بسم الله الرحمن الرحیم
ترجمه وتفسیرسورۀ الإنسان
سورۀ الإنسان درمکۀ مکرمه نازل شده ودارای سی ویک آیه ودو رکوع می باشد.
وجه تسمیه:
« سورة الإنسان»؛ بدین جهت بنام « الإنسان » مسمی شده است، که درین سورۀ در اول آیه نام انسان به کار رفته است وبه این بیان که پروردگار با عظمت انسان را از عدم خلق نموده است.
محل نزول:
در مورد اینکه سورۀ انسان در مكّه نازل و یا هم در مدینه، بین خود اختلاف است ، برخی از مفسرین بدین باور اند که تمام این سوره مکی می باشد. از عکرمه و حسن مدنى بودن این سوره نقل شده است که این سورۀالی آیه «وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً» كه آن در مکه نازل شده است. همچنان برخی از مفسرین می فرمایند که از آیه :«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنْزِيلًا» تا آخر سوره مكّى که هشت آیه است ، و از اوّل سوره تا آيه مذكور كه بيست و دو آيه استمدنى میباشد .
ولى بیشترین صاحب نظران از جمله : عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر، قتاده و.. این سورۀ را مکى میدانند. و ایننظر نیز قابل ترجیح و نزدیک به ثواب می باشد .(الناسخ والمنسوخ جلد3 صفحه 132، اتقان جلد1 صفحه 59.) و کتاب« شناخت مكى و مدنى قرآن سورۀ انسان:اثر علمی وتحقیقی: پوهندوی دوکتور عبد القدوس «راجی».
(تفسیر و بیان کلمات قرآن کریم تألیف شیخ حسنین محمد مخلوف واسباب نزول تألیف علامه جلال الدین سیوطی )
محتوای کلی این سورۀ :
محتوای این سوره بر پنج بخش اساسی تقسيم میكرد:
ـ در بدو از آفرينش انسان و خلقت او از نطفه امشاج (مختلط) و سپس هدايت و آزادى اراده او بحث می نماید.
ـ دربخش دوم بحث از پاداش ابرار و نيكان بعمل می آورد.
ـ در بخش سوم دلائل استحقاق اين پاداشها را در جملههايى كوتاه و مؤثر تشریح می فرمایند.
ـ در بخش چهارم به اهميت قرآن، و طريق اجراى احكام آن، و راه پرفراز و نشيب خودسازى اشاره شده.
ـ در بخش پنجم بحث از حاكميت مشيت الهى را مورد بحث قرار می دهد.
تعداد آیات :
چنانچه در فوقذکر گردیدتعداد آیات سورۀ انسان سى ويك آيه میباشد.
تعداد کلمات :
تعداد کلمات سورۀ انسان به دوصد وچهل کلمه میرسد (این عدد در بین علماء قابل بحث است.)
تعداد حروف :
تعداد حروف سورۀ انسان هزار و چهارصد و پنجاه حرف می باشد ( البته این عدد دربینعلماء قابل بحث است )
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خدای بخشایندۀ ومهربان
«هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئًا مَذْكُورًا »﴿۱﴾
(آيا زمانى طولانى بر انسان گذشت كه چيز قابل ذكرى نبود )(۱)
«هَلْ أَتی ...» = قَدْ أَتی. استفهام تقریری است.
«ٱلدَّهۡرِ» «روزگار، زمان».
«مَّذۡكُورًا» «قابل ذکر».
آیا میخواهد بفهماند انسان موجودی است حادث، که در پدید آمدنش نیازمند به صانعی است تا او را بسازد و خالقی که او را خلق کند و همینطور هم بوده است، پروردگارش او را آفریده و به تدبیر ربوبیت اش به ابزار شعور یعنی سمع و بصر مجهزش کرده، تا با آن ابزار شعور به راه حق هدایت شود.
ناچيز بودن انسان گاهى طبيعى است، «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً» ولى به تأسف باید گفت که در برخی از اوقات همین انسان به عمل و یا گفتار ناخردمندانه اش منزلت خویش را به سرحد ناچيز بودن میرساند. طوریکه قرآن عظیم ألشأن می فرماید:« يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى شَيْءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ... » (آیه 68 سوره مائده ) اى اهل كتاب! اگر كتاب آسمانى را برپا نداريد، هيچ هستيد.
خوانندۀ محترم!
كلمۀ انسان شصت وپنج بار در قرآن عظیم ألشأن به كار رفته است،که از آنجمله 12 بار از خلقت انسان از نطفه ياد اوری بعمل آورده است، تا هم قدرت خداوند معلوم شود كه از نطفهاى انسان را می سازد و هم انسان دچار غرور و تكبّر نگردد.
اگر به صورت کل که به فحوای آین ایات نظر انداخته شود، در خواهیم یافت که از آن جسد ظاهرى و صورت ظاهرى مراد نيست چنانكه در بشر مراد است، بلكه باطن، نهاد، استعداد، انسانيت و عواطف او در نظر اند.
خداوند متعال به نیکوترین شیوه انسان را خلق کرد، وی را بالاترین کرامت بخشید و هستی را برایش مسخّر کرد تا سبب تمایز و برتری وی شود. به وی نعمت عقل را ارزانی فرمود و بر فطرتی آفرید که به سوی کمال سیر کند و در او میل به شهوت قرار داد تا با تجربه صبر و شکر در برابر آن، راه نزدیکی به الله برایش میسر گردد. به او آزادی و اختیار بخشید، تا اعمالش را ارزشمند گرداند. و برایش کتابهایی فرستاد تا به او الهام کند که پاکیها برایش مجاز و پلیدیها برایش ممنوع است. خداوند این همه را به انسان نمایان کرد که پروردگارش را بشناسد و بندگی او را به جای آورد و در نهایت، خوشبختی دنیا و آخرت را برای خود رقم زند.
«إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا» ﴿۲﴾
همانا ما انسان را از نطفهاى مختلطی (از نطفه مرد و زن) خلق کردیم تا او را بيازماييم، پس او را شنوا و بينا گردانيديم.(۲)
«أَمۡشَاج » جمع آن « مشج و یا مشیج » است، که به معنای مخلوط وآمیخته می آید، که در ظاهر هدف از آن نطفه ای آمیخته مرد و زن است. در «دروح آلمعانی» از بعضی مفسرین نقل شده است که مراد از «امشاج » اخلاط اربعه ای هون، بلغم ، سودا وصفرا است که نطفه از آنها ترکیب یافته است.
هدف آیۀ مبارکه که میفرماید ما انسان رااز حالی به حالی دیگر در می آوریم این است که، نطفه را علقه (خون بسته) و علقه را مضغه (گوشت جویده شده) کرده تا در آخر خلقتی دیگرش می کنیم و به همین منظور او را دارای قوای چشم و گوش (که همانا هدف مشاعر و عقل و هوش) می گردانیدیم ، تا دعوت الهی را که به او میرسد بشنود و آیات الهی را که وحدانیت پروردگار با عظمت، رسالت انبیاء رسول و پیامبران، قیامت وبعث بعد الموت را اثبات میکند، ببیند و به این ترتیب با آگاهی تمام در مسیر حق حرکت کند. نطفهی مخلوط میتواند اشاره باشد به اختلاط اسپرم و تخمه، یا اشاره باشد به استعدادهای مختلفی که درون نطفه وجود دارد ، یا اشاره به مواد مختلفی باشد که نطفه را میسازد.
واقعاً که خلقت مخلوقات معجزه است:
آشیای عادی و غیرعادی و آنچه را که از طریق عقل به وجود آنها پی میبریم، و یا آشیای را که برخی مردم آن را غیرقابل درک میپندارند، تماماً و به طور یکسان در تحت سیطره قدرت الهی قرار دارند، خداوند متعال هر آنچه بخواهد به وقوع می پیوندد، طوریکه قرآن عظیم ألشأن در (آیۀ 69 سورۀ انبیاء ) می فرماید:«قلنا ینارُکُونی بَرداً و سلاماً علی ابراهیم »(به آتش هدایت دادیم که آتش سرد و سالم شو بر ابراهیم). آتش جز به اراده الله تعالی نمی سوزاند، هر گاه خداوند بخواهد که بسوزاند، میسوزاند و چنانچه او نخواهد، نمی سوزاند، و آب با خواست خداوند به صورت سیّال و مایع میباشد، و هر گاه خداوند بخواهد جامد و سخت گردد چنان خواهد شد؛ دقت کنید به آنچه که خداوند متعالی درمورد حضرت موسی علیه السلام انجام داده است: « فلمّا تَسرعاً الجمعان قال أصحبُ موسی إنّا لمدرکون، قال کلاّ إنّ معی ربّی سیهدین، فأوحینا إلی موسی اَن اضرب بعصاک البحر فانفلق فکان کلُّ فرقٍ کالطَود العظیم» (آیه 63 سوره شعرا )(هنگامیکه هر دو گروه یکدیگر را دیدند، یاران موسی گفتند: ما به دست فرعونیان گرفتار می گردیم. موسی گفت : چنین نیست پروردگار با من است، رهنمودم خواهد کرد. به دنبال آن به موسی علیه السلام وحی نمودیم که عصای خود را به بحر بزن، بحر از هم شکافت، و هر بخشی همچون کوه بزرگی گردید.).
بصورت کل باید گفت: همه اشیاء در کُرۀ ارضی ما، فرق نمی کند أشیاءعادی باشد ویا غیرعادی همۀ آن معجزه است. بطور مثال: به گاوی که تولید کننده شیراست، توجه بفرماید که اگرعلماء تمام جهان دست به دست هم دهند، هرگز قادر نخواهد شد که از این گیاه سبز شیر تولید کند که حاوی خواص شیر و مواد غذایی ما در آن فراهم شود، پس آیا گاو معجزه نیست؟
آیا آفرینش انسان معجزه نیست؟
آیا رویاندن گیاه معجزه نیست؟
آیا بارش باران معجزه نیست؟
و شما در حیطه میلیونها معجزه واقع شدهاید، وبا تأ سف از آنها آگاه نیستید.
آیا بصورت کل هستی معجزه نیست؟
توجه بفرماید در مولود که چگونه از آب ناچیزی خلق شده است. از نطفهی ناچیزی که با چشم دیده نمیشود، چهارصد میلیون نطفه از مرد به یکباره رها میگردد. هر کدام دارای سر، گردن و دم میباشند و گسترش مییابند، و در رأس آن مادهای است که با پوست نازکی پوشانده شده است، و چون با تخمدان برخورد نماید پاره گردد. و این ماده در ذوب نمودن جدار تخمدان و دخول به آن دارای نقش میباشد، و نطفه به تخمدان وارد گشته، و در طریق رفتن به رحم، بدون افزایش حجم به تعداد فراوانی تقسیم گردد. پس دیده می شود که آفرینش انسان معجزه بینظراست.
واقعاً خلقت انسان معجزه است:
در حیات هرکدام از انسانها نشانههای اعجازآوری است که آشکارا بر عظمت خدای عزّ و جلّ دلالت مینمایند، که ازجمله آنها تشکیل جسم ما است که نسبت به هر چیز برای ما نزدیک تراست. بطورمثال در سر هر کدام از ما سه صد هزار موی وجود دارد، که هر موی دارای پیاز، رگ، سرخرگ، ماهیچه، عصب، غدۀ چربی و وراثتی میباشد.
به شبکه چشم نظر بیاندازیم که دارای ده قسمت میباشد، که در بین مخروط [چشم] و کمانک [آن] صد و چهل میلیون گیرنده نور یافت میگردد، و عصب بینایی که از چشم به مغز میرسد شامل پنج صد هزار تار عصبی است.
به گوش نظر بیاندازیم، مانند شبکه چشم درآن (قسمتهای مختلف) وجود دارد، و در آن سی هزار سلول صرف برای شنیدن صدا از جمله خفیف ترین صدا وجود دارد . به مغز نظربیاندازیم در مغز دستگاهی است - که تفاضل زمانی - که از یک هزار و ششصدم ثانیه کمتر است – برای حصول صدا به هر گوش را اندازه گیری مینماید، و جهت صدا را برای انسان معلوم و معین میسازد.
به زبان نظر بیاندازیم؛ در روی زبان جهت شناخت مزههای شیرین، ترش، تلخ و شور برآمدگی چشایی وجود دارد، که وظیفه آن انتقال مزه خوردنی ها به مغز میباشد. هر حرفی که بر روی زبان به صدا در میآید، هفده عضله در تشکیل آن شرکت مینمایند.
چه کسی باور مینماید؟ که در قسمت داخلی دهان پنجصدهزار سلول وجود دارد؟ و در هر پنج دقیقه نیم میلیون سلول در دیواره داخلی از بین رفته، و نیم میلیون سلول () جدید دیگر جای آنها را پر میکند.
کرویات سرخ خون چنانچه کنار هم چیده شوند طول آن شش برابر محیط زمین میباشد، و در هر میلیمتر مکعب خون پنج میلیون گلبول سرخ وجود دارد، و هر گلبول سرخ در روز هزار و پنجصد بار در خون به گردش درمیآید، و مسافت هزار و پنجاه کیلومتر را طی مینماید.
به قلب انسان نظر اندازیم ؛ قلب (انسان) در عمر متوسط بیشتر از ظرفیت یک [ساختمان] آسمانخراش خون پمپ مینماید، در یک دقیقه شصت الی هشتاد بار نبض میزند، و در روز هزار بار میتپد، که در این تعداد تپش هشت هزار لیتر خون پمپ مینماید و هر دوصد لیتر معادل یک بیلر میباشد، و برخی دانشمندان تهیه خون توسط قلب را در عمر، پنجاه و شش میلیون گیلن حساب نمودهاند و هرگیلن معادل پنج لیتر میباشد.
و انسان درهر 2 ثانیه صد و بیست میلیون سلول مصرف مینماید، و مغز انسان دارای چهارده میلیارد سلول بیرونی و صد میلیارد سلول پایهای میباشد که کارآیی آنها هنوز شناخته نشده است، و مغز پیچیده ترین دستگاه در وجود انسان میباشد، با این وجود مغز از فهم حقیقت خود عاجز است.
و در دو شش (ریه) انسان همسان خوشههای انگور هفتصد میلیون نوع سلول ریوی وجود دارد، و اگر پخش گردند، مساحت دوصدمتر مکعب را اشغال مینماید، و هر دو شش در روز بیست و پنج هزار بار میتپند، و صد و هشتاد متر مکعب استنشاق مینمایند.به جگر انسان نظر به اندازیم ،درجگر سیصد میلیارد سلول وجود دارد که در ظرف چهار ماه تماماً تجدید میگردند، وظایف جگر بی نهایت فروان است ، مهم و حیرتآور است، طوری که انسان بدون جگر بیش از سه ساعت نمیتوان زنده ماند.
و اگربه معده نظربه اندازیم صرف در جدار معده میلیاردها سلول وجود دارد. که در یک روز افزون بر چند لیتر اسید را تراوش مینماید، و دانشمندان در حل این معمّا - که چرا معده خودش خود را هضم نمینماید؟ - بسیار تلاش نمودهاند که علت آنرا از لحاظ علم در یافت نمایند که تا هنوز بدان قادر نه شده اند ،بناءً گفته میتوانیم که همین معده با این وظایف اش معجره می باشد .
واگر به رودهها نظر به اندازیم ؛ در روده سه هزار و ششصد موی رودهای جهت مکیدن در هر سانتیمترمربع یافت میگردد، و این مویها تماماً هر چهل و هشت ساعت دوباره تجدید حیات مینمایند.
وهمچنان اگربه گرده ها نظر به اندازیم ؛ درگرده ها دو میلیون دستگاه تصفیه [خون] که طول آنها روی هم صد کیلومتر میباشد، وجود دارد . که در هر روز، پنج بار خون از آنها عبور مینماید.
و زیر لایه پوست پانزده میلیون تنظیمکننده و تهویه حرارت بدن یافت میشود، که همان غده عرق ریز باشند و هر غده عرق ریز نیز دارای تهویه، تنظیم، تعدیل حرارت و رطوبت میباشد.
بناءً با این چشم و کالبدی که ما با آن زندگی وحیات بسر میبریم ؛ نزدیکترین شیء نسبت به ما میباشد و این واقعیتهای است که اطباء دهها سال پیش آنرا کشف نمودهاند و مطلقاً جای جر و بحث نیست و قرآن نیز میفرماید :«وَ فی انفسکم افلا تبصرون » (سوره ذاریات : 21) (و در خود شما [آیاتی] وجود دارد آیا نمیبینید؟).
واقعاً خلقت انسان در زیباترین شکل آن بوده طوریکه خالق لایزال میفرماید: «لقد خلقنا الانسن فی أحسن تقویم، ثم رددناه أسفل سافلین، إلاّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات فلهم اجر غیرممنون» (سوره تین : 4-6)«ما انسان را در بهترین شکل و سیما خلق نمودیم ، سپس او را به پایین ترین مرحله باز گردانیدیم، مگر کسانی که ایمان آوردهاند و اعمال صالح انجام داده اند که برای آنها پاداش تمام ناشدنی است ».
پروردگار ما هر آنچه را ساخته و خلق نموده به آن کمال و زیبایی بخشیده است، ومی فرماید : «لقد خلقنا الانسان فی أحسن تقویم »(سوره تین : 4) وباز می فرماید : «الّذی خلقک فسوْلک فعدلک»(سورۀ انفطار : 7) (پروردگاری که تو را آفریده است و سپس سر و سامانت داده است، و بعد تو را معتدل و متناسب کرده است. )این همه نشانگر عنایت خاص خالق لایزال است، و اشاره دارد به اینکه انسان نزد خداوند و در نظام هستی دارای ارج و منزلت میباشد. بصورت کل انسان عظیمترین معجزه میباشد.
«إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا »﴿۳﴾
«هرآینه ما راه را به او نشان دادیم، خواه شکرگزار باشد یا ناسپاس»(۳)
برای رساندن انسان به سعادت و کمالش، علاوه بر مجهز کردن او به ابزار شناخت راه سعادت و کمال را نیز به او نشان داد تا بتواند راه صحیح را ازخطا بازشناسند. حال انسانها در مقابل هدایت الهی این اختیار را دارند که تسلیم شده و شکر این نعمت را به جا آورده و به سعادت برسند یا مخالفت کنند و کفران این نعمت کرده دچار شقاوت شوند
پروردگارمنّان راه حق و باطل، هدایت و ضلالت، خیر و شرّ را برایش واضح کرد. منافع ومصالح، خوبی ها ومضارات را به اومعرفی داشت که او به فطرت و عقل خویش آن راطی نماید، همچنان پیامبران رابرای رهنمایی حلال از حرام ورسیدن انسان به معراج سعادت فرستاد، آیات خویش را نازل کرده و ادله را برپا کرد ،خواه این انسان است که به اختیار خویش شکرگزار بوده و راه ایمان و عبادت و تقوی را در پیش میگیرد، خواستار جنت است ،ویا ناسپاس که کفرمی ورزد وخواستار جهنم میباشد.
مفسرین می نویسند که انسان در مسير بندگى و شکر از الله تعای ، مرحله ضعيف يا متوسّطى را طى میکند ولى در راه سر کشی، تمرد وبغاوت مرحله بالايى را میپيمايد. در شكر، شاكر است (نه شكور)، ولى در كفر، كفور است. «إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً» يعنى شكر او معمولى ولى كفر او قوى است. در قرآن عظیم ألشأن نمونه های زیادی در این مورد داریم :
آز آنجمله طوریکه میفرماید: « إِنَّهُ لَيَؤُسٌ» انسان بسيار مأيوس است. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ» به راستى كه انسان بسيار ظالم است.«كانَ الْإِنْسانُ عَجُولًا» انسان موجودى عجول است.،« كانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً» انسان، تنگ نظر است. «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً» انسان بسيار حريص و كم طاقت است.«إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً» هنگامى كه شرّى به او رسد، بسيار جزع و فزع میکند. «إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ» انسان نسبت به پروردگارش بسيار ناسپاس و بخيل است.
«إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ سَلَاسِلَ وَأَغْلَالًا وَسَعِيرًا »﴿۴﴾
ما براى كافران زنجيرها و بندها و آتش سوزان آماده ساخته ايم(۴)
«سَلاسِلَ»: جمع سِلْسِلَة، زنجیرها. در رسمالخطّ قرآنی الف زائدی در آخر دارد.
«أَغۡلَٰل» «جمع غل، غلها، بندها». (برای معلومات بیشتر به : اعراف / رعد / غافر) مراجعه فرماید.
در این ایه متبرکه به عاقبت وخیم اشخاصی که کفر ورزیده واز راه هدایت الله انحراف نموده اند اشاره بعمل آمده است.در مورد اشخاص شکرگزار و ناسپاس بحث نموده وبه بیان یک واقعیت میپردازد که : برای کافران ، زنجيرها و غلها اماده کردیم که توسط انها دستهای آنان در گردنهاایشان سخت بسته میگردد ودر آتشی که برای شان آماده شده است در حالی که مقیّد اند میسوزند.
«إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا »﴿۵﴾
بیگمان نیکوکاران (در بهشت) از کاسه ای می نوشند كه با كافور آميخته است.(۵)
«ابرار»: اهل طاعت و اخلاص، یعنی از جمله اشخاصی اند که حق الله تعالی را ادا میکنند. در حدیث شریف آمده است: «والبر ما اطمأنت إليه النفس». «بِرّ چیزی است که روان بدان آرام گیرد».
«کأس»: پیاله شراب است «که آمیزه آن کافور است» یعنی: کافور با آن آمیخته میشود تا بوی و طعم شراب کامل و لذت بخشتر گردد.
«مِزَاجُ»: آمیخته.
«کَافُوراً»: گیاه خوشبوئی است که عربها آن را به داخل شراب میریختند تا معطّر گردد ( مراجعه شود به تفسیر: فیظلال القرآن). ولی در این آیه متبرکه اسم آبی است در جنت. تشبیه آن به کافور از لحاظ سفیدی و خوشبوئی است. یعنی محتوای آن از آبی به نام کافور است. شراب آن، خوشبو و سفید همچو کافور است.
«عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيرًا »﴿۶﴾
ازچشمه اى كه بندگان خداوند از آن مى نوشند آن را به خواست خود جاری مى سازند(۶)
«عَیْناً»: چشمهای. بدل از (کافُوراً) یا مفعول به فعل محذوف (أَعْنی) یا (أَخُصُّ) است. «یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً»: بر میجوشانند و به فوران در میآورند.
در ایه مبارکه پروردگار با عظمت می فرماید که جنتیان آن چشمه را به هرجایی از بهشت که بخواهند، روان میکنند و از آن هر گونه که بخواهند، فایده میگیرند.هدف اینست که آن چشمه، تحت امر و تصرف جنتیان قرار دارد.
در حدیث شریف آمده است: «در بهشت چهار چشمه وجود دارد؛ دو چشمه () آن زیر عرش روانند که خداوند از یکی از آنها چنین یاد کرده است: «يُفَجِّرُونَهَا تَفۡجِير()ا» (الإنسان: 6 ) و آن دیگر چشمه زنجبیل است. دو چشمه دیگر از فراز عرش فواره زنندکه یکی از آنها را خداوند چنین یاد کرده است: چشمهای است در آن که سلسبیل نامیده میشود و دیگری آن چشمه تسنیم است.
حسن بصری میگوید: «چشمه تسنیم مخصوص مقربان و به عنوان آب شرب ایشان است که از آن برای ابرار آمیزهای است چنانکه از چشمههای زنجبیل و سلسبیل نیز برای ابرار آمیزهای است».
امام رازی میگوید: «از این آیات که در ذکر عذاب شیوه اختصار و در شرح ثواب شیوه تفصیل بهکار برده شده، این دلالت بر میآید که جانب رحمت غالبتر و قویتر است».
«يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَيَخَافُونَ يَوْمًا كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيرًا »﴿۷﴾
(بندگان نیکوکار) به نذر وفا میکنند و از روزی میترسند که (عذاب و) شرّ آن فراگیر است. (7)
«مُسۡتَطِيرا» «فراگیر».
یعنی ابرار، با بصیرت تمام معاد را باور دارند و به تمام جزا هایکه که در آن روز دامان بدکاران را میگیرد ایمان دارند، و اثر این ایمان در اعمالشان کاملاً نمایان است.
ـ زمانی انسان به كمال واقعى دست می یابد که نيكى در انسان نهادينه شود. طوریکه میفرماید :« يُوفُونَ، يَخافُونَ، يُطْعِمُونَ و... » ( اگر توجه بفرماید : تمام كمالات با فعل مضارع كه نشانه استمرار فعل است، آمده است.) از جانب دیگر ؛اطعام و انفاق زمانى دارای ارزش بيشتر میباشد ، كه شىء انفاق شده، مورد ضرورت و علاقه انسان باشد. زیرا مفهوم در ایه متبرکه همین است؛ تعدادی از انسانها طعام را دوست دارند و گروهى اطعام را: «يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ » واز طرف دیگر اطعام، زمانى ارزش بيشترى دارد كه از خود و با دست خود باشد«نُطْعِمُكُمْ»
ونباید فراموش کرد که کمک زمانی دارایی ارزش واقعی خویش است که به دور از هر منّت و انتظارى باشد. «نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ»
ودر نهایت آنچه به عمل ارزش میدهد، انگيزه خالصانه و اخلاص در عمل است. «نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً».
یادداشت کوتاه:
طعام مصدر باب افعال و از ریشه «طعم » به معنی طعام دادن است.
درمورد اینکه هدف از طعام چیست لغویان به یک نظر نیستند: برخی گفته اند: هر چیزی است که چیده و جمعآوری شود، اعمّ ازحبوبات ومیوه ها وبرخی طعام را مخصوص خرما و برخی دیگر فقط گندم می دانند.
ولی به نظر میرسد همه این موارد مصداق طعام باشد و همانگونه که ابن منذر و راغب میفرمایند : طعام عبارت است از هر چیزی که خوردنی باشد . بنابراین، اطعام یعنی خوراندن و طعام دادن از آنچه که ذکر شد.
همچنان این بندگان صالح و نیکوکار «به نذر وفا میکنند» یعنی: آنها چون برای خدای سبحان نذر کنند، به نذر خود وفا میکنند.
نذر چیست:
نذر در لغت به معنی الزام کردن آمده است، وهدف از آن اینکه : انسان چیزی را بر خود لازم می گرداند:«نذر على نفسه لله كذا، يَنْذِرُ، يَنْذُرُ، نذراً ونذوراً»(ابن منظور، لسان العرب (ج 5 ص 200).
امام شافعی در کتاب «جرح عمد»، آن مال را که در جراحات از دیه واجب میباشد نذر نامیده و گفته که لغت اهل حجاز همین است و اهل عراق در مقابل، به آن ارش میگویند:(ابن اثیر، النهایة (ج 539) / حافظ عراقی، طرح التثریب (ج 6 ص 57) / زمخشری، أساس البلاغة (ج 2 ص 422).
معنی اصطلاحی نذر:
نذر در شریعت اسلام به این معنی میباشد که شخص بر خود عبادتی را که شرع بر او لازم نکرده، واجب گرداند.(ابن اثیر، النهایة (جلد 5 صفحه 39)
نذر در ادیان:
نذر یکی از عبادتهای قدیمی که در امت ها و ادیان گذشته هم به حیث یک عبادت محسوب میشد و در نزد آنان وفای به آن لازم و واجب بوده است و کسی که به نذرش عمل نمیکرد، نکوهش و ذم میشدند و نوعی ازمخالفت از دساتیر دینی و شرعیت شان به حساب میرفت .
نذر در اعراب جاهلیت:
مؤرخین می نویسند که درزمان جاهلیت و قبل از اسلام هم، مشرکان و بت پرستان مکه برای خداوند و بتها نذر میکردند و خداوند هم از اهل جاهلیت نقل میکند که آنها برای تقرب به خداوند برای بتها نذر میکردند و آنها را نزد خداوند شفیع قرار می دادند تا به حاجات و ضروریات شان رسیدگی شود.(سید سابق، فقه السنّه (جلد 3 صفحه 34).
حضرت عمر (رض) می فرماید: من در جاهلیت نذر کردم که شبی را در مسجد الحرام اعتکاف کنم و بعد از مسلمان شدنم از پیامبرصلی الله علیه وسلم در این مورد سوال کردم و ایشان فرمودند که «به نذرت وفا کن».
نذر در اسلام:
اما موضوع نذر در شرع اسلامی مشخص و معلوم است و کتاب و سنت و اجماع بر مشروعیتش دلالت دارد.
وتعدادی از علماء از جمله امام نووی، امام ابن قدامه، امام سرخسی، امام ابن رشد، امام شوکانی، امام بهوتی، امام ابن مفلح، امام مرداوی، امام رویانی (رحمهم الله)، مذهب امامیه و ابن المرتضی صاحب بحر الزخار بر مشروعیت نذر، نقل اجماع کرده اند.
(ابن قدامة، الشرح الکبیر (جلد 11 صفحه 331).
نذر واجب نیست:
هیچ یکی از فقها از جمله فقهی مذهب اربعه حکم بر واجب بودن نذر را نه نموده اند، وحتی از پیامبر صلی الله علیه وسلم ثابت نگردیده که نذر کرده باشند، بناءً گفته می توانیم که نذربصورت قطع واجب نمیباشد . (ابن قدامة، المغني (ج 11 ص 332).
مستحب بودن نـذر:
تعداد از علمای مذهب امام شافعی از جمله: قاضی حسین، متولی، ظاهر قول رافعی و امام غزالی (رحمهم الله ) نذر کردن راعمل خیر و قربتی دانسته، و میفرمایند که نذر مندوب میباشد و لذا از کافر قبول نمیگردد. (شربینی، مغني المحتاج (ج 4 ص 410)
شوکانی، نیل الأوطار (صفحه 1632) / ابن حجر، فتح الباري (جلد 11 صفحه 578).
شیخ امام قرطبی آن را در مجازاة مکروه و در تبرر مندوب میداند و میگوید اگر فرد اعتقاد به تأثیر ذاتی نذر کند و آن را مؤثر بداند، نذر کردن برای اینگونه افراد حرام می باشد . (شوکانی، نیل الأوطار (ص 1632) ابن حجر، فتح الباري (ج 11 ص 578).
امام ابو حنفیه رحمه الله علیه میفرماید:نذر صحیحی بشرایط خود دارا باشد، قربت مشروع و مندوب می باشد و دلیل قربت بودن آن، به دلیل انجام اعمال خیری است که نذر کرده میشود و دلیل مشروع بودن آن به خاطر اوامری که از طرف شارع به ایفا کردن به آن آمده است. (الجزیری، الفقه على المذاهب الأربعة (جلد 2 صفحه 117) .
دلایل استحباب نذر:
علمای که بر استحباب بودن نذر قائل اند بر دلایل ذیل استنباط می نمایند:
اول اینکه الله تعالی ایفا کنندگان نذر را مدح نموده اند: طوریکه می فرماید : «وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ »(سوره الحج: 29).«و به نذرهای خویش (اگر نذر کردهاند) وفا کنند)». و یا می فرماید :«وَمَا أَنفَقْتُم مِّن نَّفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُم مِّن نَّذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُهُ»(سوره البقرة: 270).«و هر چیزی را که انفاق کنید یا هر نذری که ببندید، قطعاً خداوند آن را میداند».
در این آیه، خداوند متعال میفرماید که به نذر کنندگان و بخشندگان پاداش داده میشود و عمل آنها فراموش نمیشود؛ لذا نذر کردن قربت است که پاداش دارد.(شربینی، مغني المحتاج (ج 4 ص 410) ابن حجر، تحفة المحتاج (ج 10 ص 67).
مباح بودن نذر:
امام مالک بدین نظر است که: نذر کردن مباح است بشرط اینکه تکرار نشود؛ چرا که در غیر این صورت انجام آن برایش مشکل میگردد. (قاضی مغربی، البدر التمام (ج 5 ص 106) / شوکانی، نیل الأوطار (صفحه 1632).ابن رشد / مالکی هم نذر کردن را مباح می دانند.(حاشیة الدسوقي علی الشرح الکبیر (جلد 2 ص 162)
هکذا ابن حامد حنبلی نذ را مباح می داند.( الموسوعة الكويتية (جلد 40 صفحه 139) عدهای ازفقهای حنفی هم گفتهاند که نذر کردن در طاعت مباح میباشد؛ چه مطلق باشد و یا معلق.(زحیلی، الفقه الإسلامي وأدلته (جلد 4 صفحه 116).
اما دلیل اینها برای اباحه نذر این است که میگویند چون ما احادیث امر و نهی داریم و هیچ دلیلی هم برای ترجیح بین آنها نداریم، لذا حمل آنها به اباحه اولی میباشد تا امر و نهی پیامبر صلی الله علیه وسلم هردو اعمال گردد.
نذکردن مکروه است:
امام شافعی: میفرماید که اصلاً نذر کردن مکروه می باشد.(شربینی، مغني المحتاج (جلد 4 صفحه 409) و ابن حجر، فتح الباري (جلد 11 ص 578).
و امام نووی در مجموع این قول را ترجیح داده است.(نووی، المجموعه (ج 8 ص 450).و این قول اکثر فقهای شافعی هم می باشد .(شوکانی، نیل الأوطار (ص 1632)
مذهب ظاهریه: نذر کردن را مکروه میدانند.
و امام ابن حزم میفرماید: اگر شخصی نذری کرد و نذرش در عمل معصیت نبود، حتماً باید به آن وفا کند.ابن حزم، المحلى (جلد 8 صفحه 2).
مذهب مالکیه هم بر این عقیده است که نذر مطلق مندوب است، به شرطی که تکرار نشود، اما اگر تکرار شود مکروه میدانند؛ مثلاً شخصی بگوید: من برای الله نذر میکنم که روزۀ هر پنجشنبه را بگیرم، اما این نذر به علت سنگینی و مشقتی که دارد به عدم طاعت بودن بیشتر نزدیک است تا به طاعت بودن و ممکن است که شخص در وفای به آن کوتاهی کند و نتواند آن را انجام دهد.(شوکانی، نیل الأوطار (ص 1632)
حرام بودن نذر کردن:
در روایتی از مذهب حنابله آمده که نذر کردن مکروه تحریمی میباشد و عدهای از اهل حدیث هم آن را حرام می دانند . (ابن حجر، فتح الباري (ج 11 ص 578).
امام ابن تیمیه در مورد حرام بودن آن توقف کرده است و گویی که بیشتر به تحریم مایلند.
ابن عثیمین، الشرح الممتع (جلد 15 صفحه 207) / بهوتی )و ابن عثیمین / هم این قول را قوی می دانند.
امام صنعانی در سبل السلام، قول به تحریم بودن نذر را قوی میداند و میگوید که این قول قویتراست.(صنعانی، سبل السّلام (جلد 4 صفحه 364).
امام قرطبی آن را در مجازاة مکروه و در تبرر مندوب میداند، اما میگوید اگر فرد اعتقاد به تأثیر ذاتی نذر کند و آن را مؤثر بداند، نذر کردن را برای اینگونه افراد حرام می باشد .(شوکانی، نیل الأوطار (صفحه 1632) و ابن حجر، فتح الباري (جلد 11 صفحه 578).
دلایل حرام بودن نذر:
در حدیثی که امام مسلم روایت میکند آمده است که:«وحَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ بْنُ سَعِيدٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِيزِ يَعْنِي الدَّرَاوَرْدِيَّ، عَنِ الْعَلَاءِ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لَا تَنْذِرُوا، فَإِنَّ النَّذْرَ لَا يُغْنِي مِنَ الْقَدَرِ شَيْئًا، وَإِنَّمَا يُسْتَخْرَجُ بِهِ مِنَ الْبَخِيلِ».مسلم (ش: 4329) / ابوداود (ش: 3289) / نسایی (ش: 3805).
«نذر نکنید، چرا که نذر هیچ چیز از قدر خداوند را عوض نمیکند، و فقط مال است که از دست انسان بخیل خارج میشود (یعنی اینگونه افراد به خاطر بخل به کسی چیزی نمیبخشند و فقط هنگام نذر کردن مال میدهند)».
و همچنین آمده است که:«حَدَّثَنَا أَبُو نُعَيْمٍ، حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُرَّةَ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: نَهَى النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَنِ النَّذْرِ، وَقَالَ: إِنَّهُ لاَ يَرُدُّ شَيْئًا، وَإِنَّمَا يُسْتَخْرَجُ بِهِ مِنَ البَخِيلِ »(بخاری (ش: 6608) / مسلم (ش: 4327-4330) / ابوداود (ش: 3289) / نسایی (ش: 3801) / ابن ماجه (2122).
«پیامبر صلی الله علیه وسلم از نذر کردن نهی فرمودند و فرمودند که چیزی از قضای خداوند را تغییر نمیدهد و از انسان بخیل مال را بیرون میکشد که در حالت عادی آن مال را نمیداد».
و در این احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم از نذر کردن نهی کرده اند و اصل در منهیات رسولالله بر تحریم میباشد، مگر قرینهای باشد و لذا ما هم در اینجا آن را بر حرمت حمل میکنیم، هرچند که وفا کردن به آن واجب میباشد، چون ملازمهای بین این دو نمیباشد. ( تشریــح و مثال مشخص داده شود ) (صنعانی، سبل السّلام (جلد 4 صفحه 364).
آیانذر کردن دربرآوردن حاجات مفید است؟
«حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ بْنُ سَعِيدٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِيزِ يَعْنِي الدَّرَاوَرْدِيَّ، عَنِ الْعَلَاءِ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: لَا تَنْذِرُوا، فَإِنَّ النَّذْرَ لَا يُغْنِي مِنَ الْقَدَرِ شَيْئًا، وَإِنَّمَا يُسْتَخْرَجُ بِهِ مِنَ الْبَخِيلِ».(مسلم (ش: 4329) / ابوداود (3289) / نسایی (ش: 3805). «نذر نکنید چرا که نذر هیچ چیز از قدر خداوند أ را عوض نمیکند، و فقط مال است که از دست انسان بخیل خارج میشود (یعنی اینگونه افراد به خاطر بخل به کسی چیزی نمیبخشند و فقط هنگام نذر کردن مال میدهند)».و با نذر کردن انسان فقط مال خود را ضایع میکند و اضاعۀ مال هم حرام میباشد، و لذا نذر کردن هم حرام میشود (صنعانی، سبل السّلام (ج 4 ص 364).
علامه ابن عثیمین / میگوید: چونکه خود رسول الله صلی الله علیه وسلم از نذر کردن نهی فرموده و میفرمایند:حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، حَدَّثَنَا غُنْدَرٌ، عَنْ شُعْبَةَ، ح وحَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، وَابْنُ بَشَّارٍ، وَاللَّفْظُ لِابْنِ الْمُثَنَّى، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ مُرَّةَ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ نَهَى عَنِ النَّذْرِ، وَقَالَ: «إِنَّهُ لَا يَأْتِي بِخَيْرٍ، وَإِنَّمَا يُسْتَخْرَجُ بِهِ مِنَ الْبَخِيلِ».(مسلم (ش: 4327) / نسایی (ش: 3801).».
«ابن عمر (رض) میگوید: پیامبرصلی الله علیه وسلم از انجام نذر نهی کردند و فرمودند: نذر موجب (تغییر قدر و) ایجاد خیر نمیشود و فقط از دست انسان بخیل مال را بیرون میآورد».
وطوریکه در حدیث فوق خواندیم که «لَا تَنْذِرُوا، فَإِنَّ النَّذْرَ لَا يُغْنِي مِنَ الْقَدَرِ شَيْئًا، وَإِنَّمَا يُسْتَخْرَجُ بِهِ مِنَ الْبَخِيلِ» (مسلم (ش: 4329) / ابوداود (ش: 3289) / نسایی (ش: 3805). «نذر نکنید، چرا که نذر هیچ چیز از قدر خداوند را عوض نمیکند و فقط مال است که از دست انسان بخیل خارج میشود (یعنی اینگونه افراد به خاطر بخل به کسی چیزی نمیبخشند و فقط هنگام نذر کردن مال میدهند)».
و اگر خدا بخواهد کاری را انجام دهد انجام میدهد، و اگر بخواهد کاری را انجام ندهد انجام نمیدهد، و از طرفی خود رسول الله صلی الله علیه وسلم از نذر نهی کرده و بیان فرموده که در نذر هیچ فایدۀ شرعی () وجود ندارد، فایدۀ شرعی ندارد، چون خیری ندارد و فایدۀ قدری ندارد، چون قدری را عوض نمیکند؛ پس قول به حرام بودن قویتراست. (ابن عثیمین، شرح الممتع (جلد 15 صفحه 207).
یادداشت توضیحی:
شیخ ابن عثیمین میفرماید:اگر کسی اعتراض کند و بگوید چگونه خداوند متعال وفا کنندگان به نذر را مدح و ستایش نموده است ، در حالی که آنها با نذر کردن به کار حرامی مرتکب شدهاند؟
جواب همین است که خداوند متعال بر نذرکنندهگان مدح نکرده است و بلکه وفاکنندهگان به نذرهایشان را مدح نموده است و بین این دو تفاوت است، پس این قول الله تعالی که میفرماید:«يُوفُونَ بِٱلنَّذۡرِ» (آیه 7 سورۀ الإنسان»«(و صالحان) به نذرهای خود وفا میکنند».معنایش این است که اگر برای خداوند چیزی نذر کنند، صبر نمیکنند و به سرعت به ادای نذر خود میپردازند، و قول دیگری هم در مورد این آیه میباشد که اصلاً منظور از نذر در این آیات و احادیثی که نذردهندگان در آن مدح شدهاند «ادای واجبات» میباشد، طوریکه می فرماید : «ثُمَّ لۡيَقۡضُواْ تَفَثَهُمۡ وَلۡيُوفُواْ نُذُورَهُمۡ»(سورۀ الحج: آیه 29 )«سپس، باید آلودگیهای شان را بر طرف سازند، و به نذرهای خود وفا کنند».
با اینکه آنها نذری نکرده بودند، اما میفرماید که باید به نذرهایشان وفا کنند (ابن عثیمین، شرح الممتع (جلد 15 صفحه 208).
و امام صنعانی / میگوید: نذر کردن در طاعات مانند نماز و روزه و حج، خارج از نهی رسول الله صلی الله علیه وسلم می باشد . (صنعانی، سبل السّلام (ج 4 ص 364-365).
امام طبری / از قتاده / در مورد تفسیر آیه«يُوفُونَ بِٱلنَّذۡرِ »(الإنسان: 7 ). روایت کرده است که:«حَدَّثَنَا بِشْرٌ، قَالَ: ثنا يَزِيدُ، قَالَ: ثنا سَعِيدٌ، عَنْ قَتَادَةَ، قَوْلُهُ: ﴿يُوفُونَ بِٱلنَّذۡرِ﴾ قَالَ: كَانُوا يَنْذُرُونَ طَاعَةَ اللَّهِ مِنَ الصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ، وَالْحَجِّ وَالْعُمْرَةِ، وَمَا افْتُرِضَ عَلَيْهِمْ، فَسَمَّاهُمُ اللَّهُ بِذَلِكَ الْأَبْرَارَ، فَقَالَ: ﴿إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ يَشۡرَبُونَ مِن كَأۡس كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا٥ ... يُوفُونَ بِٱلنَّذۡرِ وَيَخَافُونَ يَوۡما كَانَ شَرُّهُۥ مُسۡتَطِيرا » [الإنسان: 5-7]». (طبری، جامع البیان (ج 24 ص 95).
ترجمه: قتاده / در مورد تفسیر «يُوفُونَ بِٱلنَّذۡرِ» میگوید: آنان در نماز و روزه و سایر فرائض خداوند نذر میکردند و لذا خداوند آنان را ابرار نامیده است.و سندش تا قتاده صحیح میباشد. (طبری، جامع البیان (جلد 24 صفحه 95).
امام قرطبی میگوید: به نظر من نذر کردن کسی که بر این عقیده است که نذر میتواند برای او تأثیر گذار باشد و قدر الهی را تغییر دهد، حرام است. اما کسی که این اعتقاد را نداشته نذر کردن مکروه می باشد.(شوکانی، نیل الأوطار (ص 1632).
«وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا »﴿۸﴾
و طعام را با وجود محبت و حاجت خود، به بینوا، یتیم و اسیر میدهند. (۸)
«أَسِيرًا» «اسیر ».
«عَلی حُبِّهِ»: به خاطر دوستی و محبت با الله،طعام خویش را برای مسکینان، یتیمان و اسیران به مصرف میرسانند. با درنظر داشت اینکه خود شان خوراکی کمی در اختیار دارند،ولی با آنهم به منظور رضای پروردگار آنرا بر این سه گروه تقسیم می نمایند.
امام فخر الدین رازی : «بدان که مجامع طاعات در دو امر محصوراست: تعظیم آمرین که «يُوفُونَ بِٱلنَّذۡرِ» بدان اشاره دارد و شفقت بر خلق الله که «وَيُطۡعِمُونَ ٱلطَّعَامَ» ناظر بر آن است».
ابن جریر در تفسیر «اسیرا» می فرماید: «رسول الله صلی الله علیه وسلم اهل اسلام را به اسارت نمیگرفتند و این آیه در باره اسیران اهل شرک نازل گردید و رسول اکرم صلی الله علیه وسلم مسلمانان را به رفتار نیک با آنها دستور میدادند».
شان نزول آیه 8:
1159- ابن منذر از ابن جریج روایت کرده است: نبی اکرم صلی الله علیه وسلم مسلمانان را اسیر نمیگرفت. لیکن این کلام الله « وَأَسِيرًا » در مورد اسرای مشرکین است که آنها را به خاطر فدیه اسیر میگرفتند. بعد از نزول این آیه رسول الله صلی الله علیه وسلم [در روز بدر] دستور داد که با اسیران خوش رفتاری کنند. (در المنثور، ناشر دار الفکر بیروت، ج 8، ص 371]. و(تفسیر و بیان کلمات قرآن کریم تألیف شیخ حسنین محمد مخلوف و اسباب نزول تألیف علامه جلال الدین سیوطی )
«إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا »﴿۹﴾
(و میگویند:) «ما فقط به خاطر الله به شما غذا میدهیم، و انتظار هیچ پاداش و سپاسی را از شما نداریم. (9)
در آیۀ مبارکه با چه زیبایی خاصی فرموده است: «إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ » ملاحظه می شود اطعام و انفاق زمانى ارزش بيشتر دارد كه شىء انفاق شده، مورد ضرورت وعلاقه انسان باشد. خالصانه و به دور از هر منّت و انتظارى باشد ، باید گفت : آنچه به عمل ارزش میدهد، انگيزه خالصانه و اخلاص در عمل است.
از جانب دیگر باید گفت که در جمله «نُطْعِمُكُمْ » این فهم عالی را میرساند که اطعام، زمانى ارزش بيشترى دارد كه از خود و با دست خود باشد. واز جانب دیگر ؛كمال واقعى زمانى است كه نيكى در انسان نهادينه شود.
هکذا اگر توجه نماید: تمام كمالات با فعل مضارع كه نشانه استمرار فعل است، آمده است.
انسان های خیر رسان، نه تنها با زبان درخواست تشكّراز جانب مقابل ندارد، بلكه در دل هم به فكر تمجيد و تشكّرنمی باشد .گرچه ابرار انتظار مکافات را ندارند ولى مردم هم نبايد در مقابل کسانی که با شما احسان و نیکی مینمایند نباید بی تفاوت بود. طوریکه در آيۀ 25 سورۀ قصص میخوانيم: حضرت شعيب دخترش را فرستاد تا مکافات سقّايى و آب دادن حضرت موسى را بپردازد. «إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ ما سَقَيْتَ».
داستان کوتاه ازمسابقه شیخین در صدقه بافقراومساکین:
از حضرت عمر(رض) روایت است که روزی رسول اکرم صلی الله علیه وسلم هدایت فرمودند صدقه دهیم، خوشبختانه من در آن روزها اندکی ثروت داشتم. با خود فکر کردم که؛ امروز نزد من اندکی مال موجود است و زمینه برای این که از حضرت ابوبکر صدیق (رض) در صدقه دادن سبقت بگیرم، فراهم است. با چنین فکر واندیشهای با عجله خود را به منزل خویش رساندم، و نصف کلیه اموال موجود را برداشتم و به محضر رسول اکرم صلی الله علیه وسلم آوردم. رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرمودند: برای اهل خانه چیزی باقی گذاشتهای؟ عرض کردم: بلی ،رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: چقدر گذاشتهای؟ عرض کردم: نصف اموال را برای اهل خانه گذاشته و نصفش را آوردهام. حضرت ابوبکر صدیق (رض) آنچه را که داشته بود همه را تقدیم رسول الله صلی الله علیه وسلم نمود. رسول اکرم صلی الله علیه وسلم خطاب به حضرت ابوبکر صدیق فرمودند: ای ابوبکر! برای اهل خانه چه گذاشتهای؟ حضرت ابوبکر صدیق عرض کرد: الله و رسولش را گذاشتهام، یعنی برکات نام خدا و رسولش را گذاشتهام. حضرت عمر (رض) میگوید: با خود فکر کردم که هرگز از حضرت ابوبکر صدیق در انجام کارهای خیر نمیتوانم سبقت بگیرم. در انجام کارهای نیک و معروف سعی شود تا از دیگران سبقت بگیریم و این مسابقه سخت و مطلوب است.
قرآن نیز چنین مسابقهای را مورد تشویق و ترغیب قرار داده است.
«إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِيرًا »﴿۱۰﴾
ما از پروردگارمان از روزى مى ترسيم كه در آن چهره درهم كشيده مى شود و كار شديد و سخت مى گردد (۱۰)
«عَبُوسا» «عبوس، چهره درهم کشیده، ترش رو».
«قمطریر»: یعنی سخت دشوار و تاریک و وحشتناک.
در این آیه مبارکه از موضوع خوف از الله یاد اوری بعمل آمده است، یعنی اشخاصیکه از الله تعالی خوف داشته باشد، منافاتى با شوق به ثواب يا خوف از عقاب ندارد. زيرا ثواب و عقاب نيز از جانب الله است «لِوَجْهِ اللَّهِ ... »قابل تذکر است که در روز قیامت ، نه تنها مردم، ترش می باشد، بلکه در واقعیت این روز اساساً در ذات خویش از روز های عبوس وترش میباشد طوریکه در آیه مبارکه آمده است ؛«يَوْماً عَبُوساً» ولی نباید فراموش کرد که براى فرار از آن روز عبوس، ما نباید امروز در برابر مسكين و يتيم و اسير، ترش روی کنیم.
«فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِكَ الْيَوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا »﴿۱۱﴾
پس الله تعالی آنان را از شر آن روز نگه داشته و آنان را با خوشى و شادابى و شادمانى استقبال می کند . (۱۱)
«سُرُورا» «سرور، شادمانی».
«نَضْرَةً» به معناى زيبايى و شادابى و صفا و پاکی و خرمی چهره از اثر نعمت است.
چنانكه در جاى ديگر میخوانيم: «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ» (آیۀ 23 سورۀ قیامه )
ودر این هیچ جای شک نیست که الله تعالی آنان را ازسختی های این روز نگه میدارد، وایشان را از هولناکیاش دور میسازد، از مشکلاتش نجات میدهد. سیمای شان را زیبایی و روشنی میبخشد و با شنیدن خبرها شادمان شان میسازد؛ از اینرو چهرههای روشن و گشاده و دلهای شادمان دارند.
«وَجَزَاهُمْ بِمَا صَبَرُوا جَنَّةً وَحَرِيرًا» ﴿۱۲﴾
و به پاداش و صبری که کردند، بهشت و (لباسهای) ابریشمی (بهشتی) را به آنان پاداش داد. (۱۲)
«حَرِیراً»: بمعنی ابریشم است ، همانا ساخت لباس جنتیان از ابریشم میباشد، (مراجعه شود به سورۀ های حجّ / ، فاطر).
ابرارانسانهای اند که غیر از رضای پروردگار، خواست دیگری ندارند و اراده او را بر خواست خود مقدم میشمارند، و در عبادت و طاعت استقامت وصبرناک اند، بهشت برین جای بود و باش شان بوده و در آنجا از نعمتهای بینظیری و بی مانندی مستفید وبهرمند می باشند، مینوشند و از پوشاک، تکیهگاه و فرشهای ابریشمی استفاده مینمایند.
«مُتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَى الْأَرَائِكِ لَا يَرَوْنَ فِيهَا شَمْسًا وَلَا زَمْهَرِيرًا »﴿۱۳﴾
در حالى كه در آن(جنت ) بر تخت ها تكيه زده اند، و در آنجا هيچ (گرماى سوزان) آفتاب و نه (سوز) سرما را در آن جا میبینند. (۱۳)
«ارائك» جمع «اريكة» به معناى تخت زينت داده شده است.
«شَمۡس » «(گرمی)آفتاب».
«زَمۡهَرِيرا» «سختی سرما، سوزسرما».
جنتیان بر تختهای نرم و ملایم که به زیباترین رنگها مزیّن شده اند و دارای بهترین شکل میباشد، تکیه زدهاند، گرمی افتاب و سردی زمهریر را در جنت احساس نمیکنند، بلکه فضای معتدل، هوای خوشگوار و سایۀ فراخی برای شان آماده است. طوریکه در حدیث شریف آمده است: «هواء الجنة سجسج لا حر ولا قر».«هوای بهشت معتدل است، نه گرم است و نه سرد». سجسج: سایه گسترده است، مانند سایه طلوع صبحانه تا طلوع آفتاب.
«وَدَانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلَالُهَا وَذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِيلًا» ﴿۱۴﴾
و سایه های درختان به آنان نزدیک است و چيدن ميوه هايش بسيار آسان است. (۱۴)
«دَانِیَةً »: نزدیک. فرو افتاده.
«قُطُوفُ»: جمع قِطْف، میوه رسیده (ملاحظه شودازجمله درسورۀ : حاقّه).
« تَذْلِيلًا» «آسان کردنی، دردسترس».
جنتیانی که در ناز ونعمت زندگی بسر می برند،سايه هاى درختان آن بر سر آنها نزديك و گسترده است، و ميوه هاى چيدنى اش به آسانى فرود آمده و دراختيارشان قرار دارد یعنی: میوههای جنت چنان برای تناولکنندگان رام ساخته شده است که جنتی ها میتوانند آنرا در هر حالتی که میل وخواهش داشته باشند، از میوه آن مستفید شوند، فرق نمی کند در حالات ایستاده باشد، ویا در حالات نشسته و یا هم به پهلو آرمیده باشد، در همه ای این حالات یکسان میتواند به آن دسترسی یابد واز آن استفاده بعمل ارند، نه آن درختان از پیش شان دور، که دستهای بهشتیان به آن نه رسد، درضمن صفت آن در ختان اینست که این درختان بدون خار وخاشاک می باشند.
وَيُطَافُ عَلَيْهِمْ بِآنِيَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَأَكْوَابٍ كَانَتْ قَوَارِيرَا ﴿۱۵﴾
جامهاى نقره یی شراب و قدحهاى بلورين مى ميان شان به گردش درمى آيد(۱۵)
«أَکْوَابٍ»: جمع کُوب، قَدَح (مراجعه شود :به سوره زخرف / ، واقعه ).
«قَوَارِیرَ»: جمع قَارُورَة، ظرف بلورین و شیشهای.
فرق در میان آنیه و اکواب این است که: اکواب جام های است بدون دسته اما آنیه ظروفی است دارای دسته، مانند قدح و کوزه .
قابل تذکر است که پاداش الهی در مقابل صبر واستقامت انسانها همین است؛ که الله تعالی در قدم اول برای شان جنت نصیب نموده « جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا » که الهی نصیب همه ای ما بگرداند آمین. ودر قدم دوم در جنت خدمت جنتیان نوکران نوجوان باکوزه های بلورین ظرفهای طعام و جامههای شراب در اطرافشان پروانه وارمىچرخند، «يُطافُ عَلَيْهِمْ»، این بدین معنی است که جنتیان دارای خدمتگاران مهذّب و مقرّب اند، درآنجا برای شان() خوراک های لذّتبخش و قابل اشتها و شراب نافع و بیضرری را در ظرفهای فاخر و زیبایی که از شیشۀ نقره ای است برایشان آماده میکنند.
مفسر کبیر جهان اسلام ابن عباس (رض ) می فرماید:«هیچ چیز در جنت نیست مگر این که بشما در دنیا مشابه آن داده شده است، بجز کوزههای که از نقره است».
قَوَارِيرَ مِنْ فِضَّةٍ قَدَّرُوهَا تَقْدِيرًا ﴿۱۶﴾
جام هايى از نقره ساخته و اندازه نموده اند آنها را به اندازه اى كه موافق ميل آنان باشد
(۱۶) «تَقۡدِيرا» «اندازه کردنی، اندازهی مناسب».
طوریکه یادآورشدیم ظرفهاى جنت در شكل و اندازههاى متفاوت و مطابق با اراده و ميل جنتیان ساخته شده است. «قَدَّرُوها تَقْدِيراً» (يعنى اینکه نقره هايى كه حاجب ماوراء نيستند و از بيرون درون آنها ديده مى شود).
ساقی آنها را به طور حسابشده مقدّر کرده است؛ طوری که زیادت و نقصانی ندارد و این امر لذّتبخشترین چیز در انسان است.
وَيُسْقَوْنَ فِيهَا كَأْسًا كَانَ مِزَاجُهَا زَنْجَبِيلًا ﴿۱۷﴾
و در آنجا جامی که نوشیدنی اش آمیخته به زنجبیل است، به آنان می نوشانند (۱۷)
«زَنجَبِیلاً»: «زنجبیل».ازجمله نباتی است که معمولآ در مناطق گرمسیر پیدا می شود، عربها زنجبیل را به خاطر نشاط آور و محرک و خوشبو بودن در شراب خویش استعمال می نمودند.
عَيْنًا فِيهَا تُسَمَّى سَلْسَبِيلًا ﴿۱۸﴾
چشمۀ است در جنت که سلسبیل نامیده میشود(۱۸)
« سَلْسَبِیلاً»: در لغت، به معنی آب روان وسلسبیل در لغت نام آبی است که در نهایت روانی و صفای بوده. از فحوای آیه مبارکه معلوم شد که ابرار نیکوکار از چشمهای آب جنت مینوشند که سلسبیل نام دارد؛ واین آب از دُر پاک است، تناولش آسان است و خیلی لذت بخش است. هکذا سلسبیل() نام چشمه بهشتی میباشد .
وَيَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ إِذَا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤًا مَنْثُورًا ﴿۱۹﴾
و بر گرد آنان پسرانى جوانى مى گردند چون آنها را ببينى گويى كه مرواريدهايى پراگنده اند (۱۹).
«مَنثُوراً»: پراگنده «لؤْلُؤاً مَّنثُوراً»: مروارید پراگنده. مروارید غلتان، اشاره به زیبائی و درخشندگی و جذّابیّت غلامان خدمتگزار است.
ازکلمه «يَطُوفُ » این فهم بدست میاید، که در جنت از جنتیان چنان پذایرایی واستقبال گرمی به عمل می اید که ضرورت به در خواست وتقاضا طلب نیست، بلکه در اطراف ابرار، پسرانی نیکوکار اند که هميشه نوجوان اند هر گاه ايشان را ببينى گمان ميكنى آنان ازمرواريد برآمده اند (در صفای و روشنى و پاكيزگى طوری فکر میکنی که آنان مرواريدى هستند كه تازه از صدف بيرون شده اند، جوانی این جوانان بی نهایت با طراوت بوده ودر تازگی وخرمی مانند «لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً»، اند ، ودایماً درحالت «مُخَلَّدُونَ» قرار دارند که شادابی شان تغییر نمی یابد و نه میمیرند.
پروردگار با عظمت ما این پسران خدمت گزار را به به مروارید افشانده تشبیه نموده که در خدمت گزاری بی نهایت سریعاند، برخلاف حورعین که ایشان را به مروارید نهفته تشبیه نمود زیرا ایشان زیر بار خدمت قرار داده نمیشوند و برای عشق ورزیدن فارغ بالند.
ابن کثیر میفرماید: «نه نیکوتر از این، تشبیهی وجود دارد و نه از مروارید افشانده در مکانی زیبا و باصفا، منظرهای دلرباتر و زیباتر وجود دارد».
وَإِذَا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيمًا وَمُلْكًا كَبِيرًا ﴿۲۰﴾
و هنگا ميكه آنجا را ببيني نعمتها وپادشاهی بزرگ را ميبيني! (۲۰)
«ثَمَّ»: آنجا. مراد بهشت است.
«مُلْکاً کَبِیراً»: سرزمین بزرگ و وسیع و مملکت فراخ ، پادشاهی و سلطنت عظیم (تفسیر کبیر).
در آیۀ مبارکه اشاره دارد به اینکه در هر جای و هر طرفی از جنت که نظراندازی به اندازه نعمتهای ماندگار، جاودانگی پایدار، شادمانی دوامدار، شادابی عمیم و خورسندی عظیمی را مشاهده مینمایی. که هرگز قدر و اندازه آن را درحد و حصر نتوان آورد.
شأن نزول:
1160- ک: ابن منذر از عکرمه روایت کرده است: کهعمر بن خطاب (رض) نزد رسول الله صلی الله علیه آمد در حالی که آن حضرت صلی الله علیه وسلم بر بوریا از برگ درختان خرما که درشتی آن بر پهلوی مبارکشان اثر کرده بود خوابیده بودند. پس عمر (رض) گریان کرد. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: چه چیز تو را به گریه وا داشتهاست؟ عمر (رض) گفت: کسری، هرمز و پادشاه حبشه و فرمانروایی شان را بهیاد آوردم و درحالیکه شما فرستاده الله تعالی هستید، بر حصیری از خرما قرار دارید! «پس، از این حال شما بر من رقت دست داد و بیاختیار گریستم».
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: آیا راضی نیستی که دنیا از آنان باشد و آخرت از آن ما؟ پس این آیه نازل گردید:«وإذا رأيت ثم رأيت نعيماً وملكاً كبيراً .» (تفسیر بیان کلمات قرآن کریم تأ لیف شیخ محمد مخلوف واسباب نزول تألیف علامه جلال الدین سیوطی ـ سورۀالإنسان: 20).
«عَالِيَهُمْ ثِيَابُ سُنْدُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا »﴿۲۱﴾
بر اندامشان لباس های از حرير نازك و سبز رنگ و ديباى نازک ودیبای ضخیم است و با دستبندهايى از نقره آراسته شده اند، و پروردگارشان شراب طهور به آنان می نوشاند . (۲۱)
«عَالِیَهُمْ»: بر اندام ایشان است. به تن ایشان است.
«حُلُّوا»: آراسته گشته اند. زینت شده اند. فعل ماضی مجهول از مصدر تحلیه است. «أَسَاوِرَ»: (ملاحظه شود سورۀ : کهف ، حجّ ، فاطر). «طَهُوراً»: بسیار پاک و پاکیزه ( فرقان).
این شراب عالیترین نوع شراب بوده و غیر از آن شراب که ذکر آن در آیات پنجم و هفدهم آمده است.
«إِنَّ هَذَا كَانَ لَكُمْ جَزَاءً وَكَانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُورًا »﴿۲۲﴾
در حقيقت اين پاداشى براى شماست، و کوشش شما مورد سپاس است. (۲۲)
«مَشْکُوراً»: مورد تشکّر (سورۀ: اسراء).
در آیۀ مبارکه خطابی به اهل جنت که این نعمت ها پاداشی است برای شما در برابر اعمالتان و سعی و تلاش که از جانب پروردگار برای شما ارزانی گردیده است، وسعی شما در نزد پروردگار قابل تقدیر ستوده و مورد پسند است. خوشا به حال شما به نعمت های رنگا رنگ که امروز در خدمت شما قرار دارد و از همه نعمت ها الهی برخوردار هستید.
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنْزِيلًا ﴿۲۳﴾
به يقين ما خود، اين قرآن را بر تو به تدريج فرو فرستاديم(۲۳)
یکی از امتیازات که قرآن عظیم ألشأن نسبت به سایر کتب آسمانی دیگر دارد اینست که قرآن علاوه بر نزول دفعی آن بر قلب پیامبر اسلام صلیاللهعلیه وسلم بطور تدریجی وقسمت به قسمت به رسول الله صلی الله علیه وسلم نازل گردید است. بدین ترتیب ملاحظه می شود که: روش نزول کتب آسمانی در مورد قرآن عظیم ألشأن تفاوت دارد. و این نزول بشکل تدریجی تنها به لحاظ حکمت های بوده است که مشیت خداوند تعالی آن را ایجاب نموده و ما اگرچه به تمام حقایق این حکمتها آگاه نمیباشیم اما آن مقدار از این حکمتها را که از راه تفکر و عقل به آنها دست یافته ایم قرار ذیل بر میشماریم:
اول:حکمت که اختصاص به قرآن دارد :
همانطوریکه یاد اور شدیم که قرآن عظیم ألشأن به صورت آیه به آیه در طول مدت 23 سال نازل گردید. این آیات با یک سبک خاص و در یک سطح بودند بی آنکه کوچکترین تضادی با هم داشته باشند. و این در حالی بود که قرآن در طول نزول تدریجی خود با حوادثی مختلفی روبرو بود که هیچ یک از این حوادث تاثیری بر قرآن نگذاشت و این خود برای نشان دادن عظمت قرآن و اثبات اعجاز و وحی قرآن دلیل محکم و روشنی است.
دوم:نزدیک بودن زمان وحی به زمان وقوع حوادث:
موضوع دیگری که در نزول تدریجی قرآن مجید مورد توجه قرار گرفته است نزدیک بودن نزول قرآن کریم به وقایع و حوادث است. مثلاً وقتی که آیهای درباره اسیران جنگی نازل میشود و مسلمانان چنین اسیرانی ندارند عمل به آن حکم واگذار به آینده خواهد شد. اما اگر چنین آیهای در پی اسیر شدن مشرکان نازل شود و مسلمانان تا آن لحظه ندانند که وظیفه شان چیست. مسلماً نزول قرآن در چنین موقعی براساس ضرورت و به همراه آن رویداد از یک اثر عملی برخوردار خواهد بود.
سوم:بیان خصوصیات قرآن کریم از جنبه عملی و اجرائی:
قرآن کریم همانند یک کتاب نظری و عملی ساخته فکر بشر نبوده تا در اجتماع طرح شود و تاثیر و تاثراتی بر روی آن انجام گیرد و بر اثر آزمایشهای که از آن نتایجی گرفته میشود، اصلاحات و تصرفاتی در آن لازم آید و نقض مطالب آن به تمرین و ممارست گذاشته شود. این نوع کتابها چون از عقل محدود بشری زائیده شده اند، آنچه از آنها پدید میآید طبعاً محدود خواهد بود. اما قرآن کتابی است که از جانب پروردگار آگاه و حکیم قرآن آمده تا در زندگی انسان وارد شود و اجراء گردد و بوسیلۀ آن راه صحیح زندگی را برای بشریت روشن سازد، لذا لازمه چنین کتابی آن است که با تحولات تدریجی اجتماعات هماهنگ و با سنت و قانون الهی مطابقت داشته باشد.
قرآن عظیم ألشأن به صورت تدریجی نازل شد تا مردم به موجب تدریجی بودن آن تحول و تغییری ریشه دار پیدا کنند پس جنبه عملی در قرآن کریم تنها در زمینه قوانین و احکامی که آورده نیست بلکه در اسلوبی است که با نزول تدریجی آن انجام پذیرفته است و اگر این اسلوب نمیبود هیچگاه قرآن عظیم ألشأن به نشان عملی بودنش ممتاز نمیشد.
فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِمًا أَوْ كَفُورًا ﴿۲۴﴾
پس در برابر فرمان پروردگارت صبور و شکیبا باش و از هيچ گنهكار و كافری از آنان اطاعت مكن. (۲۴)
«فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ»: دربرابر فرمان پروردگارت صبور وشکیبا باش.
«آثِم»: گناه کار، بدکاری است که آشکارا مرتکب گناه میشود.
«کَفُوراً»: شخصی است که بر کفر خود تعصب داشته و در آن افراط مینماید به طوری که آشکارا کفر خود را اعلان میکند (تفهیم القرآن).
«لا تُطِعْ مِنْهُمْ ...»: یعنی از تهدید شان نترس، و تحت تأثیر کردار و گفتارشان قرار نگیر، و فرمان خدا را بدون کم و کاست و ملاحظه این و آن برسان.
در آیۀ مبارکه خطاب است به رسول الله صلی الله علیه وسلم آنچه که برتو لازم است بر آنچه حق تعالی حکم نموده و از قضای کونی و شرعی مقدّر نموده صبر نمایی و هرگز از خواستهای مردم گنهكار و جفا پيشه و زورگو وآنان که در محرّمات فرو میروند و به رسالت پیامبران و آیات خداوند سبحان کافر شدند،جانبداری مکن.
شأن نزول:
اسباب نزول آیة 24:
1161- ک: عبدالرزاق، ابن جریر و ابن منذر از قتاده روایت کرده اند: ابوجهل گفت: اگر ببینم که محمد صلی الله علیه وسلم نماز میخواند گردنش را میزنم. پس وَلَا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِمًا أَوْ كَفُورًا نازل شد .(عبدالرزاق 3442، طبری 35867.) (تفسیر بیان کلمات قرآن کریم تأ لیف شیخ محمد مخلوف واسباب نزول تألیف علامه جلال الدین سیوطی ـ سورۀالإنسان: 20).
وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَأَصِيلًا ﴿۲۵﴾
و نام پروردگارت را هر صبح و شام به ياد آور. (۲۵)
«بُکْرَةً»: صبح. اشارهای به ادای نماز صبح دارد.
«أَصِیلاً»: شامگاهان. به فاصله میان ظهر و غروب آفتاب نیز اطلاق میشود، و لذا اشارهای هم به ادای نمازهای ظهر و عصر دارد.
در این هیچ جای شک نیست که یاد الله انسان را صبور ومقاوم میسازد طوریکه در آیۀ مبارکه آمده است « فَاصْبِرْ ... وَ اذْكُرِ ... بُكْرَةً وَ أَصِيلًا » پس یاد الله را نباید فراموش نمود، اوقات مناسب برای یاد الله آغاز و پایان روز است «بُكْرَةً وَ أَصِيلًا ».از جانب حکم ایۀ متبرکه همین است که بر یاد پروردگار خود مداومت کن.
هدف از ذکر اول روز: همانا نماز صبح و مراد از آخر آن: نماز ظهر و عصر است. بنابر این هدایت پروردگار؛ نمازهای صبح ، ظهر و عصر را در بر میگیرد، و در بخشی از شب برای او سجده کن» یعنی: در برخی از ساعات شب برای حق تعالی نماز بگذار. «و او را در بخش بلندی از شب به پاکی یاد کن» یعنی: برای او در وقت طول از شب ـ که دو سوم، یا نصف، یا ثلث آن است ـ نماز تهجد بجاء آور.
وَمِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَيْلًا طَوِيلًا ﴿۲۶﴾
و بخشى از شب را براى الله سجده كن و در حصۀ طولانى از شب به تسبيح او بپرداز(۲۶)
إِنَّ هَؤُلَاءِ يُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَيَذَرُونَ وَرَاءَهُمْ يَوْمًا ثَقِيلًا ﴿۲۷﴾
بی گمان اينها دنياى زود گذر را دوست دارند و روز قيامت را كه در پيش دارند، رها میکنند (۲۷)
«یَذَرُونَ»: رها میسازند. ترک میگویند.
«وَرَآءَهُمْ»: پشت سر خود. مقابل و جلو خود
«ثَقِیلاً»: سخت و پر درد سر. دشوار و ناگوار. هدف از آن قیامت است.
قابل یاد آوری است که توجه به زودگذر بودن دنيا و سختى و سنگينى روز قيامت، از عواملى است كه میتواند محبّت انسان را از دنيا كم و کاهش داد.« الْعاجِلَةَ ... يَوْماً ثَقِيلًا)
درقرآن عظیم ألشأن تعابیر مختلفی درمورد اینکه بر بی ارزش بودن وناچیز بودن دنیا در مقابل جهان اخرت حکم نموده، آمده است .از جمله اینکه دنیا متاع زودگذر و متاع اندک است. هدف اساسی این تعابیر نشان دادن این واقعیت است که لذت های دنیا در برابر لذت های جهان آخرت آنی و نا پایدار است.
قرآن عظیم ألشأن در(آیۀ 55 سورۀ روم ) می فرماید: « یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَةٍ کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُون»؛( و روزى که قیامت برپا شود، مجرمان قسم یاد میکنند که جز ساعتى (در عالم برزخ) درنگ نکردند! این چنین از درک حقیقت بازگردانده میشوند.) همچنان در (آیه 45 سوره یونس ) می فرماید:
«وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأَنْ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَةً مِنَ النَّهارِ یَتَعارَفُونَ بَیْنَهُمْ ...»؛ به یاد آور روزى را که خداوند آنها را جمع و محشور میسازد آن چنان که احساس میکنند گویى جز ساعتى از روز، در دنیا توقّف نکردند، به آن مقدار که یکدیگر را ببینند و بشناسند.
در ایات متذکره اشاره به وضع دردناک مشرکان در قیامت بعمل اورده و میفرماید ؛ به یاد اور، آن روز را که خداوند همه آنها را محشور میکند، در حالیکه چنان احساس میکنند که تمام عمر شان در این دنیا بیش از ساعتى از یک روز نبود؛ به همان مقدار که یکدیگر را ببینند و بشناسند.
این احساس کم بودن مقدار اقامت در دنیا، یا به دلیل آن است که اصولاً در برابر زندگى جاویدان قیامت به مقدار ساعتى بیش نیست.
یا از آنرو است که این دنیاى نا پایدار چنان با سرعت بر آنها گذشت که گویى بیش از یک ساعت نبود.
و یا اینکه به دلیل عدم استفاده صحیح از عمر خود، چنین میپندارند که همه عمرشان بیش از یک ساعت ارزش نداشت.
بدین اساس دنیا و توقف در آن به قدرى فانى و زودگذر است که انسان به هنگام مرگ و به هنگام قیامت اینطور میپندارد که بیش از یک شب و یک روز، یا بیش از یکى دو ساعت در دنیا مکث ننموده است.
دنیا متاع اندک: «قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ»؛ ( سوره نساء، 77. ) به آنها بگو سرمایه زندگى دنیا، ناچیز است. حتی نعمتهای اندک آن دنیا در برابر تمام نعمتهای مادی دنیا کثیر است. چنانکه کوچکترینعذابش بزرگتر از تمامی عذابهای دنیا است.
نَحْنُ خَلَقْنَاهُمْ وَشَدَدْنَا أَسْرَهُمْ وَإِذَا شِئْنَا بَدَّلْنَا أَمْثَالَهُمْ تَبْدِيلًا ﴿۲۸﴾
ما آنان را خلق كرديم و مفاصل شان را استوار و محکم کردیم و هر وقت بخواهیم مانند آنها انسانهای دیگری را جایگزین شان میکنیم. (۲۸)
«أَسْرَ»: مفصل. بند. پیوند. ساختمان بدن. ترکیب بند تن. یا هدف رباط و اعصاب است که ریسمان و طناب بدن و وسیله ارتباط اندامها بشمارند. «بَدَّلْنَآ أَمْثَالَهُمْ تَبْدِیلاً»: (هکذا مراجعه شود به سورۀ های توبه ، محمّد / ، واقعه ).
خداوند متعال خالق تمام جهان و مخلوقات، است، بناءً برای کافران گوشزد میشود که کافران را الله تعالی خلق نموده به آن سیما و صورت بخشیده وخلقت شان را کامل ساخته است. او تعالی هرگاه هلاکت آنان را اراده کند کسی او را باز داشته نمیتواند و به عوض آنان قومی را به وجود میآورد که از این بدکاران برایش فرمان بردارتر باشند و پروردگار خویش را بیشتر عبادت نمایند.
إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا ﴿۲۹﴾
یقیناً این تعلیمات قرآن، یادآوری و پندی است؛ پس هر كس بخواهد با استفاده از آن راهي به سوی پروردگارش در پيش گيرد. (۲۹)
«هذِهِ»: اشاره به آیات قبلی میباشد.
«تَذْکِرَةٌ»: پند و یاد اوری است ( ملاحظه شود سورۀ های طه ، واقعه ، ، حاقّه ).
«إِتَّخَذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلاً»: راهی به سوي پروردگارش در پيش گيرد. (همچنان ملاحظه شود سورۀهای : نساء ، فرقان ، ، مزّمّل ).
خواننده محترم !
در این ایه مبارکه و به صورت کل در این سورۀ متبرکه پندها و موعظه ای های عظیمی است که برای انسان گوشزد شده، و یکی از موعظه ها اینست ؛هرگاه انسان نیت و اراده نجات از جهنم را داشته باشد، باید راه طاعت وعبادت به سوی الله تعالی را در پیش گیرد تا رضای او تعالی را حاصل و به بهشتش راه یابد.
ولی یک نقطه را نباید فراموش کرد که؛ راه االله به هیچ صورت اجبارى نبوده، هر كه میخواهد، خود را به سعادت برساند، بايد خودش آن راه را انتخاب كند و آنرا طی نماید ، زیرا درقرآن عظیم ألشأن با تمام صراحت بیان شده است:«فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلًا»
همچنان الله تعالی، حجت را بر مردم تمام كرده و فرموده است ؛ «إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ » و این وسیله پند آموزی همانا قرآن عظیم ألشأن است. از جانب دیگر قابل تذکر است که، راه الله تعالی اجبارى هم نيست، طوریکه در فوق یاد اور شدیم؛ هر كی میخواهد خود را به سعادت برساند، بايد خودش در مورد تصمیم بگیرد و ان راه را که انتخاب نموده آنرا عملی سازد که ازجمله :«فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلًا» به وضاحت معلوم می شود .
همچنان باید گفت: خواست انسان، نه مستقل از خواست خداوند است و نه برتر از آن. بلكه آنچه را که انسان میخواهد، اگر مورد خواست پروردگار نيز قرار گيرد، به یقیین مطلق تحقق خواهد یافت. ان شا الله .
وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا ﴿۳۰﴾
و شما چيزی را نميخواهيد مگر اينكه الله بخواهد؛ یقیناً الله همواره دانا و حکیم است (۳۰)
درجمله «مَآ تَشَآءُونَ إِلّآ أَن یَشَآءَ اللهُ»: هدف اینست که از خواستن چیزی ساخته نمی شود، تا زمانیکه الله تعالی نخواسته باشد، یعنی اراده کردن و خواستن وظیفه انسان است و در برابرش سزا و جزا میبیند، و توفیق دادن و نتیجه بخشیدن در دست الله تعالی است . والله تعالی قادر مطلق است. بطور خلاصه باید گفت : مشیّت بندگان در گرو مشیّت الهی است .طوریکه میگوند شما حرکت نماید که الله برکت کند. بطورمثال انسان در وقت مریضی دوا خوردن را بدست خودش اجرا می کند،ولی شفا بخشیدن مرض بدست پروردگار با عظمت است.
يُدْخِلُ مَنْ يَشَاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمِينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا ﴿۳۱﴾
هر كس را بخواهد به رحمت خويش در مى آورد و براى ظالمان عذاب دردناكي را آماده
ساخته است. (۳۱ )
«الظَّالِمِینَ»: مفعولٌبه فعل محذوفی است که فعل ملفوظ ما بعدش، آن را بیان میدارد. «رَحْمَتِهِ»: رحمت او. مراد بهشت خدا است.
برادران محترم!
رحمت همگانی الهی و غضبهای اختصاصی:
در قرآن عظیم ألشأن پروردگار با عظمت ما علاوه بر اینکه از رحمت خود سخن به میان آورده، در آیاتی از عذاب و نوع قهر خود نسبت به برخی ازبندگان خود نیز بحث نموده است .
الله تعالی رحمتش را شامل همه موجودات ساخته، طوریکه می فرماید :«وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا » ( آیه 6 سوره هود ) «و هيچ جنبنده اى در زمين نيست مگراينكه روزيش بر عهده الله است.».
همچنان الله تعالی خود را یاری دهنده تمام اقشار خوانده و همگان را شامل عطایای خویش دانسته است طوریکه می فرماید :«كُلًّا نُمِدُّ هَؤُلَاءِ وَهَؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً» (سوره اسراء/۲۰] هر دو دسته یعنی اينان و آنان را از عطاى پروردگارت مدد مى بخشيم و عطاى پروردگارت از كسى منع نشده است.»
طبق این آیات، روزی رساندن، یاری کردن و بهره مندی از عطای الهی، مسئلهای همگانی بیان شده و بیانگر رحمت عام الله تعالی ست. البته برخی از مهربانیهای خداوند اختصاصی نیز هست. رحمتهای که بسته به ایمان و تقوای افراد بیشتر و بیشتر میشود و خداوند درباره آن فرموده است: «فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ وَفَضْلٍ» (سوره نساء/۱۷۵] و اما كسانى كه به خدا گرويدند و به او تمسك جستند به زودى خدا آنان را در جوار رحمت و فضلى از جانب خويش درآورد.
در طرف دیگر و با بررسی آیات قرآن، به روشنی میبینیم که خداوند عذاب خود را نه تنها همگانی نخوانده بلکه آن را منحصر در افراد خاصی دانسته است: «قَالَ عَذَابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ» (سوره اعراف/۱۵۶] فرمود عذاب خود را به هر كس بخواهم میرسانم و رحمتم همه چيز را فرا گرفته است.»
ودرخاتمه باید یاداور شد که رحمت الهی با خشونت خدا تعارضی ندارد؛ زیرا اگر کافران و ملحدان، به جای پیش گرفتن فتنه و جنگ، طغیان نمیکردند؛ اگر ظالمان به جای ستمگری از کارهای نا شایسته خود توبه میکردند؛ در چنین صورتی از آغوش رحمت الهی بیرون نشده و از عذاب و عقاب به دور بودند؛ که خداوند فرموده: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ» (سورۀحدید/۲۸] اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا پروا داريد و به پيامبر او بگرويد تا از رحمت خويش شما را دو بهره عطا كند و براى شما نورى قرار دهد كه آن راه سپريد و بر شما ببخشايد و خدا آمرزنده مهربان است.
پایان
منابع و مأخذ های عمده:
- تفسیر وبیان کلمات قرآن کریم (تالیف شیخ حسنین محمد مخلوف واسباب نزول علامه جلال الدین سیوطی ترجمه از عبد الکریم ارشد فاریابی
- تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤ ف مخلص هروی
-فیض الباری شرح صیح البخاری داکتر عبد الرحیم فیروز هروی
- تفسیر طبری - امام المفسرین
- تفسیر المیزان
- تفسیر پرتوی از قران
- تفسیر القرآن الکریم - ابن کثیر (متوفی سال 774 هـ)
- مفردات الفاظ القرآن،از راغب اصفانی
- تفسیر معارف القران مولف حضرت علامه مفتی محمد شفیع عثمانی دیوبندی مترجم مولانا محمد یوسف حسین پور
- تفسیر فی ظلال القرآن، سید قطب (متوفی سال 1387 هـ)
- تفسير نور تألیف دکتر مصطفی خرّم دل
- صحیح مسلم
- صحیح البخاری
بخش نظرات براي پاسخ به سوالات و يا اظهار نظرات و حمايت هاي شما در مورد مطلب جاري است.
پس به همين دليل ازتون ممنون ميشيم که سوالات غيرمرتبط با اين مطلب را در انجمن هاي سايت مطرح کنيد . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .