی از تحقیقات انجامشده به این موضوع اشاره کردهاند که هنگام نزدیک شدن جن، تغییر دمایی در محیط اطراف حس میشود که ممکن است به علت انرژی باشد که این موجودات حامل آن هستند. برخی از محققان این انرژی را انرژی الکترومغناطیسی میدانند که باعث کاهش مادون قرمز و انرژی محیط و به دنبال آن سبب کاهش دما میشود. به همین دلیل است که افراد جن زده مانند یخچال سرد هستند.
به طور کلی مهمترین علائم جن زدگی اختلالات رفتاری و روانی، انزوا، میل شدید به تنهایی، پرخاشگری، بی اشتهایی، افسردگی، تند مزاجی، کاهش وزن شدید، آسیبهای جسمی به بدن، صحبت کردن راجع امور فراطبیعی، اشاره به دوست یا فردی که وجود خارجی ندارد، سردرد، خستگی، بی حوصلگی و تشنج است.
علایم و نشانه های عمده جن زدگی :
1- دوری و نفرت شدید از شنیدن اذان و بخصوص تلاوت قرآن عظیم الشان .
2- پیش آمدن حالت بیهوشی ، تشنج یا صرع و یا افتادن برروی زمین بخصوص زمانیکه تلاوت قرآن عظیم الشان را میشنود .
3- دیدن خواب های وحشتناک ، وخواب های پریشان .
4- تنهایی و گوشه گیری و انجام کارهای عجیب و غریب.
5- گاهی در وقت قرائت بر وی شیطان بر زبان او سخن می گوید.
علایم چشم زدگی :
در مورد علایم چشم زدگی عالم مشهور شیخ عبد العزیز سدحان در کتاب خویش «قواعد الرقیة الشرعیة» مینویشد :
« هرگاه علایم زیر درمریض مشاهده شد این حالت از علایم چشم زدگی میباشد :
- سفعه (یا همان زردی چهره) و
- رنگ پریدگی به همراه کسالت و سستی،
- احساس درد در سطح پائینتر از پشت و یا بالاتر از کتف( شانه ها )،
- سردرد مداوم به همراه درد در اطراف سر و
- تعریق و ادرار زیاد یا
- سوزش معده، بیخوابی در شب،
- احساسات غیرطبیعی مانند عصبانیت شدید و زودهنگام و
- یا گریه بدون دلیل مشخص و
- تنگی عروق قلب.
بیشتر مردم نیز به آن مبتلا میباشند..
البته این امراض اگر به صورت سطحی و عارضی باشد، کسی نیست که دچار آن نشود، اما اگر زجرآور باشد وماندگار، اثرات عمیقی بر انسان میگذارد که همان مرض و آسیب است».
همچنان در رساله « الرقیة الشرعیة » صفحه 10 در مورد چشم زدگی علایم ذیل بطور فشرده چنین بیان گردیده است .
سردرد،
زردی روی ،
عرق زیاد،
ادرار بسیار،
آروغ دادن و فاژه کشیدن بیش از حد طبیعی،
عصبانیت و خشمگینی شدید،
احساس ناراحتی و تنگی در سینه،
احساس درد در بین دو شانه و یا در قسمت پایین کمر و بیخوابی شبانه.
بر حسب قدرت چشم زدن و کثرت چشمزنندهها تعداد این علایم و نشانهها، کم و زیاد میشود همچنانکه گاهی در مریضی جسمی و یا روحی دیگری نیز این علایم دیده میشود».
صرع و جن زدگی:
صرع عبارت است از اختلالی که در عقل انسان بوجود میآید، طوری که فهمیده نمی شود که چه میگوید و یا هم چه گفته است ، و شخص مصروع قادر به کنترل حرکات خود نیست.
انواع صرع :
ابن قیم رحمه الله در زاد المعاد 4/66 می فرماید :صرع دو نوع است.
نوعی از آن ناشی از جنهای خبیث زمینی است و نوع دیگر از آن ناشی از بهم خوردن تعادل و نوعی مرض است که در این مورد اطباء به برسی علل و راه چاره آن می پردازند اما در مورد صرعی که سبب آن ارواح خبیث و پلید است اطبا ء و دانشمندان به وجودش معترف ولی از علاجش ناتوانند.
اما در بین اطباء که به نوعی از جهل و گمراهی مبتلا هستند، این نوع صرع را انکار می کنند و نمی پذیرند که جنهای خبیث در بدن مصروع تأثیر بگذارد ولی واقعیت این است که آنها نمی دانند چون این امر موضوع علم طبی نیست چنانچه علل چیزی دانسته نشد آن را انکار کنند در حالیکه حواس و واقعیت بر آن شاهد است و هرکس دارای عقل است و شناختی نسبت به ارواح و تأثیر آنها دارد نسبت به کسی که به آن جاهل است و یا دچار ضعف عقلی است می خندد. راه نجات از این دو نوع صرع در دو امر است یکی احتیاط و دیگری علاج.
بنا بصورت کل صرع بر دو نوع است:
اول :
- صرع که توسط نفوس و ارواح خبیث و بد (که همان جن زدگی است) .
دوم:
- صرع بخاطر اخلاط.
و این نوع صرع، اطباء درباره سبب و علاج آن سخن میگویند، وطوریکه که گفتیم ، نوع اول آن بسیاری از اطباء آن را انکار میکنند ولی باید بگوئیم که این نوع از انواع صرع با نقل و عقل ثابت شده و چیزی است که مشاهده میشود و جای انکار نیست.
معالجه صرع:
معالجه وتداوی انسان که به صرع مبتلا گردیده یعنی اینکه جن در او داخل شده و با او عجین میشود، دو نوع است:
نوع اول: قبل از ابتلاست
اهتمام بر تمامی فرایض و واجبات و دوری از تمامی محرمات و توبه کردن از کلیه گناهان و پناه جستن با اذکار و دعاها و معوذات مشروعه انسان را حفظ میکند.
نوع دوم: معالجه بعد از ورود جن به انسان صرع است
قرائت فرد مسلمانی که قلب و زبانش یکی باشد ورقیهاش برای مریض بیهوشی اثر نماید.
علماء بهترین و بزرگترین وموثرترین معالجه را رقیه، با سوره فاتحه، (ابیداود و احمد) آیهالکرسی، دو آیه آخر سوره بقره، سورههای اخلاص، فلق، ناس،معرفی داشته است که این سوره های خوانده شود وبر مریض چف کردد.
تکرار این رقیه سه مرتبه و یا بیشتر از آن میباشد، میتوان آیات دیگری از قرآن عظیم الشان هم خواند وبر مصاب چف کرد ، زیرا قرآن عظیم الشان سراسر شفا است، شفای سینهها و قلبها و کلاً برای مؤمنین شفا، رحمت، هدایت است .
چند نمونۀ از رقیه شرعی:
الف:
هفت برگ از برگهای سدر سبز، با سنگ خوب کوبیده میشود، سپس بر روی آن آب ریخته میشود به اندازهای که برای شستشو کافی باشد و بر آن آیهها و سورههای زیر خوانده میشود: « اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَی الْقَیومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یعْلَمُ مَا بَینَ أَیدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یحِیطُونَ بِشَیءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ كُرْسِیهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِی الْعَظِیمُ» (بقره / 255)
(خدا، هیچ معبودی به جز او نیست، او زنده تدبیرکننده عالم است، او را نه چُرت و نه خواب نمیگیرد، آنچه در آسمانها و زمین است از آنِ اوست، کیست آنکه شفاعت کند نزد او الا به حکم او، آنچه پیش دست ایشان است و آنچه پش پشت ایشان است میداند و از معلومات حق چیزی را در برنمیگیرد مگر آنچه خواسته است، فراگرفته است پادشاهی او آسمانها و زمین را، و نگهبانی این دو بر وی گران نمیشود و او بلندمرتبه بزرگ قدر است).
- « وَأَوْحَینَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَإِذَا هِی تَلْقَفُ مَا یأْفِكُونَ * فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُواْ یعْمَلُونَ * فَغُلِبُواْ هُنَالِكَ وَانقَلَبُواْ صَاغِرِینَ» (سوره اعراف / 117-119)
(و وحی فرستادیم به سوی موسی که بیفکن عصای خود را، پس ناگهان، آن عصا فرود میبرد آنچه به دروغ اظهار میکردند، پس ثابت شد حق و باطل شد آنچه ایشان میکردند، پس قوم فرعون مغلوب شدند آنجا و خوار گشتند. و انداخته شدند ساحران سجده کنان).
- « قَالُواْ آمَنَّا بِرِبِّ الْعَالَمِینَ * رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ» (سوره اعراف / 121-122)
(گفتند: ایمان آوردیم به پروردگار عالمیان، خدای موسی و هارون).
- « وَقَالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونِی بِكُلِّ سَاحِرٍ عَلِیمٍ * فَلَمَّا جَاء السَّحَرَةُ قَالَ لَهُم مُّوسَى أَلْقُواْ مَا أَنتُم مُّلْقُونَ * فَلَمَّا أَلْقَواْ قَالَ مُوسَى مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللّهَ سَیبْطِلُهُ إِنَّ اللّهَ لاَ یصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ * وَیحِقُّ اللّهُ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ» (سوره یونس / 82-79)
(و گفت: فرعون بیاورید پیش من هر ساحر دانا را * پس وقتی که آمدند ساحران گفت ایشان را موسی: بیافکنید آنچه شما افکندهاید * پس چون افکندند گفت موسی: آنچه آوردهاید سحر است، هرآینه خدا باطل خواهد ساخت آن را، هرآینه خدا راست نمیآورد کار مفسدان را * و ثابت خواهد کرد خدا سخن درست را به فرمان خود اگرچه ناخوش دارند گناهکاران).
-«قَالُوا یا مُوسَى إِمَّا أَن تُلْقِی وَإِمَّا أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى * قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِیهُمْ یخَیلُ إِلَیهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى * فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَى * قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ الْأَعْلَى * وَأَلْقِ مَا فِی یمِینِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَیدُ سَاحِرٍ وَلَا یفْلِحُ السَّاحِرُ حَیثُ أَتَى * فَأُلْقِی السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى» (طه / 65-70)
(گفتند: ای موسی، یا اینست که تو افکنی عصا را، یا ما باشیم ما اول کسی که افکند، گفت: بلکه شما افکنید، پس ناگهان رسنهای ایشان نمودار شد پیش موسی به سبب سحر ایشان که میدوند، پس یافت در ضمیر خود موسی ترسی را، گفتیم: مترس هرآینه تویی غالب، و بیفکن آنچه در دست راست توست تا فروبرد چیزی را که ساحران ساختهاند هرآینه آنچه ساختهاند جادویی جادوکننده است، و رستگار نمیشود ساحر هر جا که رود، پس انداخته شدند ساحران سجدهکنان، گفتند: ایمان آوردیم به پروردگار هارون و موسی).
بسم الله الرحمن الرحیم
- « قُلْ یا أَیهَا الْكَافِرُونَ ، لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ، وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ، وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ ، وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * لَكُمْ دِینُكُمْ وَلِی دِینِ» (سوره کافرون / 1-6).
بسم الله الرحمن الرحیم
- «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ، اللَّهُ الصَّمَدُ ، لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَدْ ، وَلَمْ یكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ» (سوره اخلاص / 1-4).
بسم الله الرحمن الرحیم
- «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ ، مِن شَرِّ مَا خَلَقَ ، وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ ، وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ ، وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» (فلق / 1-5).
بسم الله الرحمن الرحیم
-« قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ ، مَلِكِ النَّاسِ ، إِلَهِ النَّاسِ ، مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ ، الَّذِی یوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ ، مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ» (ناس / 1-6)
بعد از خواندن آیات و سورههای مذکور در آب، مصاب ( مریض ) از آن آب سه بار مینوشد و با بقیه آن غسل میکند و به وسیله آن ان شاءالله درد رفع میگردد، اگر نیاز شد دو بار یا بیشتر این عمل را انجام دهد تا مریضی به کلی رفع گردد.
بسیاری از مردم دچار (سحر و مریضی ) بودهاند و الله عزوجل به وسیله اعمال مذکور سلامتی را به آنان باز گردانیده است، برای کسی که از زنش بازداشته شده یعنی تمایل به او ندارد بهترین روش، روش فوق میباشد.
ب:
خواندن سوره فاتحه و آیهالکرسی و دو آیه آخر سوره بقره و سوره اخلاص و معوذتین (فلق و ناس) سه بار یا بیشتر همراه چف کردن و مسح نمودن موضع درد با دست راست نیز تجویز میگردد (بخاری و مسلم).
تعوذات (پناه جستن به الله عزوجل) ورقیه و دعاهای جامع :
- أَسْأَلُ اللَّـهَ الْعَظِیمَ رَبَّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ أَنْ یشْفِیكَ» «7 مرتبه» (ترمذی و ابوداود) یعنی: از الله بزرگ پروردگار عرش بزرگ میخواهم که تو را شفا دهد.
- مریض دستش را بر موضعی از بدنش که درد میکند، قرار میدهد و سه بار «بسم الله» میگوید، و سپس هفت بار این دعا را میخواند: «أَعُوذُ بِاللَّهِ وَقُدْرَتِهِ مِنْ شَرِّ مَا أَجِدُ وَأُحَاذِر». (مسلم) یعنی: به الله و قدرتش پناه میبرم از شر آنچه که احساس (درد) میکنم و از آن بیم دارم.
- اللَّهُمَّ رَبَّ النَّاسِ أَذْهِبْ الْبَاسَ اشْفِهِ وَأَنْتَ الشَّافِی لَا شِفَاءَ إِلَّا شِفَاؤُكَ، شِفَاءً لَا یغَادِرُ سَقَمًا». (بخاری و مسلم) یعنی: ای الله، پروردگار مردم، این مشکل را رفع کن و شفا بده که تو شفادهنده هستی، شفایی نیست مگر شفای تو، شفایی بده که ناراحتی نماند.
- أَعُوذُ بِكَلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّةِ مِنْ كُلِّ شَیطَانٍ وَهَامَّةٍ وَمِنْ كُلِّ عَینٍ لَامَّةٍ». (بخاری) یعنی: پناه میبرم به کلمات کامل الله از شر شیطان و از هر حیوان زهردار و از هر چشم شر (زننده).
5- أَعُوْذُ بِكَلِمَاتِ اللهِ التَّامَّاتِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ». (مسلم) یعنی: پناه میبرم به الله و کلمات کامل او از شر آنچه آفریده است.
- أَعُوْذُ بِكَلِمَاتِ اللهِ التَّامَّاتِ مِنْ غَضَبِهِ وَعِقَابِهِ، وَشَرِّ عِبَادِهِ، وَمِنْ هَمَزَاتِ الشَّیاطِینِ وَأَنْ یحْضِرُوْنِ». (ترمذی و ابوداود) یعنی: پناه میبرم به الله و کلمات کامل او از غضبش و مجازاتش و از شر بندگانش و از وسوسههای شیاطین و پناه میبرم به الله از اینکه شیاطین نزد من بیایند.
- أَعُوْذُ بِكَلِمَاتِ اللهِ التَّامَّاتِ الَّتِی لاَ یجَاوِزُهُنَّ بَرٌّ وَلاَ فَاجِرٌ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ، وَبَرَأَ وَذَرَأَ، وَمِنْ شَرِّ مَا ینْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ، وَمِنْ شَرِّ مَا یعْرُجُ فِیهَا، وَمِنْ شَرِّ مَا ذَرَأَ فِی اْلأَرْضِ، وَمِنْ شَرِّ مَا یخْرُجُ مِنْهَا، وَمِنْ شَرِّ فِتَنِ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ، وَمِنْ شَرِّ كُلِّ طَارِقٍ إِلاَّ طَارِقاً یطْرُقُ بِخَیرٍ یا رَحْمنُ». (مسند امام احمد) یعنی: پناه میبرم به الله عزوجل به وسیله همان کلمات کاملش که هیچ نیک و بد نمیتواند از آن تجاوز نماید، از بدی آنچه از آسمان فرودمیآید و به سوی آن بالا میرود، و از بدی آنچه در زمین موجود است و از آن خارج میشود، و از بدی فتنههای شب و روز، و از بدی آنچه در شب و روز رفت و آمد دارد، مگر چیزی که به قصد خیر میآید، ای پروردگار مهربان.
8- اللَّهُمَّ رَبَّ السَّمَوَاتِ السَّبْعِ وَرَبَّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ، رَبَّنَا وَرَبَّ كُلِّ شَیءٍ، فَالِقَ الْحَبِّ وَالنَّوَى، وَمُنْزِلَ التَّوْرَاةِ وَاْلإِنْجِیلِ وَالْفُرْقَانِ، أَعُوْذُ بِكَ مِنْ شَرِّ كُلِّ شَیءٍ أَنْتَ آخِذٌ بِنَاصِیتِهِ. اللَّهُمَّ أَنْتَ اْلأَوَّلُ فَلَیسَ قَبْلَكَ شَیءٌ، وَأَنْتَ الآخِرُ فَلَیسَ بَعْدَكَ شَیءٌ، وَأَنْتَ الظَّاهِرُ فَلَیسَ فَوْقَكَ شَیءٌ، وَأَنْتَ الْبَاطِنُ فَلَیسَ دُوْنَكَ شَیءٌ...». (مسلم) یعنی: ای پروردگار آسمانهای هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ، پروردگار ما و پروردگار همه چیز، شکافندة دانه و هسته خرما و فرودآورنده تورات و انجیل و قرآن، پناه میبرم به تو از بدی هر چیزی که پیشانیش بدست قدرت توست، تو اول هستی و قبل از تو چیزی نیست و تو آخر هستی و بعد از تو چیزی نمیباشد، و تو آشکار هستی و برتر از تو چیزی وجود ندارد، و تو باطن هستی و چیزی غیر از تو وجودی ندارد.
- «بِاسْمِ اللَّهِ أَرْقِیكَ مِنْ كُلِّ شَىْءٍ یؤْذِیكَ مِنْ شَرِّ كُلِّ نَفْسٍ أَوْ عَینِ حَاسِدٍ اللّـَهُ یشْفِیكَ بِاسْمِ اللَّـهِ أَرْقِیكَ). (مسلم) یعنی: به نام الله تو را دم میزنم، تا محفوظ شوی از هر آنچه تو را اذیت میکند، و از بدی هر نفس و چشم حسود، الله تو را شفا دهد، بنام الله تو را دم میزنم.
- بِاسْمِ اللَّهِ یبْرِیكَ وَمِنْ كُلِّ دَاءٍ یشْفِیكَ وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ وَشَرِّ كُلِّ ذِى عَینٍ). (مسلم) یعنی: به نام الله که تو را شفا می دهد و از هر دردی تو را شفا میدهد و از هر بدی حسود آنگاه که حسد میورزد و از شر هر چشم شور دور کند.
- بِسْمِ اللَّـهِ أَرْقِیكَ مِنْ كُلِّ شَىْءٍ یؤْذِیكَ مِنْ حَسَدِ حَاسِدٍ وَمِنْ كُلِّ عَینٍ اللَّـهُ یشْفِیكَ». (ابن ماجه) یعنی: به نام الله تو را دم میزنم تا حفظ شوی از هر آنچه که تو را اذیت میکند و از حسد حسود و از هر چشم شور، الله تو را شفا دهد.
و با این معوذات و پناه جستنها به الله عزوجل و دعاها و رقیه به آنها، جادو، چشمخوردگی، جنزدگی و تمام مریضی ها را معالجه میکنند، و این ادعیه به اذن الله عزوجل رقیهها و نسخههای جامع و نافعی میباشند.
در این نوع معالجه باید دو چیز را مدنظر داشت:
اول :
از بابت مریض که باید قوت نفس و صداقت توجه به الله عزوجل داشته باشد و هم اینکه تعوذ (پناه جستن) او به الله عزوجل طوری باشد که قلب و زبانش یکی شوند.
دوم:
از بابت معالجهگر میباشد، که باید همچنان که ذکر گردید، مثلی است که میگوید: سلاح به دست بکارگیرندهاش زیباست (زادالمعاد و فتاوای ابن تیمیه).
اگر در گوش مریض اذان داده شود خوب است برای اینکه شیطان از گوش او فرار می کند (بخاری).
آزار و سوزاندن اجنه:
برای شخصی که وظیفه معالجه شخص مبتلا به جن را بدوش دارد ، در معا لجه رقی اش حالاتی پیش می اید ، که وی را وادار می سازد تا دست به شکنجه ویا سوزاندان جن بزند وبدینوسیله مریض معالج خویش را از شر جن باغی وشریر ارام سازد .
تجارب نشان داده است که برخی از جنیان در برخی از اوقات دشمنی اش با انسان به حدی میرسد که دست به شرارت میزند ، ونمیخواهد از آزار و اذیت فرد جن زده منصرف گردد ،در همچو حالات باید با مریض مصاب معالجه دراز مدت رقی رابمنظور سوزاندن جن صورت گیرد.
اجنه با وجود تفاوت های گونه ها، درجات و مذاهبی که دارند، به انسان ها ملحق می شوند، واکثریت از این جن ها از جمله اجنه ی یهودی و مشرکان هستند، خداوند سبحان می فرماید: « لَتَجِدَنّ أَشَدّ النّاسِ عَدَاوَةً لّلّذِینَ آمَنُواْ الْیَهُودَ وَالّذِینَ أَشْرَکُواْ » (سوره المائدة:82 ) یعنی: « مسلما یهودیان و کسانی را که شرک ورزیدهاند دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان خواهی یافت.»
در صورتیکه انسان به همچو شیطان زدگی مبتلا شود ، میتوان به تطبیق رقیه ذیل آنان را تحت ازار واذیت قرار داد :
1- هنگام دعا بر وی.
2- قرائت آیاتی که مضمون آن ها بیانگر علت دخول آن ها در جسد آدمی هستند. (مانند: سحر، حسد، عشق و ظلم)
3- قرائت آیاتی که مضمون آن ها حاکی تاثیر عمل او در فرد گرفتار باشد. چنانچه اثر آن جن جدا کردن باشد، آیات هم آوردن و الفت خوانده شود و اگر اثر او تنگی باشد آیات انشراح و فراخی خوانده شود و ...
4- قرائت آیاتی که بیانگر خلقت او باشد ( پرنده، سگ یا مار) رجوع کنید به بخش «تذکرة الإخوان» (یادآوری دوستان).
5- قرائت آیاتی که شیاطین، ظالمان و مجرمان را مورد خطاب قرار داده و بیانگر آنچه خداوند برای آنان از عذاب دوزخ و غل و زنجیرهای آن و سلاسل و زقوم آماده ساخته است، باشد.
6- موقع دمیدن (رقیه) با آبی که بر آن دمیده شده(رقیه شده) بر او بپاشند و شیطان بوسیله ی آب در هنگام «رقیه» دمیدن آزار می بینند، حتی اگر بر آب چیزی خوانده نشود، بویژه اگر آب سرد باشد، تاثیر اینکار در هنگام دمیدن(رقیه) به این دلیل حضور کلی یا جزئی وی شدیدتر است.
7- اغلب جنیان با دعای مشخص آزار می بینند، چنانچه سحری در کار باشد و در دعا نوع سحر و مکان سحر و شهری که ساحر در آن است مشخص شود، جن مذکور متاثر می گردد و اگر آمیزش (تلبس) وی به واسطه ی حسد باشد و علت حسد در دعا بیان شود جن مذکور متاثر می شود.
8- قرائت آیاتی که دین و اعتقادات وی را به او یادآوری می نماید.
می توان دین و معتقدات جن ملحق گشته را ازطریق واقعیات وخواب ها و رقیه مشخص کرد. کسی که جن مسلمان به وی ملحق شده معمولاً می گوید که خیلی وقت ها قبل از نماز صبح بیدار می شود، بسیاری اوقات صدای اذان را می شنود، یا می گوید که خیلی وقت ها خواب می بیند که مصروف قرآن خواندن می باشد ، یا از شنیدن صدای آواز خواندن نالان شده و یا با حضور نزد کسی که جن کافر به او پیوسته احساس تنگی و فشار می نماید و ...
کسی که جن مسیحی یا یهودی یا کافر به او ملحق گشته در خود تنفر از انجام عبادت ها را احساس کرده و در خواب کلیساها را دیده و صدای ناقوس به گوشش می خورد و صلیب و کشیش ها را می بیند، یا آنکه مردانی را می بیند که کلاه شاپو بر سر نهاده و مو و ناخن های درازی دارند و معلوم می شود که یهودی می باشند. اغلب کسانی که دارای جن کافر و ملحد هستند در دام شک و شبهه هایی در عقیده و وسوسه هایی در جریان نماز خود می افتند و از شنیدن آیاتی که کفار یهودی یا مسیحی را خطاب قرار می دهد مشوش و ناراحت می شوند. در سنن ابوداود از ابنِ عباس نقل شده که می گوید:
« جَاءَ رَجُلٌ إِلَی النّبیّ صلی الله علیهوسلم فقَالَ: یَا رَسُولَ الله إِنّ أَحَدَنَا یَجِدُ فی نَفْسِهِ یُعَرّضُ بالشّیْءِ لأنْ یَکُونَ حُمَمَةَ أَحَبّ إِلَیْهِ مِنْ أَنْ یَتَکَلّمَ بِهِ. فقَال: الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ الْحَمْدُ لله الّذِی رَدّ کَیْدَهُ إِلی الْوَسْوَسةِ. قالَ ابنُ قُدَامَةَ: رَدّ أَمْرَهُ مکَانَ رَدّ کَیْدَهُ.» یعنی: «مردی نزد رسول خدا صلی الله علیهو سلم آمد و عرض کرد: یا رسول الله، کسی از ما در درون خود با چیزهایی مواجه می شود که اگر خاکستر شود بهتر از آن است که آن را بازگو نماید. آنحضرت صلی الله علیه و سلم فرمود: الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ.. سپاس خدایی راست که مکرش را به وسوسه اش بازگردانید. ابن قدامه می گوید: به جای رد مکر و حیله اش، کار و امر وی را پاسخ گفت.»
سوزاندن جن مسلمان:
در مورد اینکه جن مسلمان که در وجود انسان راه یافته نیز باید سوختانده شود ویا خیر ! در جواب باید گفت بلی ، ولی قبل از سوزاندن به جن مسلمان باید تفهیم شود که :پیوستن وی به یک انسان ظلم است و حلال و حرام را برای وی شرح داده و آیات ظلم و نفاق را بر او بخواند و عقوبت شدیدی را که خداوند برای آنان مهیا ساخته است. سپس به او در حدود سه روز وقت داده شود ، تا شاید از الله بترسد و از جسم انسان خارج گردد. ولی اگر با آنهم در مدت سه روز از جسم او خارج نگردد ، آنرا تهدید به سوزاندن نماید ،و آیات سوزاندن را بر وی قرائت نماید تا در نتیجه آن مورد شکنچه قرار گیرد ولی موجب مرگ آن نشده و تنها او را ضعیف نماید، پس از قرائت علاجگر او را بترساند که به زودی از خداوند یاری جسته و به کمک وی اگر بیرون نیاید او را تا مردن خواهد سوزانید.
سپس حدود سه روز دیگر به او مهلت داده و پیش فرد گرفتار بازگردد و شروع به قرائت نماید و اگر دید جن مسلمان همچنان در جسد مریض مانده است از خداوند یاری جسته و قرائت طولانی خویش به نیت سوزاندن را آغاز نماید (البته حدود سه ساعت متوالی ) ، و رقیه (دمیدن) طولانی خود را در چند روز پیاپی تکرار کند تا آنکه خداوند او را خارج ساخته یا هلاک گرداند.
اجنه ی مسلمان از آیات عذاب و آیات اسلام و آیات یکتایی خداوند مانند آیت الکرسی و آیاتی که بیان شده اند اذیت می شود: « وَإِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لاّ إِلَهَ إِلاّ هُوَ الرّحْمَنُ الرّحِیمُ » یعنی: « و معبود شما معبود یگانهای است که جز او هیچ معبودی نیست ( و اوست) بخشایشگر مهربان.» یا این آیات از سوره ی مبارکه ی آل عمران :« شَهِدَ اللّهُ أَنّهُ لاَ إِلَهَ إِلاّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاً بِالْقِسْطِ لاَ إِلَهَ إِلاّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ » یعنی: « خدا که همواره به عدل قیام دارد گواهی میدهد که جز او هیچ معبودی نیست و فرشتگان [او] و دانشوران [نیز گواهی میدهند که] جز او که توانا و حکیم است هیچ معبودی نیست»، و بسیار از سوره ی الرحمن، سوره ی الجن، اول سوره ی طه. همچنین از این آیه به شکنجه می افتند: « مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلا مِنْ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَی عَلَی سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمْ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا» ( سوره الفتح:29] یعنی: «محمدصلی الله علیه وسلم پیامبر خداست و کسانی که با اویند بر کافران سختگیر [و] با همدیگر مهربانند آنان را در رکوع و سجود میبینی فضل و خشنودی خدا را خواستارند علامت ( مشخصه) آنان بر اثر سجود در چهرههایشان است این صفت ایشان است در تورات و مثل آنها در انجیل چون کشتهای است که جوانه خود برآورد و آن را مایه دهد تا ستبر شود و بر ساقههای خود بایستد و دهقانان را به شگفت آورد تا از [انبوهی] آنان [خدا] کافران را به خشم دراندازد خدا به کسانی از آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند آمرزش و پاداش بزرگی وعده دادهاست.» و از آیاتی که اسماء خداوند و صفات او را بیان می دارند به شدت آزار می بینند.
از نشانه های بارزه حضور جن مسلمان آن است که دستش را برآورده و با انگشت سبابه و با گرد کردن دست یا بستن انگشت ها به جز انگشت سبابه اش به آسمان اشاره می کند، گویی دارد تشهد می خواند و یا لفظ «لا إله الا الله» را بر زبان می راند.
سوزاندن جن یهودی:
قبل از سوزاندن جن یهودی او را به دین اسلام دعوت می کنیم تا حجت را بر او تمام کرده باشیم. اگر بر کفر خود پافشاری نمود از او می خواهیم که از کالبد فرد گرفتار خارج شود. چنانچه نپذیرفت آیات عذاب و سوزاندن برایش به عنوان رقیه و یکبار قرائت شود و حدود سه روز به وی مهلت داده شود. فرد گرفتار در این مدت سوره های بقره، مائده، طه، یس، صافات و جن را هر روز یا خود قرائت نماید و یا گوش فرادهد. پس از آن باز برای فرد گرفتار قرائت شود و اگر جن مذکور همچنان در کالبد فرد بود دوباره او را به دین اسلام دعوت میکنیم و درصورت اصرار بر کفر خویش به او فرمان می دهیم که از کالبد فرد گرفتار خارج شود. چنانچه از انجام این کار خودداری نماید قرائت طولانی به نیت سوزاندن بر وی آغاز شود و درصورت بیرون نرفتن همچنان این کار تکرار شود تا او را به هلاکت می رساند. فرد معالج باید همراه آیات عذاب و سوزاند به خواندن آیاتی که در آن ها قوم یهود مورد خطاب واقع می شوند بپردازد. مانند فرمایش باری تعالی که: « مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیّاً وَلاَ نَصْرَانِیّاً وَلَکِن کَانَ حَنِیفاً مّسْلِماً وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»(سوره آل عمران: 67) یعنی: «ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی بلکه حق گرایی فرمانبردار بود و از مشرکان نبود.»
« وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النّصَارَی الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِکَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنّیَ یُؤْفَکُونَ» (سوره التوبة:30] یعنی: «و یهود گفتند عز یر پسر خداست و نصاری گفتند مسیح پسر خداست این سخنی است (باطل) که به زبان میآورند و به گفتار کسانی که پیش از این کافر شدهاند شباهت دارد خدا آنان را بکشد چگونه [از حق] بازگردانده میشوند.»
« وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَآءُ وَلَیَزِیدَنّ کثیراً مّنْهُم مّآ أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رّبّکَ طُغْیَاناً وَکُفْراً وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَآءَ إِلَیَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ کُلّمَآ أَوْقَدُواْ نَاراً لّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الأرْضِ فَسَاداً وَاللّهُ لاَ یُحِبّ الْمُفْسِدِینَ »(سوره المائدة:64 ) معنی آیه: «و یهود گفتند دستخدا بسته است دستهای خودشان بسته باد و به (سزای ) آنچه گفتند از رحمتخدا دور شوند بلکه هر دو دست او گشاده است هر گونه بخواهد میبخشد و قطعا آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو فرود آمده بر طغیان و کفر بسیاری از ایشان خواهد افزود و تا روز قیامت میانشان دشمنی و کینه افکندیم هر بار که آتشی برای پیکار برافروختند خدا آن را خاموش ساخت و در زمین برای فساد میکوشند و خدا مفسدان را دوست نمیدارد.»
« لَتَجِدَنّ أَشَدّ النّاسِ عَدَاوَةً لّلّذِینَ آمَنُواْ الْیَهُودَ وَالّذِینَ أَشْرَکُواْ وَلَتَجِدَنّ أَقْرَبَهُمْ مّوَدّةً لّلّذِینَ آمَنُواْ الّذِینَ قَالُوَاْ إِنّا نَصَارَیَ ذَلِکَ بِأَنّ مِنْهُمْ قِسّیسِینَ وَرُهْبَاناً وَأَنّهُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ» (سوره المائدة:82) یعنی: «مسلما یهودیان و کسانی را که شرک ورزیدهاند دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان خواهی یافت و قطعا کسانی را که گفتند ما نصرانی هستیم نزدیکترین مردم در دوستی با مؤمنان خواهی یافت زیرا برخی از آنان دانشمندان و رهبانانیاند که تکبر نمیورزند.» و دیگر آیات مشابه.
سوزاندن جن مسیحی:
جن مسیحی به همان سبک و شیوه ی پیشین سوزانده می شود، با اختلاف در قرائت سوره ها و آیات. فرد گرفتار در این حالت سوره های بقره، آل عمران، مائده، مریم و صافات را هر روز بخواند و یا گوش فرادهد. فرد معالجه گر نیز باید قرائت آیات عذاب و آیاتی که در آن ها مسیحیان مورد خطاب قرار گرفته اند و آیات الوهیت و یکتا بودن پروردگار مانند آیت الکرسی را تکرار نماید و آیاتی مانند:« وَإِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لاّ إِلَهَ إِلاّ هُوَ الرّحْمَنُ الرّحِیمُ » یعنی: « و معبود شما معبود یگانهای است که جز او هیچ معبودی نیست (و اوست) بخشایشگر مهربان.» و این آیه شریفه:« یَصَاحِبَیِ السّجْنِ أَأَرْبَابٌ مّتّفَرّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّهُ الْوَاحِدُ الْقَهّارُ» ( سوره یوسف:39) یعنی: « ای دو رفیق زندانیم آیا خدایان پراکنده بهترند یا خدای یگانه مقتدر.» همچنین آیاتی که مسیحیان را تکفیر می کند، مانند فرموده ی باری تعالی که: « لَقَدْ کَفَرَ الّذِینَ قَالُوَاْ إِنّ اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ وَقَالَ الْمَسِیحُ یَابَنِیَ إِسْرَائِیلَ اعْبُدُواْ اللّهَ رَبّی وَرَبّکُمْ إِنّهُ مَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرّمَ اللّهُ عَلَیهِ الْجَنّةَ وَمَأْوَاهُ النّارُ وَمَا لِلظّالِمِینَ مِنْ أَنصَارٍ» معنی آیه:
« کسانی که گفتند خدا همان مسیح پسر مریم است مسلما کافر شدهاند بگو اگر (خدا) اراده کند که مسیح پسر مریم و مادرش و هر که را که در زمین است جملگی به هلاکت رساند چه کسی در مقابل خدا اختیاری دارد فرمانروایی آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است از آن خداست هر چه بخواهد میآفریند و خدا بر هر چیزی تواناست.» مانند این آیات به شدت جن مسیحی را مورد تاثیر و آزار قرار می دهد.
از نشانه های حضور جن مسیحی آن است که انگشت بین میانه و کوچک، و انگشت میانه اش را بسته و با انگشت کوچک و ابهام و شستش را نشان می دهد و انگار می گوید: خدا پروردگار، خدای پسر و روح القدس، (خداوند پاک و منزه است از آنچه می گوید و بسیار بلندمرتبه تر از آن است.)، یا دست هایش را به خود می چسباند و با گذاشتن ساعد دست راست و چپ به صورت متقاطع شکل صلیب را نمایش می دهد.
چنانچه سبب الحاق جن به انسان سحر باشد با وی آن گونه که در قسمت سحر بیان شد رفتار شده و در مورد حسد نیز پیشتر توضیح داده شد. اما اگر این پیوستگی به هر دلیلی به جز سحر و حسد باشد جن مذکور را بین خروج یا سوختن مختار می کنیم. چگونگی سوزاندن جن با تکرار قرائت رقیه و به نیت سوزاندن به دفعات می باشد و با تأکید بر قرائت آیات عذاب. همچنین ممانعت وی از خوردن و تحت فشار قرار دادن او با بکارگیری معالجات مباح و مشروع.
بهتر است که مریض از بردن نام خدا در هنگام غذا خوردن و گفتن «بسم الله أوله وآخره» درصورت فراموش نمودن آن، پایبندی به اذکار صبح و شب غافل نشود تا آنکه بین شیاطین در خارج و بین جنی که در کالبد وی قرار گرفته است فاصله ایجاد گردد.چنانچه در احادیث آمده است: « عن أُمَیَّةَ بْنِ مَخْشِی کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیهوسلم جَالِسًا وَرَجُلٌ یَأْکُلُ فَلَمْ یُسَمِّ حَتَّی لَمْ یَبْقَ مِنْ طَعَامِهِ إِلا لُقْمَةٌ فَلَمَّا رَفَعَهَا إِلَی فِیهِ قَالَ بِسْمِ اللَّهِ أَوَّلَهُ وَآخِرَهُ فَضَحِکَ النَّبِیُّ صلی الله علیهوسلم ثُمَّ قَالَ مَا زَالَ الشَّیْطَانُ یَأْکُلُ مَعَهُ فَلَمَّا ذَکَرَ اسْمَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ اسْتَقَاءَ مَا فِی بَطْنِهِ .» یعنی: « از امیه بن مخشی صحابی رضی الله عنه روایت شده که گفت:
رسول الله صلی الله علیه و سلم نشسته بود و مردی نان می خورد و بسم الله نگفت، تا اینکه از طعامش جز یک لقمه نماند و چون آن را به دهن خود بلند کرد، گفت: « بسم اللَّهِ أَوَّلَهُ وَآخِرَهُ» پیامبر صلی الله علیه و سلم خندیده و فرمود: شیطان پی در پی با او می خورد و چون بسم الله گفت، او آنچه را خورده بود، از دهانش بیرون انداخت.» (رواه أبوداود)
- گاهی جنی که حاضر می شود دشنام داده، بدزبانی کرده، فریاد کشیده و تهدید می نماید و می ترساند، در این حالت خود را عصبانی نکرده و سخنان بد را با وی رد و بدل مکن و ترسی هم از او نداشته باش و این آیه را بر وی بخوان: « إِنّمَا ذَلِکُمُ الشّیْطَانُ یُخَوّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن کُنتُمْ مّؤْمِنِینَ » (سوره آل عمران:175) یعنی: «در واقع این شیطان است که دوستانش را میترساند .
- گاهی جنی حاضر می شود که قادر به تکلم نیست چرا که او زبانش توسط ساحری بسته شده است. در این حالت آیات سحر را بر یک پیاله آب خوانده و چه بهتر که در آن هفت برگ سدر سبز کوبیده بریزی و آن را به جن مذکور بنوشانید و این روش را همراه با قرائت خویش تکرار نمایی تا خداوند سحرش را باطل نموده و بتواند سخن بگوید.
- دسته ای از اجنه در حین قرائت رقیه شکیبایی می کنند ولی به محض آنکه فرد راقی (معالجه گر) دستش را بر سر فرد گرفتار می نهد یا بر وی می دمد، می افتد و از پا درمی آید.
- اجنه حاضر شده و برخی کارها را انجام می دهند که ناشی از به ستوه آمدن او است و نشانه ی آغاز تسلیم شدن یا هلاکت وی است. بعضی از این رفتارها رقص مرگ خوانده می شوند. در این حالت می کوشد تا رقیه و علاج را به هر شیوه ای که باشد قطع کند، از جمله ی این شیوه ها:
1- فریاد آزار دهنده.
2- گریه و اشک تمساح ریختن.
3- مشاجره و مجادله با فرد راقی یا با یک جن دیگر و یا با همراهان مریض .
4- قرائت همراه با فرد راقی با صدای بلند.
5- آواز خواندن و رقص.
6- صحبت کردن با افراد، انسان یا اجنه، پیرامونش.
7- پاره کردن لباس مریض و دورانداختن حجاب زن.
8- مناقشه و جدال با فرد راقی، جدال و مناقشه های طولانی و بی نتیجه.
- وقتی که جن تحت فشار قرارمی گیرد، حاضر شده و با فرد راقی صحبت نموده و از او سئوال پرسیده و خبرهای زیادی به او می دهد. منظور او از این کار آن است که کمی استراحت نموده و فرد راقی حواسش از قرائت پرت شده به چیز دیگری مشغول شود. پس تا پایان علاج(رقیه) با آن خبیث سخن نگویید.
- بعضی از انواع اجنه فرد راقی را تحریک می کنند تا او را بزند و هدف وی آن است که ضربات او برمریض وارد آیند و مریض از فرد راقی بدش بیاید. خیلی وقت ها اجنه ها به این نیرنگ خود اعتراف کرده اند.
- بعضی اوقات که قرآن را بر آنکس که می پندارد مسلمان است می خوانی به شما می گوید من مسلمان هستم و به خدا قسم شنیدن قرآن را دوست دارم و هرچه قدر می خواهی بیشتر بخوان. حتی ممکن است او هم با شما به خواندن قرآن بپردازد، شما همچنان به قرائت قرآن ادامه دهید و آیه های عذاب و ظلم و تجاوز و سوره ی الرحمن و الجن را انتخاب کنید و حتماً بزودی در او تاثیر خواهد کرد چون او ظالم و تجاوزکار است.
- گاهی هم بر کسی که دچار مس (جنون) شده قرائت می کنی و جن مذکور حاضر شده و فریاد می کشد و خود را بر زمین می زند و از التماست می کند که علاج(رقیه) را ادامه نداده و او را شکنجه ندهی ولی پس از چند حرکت سریع آرام شده و گویی اصلاً بر او قرائت نمی کنی و حتی با نگاهی مبارزه طلبانه به شما می نگرد. گاهی بر فرد دچار مس(جنون) به مدت چند هفته قرائت می کنید تا جن مذکور ضعیف و نابود می شود ولی ناگهان می بینید که او در برابرتان ایستادگی کرده و شما را به مبارزه می طلبد و دیگر مثل سابق تاثیری در وی نمی کند. این حالت بعضی افراد راقی را شگفت زده می کند ولی حقیقت امر آن است که در آن کالبد بیش تر از یک شیطان وجود دارد و آن ها به نوبت حاضر می شوند تا بقیه یتوانند قدری استراحت کنند. معمولاً اولین جنی که حاضر می شود ضعیف ترین آن ها است و تا می رسد به مرحله ی از نفس افتادن و هلاکت و بی رمق شدن و در همان وقت جن قوی تر حاضر می شود.
- جن اظهار توبه و حق پرستی و همکاری با فرد راقی نموده و او را نصیحت نموده و او را از بعضی معلومات صحیح بهره مند می سازد و هدف وی آن است که معالجه گر را به تدریج به سوی فتنه یا بدعت یا هر چیزی که منکر و حرام باشد بکشاند. خداوند متعال می فرماید: «وَمِنَ النّاسِ مَن یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاةِالدّنْیَا وَیُشْهِدُ اللّهَ عَلَیَ مَا فِی قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدّالْخِصَاموَإِذَا تَوَلّیَ سَعَیَ فِی الأرْضِ لِیُفْسِدَ فِیِهَا وَیُهْلِکَالْحَرْثَ وَالنّسْلَ وَاللّهُ لاَ یُحِبّ الفَسَادَ» (سوره البقرة:204) یعنی: «و از میان مردم کسی است که در زندگی این دنیا سخنش تو را به تعجب وامیدارد و خدا را بر آنچه در دل دارد گواه میگیرد و حال آنکه او سختترین دشمنان است.» بنابراین از یک اجنه کمک نگرفته و نه او را تصدیق کن و نه تکذیبش نما و فرمایش خداوند متعال را به یاد داشته باش که در قرآن کریم چنین فرموده است: « وَأَنّهُ کَانَ رِجَالٌ مّنَالإِنسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مّنَ الْجِنّ فَزَادوهُمْ رَهَقا ، و خداوند متعال می فرماید: «أَلَیْسَ اللّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ وَیُخَوّفُونَکَبِالّذِینَمِن دُونِهِ وَمَن یُضْلِلِ اللّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ » ( سوره الزمر:36) یعنی: «آیا خدا کفایتکننده بندهاش نیست و (سوره کافران) تو را از آنها که غیر اویند میترسانند و هر که را خدا گمراه گرداند برایش راهبری نیست.
از جمله حیله های شیطان و و فریبکاری هایش فریاد و دشنام و بدزبانی است تا نیت فرد راقی را به سوی انتقام شخصی تغییر دهند.
طریقۀ باطل کردن طلسم:
طریقه باطل کردن طلسم به دوروش امکان پذیر می باشد :
اول:
- توسط کاهن و یا عرّاف که بصورت مطلق جایزنبوده وحرام می باشد ، زیرا پیامبر صلی الله علیه و سلم با صراحت تام فرموده است :
«هر شخصی که نزد عراف و یا کاهن برود و حرف او را قبول کند پس به آنجه بر محمد صلی الله علیه و سلم نازل شده است کفر ورزیده است»
و در حدیثی دیگر میفرماید که: «هر کسی که نزد عرافی (کاهنی) بیاید و از او سؤالی را بپرسد نماز 40 روزش قبول نمیشود.»
پس اگر کسی نزد آنها بیاید و فقط از آنها سؤال کند و باور نکند نماز 40 روزش مقبول نیست ولی اگر باور کند پس کفر ورزیده است.
لذا هر گونه مدد و کمک جستن از این افراد در شرع حرام است زیرا خود آنها نیز از شیاطین کمک میجویند و همانطور که معلوم هست شیاطین کمک به کسی نمیکنند مگر اینکه آنها را عبادت کنند و به خداوند عز و جل شرک ورزند. در ضمن باطل کردن طلسم توسط این اشخاص قابل ضمانت نیست زیرا هر کسی که شیطانش قویتر باشد بر دیگری چیره میشود.
دوم :- توسط علماء دین مخلص و متخصص که با استفاده از قرآن و سنت طلسم را باطل میکنند.
خواننده محترم !
پس باطل کردن طلسم منحصر به دجالین و عرافین و کهان نیست بلکه شرک است، و در عوض راه درست آن توسط علماء دین مخلص و متخصص و آنهم با قرآن و سنت و طلب از خداوند و توکل بر او میباشد.
صفات عمده شخص معالج:
1-ﺍﺧﻼﺹ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ.
2-ﺩﺍﺭﺍﻱ ﻋﻘﻴﺪﻩ ﺻﺤﻴﺢ ﺑﺎﺷﺪ.
3-ﻣﺘﻤﺴﻚ ﻭ ﭘﺎﺑﻨﺪ ﺑﻪ ﺍﺣﻜﺎﻡ ﻗﺮﺁﻥ ﻭ ﺳﻨﺖ ﺑﺎﺷﺪ.
4-ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻬﺎﻱ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺟﻦ ﺁﮔﺎﻫﻲ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ.
5-ﺩﺍﺭﺍﻱ ﻋﻠﻢ ﻭ ﺁﮔﺎﻫﻲ ﺑﺎﺷﺪ، بخصوص ﺑﻪ ﺍﺻﻮﻝ ﺩﻳﻦ ﻭ ﺍﻣﻮﺭ ﺩﻋﻮﺕ.
6-ﺑﺮﻃﺎﻋﺖ ﻭ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﺪﺍﻭﻣﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ.
7-ﺍﺯمحرمات ﺍﺟﺘﻨﺎﺏ ﻛﻨﺪ.
8-ﺍﺯ ﺑﺪﻋﺖ ﺩﻭﺭﻱ ﻛﻨﺪ.
9-ﺑﺮ ﺍﺩﻋﻴﻪ ﻭ ﺍﺫﻛﺎﺭ ﻭ ﺍﻭﺭﺍﺩ محافظت نماید .
معالجه به رقیه بهتر است ویا رفتن نزد داکتر
اولا:
دراین هیچ جای شک نیست که در سنت نبوی بر مداوا و معالجه ی مرض تشویق و ترغیب بعمل امده است ، طوریکه پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: « تداووا فإن الله عز وجل لم یَضَع داء إلا وَضَع له دواء غیر داء واحد الْهَرَم ».
یعنی: (مریض های خود را) مداوا کنید، چرا که خداوند عزوجل هیچ درد و مرضی را قرار نداده مگر آنکه برای آن تدادوی نیز قرار داده است بجز یک درد و آنهم پیری و کهنسالی است.( به روایت امام احمد و ابوداود و ترمذی و ابن ماجه.)
و در روایت دیگر از امام احمد آمده: «تداووا عباد الله ، فإن الله عز وجل لم یُنْزِل داء ألا أنزل معه شفاء إلا الموت والهرم» یعنی:ای بندگان الله (مریضی هایتان را) معالجه و تداوی کنید، چرا که خداوند عزوجل هیچ مرضی را نازل نکرده مگر آنکه همراه آن شفا نیز فرستاده است، بجز مرگ و پیری.
و باز در روایت دیگری از امام احمد آمده: « فإن الله لم یُنْزِل داء ألا أنزل له شفاء ، عَلِمَه مَن عَلِمَه ، وجَهِلَه مَن جَهِلَه» یعنی: خداوند متعال هیچ درد و مرضی را نفرستاده مگر آنکه برای آن شفا نیز نازل کرده است، بعضی، سخنان ایشان را فهمیدند و برخی دیگر نفهمیدند.
ثانیا:
یکی از سنتهای الهی در کائنات، نظام اسباب و مسببات است، یعنی الله تعالی برای انجام هر عملی سببی را قرار داده است. البته این بدین معنا نیست که الله تعالی بدون سبب نمی تواند کاری را به نتیجه برساند، چرا که اولا خود سبب هم یکی از مخلوقات باری تعالی است و خود سبب هم را لازمست تا خداوند آنرا اراده و خلق کند.
بر این اساس کسی که خواهان رزق و روزی است، باید اسباب آنرا فراهم کند و اسباب آن هم تلاش و کوشش برای یافتن رزق حلال است، هرگاه شخصی این اسباب را بکار بست، خداوند نیز بر طبق سنت خویش به آن شخص رزق می بخشد. یا آنکه هرکسی که مریض گشت، خداوند برای مداوای مرضش اسبابی را قرار داده است و تا شخص مریض آن اسباب را بکار نبندد، مرضش مداوا نخواهد شد، زیرا سنت الهی بر این قرار گرفته است که تا حرکت نباشد برکت هم نخواهد بود. البته باز یادآوری می شود که این امر بطور مطلق برقرار نیست، یعنی اینگونه نیست که اگر شخصی اسباب را بکار نبندد پس خداوند هم قادر نخواهد بود نتیجه را فراهم آورد، چنانکه می بینیم که مریم بنت عمران علیها السلام در محراب عبادت می کرد و بدون آنکه تلاشی برای بدست آوردن طعام و غذا کند، خداوند برایش رزق و روزی می رساند:
« فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّا کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقاً قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّی لَکِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إنَّ اللّهَ یَرْزُقُ مَن یَشَاء بِغَیْرِ حِسَابٍ»(سوره آل عمران 37)
یعنی: خداوند، او ( مریم ) را به طرز نیکویی پذیرفت؛ و به طرز شایستهای، (نهال وجود) او را رویانید (و پرورش داد)؛ و کفالت او را به «زکریا» سپرد. هر زمان زکریا وارد محراب او میشد، غذای مخصوصی در آن جا میدید. از او پرسید: «ای مریم! این را از کجا آوردهای؟!» گفت: «این از سوی خداست. خداوند به هر کس بخواهد، بی حساب روزی میدهد.»
بنابراین خداوند متعال بر هر چیزی قادر است، کافیست تا اراده کند و آن چیز روی دهد:
« بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِذَا قَضَی أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ» (سوره بقره 117)
یعنی: هستی بخش آسمانها و زمین اوست! و هنگامی که فرمان وجود چیزی را صادر کند، تنها میگوید: «موجود باش!» و آن، فوری موجود میشود.
با این وجود خداوند متعال چنین تقدیر کرده است که تا بنده اش تلاش و همت نکند، نتیجه مطلوب را به وی عطا نمی کند و این سنتی خدایی است، و بلعکس گاهی خداوند متعال بر اساس اراده اش چنین تقدیر می کند که شخصی هرچند اسباب را بکار بسته است ولی باز به هدف و مقصود نمی رسد و اینجاست که گویند حکمت الهی بر خلاف سنت رایج رقم خورد.
مثلا شخصی که مریض است او باید برای رفع مرض وصحتمندی خود اسباب شرعی را بکار ببندد و نباید در منزل بنشیند و کاری نکند، زیرا شفای او در اینست تا اسبابی را که خداوند متعال برایش قرار داده (از قبیل طبیب و دارو و دعا کردن و یا رقیه شرعی) بکار ببندد، پس از آنکه شخص مریض تمامی اسباب لازمه و شرعی را برای رفع مرض خود بکار بست، نتیجه تلاش او در دست خداوند متعال است: اگر الله تعالی اراده کرد پس آن اسباب را برایش سببی جهت شفا قرار می دهد ومریضی اش بهبودی می یابد. و اگر اراده نکردند، پس هرچند که اسباب را بکار بسته است ولی چون اراده ی الله تعالی با خواست ما متضاد بوده است، پس نتیجه چیزی خواهد شد که خداوند متعال می خواهد، زیرا حکمت الهی بر آن قرار گرفته است، ولی از آنجائیکه ما از اراده ی خداوندی اطلاعی نداریم ،چرا که ما بر او تسلط نداریم - پس نباید به این فکر باطل که؛ آری اگر خدا بخواهد خوب می شویم و اگر نخواست خوب نمی شویم پس نیازی نیست به نزد داکتر مراجعه نمایم و یا کاری کنیم، اسباب لازم و شرعی را به خدمت نگیریم، چرا که ما نمی دانیم که خداوند چه چیزی اراده کرده اند، چه بسا اگر اسباب را به خدمت می گرفتیم خداوند نیزمریضی ما را شفا می داد!
بنابراین : چون در نظام کائنات سنت اسباب و مسببات برقرار است، لذا تا حرکتی صورت نپذیرد، برکتی هم حاصل نمی شود مگر آنکه خداوند چیز دیگری بخواهد.
تدابیردفاعیه 24 ساعته ازشر جن:
راه یافتن شیاطین جن به درون انسان و وسوسه بشر جهت انجام اعمال زشت؛ در حقیقت توسط قرینی است که هریک از انسانها با خود همراه دارند و این قرین از جنس جن است که سعی می کند با وسوسه ی انسان او را از مسیر الله تعالی بدور کند.
در حدیثی صحیح رسول الله صلی الله علیه وسلم تدابیر دفاعیه را برای امت خویش تا از گزند مكاید شیطانی (و سایر بلایا) مصؤن بماند،رهنمود فرموده ، می فرماید :
«إن الشیطان یجری من الإنسان مجری الدم». «همانا شیطان همچون خون در تمامی اعضای انسان (نفوذ و) جریان پیدا میكند».
در این تدابیر مدبرنه به شخص مسلمان توصیه تا از ذکر اذکار ، ادعیه واوراد غافل نشده وانرا وردزبان خویش در هنگام صبح وشام ، در هنگام خواب وهنگام دخول و خروج از منزل و حتی هنگام داخل شدن در دستشویی فراموش نه نموده وانرا منحیث عادت خویش سازد تا در همه شؤن زندگی خویش را با نام و یاد الله آغاز كند.
بدون شک اگر شخص مسلمان این اذكار واوراد را ورد زبان خویش سازد ، پروردگار با عظمت نیز وی را از گزند شیطان در امان خواهد داشت.
ولی اگر انسان از آن غفلت ورزد یقین داشته باشید که شیطان به اسانی میتواند اورا به او ضرر برساند . « اعوذبالله من الشیطان الرجیم »(پناه میبریم به الله از شر شیطان رانده شده )
بنآ برشخص مسلمان است تا برای صیانت خویش آنچه از دستورات و وظایف را كه خداوند بر عهده او گذارده تا سر حد توان به انجام برساند.
از جمله وظایف یك مسلمان عبارتند از:
1- خدای را به یگانگی پرستش كند و موحدی مخلص باشد.
2- تقوای الهی را پیشه خود سازد و آنچه خداوند به او دستور فرموده را (بیچون و چرا) انجام دهد و از نواهی وی پرهیز نماید.
3- متمسك به سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم باشد و آن حضرت را مقتدای خویش دانسته واز هرگونه بدعت و نوآوری در دین پرهیز كند.
همچنین از پیروان و یاوران شیطان كه همانا اهل هوی و هوساند اجتناب كند و به مخالفت با آنان برخیزد.
4- همواره با قلبی خاشع و خالصانه به ذكر خداوند مشغول باشد.
اذكار و ادعیهای را كه مقرر شده در اوقات و مكانهای خاصی خوانده شود تا شخص مسلمان به وسیلهی آنها از گزند شیاطین در امان بماند:
اذكار و ادعیه (مسنون در) صبحگاهان و شامگاهان:
1- (سوره بقره آیه : 255) « ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَی ٱلۡقَیومُۚ لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞۚ لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ مَن ذَا ٱلَّذِی یشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ یعۡلَمُ مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡۖ وَلَا یحِیطُونَ بِشَیۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَۚ وَسِعَ كُرۡسِیهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۖ وَلَا یُٔودُهُۥ حِفۡظُهُمَاۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِی ٱلۡعَظِیمُ » (خدایی جز الله وجود ندارد و او زنده پایدار (و جهان هستی را) نگهدار است. او را نه چرتی و نه خوابی فرا نمیگیرد (و همواره بیدار است و سستی و رخوت بدو راه ندارد).
از آن اوست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است. كیست آنكه در پیشگاه او میانجیگری كند مگر با اجازهی او؟ میداند آنچه را كه در پیش روی مردمان است و آنچه را كه در پشت سر آنان است.
چیزی از علم او را فراچنگ نمیآورند جز آن مقداری را كه وی بخواهد. فرماندهی و فرمانروایی او آسمانها و زمین را در برگرفته است، و نگاهداری آن دو (برای او گران نیست و) وی را درمانده نمیسازد و او بلندمرتبه و سترگ است.
2- (سوره توحید)
﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ، ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ ، لَمۡ یلِدۡ وَلَمۡ یولَدۡ ، وَلَمۡ یكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ﴾ [الإخلاص: 1-4].
1- بگو: خدا، یگانه یكتاست.
2- خدا، سرور والای برآورندهی امیدها و برطرف كنندهی نیازمندیهاست.
3- نه زاده است و زاده نشده است.
4- و كسی همتا و همگون او نمیباشد.
سوره فلق:
«قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ ، مِن شَرِّ مَا خَلَقَ ، وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ ، وَمِن شَرِّ ٱلنَّفَّٰثَٰتِ فِی ٱلۡعُقَدِ ، وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ » ( سوره الفلق: 1-5].
1- بگو: پناه میبرم به خداوندگار سپیده دم.
2- از شر هر آنچه خداوند آفریده است.
3- و از شر شب بدانگاه كه كاملاً فرا میرسد (و جهان را به زیر تاریكی خود میگیرد).
4- و از شر كسانی كه در گرهها میدمند (و با نیرنگ سازی و حقه بازی خود، ارادهها، ایمانها، عقیدهها، محبتها و پیوندها را سست مینماید و فساد و تباهی میكنند).
5- و از شر حسود بدانگاه كه حسد میورزد.
سوره ناس:
«قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ ، مَلِكِ ٱلنَّاسِ ، إِلَٰهِ ٱلنَّاسِ ، مِن شَرِّ ٱلۡوَسۡوَاسِ ٱلۡخَنَّاسِ ، ٱلَّذِی یوَسۡوِسُ فِی صُدُورِ ٱلنَّاسِ ، مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ» (الناس: 1-6].
1- بگو: پناه میبرم به پروردگار مردمان.
2- به مالك و حاكم (واقعی) مردمان.
3- به معبود (به حق) مردمان.
4- از شر وسوسه گری كه واپس میرود.
5- وسوسه گری است كه در سینههای مردمان به وسوسه میپردازد (و ایشان را به سوی زشتی و گناه و ترك خوبیها و واجبات میخواند).
6- (در سینههای مردمانی) از جنیها و انسانها.
هر یك از سه سوره فوق بایستی سه مرتبه خوانده شود.
3- «لا إله إلا الله وحده لا شریك له، له الملك وله الحمد وهو على كل شیء قدیر». (عشر مرات) أو (مئه مرات).
هیچ خدایی جز الله وجود ندارد. او تنهاست و شریكی ندارد. پادشاهی (هر دو جهان) از آن اوست و بر همه چیز قادر و تواناست.
(این دعا ده متربه یا 100 متربه بایستی تكرار كردد).
4- «سبحان الله وبحمده، عدد خلقه ورضا نفسه، وزنه عشرة ومداد كلماته». (ثلاث مرات).
تسبیح (تنزیه) و ستایش میگویم خداوندگار را به تعداد مخلوقات او و آنقدر كه رضایتش را جلب كند و (همچنین تسبیح و ثنا میگویم ذات مقدسش را) به میزان وزن عرش او و به تعداد كلمات او (كه نامعدود است).
5- «سبحان الله وبحمده». (مئه مره)
تسبیح و ستایش میكنم خدای را (كه منزه است و ستایش او را سزاست) این ذكر بایستی 10 مرتبه تكرار شود.
6- «اللهم صل على محمد وعلى آل محمد كما صلیت على إبراهیم وعلى آل إبراهیم إنك حمید مجید. اللهم بارك على محمد وعلى آل محمد كما باركت على إبراهیم وعلى آل إبراهیم فی العالمین إنك حمید مجید».
بار خدایا! بر محمد و آل محمد درود فرست آنگونه كه بر ابراهیم و آل او درود فرستادی. همانا تو (خداوندگار) ستوده و عالی مرتبه هستی، بار خدایا! محمد و آل محمد را بزرگی و كرامت عنایت كن آنگونه در میان جهانیان ابراهیم و آل ابراهیم را (بركت و بزرگی) عنایت فرمودی. همانا تو (پروردگار) ستوده و عالی مقام هستی.
7- «اللهم أنت ربی لا إله إلا أنت خلقتنی وأنا عبدك وأنا على عهدك ووعدك ما استطعت، أعوذ بك من شر ما صنعت، أبوء لك بنعمتك على وأبوء لك بذنبی، فأغفرلی فإنه لا یغفر الذنوب إلا أنت».
بار خدایا! تو پروردگارم هستی و جز تو معبودی (لایق پرستش) وجود ندارد. تو مرا آفریدهای و من بندهی تو هستم.
(الهی!) عهدی را كه (در روز) با تو بستهام (و پیمانی را كه با ایمان آوردن به تو بدان ملزم شدهام) وفادارم.
از شر كردار (و پرداختههای) خویش به تو پناه میبرم. خود اقرار دارم كه تو (به كثرت) مرا نعمت ارزانی داشتهای و به گناهان خویش نیز معترفم. (خداوندگارا!) گناهانم بیامرز كه جز تو آمرزندهای نیست.
8- «استغفر الله وأتوب إلیه». (سبعین أو مئة مرة).
از خداوند طلب مغفرت میكنم و به (درگاه) او توبه (رجوع) میكنم.
این دعا هفتاد یا 100 مرتبه باید خوانده شود.
9- «اللهم بك أصحبنا وبك أمسننا وبك نحیا وبك نموت وإلیك النشور. (وإذا أمسی فلیقل) اللهم بك أمسینا وبك أصبحنا وبك نحیا وبك نموت وإلیك المصیر».
بار خدایا! در سایهی لطف و عنایت تو صبح میكنیم و (سپس) روزمان را به پایان میرسانیم، (الهی!) مرگ و حیات ما به دست توست و همگان (در روز حشر برای حسابرسی) به محضر تو خواهیم شتافت.
شامگاهان همان دعای فوق را میخوانیم اما به جای «وإلیك النشور» عبارت «وإلیك المصیر» (سرنوشت همه به تو منتهی میشود) را اضافه میكنیم و در ابتدای دعا نیز به جای «أصبحنا» واژه «أمسینا» را به كار میبریم).
10- «اللهم فاطر السموات والأرض، عالم الغیب والشهادة لا إله إلا أنت رب كل شیء وملیكه، أعوذ بك من شر نفسی ومن شر الشیطان وشركه وان أقترف على نفسی سوءاً أو أجره إلى مسلم».
بار خدایا! ای پدیدآرنده آسمانها و زمین! (همانا) تو بر پنهان و آشكار (ظاهر و باطن هر چیز) آگاه هستی و جز تو كه پروردگار و مالك هر چیز هستی معبودی (لایق پرستش) وجود ندارد.
(خداوندا!) از شر نفس (سركش) خویش و از شر شیطان و (تلاشهایی كه برای سوق دادن مردم به سوی) شرك (انجام میدهد) و همچنین از اینكه برخویشتن یا (برادر) مسلمانی بدی (یا ظلمی) روا دارم به تو پناه میبرم.
11- «اللهم إنی سالك العافیة فی الدنیا والأخره، اللهم إنی أسالك العفو والعافیة فی دینی ودنیای وأهلی ومالی. اللهم أشتر عوراتی وآمن روعاتی. اللهم أحفظنی من بین یدی ومن خلقی، وعن یمینی وعن شمالی ومن فوقی وأعوذ بعظمتك أن أغتال من تحتی».
بار خدایا ! در دنیا و آخرت عافیت را نصیبتم كن، خداوندگارا! از تو عفو و عافیت را در مورد (امور) دین و دنیا و اهل و مالم مسالت میداریم، خدایا! عیوبم بپوشان و آرامش نصیبم كن.
خداوندا! من را (به طور كامل) از جلو و عقب و راست و چپ و از بالا و پایین (از گزند حوادث) حفاظت كن و از اینكه به بلایی ناگهانی مبتلا شوم (خسف شوم) به عظمت تو پناه میبرم.
12- «أصبحنا وأصبح (أمسننا وأمسی). «الملك لله والحمد لله إلا إله إلا الله وحده لا شریك له، له الملك وله الحمد وهو على كل شیء قدیر».
«پادشاهی از آن خداست و حمد و ثنا او را سزاست. اوست یگانه یكتا كه معبودی جز او (لایق پرستش) نیست. پادشاهی از آن اوست و حمد و ستایش او را سزاست كه بر هر چیز قادر و تواناست».
(چنانچه صبحگاهان این دعا را بخواند قبل از آن عبارت «أصبحنا وأصبح» را اضافه كند و اگر شامگاهان به این دعا میپردازد عبارت «أمسینا وأمسی» به آن بیفزاید).
شامگاه میتواند این عبارت را نیز بدان بیفزاید «رب أسالك خیر ما فی هذه اللیلة وخیر ما بعدها وأعوذ بك من شر ما فی هذه اللیلة وشر ما بعدها».«پروردگارا از تو میخواهم كه خیر این شب (را اعم از عبادات نافعی كه در آن انجام میپذیرد و سایر خیرهایی كه طی آن به انسانها ارزانی میشود) و خیر سایر شبهای آتی را به من عنایت كنی.
(الهی!) به تو پناه میبرم از شر (آنچه از ضررها و موجودات مضری كه در) این شب (وجود دارد) و از شر (آنچه در) شبهای آینده (ممكن است عایدم گردد».
13- «أصحبنا (أمسننا) على فطره الإسلام، وعلى كلمة الإخلاص وعلى دین نبینا محمد وعلى ملة أبینا إبراهیم حنیفا مسلما وما كان من المشركین».
«سپاس خداوند را كه توفیق داد) در حالی صبح كردیم كه بر فطرت اسلام باقی و گوینده كلمه اخلاص بودیم و همچنان بر دین پیامبرمان محمد (مصطفی) صلی الله علیه وسلم و ملت پدرمان ابراهیم كه یكتاپرستی اختیار كرد و از جمله مشركین نشد پایدار بودیم».
14- «أعوذ بكلمات الله التامات من شر ما خلق».«پناه میبرم به كلمات تامه الهی از شر آنچه (در عالم هستی) خلق نمود».
15- «بسم الله الذی لا یضر مع أسمه شیء فی الأرض ولا فی السماء وهو السمیع )
نسخۀ مفیده درمعالجۀ جن زدگی:
پیشگیری با خواندن اوراد شرعی از قران و سنت رسول خدا و قوّت نفس و نرفتن دنبال وسوسه ها و خیالاتی که حقیقت ندارند؛ چون اگر انسان به دنبال وسوسه ها و اوهام برود، این رفتن سبب می شود تا این اوهام و وسوسه ها برایش بزرگ شوند و به حقیقت تبدیل شوند.
اما درمورد معالجه ی بیهوشی ارواح، باید گفت:
که اطبای بزرگ به آن اعتراف کرده اند که داروهای طبیعی در علاج آن مؤثر نیستند، و علاج آن با دعا و خواندن و موعظه باید صورت گیرد .
شیخ الاسلام ابن تیمیه با خواندن آیة الکرسی و قل أعوذ برب الناس و قل أعوذ برب الفلق، این امراض را در بیشتر موارد در گوش فرد مصروع و بیهوش این را می خواند: «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ» (سوره المؤمنون115 )
ابن قیم شاگر د ابن تیمیه می فرماید : شیخ الاسلام به من گفت باری این آیه را در گوش مریض خواندم، روح با صدای بلند گفت: (یعنی این روح پلید و کافر در وجود این شخص، منکر قیامت بود).
شیخ گفت: آنگاه عصایی برداشته و رگهای گردنش را با آن زدم تا جایی که دستم از زدن خسته شد، درهمین اثنا روح گفت: من او را دوست دارم، به او گفتم: ولی او تورا دوست ندارد گفت: می خواهم با او به حج بروم، گفتم: او نمی خواهد با شما به حج برود، گفت: به احترام تو او ا رها می کنم، گفتم: نه بلکه به اطاعت از خدا و پیامبرش او را رها کن، آنگاه گفت: پس من بیرون می روم، آنگاه فرد مصروع و مریض بلند شد و به چپ و راست خود نگاه می کرد و می گفت: چرا مرا نزد شیخ آورده اند. «زادالمعاد» (4/68،69) .
ابن مفلح یکر دیگری ازشاگردان شیخ الاسلام ابن تیمیه در کتاب الفروع می نویسد:
شیخ ِ ما وقتی که پیش فردی مصروع و مریض می آمد ابتدا جنّی را که فرد را بیهوش کرده بود، موعظه می نمود و امر و نهی می کرد، اگر کار تمام می شد و جن از مصروع تمام شد از او عهد و پیمان می گرفت که دوباره بر نگردد، و اگر اطاعت نمی کرد و باز می آمد و از مصروع جدا نمی شد او را می زد تا از مصروع جدا می شد، و ظاهراً شخص مریض لت میخورد ، اما در حقیقت جن ضربه می خورد. «الفروع » لابن مفلح (1/539) و درد را احساس می کرد.
امام احمد نزد مریضی که بیهوش بود رفت، جن از او جدا شد، و وقتی که امام احمد وفات یافت جن دوباره به بدن او باز گشت. (تفصیل موضوع را میتوان در فتاوی العقیده صفحه (323 ،328 ) شیخ ابن عثیمین مطالعه فرماید .)
پایان
فهرست :
صفحه |
عنوان |
شماره |
|
فهرست عناوین کتاب |
|
2 |
معلومات مؤجزدربارۀ سوره |
1 |
3 |
وجه تسمیه |
2 |
3 |
مناسبت این سوره با سورهی قبل |
3 |
3 |
محوراساسی سوره |
4 |
3 |
محتواى کلی سوره |
5 |
4 |
مباحث مورد بحث درسورۀ جن |
6 |
4 |
مبحث اول: حکایت ازایمان جن |
7 |
4 |
ترجمۀ سورۀ جن |
8 |
7 |
توضیح برخی از کلمات سوره جن |
9 |
7 |
فواید وبرداشت از سورۀ جن |
10 |
8 |
اسباب نزول |
11 |
8 |
اسباب نزول آیۀ اول سورۀ جـن |
12 |
11 |
واقعاتی قبل از نزول سورۀ جن |
13 |
12 |
سفر رسول الله (ص) به طائف) |
14 |
18 |
جـن |
15 |
20 |
- ماهیت جـن |
16 |
22 |
معنای اصطلاحی جـن |
17 |
23 |
معنای دیگر جن در برخی از روایات |
18 |
23 |
سایر مشخصات جن |
19 |
24 |
جن وموجودیت آن |
20 |
24 |
رفع یک سوء تفاهم |
21 |
24 |
اما شیاطین |
22 |
24 |
فرق بین جن وشیطان |
23 |
25 |
ﻋﺪم رؤﻳﺖ جن به معنای ﺑﺮﻋﺪم وﺟﻮد او ﻧﻴﺴﺖ |
24 |
25 |
انکار از وجود جن |
25 |
26 |
اثبات وجود جن |
26 |
26 |
انواع جن |
27 |
26 |
شکل و هیکل اجنه |
28 |
29 |
تشکیل جسمانی جن |
29 |
30 |
آیا جـن برای خود پیامبر مستقل دارد |
30 |
31 |
اعتراف جن ها به پیامبران |
31 |
32 |
اجنه مکلف به ایمان آوردن به پیامبران الهی اند |
32 |
34 |
اشتراک جن ها در مراسم حج |
33 |
34 |
داستان آشنایی جنیان با پیامبر اسلام |
34 |
35 |
سوره های قرائت شده برای جنیان |
35 |
35 |
صحبت وملاقات پیامبر با جنیان چند بار بود |
36 |
36 |
شهاب ثاقب |
37 |
36 |
شهاب |
38 |
36 |
رصد |
39 |
36 |
استراق سمع |
40 |
38 |
نظریات سایر مفسرین در مورد «استراق سمع» |
41 |
39 |
جن ها برای استراق صرف تا بالای ابر ها میرفتند |
42 |
40 |
استراق جن از کدام آسمان بود |
43 |
42 |
شهاب ثاقب قبل از بعثت بود ویا بعد از بعثت |
44 |
42 |
توضیح پیامبر اسلام در مورد استراق سمع |
45 |
42 |
توانمندی وقدرتمندی اجنه |
46 |
43 |
- سرعت حرکت و انتقال |
47 |
43 |
- آگاهی جنیان از کار بنائی وصنعت |
48 |
44 |
- توانایی بر تغییر شکل |
49 |
44 |
داستان آموزندۀ حضرت ابو هریره |
50 |
45 |
اجنه علم غیب ندارند |
51 |
48 |
ارتباط جن با ملائکه وانسان |
52 |
48 |
ازدواج باجن |
53 |
53 |
دلایل آنعده از علمای که ازدواج را با جن راغیر ممکن و شبه محال می دانند : |
54 |
55 |
اکل وشرب جن |
55 |
57 |
شیطان انسی و شیطان جنّی |
56 |
58 |
عُمْر ومرگ ومیر در بین اجنه |
57 |
59 |
حکایت یک جن صحابی |
58 |
59 |
قبرستان اجنه |
59 |
59 |
حشرجن ها |
60 |
60 |
» اعتقاد ات مشترک |
61 |
60 |
صفات وخصوصیات اهل جهنم |
62 |
60 |
محل سکونت جن |
63 |
61 |
مسکن و خانه های اجنه |
64 |
61 |
اقامتگاه های عمده اجنه |
65 |
63 |
حیواناتی که با شیطان زندگی میکنند |
66 |
63 |
سرشت خلقت جن |
67 |
64 |
جن فرشته نیست |
68 |
65 |
جن وتاریکی شب |
69 |
65 |
معذب شدن جن به اتش |
70 |
66 |
داستان گزارش یک جن به حضرت سلیمان |
71 |
68 |
ایا جن قابل رویت است |
72 |
70 |
سگ و خر جن را میبینند |
73 |
71 |
سمبل owl روی دلار آمریکا |
74 |
71 |
پناه بردن به جن حرام است |
75 |
72 |
چه باید کرد تااز ﺷﺮ ﺟﻦ در امان باشیم |
76 |
72 |
برخورد مدبرانه با اجنه |
77 |
73 |
توبه شیطان |
78 |
76 |
شیطان تا شیطان فرق دارد ،هر انسان را شیطانی است |
79 |
76 |
شیطان همچون خون در رگهای انسان می گردد |
80 |
76 |
قصه مسلمان شدن حضرت رافع بن عمیر رضی الله عنه |
81 |
77 |
حساب رسی جنیان در قیامت |
82 |
78 |
کاهنوحکم اسلام در باره آن |
83 |
78 |
سحر |
84 |
78 |
کهانت |
85 |
78 |
عراف |
86 |
79 |
تنجیم |
87 |
79 |
کاهن و عراف |
89 |
79 |
«رمال» |
90 |
79 |
انواع کاهنان |
91 |
79 |
خلاصه آنچه در این باب بیان شد |
92 |
79 |
جادوگران ، کاهنان، عرافان و منجمین |
93 |
80 |
حکم اسلام درمورد کاهنان |
94 |
83 |
رفتن نزد کاهن |
95 |
84 |
تصدیق کاهن |
96 |
84 |
رفتن نزد جادوگران و ساحران منجم و کاهنین |
97 |
85 |
ﻛﻤﻚ ﺧﻮاﺳﺘﻦ از ﺟﻦ ﺣﺮام اﺳﺖ |
98 |
85 |
جن ها در خدمت سلیمان |
99 |
86 |
ازار دادن انسان توسط جن |
100 |
86 |
چرا جن وارد بدن انسان میگردد |
101 |
86 |
وﻋﻠﺖ ﺟﻦ زدﮔﻲ ﭼﻴﺴﺖ؟ |
102 |
87 |
و ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎی ﺟﻦ زدﮔﻲ |
103 |
88 |
ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎی ﺟﻦ زدﮔﻲ درمریضی |
104 |
88 |
نفوذو داخل شدن جن به درون انسان |
105 |
90 |
نظریات اطباء در مورد جن زدگی |
106 |
90 |
نشانه های جن گرفتگی |
107 |
91 |
علایم و نشانه های عمده جن زدگی |
108 |
91 |
علایم چشم زدگی |
109 |
92 |
صرع و جن زدگی |
110 |
92 |
انواع صرع |
111 |
92 |
معالجه صرع |
112 |
93 |
چند نمونۀ از رقیه شرعی |
113 |
95 |
تعوذات (پناه جستن به الله عزوجل) ورقیه و دعاهای جامع |
114 |
96 |
آزار و سوزاندن اجنه |
115 |
98 |
سوزاندن جن مسلمان |
116 |
99 |
سوزاندن جن یهودی |
117 |
100 |
سوزاندن جن مسیحی |
118 |
102 |
طریقۀ باطل کردن طلسم |
119 |
103 |
صفات عمده شخص معالج |
120 |
103 |
معالجه به رقیه بهتر است ویا رفتن نزد داکتر |
121 |
105 |
تدابیردفاعیه 24 ساعته ازشر جن |
122 |
109 |
نسخۀ مفیده درمعالجۀ جن زدگی |
123 |
115 |
منابع وماخذ های عمده |
124 |
منابع و مأخذ های عمده:
- تفسیر معارف القران مولف حضرت علامه مفتی محمد شفیع عثمانی دیوبندی مترجم مولانا محمد یوسف حسین پور
- تفسیر القرآن الکریم - ابن کثیر (متوفی سال 774 هـ)
- تفسیر فی ظلال القرآن/ سید قطب (متوفی سال 1387 هـ)
- تفسير نور تألیف دکتر مصطفی خرّم دل
- مفردات الفاظ القرآن،از راغب اصفهانی
- تفسیر وبیان کلمات قرآن کریم (تالیف شیخ حسنین محمد مخلوف واسباب نزول علامه جلال الدین سیوطی ترجمه از عبد الکریم ارشد فاریابی
- تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤ ف مخلص هروی
- صحیح مسلم
- صحیح البخاری
شناسنامه:
نام: تفسیر عزیز (ترجمه وتفسیر سورۀ جنّ )
تتبع، تحقیق ونگارش: امین الدین « سعیدي– سعید افغاني »
مهتمم:
دکتور صلاح الدین « سعیدي - سعید افغاني»
Name: Tafsir AZIZ
By: Molana Aminuddin Saidi ©
Publisher :De Haq De laare Kultury Markaz
Email:saidafghani@hotmail.com
بخش نظرات براي پاسخ به سوالات و يا اظهار نظرات و حمايت هاي شما در مورد مطلب جاري است.
پس به همين دليل ازتون ممنون ميشيم که سوالات غيرمرتبط با اين مطلب را در انجمن هاي سايت مطرح کنيد . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .