بسم الله الرحمن الرحیم
ترجمه وتفسیر سورۀ «الرَّحْمَن»
سورۀ ی رحمن در مدینه نازل شده دارایی هفتادو هشت آیه وسه رکوع می باشد.
وجه تسمیه:
این سوره بدان جهت «رحمن» نامیده شد که با اسم رحمن که از اسمای حسنای الهی است افتتاح شده است. رحمن مفید مبالغه در رحمت حق تعالی میباشد، یعنی او نهایت مهربان است. همچنین این سوره بهنام «عروسالقرآن» نیز نامیده شده زیرا در حدیث شریف مرفوع به روایت علی س است که رسول اکرم ص فرمودند: «لكل شي عروس وعروس القرآن سورةالرحمن».«برای هر چیز عروسی است و عروس قرآن سوره رحمن میباشد».
و هرچند در اکثر مصاحف نوشته شده که این سوره تماما مدنی است ولی چنانکه قرطبی، ابنکثیر و جمهور مفسران میگویند: صحیحتر آن است که این سوره تماما مکی است، به استثنای آیه:«يَسَالُهُۥ مَن فِي ٱلسَّمَوَتِ وَٱلأَرضِۚ» (سورۀ الرحمن: 29) که ابنعباس (رض) میگوید: این آیه مدنی است.
در حدیث شریف به روایت ترمذی از جابر (رض) آمده است که فرمود: رسول الله صلی الله علیه وسلم نزد اصحاب خود آمدند و سوره «رحمن» را از اول تا آخر برایشان خواندند و اصحاب ساکت بودند پس آن حضرت صلی الله علیه وسلم فرمودند: «وقتی در شب دیدار با جن این سوره را بر آنان خواندم، آنان در واکنش خود از شما بهتر بودند زیرا چنان بود که هرگاه من به آیه:«فَبِأَيِّ ءَالَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ» میرسیدم؛آنها میگفتند: لابشيء من نعمة ربنا نكذب، فلك الحمد: نه! ما چیزی از نعمت پروردگارمان را تکذیب نمیکنیم پس خدایا! حمد از آن توست». این حدیث نیز دلیل بر آن است که این سوره مکی است. روایت شده است که قیس بن عاصم منقری به رسول اکرم صلی الله علیه وسلم گفت: «از آنچه که بر تو نازل شده است، بر من بخوان». آن حضرت صلی الله علیه وسلم سوره «رحمن» را بر وی خواندند. گفت: «آن را بر من اعاده کن». رسول اکرم صلی الله علیه وسلم قرائت آن را سه بار بر وی اعاده کردند آنگاه گفت: «والله إن له لطلاوة، وإن عليه لحلاوة، وأسفله لمغدق، وأعلاه لمثمر، وما يقول هذا بشر، وأنا أشهد أن لا إله إلا الله وأنك رسول الله». «به خدا قسم که این قرآن را زیباییای است، بیگمان بر آن شیرینیای است، پایین آن سیرابکننده و بالای آن مثمر و میوهدار است و قطعا بشری بر گفتن چنین سخنی قادر نمیباشد پس اینک من گواهی میدهم که خدایی جز معبود یگانه نیست و گواهی میدهم که تو رسول خدا هستی».
خواننده محترم !
باید متذکر شد که نام «الرَّحْمَن» ( خداوند رحمان ) بعد از نام «الله» وسیع ترین وپُـر مفهومترین نامی در میان نامهای پروردگار با عظمت بشمار می رود.قابل یاد آوری است که «الرَّحْمَن» رمزی از رحمت واسعۀ الهی میباشد.
نام «الرَّحْمَن» بصورت کل 55بار در قرآن عظیم الشأن ذکر گردیده که از آنجمله 16 بارآن در سوره مریم می باشد .
سورۀ « الرحمن » از جملۀ سوره های مکی بوده ودارای ۷۸ آیه می باشد، که در 31 آیۀ آن با تکرار آیۀ «فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ؛ پسكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟ ».چون تکرار لفظ یا جمله ای مفید تاکید باشد، آما مخالف با فصاحت وبلاغت نمی باشد، که در این سوره اگرچه در ظاهر تکرار است، ولی در حقیقت هر جمله ای از آن متعلق به مضمون جدیدی است که مکرر محض نمی باشد.
در سورۀ الرّحمن بیشتر موضوعات ومضامین در باره نعمت های دنیوی واُخروی حق تعالی، می باشند، بنابر این نعمت خاصی را ذکر کرده، جمله ای به خاطر متنبه کردن مردم وترغیب نمودن آنها برای ادای شکر آورده است.
کلمه «تُکَذِّبَانِ»: به معنی انکار میکنید و نادیده گرفتن آمده است. بدین ترتیب الله تعالی 31 مرتبه از بندگان خویش به طرح سوالی عمیق ودقیق می پردازد.ناگفته نماند که خطاب این آیۀ مبارکه اِنس و جِن است، یعنی سراپای عالم هستی و از جمله وجود خودتان، نعمتهای خداداد اند. کدامیک از آنها را میتوانید انکار بکنید؟! این همه نعمت چرا باید وسیلۀ شناخت صاحب نعمت نشود، و حس شکرگزاری را در شما برنه انگیزد؟!
پروردگار با عظمت درسورۀ الرحمن بعد از بیان برخی از نعمتهای این جهانی و آن جهانی ودر ضمن گوشه ای ازسعادت جنیان و شقاوت دوزخیان، با ذکر مجدد آیه، هوشیار بار گفته و ایشان را به یاد آفریدگارشان میاندازد. شوق طاعت و بندگی را در دلشان افزون میکند.
ـنعمت هاى الهى در زمین، غیر قابل انکار و تکذیب ناپذیراند ، پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (انکار) میکنید؟
طوریکه در فوق هم یاد اورشدیم که «رحمان» یکی از صفات پروردگار با عظمت است، مؤرخین در این بابت می مینویسند که:
عرب ها قبل از اینکه به دین مقدس اسلام مشرف شوند، پروردگار خویش را به نام «رحمان » می شناختند، ولی در جنب الله «الرحمن » خویش خدایان فرعی دیگری نیز برای پرستش داشتند.
مؤرخین می افزایند که:« رحمان » نام خدای یگانه در برخی مناطق عربستان، ازجمله مناطق یمامه و یمن بوده است. در ضمن باید متذکر شد که اهالی وباشندگان قبایلی عربی درمنطقۀ مکه از استعمال این لفظ سخت کراهیت داشتند، ونمی خواستند آنرا درمکالمات روزمرۀ خویش مورد استعمال قرار دهند. حتی مشرکان مکه بدین عقیده بودند که « رحمن » خدای متمایز از الله بوده است، بنابر همین نظریه مشرکان مکه در صلح ویا هم پیمان که با رسول الله صلی الله علیه وسلم بنام حدیبیه درسال 628 بعد از میلاد (ذوالقعده سال ششم هجری ) امضا نمودند، در حین تحریر این پیمان صلح در حین درج بسم الله الرحمن الرحیم در آغاز این عهد نامه مشرکین به عنوان اعتراض به رسول الله صلی الله علیه وسلم گفتند: ما« رحمان» را نمیشناسیم.
(صلح حُدَیبیه پیمان صلحی است که درمنطقه حدیبیه بین مسلمانان ومشرکین قریش برای مدت ده سال انعقاد یافت ودر سورۀ فتح از آن به عنوان فتح المبین یاد آوری گردیده است.).
در محتوای کل سوره « الرحمن » با اعجاز وزیبای خاصی که پروردگار با عظمت ما زمين و آسمان، بر وبحر را برای استفاده مخلوقات ( اِنس و جِن ) طور خلق نموده که بتوانند در زندگی خویش از آن مستفید شوند، ولی در اختیار قرار دادن همه ای این نعمت ها برای انسان گوشزد می نماید که: آی انسان فراموش کار به این نعمت های دنیوی نه باید مغرور شد،و فنا این دنیا را نباید فراموش نمود.(درقرآن عظیم الشأن بصورت عموم 45 بار کلمه «نیسان » یعنی فراموشی یا ازیاد رفتگی به کار رفته که 37 بار متوجه انسان می باشد .)
نبایدفرموش کردکه این دنیا با تمام این نعمت ها زوال پذیر است ولی یگانه حیات که ابدی می باشد همان جهان آخرت وبر پای قیامت است که هميشه باقى است، و در آن جهان سعادت از شقاوت و نعمت از نقمت متمايز مىگردد. در این سورۀ مبارکه با مفاهیم عالی چنان بیان گردیده است که : عالم هستى از دنيايش گرفته تا آخرتش نظامى دارایی نظام واحدی است وتمامى اجزا و ابعاض اين عالم با اجزا و ابعاض آن عالم مرتبط است. وطوریکه ملاحظه می فرماید پروردگار با عظمت ما از نعمتها و آلاى که برای انسان اعطا گردیده است به تمام تفصیل می پرسد و در ضمن آن به عنوان عتاب امیز سی ویک بار بطورتکراری می فرماید: « فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ » ( پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟ ).
تعداد آیات ، کلمات وحروف :
سورۀ الرحمن طوریکه در فوق هم متذکر شدیم دارایی 78 آیه می باشد ، تعداد کلمات این سورۀ به 352 کلمه ، وتعداد حروف آن به 1648 حرف می رسد .
مکی ومدنی بودن سورۀ الرحمن:
جمهور سلف برآنند که این سوره مکى است (الناسخ والمنسوخ جلد2 صفحه 20، اتقان جلد1 صفحه 57.) ولى از ابن مسعود، وطبق یک روایت، از ابن عباس مدنى بودن سوره نیز نقل شده است (التحرير والتنوير جلد27 صفحه228 ).
محتواى سوره خصایص سوره هاى مدنى را دربر دارد، و همچنان روایت ذیل نظر جمهور را تأیید میکند چون قصۀ جِـن در مکه بود. (مستدرك جلد1 صفحه 515.). ترمذى وحاکم... با سند حسن (صحيح سنن ترمذى جلد3 صفحه 112. )از جابر نقل کردهاند که گفت: وقتى که رسول اکرم صلی الله علیه وسلم سورۀ الرحمن را براى اصحاب خود تلاوت کرد، پس از فراغت از تلاوت آن فرمود: چرا ساکت هستید؟ جِنیان از شما بهتر پاسخ میگفتند هیچ مرتبۀ «فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ» را بر آنها نخواندم مگر اینکه میگفتند: «و لا بشيء من نعمک ربنا نکذّب فلک الحمد».(پروردگارا هیچ یک از نعمتهاى تو را دروغ نمىشماریم و حمد مخصوص تو است.) (سُنن ترمذى، جلد5، صفحه 299. )
امام قرطبی مفسر کبیر جهان اسلام چند روایتی در مورد اینکه بر مکی بودن سورۀ «الرحمن » ذکر فرموده است که از آن مکی بودن این سوره مستفاد می شود، ازجمله می فرماید: این سوره با الفاظ « الرحمن » آغاز گردیده است که یکی از مصالح آن این است که اهل مکه با نام رحمان از نام های الله تعالی اگاهی نداشتند ،بنابر این،می گفتند که :«وما الرحمنُ » رحمن چه چیزی است؟لذ ا برای توجیه آنان، این نام از نام های خداوند متعال انتخاب گردید.
موضوعات مطروحه در سوره الرحمن :
در این سوره متبرکه بصورت کل بحث زیبای از رحمت های الهی بعمل آمده است، ودر جملۀ این رحمت های الهی به سه نعمت قیمت بها که برای انسانها اعطا گردیده است، اشاره شده، واین نعمت ها عبارت اند از:
ـ قرآن عظیم الشأن، خلقت انسان و نعمت بیان .
همچنان در این سورۀ متبرکه:
– با زیبای خاصی در مورد حاکمیت و انظباط و محاسبۀ دقیق در جهان
– قسط و عدل الهی
– بیدار کردن وجدان انسان ها
– در بارۀ قیامت و کیفیت وقوع آن که با تأسف انسانها در زیادتر از موارد آنرا به باد فراموشی می سپارند، بحث دقیق ،زیبا وکاملی بعمل آمده است.
محتوای سورۀ الرحمن:
این سوره به طور کلی بیانگر نعمت های مختلف (معنوی) و (مادی) خداوند است که بر بندگان خود ارزانی داشته، به طوری که می توان نام این سوره را (سورۀ رحمت) یا سورۀ نعمت گذاشت و به همین دلیل با نام مبارک «الرحمن» که (رحمت واسعۀ الهی) را بازگو می کند، آغاز شده و با جلال و اکرام خداوند، پایان گرفته است.
بنابراین از یک نظر مجموع سوره یک بخش به هم پیوسته پیرامون نعمت های خداوند منان است، و اما از نظر دیگر می توان محتوای آن را به چند بخش تقسیم کرد:
بخش اول:
که مقدمه و آغاز سورۀ مبارکه است از نعمت های بزرگ خلقت، تعلیم و تربیت، حساب و میزان، و سایل رفاهی انسان، و غذاهای روحی و جسمی او سخن می گوید.
بخش دوم:
دربخش دوهم سورۀ مبارکه توضیحی است بر مسأله چگونگی آفرینش اِنس و جِـن.
بخش سوم:
بخش سوم این سوره بیانگر نشانه ها و آیات خداوند متعال در زمین و آسمان است.
بخش چهارم:
در بخش چهارم این سوره از نعمتهای دنیوی فراتر رفته، بحث از نعمت های جهان دیگر بعمل آمده است،که با دقت و ظرافت خاصی نعمت های بهشتی اعم از باغ ها، انهاروچشمه ها، میوه ها، همسران زیبا و باووفا و انواع لباسها، قصر ها وخیمه ها توضیحات زیبا ودقیقی داده شده است.
بخش پنجم:
دربخش پنجم این سوره اشاره کوتاهی به سرنوشت مجرمان و قسمتی از مجازاتهای دردناک آنها تذکر رفته است. ولی از آنجا که اساس این سوره بر بیان رحمت الهی است در این قسمت توضیح زیادی داده نشده، به عکس نعمتهای بهشتی که به طور مشروح و گسترده آمده است آنچنان که دل های مؤمنان را غرق سرور و امید کرده، غبار غم را از دل بر می دارد، و نهال شوق را در خاطر می نشاند.
شـکـر:
یکی از خصلت های نیک وارزندۀ که در قرآن عظیم الشأن واحادیثی نبوی برآن تأکید شده، شکرگزاری و سپاس از بابت نعمتهای الهی است. اسلام می خواهد افراد به درجه ای از یقین برسند که در هر حالی اعم از آرامش و یا روی آوردن مصائب شکر الهی را بجای آورند. سورۀ الرحمن که سورۀ حس شکرگزاری را در انسانها به عالیتریـن وجهی برمی انگیزد، و بیان نعمت های مادی و معنوی دنیا و آخرت شوق طاعت و بندگی را در قلب انسان افزایش می دهد، تعمق وتفکر در آن بی نهایت ضروری می باشد.
به تأسف باید گفت که:انسانها به دلیل حُب دنیا و زیادهخواهی، ازفضیلت شکر گزاری در برخی از اوقات کاملاغافل می شوند، تمام نعمتها و فیوضاتی که در طول عمر و زندگی، از طرف خداوند به آنها عطا شده از برکت همین شکر گزاری می باشد.
ترجمه وتفسیر:
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدای بخشاینده ومهربان
الرَّحْمَـٰنُ ﴿١﴾ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ﴿٢﴾
خداوند رحمان (۱) (است که) قرآن را تعليم داد ( ۲)
پروردگار با عظمت ما « الرحمن » است پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم مایـۀ رحمت است، « وما ارسلناک الا رحمه للعالمین » قـرآن عظیم الشأن نیزرحمت است
« هدی » ورحمت برای عالم بشریت ومؤمنان می باشد.
نام «رحمان» بعد از نام «اللّه»، از جملۀ مشهورترین مفهوم را در میان نامهاى پروردگار دارا می باشد. در نام « رحمان » بدین مفهوم اشاره دارد که پروردگار ما داراى دو رحمت است: «رحمت عام » و «رحمت خاص»; نام «رحمان» اشاره به «رحمت عام» او است که همگان را شامل مى شود و نام «رحیم» اشاره به «رحمت خاص» او که مخصوص اهل ایمان و طاعت است. شاید به همین دلیل، نام «رحمان» بر غیر خدا هرگز اطلاق نمى شود (مگر این که با کلمه «عبد» همراه باشد) ولى وصف «رحیم» به دیگران نیز گفته مى شود; چرا که هیچ کس داراى رحمت عام جز او نیست، اما رحمت خاص، هر چند به صورت ضعیف، در میان انسان ها و موجودات دیگر نیز وجود دارد.
راغب می نویسد که: رحمن كسى كه رحمتش به هر چيز وسعت داده و رحيم را كثير الرحمة معنى كرده است.
ابن اثير در نهايه در بارۀ کلمه « الرحمن » و«رحیم » می نویسد : رحمن و رحيم هر دو از رحمت مشثق اند مثل ندمان و نديم و هر دو صيغه مبالغهاند و رحمن از رحيم رساتر است.
رحمن اسم خاصّ خداست، غير خدا با آن توصيف نمىشود بر خلاف رحيم، رحمن و رحيم براى مبالغهاند و هر دو از رحمت مشتق مىباشند جز آن كه وزن فعلاً در مبالغه از فعيل رساتر است.
همچنان مفسران مشهور اسلام هریک محمود بن عمر زمخشری مؤلف تفسیر کشاف وشیخ ناصرالدین عبد الله بیضاوی مؤلف کتاب انوار التنزیل واسرار التاویل مشهور به بیضاوی می فرمایندکه : «رحمان ورحیم»، هر دو را از رحمت گرفته و رحمن را در مبالغه از رحيم رساتر گفتهاند.
صاحب تفسیر محمد رشید رضا می فرماید که : رحمن صيغه مبالغه است دلالت بر كثرت دارد و رحيم صفت مشبهه است دلالت بر ثبوت دارد و اين دو تأكيد هم نيستند بلكه هر يك معنى مستقل دارد.
ولی به صورت کل گفته میتوانیم که :«رحمان» و «رحيم»؛ اين دو اصطلاح است که از ماده «رحمت» گرفته شده، و مشهور همین است طوریکه در فوق هم یاد اور شدیم كه «رحمان» كسى است كه رحمت اش عام است، و همگان را شامل مى شود، در حالى كه «رحيم» به كسى گفته مى شود كه رحمت اش خاص است، بنابراين رحمانيت خداوند متعال سبب شده است كه فيض نعمت اش دوست و دشمن و مؤمن و كافر را شامل شود؛ ولى رحيميّت او ايجاب مى كند كه مؤمنان را مشمول مواهب خاصّى در دنيا و آخرت قرار دهد كه دور افتادگان از خداوندمتعال و بى خبران از آن محروم اند.
محمد نسیب الرفاعی در کتاب (مختصر ابن کثیر) در مورد دو کلمۀ «الرحمن الرحیم» که در این مضمون دعایی (یا رحمان الدنیا و الأخرة و رحیمهما) به کار رفتهاند چنین میگوید:
«کلمۀ (رحیمهما) بدین معناست که خداوند با مؤمنان در دنیا مهربان و رحیم است بدلیل آنکه، آنها گوش به فرمان الله دادهاند و به آن ایمان آوردهاند و اوامر الهی را به انجام رسانده اند و از محرمات دوری گزیدهاند.خداوند متعال نیز در مقابل این شکرگذاری مؤمنان، طی طریق ایمان را از روی رحم و مهربان و شفیق است، زیرا که آنها را داخل بهشت میکند، و این بهشتی که خداوند به مؤمنان عطا مینماید و پاداش اعمال صالحی است که آنها در دنیا انجام داده اند و پیشاپیش برای خود به عنوان توشه آخرت فرستادهاند.
پس، مطیع و فرمانبرداری مؤمنان در دنیا در مقابل خداوند، خود رحم و مهربانیای است که خداوند به وسیله عطا کردن نعمت ایمان و هدایت به این انسانها داده است و دخول مؤمنان به بهشت در روز قیامت باز پاداشی و نعمتی است که به سبب رحم و شفقت خداوند شامل حال مؤمنان شده، این معانی کلمه (رحیمهما)است و خداوند خود بهتر می داند».
خوانندۀ محترم!
در سورۀ اول سورۀ الرحمن میخوانیم:
«الرحمن» «علّم القرآن» «خلق الانسان» «علّمه البیان»
« خداوند رحمان (است که) قرآن را تعليم داد ، انسان را بیافرید وسخن گفتن را به او آموخت.
در آیۀ «عَلَّمَ الْقُرْآنَ» معنای اين نيست که «فَسَّرَ القرآن» بلکه هدف در «عَلَّمَ الْقُرْآنَ» اینست که پروردگار اوّلاً قرآن را به ما معرفی کرد که:
«القرآن ما هو»؟
چه کسی گفته، چه گونه گفته؟
از کجا نازل شده؟
چه کسی آورده؟
به چه کسی داده؟
وظيفۀ گيرنده چيست؟
وظيفۀ شما ما انسانها در برابر عظمت قرآن چه می باشد؟
مفسرین در تفاسیر خویش می نویسند که طبیعی این می بود که پروردگار اول انسان را خلق کرد وبعد از آن برای او بیان را آموخت ولی در این ایۀ مبارکه آمده است. این ترتیب طبیعی برهم خورده است. مفسرین در منطق این سخن می نویسند:
علت به هم خوردن ترتیب طبیعی این آیات این است که الله تعالی میخواسته عظمت آموزش قرآن را یادآوری کند که اینقدر مهم است که قبل از نعمت خلقت انسان به آن اشاره شده است.
مطابق قاعده ای فن زبان عربی «علم » دومفعول دارد،یکی علمی که آموخته می شود، دوم انسانی که علم به او تعلیم داده می شود.
در آیۀ « علم القرآن » اولین مفعول که آموخته می شود، قرآن عظیم الشأن ذکر شده است، اما مفعول دوم یعنی کسیکه که به او قرآن تعلیم داده شد ه است، مذکر نیست ، برخی از صحابه فرمودنده اند که مراد از آن ، کسی است که خداوند متعال بطور مستقیم وبدون واسطه او را تعلیم داده است، یعنی رسول الله صلی الله علیه وسلم که بعداً به واسطۀ او شامل سایر مخلوقات نیز می باشد. این نیز امکان دارد که چون هدف از تنزیل قرآن کریم، رهنمایی خلق خدا وآموختن اعمال صالح واخلاق حسنه به آنهاست، بنابراین، مفعول خاصی ذگر نگردید،عدم ذکر مفعول دوم به این عمومیت اشاره دارد.
( مراجعه شود به تفسیر معارف القرآن مفتی محمد شفیع عثمانی، سوره الرحمن).
بلی در این هیچگونه شک وجود ندارد که ارزش انسان به تعلیم قرآن است و به عبارت دیگر ارزش انسان به ارتباط او با وحی بستگی دارد.
و میدانیم که قرآن کریم هم از جهت اصل آموزش و تعلیم و تربیت مهم است و هم از جهت محتوا، واضح است که آموزش قرآن کریم، مقدمۀ معرفت به قرآن و عمل به محتوای آن است.
نکتۀ قابل توجه در اینجا این است که در این آیات «عطف ترتیبی» نیامده چنانچه برخی پنداشتهاند، و نفرموده، «علم القرآن فخلق الانسان» تا ترتیب را برساند و تقدم و تأخری را ثابت کند؛ بلکه چینن این جملات، به خاطر اهمیت قرآن، مقدم و مؤخر شده، و شاید خداوند ترتیبی خاص را اراده نکرده باشد.
بنابراین آنجا که بحث آموزش قرآن است، بر آفرینش انسان مقدم شده است. «علمالقرآن، خلقالانسان» اما آنجا که آموزش علوم دیگر مطرح است، آفرینش انسان مقدم شده است. «خلق الانسان من علق... الذی علم بالقلم» (سوره علق- 4-2) این بدان معنی است که قرآن برانسان شرافت و تقدم دارد. یعنی فکر و معرفت برجسم و طبیعت مادی مقدم است و قرآن سرآمد تمام کتابها و انسان سرآمد تمام مخلوقات است و انسان در سایه فراگیری قرآن به کمال خلقتش دست مییابد.
اما کلمۀ «بیان» یک مفهوم وسیعی دارد که گاهی همین «سخن گفتن» از آن اراده میشود. ولی اینجا مقصود عام است یعنی به انسان «سخن گفتن» و انواع «استدلالات عقلی و منطقی» را آموخت.
بلی یکی از موارد آن معنای عام، «سخن گفتن» است و البته میدانیم که سخن گفتن یکی از پیچیده ترین و مهمترین نعمتهای الهی است که بسیاری از علوم بشر از همین طریق، نقل و انتقال و رشد مییابد و همچنین خود لغات و دستگاههای صوتی و نیز زبانهایی که در دنیا وجود دارد، اینها همه از نشانههای عظمت است.
بناً گفته می توانیم که کلمه « بیان » بر تمام وسایل بیان است، از زبان گرفته تا خط وکتابت وافهام وتفهیم، همه در آن داخل می باشند، ونیز زبان های گوناگون ملل جهان ومناطق مختلف ومحاورات آنان، از جمله اجزای بیان بیان اند .
بصورت کل نتیجه میگریم که قرآن عظیم الشأن، سرچشمه همه مواهب و وسیله وصول به هر نعمت و بهرهگیرى از تمام نعمتهاى معنوى و مادى است، و جالب این که، بیان نعمت «تعلیم قرآن» را حتى قبل از مسأله «خلقت» انسان و «تعلیم بیان» ذکر کرده.
در این آیات با تمام صراحت بیان یافته که پروردگار ما، اولين معلّم قرآن عظیم الشأن است.
«الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ» واین اشتباه را بصورت قطع رد کرد برخی از انسانها بدین عقیده اند که مىگويند: قرآن عظیم الشأن را بشرى به پيامبر اسلام محمّد صلی الله علیه وسلم تعلیم داده است: «يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ» ( سورۀ نحل 103 ) همچنان درآیه این حقیقت را برای ما انسانها می آموزاند که « قرآن عظیم الشأن، قابل درك و شناخت براى بشر است.
اهداف آیۀ:«الرحمن»اسمی است فقط متعلق و مخصوص خداوند متعال است و شایسته نیست، کس دیگری این نام را داشته باشد و در کل هر نامی که مخصوص خداوند متعال است، درست نیست که برای غیر الله به کار برده شود. مثل: الله – خالق – رازِق و ...
«الرحیم»: اسم و صفـتی برای خداوند بزرگ است، هر چند که خداوند متعال غیر خودش را نیز با این وصف کرده است. «لقد جائکم رسول من أنفسکم عزیز علیه ماعنتم حریص علیکم بالمؤمنین رئوف رحیم» (سوره توبه/128).(قطعاً، برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به هدایت شما حریص و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است).
و (السمیع و البصیر) نیز مثل (الرحیم) هستند، همچنانکه خداوند میفرماید:«إنا خلقنا الإنسان من نطفة أمشاج نبتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا» (سوره انسان آیه :2) (ما انسان را در نطفهای آمیخته آفریدیم تا او را بیازمائیم و وی را شنوا و بینا گرداندیم).
این آیه « الرحمن الرحیم » دلیلی بر یکتا بودن خداوندمتعال در اسماء و صفات است، یعنی اسماء و صفات خداوند متعال فقط به او تعلق دارند و خاص خداوندند.
خَلَقَ الْإِنسَانَ ﴿٣﴾ عَلَّمَهُ الْبَیَانَ ﴿۴﴾
انسان را بیافرید (۳) سخن گفتن را به او آموخت(۴)
خوانندۀ محترم!
در این آیات متبرکه پروردگار با عظمت ما در جمله همهی مخلوقات، روی زمین به خلقت انسان اشاره نموده، این بدین معنی است که فضیلت خلقت انسان نسبت به همه مخلوقات ذی اهمیتر وبیشتر است.
در این ایۀ متبرکه این مفهوم رابه وضاحت میرساند که الله متعال، خالق انسان است، نه طبيعت بىجان که برخی از انسان ها بدان معتقد اند « الرَّحْمنُ ... خَلَقَ الْإِنْسانَ » وهکذا خلقت انسان، ازجمله رحمت الهى می میباشد «الرَّحْمنُ ... خَلَقَ الْإِنْسانَ» همچنان در این آیۀ مبارکه تأکید شرافت قرآن کریم نسبت به انسان مقدم می باشد. «عَلَّمَ الْقُرْآنَ، خَلَقَ الْإِنْسانَ» وموضوع که اموزش علوم ديگر مطرح بحث است، آفرينش انسان مقدّم شده است.«خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ .... الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ » (سوره علق 2ـ4 ) ولی با تأکید باید گفت کهانسان، در سايه فراگيرى قرآن، به كمال خلقتش دست مىيابد. «عَلَّمَ الْقُرْآنَ، خَلَقَ الْإِنْسانَ»
در آیۀ متبرکه « عَلَّمَهُ الْبَيانَ » این مفهوم عالی را می رساند که قدرت بيان، که در انسان وجود دارد از جمله رحمت الهى است. وعلمى مورد ستايش است كه بيان شود.
الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ ﴿۵﴾ وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ ﴿۶﴾
آفتاب وماه با حسابی مقرردرحرکتند(۵) وبته ودرخت برای او سجده می کنند(۶)
در این آیات متبرکه این مفهوم عالی را برای ما می اموزاند که آفتاب ماه ودر جمع ﴿حُسۡبَانٖ﴾ «حساب منظم، نظم ونظام».
مجموع کرۀ زمین در مسیری و به شکلی وتحت یک نظام خاص، منظم و فوق العاده ای حرکت میکنند که خدای تعالی برای آنها تقدیر فرموده.
واین مفهوم را بیان میدارد که هستى، تسليم نظامى است كه از پيش ازپیش از جانب پروردگار تعيين شده است.وگياهان وپته های زمينى، حيات و رويش خود را مرهون آفتاب و ماه آسمانىاند.
اما منظور از سجدهپته ها، گیاه و درخت، خضوع این این موجودات است، برای امر خداوند متعال که به امر او از زمین سر بر می آورند، و به امر او در چهارچوبی نشو و نما میکنند که الله تعالی برایشان مقدر کرده است. از این دقیقتر این که این دو موجود رگ و ریشهی خود را برای جذب مواد عنصری، در دل زمین میدوانند، و همین خود سجدهآنهاست؛ زیرا با سقوط در زمین اظهار حاجت به همان مبدئی می نمایند که حاجتشان را برمی آورد، و او در حقیقت خدایی است که تربیتشان میکند.
سجده کردن «نجم» و«شجر » چیست!
نجم:
«نجم» چنان که راغبدر مفردات می گوید: «أصل النَّجْم، الكوكب الطالع، و جمعه نُجُومٌ، و نَجَمَ، طَلَعَ، ... و منه شُبِّهَ به طلوعُ النّبات،...»(راغب اصفهانی، المفردات فی غريب القرآن، جلد 1، صفحه 791- 792، کلمه «نجم».)
«نجم» در اصل به معناى ستاره است، و گاه « نجم» به آن بوته گفته می شود که برگ وشاخه هایش برزمین فرش می گردند، وتنه ندارد، یعنی گياه بدون ساقه. اساساً اين کلمه در اصل به معناى طلوع است، و اگر به اين گياهان (گیاه بدون ساقه) « نجم» مىگويند؛ بدان جهت است كه از زمين سر بر مى آورند، و اگر به ستاره « نجم» گفته مىشود، نيز به دلیل طلوع آن است. در اين جا(سورۀ الرحمن) به قرينه «شجر» (درخت) منظور معناى دوم يعنى گياهان بدون ساقه است. به اين ترتيب «نجم» به انواع گياهان كوچك و خزنده؛ مانند بوته كدو، خيار، خربزه و... می گویند.
شجـر:
«الشَّجَرُ من النّبات، ما له ساق»، (راغب اصفهانی جلد 1، صفحه 446، کلمه«شجر».
و الشجر: «ما قام على ساق...»( طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، جلد 6، 173، کلمه «شجر».)
شجر به انواع گياهان ساقه دار؛ مانند غلات، درختان و ... گفته مىشود.بنابر این، اگرچه معنای اصلی نجم همان ستاره است، اما بسیاری از مفسران قرآن با توجه به کنار هم قرار گرفتن«نجم» و «شجر» نجم را به گیاه بدون ساقه (بوته ای) معنا کرده اند.
بعد از ذکر معلومات مختصرکلمات«نجم و شجر» به بررسی دیدگاه مفسران می پردازیم که هدف از سجده نجوم و درختان چیست!
بیشتر مفسران قرآن کریم، پس از معنای نجم به گیاهان بی ساقه، سجده گیاهان و درختان را اطاعت بی چون و چرا از خداوند متعال می دانند. و این اطاعت، همان پیروی از قوانین تکوین و عدم تخلف و سرپیچی از مداری است که خداوند در عالم تکوین برایشان ترسیم کرده است.
برخی از مفسران نیز نجم را حمل بر همان معنای اصلی خود کرده و می گویند؛ نجم آن است كه در آسمان است(ستاره) و شجر همان درخت است كه در زمين است، و شايد هدف از ياد كردن اين دو باهم، بيان دورترين چيزها و نزديک ترين آنها به ما، در طبيعت بوده باشد، و اينها هر چند در نظر جامد و بى روح به نظر مىرسند، اما اندازهاى از فهم و احساس دارند كه آنان را به عبادت پروردگارشان دعوت مىكند: « وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ»؛ ( اسراء، 44.)و هيچ چيز نيست جز آن كه تسبيح گويد به سپاسگزارى از پروردگارش، ولى شما ستايش و تسبيح آنها را درنمىيابيد.
از آن جا كه سجود دلالت بر منتهاى خضوع و عبوديت دارد، سجود ستاره و درخت در خاضع بودن آنها نسبت به سنت هاى الاهى مربوط به خود آنها تجلّى پيدا مىكند، چه هيچ ستاره ای را نمى بينيم كه از مدار خود انحراف پيدا كند و هيچ درختى را كه ميوه اى جز ميوه خود به بار آورد.
وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ ﴿٧﴾ أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ ﴿٨﴾ وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ ﴿٩﴾
و آسمان را برافراشت، و ترازوی (عدالت) را برقرار کرد. (۷) تا در وزن حق تلفی نکنید (۸) وزن کردن را به عدالت رعایت کنید و کم فروشی مکنید(۹)
پروردگار با عظمت ما ستارگان را نسبت به زمین بلند قرار داد است ، واین چیزی تصادفی هم نیست که جایگاه آسمان و ( ستاره گان) نسبت به زمین در جای بلندی قرار گیرد. بلند قرار گرفتن آسمان و حجم و اندازه و فاصله ستارگان، از جمله رحمت های حكيمانه الهی است.
از جانب دیگر پروردگار با عظمت ما برای ما انسانها می آموزاند که ترازو (ميزان) و وسيلۀ سنجش بايد عادلانه باشد. «وَ أَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ»همانطوریکه اشاره بعمل آمد نظام هستى برپايه ميزان است. پس زندگى ما نيز بايد بر مدار ميزان باشد.
«وَضَعَ الْمِيزانَ أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزانِ»(در سنجش و ميزان نباید تجاوز صورت گیرد.)
وواضح است که راه رسیدن به عدالت اجتماعی، عمل به قرآن عظیم الشأن واحادیث نبوی است « عَلَّمَ الْقُرْآنَ ... أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزانِ »
در كارها، نه افراط «أَلَّا تَطْغَوْا» و نه تفريط. «لا تُخْسِرُوا»قرآن عظیم الشأن در سورۀ هود آیۀ 85 می فرماید : «وَ یا قَوْمِ أَوْفُواْ الْمِكْیالَ وَ الْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَ لاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیاءهُمْ وَ لاَ تَعْثَوْاْ فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ »«و ای قوم من! پیمانه و وزن را با عدالت، تمام دهید! و بر اشیاء (واجناس) مردم، عیب نگذارید و از حق آنان نكاهید و در زمین به فساد نكوشید.»
وسیلۀ سنجش اشیاء را میزان ( ترازو ) گویند، وهدف قرآن عظیم الشأن در آیه فوق که اشاره به میزان آمده اشاره به هر چیزی است كه با آن وزن و سنجش شود اعم از اینكه قول باشد یا فعل و یا ترازوی متداول، که جمع آن موازین است ، اصطلاح « میزان » نه بار ، وکلیمه « موازین » بصورت جمع هفت بار در قرآن عظیم الشأنبیان گردیده است .
در آیه «وَالسَّمَاء رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِیزَانَ » «و آسمان را بر افراشت، میزان و قانون (در آن) گذاشت. هدف از میزان همان تنظیم امور زمین و آسمان است كه بر اساسا آن، تعادل به وجود آمده و اساس خلقت بر پا مانده است.
میزان عمل در آخرت:
در اینكه الله تعالی در روز قیامت اعمال بندگان را با وسایل خواهد سنجید جای هیچگونه شكی وشبهه نیست امّا اینكه ماهیت این وسایل چگونه خواهد بود ، تفصیل آن در قرآن عظیم الشأن واحادیثی نبوی بیان یافته ، طوریکه در(آیات 8 و9 سورۀ اعراف ) آمده است : «وَ الْوَزْنُ یوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُوْلَـئِكَ الَّذِینَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُم بِمَا كَانُواْ بِآیاتِنَا یظْلِمُونَ » (اعراف/ ۸- ۹)
«وزن كردن (اعمال، و سنجش ارزش آنها) در آن روز، حقّ است! كسانى كه میزانهاى (عمل) آنها سنگین است، همان رستگارانند! و كسانى كه میزانهاى (عمل) آنها سبك است، افرادى هستند كه سرمایه وجود خود را، بخاطر ظلم و ستمى كه نسبت به آیات ما مىكردند، از دست دادهاند.»
آیۀ یاد شده اثبات میكند كه برای نیك و بدِ اعمال وزنی هست و منظور از«وزن » سنگینی اعمال است در عین حال این سنگینی، سنگینی اضافی و نسبی است به این معنی كه حسنات باعث ثقل میزان و سئیات باعث سبكی و خفّت آن است نه اینكه هم حسنات دارای سنگینی باشد و هم سئیات، آن وقت این دو سنگین با هم سنجیده شود هر كدام بیشتر شد بر طبق آن حكم شود، اگر حسنات سنگینتر بود به نعمتهای بهشتی و اگر سئیات سنگینتر بود به دوزخ جزا داده شود.
برخی از از مفسرین در بارۀ « میزان » می نویسند که جمله « أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ »
«تَطْغَوْا» از طغیان مشتق است که به معنای ظلم وبی انصافی است، ومراد آن است که خداوند متعال میزان را بدین جهت برقرار کرده است که شما در وزن کردن باکمی وبیشی ، مرتکب ظلم وستم نشوید.
اصول وقوانین محکمه روز قیامت:
محکمه روز قیامت دارایی اصول وقوانین خاصی خویش می باشد که برخی از این اصول ولوایح مطابق ارشادات قرآنی عبارتند از:
1ـ فیصله دوسیه بطور سِری نمی باشد:
بررسی دوسیه در این روز بطور علنی صورت خواهد گرفت، طوریکه در: (آیۀ :13 سورۀ الاسراء ) « ونُخرِجُ لَهُ يَوْمَ القِيامَةِ كِتابا يَلقاهُ مَنْشُورًا » ( و عمل نامه هرشخص را در گردنش بستهايم و روز قيامت براى او نوشتهاى بيرون آوريم كه آن را در برابر خود آنرا باز نموده مىبيند.)
2ـ تدویر محکمه بطور دقیق وتحت تدابیر شدید صورت خواهد گرفت:
این بدین معنی است که شخص که برای اجرای حکم محکمه حاضر می گردد ، همه به معیتی دونفر فرشته همرا خواهد بود ، طوریکه پروردگار باعظمت ما در ( آیه 21 سوره ق ) می فرماید : « وَجَاءتْ كُلُّ نَفْسٍ مَّعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ » .(و هرشخص که (به صحنه قيامت) مىآيد، با او دو فرشته است كه يكى او را به جلو سوق مىدهد و ديگرى شاهد اوست. (به او گفته مىشود:) همانا از اين صحنه در غفلتى (عميق) بودى، پس پرده (غفلت) تو را كنار زديم وامروز چشمت تيزبين شده است.
وباز می فرماید: «وَ قالَ قَرِينُهُ هذا ما لَدَيَّ عَتِيدٌ » ( آیه 23 سوره ق )(و (فرشته) همراه او گويد: اينك (نامه اعمال او) نزد من آماده است.
«أَلْقِيا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ » ( آیه 24 سوره ق ) وآیه (25 سوره ق ) « مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ مُرِيبٍ »(خداوند به دو فرشته سائق و شهيد خطاب مىكند:) هر كفرپيشه لجوج را به دوزخ افكنيد. (آن كه) سخت مانع خير است و متجاوز و شبهه افكن.
هکذا در (آیه 26 سوره ق ) می فرماید : «الَّذِي جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَأَلْقِياهُ فِي الْعَذابِ الشَّدِيدِ » (آنكه با الله یگانه ، معبود ديگرى قرارداد، پس او را در عذاب سخت بيفكنيد.
3ـ بی عدالتی در محمکه جای ندارد:
در محکمه عدلی الهی در روز قیامت، بی عدالتی محال است، وجای برای بی عدالتی وجود نخواهد داشت طوریکه پروردگاربا عظمت ما در(آیۀ 29 سورۀ ق ) می فرماید : «وَمَا أَنَا بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ» .(و من هرگز به بندگان ظلم نکنم .)
4ـ ضرورت به داشتن وکیل مدافع نیست:
اولتر از همه تصور ما در بخش از موارد آخرت در مقایسه و مقارنه به مسایل و فهم دنیوی است. این مقارنه تصادفی هم نیست، چون الله تعالی برای فهم مسایل دینی در موارد زیاد مثال های آورده که تا آنرا برای فهم ما آسانتر سازد. از جمله درباره دست، الله تعالی صحبت دارد که درین جا منظور این دست نیست که ما انسانها آنرا میشناسیم. در تعابیر مقدس اسلامی از سخن زدن و گپ زدن دست سخن میگوید که درین صورت ماتصور داشتن دهن و زبان برای دست را در ذهن مجسم میسازیم، در حالیکه این تصور ما غیر دقیق است و برای ګپ زدن به امر الهی ضرورت به دهن و زبان نیست. به این ترتیب به عدالی الهی به آن پروسیجر و مفردات تأمین عدالت دنیوی نیست.
در محکمه روز قیامت ضرورت نیست که شخص برای خود وکیل مدافع داشته باشد ، بلکه هر شخص بدون وکیل مدافع به جواب سوالات که برایش مواجه می شود می پردازد، طوریکه پروردگار با عظمت ما در (آیۀ 14 سورۀ اسراء ) می فرماید : «اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَىٰ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا»(در قيامت به شخص گفته مىشود) كتابت را بخوان، كافى است كه امروز، خودت حسابگر خويش باشى.)
در احادیثی نبوی و روایات اسلام توصیه های اکید همین است، كه انسان پيش از قيامت، باید به حساب كار خود رسيدگى كند. زیر اينگونه محاسبهها، زمينهى بيدارى انسان را تقویت می بخشد.
در حدیثی از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت است که می فرماید :« حاسب نفسك قبل ان تحاسب فانه اهون لحسابك غدا »( با خود محاسبه كن قبل از اينكه با تو محاسبه صورت گيرد.اين عمل كار بازپرسى ومحاسبه ترا اسانتر مى سازد.).
همچنان در مورد حضرت عمر بن خطاب رضي الله عنه با زیبایی خاصی میفرماید: «حاسبوا أنفسكم قبل أنتحاسبوا وزنوا أعمالكم قبل أن توزَنوا.» يعني: «خويش را حسابرسي نماييدقبل از آنکه مورد محاسبه قرار گيريد و اعمالتان را بسنجيد پيش از آنکهسنجيده شويد.).
5 ـ رشوت وواسطه غیرممکن است:
با صراحت باید گفت که در روز محکمۀ عدل الهی، نه رشوت فرصت و چلش دارد و نه هم واسطه، نه دارایی بدرد می خورد ونه اولاد به صورت مستقیم برای انسان فایده می رسانده .طوریکه پروردگار با عظمت ما در (آیات 88 و89 )می فرماید : « يَوْمَ لا يَنفَعُ مَالٌ وَلا بَنُونَ» (آن روزی که اموال، (یعنی نیروی مادی) و اولاد، (یعنی نیروی انسانی، به کسی ) سودی نمیرساند.) «إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ »(بلکه تنها کسی (نجات پیدا میکند ) که با قلب سالم (از مریضی کفـر و نفاق و ریا) به پیشگاه الله تعالی آمده باشد.).
6ـ تشابه نام ها هم نخواهد بود:
در محکمۀ عدل الهی در ذکر نام ها اشتباه بعمل نمی اید، یعنی اینکه هرکس دوسیه خویش را بدست خود خواهد گرفت، طوریکه درآیۀ (64 سورۀ مریم ) آمده است:
«وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ ما بَيْنَ أَيْدِينا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَيْنَ ذلِكَ وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا » (ما (فرشتگان) جز به فرمان پروردگار تو نازل نمىشويم؛ آنچه پيش روى ما (در آينده) و آنچه پشت سر ما (در گذشته) و آنچه ميان اين دو قرار دارد از اوست و پروردگار تو فراموشكار نيست.
7 ـ فیصلۀ محکمه تسلیم خود شخص می شود:
در محمکه الهی فیصله نامه مربوط خود شخص می گردد ،وبه کسی دیگر داده نمیشود ، طوریکه در آیات (19 الی 24 سوره الحاقه ) می فرماید :«فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِيَهْ «19» إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقٍ حِسابِيَهْ «20» فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ «21» فِي جَنَّةٍ عالِيَةٍ «22» قُطُوفُها دانِيَةٌ «23» كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخالِيَةِ «24» (پس هر كس كه عمل نامه اش به دست راستش داده شود، (شادى كنان) مىگويد: بيائيد كتاب مرا بخوانيد. من مىدانستم كه با حساب خودم رو به رو خواهم شد. پس او در زندگى رضايت بخشى است. در بهشتى برين كه ميوههايش در دسترس است. به خاطر اعمالى كه در دوران گذشته انجام دادهايد، بخوريد و بياشاميد و گوارايتان باد.
8ـ فیصله ها حضوری بوده وغائبانه نمی باشد :
در محمکه روز قیامت فیصله در حضور شخص صورت می گیرد. حکم وفیصله غائیبانه صادر نمی شود. طوریکه در (آیۀ 32 سورۀ یـس ) آمده است: «وَإِنْ كُلٌّ لَمَّا جَمِيعٌ لَدَيْنَا مُحْضَرُونَ » (و نيستند آنان مگر اينكه همگان نزد ما حاضر مىشوند.).
9ـ دوسیه ها استیئناف طلب نخواهد بود:
طوریکه در (آیات 28 و29 سورۀ ق ) آمده است: «قالَ لا تَخْتَصِمُوا لَدَيَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُمْ بِالْوَعِيدِ «28» ما يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ «29» (خداوند متعال می فرمايد:) نزد من با يكديگر مشاجره نكنيد، من پيش از اين وعده عذاب را به شما داده بودم. هدایت (فرستادن کفاردر دوزخ) نزد من تغيير نمىيابد و من هرگز به بندگانم، ستم نكنم.).
10ـ ضرورت به شاهدان اضافی نیست:
درمحاکم دینوی قانون طوری است که وقتی شاهد به محکمه عدل میآید، آن چیزی را که با حواس خویش دیده و شنیده بیان میکند نه آن چیزی را که گمان کرده و حدس میزند.
در محکمه عدل الهی ضرورت به شا هدان اضافی دیده نمی شود: طوریکه (آیه
24 سورۀ نور) می فرماید: « يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ» (این آن روزى است كه زبانها و دستها و پاهايشان، عليه آنان به آنچه انجام داده اند شهادت مىدهند.).
موضوع اینکه اعضای بدن در قیامت شهادت می دهند، بار ها در قرآن کریم مطرح شده است، طوریکه درسورهى فصّلت آیۀ (20 ) مىخوانيم: «حَتَّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ» ( هنگامى كه به دوزخ رسند، گوش و چشم و پوست بدن آنان به گناهانى كه انجام داده اند، شهادت دهند.
همچنان در سورهى يس (آیه 65 ) مىخوانيم: «الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ» ( در آن روز بر دهان كافران مهر خموشى زنيم و دستهايشان با ما سخن گويند و پاهايشان به آنچه كردهاند شهادت دهند.)
شهادت فرشتگان رقیب عَتِید: همچنان در این روز دوفرشته بربنیاد حکم قرآنی امور شهادت را انجام می دهند: طوریکه در( آیات 18 و20 سورۀ ق ) می فرماید:« مَا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ...وَجَاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ؛ »هیچ سخنى و کاری را به لفظ درنمىآورد و انجام نمیدهد، مگر اینکه مراقبى آماده نزد او آن را ضبط مى کند... و هر کسى مى آید در حالى که با او سوقدهنده و شهادت دهندهاى است. که شهادت دهندگان میتواند همان فرشته رقیب و عتیدی باشد که همراه انسان است.
11ـ دوسیه ها به فراموش سپرده نمی شوند:
طوریکه در (آیۀ 6 سورۀ مجادله می خوانیم : « يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ »(روزى كه خداوند متعال همه آنان را برانگيزد تا به آنچه انجام دادهاند، آگاه سازد. (اعمالى كه) خداوند تماماً شمارش كرده و آنها فراموش نمودهاند و خدا بر هر چيز شاهد و گواه است.).
12ـ اعمال بطور دقیق وزره ، زره بررسی می شود :
طوریکه در (آیۀ:47 سورۀ انبیاء ) می فرماید :«وَ نَضَعُ الْمَوازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا بِها وَ كَفى بِنا حاسِبِينَ «( و ما براى روز قيامت، ترازوهاى عدل برپا خواهيم كرد، پس (در آن روز) هيچ ظلمی به احدى صورت نخواهد گرفت، و اگر (عملى) به اندازه دانهى خردلى (هم) باشد، ما آن را (براى محاسبه) خواهيم آورد و (همين قدر در دقّت محاسبات) كافى است كه ما حسابرس باشيم.)
«خَرْدَلٍ» نام بته ای است كه دانههاى بسيار ريز سياه دارد و در كوچكى و حقارت، ضرب المثل شده است «ميزان» به معناى وسيلهى سنجش، بارها در قرآن مجيد مطرح شده و مورد تأكيد الله متعال قرار گرفته است. ناگفته نباید گذاشت که: سنجش هر چيزى با وسيلهاى متناسب با آن صورت مىگیرد. بطور مثال برای اندازه گیری درجه حرارت وسیله داریم بنام ترمامیتر،برای سنجش فشار هوا، وسیله داریم هوا سنج، براى اندازه گيرى طول وعرض اشیاء، وسیله ای داریم بنام متر، برای سنجش وزن اشياء، وسیله داریم بنام کیلو وغیره که مورد محاسبه می گردد. بديهى است كه براى سنجيدن انسان و اعمال او نيز از وسيلهاى متناسب با او كه همان انسان كامل است واعمال را انجام داده است مورد سنجش قرار می گیرد.
معنای وزن اعمال در قیامت:
معنای وزن اعمال در قیامت، تطبیق اعمال است بر حق، به این معنی هر شخصی پاداش نیكش به مقدار حقی است كه عمل مشتمل بر آن است و در نتیجه اگر اعمال شخصی، شامل هیچ مقداری از حق نباشد از عملش جز هلاكت و عقاب بهره و ثمری عایدش نمیشود.
در قیامت، هیچ میزانی برای اعمال كافران برپا نمیشود:
قابل تذکر است که در قیامت هیچ میزانی برای اعمال کافران انعقاد نمی یابد: طوریکه در (آیه 105 سوره کهف ) می خوانیم : «أُولَئِكَ الَّذِینَ كَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ و َلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ وَزْنًا » «آنها كسانی هستند كه به آیات پروردگارشان و لقای او كافر شدند به همین جهت، اعمالشان حبط و نابود شد از این رو، روز قیامت، میزانی برای آنها برپا نخواهیم كرد.»
عبارت «فَلا نُقیمُ لَهُمْ یوْمَ القیامةِ وَزْنّا » فرع بر حبط و ضایع شدن اعمال است به دلیل اینكه سنجش و وزن در روز قیامت به سنگینی حسنات است و با حبط عمل دیگر سنگینی باقی نمیماند و در نتیجه وزن كردن معنا ندارد.
به عبارتی دیگر توزین و سنجش مربوط به جایی است كه چیزی دربساط باشد كافران كه چیزی در بساط ندارند چگونه توزین و سنجشی داشته باشند.
وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ ﴿١٠﴾ فِیهَا فَاکِهَهٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ الْأَکْمَامِ ﴿١١﴾
وَالْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَالرَّیْحَانُ ﴿١٢﴾ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿١٣﴾
و (خداوند) زمین را برای مخلوقات (خود) نهاد (۱۰) در آن میوه ها(ی گوناگون) و درخت خرمای شگوفهدار است (۱۱) و دانه هاى پوست دار و گياهان خوشبوست(۱۲)
پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (انکار) میکنید؟( ۱۳)
«الارض » :
ابن منظور، محمدبن مکرم در قاموس لسان العرب، جلد هفتم صفحه 112 می نویسد: «ارض » به معنای آن چیزی است که مردم بر آن زندگی میکنند، وبرخی بدین عقیده اند «ارض » به معنای آنچه که پائین و مقابل آسمان قرار دارد .ابن منظور، لسان العرب، طبع، بیروت، سال ۱۴۱۴ق،
کلمۀ «ارض » 461 بار در قرآن عظیم الشأن به طور مفرد تذکر رفته ، صرف درسورۀ طلاق آیۀ 12 به لفظ مفرد اراده جمع شده که هدف آن آیه هفت آسمان است: « اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ » (الله آن ذاتی است که هفت آسمان را آفرید، و از زمین نیز همانند آنها ).
«أنام» :
«أَنَامِ» «مردمان».
شیخ علامه بیضاوی مفسر بزرگ جهان اسلام «أنام» را ذی روح ( صاحب روح) ترجمه کرده است، وظاهر آن است، که هدف از«أنام» در این آیه جِـن واِنس می باشند، زیرا تمام ذی روحها تنها این دوگروه مکلف ومامور به احکام شرع می باشند ، ودر این سوره این دو گروه مورد خطاب قرار گرفته اند.
«فاكِهَةٌ» شامل همه میوه ها میشود .
و «ريحان» به هر گياه خوشبواطلاق میشود، ولی مُـفَّسِر بزرگ اسلام ابن عباس «ریحان » را در این آیه به رزق تفسیر نموده است.«کما یقال خرجت اطلب ریحان الله» یعنی من جهت کسب رزق خدا بیرون آمده ام.
«اكمام» جمع «كم» به معناى پوششى است كه ميوه را در برمىگيرد،
«حب» به معناى دانه
«عصف» به معناى برگها و اجزايى است كه از گياه جدا مىشود، ویا «دارای قشروپوسته، دارندهی برگ».
«ٱلرَّيۡحَانُ» «گیاهان خوشبو، ریحان».
«آلاءِ» جمع «الى» به معناى نعمت ها است.
- در آیات متبرکه یک مفهوم عالی برای فهم انسانها مورد بحث قرار گرفته است وآن اینست که تمام هستى توسط یک مدبر خاصی رهبری وهدایت می شود.
وبا اعجاز خاصی می فرماید که زمین وما فیها آن برا استفاده همه موجودات زمينى و از آن جمله انسان است.
ـ میوه از جمله نعمت های است که نقش مهمى در تغذيه انسان را دارا می باشدکه از آن جمله ارزش تغذیتی خرما نسبت به سایر میوها بیشتر است.
پروردگار با عظمت نه تنها نعمت میوه را یاد آوری نموده، بلکه می فرماید که حتی پوست وغلاف میوه از جملۀ نعمت های الهی می باشند «وَ الْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ» وهکذا بوی وخوش بوی گیاهان نیز از جمله از نعمتهاى الهى به شمار می رود «وَ الرَّيْحانُ»
بنآ به انسان وجِن که مسؤول مكلّف و بهرهمند از نعمتهاى زمين است، خطاب نموده می فرماید که اگاه باشند که تكذيب آيات الهى، سرزنش را به دنبال دارد.
خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ کَالْفَخَّارِ ﴿١۴﴾ وَخَلَقَ الْجَانَّ مِن مَّارِجٍ مِّن نَّارٍ ﴿١۵﴾ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿١۶﴾
انسان را از گل خشکیدهای چون سفال بیافرید (۱۴) و جِن را از شُعلهای از آتش آفرید (۱۵) پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (انکار) میکنید؟ (۱۶)
«ٱلۡفَخَّارِ» «سفال».
خوانندۀ محترم!
قبل از اینکه بحث خویش رادر باره خلقت آغاز نمایم ، لازم می دانم در روشنایی قرآن عظیم الشأن در مورد آفرینش زمین مطالب را بعرض برسانم وبعداً در مورد داستان خِلقت معلومات را ارایه بدارم :
پروردگار با عظمت ما در (آیات 9 الی 12 سورۀ فصلت ) می فرماید: «قُلۡ أَئِنَّكُمۡ لَتَكۡفُرُونَ بِٱلَّذِي خَلَقَ ٱلۡأَرۡضَ فِي يَوۡمَيۡنِ وَتَجۡعَلُونَ لَهُۥٓ أَندَادٗاۚ ذَٰلِكَ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ، وَجَعَلَ فِيهَا رَوَٰسِيَ مِن فَوۡقِهَا وَبَٰرَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَآ أَقۡوَٰتَهَا فِيٓ أَرۡبَعَةِ أَيَّامٖ سَوَآءٗ لِّلسَّآئِلِينَ، ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ وَهِيَ دُخَانٞ فَقَالَ لَهَا وَلِلۡأَرۡضِ ٱئۡتِيَا طَوۡعًا أَوۡ كَرۡهٗا قَالَتَآ أَتَيۡنَا طَآئِعِينَ، فَقَضَىٰهُنَّ سَبۡعَ سَمَٰوَاتٖ فِي يَوۡمَيۡنِ وَأَوۡحَىٰ فِي كُلِّ سَمَآءٍ أَمۡرَهَاۚ وَزَيَّنَّا ٱلسَّمَآءَ ٱلدُّنۡيَا بِمَصَٰبِيحَ وَحِفۡظٗاۚ ذَٰلِكَ تَقۡدِيرُ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡعَلِيمِ»
«بگو: آیا شما به آن کسی که زمین را در دو روز آفرید کافر میشوید، و برای او همتایانی قرار میدهید؟! او پروردگار جهانیان است و در آن (زمین) کوهها را از فرازش پدید آورد، و در آن برکت داد، و خوراک (و رزق، اهل) آن را مقدر (و معین) فرمود، (اینها همه) در چهار روز بود، (بنابراین) برای سؤال کنندگان (واضح و) روشن گردید. سپس به سوی آسمان متوجه شد، در حالی که بصورت دود بود، پس به آن و به زمین فرمود: خواسته یا ناخواسته بیایید، گفتند: به دلخواه آمدیم، پس آنها را (بهصورت) هفت آسمان در دو روز ساخت، و در هر آسمانی کار (و تدبیر) آن (آسمان) را وحی کرد، و آسمان دنیا را با چراغهایی (= ستارگان) بیاراستیم (و از شیاطین) حفظ کردیم، این است تقدیر (خداوند) پیروزمند دانا».
سبحان الله! خداوند متعال میفرماید وقتی زمین را ساختیم، کوهها را بر روی آن قرار دادیم.
در مسند امام احمد بن حنبل، روایتی داریم که خداوند وقتی زمین را ساخت، به لرزش افتاد و به وسیلهی کوهها، زمین محکم گردانیده شد.
در قرآن عظیم الشأن هم از لفظ «اوتاد» استفاده میکند، یعنی کوهها مانند میخاند. فرشتگان از خداوند میپرسند:
خداوندا آیا از کوه محکمتر هم داریم؟
خداوند میفرماید:
بله از کوه محکمتر آهن است،
گفتند: از آن محکمتر چی؟
گفت بله از آن محکمتر آتش است،
گفتند: از آن چی؟
فرمود: بله آب آتش را خاموش میکند.
گفتند: از آب چی؟
گفت: مؤمنی که صدقهای را در راه الله میدهد به نحویی که دست چپش از دست راستش که صدقه میدهد با خبر نشود.
این از همه محکمتر است!»
«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ الْأَرْضَ، جَعَلَتْ تَمِيدُ، فَخَلَقَ الْجِبَالَ، فَأَلْقَاهَا عَلَيْهَا فَاسْتَقَرَّتْ، فَتَعَجَّبَتِ الْمَلَائِكَةُ مِنْ خَلْقِ الْجِبَالِ، فَقَالَتْ: يَا رَبِّ، هَلْ مِنْ خَلْقِكَ شَيْءٌ أَشَدُّ مِنَ الْجِبَالِ؟ قَالَ: نَعَمْ، الْحَدِيدُ. قَالَتْ: يَا رَبِّ، هَلْ مِنْ خَلْقِكَ شَيْءٌ أَشَدُّ مِنَ الْحَدِيدِ؟ قَالَ: نَعَمْ، النَّارُ قَالَتْ: يَا رَبِّ، هَلْ مِنْ خَلْقِكَ شَيْءٌ أَشَدُّ مِنَ النَّارِ؟ قَالَ: نَعَمْ، الْمَاءُ. قَالَتْ: يَا رَبِّ، فَهَلْ مِنْ خَلْقِكَ شَيْءٌ أَشَدُّ مِنَ الْمَاءِ؟ قَالَ: نَعَمْ، الرِّيحُ. قَالَتْ: يَا رَبِّ، فَهَلْ مِنْ خَلْقِكَ شَيْءٌ أَشَدُّ مِنَ الرِّيحِ؟ قَالَ: نَعَمْ، ابْنُ آدَمَ يَتَصَدَّقُ بِيَمِينِهِ يُخْفِيهَا مِنْ شِمَالِهِ». (مسند أحمد: 11805).
بعد از اینکه پروردگار با عظمت زمین را خلق نمود، کوه ه هار بروی زمین قرار داد وهمه ما یحتاج که برای زندگی انسان ضروری ولازمی خلق نمود، سپس انسان را خلیفه این سر زمین تعیین نمود.
طوریکه قرآن عظیم الشأن در باره داستان خلقت انسان در (آیۀ 30 سورۀ البقرة ) می فرماید: «وَإِذۡ قَالَ رَبُّكَ لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٞ فِي ٱلۡأَرۡضِ خَلِيفَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَجۡعَلُ فِيهَا مَن يُفۡسِدُ فِيهَا وَيَسۡفِكُ ٱلدِّمَآءَ وَنَحۡنُ نُسَبِّحُ بِحَمۡدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَۖ قَالَ إِنِّيٓ أَعۡلَمُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٣٠»«و (بیاد بیاور) هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی قرار خواهم داد.
گفتند: آیا کسی را در آن قرار میدهی که در آن فساد و خونریزی کند؟
ما تسبیح و حمد تو را به جا میآوریم و تو را تقدیس میکنیم.
پروردگار فرمود: یقیناً من میدانم آنچه را که شما نمیدانید».
برخی از علماء در تفسیر این آیۀ مبارکه تأویلات مختلفی را به عمل می آورند وحتی می نویسند که از فهم این آیه طوری فهمیده می شود که:قبل ازآدم موجوداتی بودند به نام «بشر» که خونریزی میکردند و ملایک با قیاس بر آنها دربارهی وجود انسان بر زمین، با هم سخن گفتند.
در تفسیر این آیه چندین تفسیر را مفسرین کرام بیان داشته اند که از جمله:
اینکه قبل از آدم جِنیان بر روی کرهی زمین بودند و فساد میکردند.
ویا اینکه:فرشتگان میدانستند خلیفه یعنی کسی که امر به عدل میکند و امر به عدل زمانی انجام میپذیرد که فساد و ظلمی باشد.
و یا اینکه خداوند متعال خودش به ملائکه فرموده که موجودی خلق میکنم که به عبادت من بر روی کرهی ارضی میپردازد، ولی با این وجود عدهای از آنها فساد هم میکنند که این تفسیر صحابه و تابعین است، تفسیر قتاده و ابن عباس و ابن مسعود و... که میگویند الله تعالی خودش به ملائکه دربارهی انسان فرموده است و از قبل به آنها آگاهی داده است.(مراجعه شود به رساله :چگونه خلقت آغاز شد؟اولین انسان چگونه آفریده شد؟ نوشتۀ ماموستا بهروز عزیزی ((سنبله) 1396 ه .ش - ذوالحجة 1438 ه .ق )
ملائکه تعجب میکنند و میگویند خداوندا اگر برای عبادت خلقشان میکنی ما که تو را تسبیح میکنیم و در عین حال گناهی را هم مرتکب نمیشویم، پس بگذار تنها ما باشیم و خداوند متعال در جوابشان میفرماید: من چیزی میدانم که شما نمیدانید.
خلقت بَشَر یا اِنسان:
کلمهی «بشر» هم، در قرآن کریم به معنای «آدم یا انسان» ذکر یافته است. «بشر» هم نام دیگری برای همین انسان است که دربارهی آن امام راغب اصفهانی میفرماید: «بشر یا بشره یعنی ظاهر اصلی پوست خارجی و «أدیم» هم به معنای باطن پوست است و بدین خاطر به انسان بشر میگویند که ظاهرش به طور کامل از پشم و مو پوشیده نشده است، و اینکه چرا به او آدم میگویند، میگوییم این یا از «أدیم» گرفته شده که به معنای پوست است و یا از «أُدمه» گرفته شده است که به معنای گندمگون بودن است، که در آن مثلاً رنگ حضرت آدم ÷ گندمگون یا همان سبزه بوده است. ولی تفسیر صحیح این است که چون آدم از خاک سرزمین است، اسمش از«ادیم» گرفته شده و نام او را آدم گذاشته اند.
خوانندۀ محترم!
در این جای شک نیست که الله تعالی، بدیع السماوات و الارض است، خالق لایزال ذاتی است، که بدون هیچ نمونهی از پیش ساخته شدهای، به ابداع و آفرینش آسمانها و زمین پرداخته است، تا انسان خلیفهی این سرزمین شود.
خلیفه:
خلیفه را علماء به دو معنا آورده اند، یکی اینکه یعنی حکم فرمانروایی و توانایی استفاده از تمام چیزهایی را که بر روی کرهی زمین است به این انسان داده است، یعنی انسان به عنوان خلیفهی خداوند به سیر و سلوک و تصرف در کرهی زمین میپردازد و خداوند متعال ( پادشاه دایم هم، خودش موجود است و بر همه چیز این آدمی ناظر است.
ومعنی دوم اینکه: خلیفه به معنای مرگ یک انسان و جانشین شدن دیگری به جای او که این مختص این کرهی خاکی است.
خِـلـقـت اولین انسان:
قرآن عظیم الشأن در مورد اینکه اولین انسان چگونه خلق شده در (آیۀ 5 سورۀ الحج ) با زیبای خاص می فرماید: «يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِن كُنتُمۡ فِي رَيۡبٖ مِّنَ ٱلۡبَعۡثِ فَإِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن تُرَابٖ» «ای مردم! اگر از برانگیخته شدن در شک هستید، پس (به این نکته دقت کنید:) همانا ما شما را از خاک آفریدیم».
و در (آیۀ7 سورۀ السجدة) میفرماید: «ٱلَّذِيٓ أَحۡسَنَ كُلَّ شَيۡءٍ خَلَقَهُۥۖ وَبَدَأَ خَلۡقَ ٱلۡإِنسَٰنِ مِن طِينٖ » «(همان) کسی که هر چه را آفرید به نیکوترین (وجه) آفرید، و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد». یعنی پس از آفرینش وخلقت همه چیز، انسان را از خاک آفرید و خاک را تبدیل به گِل کرد! «فَٱسۡتَفۡتِهِمۡ أَهُمۡ أَشَدُّ خَلۡقًا أَم مَّنۡ خَلَقۡنَآۚ إِنَّا خَلَقۡنَٰهُم مِّن طِينٖ لَّازِبِۢ» (سوره الصافات: 11)«پس (ای پیامبر) از آنها بپرس که آیا آفرینش آنها سخت تر است، یا (آفرینش) آنچه ما آفریدهایم، ما آنها را از گِل چسپندهای آفریدیم».
ویا طوریکه در( آیۀ 14 سورۀ الرحمن )خواندیم «خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِن صَلۡصَٰلٖ كَٱلۡفَخَّارِ» «انسان را از گِل خشکیدهای چون سفال آفرید».
انسان به اساس حکم قرآنی که (در آیۀ 5 سورۀ حج ) بیان شده است، در آغاز آفرینش خاک بوده طوریکه می فرماید: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ ۚ وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ۖ وَمِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّىٰ وَمِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلَىٰ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئًا ۚ وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ » (ای مردم، اگر شما در (روز قیامت و قدرت الله بر) بعث مردگان شک و ریبی دارید (برای رفع شک خود بدین دلیل توجه کنید که) ما شما را اول از خاک آفریدیم آن گاه از آب نطفه، آن گاه از خون بسته، آنگاه از پارهای گوشت با آفرینشی تمام و ناتمام، تا (در این انتقال و تحولات قدرت خود را) بر شما آشکار سازیم و (از نطفهها) آنچه را مشیّت ما تعلق گیرد در رحمها قرار میبخشیم تا به وقتی معین، آن گاه شما را به صورت طفلی (چون گوهر از صدف رحم) بیرون آریم تا (زیست کرده و) سپس به حد بلوغ و رشد خود برسید و برخی از شما (در این بین) بمیرد و برخی به سن پیری و دوران ضعف و ناتوانی رسد تا آنجا که پس از دانش و هوش خرف شود و هیچ فهم نکند، و (دلیل دیگر از ادلۀ قدرت خداوند بر معاد آن که) زمین را بنگری وقتی خشک و بیگیاه باشد آن گاه چون باران بر آن فرو باریم سبز و خرم شود و (تخمها در آن) نمو کند و از هر نوع گیاه زیبا برویاند.)
همچنان اینکه سپس با آب آمیخته شده است و به صورت گِل در آمده است: طوریکه در (آیه 2 سوره انعام ) می فرماید : «هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ طِينٍ ثُمَّ قَضى أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ »(او كسى است كه شما را از گل آفريد، پس از آن أجلى را (براى زندگى شما در دنيا) قرار داد و أجلى معيّن (كه مربوط به آخرت يا غير قابل تغيير در دنياست) نزد اوست. پس (با وجود اين) شما شك و شبهه مىكنيد؟)
وهکذا بعد انرابه صورت گِل بدبو یا لجن تغییر شکل داده : طوریکه (در آیه 28 سوره حجر ) می فرماید : «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ »(و (ياد كن) آنگاه كه پروردگارت به فرشتگان گفت: همانا من بشرى را از گِلى خشك سياه و بدبو شده خلق مىكنم.)
وسپس حالت چسبندگی پیدا کرده است: طوریکه در (آیه 11 سورۀ صافات ) «فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِينٍ لازِبٍ» (پس از آنان نظر بخواه كه آفرينش آنان سختتر است يا كسانى كه ما (در آسمانها و زمين) آفريديم؟ ما آنان را از گِلى چسبنده آفريديم ) وبعد و بعد گِل خشکیده و سفال گونهای شده است، طوریکه ( آیۀ 14 سورۀ الرحمن) بدان اشاره نمودیم :«خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ کَالْفَخَّارِ» در واقع صلصال یعنی: گِل خشکیدهای که با زدن به آن، صدا میدهد.
ازجمله در( آیات: 26 و 27 و 33 سورۀ حجر ) آمده است: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ »«26 » (وهمانا ما انسان را از گِلى خشك، از گِلى سياه متغير و بو گرفته، آفريديم.) و« «وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ «27» (وقبل از انسان، جنّ را از آتشى سوزان و نافذ آفريديم. )
«صَلْصالٍ» به گِل خشك و نه پختهاى گويند كه هرگاه در آن زده شود، صداى صوت از آن بیرون می اید. وآیه 33 سورۀ حجر « قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «33» ((ابليس) گفت: من اينگونه نيستم كه براى بشرى كه او را از گِلى خشك، از گِلى سياه و بدبو آفريدهاى، سجده كنم.
قابل یاد آوری است:
در فرهنگ قرآن عظیم الشأن، جنّ موجودى مكلّف است كه مورد خطاب الله تعالی قرار گرفته است، «يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ» جنیات قرآن را مىفهمیدند، طوریکه در اولین آیه از سوره جنّ مىخوانيم: «اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ» گروهى از جنّ قرآن را گوش كردند.
جنّ همانند انسان داراى شهوت است. چنانكه درباره زنان بهشتى مىخوانيم كه آنها باكره هستند، نه انسانى با آنها آميزش كرده و نه جنّى. «لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ» «الرحمن 74» و طبق اين آيه آفرينش آن از آتش و قبل از انسان بوده است. چنانكه ابليس از جنّ است، «كانَ مِنَ الْجِنِّ» وهمانند ديگر كافران از جنّ به دوزخ مىرود. «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ» «هود 119 »
هدف ازنفخ روح الهی:
در ادامه بحث خلقت انسان باید گفت که قرآن عظیم الشأن در (آیۀ 9 سورۀ السجدة ) می فرماید: « َنَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِ» (و از روح خود در آن دمید) و در این هنگام بود که خداوند از روحش در او دمید.
هدف از روح او، روح الله نیست، بلکه منظور روح مخلوقی است متعلق به انسان و خداوند به آن قدرت و منزلت داده است.
روحی که در کالبد انسان نفخ شده، تنها متعلق به انسان است و به حیوانات تعلق نمیگیرد.
خلقت انسان درحدیث:
همچنان در مورد خلق انسان حدیث صحیحی داریم که:پیامبر صلی الله علیه وسلم بیان میکند که خداوند اول نفس آدم را آفرید و سپس روح انسان را از طریق بینیاش به کالبد او دمید. والله اعلم.
«لَمَّا خَلَقَ اللهُ آدَمَ وَنَفَخَ فِيهِ الرُّوحَ عَطَسَ، فَقَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ، فَحَمِدَ اللهَ بِإِذْنِ اللهِ، فَقَالَ لَهُ رَبُّهُ: «رَحِمَكَ رَبُّكَ يَا آدَمُ»، فَقَالَ لَهُ: « يَا آدَمُ اذْهَبْ إِلَى أُولَئِكَ الْمَلَائِكَةِ، إِلَى مَلَأٍ مِنْهُمْ جُلُوسٍ، فَقُلِ: السَّلَامُ عَلَيْكُمْ» قَالُوا: وَعَلَيْكَ السَّلَامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكَاتُهُ، ثُمَّ رَجَعَ إِلَى رَبِّهِ فَقَالَ: إن هَذِهِ تَحِيَّتُكَ، وَتَحِيَّةُ بَنِيكَ وَبَنِيهِمْ».
در اینجا بیان میشود هنگامی که آدم خلق شد و روحش در او دمیده شد، آدم عطسه کرد و بلافاصله گفت الحمدلله و پروردگارش در جواب به او گفت یرحمک الله، سپس خداوند به او گفت به سوی آن فرشتگان برو و به آنها سلام کن. به آنان گفت السلام علیکم، ملایکه در جوابش گفتند وعلیک السلام و رحمة الله، خداوند در اینجا درس دیگری به آدم داد و خطاب به او گفت این سلام بین تو و بین فرزندان تو است ای آدم.
همچنان درمورد خلقت ادم حدیثی صحیح داریم که در بخاری ومسلم روایت شده است: «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: " خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ وَطُولُهُ سِتُّونَ ذِرَاعًا». (تفصیل حدیث درالبخاري شمارۀ (6227) ومسلم شمارۀ (2841)
( خداوند آدم را خلق کرد، در حالی که طولش شصت ذراع، و عرض بدنش هفت ذراع
بود (هرذراع نیم متر است )، یعنی حضرت آدم سی متر، و عرض بدنش سه و نیم متر بود، و روایت است هرکسی که داخل بهشت میشود، به همان هیکل و صورت آدم وارد بهشت خواهد شد، و ما میدانیم که پیامبر صلی الله علیه وسلم همان کسی است که خداوند در بارهاش میفرماید:«وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ، إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَى» (سورۀ النجم: 3-4).(و از روی هوای نفس سخن نمیگوید. این نیست جز آنچه به او وحی میشود (و بهجز وحی چیزی نمیگوید)».
هکذا درحدیث داریم در مورد اینکه پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ عَلَی صُورَتِهِ». در اینکه مفهوم این حدیث چیست، میان علماء ومحدثین اختلاف نظر است، اما یکی از معانی آن این است که خداوند آدم را آفرید بدون طی مراحل جنینی و بلوغ و... بلکه هنگام خلقتش او کامل کامل بود و میتوانست حرف بزند.« عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : " إِذَا قَاتَلَ أَحَدُكُمْ أَخَاهُ فَلْيَجْتَنِبْ الْوَجْهَ فَإِنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ عَلَى صُورَتِهِ» ( مسلم (2612)
رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ ﴿١٧﴾ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿١٨﴾
او پروردگار دو مشرق و دو مغرب است (۱۷) پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (انکار) میکنید؟( ۱۸)
اصطلاح مغرب ومشرق در جنب کی در اصطلاحات عرفی مردم وجود ، اصطلاح علمی است که هدف از آن شرق و غرب عالم است که طلوع و غروب افتاب از آنجا صورت میگیرد .این بدین معنی است ، به طرف که آفتاب طلوع می کند بنام مشرق وبطرف که آفتاب غروب می کند به نام مغرب گفته می شود، ولی با دقت عقلی و علمی ثابت میشود که زمین مشرقها و مغربهای متعددی دارد.
چون زمین به شکل کُره است و به دورآفتاب حرکت میکند، در هر نقطه زمین، یک مشرق و مغرب و اثر طلوع و غروب مکرر آفتاب، پیدا میشود.
آفتاب در هر روز، ساعت معین طلوع و غروب میکند که با ساعت طلوع و غروب روز قبل و بعد متفاوت است. بنابر این، به تعداد روزهای سال مشرق و مغرب داریم. برای هر انسانی شش جهت متصور است، پس طلوع و غروب نسبت به جایگاه هر کس متفاوت است.
پس اگر چه در ظاهر یک مغرب و مشرق بیشتر نیست، ولی در واقع مشرقها و مغرب های متعددی وجود دارد. بنابر این، تعبیر به مشرق و مغرب یا هم مشارق ومغارب با مبانی علمی منافی نیست.
طوریکه درآیۀ 115 سورۀ البقره می خوانیم :« وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ» یعنی: ( و خدا را است مشرق و مغرب، هر سو که روی آورید همانجاست روی الله ، هر آئینۀ خداوند فراخ نعمت دانا است.
این آیه در مورد تغییر قبله است، چون قبله از طرف مسجد الاقصی به طرف مسجد الحرام تغییر کرده بود، یهودیان مسلمانان را مسخره کرده و میگفتند که چرا شما قبله خود را تغییر دادید ؟ مگر میشود قبله را هم تغییر داد ؟! خداوند در این آیه میفرماید : « و لله المشرق و المغرب فاینما تولوا فثم وجه الله » یعنی مشرق و مغرب برای خداست و به هر طرف که رو کنید همانجا رو به خدا دارید .
در این آیه خداوند به یهودیان در مورد تمسخرشان تذکری داده و میفرماید: فکر نکنید که رو کردن به طرف خدا فقط در مسجد الاقصی امکان پذیر است بلکه مشرق و مغرب عالم از آن اوست. بنا بر این مراد از مشرق و مغرب در این آیه همان اصل شرق و غرب عالم است.
همچنان در آیۀ فوق «رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ» یعنی (او خدائیست که ربّ دو مشرق و دو مغرب است.).
آفتاب در هر روز از نقطه ای طلوع و از نقطه ای هم غروب میکند اما با توجه به حد اکثر میل شمالی افتاب در تابستان و میل جنوبی آفتاب در زمستان در حقیقت دو مشرق و دومغرب مختلف بوجود می آید که بقیه روز های سال در میان این دو میباشند. که همین امر باعث پیدایش فصول چهار گانه میشود که آن نیز موجب پیدایش بسیاری از نعمات الهی میشود.
لازم بذکر است که از یکی از این دو میل تعبیر به مدار رأس السرطان و از دیگری تعبیر به مدار رأس الجدی میکنند .
بنابر این وجود دو مشرق و دو مغرب در این آیه یعنی حد اکثر میل جنوبی و شمالی آفتاب که در تابستان و زمستان روی میدهد که باعث بوجود آمدن فصول چهار گانه و به تبع آن بسیاری از نعمات الهی میشود .
همچنان آیۀ 40 سورۀ معارج می خوانیم : « فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ » یعنی "قسم میخورم به رب مشارق و مغارب":
مراد از مشارق ؛ طلوع متعدد آفتاب از ناحیۀ شرق عالم در تمام روز های سال است و مراد از مغارب؛ غروب متعدد آفتاب از ناحیۀ غرب در تمام روز های سال است.
خلاصه: مراد از یک مشرق و یک مغرب، اصل وجود شرق و غرب عالم است و مراد از دو مشرق و دو مغرب؛ حد اکثر میل جنوبی و شمالی آفتاب در طول سال است و مراد از چند شرق و چند غرب، طلوع و غروب متعدد خورشید در روزهای سال است که از مشرق و مغرب صورت میگیرد .
پس میبینیم که خداوند متعال چقدر نظم و آفرینش دقیق عالم را در آیات فوق به نمایش می گذارد.
دروس حاصله:
از محتوی آیۀ متبرکه« رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ ... رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ »به صراحت معلوم می شود که احاطۀ قدرت الهی به شرق و غرب عالم يكسان است.
در این آیۀ متبرکه به انسان می آموزاند که اهتمام وتوجه وشناخت آفاق و انفس، هر دو توجّه مىدهد «خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ ... رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ ... الْمَغْرِبَيْنِ»
حركت زمين به گونهاى است كه مشرق و مغرب پديد مىآيد و اين از نعمتهاى الهى
پديدههاى طبيعى، هم براى انسان نعمت است و هم براى جِن.
مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ ﴿١٩﴾ بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا یَبْغِیَانِ ﴿٢٠﴾ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿٢١﴾
دو بحر (شیرین و شور) را روان ساخت در حالی که همواره باهم تلاقی و برخورد دارند (۱۹) (ولی) میان آن دو حایلی است که یکی بر حد دیگر (لَّا یَبْغِیَانِ ) تجاوز نمی کنند (درنتیجه باهم مخلوط نمی شوند!) (۲۰) پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (انکار) میکنید؟ (۲۱)
درتفسیر این آیۀ متبرکه مفسرین تفاسیر مختلفی را ارائه داشته اند ودر مجموع بصورت عموم می نویسند که:هدف از دو بحر، همانابحری آب شیرین و شور است که در بسیارى از مناطق جهان در کنار هم در جریان هستند، بدون اینکه با هم مخلوط گردند و این منظره در تمام مناطقى که رودخانه هاى آب شیرین به بحر مى ریزد، به خوبى دیده مى شود.
«مَرَجَ» به معناى رها ساختن است و «بَرْزَخٌ» به حدّ فاصل ميان دو چيز گفته مىشود.
﴿يَلۡتَقِيَانِ﴾ «بایکدیگربرخورد میکنند، بهم رسنده».
«لؤلؤ» به معناى مرواريدى است كه درون صدف پرورش می يابد و «مرجان»، هم به مرواريدهاى كوچك گفته مىشود و هم به نوعى از حيوان دريايى اطلاق می شود كه شبيه شاخه درخت است و صيّادان آن را شکار مىكنند.
«بحر» هم به آب زياد گفته مىشود، خواه بحر باشد ویا هم رودخانه ویا دریا ، اما هدف از «بحرين»، آبهاى شور و شيرين است. معمولًا آب رودخانهها شيرين و آب بحر ها شور است. طوریکه در آیۀ 12 سورۀ فاطر می خوانیم : «ما يَسْتَوِي الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ» دو بحر يكسان نيستند، يكى آبش گوارا، شيرين و نوشيدنش خوشگوار است و يكى شور و تلخ است. آب شور براى حفظ حيات جانداران بحری است و آب شيرين براى حفظ حيات نباتات، گياهان، انسانها و حيوانات كه در خشكى زندگى مىكنند.
«مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ» :
عبارتِ «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ» دو بار در قرآن عظیم الشأن ذکر یافته است : يك بار در سورۀ فرقان( آيۀ 53 و يك بار هم در همین سوره ) در آنجا ابتدا از جهاد بزرگ با كفار سخن به میان آمده مىگويد. «فَلا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبِيراً» و به تعقیب آن مىفرمايد: «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً» ( دو بحررا به هم درآمیخت که این آب گوارا و شیرین و آن دیگر شور و تلخ است، و بین این دو آب (در عین به هم آمیختن) واسطه و حایلی قرار داد که همیشه از هم منفصل و جدا باشند.).
خوانندۀ محترم!
در آیۀ :«مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ. بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ».( پروردگار با عظمت ما در جمله سایر نعمت های اعطا شده از این نعمت دوبحر را اینگونه توصیف میکندکه ازاین دوبحر: « لؤلؤ و مرجان بدست میآید». و در آیه دیگری منظور از «البحرین» (دو دریا) به روشنی به دست میآید: «او است که دو بحر را به هم در آمیخت،بر یک دیگر غلبه نمی کند ، این شیرین و گوارا و آن شور و تلخ، و میانشان مانعى قرار داد نفوذ ناکردنى تا با هم مخلوط نشوند (گویا هر یک به دیگرى میگوید) دور باش و نزدیک نیا».
برخی از خصوصیات این دوبحر:
این دو بحر بایکدیگر برخورد و با هم مناسبت دارند، اما در عین حال هیچیک نمیتوانند بر دیگری غلبه کنند ؛ زیرا در میان این دو حائل و مانعی وجود دارد. این دو بحر با دو خصوصیت متفاوت در کنار یکدیگر قرار دارند ، اما مانعی در این میان وجود دارد که به هیچیک اجازه نمیدهد بر دیگری غلبه پیدا کند و این به حق نشانی بزرگ از قدرت و عظمت الهی است، آثار وقدرت الهی و برترى اراده او بر همه چيز هويداست. در آب درياى شور، درآب درياى شيرين وقدرت الهی درتلاقى و برخورد این آب ها، هم شرین وآب شور از كنار هم مىگذرند و در يكديگر داخل نمىشوند.
نعمات که دراین آب ها وجود دارد ، وپروردگار با عظمت ما این نعمت ها ی بزرگی را برای استفاده مخلوقات خویش آفریده است . بنابر همین حکمت است که در ادامه می فرماید: «فَبِأَىّ ءَالَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ » پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (اِنکار) میکنید؟
یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ ﴿٢٢﴾ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿٢٣﴾
از آن دو، مروارید و مرجان بیرون می آید (۲۲) پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (اِنکار) میکنید؟( ۲۳)
یعنی از این دو دریای گوارا و شور، لؤلؤ و مرجان بیرون میآید، و این خود یکی از نعمت های که انسانها از آن مستفید می شوند.
در این آیه یکبار دیگر بر عظمت وقدرت لاینتاهی پروردگار را نشان می دهد، که در بر وبحر با آب های شیرین وآب های شور واینکه آنرا چطور بشکل معجزه آسا در کنار هم قرار داده انددر میان آن دو برزخی است كه یكی بر دیگری غلبه نمیكند. قریب به همین مضمون است كه میفرماید: «جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حَاجِزاً» (نمل: 61): میان دو بحر مانعی قرار داد. مقصود از این دو اب های بحری که «شیرین» و «شور» است، به قرینه آیه دوازدهم سورۀ فاطر و آیۀ 53 سورۀ فرقان كه این دو بحررا با آب شیرین و شور توصیف كرده است.
واین آب ها منبع تأمين نيازهاى بشر است، نقش ابحار در زندگی بی نهایت عمده واساسی می باشد.
وَلَهُ الْجَوَارِ الْمُنشَآتُ فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلَامِ ﴿٢۴﴾ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿٢۵﴾
و برای اوست کشتیهای همانند کوه که دربحر می روند (۲۴) پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (انکار) میکنید؟ (۲۵)
«الْجَوَارِی»: جمع جَارِیَة، کشتیها (مراجعه شود به سورۀ: شوری وسورۀحاقه ). یاء آخر آن برای تخفیف حذف شده است.
«الْمُنشَآتُ»: کشتیهائی با بادبانها و شراعهای برافراشته، ساخته و پرداخته. مراد ساخته و پرداخته دست انسانها است، و انسانها هم که مخلوق خداوند اند، از خواص خداداد که در مصالح مختلفی که در کشتیها بکار(می روند.) استفاده میکنند.
«الأعْلامِ»: جمع عَلَم، کوهها.
آیه شریفه کشتیها را مِلک خدا می داند با این که آن را انسان میسازد، چون تمام عللی که به ساخت کشتی می آنجامد، اعم از چوب و آهن و نیروی بدنی و فکری انسان، مخلوق و مملوک خداوند متعال هستند، بنابراین؛ نتیجهی عمل انسان نیز که کشتی است مِلک خداوند متعال است، چون خدای تعالی به انسان اِلهام کرد که چگونه کشتی بسازند و این که چه منافع و آثاری در این صنعت هست، و نیز راه استفاده از منافع بسیار آن را به او الهام فرمود.
کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ ﴿٢۶﴾ وَیَبْقَىٰ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ ﴿٢٧﴾
فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿٢٨﴾
هر که بر روی زمین است فناپذیر است (۲۶) و تنها ذات پروردگار صاحب جلالت و اِکرام توست که باقی می ماند (۲۷) پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (انکار) میکنید؟ (۲۸)
«ذُو ٱلۡجَلَٰلِ»«دارای عظمت»
قبل از همه باید گفت که مرگ طوریکه یک تعداد فکر می کنند ، مصیبت وبلا نیست بلکه یک نعمت است که پروردگار با عظمت ما برای بنده مؤمن به پاداش زندگی با ایمان و پاک که داشته است تحفه میدهد.
در حدیثی از حضرت اوبوهرة (رض) روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است :ای مردم ! مرگ را یاد کنید وبه یاد داشته باشید که لذت های دنیوی را ختم میکند.( جامعه الترمذی، سنن ابن ماجه ، معارف الحدیث ).
همچنان در حدیثی دیگری ازعبد الله بن عمر روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است که تحفه مؤمن مرگ است ( شعب الایمان للبیهقی ، معرف الحدیث).
ولی درضمن باید یاد آور شد در ضمن اینکه مرگ نعمت است ولی ارزووطلب مرگ در شرع ممنوع بوده ونباید طلب مرگ بعمل اید.
در حدیثی از حضرت انس رضی الله تعالی عنه روایت است که رسو ل الله صلی الله علیه وسلم فرموده است: کسی از شما بخاطر تکلیف وغم تقاضای مرگ را نکند ونه دعا نمائید ولی اگر احیاناً مجبور شدید بناً به ترتیب ذیل دعا نماید :« اللهم احیینی ما کانت الحیوة خیراً وتو فنی اذاکانت او فاة خیراً لی » (ای پروردگار اگر حیات طیبه نصیب من باشد من را زنده دار واگر مرگ برایم بهتر باشد از دنیا خلاصم کن) ( صحیح بخاری ، مسلم ، حصن حصین ، معارف الحدیث).
طوریکه در فوق یاد آور شدیم مرگ مصیبت نیست بلکه هر انسان برای یک مدت معین درین دنیا زندگی میکند وزمان که وقت ووعده اش فرا رسد،دنیای فانی را وداع میکند. فرق نمی کند پیرباشد، یا جوان ویا کودک، زن باشد ویا مرد، سرمایه دار باشد ویا هم فقیر، شاه باشد ویا گدا،روز آمدنی است که ذایقۀ مرگ را می چشد.
قرآن عظیم الشأن می فرماید «کُلُّ نفسٍ ذائِقَةُ المَوتِ»؛ (آل عمران/ 185) و یا هم طوریکه در فوق گفتیم «کُلُّ مَن عَلَیها فانٍ»؛ (الرحمن/ 26)
در بسیاری از اوقات دیده شده است که شخص پیر وکهنسال ذهیر ماننده یک جسم بی جان وماننده قطعۀ گوشت در خانه ویا هم شفاخانه افتاده وفقط وفقط نفس می کشید، ولی در برخی از اوقات خبر می شویم که یک جوان وانسان تند درست بنابر بر عواملی وفات یافته است.
مفسرین می فرمایند ذکر مرگ در سورۀ الرحمن در جنب سایر نعمت ها بدین معنی است که مرگ به معناى فناى مطلق نیست، بلکه دریچهاى است به عالم بقا و دالان و گذرگاهى است که شرط وصول به سراى جاویدان عبور از آن است.
نباید فراموش کرد که: دنیا با تمام نعمت هایش زندانى است براى مؤمن، و خروج از این دنیا آزاد شدن از این زندان تنگ و تاریک است.
درآیه «کُلُّ مَن عَلَیها فانٍ» مرگ در جملۀ نعمت های الهی شماریده شده، ودر این آیه متبرکه یک حقیقت ودرس عبرتناک را برای ما انسانها می أموزاند که توجه باید کرد که هرجنبندهی دارای شعوری که بر روی زمین وجود دارد،به زودی فانی خواهد شد.
فنا شدن آنان به معنی برپایی نظام آخرت است، و نظام آخرت نیز غرض و مقصد خلقت است؛ پس درست است که بگوییم فناشدن جانداران صاحب شعور زمین، خود از نعمتهای الهی می باشد.
ودر آیۀ دیگر بیان این حقیقت است که همه جنبده ها دارای شعورفنا می شوند یگانه چیزی که ابدی است « وجه پروردگار»است. ذات پروردگار تنها ذات است که صاحب جلالت و اکرام است که تا ابد الابد باقی خواهد ماند( الله اکبر).
همچنان آیۀ « کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ » واقعیت را به ما می آموزند، که مرگ، يك قانون عام و فراگير است. ما نباید ما به نعمت های چند روزه وقدرت چند روزه دنیا مغرور شویم وبدین امر معتقد باشیم که جز به الله به کسی دیگر نباید تکیه کنیم وبا تمام قوت باید معتقد باشیم که : «كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ» هر که بر روی زمین است فناپذیر است، ذات پروردگار جل جلاله.
اِعتقاد داشتن به مرگ:
اگر به فهم کلی مرگ به تعمق وتفکر نظر به اندازیم ، در خواهیم یافت که: هر ذی نفس ( صاحب حیات و نفس) بصورت حتمی چشنده مرگ است،و بعد اززندگی مختصر دراین دنیا یا به بهشت ویا هم به دوزخ خواهد رفت!
نباید فراموش کردکه مرگ دروازهای است که انسان وذی نفس بصورت حتمی در آن داخل میشود، نجات وخلاصی ازآن وجود ندارد ، ولی مصیبت بزرگ آن است که بعد از مرگ در برابر انسان چه واقع می شود.
مقتضای عدالت پروردگار با عظمت ما این است که اغلب، خاتمۀ بنده بر چیزی خواهد بود که بر آن زیسته و زندگی کرده است، پس هر کس که در زندگی خویش به عبادت وذکر و نماز و صدقه و روزه اشتغال داشته است، با اطمینان خاتمهاش با نیکیها خواهد بود (ان شا الله)، و هر کس از اعمال خیر، دوری جُسته واز ادای آن اِعراض نموده باشد، خوف و بیم آن میرود که خاتمۀ بدی در پیش رور اش خواهد بود!
بناً با تمام صراحت باید اذعان داشت که وقت وزمان بهرهگيرى وتهیه توشه برای آخرت از نعمتها ی اعطا شده در دینا بی نهایت کم وکوتاه است، این فرصت ها را باید غنيمت شمرد ووقت گرانبهای خویش را به عبث ضایع نسازیم.
ایمان داشتن به مرگ، متضمن ایمان داشتن به این حقیقت است که نابودی همۀ مخلوقات، امری قطعی و یقینی است و براساس حکم قرآنی « كُلُّ شَيۡءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجۡهَهُ» (سورۀ القصص، آیۀ88 ) «همه چیز جز ذات او فانی و نابود میشود». واین حتمی است که هر نفسی باید طعم مرگ را به صورت حتمی بِچَشَد. زیر گفته شد:«كُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِ» (سورۀ آل عمران: 185). «هرکسی مزۀ مرگ را میچشد».
در روایتی از ابن عباس (رض) آمده است که: رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: «خدایا! به عزتت پناه میبرم که معبودی غیر از تو نیست، تو ذاتی هستی که نمیمیری و جِن و اِنس می میرند » (بخاری ).
مرگ چیست؟
درتعریف مرگ همه علماء بدین تعریف متفق القول اند که مرگ پایان زندگی است؛ «اَلْمَوْت ُ غایَتُه » دنیا با مرگ پایان می پذیرد؛ « بِالموت ِ تَخْتِم ُ الدُّنیا ».این تعریف در عین سادگی خویش، واقعی ترین تعریفی از مرگ است که توسط دانشمندان پیشکش گردیده است.در این هیچ شک نیست که زندگی دنیوی با مرگ به پایان می رسد. مرگ بر همه مسئولیت ها، تلاش ها، آرزوها و هدف های دنیوی انسان خط پایان می كشد.
ازفهم اسلامی مرگ تنها گذرگاه جهان غيب است.
پيامبر صلی الله علیه وسلم، زندگي دنيا را خواب و مرگ را بيداری مسمی نموده،يعنی مرگ دريچه ای است برای خروج از عالم خيال و ورود به جهان حقيقت و واقعيّت.
مرگ در فهم قرآن کریم:
مرگ در فهم قرآن به معنای انتقال از مقامی به مقام دیگر است. این بدان معناست كه انسان با مرگ خویش چیزی را از دست نمی دهد و یا اگر چیزی را از دست بدهد نسبت به آن چه به دست می آورد چیز باارزشی را از دست نداده است.
خوانندۀ محترم!
طوریکه درفوق هم متذکر شدیم مرگ یگانه چیزی است که همه مخلوقات، اعم از جِن، اِنس و حیوان آن را میفهمند و نیازی به تعریف طولانی و شرح و تفصیل ندارد.
بنابراین، تعریف مرگ به طور خلاصه، جدا شدن روح از جسد است.
همچنین روح با مرگ از بین نمیرود، بلکه با جدا شدن از جسم، این روح یا در نعمت زندگی بسر میبرد ویا هم در عذاب و شکنجه قرار میگیرد و گاهی این نعمت و عذاب مخصوص روح می شود و گاهی روح و جسد هر دو مورد اِنعام و اِکرام یا عذاب و شکنجه قرار میگیرند.
مرگ، نعمت الهى:
در قرآن عظیم الشأن در جملۀ سایر نعمات اعطا شده از جانب پروردگار ، که در این سوره به تفصیل بیان می یابد ، یکی از نعمت های اِعطا شده از جانب پروردگار با عظمت مرگ می باشد، انسان بامرگ از همه این مشاکل دنیوی نجات داده وبه یک زندگی سعادتمند ابدی وابرومند میرساند.
از جانب دیگر این، زندگی طولانی نیز باعث فرسودگی جسم می شود که از این نظر بسیار ملال آور است، علاوه بر آن مرگ سبب مى شود، تا جا براى نسل هاى آینده گذاشته و فارغ گردد، نوع انسان طى نسل ها، تداوم و تکامل یابد. از جانب دیگر باید گفت که متاسفأنه نعمت هاى فراوان الهى، برای برخی از انسانها مایۀ غفلت و بى خبرى مى شود و یاد مرگ پرده ای این غفلت ها را می زداید.
مرگ واقعاً نعمت است زیرا مرگ مقدمه اى است براى آسودگى از رنج هاى این دنیا فانی است. مرگ انتقال به سراى دیگر که عالمى است بسیار گسترده تر وابدی.
مرگ پایان زندگى نیست:
انسان با مر گ اندیشى به حیات جاودانه پس از مرگ پى مى برد ومیداند كه حیات با اوصاف وشرایط خوشبختى وبدبختى پس از مرگ نیز ادامه دارد، نه تنها زندگى پس از مرگ همراه با خوشبختى یا بدبختى ادامه مى یابد بلكه جاودانه هم مى باشد ولذا باید بیشتر از حیات دنیوى مورد توجه قرار گیرد.
ابن سینا مى گوید : «عارفان واهل معنى در همین دنیا ودر پوشش هاى جسمانى خویش چنانند كه گویى جان از تنشان جدا شده وبه عالم بالا رفته اند »(ابن سینا ، الاشارات والتبیهات، نوشتۀ مولانا دكتور محمد سعید - سعید افغانى، چاپ كابل- افغانستان).
انسان تنها در سایۀ توجه به مرگ است كه در ارزیابى دنیا تجدید نظر مى كند ودر نتیجه مى تواند خود را از دنیا نجات بخشد. چون دنیا با توجه به مرگ ارج ومنزلت خود را از دست مى دهد.
در منطق قرآن عظیم الشأن انسان دوبار مى میرد: یك بار براى خروج از زندگى دنیا و ورود در عالم برزخ ویك بار براى خروج از زندگى برزخى و ورود در عالم اخرت.« ربنا امتنا اثنتین واحییتنا فاعترفنا بذنوبنا ... » (پروردگارا ! دوبار ما را میراندى و دوبار ما را زنده كردى ، از اینرو به گناهان خود اعتراف كردیم ) (سوره غافر: آیه 11 ).
وامام قرطبی ( رح):
در بیان مرگ می فرماید: بدان كه مرگ سهمناك ترین جریان است، بدترین پدیده است، جامیاست كه طعم آن بسیار تلخ و نامطلوب است و بیش از هر چیز دیگر نابود كننده لذات است و قطع كننده آرامش و جلب كننده ناپسندیها است، اگر چیزی كه بتواند مفاصل تو را قطع كند و اعضای بدنت را از هم جدا نماید و اركان بدنت را منهدم سازد، یقیناً آن کار خطرناک و جریان سهمناك مرگ است و فرا رسیدن چنین روزی بزرگترین روز است( تذکرة امام قرطبی (24).
مــرگ چیست؟
مثل معروف ومشهور است كه میگویند هر چیز را میتوان با ضد آن شناخت وانرا مورد تعریف قرار داد. یكى از این مسایل مساله مرگ وزندگى است.
مرگ یعنى به تعریف ساده یعنی پایان زندگى دینوى، ویا اینكه زندگى دینوى با مرگ پایان مى رسد، ویا اینكه مرگ به مسؤلیت ها ، تلاش ها، ارزو ها وهدف هاى انسان در این دنیا پایان مى بخشد.
واگر واقعاً زندگى دائمى، طولانى وابدى میبود كمتر كسى یافت میشود كه غیر از خود زندگى به چیزى دیگرى توجه میداشت.
ولى تعریف مرگ وعوارض كه در دم مرگ پدید مى اید هیچ كدام آن قابل تعریف وتوصیف نیست. ولى با آنهم كوشش بعمل مى اید كه به برخى از تعریف ها وتوصیف كه از مرگ بعمل امده اشاره بعمل ارم .
اول:
برخى از علماء بدین باور اند كه مرگ یك تجربه شخصى است، یعنی اینکه انسان با این تجربه ارتباطش را با دیگران از دست مى دهد. بناً نمى تواند تجربه اش را با دیگران در میان بگذارد ما كسى را پس از مرگش نه دیده ایم که از تجربۀ مرگ، خویش برای ما قصه و حکایت کند.
دوم:
پـدیدۀ مرگ چنان پیچیده و پر از راز و رمز است كه اگر مردگان هم به دنیا باز گردند وبخواهند، داستان مر گ خویش را برای ما تعریف و توصیف كنند، نخواهند توانست بدرستی آنرا بیان بدارند.
سوم:
جهان باطن، به دلیل بطون نهادى خود، بر اهل ظاهر قابل شناخت نیست ، یعنى جهان محسوس ودنیا با جهان غیب وآخرت ، از جنس هم نیستند ولذا تا زمانیکه در دنیا هستیم ، از آخرت بى خبریم. الی آن مقداری که در قرآن عظیم الشأن واحادیث نبوی بیان گردیده است.
بهمه حال مرگ یكى از حالت هاى است كه در راز ورمز قرار دارد:
هیچ كس نمیداند كه مرگ چگونه وارد خانه انسان میشود ؟
چه سان جان كسى رامیگرد؟
چگونه بر جنین در شكم مادر دست مى یابد ؟
وبه سراغ جان جنین میرود؟
یا جان جنین، به اذن پروردگارش، خواست مرگ را گردن مى نهد؟
یا آن كه مرگ از همان آغاز، در لایه درون مادرجاى دارد؟
باید اضافه كرد، توصیف ها وتعریف هاى كه از مرگ بعمل آمد همه تعریف هاى عرفى مرگ بود ولى بیایید ببینم كه در تعریف مرگ پیغمبر بزرگوار اسلام محمد صلی الله علیه وسلم چه میفرماید :« هنگامى كه زمان وفات مسلمان فرا رسد ، بعضى از اعضاء بدن او بر بعضى دیگرسلام داده باهم خدا حافظى مى كنند! و به همدیگر چنین مى گویند:
سلام بر تو، تو از من ومن نیز از تو مفارقت مى كنم تا روز قیامت كه با هم همراه (روح ) وحلو ل آن در بدن، روز رستاخیزهمدیگر را ملاقات كنیم ».
پیامبر اسلام محمد صلى الله علیه وسلم، زندگى دنیا را خواب ومرگ را بیدارى معرفى داشته، ومیفرماید مرگ دریچه اى است براى خروج از عالم خیال و ورود به جهان حقیقت و واقعیت.
مرگ مارا با دنیا تازه اى روبرو مى كند كه همه عوالم آن براى ما شگفت انگیز ورود به این دنیا جدید ، تنها با بر افتادن پرده اى امكان مى یابد كه به دست مرگ فرو افتد.
پیامبر اسلام می فرماید: اى مردم این حقیقت را از خاتم پیامبران بشنوید كه :
هر كه مى میرد در حقیقت نمرده است ، واگر در ظاهر پوسیده مى شود در باطن چیزى از ما پوسیده نمى شود بلكه پایدار مى ماند.
پیامبر اسلام در مورد مرد كه فوت كرده بود فرمود:« أصبح مر تحلآ عن الدنیا و تركها لا هلها فإن كان قد رضى فلا یسره أن یرجع إلى الدنیا كما لایسر أحد یرجع إلى بطن أمه » ( او از دنیا رفت وآن را براى ساكنان آن به جا گذاشت. اگر از این سفر راضى باشد، دوست ندارد به دنیا بر گردد همانگونه كه هیچ یك شما دوست ندارد كه به شكم مادرش برگردد.).
پیامبر اسلام محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم با ذكر این مثال با صراحت توضیح داد كه گسترش آخرت نسبت به دنیا مانند گسترش دنیا نسبت به رحم تاریك مادراست.
مکان أجل مشخص نیست!
هیچ کس نمیداند که اجلش درکجا وچه وخت فرا میرسدطوریکه پروردگار با عظمت ما با زیبای خاص خویش می فرماید «وَمَا تَدۡرِي نَفۡسٞ مَّاذَا تَكۡسِبُ غَدٗاۖ وَمَا تَدۡرِي نَفۡسُۢ بِأَيِّ أَرۡضٖ تَمُوتُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرُ» (سورۀ لقمان: آیه34 ) . «و هیچ کسی نمیداند فردا چه چیز فراچنگ میآورد، و هیچ کسی نمیداند که در کدام سرزمینی میمیرد. قطعاً خدا آگاه و باخبر است».
رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید :«هر گاه خداوند تبارک و تعالی بخواهد بندهای را در جایی قبض روح کند، در آنجا برایش نیازی پیدا می کند ». (مسند احمد با سند صحیح ).
و این یک امری ملموس و قابل مشاهده است، چقدر انسان نام شهری را میشنود، ولی فکر نمیکند که روزی بدانجا برود، اما خداوند در ازل مقدر نموده است که در آنجا بمیرد، لذا وقتی زمان مرگش فرا میرسد، به خاطر علاج، تجارت یا کاری دیگر او را بدانجا میبرد و در آنجا روحش را قبض میکند.
یادآوری مرگ:
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:«هضم کنندۀ لذتها ( یعنی مرگ ) را به کثرت یاد کنید (ترمذی، نسایی و ابن ماجه با سند صحیح ).
عبدالله بن عمر(رض)می فرماید: رسول الله صلی الله علیه وسلم دستش را بر شانهام گذاشت و فرمود: «در دنیا مانند مسافر و یا رهگذر، زندگی کن».
راوی میگوید: ابن عمر (رض) میگفت: هنگامی که شب شد، منتظر صبح نباش. و هنگامی که صبح شد، منتظر شب نباش. و از وقت صحت، برای زمان مریضی، بهره برداری کن! همچنین در دوران زندگی، برای مرگ ات، آمادگی کن.» (بخاری.).
آیا ناگوار دانستن مرگ، به معنای ناگوار دانستن دیدار با الله ( تعالی) است؟
حضرت عایشه (رض) در این مورد از رسول الله صلی الله علیه وسلم پرسید.
آن حضرت در مورد سؤال شان چنین جواب فرمود: «هر کس دیدار با خدا را دوست داشته باشد، خداوند نیز دیدار با او را نیز میپسندد، و هر کس دیدار با الله را ناگوار بداند، خداوند نیز دیدار با او را ناگوار میداند.
عایشه (رض) میگوید: من گفتم: یا رسول الله! منظور ناگوار دانستن مرگ است؟ همۀ ما مرگ را ناگوار میدانیم و آن را نمیپسندیم! آن حضرت صلی الله علیه وسلم فرمود: این گونه نیست، بلکه هر گاه مؤمن به رحمت، بهشت و خشنودی الله مژده داده شود، مشتاق دیدار و لقای الله میشود و هر گاه فرد کافر به عذاب و ناراضی الله، مژده داده شود، دیدار الله را ناگوار می داند ».( صحیح مسلم).
آیا آرزوی مرگ گناه است؟
طلب وآرزی مرگ به خودی خود گناه نیست، اما باید دقت کرد علت طلب مرگ چه می تواند باشد؟
اگر طلب مرگ برای رهایی از مشکلات و سختی های موجود است، آیا اعمال ما به گونه ای بوده که مرگ مرحله ای برای رسیدن به آرامش و رهایی از آن مشکلات باشد یا اینکه نیاز است تا جایی که می توانیم از مزرعه دنیا برای آخرتمان سود بیشتری ذخیره کنیم؟
گاهی انسان به خاطر ضعف، ناامیدی و ناتوانی و بیحوصله شدن طلب مرگ میکند و شکیبایی و پایداری را در مقابل سختیها و کشاکشهای روزگار از دست داده است و از این جهت مرگ را کانون آرامش و رهایی خود میبیند، چنین کسی باید خوب دقت کند، که آیا اعمالش به گونه ای بوده است که مرگ برای او کانون آرامش و رهایی باشد؟ یا اینکه فقط تلاش می کند از چاله ای که در آن افتاده، بیرون بیاید، اگر چه خروج از چاله فرو افتادن در چاه باشد!
مرگ مصیبت نیست بلکه یک نعمت است که خداوند متعال به بنده مؤمن به پاداش زندگی با ایمان و پاک که داشته است، تحفه میدهد.
یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ ﴿٢٩﴾ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿٣٠﴾
هرکه در آسمانها و زمین است، از او (حاجات خود را) میجوید. او هر روز در شأنی است. (۲۹) پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (انکار) میکنید؟(۳۰ )
« کُلَّ یَوْم هُوَ فِى شَأْن » اشاره بدین حقیقت است که خلقت او دایمی ومستمراست، (پروردگار با عظمت ما هر روز در شأن و کارى است). واقعا هم خلقت او دائم و مستمر است، وجوابگوی او به نیازهاى سائلان و نیازمندان نیز چنین است، و هر روز طرح تازه اى ابداع مى کند.
یک روز اقوامى را قدرت مى دهد، روز دیگرى آنها را بر خاک سیاه مى نشاند، یک روز برای انسان صحت ،سلامت و جوانى مى بخشد، روز دیگر ضعف و ناتوانى مى دهد، یک روز غم و اندوه را از دل مى زداید، روز دیگر مایه اندوهى مى آفریند، خلاصه هر روز، طبق حکمت و نظام احسن، پدیده تازه و خلق و حادثۀ جدیدى دارد.
توجه به این حقیقت، از یکسو نیاز مستمر ما را به ذات پاک او روشن مى کند، پرده هاى یأس و نا اُمیدى را از دل کنار مى زندو از جانب دیگر غرور و غفلت را در هم مى شکند.
بلی، او هر روز در شأن و کارى است. منظور از تقاضا، به زبان نیست بلکه درخواست به احتیاج است، زیرا احتیاج خودش زبان است و معلوم است که همهی موجودات از تمام جهات وجودیشان، محتاج الله اند ، وهیچ مخاوقی مخلوقی نمی توانند بدون فیض الهی باقی باشند. سپس میفرماید: خدای تعالی در هر روز کاری دارد، غیر آن کاری که در روز قبل داشت، و غیر آن کاری که روز بعدش دارد، پس هیچ یک از کارهای او تکراری نیست، هرچه میکند بدون مثال و قالب و نمونه میکند، و برای جواب دادن به درخواست موجودات، هر روز طرح تازهای ابداع میکند. این حقیقت، پرده از نیاز مستمر انسان و موجودات به ذات پاک او، برمی دارد و به طور عجیبی برای انسانها سبب امید آفرینی و از بین رفتن غرورها میشود.
درخواست از آلله:
سؤال و درخواست، گاهى به زبان حال است و گاهى به زبان قال. انسان، چه نيازمندى
خود به خداوند را به زبان آورد و چه نياورد، در هر صورت، همواره محتاج الله تعالی است.
مراد از «يَوْمٍ» در آيه، روز نيست، بلكه مطلق زمان است، زيرا خداوند در زمان نمى گنجد، بلكه فراتر از زمان است.
پروردگار عالم به انسانها تذکّر می دهد که ای انسان، هر چه که هست، «هو الاوّل و الآخر و الظّاهر و الباطن». بناً پروردگارعالم، گاه و بیگاه، به این انسانی که معالأسف یکی از خصایصش که غفلت است، تذکار میدهد که همه چیز من هستم. تصوّر نکن تو خودت هستی، یا اگر به دامن این و آن پناه بردی، به جایی میرسی. آنچه که هست، خداست.
دراین آیۀ متبرکه این واقعیت را بیان می دارد که:فرشتگان و موجودات آسمانى نيز همچون مخلوقات زمین، دست نياز به سوى الله تعالی دارند. «يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» ودر این هیچ جای شک نیست که:نيازدایمی موجودات، لطف و فيض دایمی الله تعالی را طلب مىكند. الله تعالی چنين نيست كه، عالم راخلق نمود وآن را به حال خود رها كرده باشد، بلكه همواره امور هستى را تدبير و اداره مىكند. واو ذات است که «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» او هر روز در شأنی است.
سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَ الثَّقَلَانِ ﴿٣١﴾ فَبِأَیِّ آلَاءبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿٣٢﴾
ای جنیان وانسانها زود است که، به حساب شما خواهیم رسید! (۳۱) پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (انکار) میکنید؟ (۳۲)
در این جای شک نیست که انسانها واَجنه در روز قیامت، جزای کامل اعمال خویش را که در این دنیا به عمل می آورند دریافت می دارند، اگر عمل خیر بوده پاداش خیر، و اگر عمل بد بوده است، جزای بد را میبینند، چرا که همه اعمال انسان دردفتر اعمال نامه انسان که از تغییر و دروغ محفوظ ومصؤون است، ثبت شدهاند.طوریکه پروردگار با عظمت ما می فرماید: «فَكَيۡفَ إِذَا جَمَعۡنَٰهُمۡ لِيَوۡمٖ لَّا رَيۡبَ فِيهِ وَوُفِّيَتۡ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا كَسَبَتۡ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ» (سورۀ آل عمران: 25). « هنگامی كه آنها را در آن روز اجتناب ناپذیر احضار كنیم، چه حالی خواهند داشت؟ هر نفسی حاصل عمل خود را بدون كوچك ترین بی عدالتی دریافت خواهد كرد.»
همچنان از فحوای آیۀ « لكم ا يها ا لثقلان» بخصوص از کلمۀ « ثقلان »چنین معلوم می شود، که در روز قیامت امور محکمۀ اِنس وجِن انعقاد می یابد وبه حساب شان بطور حتمی رسیدگی می شود،که البته ملایکه وسایر حیوانات در این محکمه شامل نیستند، زیرا تعبیر « ثقلان » برای سنگینی آنها است بروی زمین از جهت عقل وتکلیف آنان.
منظور از «سَنَفْرُغُ»، فراغ بعد از شغل نيست، بلكه به معناى توجّه خاص و پرداختن تمام به امرى مهم است.
«نَفۡرُغُ » «به(حساب شما)میپردازیم، رسیدگی میکنیم».
حساب وکتاب در روز قيامت حق است :
حساب وکتاب در روز قیامت بصورت حتمی است، وهیچ کسی را (اعم از اِنس وجِن ) فراری وخلاصی از حساب وجود ندارد. طوریکه یاد آور شدیم که ایمان واعتقاد به روز قیامت از اصول عقیدوی دین مقدس اسلام وشرع اسلامی است. این بدین معناست که همۀ انسانها بعد از مدتی زندگی در این جهان میمیرند، همگی در جهان دیگری زنده شده و در قیامت در محمکه عدل الهی حضور می یابند. وطوریکه درفوق هم یاد آور شدیم پس از رسیدگی وتصفیه دوسیه های اعمال وکردار آنان در دنیا، به جنت رفته وسعادت جاودانه نصیب شان می گردد، ویا هم به دوزخ رفته مورد قهر وغضب الهی قرار داده شده وبطورهمیش درآن زندگی بسر می برند.
طوریکه در فوق هم یاد آور شدیم که: مطابق حکم آیات قرآنی واحادیثی نبوی ایمان داشتن به روزجزا در اسلام بعد از توحید از اهمیتی خاص برخوردار است.
بصورت عموم اگر دقت بعمل آید در حدود یک هزار دوصد آیه در قرآن عظیم الشأن در بارۀ روز قیامت مطالبی را بیان داشته اند، بخصوص تعداد کثیری سوره های جزسی ام قرآن عظیم الشأن به طور کامل یا به طور عمده درباره روزقیامت ومقدمات و علایم و نتایج آن اختصاص یافته ، وبعد از ایمان به الله ، ایمان به جهان دیگر تقریباً در 30 آیه این سوره ها این دو موضوع را قرین هم قرار داده «و یؤمنون بالله و الیوم الآخر» یا تعبیری شبیه آن فرموده است و در بیش از صد آیه اشاره به «الیوم الآخر» یا «الآخرۀ» فرموده است.
بناً گفته میتوانیم که قیامت یکی از مهم ترین باورهای اسلامی است که حتی از باور به توحید نیز مهم تر است؛ زیرا باور به قیامت و حسابرسی آن به معنای باور به بسیاری از امور است که پیش نیاز این باور است.
ایمان به روز آخرت این است که تصدیق قطعی و جازم داشته باشیم مبنی بر این که قیامت و رویدادهای آن حتما فرا میرسند و به مرگ و حوادث پس از آن باور داشته و علامات قیامت را تصدیق نمایی.
و هر کس روز آخرت را انکار یا در آن شک و تردید داشته باشد، وی مرتکب بزرگترین کفر شده و داشتن این باور واعتقاد ویا هم ایجاد شک در این مورد، او به راحتی از دایرۀ اسلام خارج میسازد.
طوریکه خداوند متعال میفرماید: «وَمَن يَكۡفُرۡ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا» (سوره النساء: 136). « و هر کس به الله و ملائکه او و کتابها و پیامبرانش و روز قیامت کفر بورزد، بیتردید، در گمراهیِ دور و درازی افتاده است. »
بنابراین، روز آخرت بدون تردید به وقوع خواهد پیوست و هر کس در وقوع آن تردیدی داشته باشد، مرتکب بزرگترین کفر شده است؛ زیرا وی الله تعالی و پیامبرش، رسول الله صلی الله علیه وسلم را تکذیب نموده است و الله بیان نموده است کفار روز آخرت را تصدیق نمیکنند و خداوند بندگان را پس از مرگشان دوباره به حیات باز میگرداند.
الله تعالی از زبان کفار میفرماید: «إِن نَّظُنُّ إِلَّا ظَنّٗا وَمَا نَحۡنُ بِمُسۡتَيۡقِنِينَ» (سوره الجاثیة: 32). «ما تنها گمانی (در بارۀ آن) داریم و به هیچ وجه یقین و باور نداریم (که قیامت فرا برسد)».
بنابراین، به وقوع قیامت باید ایمان قطعی و یقینی داشت، بدون آن که در آن شک و تردیدی همراه باشد. خداوند متعال فرماید: «وَٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَ وَبِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ يُوقِنُونَ»(سورۀ البقرة: 4) «آن کسانی که باور میدارند به آنچه بر تو نازل گشته و به آنچه پیش از تو فرو آمده، و به روز رستاخیز اطمینان دارند».
از این جهت رستاخیز آمدنی است و در آمدن آن نباید تردیدی را بخود راه دهیم. خداوند متعالی فرموده است: «وَأَنَّ ٱلسَّاعَةَ ءَاتِيَةٞ لَّا رَيۡبَ فِيهَا وَأَنَّ ٱللَّهَ يَبۡعَثُ مَن فِي ٱلۡقُبُورِ» (سورۀ الحج: 7]. «و (این که بدانید) بدون شکّ قیامت فرا میرسد و جای هیچ گونه تردیدی نیست، و خداوند تمام کسانی را که در گورها آرمیدهاند دوباره زندگی میگرداند».
حکم منکرین بعث بعد الموت:
طوریکه در فوق هم یاد آور شدیم ایمان داشتن به روز آخرت و زنده شدن پس از مرگ، یکی از اصول ایمان است و کسی که زنده شدن و بعث بعد الموت را انکار نماید، در حقیقت الله تعالی وقرآن عظیم الشأن را انکار نموده است.
الله تعالی میفرماید: «فرزند آدم مرا تكذيب كرد و اين كار، شايستۀ او نبود. فرزند آدم مرا دشنام داد حال آنكه اين كار، شايستۀ او نبود. اما تكذيب، اين است كه میـگويد: من نميتوانم دوباره او را زنده كنم. و دشناماش اين است كه میـگويد: خداوند فرزند انتخاب کرده است، حال آن که بینیازی هستم که نه زاییدهام و زاییده نشدهام و برایم شریک و همسری نیست.)( بخاری.).
ایمان به بعث، متضمن این است که خداوند مردم را پس از مرگشان زنده میگرداند و شامل ایمان به حساب، جزا، بهشت و دوزخ نیز هست.
همانا خداوند متعالی پس از دمیدن در صور و زنده شدن مردگان، از همۀ نقاط کرۀ خاکی دستور میدهد تا در یک مکان گردهم آیند.
زمان وقوع قیامت!
در مورد اینکه قیامت چه وخت به وقوع می پیوندد، کسی از مخلوقات، اطلاع از آن ندارد به جزاز پروردگار با عظمت، طوریکه در( آیۀ 34 سورۀ لقمان ) آمده است :«إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ ٱلۡغَيۡثَ وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡأَرۡحَامِ» «آگاهی از فرارسیدن قیامت خاصۀ الله (تعالی) است، و او است که باران را میباراند، و آگاه است از آنچه در رحمهای (مادران) است».
و نیز الله تعالی فرموده است:
«يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَيَّانَ مُرۡسَىٰهَا، فِيمَ أَنتَ مِن ذِكۡرَىٰهَآ، إِلَىٰ رَبِّكَ مُنتَهَىٰهَآ، إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرُ مَن يَخۡشَىٰهَا» (آیات 42 الی 45 سوره النازعات ) «از تو دربارۀ قیامت میپرسند که در چه زمانی واقع میشود؟ * تو چیزی از آن نمیدانی. * آگاهیِ از زمان قیامت، به پروردگارت واگذار میگردد. * وظیفۀ تو تنها و تنها بیم دادن و هوشدار باش به کسانی است که از قیامت میترسند».
در روایت آمده است که در یکی از روز ها جبرئیل از رسول الله صلی الله علیه وسلم پرسید: قیامت کی خواهد آمد؟ «رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «در این مورد من داناتر از شما نیستم» ( متفق علیه ).
ابن عمر (رض) میگوید: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «کلیدهای غیب پنج مورد هستند و آن گاه این آیه را تلاوت فرمود: « إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ ٱلۡغَيۡثَ وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡأَرۡحَامِۖ وَمَا تَدۡرِي نَفۡسٞ مَّاذَا تَكۡسِبُ غَدٗاۖ وَمَا تَدۡرِي نَفۡسُۢ بِأَيِّ أَرۡضٖ تَمُوتُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرُۢ٣٤» (سوره لقمان: 34) . «آگاهی از فرارسیدن قیامت ویژۀ خدا است، و او است که باران را میباراند، و آگاه است از آنچه در رحمهای (مادران) است، و هیچ کسی نمیداند فردا چه چیز فراچنگ میآورد، و هیچ کسی نمیداند که در کدام سرزمینی میمیرد. قطعاً خدا آگاه و باخبر است».(متفق علیه.)
آیا دانستن تاریخ وقوع قیامت سودی به انسان میرساند؟
مفسرین می فرمایند هر شخص که بمیرد، قیامت او برپا میشود، بنابراین، زمانی که انسان نمیداند که مرگش چه وخت ویا هم کی فرا میرسد، پس چه سودی عاید حال وی شود که زمان فرا رسیدن قیامت را بداند؟ فرض کنیم که او میداند که سال آینده قیامت برپا می شود، اما چه کسی تضمین میکند که وی تا سال آینده زنده خواهد بود؟
از این رو، هر گاه شخصی نزد رسول الله صلی اله علیه وسلم میآمد و در مورد زمان وقوع قیامت سوال میکرد، رسول الله صلی الله علیه وسلم ، سوال را متوجه شخص سؤال کننده میکرد که برایش مفید و سودمند بود، آن حضرت صلی الله علیه وسلم میپرسید: چه چیزی برای قیامت و پس از آن آماده کردهای؟
حضرت انس (رض) می فرماید : مردی بادیه نشین نزد نبی اکرم صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: ای رسول الله ! قیامت کی بر پا خوا هد شد؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «وای بر تو، چه چیز برای آن آماده کرده ای»؟ گفت: هیچگونه آمادگی ای ندارم. فقط الله و رسولش را دوست دارم. فرمود: «تو با کسانی خوا هی بود که آنها را دو ست داری». ما (صحابه) گفتیم: ما هم اینگونه خواهیم بود؟ فرمود: «بلی». در آن روز ما به شدّت خوشحال شدیم. (صحیح بخاری)
روزی وقوع قیامت:
درمورد فرا رسیدن روز قیامت احادیثی فروانی داریم که روز قیامت رامشخص میکند: در حدیثی آمده است: که قیامت در روز جمعه برپا میشود. چنان که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است: «قیامت جز در روز جمعه برپا نخواهد شد»( صحیح مسلم.)
از این رو همۀ مخلوقات از این روز میترسند.
آن حضرت صلی الله علیه وسلم فرمود: «روز جمعه بهترین روزی است که آفتاب در آن طلوع کرده است، در همین روز آدم خلق شده و در همین روز از آسمان به زمین فرود آمده و نیز در همین روز توبهاش پذیرفته شده است و در همین روز وفات کرده و قیامت در همین روز برپا میشود. و جز جِن و اِنس، هیچ جنبندهای نخواهد بود، مگر این که در این روز از طلوع تا غروب از ترس قیامت منتظر است و گوش فرا میدهد »( ابوداوؤد.)
طول آن روزروز قیامت، روزی بزرگ و هولناک است، بلکه سختترین، با عظمت ترین و طولانیترین روز خواهد بود.
طول آن روز پنجاه هزار سال خواهد بود، روزی که در آن بین بندگان داوری میشود و خصومتهایشان حل و فصل میگردد.
آنحضرت صلی الله علیه وسلم فرمود: «هر صاحب طلا و نقرهای که در دنیا حق آن را پرداخت نکرده است، روز قیامت صفحههایی از آتش برای او گشوده میشود و بر آنها آتش گداخته میشود و با آن پهلو، پیشانی و پشتش داغ داده میشود و هر گاه سرد شود دوباره این عمل تکرار میشود آن هم در روزی که پنجاه هزار سال خواهد بود تا این که خداوند در میان بندگان داوری کند و آن گاه او مسیرش را به سمت بهشت یا دوزخ خواهد دید ». (صحیح مسلم )
اما آن روز، با وجود سختی و طولانی اش، برای مؤمنان سهل و آسان خواهد بود و برای آنان به اندازۀ نماز ظهر و عصر بیشتر نخواهد بود. چنان که ابوهریره از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت میکند: «طول روز قیامت برای مؤمنان به اندازۀ نماز ظهر تا عصر خواهد بود» (مستدرک حاکم با سند صحیح.)
یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانفُذُوا ۚ لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ ﴿٣٣﴾ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿٣۴﴾
ایگروه جن وانس! اگر توانستید از مرزهای آسمانها وزمین بگذرید، پس بگذرید، (ولی) هرگز گذر کرده نمیتوانید مگر به نیرویی (که از جانب خداوند ارزانی گردد). (۳۳) پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (انکار) میکنید؟(۳۴)
﴿أَقۡطَارِ﴾ «جمع قطر، کنارهها، نواحی».
﴿سُلۡطَٰنٖ﴾ «نیرو، غلبه، قدرت».
چرا ذکر جِـن نسبت به اِنس مقدمتر است:
مفسرین در مورد ذکر مقدم جن نسبت به انس می نویسد که : طایفه جن در حرکات سریع، تواناتر از انسان است.
در آیۀ متبرکه خطاب به هردو (انس وجن ) می فرماید: اگر توانستید از حساب و کتاب قیامت بگریزید، این شما و این نواحی آسمانها و زمین، ولی به هر طرف که بگریزید وفرار نماید، بالاخره به ملک خدا گریختهاید و شما نمی توانید از ملک الله بیرون روید و از مؤاخذه الهی رها شوید؛ و قادر بر نفوذ نخواهید بود، مگر با نوعی سلطه (نیرویی الهی) که شما فاقد آن هستید. یعنی روز قیامت هیچ کاری نمی توانید بکنید و از دست هیچ کس هیچ کاری ساخته نیست.
یُرْسَلُ عَلَیْکُمَا شُوَاظٌ مِّن نَّارٍ وَنُحَاسٌ فَلَا تَنتَصِرَانِ ﴿٣۵﴾ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿٣۶﴾
شعله های صافی از آتش و دود متراکم بر شما فرستاده میشود، پس از خود دفاعی کرده نمی توانید (۳۵)
پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (انکار) میکنید؟ ( ۳۶)
در این آیه متبرکه درباره عدل الهی است که در روزقیامت برهمه مخلومقات اجرا وعملی می گردد ، «یرسل علیكم شواظ... و نحاس » وعذاب ازهرسوى فرو مىریزد، واین امر بیانگر یک حقیقت وواقعیت است ، که جز حضور در این محکمه وتسلیم شدن در برابر حکم محکمه دیگر راهی برای انسان باقی نمی ماند .
از جانب دیگر انسان به حقیقت میرسد که هیچ کس نمی توان کمک در یافت بدارد، ویا هم راه فرار در پیشرو داشته باشد، حتی جن که ترکیب وجودی اش از آتش است، ولی در این روز از آسیب آتش نجات نخواهد یافت. واقعاً روز جزا روزی است که در آن روز همه ای اسباب از کار میافتند و هیچ کس نمیتواند بلا و رنج را از دیگری دور سازد. بنآ آنعده از اشخاصیکه ازارسال پيامبران نتوانستد در دنیا سودى کمایی نمایند. «يُرْسِلَ رَسُولًا» ( شورای آیۀ 51 ) و آن عده کسانی كه از ارسال نعمتهاى مادى بهره درستى نگرفته است، «يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً»* ( سورۀ هود آیه 52 ) «يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً»*(سوره نمل 63 ) چنين انسان ها بايد در روز قیامت منتظر ارسال عذاب الهی با مس گداخته باشد.
«شُواظٌ» به معناى شعلههاى عظيم و سهمگين آتش است، آتش که در آن دود نباشد.
«نُحاسٌ» به معناى مس مذابّ و گداخته.
خوانندۀ محترم !
یکیاز موضوعاتی که در قرآن عظیم الشأن مورد توجه است مسئله قیامت است که انسان بعد از دنیا دوباره زنده میشود و به حساب اعمال انسان رسیدگی میشود.
در( آیۀ ۴۷ سورۀ انبیا ) با زیبای خاصی بیان شده «وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَى بِنَا حَاسِبِينَ» خصوصیات محکمه الهی را بیان کرده است، اولین خصوصیات که در محکمه عدال الهی وجود دارد، ایسنت که حاکم این محمکه پروردگار با عظمت است و این حاکم بینظیر است زیرا الله تعالی عالم، خالق، قادر و خبیر است و از درون ما بطورکلی خبر دار وآگاه است .
در این روز دوسیه وعمل نامه هرشخص در دست خودش خواهد بود ، اگر دوسیه انسان در دست راستش باشد نشانه سعادت شخص بوده ، واگر این دوسیه در دست چپ انسان باشد ، نشانه بدبختی اورا نشان می دهد ،از زیبای این روز اینست که انسان توان آنرا ندارد که دست به تقلب بزند ویا به اصطلاح دوسیه اعمال خویش را مخفی بساز ، هر انسان مکلف است که دوسیه اعمال نامه خویش را خودش قرائت نماید.
واگر انسان در محکمه عدل الهی صرف به دوسیه خود نگاه می کند وآنرا نمی خواند ، الله تعالی برایش می فرماید اگر اعمال نامه ات را نخوانی خودکتاب نطق میکند و نطقش به حق است این در حالیاست که ما در روز قیامت یک دوسیۀ عمومی وهم یک دوسیه خصوصی داریم.
تعداد شاهدان در این زیاد اند ، در این روز در برابر چند گروه شهادت میدهند و اولین کسیکه شهادت میدهد خداوند متعال است.
پیامبران بر اعمال امتها شهادت میدهند، در روز قیامت فرشتگان نیز شهادت میدهند زیرا طبق آیات قرآن عظیم الشأن در روز قیامت همراه هر شخص دو فرشته است یکی از فرشتگان انسان را سوق میدهد و یکی از فرشتگان هم بر همان انسان شهادت خواهد داد.
یکی از خصوصیات عدل الهی این است که اعضا و جوارح انسان هم بر اعمال انسان شهادت میدهند، وحتی زمین بحیث شاهد بر اعمال انسان مبدل می شود ، وحتی مجرمان برعلیه خودشان شهادت میدهند این در حالیاست که در روز قیامت عمل انسان حاضر است و خود عمل نیز شهادت خواهد داد.
در آیه ۴۸ سورۀ انبیاء در خصوص محکمۀ عدل الهی آمده است که در این محکمه حسابرسی دقیق و عادلانه صورت خواهد گرفت، ترازوی عدل الهی برپا خواهد شد و سنجش و وزن کردن اعمال در روز قیامت به عدل است و ذرهای به کسی ظلم نمیشود.
درمحکمه عدل الهی حسابرسی دقیق، سنجیده و مطابق عدل است و ترازوی عدالت بهحدی دقیق است که به هیچ کسی ظلم صورت نخواهد گرفت، واین محکمه ازدقت و ظرافت بالا و فوق العاده برخوردار است.
هر کسی را به اندازه شرایط و موقعیتش محاکمه میکنند یا پاداش میدهند. هیچ چیزی از اعمال انسان مخفی نمیماند در روز قیامت همه نهانها و باطنها آشکار میشود و باطن انسان نشان داده میشود این در حالیاست که محمکۀ عدل الهی در روز قیامت علنی، عمومی و همگانی هست و اولین خلق خدا تا آخرین خلق خدا در دادگاه حضور دارند.
در قرآن عظیم الشأن در شش مورد ، لفظ مثقال ذره بهکار رفته است و در دو مورد لفظ «مثقال حبه من خردل» بهکار رفته است و این نشاندهنده دقت، عدل و نظم خاص است که محاکم عدل الهی وجود دارد.
درجۀ حرارت در بهشت:
دراین هیچ جای شک نیست که سردی وگرمی هوا زمانیکه از حد اعتدال عدول وتجاوز نماید، باعث ازار واذیت ما انسان می گردد، از جانب دیگر، جنت برای اهل جنت محل خوشیها و آسایش است لذا گرمی وسردی مخالف این امر هستند و اگر شما به به فهم آیات قرآنی اهتمام بداریم این فهم را در مورد جنت می رساند که: هوای جنت هوای گوار بوده ودرجه حرارت که وجود انسان به تکلیف مواجه شود منتفی میگردد طوریکه در ( آیه 13 سوره انسان ) می فرماید :«مُتَّکِئِینَ فِیهَا عَلَی الْأَرَائِکِ لَا یَرَوْنَ فِیهَا شَمْسًا وَلَا زَمْهَرِیرًا» «در آن بر تختهایی تکیه زده اند که نه گرمایی به آنها می رسد و نه سردی .». هوای جنت معتدل و بس فرحبخش است. طوریکه در حدیثی آمده است که :«هواء الجنة سجسج لا حر ولا قر: هوای بهشت معتدل است، نه گرم است و نه سرد».
سجسج: سایه گسترده است، مانند سایه طلوع صبح تا طلوع آفتاب.(انوارالقرآن)
در حدیثی که از أَبِی هُرَیْرَةَ روایت شده آمده است :«قَالَ قُلْنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ أَخْبِرْنَا عَنْ الْجَنَّةِ مَا بِنَاؤُهَا قَالَ لَبِنَةٌ مِنْ ذَهَبٍ وَلَبِنَةٌ مِنْ فِضَّةٍ مِلَاطُهَا الْمِسْکُ الْأَذْفَرُ حَصْبَاؤُهَا الْیَاقُوتُ وَاللُّؤْلُؤُ وَتُرْبَتُهَا الزَّعْفَرَانُ مَنْ یَدْخُلُهَا یَخْلُدُ لَا یَمُوتُ وَیَنْعَمُ لَا یَبْأَسُ لَا یَبْلَی شَبَابُهُمْ وَلَا تُخَرَّقُ ثِیَابُهُمْ » (ترمذی و احمد) (از ابوهریره روایت است که گفت: گفتیم ای رسول الله به ما خبر بده که بهشت چگونه بنا شده است؟
فرمود:بنای آن از طلا و نقره و گل دیوار آن با مسک خوشبویی مخلوط شده است و سنگ فرش آن از یاقوت و مروارید و خاک آن از زعفران می باشد. هرکس داخل آن شود جاودان می ماند و نمی میرد و منعم می گردد و هرگز دچار ناراحتی نمی شود و جوانیشان رازوال نمی کند و ازبین نمی رود و اسباب و وسایل آن کهنه و پاره پاره نمی گردد.)
فَإِذَا انشَقَّتِ السَّمَاءُ فَکَانَتْ وَرْدَهً کَالدِّهَانِ ﴿٣٧﴾ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿٣٨﴾
آنگاه که آسمان شکافته شود، رنگی سرخ چون رنگ سرخگون خواهد داشت (۳۷) پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (انکار) میکنید؟( ۳۸)
«وَرۡدَةٗ» «گل سرخ، سرخ گون».
«دِهَانِ» «چرم، روغن مذاب».
خوانندۀ محترم !
قرآن عظیم الشأن روز قیامت را روز فرار مي داند، یعنی روزي كه انسان از پدر، مادر، برادر، خواهر، همسر، فرزندان و اقوام خود می گريزد و هر كس به كاروبار خود مشغول است و در واقع روز محشر، روز قطع پيوندها و خویشاوندی است.
از فحوای آیات متبرکه طوری معلوم می شود که برپايی قیامت يا جهان آخرت تنها در زنده شدن دوباره انسانها خلاصه نمی شود، بلكه همراه آن مجموعه ای از حوادث رخ می دهد که دانستن آن ضروری است:
حالات زمین:
در روشنایی آیات قرآنی از جمله آیات متبرکه که در سوره های: تکویر، زلزال، دخان و واقعه، درباره روز قيامت، بیان یافته است، این مطلب را با تمام دقت میرساند که زمین به یک لرزشی سخت مواجه می شود، آنچه بر زمين پديدار گشته، فرو می پاشد. سطح زمين سخت مواجه شده، زمين شكافته می شود و مرده ها از آن بيرون می آيند تا در قيامت محشور گردند.
درياها از هم شكافته، جوشان و برآفروخته می شوند. كوه ها از جا كنده می شوند و به صورت غير متعادل به حركت در می آيند و به مانند خاک در می آيند و مانند پشم زده می شوند و نرم و انعطاف پذير می گردند، و سرانجام مانند ذرات غبار پراگنده می شوند. و از سلسله كوه های سر به آسمان كشيده، جز سرابی باقی نمی ماند.
آسمان وذرات آسمانی:
حالات ووضع آسمان وستارگان در سوره های تکویر، انفطار، طور و الرحمن به تفصیل بیان یافته، همه این آیات متبرکه مبین این امر است که وضع آسمان دگرگون می شود و ستارگان از جای خود كنده می شوند، آسمان دچار نوعی تموج و حركت پاره پاره و شكافته می شود و مانند گل سرخ و روغن و فلز مذاب روان نمايان مي گردد و سرانجام به شكل دود درآمده، در هم پيچيده می شود.
نور، آفتاب ومهتاب به خاموشي می گرايد. نظم آنها به هم می خورد و به سوی زمين پرتاب می گردند.« فَإِذَا انشَقَّتِ السَّمَاءُ فَکَانَتْ وَرْدَهً کَالدِّهَانِ » باید یادآور شویم که ذکر حوادث هولناک قیامت لطف و نعمتی است به بندگان زیرا مایهی هوشیاری و بیداری انسانها میشود.
سیرت نویسان می نویسند که دریکی از روز ها رسول الله صلی الله علیه وسلم بر یکی از جوانان صحابه که مشغول تلاوت قرآن عظیم الشأن بود، گذر کردند؛ وقتی به (37 سورۀ الرحمن ) رسید: «فَإِذَا ٱنشَقَّتِ ٱلسَّمَآءُ فَكَانَتۡ وَرۡدَةٗ كَٱلدِّهَانِ»«در آن هنگام كه آسمان شكافته شود و همچون گل سرخ، و روغن و مس مذاب گلگون گردد». مو بر بدنش راست شد و بسیار گریه کرد و گفت: روزی که آسمان شکافته شود (یعنی روز قیامت) من چه حالی خواهم داشت. وای بر من! آن حضرت صلی الله علیه وسلم فرمودند: بر اثر این گریۀ تو فرشتگان نیز گریه کردند. (حکایات صحابه یاحماسهسازان تاریخ تألیف:شیخ الحدیث مولانا محمد زکریا /ترجمه: ابوالحسین عبدالمجید مرادزهی خاشی : (جدی) 1394شمسی، ربيع الأول 1437 هجری )
قـیـامـت:
قیامت، بنابرتعریف منابع دینی نام روزی است که تمام انسانها به خواست الهی برای محاسبه اعمالی که در دنیا انجام دادهاند در پیشگاه الهی جمع میشوند. از این روز به قیامت کبری نیز یاد میشود. پیش از این روز وقایعی شگفت در زمین و آسمان روی میدهد که به اشراط الساعهمعروف است. قرآن کریم و روایات تأکید دارند که زمان قیامت، بر کسی جز خدا معلوم نیست.
ـ برپای قیامت طوریکه در فوق یاد آور شدیم، با دیگرگونى در نظام طبيعت صورت مىگيرد. وپايان اين جهان، فروپاشيدن و درهم پيچيدن است، امّا آغازى است براى جهان ديگر.
فَیَوْمَئِذٍ لَّا یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلَا جَانٌّ ﴿٣٩﴾ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۴٠﴾
در آنروز، نه انس و نه (هم) جن، (از) هیچکدام از گناهش پرسیده نمیشود (۳۹) پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (انکار) میکنید؟ (۴۰)
طوریکه درتفسیر آیه فوق یاد آور شدیم، بعد از اینکه قیامت بر پا می گردد، تحولات عظیم در نظام طبیعت وفروپاشی آن به وقوع می پیوندد، « فإذا انشقّت السّماء... فیومئذ لایسل عن ذنبه إنس و لاجانّ» تفریع «یومئذ» بر «إذا انشقّت السّماء» - با «فاء» - نشانگر این واقعیت است که بعد از فروپاشى نظام طبیعت، طولى نمى کشد که قیامت برپا مى شود.
از فحوی این آیه مبارکه طوری معلوم می شود که هم جن وهم انسان ، در صحنه قیامت برای حسابرسی وکیفر وپاداش یکسان است، وطوریکه متذکر شدیم، گناهکاران انس وجن در صحنه قیامت، داراى وضعیتى معلوم اند وهر دو مورد سؤال قرار می گیرند.
تفسیرکلمه«لا يُسْئَلُ»:
در معناى کلمه «لا يُسْئَلُ» چند احتمال را مفسرین ارائه داشته اند:
1ـ اولین مفهوم این آیۀ مبارکه اینست که در روز قیامت محکمه حسابرسی بصورت حتمی بر پا می گردد. طوریکه در آیۀ (24 سوره صافّات) «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ».
2ـ «لايسئل عن ذنب المجرم»این بدین معنی است که بجای شخص مجرم، فردی دیگری، فرق نمی کند انس باشد ویا جن مورد مؤاخذه قرار نه خواهد گرفت بلکه ، خود مجرم را مؤاخذه ومحکمه مىكنند.
هکذا برخی از مفسرین می گویند که هدف آیه «لا يُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ» اینست كه تنها از گناه سؤال نمىشود، زيرا گناه خلافكار در آن روز حاضر است، بلکه از همه اسرار درونی وآشکار اشخاص سؤال بعمل می آید: «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً» (سورۀ كهف، آیۀ 49.
3ـ«تُبْلَى السَّرائِرُ» « سورۀ طارق، 9» پس از چيزهاى ديگر از جمله: عمر و درآمد و چگونگى مصرف سئوال بعمل می آید، نه فقط از گناهان انسان.
خوانندۀ محترم!
از این آیه اغاز الی آخر سوره وضع حساب و جزا و بخصوص حال مجرمین و متقیان مورد برسی قرار می گیرد.
همچنان در آیۀ مبارکه از سرعت حسابرسی بحث تفصیلی بعمل می آید، ودر باره حسابرسی می فرماید که این پروسه از چنان سرعتی برخوردار که هیچ یکی از انس وجن نمی پرسد که مرتکب چه گناهی شدی، سوالی که معمولاً در بین ما انسانها معمول است.
فهم این آیه به هیچ صورت منافی با آیاتی دیگری نمی باشد، زیرا قیامت گذرگاه های مختلفی دارد که در بعضی ازاین گذارگاه ها، مردم باز خواست میشوند و در بعضی دیگر از این گزار گاه ها، مهر بر دهانها مردم زده میشود و در عوض اعضای بدن انسان ها به سخن می آغازند، و در بعضی دیگرمجرمین رااز سیمای ظاهری شان می شناسند.
تحقیقات محاکم شفاهی است ویاتحریری:
برخی از انسانها در ذهن شان این سؤال خطور می کند که در محمکۀ عدل الهی در روز قیامت تنها اعمال مورد وزن قرار می گیرد ویا هم اعمال نامه ومحتوی آن مطالعه ومورد بررسی می باشد؟ در این مورد مفسرین دو احتمال را مطرح نموده اند:
احتمال اول:
خود اعمال وزن می شوند. طوریکه در حدیثی که در صحیح مسلم از ابومالک اشعری روایت شده آمده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «پاکیزگی نصف ایمان است و الحمدالله میزان را پر میکند و سبحان الله و الحمدالله بین آسمانها و زمین را پُر میکند و نماز نور است و صدقه برهان است و شکیبایی روشنایی است. قرآن حجتی است به نفع تو یا علیه تو، همه مردم وقتی صبح بیدار میشوند، عمر خود را ضایع میکنند. گروهی خود را نجات داده و گروهی خود را هلاک میسازند».
جمله: «الحمدالله میزان را پر میکند» دلیلی است بر این که خود عمل هر چند صفت است خداوند آن را در روز قیامت به جسم تبدیل نموده و در میزان میگذارد».چنان که در روایت از محدث مشهوراِبْنِ اَبِیالدُّنیا، ابوبکر عبدالله بن محمد بن عُبَیْد بن سُفیان بن قَیس قُرَشی (۲۰۸-۲۸۱ق/۸۲۳ -۸۹۴م)، آمده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:«سنگینترین چیزی که در میزان گذاشته میشود، اخلاق نیکوست »(این حدیث را احمد، ابوداود و ترمذی نیز روایت کرده اند ).
احتمال دوم:
احتمال دوم اینست که:اعمال با گذاردن صحیفههای محتوی آن بر میزان وزن میشوند و وزن شدن خود عامل (انسان) نیز از بعضی روایات برداشت میشود.طوریکه امام بخاری از ابوهریره روایت میکند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:«در قیامت مرد بزرگ چاقی را میآورند که نزد الله حتی به اندازۀ پَر پشه ای نیز وزن ندارد. طوریکه در ( آیۀ 105 سورۀ الکهف ) آمده است «فَلَا نُقِيمُ لَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَزۡنٗا»(ما در روز قیامت هیچ وزنی برایشان قایل نخواهیم بود. ) (این حدیث را مسلم، ابن ابیحاتم و ابن جریر طبری روایت کردهاند. )
همچنان احمد از عبدالله بن عمروبن عاصب روایت میکند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «در قیامت میزانها نصب میگردد، مردی را آورده و در یک پلۀ آن قرار میدهند و گناهانش را در پلۀ دیگر قرار میدهند، گناهانش سنگینتر شده و او را به جهنم میفرستند. وقتی پشت میکند، صدایی از طرف رحمان ندا میزند که عجله نکنید هنوز او چیزی دارد. کارتی که بر آن نوشه شده «لاالهالهالله» را میآورند و آن را همراه مرد در پله ترازو گذارده، و میزانش سنگینترمی شود»( ابن ابیالدنیا نیز روایت کرده است.).
امام احمد از عبدالله بن مسعود که ساقهایی باریکی داشت، روایت میکند که روزی مشغول کندن چوب اراک جهت مسواک بود که باد لباسش را بالا برده و ساقش نمایان گشت و حاضرین به او خندیدند. رسول الله صلی الله علیه وسلم پرسیدند: چرا میخندید؟ گفتند: از باریکی ساقهایش! فرمودند: قسم به کسی که جان من در دست اوست، آن دو در میزان از کوه اُحد نیز سنگینترند.
امام قرطبی می فرماید :معتزله منکر میزان شدهاند و گفتهاند: اعمال صفتهایی بیش نیستَ، صفت چگونه وزن میشود؟
وی می گوید: از ابن عباس روایت شده است که خداوند صفتها را به صورت جسم خلق کرده و وزن میشوند. ومی فرماید: صحیح این است که صحیفههای محتوی اعمال وزن خواهند شد.
از جانب دیگر جالب این است که انسان وزن آشیاء را در حواس وشناخت منحصر خود مانند انسان با پنج حواس میسنجد و از معیار های دیگر ممکن خارج از شناخت پنج حواس خویش خبر ندارد.که این به ذات خود محدودیت فهم و درک انسان را در برابر قدرت الهی و امکاناتش به صورت واضح نشان میدهد. الله اکبر.
امام قرطبی از مجاهد و ضحاک وازکاکایش نقل کرده است که آنها میزان را به معنای عدالت و قضاوت تفسیر کردهاند و ذکر وزن و میزان نوعی ضرب است چنان که گفته شود: «این چیز این قدر وزن، یعنی ارزش دارد».باید گفت: شاید اینان این سخن را به هنگام تفسیر آیه: «وَٱلسَّمَآءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ ٱلۡمِيزَانَ ، أَلَّا تَطۡغَوۡاْ فِي ٱلۡمِيزَانِ ، وَأَقِيمُواْ ٱلۡوَزۡنَ بِٱلۡقِسۡطِ وَلَا تُخۡسِرُواْ ٱلۡمِيزَانَ » (سورۀ الرحمن: 7-9).«و آسمان را برافراشت و قوانین و ضوابطی گذاشت. هدف این است که شما هم از قوانین و ضوابط تجاوز نکنید در وزن و کشیدن دادگرانه رفتار کنید و از ترازو مکاهید».
چه بسا اعمال سعادتمندان و خوشبختان جهت اظهار علو و بلندی درجاتشان در بین مردم و اعلام خوشبختی و سعادتمند وزن گردد و چه بسا اعمال کفار هر چند در مقابل کفرشان هیچ حسنهای برایشان منظور نمیشود نیز وزن شود. آن هم جهت اظهار بدبختی شان و رسوایی شان در میان مخلوقات).
ابن کثیر به حدیث مسلم از انسبن مالک اشاره میکند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: خداوند هیچ حسنهای را از مؤمن ضایع نمیکند و در مقابلش هم در دنیا و هم در آخرت پاداش میدهد، ولی جزای کارهای کافر را در همین دنیا به او میدهد تا جایی که در روز قیامت دیگر حسنهای ندارد که در مقابلش پاداش بگیرد.
در حدیث آمده است که: خداوند حق کسی را ضایع نمیکند. به کافر در مقابل نیکیهایش در دنیا جزا میدهد تا وقتی در مقابل خداوند قرار گیرد دیگر هیچ حسنهای برایش نمانده باشد.
یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیمَاهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِی وَالْأَقْدَامِ ﴿۴١﴾ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۴٢﴾
گنهکاران به سیمایشان شناخته شوند پس به (موی) پیشانیها و قدمها گرفته شوند (۴۱) پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (انکار) میکنید؟) (۴۲ )
﴿نَوَٰصِي﴾ «جمع ناصیه، پیشانی، موی جلوسر».
﴿أَقۡدَامِ﴾ «جمع قدم، پاها».
چهره افراد در روز قیامت:
مفهوم شهادت انسانها علیه خود شان در روز قیامت بدین معنی است که: مجرمان با علامت های خودشان شناخته می شوند و دیگر ضرورتی دیده نمی شود که از گناهانشان سوال به عمل اید که چه کرده اند؟ زیرا گناه، انسان را به شکل و شمایلی در می آورد که در قیامت بروز و ظهور می کند؛ چرا که قیامت روز، بروز و ظهور ملکوت انسان هاست. هر کسی آنچه با افکار و عقاید و اعمالش ساخته در آن روز ظاهر می شودوبدین اساس است که قرآن عظیم الشأن می فرماید: «یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ » مجرمان با سیما و علامت های خودشان شناخته می شوند.
آنعده انسانهای که به دین پشت پا زده ویا هم اینکه احکام وهدایات دین مقدس اسلام رامورد تمسخر قرار داده است به شکل بوزینه(شادی ) در می آید.(سوره اعراف، آیه ۱۶۶) وعالم بی عمل و ضد دین به شکل سگ در می آید و زبانش از دهان اش بیرون برآمده باشد.(سورۀ اعراف، آیه ۱۷۶) و برخی دیگر بشکل شتر گاو پلنگ می شوند یعنی شکل و شمایل چند حیوان رادارند. برخی چارپا و برخی مثل مار بر زمین می خزند و برخی عقرب و گژدم و برخی نیز پاهایشان به سرشان چسبیده است. همه این صفات در روایات اسلامی به تفصیل تذکر رفته است.
همچنان در مقابل جماعت کی دارای چهره های بشّاش، نورانی و درخشانند می باشند بیانگر ایمان و عمل صالح آنهاست، گروه دیگر روی های شان سیاه و تاریک و زشت و عبوس دارند که نشانهی کفر و گناه آنهاست.
اما گرفتن مجرمان از موی پیشانی و پاها، ممکن است به معنی حقیقی آن باشد، که ماموران عذاب این دو را میگیرند و آنها را از زمین برداشته، و با نهایت ذلت به دوزخ میافکنند، و یا کنایه از نهایت ضعف و ناتوانی آنها در چنگال ماموران عذاب الهی است، که این گروه را با ذلت وسر افگندی تمام به دوزخ میبرند. از آنجا که یادآوری این مسائل در زمینهی معاد هشدار و لطفی است به همگان، خداوند به عنوان نعمت از آن یاد فرموده.
خوانندۀ محترم!
در مورد اینکه مجرمین وکسانیکه گنهکار هستند چگونه شناخته می شوند، در اولین تعریف اینست که از «سیما » شان.
«سیما » از « سوم » گرفته شده وسوم به معنای نشان وعلامت ظاهری است، وعلامت دوم که چگونه شناخته می شوند اینست که آنان از «نواصی» شان.
«نواصی » جمع « ناصیه » بوده وبه معنای موی پیشنانی شان.
بنـاً حکم صریح قرآنی همین است که :« يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيماهُمْ» مجرمان از چهره و سيمايشان شناخته مىشوند؛ البته همانگونه كه تبهكاران از سيمايشان شناخته مىشوند، نيكوكاران را نيز از سيمايشان مىشناسند.
شکل وسیما انسانها در روز درقيامت:
در روز قیامت بربنیاد حکم قرآنی شکل وسیما انسانها به اشکال ذیل معرفی گردیده اند: سفید رویان:«تَبْيَضُّ وُجُوهٌ» مطابق تعریف (آیۀ 106 سورۀ آل عمران) .
سياه رویان: «وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ» مطابق تعریف آیۀ (60 سورۀ زمر )
شاد رویان:(چهرههای شادان) مطابق تعریف آیۀ (22 سورۀ قیامت ) «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ» صورت ها در آن روز شاداب و خندان و نورانى و زیبا است.
«ناضرة» از ماده« نضرة» به معنى شادابى خاصى است که بر اثر وفور نعمت و رفاه به انسان دست مى دهد که توأم با سرور و زیبایى و نورانیت است، یعنى رنگ رخساره آنها از وضع حالشان خبر مى دهد که چگونه غرق درنعمتهاى الهى شده اند، در حقیقت این شبیه چیزى است که در آیۀ 24 سورۀ مطففین آمده: «تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِیمِ» (در صورتهاى آنها (بهشتیان) شادابى نعمت را مشاهده مى کنى).
نباید فراموش کرد که این از نظر مکافات مادى است، ولی مکافات روحانی ومعنوی شان همانا «إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ »« آنها فقط به ذات پاک پروردگارشان مى نگرند!
رخسارشان شادمان وخندان است: طوریکه در( آیۀ 8، سوره غایشه) می فرماید: «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ» « نَاعِمَةٌ»: شادان و شاداب. در خوشی و رفاه. دارای نعمت و لذّت.
شادى و خرّمى واقعى، در چهره منعكس مىشود:« وُجُوهٌ ... ناعِمَةٌ » این شادابی شامل رنگ ورخساره جنتیان می باشد.
نباید فراموش کرد که:سختى كار در دنيا زودگذر است ولى شادمانى و كاميابى روز اخرت دائمى وهمیشگی می باشد.
چهره ها شادان و خندان،درخشان و بشّاش: براساس حکم آیه 38 و39 سوره عبس «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ «38» ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ «39» می باشد.
«مُسْتَبْشِرَةٌ» با خبر شدن از مطلب شادى كه از آن بشره و پوست صورت شگفته شود
بناً صورتِ اهل ايمان و تقوا، در روز جزا شاد و خندان است.
چهره های گرفتگی: در مورد اینکه چهره برخی از انسانها گرفتگی می باشد ( آیۀ 24 سورۀ قیامت ) چنین می فرماید: «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ» (وچهره ها ورخسار های تعدادی دیگری عبوس و غمگین است.)
«باسِرَةٌ» به معناى گرفتگى چهره است.
چهرههايى خندان: در مورد اینکه چهره تعداد از انسانها در این روز ها خندان می باشد آیات ( 38 و39 سورۀ عبس ) در این مورد می فرماید «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ. ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ»
صورتهايى غبار الودو گرد زده: تعداد از از انسانها چهره ها وسیما شان غبار آلود وگرد زده خواهد بود، طوریکه در (آیۀ 40 سوره عبس) می اید : «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ»
چهره های زبون وشرمسار: همچنان در این روز چهره یک تعداد انسانها خوار و ذليل خواهد بود.طوریکه در(آیۀ 2 سورۀ الغاشیه ) می خوانیم :«وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ»
«وُجُوهٌ»: چهرهها. هدف در اینجا خود اشخاص و افراد است. «خَاشِعَةٌ»: خوار و زبون. فرو شکسته و درهم شکسته. خضوع ایشان، سرافگندگی آمیخته با شرمندگی و نگرانی است.
درس حاصله:
نباید فراموش کرد که: تفكيك خوبان از بدان و شناخته شدن آنان، هم يكى از نعمتهاى الهى است.
در آیات متبرکۀ درفوق بطور مختصر بیان یافت درآموختیم که: در رزو قیامت ودر برابر محکمۀ عدل الهی ،افكار و اعمال انسان در چهره او جلوه گر می کردند، طوریکه قبلآ در جمله زیبای قرآنی خواندیم: «يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيماهُمْ»
ـمجرم در نهايتِ ذلّت، گرفتار قهر الهى مىشود. «فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصِي وَ الْأَقْدامِ»
ـآنان كه در دنيا از هيچ گناهى فروگذار نكردند و از موى سر تا نوك پا، مخالف فرمان الهى عمل كردند، در قيامت نيز با موى سر گرفته شده و در عذاب افكنده شوند. «فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصِي وَ الْأَقْدامِ» که خداوند مارا از این رسوایی نجات دهد.
هَـٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ ﴿۴٣﴾ یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَبَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ ﴿۴۴﴾ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۴۵﴾
این همان جهنمی است که مجرمان از آن انکار میکردند.(۴۳) میان آتش سوزان و آب جوشان گردش میکنند (۴۴) پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (انکار) میکنید؟) ( ۴۵)
در این آیه متبرکه خطاب اخطار آمیز هم به جِن وهم به اِنس است، شما که ازجهنم منکر بودید حالا وقت آن فرا رسیده است که درآن شما را خواهم افگند.
مجرمین از یک سومیان شعلههای سوزان جهنم میسوزند و تشنه میشوند و تمنای آب میکنند و از سوی دیگر آب جوشان به آنها داده میشود، یعنی بین جهنم و آبی در نهایت جوش، در رفت و آمدند و این مجازاتی است دردناک که در انتظار شان بود.
طوریکه از فحوای برخی از آیات قرآنی بر می اید که: چشمه های سوزان حمیم در کنار جهنم است، که ابتدا دوزخیان را در آن میبرند و سپس درآتش دوزخ میاندازند.
لغات:
«حَمِيمٍ» به معناى آب داغ است و كلمه «حمّام»، هم از همین خانواده آن است.
«آنٍ» به معناى مايعى است كه در نهايت سوزندگى وبسیار داغ باشد.
یادداشت مختصر درمورد آبهای دوزخ:
اولاً مشروب ماء حمیم:
«لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمیمٍ وَ عَذابٌ اَلیمٌ»( آیه 4 سوره یونس ) (نوشيدنىاى از مايع سوزان و عذابى دردناك خواهد بود)« ماء حمیم» یعنی آب جوشان که در آیۀ ذیل در مورد صفت آن قرآن عظیم الشأن می فرماید: «وَ اِنْ یَسْتَغیثُوا یُغاثَوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشوِی الْوُجوُهَ بِئسَ الشَّرابُ» (آیۀ 29 سورۀ کهف) این آب مثل« مُهل »است، مفسرین گفتهاند:«مُهْل » یعنی فلز ذوب شده یا مس گداخته شده یا آب سیاه رنگ در حال جوش یا ماده سمی در حال گداخته شدن که وقتی به این آب نزدیک میشوند، پوست وجود شان میریزد. خداوند میفرماید: « چه بد نوشیدنی است این آب»وقتی این آب را خوردند، ملایکه عذاب مقداری هم روی سرشان میریزند«یُصَبُّ مِنْ فَوقِ رُوُسِهمُ الْحَمیمُ»(آیه 19 سورۀ حج ) ماء حمیم به صورت نهری در روی جهنم جاری است تا همیشه در دسترس جهنمیان قرار داشته باشد. ومی نوشند از آب حمیم «فَشارِبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْحَمِيمِ «54» فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِيمِ «55» هذا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ «56» (آیات :54 ، 55 و56 سورۀ واقعه) (و روى آن از آب جوشان مىنوشيد. پس مانند شتران عطش زده مىنوشيد. اين است پذيرايى (ابتدايى) آنان روز قيامت.
میگویند شتر معمولاً دیر تشنه میشود؛ زیرا ذخیره آب کافی در وجود دارد، اما وقتی ذخیره اش خلاص می شود، سخت تشنه میشود مخصوصاً که به مرض تشنگی و استسقاء مبتلا باشد، وقتی به آب برسد با هیجان تمام آب میخورد .
خداوند متعالی اهل جهنم را به حالت شتر تشنه مشابه ساخته می فرماید:« اهل جهنم نیز از حرارت جهنم و خصوصاً بعد از خوردن زقومو ضریع به قدری تشنه میشوند که وقتی به آب حمیم میرسند مثل شتر تشنه آب میخورند .
«زَقُّومٍ»، نام گياه تلخ و بدبو و بدطعم است كه شيره آن اگر به بدن برسد، بدن متورم مىشود. اين گياه، غذاى دوزخيان است.
«نزل» به آن چيزى گفته مىشود كه براى پذيرايى مقدّماتى مهمان آماده مىشود و «هيم» نام مرضى است كه شتر به آن گرفتار مىشود و هر چه آب مىنوشد سيراب نمىشود تا بميرد، همچنين به زمين ريگزار گفته مىشود كه هر چه آب در آن بريزند فرو مىرود.
ماء صدیـد:
خون و چرک که از فروج زنان زانیه در جهنم خارج میشود که هم خیلی کثیف است، هم بدبو و هم در حال جوش قرآن عظیم الشأن می فرماید «وَ خابَ کُلُّ جَبّارٍ عَنیدٍ مِنْ وَرائِهِ جَهَنّمُ و یُسْقی مِنْ وماءٍ صَدیدٍ یَتَجَرَّعُهُ وَ لا یَکادُ یُسیغُهُ و یاتیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلیظٌ»( آیات 15 الی 17 سورۀ ابراهیم ) « گردن کشان و جباران نومید و نابود میشوند و در جهنم جرعه جرعه از ماء صدید خورانده میشوند؛ چون خودشان مایل به خوردن آن نیستند وقتی این آب متعفن را خوردند حاضرند بمیرند اما مرگی بسراغ شان هم نمی اید، بلکه باید آماده شوند برای عذاب شدید تر و فرشتگان عذاب آنان را با غل و زنجیر به طرف آتش میبرند«ماء صدید» خون و چرک که از فروج زنان زانیه در جهنم خارج میشود که هم خیلی کثیف است، هم بدبو.
غـسّاق
«لا یَذوقُونَ فیها بَرْداً و لا شراباً الّا حَمیماً وَ غَسّاقاً» (آیات 24 و25 سورۀ نبا )
« جهنمیان آب خنک و گوارا نمیچشند بلکه آب حمیم و غسّاق مینوشند .»
مفسرین میگویند: غسّاق چشمهای است در جهنم که آبش در نهری جاری است که زهر کشنده و سمومات مارها و عقربهای جهنم به آن ریخته میشود و حتی چرک دیدههای اهل جهنم هم داخل آن میریزد و از نظر داغی هم مثل مس گداخته است، چون با آتش جهنم داغ شده که اگر ذرهای از آتش جهنم به روی کوههای دنیا گذاشته شود همه کوها آب میشود. و در ( آیۀ 57 سورۀ ص می فرماید. )«هذا فَلْیَذُوقُوهُ حَمیمٌ وَ غَسّاقٌ»(این حمیم و غسّاق است ( دومایع سوزان و تیره رنگ ) که باید از آن بچشند . )
در روایت است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آ له) میفرماید: « اگر یک دلو از ماء غسّاق جهنم را در دنیا بریزند، بوی گند و تعفن آن متعفن و نابود خواهد شد.».
آنیه:
«آنیه» چشمهای است سوزناک در جهنم طوریکه قرآن عظیم الشأن می فرماید:
«تَصلی ناراً حامِیَهً تُسقی مِنْ عَیْنٍ آنِیَهٍ »(غاشیه/4-5) « در آتش سوزان وارد میگردند و از چشمهای بسیارداغ نوشانیده میشوند.»
ولی آتش این چشمه همیشه فروزان است و همیشه آبش در حال جوش است.«یَطُوفُونَ بَیْنَها وَ بَیْنَ حَمیمٍ ءَانٍ» (الرحمن/44 )
خوانندۀ محترم!
هم آتش سوزان وهم آب داغ با سایر جزا ها برای کسانی در جهنم آماده شده که به تكذيب بهشت وتکذیب جهنّم وبصورت کل باور نداشتن قيامت وروز جزا، می پردازند.ولی باید گفت که براساس حکم صریح قرآنی برپای قیامت و جنت ودوزخ حق است، واشخاص که عمل صالح انجام می دهند پادش جنت است که می فرماید: « وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قیلاً.» (سوره النساء آیه 122. )(و کسانی که ایمان آوردهاند و اعمال صالح انجام دادهاند، بزودی آن را در باغهایی از بهشت وارد میکنیم که نهرها از زیر درختانش جاری است جاودانه در آن خواهند ماند. وعده خداوند حق است و کیست که در گفتار و وعدههایش، از خدا صادقتر باشد؟!).
وجای اشخاص گنهکار وکفار همانا جهنم است، طوریکه قرآن عظیم الشأن می فرماید: «وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها هِیَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ»(سورۀ التوبة آیه 68.) (خداوند به مردان و زنان منافق و کفّار، وعده آتش دوزخ داده جاودانه در آن خواهند ماند، همان برای آنها کافی است! والله آنها را از رحمت خود دور ساخته و عذاب همیشگی برای آنهاست!)
ویا طوریکه می فرماید: « وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ» (سوره التوبة آیه 72. ) (خداوند به مردان و زنان باایمان، باغهایی از بهشت وعده داده که نهرها از زیر درختانش جاری است جاودانه در آن خواهند ماند و مسکنهای پاکیزهای در بهشتهای جاودان (نصیب آنها ساخته) و (خشنودی و) رضای الله ، (از همه اینها) برتر است و پیروزی بزرگ، همین است!
دوزخ در کجا است؟
قبل از همه باید گفت که دوزخ جای ومحلی است برای عذاب ومجازات، گنهکاران، نام دوزخ بصورت عموم هفت بار در قرآن عظیم الشأن به نام های (جهنم ، جحیم ، سقر، هاویه ،حطمه ، سعیر ، لظی ) تذکر رفته است.
ولی از مشهور ترین نام های برای دوزخ همانا «جهنم » است، که کلمۀ جهنم بصورت عموم 77 بار در قرآن عظیم الشأن تکرار شده «جهنم وعده گاه همه ای آنها است. و براي آن هفت دروازه وجود دارد !».
در معني کلمه «جهنَّم» ميان لغویون و مفسّران مباحث زیادی رد وبدل شده ، برخی از علماء ومفسران کلمه « جهنَّم »را به معني «آتش»، و برخی آن را به معني «عميق و ژرف» تعریف ،ترجمه وتفسیر نموده اند .
بر اساس اعتقادات جهنم دارایی هفت طبقه بوده ، وهرچه به طبقه پائینتر جهمنم رفته شود ، عذاب آن بیشتر است وجای است برای اشخاص بد وبدتر .
درمورد اینکه عذاب جهنم چگونگی خواهد بود ! عده ای از مفسرین بدین باور اند که این عذاب ، شامل عذاب های روحی و جسمی هر دو می گردد، در این شک نیست که تعدادی ازجهنمیان بطور ابد در جهنم باقی می مانند ، و تعدادی دیگری پس از مدتی وبعد ازسپری شدن مدت جزا بخشیده میشوند و روانه بهشت می گردند.
محل دوزخ:
علماء در مورد اینکه محل دوزخ در کجا است ، در بین خود اختلاف رأی دارند، برخی بدین عقیده اند که دوزخ در پایینترین طبقهی زمین موقعیت دارد. ولی برخی بدین باور اند که :دوزخ مانند جنت در آسمانهاست ولی هستند علما که در این بابت اصلآ از سکوت کار گرفته اند ، فکر می کنم که بهترین دیدگاه وروش همین سکوت در این بابت می باشد ؛ زیرا در شرع هیچ سند صریح و صحیحی در این مورد به چشم نمی خورد . از جمله کسانی که در اینباره سکوت اختیار کردهاند، عالم شهیر جهان اسلام حافظ سیوطی است.(عبدالرحمان بن کمال بن محمد خُضَیری سیوطی) (۱۴۴۵- ۱۵۰۵م) مشهور به جلالالدین سُیوطی ) وی بدین عقیده است که :«درباره مکان دوزخ سکوت میکنیم؛ چون به جز الله متعال کسی دیگر جای آنرا نمیداند و حدیث مستندی در اینباره نزد من وجود ندارد» (مراجعه شود يقظة اولی الاعتبار (47)
شیخ ولی الله دهلوی (ابوالفیاض قطب الدین احمد بن عبدالرحیم مشهور به «شاه ولی الله دهلوی» ( ۱۱۱۴ ـ ۱۱۷۶ ق / ۱۷۵۳ ـ ۱۷۶۲ م ) عالم شهیر ( قرآن شناس، ومحدث وفقهی ) در قرن دوازدهم هجری / هجدهم میلادی در شبه قاره ی هند، متولد شد. ) وی بدین عقیده است که :«در هیچ سندی به مکان دوزخ و بهشت تصریح بعمل نیامده .مکان آندرجایی است که الله متعال بخواهد؛ چون ما انسانها بر آفریدگان الله متعال و جهان هستی احاطه نداریم . (يقظة اولی الاعتبار (47)
مساحت وبزرگی دوزخ :
مساحت بزرگی وکلانی دوزخ مطابق فهم قرآنی واحادیثی نبوی بی نهایت وسیع است ، ویک گوشه آن از گوشه دیگر دارای فاصله مزید می باشد، طوریکه قرآن عظیم الشأن در (آیه 30 سوره ق ) در این مورد با زیبای خاصی چنین بیان می دارد :«يَوۡمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ ٱمۡتَلَأۡتِ وَتَقُولُ هَلۡ مِن مَّزِيدٖ » ( روزی که به دوزخ میگوییم: آیا پر شدی؟ و دوزخ میگوید: افزون بر این هم هست؟!)
همچنان در حدیث آمده است :که الله متعال به دوزخ میفرماید: «إِنَّمَا أَنْتِ عَذَابِي أُعَذِّبُ بِكِ مَنْ أَشَاءُ مِنْ عِبَادِي وَلِكُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا مِلْؤُهَا فَأَمَّا النَّارُ فَلَا تَمْتَلِئُ حَتَّى يَضَعَ رِجْلَهُ فَتَقُولُ قَطْ قَطْ فَهُنَالِكَ تَمْتَلِئُ وَيُزْوَى بَعْضُهَا إِلَى بَعْضٍ وَلَا يَظْلِمُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ خَلْقِهِ أَحَدًا»( جامع الاصول: (10/544). ن.ک: صحیح بخاری، شماره: (4850) و صحیح مسلم، شماره: (2846)
«تو عذاب من هستی. هرکس را که بخواهم بوسیله تو عذاب میدهم. برای بهشت و دوزخ کسانی هستند که آنها را پُر کنند. اما دوزخ پُر نخواهد شد تا وقتیکه الله متعال پایش را بر آن میگذارد. آنگاه دوزخ میگوید: کافی است، کافی است. وقتی پُر شد، گوشههای آن جمع شده و مچاله میشود. الله عزوجل به هیچ یک از آفریدگانش ستم نمیکند».
همچنان در حدیثی دیگری از حضرت انس (رض ) روایت است : «لاَ تَزَالُ جَهَنَّمُ يُلْقَى فِيهَا وَتَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِيدٍ؟ حَتَّى يَضَعَ رَبُّ الْعِزَّةِ فِيهَا قَدَمَهُ فَيَنْزَوِى بَعْضُهَا إِلَى بَعْضٍ وَتَقُولُ: قَطْ قَطْ بِعِزَّتِكَ وَكَرَمِكَ» (مشکاه المصابیح: (3/109). ن.ک: صحیح بخاری، شماره: (6661) صحیح مسلم، شماره: (2848)«بطور مسلسل گناهکاران در دوزخ ریخته میشوند و جهنم میگوید: افزون بر این هم هست؟ تا اینکه الله متعال پایش را بر آن میگذارد. گوشههایش جمع و مچاله میشود و آنگاه میگوید: به عزت و بزرگواری تو سوگند، کافی است، کافی است ».
همچنان از جمله دلایل که در مورد عمیق بودن جهنم دلایل می اورد ، حدیثی که است که در صحیح مسلم از ابوهریره روایت گردیده است : همراه رسول الله صلی الله علیه وسلم بودیم. ناگهان رسول الله صلی الله علیه وسلم صدای افتادن چیزی را شنید. آنگاه فرمود: «أتَدرُونَ ما هذا؟» آیا میدانید این صدای چیست؟ گفتند: الله متعال و رسولش بهتر میدانند. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «هَذَا حَجَرٌ رُمِىَ بِهِ فِى النَّارِ مُنْذُ سَبْعِينَ خَرِيفًا فَهُوَ يَهْوِى فِى النَّارِ الآنَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى قَعْرِهَا » (صحیح مسلم، کتاب الجنة، باب فی شدة حر النار (4/3484) شماره: (2844) .«این سنگی است که هفتاد سال پیش در دوزخ انداخته شد و هنوز هم به طرف قعر دوزخ در حال سقوط است».
همچنان در حدیثی که حاکم از ابوهریره و طبرانی از معاذ و ابوامامه روایت کردهاند که: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «لَو أَنَّ حَجَراً مِثلَ سَبعَ خَلِفاتٍ، أُلقِيَ مِن شَفيرِ جَهَنَّمَ هَوَي فِيها سَبعينَ خَريفاً لا يَبلُغُ قَعرَها».( صحیح الجامع الصغیر (5/58) شماره (5214) «اگر سنگ بزرگی به وزن هفت شتر باردار، از لبهی دوزخ به داخل آن بیفتد، تا هفتاد سال به طرف قعر دوزخ سقوط میکند و باز هم به قعر آن نمیرسد».
شیخ طحاوی عالمی مشهور جهان اسلام در کتاب «مشکل الآثار» از سلمه بن عبدالرحمن و او از أبوهریره روایت میکند که: «الشَّمسُ وَ القَمَرُ ثَورانِ مُكَوَّرانِ فِي النّارِ يَومَ القِيامَةِ».«رسول اللهصلی الله علیه وسلم فرمود: در روز رستاخیز ماه و خورشید مانند دو گوی گداختهی بیفروغ هستند».
بیهقی در کتاب «البعث و النشور» و بزار، اسماعیلی و خطابی نیز با سندی صحیح و براساس شرایط بخاری، روایت فوق را آوردهاند.
امام بخاری در صحیح خود روایت فوق را به طور مختصر و با عبارت زیر آورده است: «الشَّمسُ وَالقَمَرُ مُكَوَّرانِ فِي النّارِ»( سلسلة الاحادیث الصحیحة، ناصر الدین آلبانی، (1/32) شماره: (124)«افتاب و ماه در میانهی آتش دوزخ، بیفروغ میشوند».
درکات دوزخ :
دَرَکات جَهنّم اصطلاح است که برای جا ها ، محلات و طبقات مختلف جهنم مورد استعمال قرار گرفته است ، طوریکه برای طبقات محتلف جنت اصطلاح طبقات به کار برده می شود .
قابل تذکر است که درکات دوزخ از نظر شدت گرما و نوعیت عذابی که الله متعال برای اهل آن در نظر گرفته است، متفاوت میباشد. بطور مثال این فهم در ( آیه 145 سوره النساء ) چنین بیان گردیده است :«إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ فِي ٱلدَّرۡكِ ٱلۡأَسۡفَلِ مِنَ ٱلنَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمۡ نَصِيرًا »«بیگمان منافقان در پایینترین درکهی دوزخ موقعیت دارند و هرگز یاوری برای آنان نخواهی یافت».
کلمه «الدرک» در زبان عربی به هر چیز قسمت پایین و «الدرج» به هر چیز که در قسمت باشد گفته میشود. بنابراین برای طبقات جنت کلمه درجه و درجات و برای دوزخ، کلمه درک و درکات بهکار برده شده است دوزخ به هر اندازه که پایینتر باشد، به همان میزان حرارت و عذابش شدیدتراست.
از جمله منافقان در جهنم در بیشترین آتش موقعیت خواهند داشت ، به همین دلیل جای شان در اسفل من النار است وپاینترین جای دوزخ خواهند بود .(التذكرة، قرطبی: صفحه (382) و التخویف من النار، ابن رجب: ص (50)
در برخی از آیات قرآنی به مراتب دوزخ «درجات» نیز اطلاق میگردد. الله متعال در سورهی انعام، پس از ذکر بهشتیان و دوزخیان میفرماید: «وَلِكُلّٖ دَرَجَٰتٞ مِّمَّا عَمِلُواْۚ» (سوره الأنعام: 132).«و هریک -از نیکوکاران و بدکاران- به اندازهی کارهایشان درجاتی دارند».«أَفَمَنِ ٱتَّبَعَ رِضۡوَٰنَ ٱللَّهِ كَمَنۢ بَآءَ بِسَخَطٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَمَأۡوَىٰهُ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ ١٦٢ هُمۡ دَرَجَٰتٌ عِندَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ بَصِيرُۢ بِمَا يَعۡمَلُونَ ١٦٣»(آلعمران: 162-163).«آیا کسی که جویای رضای الله باشد، مانند کسی است که سزاوار خشم الله میگردد و جایگاهش دوزخ است؟ و چه بد فرجامی است! آنان نزد الله درجات متفاوتی دارند. و الله به کردارشان بیناست».
عبدالرحمن بن زید بن مسلم می فرماید :درجات بهشت به بلندی و درکات دوزخ به پستی میروند (التذكرة، قرطبی: ص (382) و التخویف من النار، ابن رجب: ص (50)
همچنان برخی از سلف فرموده اند که : موحدین گناهکار که وارد دوزخ میشوند، در درک نخست، یهود در درک دوم، نصارا در درک سوم، صابئین در درک چهارم، مجوس در درک پنجم، مشرکان در درک ششم و منافقان در درک هفتم قرار دارند.
هکذا در برخی کتابها نام آن درکات نیز وارد شده است:
درک اول : جهنم، درک دوم: لظّی، درک سوم: حطمه، درک چهارم: سعیر، درک پنجم: سقر، درک ششم: جحیم و درک هفتم هاویه نام دارد.
اینگونه تقسیمبندی و نامگذاری صحت ندارد و ثابت نیست. دیدگاه راجح و صحیح آن است که نامهای یادشده مانند: جهنم، لظی، حطمه... نامهایی برای دوزخ هستند، نه اینکه هرکدام نام بخشی از دوزخ باشند. البته این مطلب که مردم به لحاظ کفر و گناهان خود، مراتب گوناگونی دارند، درست است.
دروازه های دوزخ :
در آیات متعددی از قرآن عظیم الشأن تذکر رفته است که هم برای جنت وهم برای جهنم دروازه های وجود دارد که تعداد دروازه های جهنم به هفت میرسد ، طوریکه در (آیه 44 سوره حجر) آمده است:«لَها سَبْعَهُ أَبْوابٍ لِکلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ؛ هفت دروازه دارد و براى هر درى، گروه معینى از آنها تقسیم شده اند» این دروازه ها ، در حقیقت دروازه های گناهانى است که به وسیله آن، اشخاص داخل دوزخ مى شوند، هر گروهى بوسیله ارتکاب گناهى و از دروازه معینی داخل دوزخ می شوند .
از جمله درباره منافقان آمده است که آنان در پائین ترین درکات دوزخ قرار دارند: «ان المنافقین فی الدرک الاسفل من النار»( نساء، آیه 145 )
مفسر کبیر جهان اسلام ابن کثیر در تفسیر آیهی فوق می فرماید : روی هریک از دروازههای دوزخ، نام برخی از پیروان شیطان نوشته شده است. آنان باید از همان دروازه وارد شوند. - الله متعال ما را از عذاب آن پناه دهد- هریک از دوزخیان بر حسب اعمال خود، از یک دروازه وارد می شوند .و در جایگاه ویژهی خود قرار میگیرد.
مفسرین بصورت کل در مورد دروازه های دوزخ تفاسیر مختلفی ارائه داشته اند وعدۀ ای از این مفسرین بدین عقیده اند که: هدف از هفت دروازه همانا هفت راه است، ونباید فراموش کرد، عددیکه برای دروازهای جنت و دوزخ ذکر شده دروازه های معمولی که وجود دارد، نیست .
اصولاً این دروازه ها ، دروازه معمولی نبوده بلکه هدف آن همان هفت راه به طرف جهنم می باشد، البته راه ورودی ها و اسبابی است که هرکدام از آنها شخص را به یک طبقه می رساند .
از علی کرم الله وجهه روایت شده:دروازههای دوزخ طبقههای مختلفی دارند که روی همدیگر قرار گرفتهاند. و هکذا در روایت دیگری از ایشان آمده است که:دوزخ هفت دروازه دارد که بر روی یکدیگر قرار گرفتهاند. ابتدا دروازهی اولی پُر میشود، سپس دروازهی دوم، سپس دروازه سومی ، تا اینکه همگی پُر میشوند .(تفسیر ابن کثیر: (4/164)
درآیه (71 سوره الزمر ) آمده است : که در ابتدا دروازههای جهنّم باز میشود و سپس کافران وارد آن میشوند. «وَسِيقَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِلَىٰ جَهَنَّمَ زُمَرًاۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُوهَا فُتِحَتۡ أَبۡوَٰبُهَا وَقَالَ لَهُمۡ خَزَنَتُهَآ أَلَمۡ يَأۡتِكُمۡ رُسُلٞ مِّنكُمۡ يَتۡلُونَ عَلَيۡكُمۡ ءَايَٰتِ رَبِّكُمۡ وَيُنذِرُونَكُمۡ لِقَآءَ يَوۡمِكُمۡ هَٰذَاۚ قَالُواْ بَلَىٰ وَلَٰكِنۡ حَقَّتۡ كَلِمَةُ ٱلۡعَذَابِ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ »«و کافران گروهگروه به سوی دوزخ رانده میشوند و چون به دوزخ میرسند، درهایش گشوده میشود و نگهبانانش به آنها میگویند: آیا پیامبرانی از خودتان به سوی شما نیامدند که آیات پروردگارتان را بر شما میخواندند و به شما را برای دیدار امروزتان هشدار میدادند؟
میگویند: بلی ولی فرمان عذاب، بر کافران قطعی و ثابت گشت».
بعد از این اعتراف، به آنان گفته میشود:« قِيلَ ٱدۡخُلُوٓاْ أَبۡوَٰبَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَاۖ فَبِئۡسَ مَثۡوَى ٱلۡمُتَكَبِّرِينَ ٧٢» (سوره الزمر: 72).«بدیشان گفته میشود: از دروازههای دوزخ وارد شوید و جاودانه در آن بمانید؛ پس جایگاه متکبران چه بد است!».سپس تمامی دروازههای دوزخ بسته میشود و گناهکاران هیچگونه امیدی به بیرون رفتن از آن ندارند. الله متعال میفرماید:«وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بَِٔايَٰتِنَا هُمۡ أَصۡحَٰبُ ٱلۡمَشَۡٔمَةِ ١٩ عَلَيۡهِمۡ نَارٞ مُّؤۡصَدَةُۢ ٢٠﴾[البلد: 19-20].«و کسانی که به آیات ما کفر ورزیدند، تیره روز و بدبختاند. حلقهای از آتشی فراگیر بر آنان گماشته شده است».
حضرت ابن عباس (رض) «مؤصدة» را به دروازههای بسته تفسیر کرده است.
مجاهد میگوید: «اصد الباب» در لهجهی قریش به معنای «دررا بست» می باشد . (تفسیر ابن کثیر: (7/ 298).
الله متعال در سورهی همزه میفرماید: «وَيۡلٞ لِّكُلِّ هُمَزَةٖ لُّمَزَةٍ ، ٱلَّذِي جَمَعَ مَالٗا وَعَدَّدَهُۥ ، يَحۡسَبُ أَنَّ مَالَهُۥٓ أَخۡلَدَهُۥ ، كَلَّاۖ لَيُنۢبَذَنَّ فِي ٱلۡحُطَمَةِ ، وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا ٱلۡحُطَمَةُ ، نَارُ ٱللَّهِ ٱلۡمُوقَدَةُ ، ٱلَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى ٱلۡأَفِۡٔدَةِ ، إِنَّهَا عَلَيۡهِم مُّؤۡصَدَةٞ ، فِي عَمَدٖ مُّمَدَّدَةِۢ»(سوره الهمزة: 1-9).
«وای بر هر عیبجوی مسخرهگری! همان کسی که مالی فراهم آورد و -همواره- آنرا شمرد. میپندارد که ثروتش، او را جاودانه میسازد. هرگز! بیگمان در عذاب شکنندهی دوزخ افکنده خواهد شد. و تو چه میدانی که عذاب شکنندهی دوزخ چیست؟ آتش برافروختهی الهی است. آتشی که به دلها میرسد. بیگمان این آتشِ حلقهای و فراگیر بر آنان گماشته شده است. در ستونهایی بلند و کشیده».
ابن عباس می فرماید : «فِي عَمَدٖ مُّمَدَّدَةِۢ ٩» به معنای دروازههای بسته شده است. قتاده میگوید: در قرائت ابن مسعود چنین آمده است: «إنها عليهم مؤصدة بعمدٍ ممددة»: «آن آتشی ایشان را در بر میگیرد، که سرپوشیده و دربسته است در حالیکه آنان به ستونهای بلند و کشیده بسته میشوند » ..(تفسیر ابن کثیر: (7/368)
عطیه میگوید: آن ستونها از آهن هستند. مقاتل میگوید: «دروازهها بر روی آنان به هم میچسبند، سپس با میخهای آهنین محکم میشوند. «ممدده» صفت برای «عمد» است. یعنی ستونهایی که دروازهها به وسیلهی آن بسته شدهاند، بلند و کشیده هستند و اینگونه ستونها از ستونهای کوتاه محکمتر میباشند. التخویف من النار، این رجب، ص: (61))
دروازههای دوزخ، پیش از وقوع رستاخیز، گاهی باز و گاهی بسته میشوند. رسول اللهصفرموده است که دروازههای دوزخ در ماه رمضان بسته میشوند. از ابوهریرهس روایت شده است که رسول الله صفرمود: «إِذَا جَاءَ رَمَضَانُ فُتِّحَتْ أَبْوَابُ الْجَنَّةِ وَغُلِّقَتْ أَبْوَابُ النَّارِ وَصُفِّدَتْ الشَّيَاطِينُ وَمَرَدَةُ الْجِنِّ »(صحیح بخاری: (1898، 1899) و صحیح مسلم: (1079)«با فرا رسیدن رمضان، دروازههای بهشت باز و دروازههای دوزخ بسته میشوند. شیاطین و جنهای سرکش نیز به زندان انداخته میشوند».
امام ترمذی حدیثی را از ابوهریره به شرح زیر آورده است: «إِذَا كَانَ أَوَّلُ لَيْلَةٍ مِنْ رَمَضَانَ صُفِّدَتِ الشَّيَاطِينُ وَمَرَدَةُ الْجِنِّ، وَغُلِّقَتْ أَبْوَابُ النَّارِ فَلَمْ يُفْتَحْ مِنْهَا بَابٌ، وَفُتِحَتْ أَبْوَابُ الْجِنَانِ فَلَمْ يُغْلَقْ مِنْهَا بَابٌ » (سنن ترمذی: (682) آلبانی آن را در صحیح سنن ترمذی: (549)، آورده است.)
«در شب اول رمضان، شیاطین و جنهای سرکش در زنجیر بسته میشوند و دروازههای دوزخ بسته خواهند شد و حتی یک دروازه هم باز نمیشود و دروازههای بهشت باز میشوند و حتی یک دروازه هم بسته نمیشود».
مواد سوخت آتش جهنم:
درمورد اینکه مواد سوخت آتش جهنم را چه چیز تشکیل می دهد، قرآن عظیم الشأن در (آیۀ 6 سورۀ التحریم ) می فرماید: «يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ وَأَهۡلِيكُمۡ نَارٗا وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُ عَلَيۡهَا مَلَٰٓئِكَةٌ غِلَاظٞ شِدَادٞ لَّا يَعۡصُونَ ٱللَّهَ مَآ أَمَرَهُمۡ وَيَفۡعَلُونَ مَا يُؤۡمَرُونَ»«ای مؤمنان! خود و خانوادهی خود را از آتشی که هیزمش مردم و سنگها هستند، حفظ کنید. فرشتگان خشن و سختگیری بر آن گماشته شدهاند که از آنچه الله به آنان دستور داد، سرپیچی نمیکنند و هرچه فرمان مییابند، انجام میدهند».
«فَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِي وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُۖ أُعِدَّتۡ لِلۡكَٰفِرِينَ » (سورۀ البقرة: 24).«پس از آتشی بترسید که هیزمش مردم و سنگها هستند و برای کافران آماده شده است».
منظور از مردمانی که آتش دوزخ بدان افروخته میشود، کفار و مشرکان هستند. اما نوع سنگی که سوخت دوزخ است و آتش دوزخ بدان افروخته میشود، حقیقت و ماهیت آنرا الله متعال بهتر میداند. برخی از سلف بر این باورند که آن سنگ، از نوع کبریت و گوگرد است. عبدالله بن مسعود میفرماید: «آن سنگ همان سنگ کبریت است که الله متعال در روز آفرینش زمین و آسمانها آنرا نیز آفرید و برای کفار آماده ساخت). (تفسیر ابن کثیر (1/107).
اگر این سخن از رسول الله صلی الله علیه وسلم باشد، بدون چون و چرا آنرا میپذیریم و اگر موضوعی استنباطی و اجتهادی باشد، هرگز ملزم به پذیرفتن آن نیستیم؛ زیرا سنگ هایی وجود دارد که از سنگ کبریت هم بیشتر شعلهور میشود؛ اما پیشتر می پنداشتند که سنگ کبریت ویژگهایی دارد که در دیگرسنگها دیده نمیشود. لذا می گفتند: آن سنگ، سوخت آتش دوزخ است.
ابن رجب می فرماید: بیشتر مفسرین بر این باورند که منظور از «حجارة» کبریت است و آتش دوزخ به وسیلهی آن شعلهور میشود. گفته میشود سنگ کبریت حاوی پنج نوع عذاب میباشد که دیگر سنگها چنین ویژگیهایی ندارند:
1- سرعت شعلهور شدن.
2- بوی بد.
3- دود فراوان.
4- چسبندگی زیاد به بدن.
5- گرمای شدید .(التخوبف من النار، ابن رجب، ص (107)
الله متعال قادر است سنگهایی را بیافریند، که در این ویژگیها از سنگ کبریت بهتر باشند و ما معتقدیم که جهان آخرت متفاوت و مغایر با دنیا است.
از جمله چیزهایی که آتش دوزخ بدانها روشن میشود، معبودان باطلی هستند که در دنیا پرستش میشدند. الله متعال میفرماید: «إِنَّكُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمۡ لَهَا وَٰرِدُونَ ٩٨ لَوۡ كَانَ هَٰٓؤُلَآءِ ءَالِهَةٗ مَّا وَرَدُوهَاۖ وَكُلّٞ فِيهَا خَٰلِدُونَ ٩٩» [الأنبیاء: 98-99].
«بیگمان شما و معبودانی که جزالله میپرستید، هیزم دوزخید و همگی شما وارد دوزخ خواهید شد. اگر اینها معبودان راستینی بودند، هرگز وارد دوزخ نمیشدند و همگی در آن جاودانه میمانند».
حصب، یعنی سوخت و هیزم. جوهری میگوید: هر چیزی که آتش بدان روشن شود یا آنرا شعلهور کند، حصب گفته می شود. (يقظة أولی الاعتبار: صفحه (61).
دود وشراره های آتش:
در مورد غلظت دود وشدت شراره های آتش جهنم پروردگار با عظمت ما در (آیات 41 ای 44 ) می فرماید: «وَأَصۡحَٰبُ ٱلشِّمَالِ مَآ أَصۡحَٰبُ ٱلشِّمَالِ، فِي سَمُومٖ وَحَمِيمٖ، وَظِلّٖ مِّن يَحۡمُومٖ، لَّا بَارِدٖ وَلَا كَرِيمٍ » (سوره الواقعة: 41-44).
«و افراد نگونبخت؛ ونگونبختها چه وضعی دارند؟ در بادی سوزان و آبی جوشان هستند و در سایهی دودی بسیار غلیظ و سیاه، که نه سرد است و نه خوشایند».
آیهی فوق بیانگرموضوعی است که آرامش روحی و روانی را برای انسان به ارمغان میآورد، آنها نیز عبارتاند از: آب، هوا و سایه.
آیه حکایت از این دارد که آنچه مایهی خنکی و آرامش مردم میشود، برای اهل دوزخ وجود ندارد. هوای دوزخ «سموم» است و آن بادی گرم و بسیار سوزان میباشد.
آب دوزخ «حمیم» است؛ آبی جوشان و بسیار داغ.
سایهی آن «یحموم» نام دارد که از دود تشکیل شده است .(التخویف من النار: صفحه (85).
همانطور که در آیهی فوق وضعیت هولناک دوزخیان بیان شد، در آیهی ذیل نیز وضعیت دهشتناک آتش دوزخ بیان میگردد. الله متعال میفرماید:
« وَأَمَّا مَنۡ خَفَّتۡ مَوَٰزِينُهُۥ ، فَأُمُّهُۥ هَاوِيَةٞ ، وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا هِيَهۡ ، نَارٌ حَامِيَةُۢ »(سوره القارعة: 8-11 ) .«و هرکس ترازوی اعمالش سبک باشد، پس در دامن «هاویه» خواهد بود و تو چه میدانی که آن چیست؟ آتشی سوزان و شعلهور».
سایهای که در آیهی یادشده ( وَظِلّٖ مِّن يَحۡمُومٖ » بدان اشاره شد، سایهای از دود آتش است. در اصل، سایه رطوبت و سردی به همراه دارد؛ به همین خاطر انسان برای رسیدن به احساس آرامش به سایه پناه میبرد؛ اما این سایه نه سرمایی دارد و نه آرامشی؛ زیرا این سایه سوزان است.
قرآن دربارهی این سایه، که در واقع دود دوزخ است، می فرماید: «ٱنطَلِقُوٓاْ إِلَىٰ ظِلّٖ ذِي ثَلَٰثِ شُعَبٖ، لَّا ظَلِيلٖ وَلَا يُغۡنِي مِنَ ٱللَّهَبِ، إِنَّهَا تَرۡمِي بِشَرَرٖ كَٱلۡقَصۡرِ، كَأَنَّهُۥ جِمَٰلَتٞ صُفۡرٞ»
(سورۀ المرسلات: 30-33).«به سوی سایهای - از دود آتشین- بروید که سه شاخه دارد. نه خُنک است و نه از شعلههای آتش جلوگیری میکند. آن آتش، از خود شرارههایی چون ساختمان بلند پرتاب مینماید. گویا آن شرارهها، شتران زردرنگی هستند».
از آیه چنین برداشت میشود که دودی که از این آتش بالا میرود، به دلیل غلظت، سه شاخه میشود. این دود سایه دارد؛ اما فاقد سردی است و نمیتواند انسان را در برابر شعلههای برافروختهی دوزخ محفوظ بدارد. اما شرارههای برافروخته از این آتش، همانند قلههای بسیار بزرگ و شترهای سرخ رنگ است.
الله متعال در مقام بیان قدرت این آتش و نهایت تاثیر آن بر اهل دوزخ میفرماید:
«سَأُصۡلِيهِ سَقَرَ، وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا سَقَرُ، لَا تُبۡقِي وَلَا تَذَرُ، لَوَّاحَةٞ لِّلۡبَشَرِ »(سوره:المدثر: آیات 26-29).«هرچه زودتر او را به آتش دوزخ میاندازم. و تو چه میدانی که آتش دوزخ چیست؟ نه باقی میگذارد و نه رها میکند».
این آتش هر چیزی را به کام خود میکشد. پوست بدن را میسوزاند و به استخوان میرسد و آنچه که در شکم است، همه را بیرون میافگند و به قلب میرسد. هرکس که به دام آتش دوزخ بیفتد، نجات پیدا نخواهد کرد. آن آتش نه میمیراند و نه رها میسازد.
رسول الله صمیفرماید: «نارُنَا جُزْءٌ مِنْ سَبْعِينَ جُزْءًا مِنْ نَارِ جَهَنَّمَ. فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنْ كَانَتْ لَكَافِيَةً. قَالَ: إِنَّهَا فُضِّلَتْ عَلَيْهَا بِتِسْعَةٍ وَسِتِّينَ جُزْءًا».(صحیح بخاری، کتاب بدء الخلق، باب صفه النار الباری (6/330). صحیح مسلم، کتاب الجنة، باب شدة حر النار: ( 4/2184). «حرارت آتش دنیا هفتاد برابر کمتر از حرارت آتش دوزخ میباشد. اصحاب گفتند: ای پیامبر! اگر به اندازهی همین آتش دنیا هم گرم باشد، باز برای عذاب گناهکاران کافی است.
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است: حرارت آتش دوزخ به هفتاد قسمت تقسیم شده است که شصت و نه قسمت آن برای آتش دوزخ باقی است و هر قسمت از آنها به اندازهی آتش دنیا گرم میباشد.»
با گذشت زمان، حرارت این آتش کم نخواهد شد: « فَذُوقُواْ فَلَن نَّزِيدَكُمۡ إِلَّا عَذَابًا »(سوره النبأ: 30]. «پس بچشید! ما هرگز چیزی جز عذاب و رنج برایتان نمیافزاییم». « كُلَّمَا خَبَتۡ زِدۡنَٰهُمۡ سَعِيرٗا » (سورۀ الإسراء: 97 ) .«هر زمان که زبانهی آتش فروکش کند، بر زبانهی آتششان میافزاییم».
بنابر این تحلیل، کفار هرگز راحتی و آرامشی ندارند و عذاب آنها با گذشت زمان کم نمیشود.«فَلَا يُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ يُنصَرُونَ »(سوره البقرة: 86).«عذابشان کم نمیشود و کسی به آنان یاری نمیرساند».
طبق روایتی که امام مسلم آنرا از عمرو بن عبس روایت کرده است، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «صَلِّ صَلاَةَ الصُّبْحِ ثُمَّ أَقْصِرْ عَنِ الصَّلاَةِ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ حَتَّى تَرْتَفِعَ فَإِنَّهَا تَطْلُعُ حِينَ تَطْلُعُ بَيْنَ قَرْنَىْ شَيْطَانٍ وَحِينَئِذٍ يَسْجُدُ لَهَا الْكُفَّارُ ثُمَّ صَلِّ فَإِنَّ الصَّلاَةَ مَشْهُودَةٌ مَحْضُورَةٌ حَتَّى يَسْتَقِلَّ الظِّلُّ بِالرُّمْحِ ثُمَّ أَقْصِرْ عَنِ الصَّلاَةِ فَإِنَّ حِينَئِذٍ تُسْجَرُ جَهَنَّمُ فَإِذَا أَقْبَلَ الْفَىْءُ فَصَلِّ» (صحیح مسلم (832)«نماز صبح را بخوان. سپس تا طلوع کامل خورشید از خواندن نماز خودداری کن؛ زیرا خورشید میان دو شاخ شیطان طلوع میکند و کفار در آن هنگام برای وی سجده میکنند. سپس نماز بخوان تا اینکه سایه به اندازهی یک نیزه بالا بیاید و دیگر نماز نخوان؛ زیرا در آن هنگام دوزخ افروخته میشود. سپس اندکی پس از زوال خورشید، نماز بخوان».
در بخاری و مسلم از ابوهریره روایت شده است که رسول اللهصلی الله علیه وسلم فرمود: «إِذَا اشْتَدَّ الْحَرُّ فَأَبْرِدُوا بِالصَّلاَةِ فَإِنَّ شِدَّةَ الْحَرِّ مِنْ فَيْحِ جَهَنَّمَ».(صحیح بخاری (536) صحیح مسلم (615)«به هنگام گرمای شدید، نماز را دیرتر بخوانید تا هوا خنکتر شود؛ زیرا گرمای زیاد از تنفس دوزخ است».
دوزخ هنگامیکه دوزخیان را میبیند، آتشش برافروخته میشود.« وَإِذَا ٱلۡجَحِيمُ سُعِّرَتۡ ، وَإِذَا ٱلۡجَنَّةُ أُزۡلِفَتۡ ) (سورۀ التکویر: 12-13).«و در آن هنگام که دوزخ برافروخته شود و در آن هنگام که بهشت نزدیک گردد».
غرش آتش جهنم:
آتش جهنم نسبت به قهر وخشم که در برابر جهنمایان دارد، صدا وفریاد سر می دهد از غضب به غرش می اید، طوریکه پروردگار با عظمت در (آیۀ :12 سورۀ الفرقان ) می فرماید: «إِذَا رَأَتۡهُم مِّن مَّكَانِۢ بَعِيدٖ سَمِعُواْ لَهَا تَغَيُّظٗا وَزَفِيرٗا »(سورۀ الفرقان: 12). «هنگامی که - دوزخ- آنان را از مکانی دور ببیند - و برایشان نمایان شود-، صدای خشم و خروش آنرا مىشنوند».
ابن جریر از ابن عباس روایت فرموده که :««إنَّ الرَّجُلَ لَيَجَرُّ الي النّارِ، فَتَنزَوي وَ يَنقَبِضُ بَعضُها الي بَعضٍ فَيَقوُلُ لَها الرَحمنُ: ما لَكِ؟ فَتَقولُ: انَّهُ يَستَجِيرُ مِنّي، فَيقُولُ: أرسِلُوا عَبدي. وَ إنَّ الرَّجُلَ لَيَجَرُّ الي النّارِ، فَيَقُولُ: يا رَبِّ ما كانَ هذا الظَنُّ بِكَ، فَیَقُولُ اللهُ: ما کانَ ظَنُّکَ؟ فَیَقُولُ: أن تَسِعَنی رَحمَتَکَ. فَيقُولُ: أرسِلُوا عَبدي. وَ إنَّ الرَّجُلَ لَيَجَرُّ الي النّارِ، فَتَشهَقَ الَيهِ النّارِ، شَهُوقُ البَغلَةِ الَي الشَعيرِ وَ تَزفَرُ زَفرَةً أُخري لا تَبقي اَحَداً إلاّ خافَ»(«النهابه» به روایت ابن کثیر (2/12) و سند آن نیز صحیح است.)
«مردی به سوی دوزخ کشانده میشود. دوزخ خود را جمع کرده و مچال میشود. الله متعال از او میپرسد: تو را چه شده است؟ میگوید: آن مرد از عذاب من پناه میخواست. الله متعال میفرماید: بندهی مرا رها کنید. شخصی به سوی دوزخ کشانده میشود، در آن لحظه میگوید: پروردگارا در حق تو چنین نمیپنداشتم. الله متعال میفرماید: گمانت چه بود؟ میگوید: گمانم بر این بود که رحمت تو شامل حال من میشود، الله متعال میفرماید: بندهی مرا رها کنید. شخص دیگری به سوی دوزخ کشانده میشود. دوزخ با دیدن آن مرد همانند قاطر مادهای که قاطر نر را دیده است، نعره میکشد. برای بار دوم چنان به صدا در میآید و فریاد میزند که همه را بهت زده و ترسان میکند».
امام احمد و ترمذی از طریق کاکایش از ابوصالح از ابوهریره روایت میکنند که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید :«يَخرُجُ يَومَ القِيامَةِ عُنُقٌ مِنَ النَّارِ لَها عَينانِ تَبصرانِ وَ أُذُنانِ تَسمَعانِ وَ لِسانٍ يَنطِقُ، تَقُولُ: أَنّي وُكِّلتُ بِثَلاثَهِ: بِكُلِّ جَبّارٍ عَنيدٍ، وَ بِكُلِّ مَن دَعا مَعَ اللهِ إلهاً آخَرَ، وَ بِالمُصَوِّرينَ » (التخویف من النار، ص (179)، ن.ک: جامع الأصول: (10/518). محقق میگوید: إسناد آن حسن است. ترمذی میگوید: این حدیث حسن صحیح غریب است. )
«روز رستاخیز گردنی از آتش بیرون میآید که دو چشم بینا، دو گوش شنوا و زبانی گویا دارد. زبانش به سخن میآید و میگوید: دستور دارم سه گروه را بگیرند: ستمگر سرکش، هر کسی که با الله، معبود دیگری خوانده است و تصویرگر.(التخوبف من النار صفحه (179)؛ جامع الاصول (10/518) محقق در مورد این حدیث گفته است: سندش صحیح است. ترمذی گفته است: این حدیث حسن، صحیح و غریب است.).
داستان خواب عبد الله بن عمر (رض):
داستان خواب عبد الله بن عمر از جمله ذی عبرت ترین داستان است که امام بخاری وامام مسلم آنرا روایت فرموده اند:
حضر ت عبد الله بن عمر (رض) می فرماید: در خواب دو فرشته را دیدم، در حالیکه قمچین های مضبوط ومحکمی در دست داشتند، نزد من آمدند. مرا به سوی جهنم میبردند. سپس فرشتهای به من رسید که قمچین آهنین در دست داشت. به من گفتند: نترس، چه مرد خوبی بودی، اگر به نمازهای شب میافزودی. سپس مرا بردند تا اینکه بر لبۀ دوزخ ایستادند. دیدم که همانند چاه پیچان است. شاخهایی همانند شاخ چاه دارد. میان هردو شاخش، فرشتهای با تازیانهای آهنین در دست، گماشته شده بود. در لابهلای آتش، کسانی را مشاهده کردم که سر به طالاق آویزان بودند. در میان آنها مردانی از قریش را شناختم. سپس مرا به سمت راست برگرداندند.
جریان این خواب را با خواهرم حفصه در میان گذاشتم. حفصه نیز آنرا برای رسول الله صلی الله علیه وسلم قصه نمود.پیامبرصلی الله علیه وسلم فرمود: همانا عبدالله بندهی شایستهای است.(صحیح بخاری (7028، 7029) صحیح مسلم (2479).
وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ ﴿۴۶﴾ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۴٧﴾
و برای هر کس که از مقام پروردگارش بترسد، دو بهشت است (۴۶) پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (انکار) میکنید؟ (۴۷)
شأن نزول:
1028- ابن ابوحاتم و ابوشیخ در کتاب «عظمه» از عطا روایت کرده اند: روزی ابوبکر صدیق (رض) قیامت، میزان، بهشت و آتش و دوزخ را یاد کرد و گفت: دوست داشتم بوته سبزی از این گیاهان و سبزهها میبودم چهارپایی میآمد و مرا میخورد تا هرگز دوباره زنده نمیشدم. پس این کلام عزیز« وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ » نازل گشت.(ناگفته نباید گذاشت که این حدیث مرسل و ضعیف است، با این وصف عطای خراسانی که این حدیث را به صورت مرسل آورده مناکیر ( لغات مترادف استعمال شود که قابل فهم باشد) زیادی را روایت کرده که این هم یکی از آنهاست. ابن کثیر 6 / 70 تخریج محقق عموم آیه را صحیح میداند.
1029- ابن ابوحاتم از ابن شوذب روایت کرده است: این آیه در شأن ابوبکر صدیق نازل گردیده است.( قوت این روایت مثل سابق است، که ضعیف می باشد.).
در این آیۀ متبرکه وعده قیمت بهای برای آنعده از اشخاصی است که خوف وترس از مقام پروردگارخویش دارند ، بناً برای این عده اشخاص وعده دو بهشت اعطا گردیده است.
دراین آیه دیگر مبحث در باره زندگی دوزخیان رها شده ومباحثی از حال و زندگی اهل بهشت را به بیان گرفته است ، واز نعمات رنگا رنگ و بینظیر بهشت یاد آوری نموده وبا زیبای خاصی آنرا دانه دانه بر می شمارد. وبدینترتیب یک نوع مقایسه را برای اهل بصیرت در مورد زندگی جهنمی وبهشتی پیش کش می کند. الله تعالی میفرماید که کسیکه خوف وترس از مقام پروردگار خویش داشته باشد ، جای آن در جنت خواهد بود .
چه زیبا است خوف از الله ، یعنی حضور در پیشگاه وحضور پروردگار در روز جز یعنی قیامت برای حساب است و یا هم خوف از الله به معنی خوف از مقام علمی پروردگار و مراقبت دائمی او از همه اعمال و رفتار و کردار همه انسانها و مخلوقات عالم است .
برخی از مفسرین می نویسند که خوف از الله صرف به خاطر ترس ازآتش دوزخ و اینکه انسان طمع رفتن به جنت را داشته باشد نیست، بلکه خوف از الله ازمقام پروردگار جلال و جبروت با عظمت او می باشد که واقعاً هم خائف و ترسناک است .
تعدای از مفسرین می نویسند که: ذات اقدس پروردگار، مایه خوف نیست، بلکه خوف از عدالت اوست و خوف از عدالت او به خوف از اعمال بد ما بر میگردد زیرا کسیکه پاک است از محاسبه چه باک است.
خوانندۀ محترم!
بهشت بزرگترین مکافات است که پروردگار با عظمت ما آن را برای بندگان مطیع، فرمانبردار ودوستان خویش اماده ساخته است .
باید مطابق حکم قرآنی گفت که بهشت نعمت کاملی است که جزترین نقصی درآن وجود ندارد، هیچگونه آلودگی، صفا و پاکی آنرا تیره و تار نمیکند؛ تصور ودرک این نعمت بزرگ باارزش از فهم عقل انسانی قاصر می باشد.
در یک از احادیث قدسی آمده است :« أَعْدَدْتُ لِعِبَادِىَ الصَّالِحِينَ مَا لاَ عَيْنٌ رَأَتْ وَلاَ أُذُنٌ سَمِعَتْ وَلاَ خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ.» ثمَّ قالَ الرَّسُولُ ص: إقرَؤُوا إن شِئتُم»« فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ» (سوره السجدة: آیه 17) (صحیح بخاری، کتاب بدء الخلق، باب ما جاء فی صفة النار. (به نقل از ابوهریره). فتح الباری (6/318) شماره (3244))
«برای بندگان شایسته خویش چیزهایی آماده کردهام که هیچ چشمی آنها را ندیده و هیچ گوشی آنها را نشنیده و قلب هیچ بشری آنها را تصور نکرده است. سپس پیامبرصلی الله علیه وسلم فرمود: برای اطمینان این آیه را بخوانید که الله متعال میفرماید: «هیچ کس نمیداند که چه چیز شادیآفرینی برای ایشان پنهان شده است».
واقعاً هم عظمت و بزرگی نعمت بهشت در مقایسه با نعمت دنیا ظاهر میشود؛ زیرا نعمتهای دنیوی در برابرنعمتهای اخروی اندک و بیارزشند و قابل مقایسه نمی باشد.
در صحیح بخاری از سهل بن ساعدی روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است: ««وَمَوْضِعُ سَوْطٍ فِي الْجَنَّةِ خَيْرٌمِنْ الدُّنْيَا وَمَا فِيهَا» (فتح الباری (6/319) شرح نووی بر صحیح مسلم (17/166)«جای یک تازیانه (در راه الله) در بهشت بهتر از دنیا و آنچه در آن است، میباشد».
داخل شدن به بهشت ونجات یافتن از دوزخ پیروزی برای انسان است طوریکه قرآن عظیم الشأن در (آیه 185 سوره آل عمران ) می فرماید:«فَمَن زُحۡزِحَ عَنِ ٱلنَّارِ وَأُدۡخِلَ ٱلۡجَنَّةَ فَقَدۡ فَازَ»«هرکه از آتش دوزخ دور گردد و به بهشت برده شود، بیگمان رستگار میشود».
«وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ يُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ وَذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ» (سوره النساء:آیه 13)«هرکس از الله و فرستادهاش اطاعت کند، الله او را به بوستان هایی وارد میکند که از فرودست آن جویبارها روان است و برای همیشه در آن میمانند و این رستگاری بزرگ است».
تعریف بهشت:
در تعریف بهشت آمده است که: بهشت آن نوری است که میدرخشد، کاخهای بلند، نهرهای جاری، ریحان و گلهای رنگارنگ، میوههای رسیده، همسران زیبا، لباسهای ابریشمی و زندگی جاودان دارد، ودر این هیچ جای شکی نیست که ارزو، خواست و مقصد همگی ما رسیدن به بهشت است، و آرزوی دیرینه ونهایی ما را رفتن وداخل شدن وسکونت در بهشت تشکیل می دهد، بهشت همانا پاداش عظیم است و ثواب جزیلی که خداوند متعال برای دوستان و مطیعانش آماده نموده است.
داخل شدن به بهشت در نعمتهای جاودان و همیشگی است که قابل توصیف نیست. ما نمیتوانیم درجات و مقامات، عظمت و بزرگی آن را تصور کنیم. در بهشت چیزهایی وجود دارند که نه چشمی دیده و نه گوشی وصفش را شنیده و نه بر قلب کسی خطور کرده است.کسی که در آن داخل شود، در ناز و نعمت خواهد بود، هرگز لباسش کهنه وفرسوده نمیشود، جوانیاش زوال نمی کند و از بین نمیرود و هرگز در آنجا احساس خستګی نمی کند و نه می گردد.
مقایسه کوتاه بهشت به دنیا :
بهتر است در مورد برای دادن یک تصویر، یک مقایسۀ کوتاه بهشت با دنیا به حدیثی مراجعه نمایم که آن از سهل بن سعد ساعدی روایت شده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:« به اندازه جای شلاق از شما در بهشت از دنیا و آنچه بر آن است بهتر میباشد» (صحیح بخاری (2892).
خواهران وبرادران!
برای اینکه شوق بهشت در دلهایمان زنده گردد لازم است که پیوسته اوصاف بهشت و نعمتهایش را ذکر نماییم و برای انجام دادن اعمال صالح کوشا باشیم و به دنیای فانی مغرور نشویم و از حرمات دوری بگزینیم.
بسیاری از انسانها طوری تصور دارند که بهشت عبارت از باغ ومحل وسیعی است که همه اهل جنت یکجا با هم در آن زندگی بسر می برند، در حالیکه چنین نیست ، بهشت به تعریف قرآن واحادیث نبوی دارایی قصر ها باغ ها ، بوستان ها، نهر ها وابشار های متعدد می باشد که آن شا الله ببرخی آن مختصرآ اشاره به عمل خواهد آمد.
عالم جلیل القدرجلال الدین سیوطی از مفسر شهیر جهان اسلام امام قرطبی و حلیمی طی روایتی فرموده اند : که در هر یکی از بهشت، محل و مقامات و درجات مختلفی وجود دارد( کتاب البدور السافرة فی أمور الآخرة (صفحه 480).)
مفسرین درمورد اینکه تعداد این بساتین به چه تعداد اند ؟ وایا این بساتین دربین خود دارایی تفاوت های اند ویا خیر ، تفاسیر مختلفی را ارایه داشته اند :
از جمله صحابی جلیل القدر مفسر وفقهی مشهورعبد الله ابن عباس بن عبد المطلب وپسر کاکای پیامبر صلی الله علیه وسلم بدین باور است که تعداد بهشت ها به هفت بهشت می رسد که عبارتند از: دار جلال، دارسلام، بهشت عدن، بهشت (جنت) المأوی، بهشت خلد (برین) جنت الفردوس و بهشت نعیم (مواخذ :ازرساله التذکرة فی أحوال الموتی والآخرة، قرطبی (2/349 ).
ولی در مقابل شیخ قرطبی بدین باور است که: آنچه عبدالله ابن عباس (رض) گفتهاند، اوصاف بهشت است نه بیان اقسام آن، و همانا تعدادش فقط چهارتا میباشد وگفته خویش را به حدیث که از موسی اشعری که از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت فرموده است مستند نموده است: (مراجعه شود به رساله التذکرة فی أحوال الموتی والآخرة، قرطبی (2/349 ).
در حدیث متذکره آمده است:« دو بوستان طلایی، که ظرفهایش و زینتش و آنچه در آن دو است از طلاست، و دو بوستان از نقره که ظرفهایش و زینتش و آنچه در آن دو میباشد از نقره است. در جنت عدن آنچه که بین مردم و پروردگارشان حجاب شده ردای کبریا است.(مسند امام احمد (24/191 الفتح الربانی) صحیح بخاری (4878) وصحیح مسلم(180) وترمذی(2528) وابن ماجه (186).
همچنان شیخ ابن القیم الجوزی (محمد بن ابی بکر بن ایوب بن سعد بن حریز زرعی دمشقی معروف به ابن قیم الجوزیه (۶۹۱-۷۵۱هجری قمری) بدین عقیده است که حدیث متذکره اشاره دارد به اینکه بهشت دو گونه است، دو بهشت از طلا و دو بهشت از نقره است و این برای کسانی است که تقوای پروردگارشان را پیشه میکنند. طوریکه پروردگار با عظمت ما فرموده است: «وَلِمَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ جَنَّتَانِ »«و کسى که از ایستادن (در حضور) پروردگارش ترسیده باشد، دو باغ دارد».
از آنجایی که متقین وکسانیکه از پروردگارشان خوف وترس دارند بر دو دستهاند: مقربان و یاران دست راست، پروردگار که همانان برایشان این چهار بوستان قرار داد، و ترجیح میدهد که آن خائفان در این چهار بهشت مشارکت ندارند، بلکه برای هر کدامشان دو بوستان است.
از استدلال فوق چنین معلوم می گردد که امام ابن القیم بدین باور است که تعداد بهشت ها از چهار بهشت بیشتر بوده وتعداد بساتین بهشت بی نهایت زیاد می باشد، وگفتار خویش را به حدیث ام حارثه بن سراقه( حارثة بن سراقة ( صحابی جلیل القدر است که در سال 2 هجری وفات یافته واز قبیله بني عدي بن النجار من الخزرج می باشد ) زمانیکه وی نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و درباره سرنوشت فرزندش که در غزوهی بدر شهید شدند از رسول الله صلی الله علیه وسلم جویا احوال شد، و چنین گفت: ای رسول الله، شما از قدر و منزلت حارثه نزد من با خبر هستید؟
پس اگر که او در بهشت است صبر پیشه میکنم و از خداوند طلب اجر و پاداش مینمایم و اگر چنین نباشد، آنگاه میبینی چکار میکنم؟
رسول الله صلی الله علیه وسلم برایش فرمود: وای برتو! مگر نادان شدهای، آیا تنها یک بهشت است؟! بهشتهای بسیاری است و همانا او در جنت الفردوس و در روایتی: در فردوس اعلی می باشد . (صحیح بخاری (6550).
لذا از این حدیث معلوم می شود که : بهشت عبارت است از باغهای گوناگون بسیار که در داخل بهشت قرار دارد، چنان چه در قرآن عظیم الشأن آمده است: «إِنَّ ٱلۡمُتَّقِينَ فِي جَنَّٰتٖ وَنَهَرٖ» (سورۀ القمر: آیه 54). (بىگمان پرهیزگاران در باغها و [در جوار] جویباران خواهند بود).
خاک وبوی بهشت:
قبل از اینکه به مبحث بوی بهشت اشاره بعمل آید بهتر می دانم تا مختصراً در باره خاک بهشت در روشنی احادیث معلومات ذیل رابا شما شریک سازم:
حدیث صحیح درامام بخاری وامام مسلم که از آنس ابن مالک از ابوذر در حدیث معراج روایت نموده، آمده است که پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید :««أُدْخِلْتُ الْجَنَّةَ فَإِذَا فِيهَا جَنَابِذُ اللُّؤْلُؤِ وَإِذَا تُرَابُهَا الْمِسْكُ». «در شب معراج به بهشت وارد شدم. پس ناگهان چشمانم به گنبدهای مرواریدی افتاد و دیدم که خاک بهشت مانند مشک است».
همچنان در صحیح مسلم و مسند احمد از ابو سعید خدری روایت شده است که ابن صیاد دربارهی خاک بهشت از رسول اللهصپرسید. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «هِيَ دَرْمَكَةٌ بَيْضَاءُ مِسْكٌ خَالِصٌ». «آردی ریز و سفید رنگ و مسکی خالص و ناب است».
همچنان در مسند احمد از جابر بن عبدالله روایت شده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم درباره یهود فرمود: «در مورد خاک بهشت از آنان سوال کردم و خاک آن سفید خالص است. پس پیامبر از یهود سوال کرد. یهودیان گفتند: ای ابو القاسم، خاک بهشت از نان است. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: نانی که از مرواریداست.
هکذا ترمذی و دارمی از ابوهریره روایت کردهاند که: از رسول الله صلی الله علیه وسلم پرسیدم: جهان از چه چیز خلق شده شده است؟ فرمود: از آب. پرسیدم: بهشت از چه چیز ساخته شده است؟ فرمود: «لَبِنَةٌ مِنْ ذَهَبٍ وَلَبِنَةٌ مِنْ فِضَّةٍ مِلَاطُهَا الْمِسْكُ الْأَذْفَرُ وَحَصْبَاؤُهَا الْيَاقُوتُ وَاللُّؤْلُؤُ وَتُرَابُهَا الزَّعْفَرَانُ مَنْ يَدْخُلْهَا يَخْلُدْ فِيهَا يَنْعَمُ لَا يَبْؤُسُ لَا يَفْنَى شَبَابُهُمْ وَلَا تَبْلَى ثِيَابُهُمْ وَ صَدَق الله حيث يقول: «وَإِذَا رَأَيۡتَ ثَمَّ رَأَيۡتَ نَعِيمٗا وَمُلۡكٗا كَبِيرًا »(سوره الإنسان:آیه 20 ).«یک خشت از طلا و دیگری از نقره و ملاط میان دو خشت مشک بسیار خوشبو است و سنگریزههای آن جواهر و یاقوت و خاک آن زعفران میباشد. هرکس داخل آن شود، برای همیشه در آن میماند، بهرهمند میشود و بینوا نمی گردد، پیر نمیشود، لباسهایش کهنه نمیشوند؛ الله متعال در وصف آن درست فرمود: «و چون به آنجا نگاه کنی، نعمت فراوان و مُلکی عظیم میبینی.»
بوی بهشت:
بهشت بوی معطر و پاکیزهای دارد که در گوشه گوشۀآن میپیچد و مؤمنان این بو را از راه بسیار دور استشمام میکنند.
در مسند احمد، سنن نسائی، سنن ابن ماجه و مستدرک حاکم با سند صحیح آمده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «مَنْ قَتَلَ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ لَمْ يَجِدْ رِيحَ الْجَنَّةِ وَإِنَّ رِيحَهَا لَيُوجَدُ مِنْ مَسِيرَةِ سَبْعِينَ عَامًا».«هرکس شخصی از اهل ذمّه را به قتل برساند، بوی بهشت را که از مسافت هفتاد سال قابل استشمام است، احساس نمیکند» (صحیح الجامع الصغیر (5/355) شماره (6324)
همچنان در حدیثی دیگر آمده است: «مَنْ قَتَلَ مُعَاهِدًا لَمْ يُرَحْ رَائِحَةَ الْجَنَّةِ، وَإِنَّ رِيحَهَا لَيُوجَدُ مِنْ مَسِيرَةِ أَرْبَعِينَ عَامًا».«هرکس هم پیمانی را به قتل برساند، بوی بهشت را که از مسافت چهل سال قابل استشمام است، احساس نمیکند».(صحیح الجامع الصغیر (5/337) شماره (6333)
بحث جداګانه و قسماً خارج ازین مبحث مسألۀ حکم احادیث صحیحۀ فوق معلوم و هویدا میشود، کسانیکه به اعمال دست میزنند که درنیتجه مسلمان و حتی غیر مسلمان تحت حمایه و سلطۀ حاکمیت اسلامی متضرر شده و به شهادت میرسد، عامل مستقیم و غیر مستقیم این جرم و تخلف از رفتن به جنت محروم و به غضب الهی مواجه است.
والله أعلم بالصواب.
درجات ومقام ها در بهشت:
در مورد اینکه در بهشت مقام ها ودرجات وجود دارند یا خیر بهتر است به حدیثی که از حضرت ابوهریره (رض) از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت فرموده است مراجعه نمایم : در حدیث متبرکه آمده است:«در بهشت صد درجه (و مقام ) وجود دارد که مابین هردو مقام مسیر صد سال می باشد .» (سنن ترمذی (2529) صححه الألبانی (صحیح الجامع 4245).
همچنان ابو سعید خدری (رض ) از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت می فرماید: «صاحب قرآن هنگامی که به بهشت وارد شود به وی گفته میشود: بخوان و بالا برو، پس میخواند و با قرائت هر آیهای یک درجه بالا میرود، تا اینکه آخرین آیهای که ازحفظ دارد می خواند.» (سنن ابن ماجه (3780) صحیح الجامع (8121).
معنای این حدیث چنین میشود که در درجات و مقامهای بهشتی به تعداد آیات قرآن کریم میباشد. و لذا از حضرت عایشه (رض) نیز روایت شده که فرموده است: همانا تعداد درجات بهشت به تعداد آیات قرآنی است، بنابرین هیچ کس بالاتر از کسی که قرآن کریم را بخواند نیست.(مسند احمد (1/356) شعب ایمان بیهقی (1998).
امام ابن حجر عسقلانی/ می فرماید: سخن پیامبرصلی الله علیه وسلم که می فرماید که: در بهشت صد درجه وجود دارد، بر این دلالت نمیکند که تمام درجات بهشت صد تا میباشد، و بیش از آن وجود ندارد چون در حدیث آن را نفی نکردره است. (فتح الباری (2/381).
امام مناوی (محمدعبدالرؤوف فرزند تاج العارفين ابن علي بن زين العابدين الحدادي متولد سال 952 هجری وفات 1031 هجری در قاهره ) در این باره می فرماید:
هیچگونه تعارضی بین این حدیث که در بهشت صد درجه است و بین احادیثی که بر افزون بود دلالت میکند، وجود ندارد، چونکه در حدیث قاری قرآن آمده است که، با خواندن هر آیهای یک درجه بالا میرود و تا اینکه آخرین آیه را میخواند، پس آن صد درجه درجات بلند و بالا میباشد و هر کدام از آنها شامل درجاتی کوچک نیز است، که در میان هردو درجه مسافت صد سال میباشد، و در یک روایت: پانصد سال، و در روایتی دیگر: کمتر یا بیشتر آمده است که هیچ نوع تناقضی وجود ندارد، زیرا که بر حسب حرکت و سرعت و کندی میباشد و رسول الله صلی الله علیه وسلم برای نزدیک نمودن به فهم دیگران فرموده یا خطاب به هر مؤمنی است که شایسته هرمقامی باشد.
(فیض القدیر، مناوی (4/447).
همچنین میـتـوان بین حدیث روایت شده ابوهریره و حدیث ابوموسی چنین جمع نمود که حدیث اول به مجاهدین تعلق دارد، چونکه در حدیث دیگری توضیحش آمده است: همانا در بهشت صد درجه و مقام وجود دارد که خداوند آنها را برای مجاهدان فی سبیل الله آماده نموده است فاصله بین هردو درجه مانند فاصله بین آسمان و زمین است، پس هرگاه از خداوند متعال خواستید پس فردوس را بخواهید، زیرا که بهترین و بالاترین نقطه بهشت است و عرش رحمان بر فوق آن قرار دارد و جویهای بهشتی از آن سرچشمه می گیرد. (مسند احمد (24/190) فتح الربانی ، بخاری (2790).بنابراین، تعداد درجهها و مقامهای بهشتی به تعداد آیات قرآنی میباشد همانگونه که حضرت عایشه (رض) فرمودند، یعنی بیش از 6200 شش هزار و دویست درجه میباشد.
درجات بهشتی یعنی چه؟
درمورد اینکه در جنت درجاتی وجود دارند، تفصیل این در جات در احادیث صحیح به تفصیل آن بیان گردیده است. از محتوای این احادیث طوری روشن می گردد که برخی از این درجات حسی بوده که هدف از آن فاصله بین هر درجه بهشتی تا در درجه دیگر بهشتی مسافت صد سال می باشد.
و یا هم فاصله بین این در جات به اندازه زمین و آسمان است، و برخی دیگراین تفاوت ها در بین درجات، معنوی بوده است، وهدف از آن علو بلندی مقام و رتبه در نزد الله تعالی میباشد، همانگونه که امام ابن حجر گفته است.(فتح الباری (2/381).
فاصله ارتفاع درجات بهشت:
طوریکه درحدیثی فوق متذکر شدیم، بهشت دارای درجات عالی بوده، وتوصیف درجات آن هم حسی ومعنوی ذکر شد، ودر حدیث ذکر توصیف این درجات که بین درجه تا درجه دیگر به مانند دوری ستاره درخشان از سطح زمین میباشد.
طوریکه در حدیثی که ابو سعید خدری (رض) از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت نموده،آمده است: «همانا آنانی که در درجات و مقامهای پایین هستند، چنان آن کسانی را که در درجات مقام عالی بهشت قرار دارند نظاره میکنند که شما ستاره درخشان را در آسمان نظاره میکنید و ابوبکر و عمر از آن گرروه اند » (مسند احمد(24/193) ترمذی (3658) صحیح الجامع(2030).
همچنان سهل بن سعد از پیامبرصلی الله علیه وسلم روایت فرموده که:«بهشتیان به کسانی که در غرفههای بلند در بالایشان قرار دارند نگاه میکنند، همانگانه که شما به ستارگان درخشان در افق مشرق یا مغرب نگاه میکنید، این به خاطر برتری و تفاضل درجاتشان است».عرض نمودند: ای رسول الله، آنها جایگاههای پیامبران است که دیگران به آن دسترسی ندارند؟ فرمود: «خیر، قسم به آنکه جانم در دستش است، آنان مردانی هستند که ایمان به خدا آوردند و پیامبران را تصدیق نموده اند (مسند احمد (24/192) بخاری (6555) ومسلم(2831).
شیخ ابن حجر می فرماید: ذکر مشرق یا مغرب به خاطر دوری و رفعت و بلندی درجات میباشد. همانگونه که در احادیث دیگر چنین توصیف آمده که بین هر کدام از درجه تا درجه دیگر مجاهدان مانند مسافت آسمان و زمین است. چنان که حضرت ابوهریره (رض) از پیامبرصلی الله علیه وسلم روایت فرموده اند: «در بهشت صد درجه وجود دارد، که خداوند متعال آنها را برای مجاهدان در راه خدا آماده نموده است... تفصیل در حدیثی (فتح الباری (2/381).در فوق یاداورشدیم.
در حدیث دیگر آمده است : در میان هر درجه تا دیگری مسافت صد سال میباشد چنان که کعب بن مره از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت نموده است: ای اهل صنعت و شمشیر زنان ماهر، تیر اندازی کنید زیرا که هرکس تیر را به دشمن اصابت نماید، خداوند متعال به خاطر آن یک درجه او را رفعت و بلندی میبخشد. عبدالرحمن بن ابی النعام عرض کرد: یا رسول الله ! درجه چیست؟ فرمود: آنها مانند پله های خانه مادرت نیست، بلکه بین هردو پله و درجه فاصله صد سال است.( مسند احمد(14/13) وسنن نسایی (3144) صححه الالبانی(صحیح نسایی2947).
هکذا دیگری آمده است که: بین هر درجه تا دیگری مسافت پانصد سال میباشد همانگونه که حضرت ابوهریره از رسول الله صلی الله علیه وسلم راوایت نموده:«در بهشت صد درجه وجود دارد که بین هر درجه تا دیگری مسافت پانصد سال است » (طبرانی در معجم اوسط (تصحیح آلبانی در صحیح ترغیب 373).شاید این اختلاف درجات بر حسب اختلاف درحرکت و سرعت و کندی باشد، همانطور که ابن قیم، ابن حجر بیان نمودند، یا به خاطر، وجود احتمال تفاوت در ارتفاع و بلندی این درجات است.
نعمت های اهل جنت وتفاوت این نعمت ها:
قرآن عظیم الشأن در آیات (22 الی 28 سوره المطففین) با زیبای خاصی می فرماید: «إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ لَفِي نَعِيمٍ ، عَلَى ٱلۡأَرَآئِكِ يَنظُرُونَ ، تَعۡرِفُ فِي وُجُوهِهِمۡ نَضۡرَةَ ٱلنَّعِيمِ ، يُسۡقَوۡنَ مِن رَّحِيقٖ مَّخۡتُومٍ ، خِتَٰمُهُۥ مِسۡكٞۚ وَفِي ذَٰلِكَ فَلۡيَتَنَافَسِ ٱلۡمُتَنَٰفِسُونَ ، وَمِزَاجُهُۥ مِن تَسۡنِيمٍ ، عَيۡنٗا يَشۡرَبُ بِهَا ٱلۡمُقَرَّبُونَ »(همه بهشتیان در یک نوع نعمت نیستند، بلکه هر کدام از آنان نعمت و لذت خاص خودشان را دارد. در هر درجه نعمتی است که در درجه دیگرکه پایینتر است وجود ندارد، بنابرین هرچه درجات بالا رود مقام و جایگاه گستردهتر و نعمتهایش افزودهتر میگردد.).
برخی از مفسرین در تفسیراین آیات متبرکه می نویسند : «بىگمان نیکان در ناز و نعمتاند. بر تختها [نشسته و] مىنگرند. خرّمى نعمت را در چهرههایشان مىبینى. از شراب ناب مهر شده به آنان مىنوشانند، مهرش مشک باشد. و راغبان باید به همین [شراب ناب] رغبت کنند. و آمیزهاش از [آب] تسنیم است. [همان] چشمهاى که مقربان [درگاه خداوند] از آن مىنوشند».
مفسرین می افزایند: رحیق المختوم بادهای ناب، (شراب خالص) بهترین نوع شراب بهشت، و تسنیم گرامیترین نوع شراب بهشت است که مخصوص مقربان میباشد که برای بهشتیان با یکدیگر آمیخته شده است برای تفصیل موضوع مراجعه شود ( به تفسیر فخررازی (32/91).
همچنان مفسران می نویسند که :هفتاد و دو همسر از حورعین به ازدواج شهید در آورده میشود.
هکذا صحابی جلیل القدر المقدام بن معدي يكرب بن عمرو الكندي، مسکونه حمص (سوره فعلی )که دررسال 87 هجری در شام وفات یافت ودر حدود 40 حدیث روایت نموده در یک روایت از رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید : «شهید نزد خداوند دارای هفت خصوصیات است.»
ـ با اولین قطره خونش گناهانش بخشیده میشود.
ـ جایگاه خویش را در بهشت میبیند.
ـ جامهی ایمان به وی پوشانده میشو.
ـ هفتاد و دو حور العین به همسری او داده میشود.
ـ از عذاب قبر پناه داده میشود.
ـ از وحشت و خوف قیامت در امان است.
ـ تاج وقار بر سرش گذاشته میشود که هر یاقوتی از آن از دنیا و مافیها بهتر است.
ـ برای هفتاد نفراز اهل بیت خود شفاعت می نماید.». (مسند احمد (14/30) و سنن ترمذی (1663) با تصحیح آلبانی (صحیح الجامع 5182).
در حالی که روایت شده است که کسی که کمترین مقام و منزلت در بهشت دارد دو همسر از حورالعین دارد، به حدیثی که ابوسعید خدری (رض) روایت کرده استناد شده که پیامبرصلی الله علیه وسلم فرمودند: «کمترین مقام بهشتی از آن مردی است که خداوند متعال چهرهاش را از آتش جهنم نجات داده و درخت بزرگی که دارای سایه گستردهای است رو برویش قرار دارد، پس او میگوید: ای پروردگارم مرا به این درخت نزدیک بگردان تا در سایه آن قرار بگیرم...تا آخر حدیث، و در آن آمده: «خداوند به او یاد آوری میکند، فلان چیز سوال کن، فلان چیز طلب کن! تا اینکه آرزویش تمام میشود، خداوند میفرماید: همه اینها که تمنا کردی برای توست و ده برابر مانند آن، فرمود: سپس به منزلش وارد میشود. آنگاه دو همسرانش از حور العین بر وی وارد میشوند و میگویند: سپاس آن خدای را که تو را برای ما و ما را برای تو زنده کرد، فرمود: او میگوید: مانند آنچه به من عطا شده، به هیچ کس داده نشده است (صحیح مسلم (188).
همچنین بهشتیان در حسن و زیبایی متفاوت هستند بر حسب تفاوت منزلت و مرتبتشان در بهشت، ابوهریره (رض) از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت فرموده است:«اولین گروهی که وارد بهشت میشوند، چهره هایشان مانند ماه شب چهارده است، کسانی که بعد از آنان وارد میشوند، مانند درخشندهترین ستاره میباشند، یکدل هستند و هیچگونه اختلاف و کینهای ندارند.» (بخاری (3246) ومسلم (2834).
قابل یاد آوری است که برای جمال و زیبایی حد معینی ندارد بلکه هر روز رو به افزایش است. همانطورکه انس بن مالک از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت فرموده اند: «بازاری در بهشت است که در آن تودههای مشک وجود دارد بهشتیان در هر روز جمعه به آنجا میروند، نسیم شمال میوزد، از آن مشک به لباس و چهرههایش پاشیده میشود، آنگاه به جمال و زیبایی آنان افزوده میگردد، سپس در حالی به نزد اهل خود برمیگردند که به جمال و زیبایی آنان افزوده شده است. خانواده آنها به آنان میگویند: به خدا سوگند به زیبایی و جمال شما، افزوده شده آنان در جواب میگویند: به خدا سوگند شما نیز زیباتر و قشنگ تر شده اید ». (صحیح امام مسلم (2833)
کمترین مقام در بهشت:
نباید فراموش کرد که کم ترین منزلت ، مقام و منزلت در بهشت به اندازه یازده برابر ملک و پادشاهی دنیاست. در حدیثی که عبدالله بن مسعود (رض) از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت نموده، آمده است:«همانا من آخرین فردی که از آتش بیرون میشود، و آخرین فردی را که وارد بهشت میشود را میدانم. مردی است که افتان و خیزان از آتش بیرون میشود، آنگاه خداوند خطاب به او میفرمایند: برو وارد بهشت شو پس او آنجا میرود، چنین به نظرش میرسد که پُر شده است بنابراین بر میگردد، و میگوید: ای پروردگارا! آن را پر یافتم، خداوند میفرماید: برو وارد بهشت شو، دوباره میرود و چنین به نظرش میرسد که پر شده است، باز میگردد و میگوید:
ای پروردگارا!
آن را پُر یافتم، آنگاه خداوند میفرماید: برو وارد بهشت شو، بیگمان برای تو همانند (ملک) دنیا و ده برابرآن است، یا این که برایت ده برابر دنیاست.
او میگوید: آیا مرا مسخره میکنی در حالی که پادشاهی؟
عبدالله میگوید: «به درستی که من رسول الله صلی الله علیه وسلم را دیدم که خندید تا اینکه دندانهایشان آشکار گردید، و فرمود: این پایینترین مقام و منزلت در بهشت است» (صحیح بخاری (6571) و صحیح مسلم (186).
و در روایت دیگری حضرت ابوهریره (رض) از رسول الله صلی الله علیه وسلم چنین روایت فرموده است:«همانا کمترین جایگاه یکی از شما در بهشت این است که به او گفته شود: آرزو بکن، پس او آرزو میکند، و آرزو میکند، به او میگویند: آیا آرزو کردی؟ میگوید: بله، به او میگویند: برای توست آنچه که آرزو کردی و همانندآن ». (صحیح مسلم (182).
همچنان در حدیث طولانی دیگر که در باره آخرین شخصی بهشتی است آمده است: «تا اینکه آرزوهایش تمام میشود، خداوند میفرماید: همه آنچه آرزو کردهای برای توست، و همچنین همانند آن، ابو سعید خدری گفت: ای ابو هریره و ده برابر همانند آن. ابوهریره گفت: من تنها همین را یاد کردم که «همانند آن»، آنگاه ابوسعید گفت: من گواهی میدهم که از رسول خداص حفظ نمودم که فرمود: «و ده برابر همانند آن »(صحیح مسلم (182).
امام نووی می فرماید: روش جمع نمودن بین این دو حدیث «همانند آن» و حدیث «ده برابر همانند آن» این گونه است که رسول الله اول همانند آن بیان فرموده بودند، چنان که در حدیث ابوهریره آمده، سپس خداوند فضل و کرم نمودند و بر آن افزودند چنانکه در حدیث ابوسعید آمده است، آنگاه رسول الله صلی الله علیه وسلم بیان فرمودند و ابوهریره آن را نشینده بود . (شرح صحیح مسلم، امام نووی (3/28).
مغیره بن شعبه از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت میکند که حضرت موسی(رض) از پروردگارش سوال کرد: کمترین منزلت و جایگاه در بهشت از آن کیست؟
فرمود: آن مردی است که بعد از آن که بهشتیان وارد بهشت شدند، میآید، پس به او گفته میشود: وارد بهشت شو او میگوید: ای پروردگارا! چگونه، در حالی که همه جایگاه و منزل خویش را گرفته اند. به او گفته میشود: آیا راضی هستی که همانند ملک پادشاهی از پادشاههای دنیا از آن تو باشد؟!
او میگوید: پروردگارا! راضی شدم.
میفرماید: آن برای توست، و همانند آن و همانند آن و همانند آن و همانند آن، در بار پنجم میگوید:
پروردگارا! راضی شدم، میفرماید: همه اینها از آن توست، و ده برابر همانندش، و برای توست آنچه که تمنا کنی، و چشمت خوش گردد، او میگوید:
پروردگارا! راضی شدم، میفرماید: همه اینها از آن توست، و ده برابر همانندش، و برای توست آنچه که تمنا کنی، و چشمت خوش گردد، او میگوید:
پروردگارا! راضی گردیدم. (موسی از پروردگارش میپرسد).
پروردگارا! پس بلندترین منزلت و مقام آن کیست؟
فرمود: آنان برگزیدگان هستند، آن کسانی که کرامت آنان را با دستم کاشتهام و بر آن مهر زدهام، چیزهایی است که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بر قلب انسانی خطور کرده است، رسول الله فرمود: مصداق این در کتاب خدا آمده: «فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ» (سورۀ السجدة: آیه 17 ) (صحیح مسلم (189) و ترمذی (3198).
«پس هیچ کس نمىداند که از آنچه مایه روشنى چشم است چه چیزى برایشان نهان داشته شده است».
جمع بین این روایت مغیره: شصت بار و روایت ابن مسعود یازده باره، این گونه است که امام نووی میفرماید: مراد این است که یکی از پادشاهان دنیا ملک آن شامل همه سرزمینها نمیگردد بلکه بخشی از زمین در بر میگیرد، آنگاه برخی از آنان بیشتر و برخی از آنان کمتر مالک هستند، بنابراین، به این شخص پنج برابر ملک یک پادشاه داده میشود و این اندازه تمام ملک دنیا میباشد سپس به او گفته میشود: از آن توست ده برابر آن، لذا این روایت موافقت میکند با روایات گذشته. والله اعلم
(طرح التثریب فی شرح التقریب (7/2321).
انس بن مالک میگوید: شنیدم رسول الله صلی الله علیه وسلم میفرماید: پایینترین و کمترین جایگاه در بهشت از آن کسی است که ده هزار خدمتکار بالای سرش ایستادهاند، و در دست هر کدام دو سینی است که یکی از آن طلا و دیگری نقره است و رنگ هر کدام با دیگری تفاوت دارد...(طبرانی در اوسط، فتح الباری (6/373).
همانگونه که در روایات عبدالله بن مسعود آمده بود که کمترین منزلت بهشتی از آن کسی است که تمام نعمتهایی که در دنیا وجود داشته از آغاز خلقت تا آخر و ده برابر آن به وی داده میشود.
بلندترین مقام در بهشت:
بلندترین مقام و منزلت در بهشت مقام وسیله است که آن هم فقط از آن رسول الله صلی الله علیه وسلم میباشد، ابوهریره از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت می فرماید: از الله برای من وسیله طلب کنید، که بلند مرتبهترین مقام در بهشت است و بجز یک نفر به کسی نمیرسد، و امیدوارم که من آن یک نفر باشم. (مسند احمد (14/307) وترمذی (3612) «صحیح الجامع3636».
همچنان درروایت ابو سعید خدری آمده که رسول الله صلیعلیه وسلم می فرماید: «همانا وسیله درجه و مقامی است نزد خداوند که بالاتر از آن مقامی نیست، پس از خداوند بخواهید که آن را در روز قیامت به من عطا بفرماید». (مسند احمد (3/30 فتح الربانی) آلبانی آن را حسن دانسته است (صحیح الجامع1988).
چرا بهشت دارای درجات است؟
همانگونه که مردم در دنیا از نظر مقام و منزلت متفاوت هستند، به همین ترتیب در آخرت در مراتب و درجات مختلف هستند، هرکس به اندازه اعمال صالحش، طوریکه پروردگار با عظمت ما می فرماید:«انظُرۡ كَيۡفَ فَضَّلۡنَا بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ وَلَلۡأٓخِرَةُ أَكۡبَرُ دَرَجَٰتٖ وَأَكۡبَرُ تَفۡضِيلٗا»(سوره الإسراء: آیه21 ) «بنگر چگونه برخى از آنان را بر برخى [دیگر] برترى دادیم و بىگمان آخرت [به اعتبار] مراتب افزونتر و در افزوندهى بزرگتر است».
برخی ازاشخاص در استدلال خویش این حدیث: «کسی که لا إله إلا الله و محمد رسول الله بگوید، خداوند آتش را بر وی حرام گردانیده است» (مسند احمد (1/47) ومسلم (29) وترمذی (2638).). چنین فهمیدند که تنها شهادتین کافی است یا فقط بجا آوردن ارکان پنج گانه اسلام کفایت میکند، و بدین خاطر سایر اعمال نیکو که برای رفع درجات در بهشت تشریع شده را رها کردند.
معاذ بن جبل(رض) می فرماید: شنیدم که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «هرکس که روزه رمضان را بگیرد و نماز را بخواند و حج را ادا کند(راوی میگوید: نمیدانم زکات را ذکر کرد یا خیر) مگر آنکه خداوند جل جلاله بر خود لازم گرداند که گناهان او را ببخشد، خواه در را خدا هجرت نماید یا اینکه در سرزمینی که متولد شده بماند» معاذ میگوید: عرض کردم آیا مردم را از این آگاه نسازم. رسول خدا محمد صلی الله علیه وسلم فرمود: «بگذار مردم عمل انجام دهند، زیرا که در بهشت صد درجه و مرتبه وجود دارد که ما بین هردو درجه (و مرتبه) به اندازه ما بین آسمان وزمین است.» (سنن ترمذی (2530).
در روایت بخاری آمده: «خداوند آنها را برای مجاهدان فی سبیل الله مهیا نموده است» (صحیح بخاری (2790).
بنابراین حدیث رسول الله «بگذار مردم عمل را انجام دهند» یعنی بگذار مردم اعمال صالح انجام بدهند تا به سبب آن اعمال به درجات عالی در بهشت برسند و این امر خیلی مهمی است که بسیاری از مردم از آن غفلت میکنند و تنها به احادیث رجا و امید دل خوش میکنند و در انجام اعمال نیکو و خیر از یکدیگر سبقت نمیجویند بدین خاطر نیکی هایشان کم میشود و در نتیجه شایسته درجات و مراتب عالی در بهشت نمیگردند.
دست یابی به منازل ودرجات عالی بهشت:
بدرستی که منازل زیبا و درجات عالی بهشت با داشتن مال بسیار یا مقام یا فرزند بدست نمیآید، بلکه به وسیله ایمان و عمل صالح حاصل میگردد.
خداوند میفرماید:«وَمَآ أَمۡوَٰلُكُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُكُم بِٱلَّتِي تُقَرِّبُكُمۡ عِندَنَا زُلۡفَىٰٓ إِلَّا مَنۡ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ جَزَآءُ ٱلضِّعۡفِ بِمَا عَمِلُواْ وَهُمۡ فِي ٱلۡغُرُفَٰتِ ءَامِنُونَ »(سوره سبا: 37). «و اموال و فرزندانتان چیزى نیستند که شما را در نزد ما نزدیک سازند. بلکه [مقرب] کسى است که ایمان آورد و کار شایسته کند، پس آنان به [جبران] کارى که کردهاند سزاى دو چندان دارند و آنان در غرفههاى [بلند] ایمناند».
خداوند عزوجل فرمودهاند که: هر مؤمنی که عمل صالح انجام دهد، در روز قیامت صاحب درجات و مراتب عالی در بهشت خواهد بود: «وَمَن يَأۡتِهِۦ مُؤۡمِنٗا قَدۡ عَمِلَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلدَّرَجَٰتُ ٱلۡعُلَىٰ »(سوره طه: 75). «و هرکس که مؤمن شایسته کار به نزد او آید، اینان درجات بلند دارند».
و رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز واضح نمودهاند که هر عمل صالحی سبب افزون شدن نیکیها و بلندی درجات میگردد.
رسول الله صلی الله علیه وسلم به سعد بن وقاص (رض) هنگام مریضی اش فرمود: «هرچه بیشتر بمانی و عمل صالح برای خاطر خدا انجام دهی به درجات و رتبهات افزوده میگردد»(مسند احمد (15/183) وصحیح بخاری (6373) و مسلم (1628).
دروس حاصله ازاین آیۀ متبرکه:
به یقین باید گفت که درمحکمه عادلانه پروردگار عدل واقعی است که: نژاد، رنگ، مقام ورتبه ، سن وسال، قوم ونژاد ملاک اعتبار نبوده بلکه کسیکه از مقام الهی خوف داشته باشد آن ملاک اعتبار قرار می گیرد « وَ لِمَنْ خافَ ... جَنَّتانِ »
ـ ترس از الله سرچشمهى حق پذيرى و عمل صالح است و لذا براى رفتن به جنت، شرط ديگرى در كنار خوف نيامده است.
ـذات پروردگار، منشأ رحمت است. توجّه انسان به مقام و جايگاه خداوند در نظام هستى و دادگاه قيامت، موجب دقّت در رفتار و گفتار و پيشگيرى از وقوع جرم و گناه مىشود.
ـ همچنان درس مهمی که در این آیه متبرکه وجود دارد اینست که امور تربیتی ،بايد تهديد و تشويق در كنار هم باشد.
ـ در بهشت همه نعمت ها را میتوان بدست اورد که همانا: «مِنْ كُلِّ فاكِهَةٍ» هم تنوّع، «زَوْجانِ» و هم در دسترس بودن. «جَنَى الْجَنَّتَيْنِ دانٍ»
پس ای خواهر وبرادر!
مسلمان هر وقت نیت انجام معصیتی کرد، باید بیاد آورد که اگر این معصیت را انجام ندهد، بهتر از آن در بهشت نصیبش میگردد، اگرخواست مرتکب فاحشه شود حور بهشتی را بیاد آورد، و اگر قصد نوشیدن شراب نمود شراب آماده بهشتی را بیاد آورد.
ذَوَاتَا أَفْنَانٍ ﴿۴٨﴾ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۴٩﴾
دارای شاخه های انبوهی اند.ویا«دوباغ دارای درختان وشاخسارها».(۴۸) پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (انکار) میکنید؟(۴۹)
«افنان » در اصل به معنای شاخههای تازه و پُر برگ است و گاه به معنی « نوع » نیز به کار برده شده است. در صورت اول اشاره به شاخههای با طراوت درختان جنتی است، برعکس درختان دنیا که دارای شاخههای پیر و خشکیده هستند. در صورت دوم اشاره به تنوع نعمتهای جنت و انواع مواهب آن است. این احتمال نیز وجود دارد که درختان جنتی به شکلی هستند که دریک درخت شاخههای مختلفی است و بر هر شاخه نوعی از میوه ها.
ميوههاى بهشتى، نه زحمت چيدن دارد، «جَنَى الْجَنَّتَيْنِ دانٍ» (آیه 54 سوره الرحمن ) نه دسترسى به آنها زمان مىبرد، واین بدین معنی است که ميوههاى آن دو باغ براى چيدن در دسترس است. «قُطُوفُها دانِيَةٌ» (آیه 23 سوره حاقه) یعنی میوههائی است که آماده چیدن است،وهیچ گونه محدویت بالای آن وضع نشده ،« فَأَنْشَأْنا لَكُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِيلٍ وَ أَعْنابٍ لَكُمْ فِيها فَواكِهُ كَثِيرَةٌ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ »(ایه 19 سوره مؤمنون ) پس به وسيلهى آن (آب) براى شما باغهايى از خرما و انگور پديد آورديم كه در آن باغها براى شما ميوههاى فراوانى است و از آنها مىخوريد.)«لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ»(آیه 33 سورۀ واقعه) ( که هیچ وقت منقطع نشود و هیچ کس بهشتیان را از آن میوهها منع نکند.)
بناً گفته می توانیم که: درجنت هم فراوانى هست، «مِنْ كُلِّ فاكِهَةٍ» هم تنوّع، «زَوْجانِ» و هم در دسترس بودن. «جَنَى الْجَنَّتَيْنِ دانٍ» است.
فِیهِمَا عَیْنَانِ تَجْرِیَانِ ﴿۵٠﴾ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۵١﴾
در آن دو بهشت دو چشمه دایماً جاری است (۵۰) پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (انکار) میکنید؟ (۵۱)
باغ سرسبز و خرم و باطراوت جنتی، علاوه بر درختان، باید چشمههای آب جاری داشته باشد، میفرماید: در آن دو بهشت دو چشمه به طور مدام جریان دارد.
مفسرین در باره نهر های وچشمه های جنت می نویسند که این نهر ها در زیر زمین نه بلکه مطابق آیات قرآنی که می فرماید:«تجری من تحتها الأنهار» است، جنت در پهلوی درختان ومیوه های ثمر دار دارایی چشم های ذلال هم است.
معرفترین نهر جنت همانا چهر نهر است که: نهر «آب»، نهر «شیر» ،نهر «خَمر» و نهر «عسل»؛ است و منشأ وسرچشمه اين «أنهار چهارگانه »، «عيون أربعه» خواهد بود که چشمههای فراوانی است.
همچنان در قرآن عظیم الشأن در جنب اینکه از انهار وچشمه های جنتی بحث بعمل می آورد ذکری از چشمه ونهر های اهل جهنم نیز بحث نموده است بطور مثال:
« تُسْقَى مِنْ عَيْنٍ آنِيَةٍ » از چشمه اى داغ نوشانيده شوند( آیه 5 سوره الغاشیه.)
همچنان در آیۀ (29 سورۀ الکهف) می فرماید :«وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَاءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا »(و بگو حق از پروردگارتان [رسيده] است پس هر كه بخواهد بگرود و هر كه بخواهد انكار كند كه ما براى ستمگران آتشى آماده كرده ايم كه سرا پرده هايش آنان را در بر مى گيرد و اگر چیغ زنند به آبى چون مس گداخته كه چهره ها را بريان مى كند، يارى مى شوند وه چه بد شرابى و چه زشت جايگاهى است).
ولی در مقابل اهل جنت از ناز ونعمت خاصی برخورداراند، طوریکه قرآن عظیم الشأن در(آیۀ 6 سورۀ الانسان) می فرماید: «عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيرًا» (از چشمهاى که بندگان خاص الله از آن مىنوشند، و از هر جا بخواهند آن را جارى مى سازند!
فِیهِمَا مِن کُلِّ فَاکِهَهٍ زَوْجَانِ ﴿۵٢﴾ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۵٣﴾
در آن دو بهشت از هر قبیل میوه دوجوره است (۵۲) پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (انکار) میکنید؟(۵۳)
نوعی از میوه که شما در دنیا نمونهی آن را دیده اید، و نوعی دیگری از میوه که تا هنوز شبیه ومانند آن را در این جهان به چشم هم ندیده اید.
باغها و ثمرههای بهشت:
چون طبیعت بشر با آب و باغ و درخت و سبزه و گل محبت فراوانی دارد و همواره دوست دارد کنار و نزدیک آنها زندگی وقرار داشته باشد، خداوند متعال بهشت را براساس طبیعت و خواست بشر با این نعمتها بی مانند مزین و آراسته ساخته است، با بهترین درختان و انواع ثمره و میوهها و نهرهای جاری و چشمههای آب شیرین که با دیدن آنها چشم بندگان صالح خدا خنک خواهد شد، بهشت را با این لباس آراسته است.
خداوند متعال میفرماید: «إِنَّ ٱلۡمُتَّقِينَ فِي جَنَّٰتٖ وَعُيُونٍ » (سوره الحجر:45).
ترجمه: «بیگمان پرهیزکاران در میان باغها و چشمه سارهای (بهشت) به سر میبرند».
و در آیهای دیگر میفرماید:«إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ يَشۡرَبُونَ مِن كَأۡسٖ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا ، عَيۡنٗا يَشۡرَبُ بِهَا عِبَادُ ٱللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفۡجِيرٗا » (سوره الإنسان: 5 – 6 ).
ترجمه: «همانا نیکان همواره از جامى مىنوشند که نوشیدنىاش آمیخته به کافور [آن ماده سرد، سپید و معطر] است ، از چشمهاى که بندگان خاص خدا از آن مىنوشند، و از هر جا بخواهند آن را جارى مىسازند!».
بعضی از علمای سلف گفتهاند: همراه آنها شاخههائی از آهن نرم است که به هرجا میروند با آنها به همان طرف می روند ( حادي الأرواح إلی بلاد الأفراح: 224.)
خداوند متعال میفرماید:«وَيُسۡقَوۡنَ فِيهَا كَأۡسٗا كَانَ مِزَاجُهَا زَنجَبِيلًا ، عَيۡنٗا فِيهَا تُسَمَّىٰ سَلۡسَبِيلٗا » (سوره الإنسان: 17 – 18) «در آنجا (در جنت) از جامهای شرابی به ایشان (اهل بهشت) میدهند که طعم آن زنجبیل است، (این جامها پر میشوند از) چشمهای که در بهشت است و سلسبیل نامیده میشود».
و همچنین میفرماید: «إِنَّ ٱلۡمُتَّقِينَ فِي جَنَّٰتٖ وَعُيُونٍ ، ٱدۡخُلُوهَا بِسَلَٰمٍ ءَامِنِينَ » (سوره الحجر: 45 – 46]. «بیگمان پرهیزگاران در میان باغها و چشمه سارهای (بهشت) بسر میبرند ، (پروردگارشان به آنان میگوید:) با اطمینان خاطر و بدون هیچگونه خوف و هراسی به این باغها و چشمه سارها داخل شوید».
مُتَّکِئِینَ عَلَىٰ فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ ۚ وَجَنَى الْجَنَّتَیْنِ دَانٍ ﴿۵۴﴾ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴿۵۵﴾
بر بسترهایی که پوش های آنها از پارچههای ابریشمین است تکیه میزنند، و چیدن میوههای آن دو باغ در دسترس شان است (۵۴) پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (انکار) میکنید؟(۵۵)
جالب توجه این که: گران قیمت ترین پارچهای که در دنیا تصور میشود پوش این بسترها ذکرشده، اشاره به این که قسمت روئین آن چیزی است که از لطافت و زیبایی و جذابیت در وصف نمیگنجد، و به این ترتیب کم اهمیتترین جنسهای آن جهان، پر ارزشترین جنسهای این جهان است، اکنون باید فکر کرد متاع پر ارزش آن چگونه است.
﴿بَطَآئِنُ﴾ «جمع بطانه، آسترها».
﴿إِسۡتَبۡرَقٖۚ﴾ «دیبای ضخیم».﴿بَطَآئِنُ﴾ «جمع بطانه، آسترها».
﴿جَنَى﴾ «میوهی رسیده».
فِیهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ ﴿۵۶﴾ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۵٧﴾
در آن دو باغ جنتی دختران با حیائی است که نگاههای شانرا (از دیدن بیگانه) باز داشته اند، و پیش از بهشتیان هیچ انس و جنی ایشان را مس نکرده اند.(۵۶) پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (انکار) میکنید؟ (۵۷)
فهم این آیۀ متبرکه میرساند که برای جنّ زنان زیبای جنتی از نوع خود شان یعنی جنّ و برای انس زنان مقبول وزیبای جنتی از نوع انسان است؛ که به این زنان بهشتی هیچ اِنس و جِنّی نزدیک نشده.
چگونگی زنان بهشتی:
قبل از همه باید که زنان بعد ازمرگ که داخل جنت می شوند به حور تبدیل نمی شود، بلکه حوریان بهشتی با زنان دنیایی متفاوت هستند؛ طوریکه در آیه فوق خواندیم: « فِیهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ» (یعنی: در آن باغهای جنتی زنانی هستند که جز به همسران خود عشق نمیورزند؛ و هیچ اِنس و جِنّ پیش از اینها با آنان تماس نگرفته است.)
در این آیۀ متبرکه نقظه نظر آنعده از اشخاصی را نفی میکنند که معتقد اند که: حوران همان همسران دنیوی هستند که خداوند متعال آنها را بعد از پیری و کهولت بار دیگران زنان جوان مبدل می نماید، بلی این را قبول باید کرد الله تعالی زنان را در سن جوانی وارد جنت می سازد، اما آنها غیر از حورانی هستند که خداوند آنها را میآفریند.
قرآن عظیم الشأن دربارۀ حسن و جمال حوریان بهشتی درآیات متعددی بحث نموده، واز جمله در آیات 22 و23 سورۀ الواقعه می فرماید: «وَحُورٌ عِینٌ * کَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ» الواقعة »( و همسرانی از حور العین دارند، همچون مروارید در صدف پنهانز
منظور از مکنون: پنهان و محفوظ است. یعنی نور آفتاب، رنگهای آنها را تغییر نداده است. وطوریکه مطالعه فرمودیم در آیۀ فوق حوران بهشتی را به یاقوت و مرجان تشبیه نموده است.
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:« ... وَلِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ زَوْجَتَانِ یُرَی مُخُّ سَاقِهِمَا مِنْ وَرَاءِ اللَّحْمِ مِنْ الْحُسْنِ...». بخاری. فتح الباری: (6/318)، مسلم و ترمذی نیز آن را روایت کردهاند. ) یعنی: «... برای هر کدام از مردان اهل بهشت دو همسر (حور) هست که در اثر زیبائی و لطافت بدن، مغز استخوان پاهایشان از بیرون دیده میشود...».
ولی زیبایی زنانی که وارد بهشت می شوند بسیار بیشتر از حور خواهد شد، چنانکه پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید: «إِنَّ فِی الْجَنَّةِ لَسُوقًا، یَأْتُونَهَا کُلَّ جُمُعَةٍ، فَتَهُبُّ رِیحُ الشَّمَالِ فَتَحْثُو فِی وُجُوهِهِمْ وَثِیَابِهِمْ، فَیَزْدَادُونَ حُسْنًا وَجَمَالًا، فَیَرْجِعُونَ إِلَی أَهْلِیهِمْ وَقَدِ ازْدَادُوا حُسْنًا وَجَمَالًا، فَیَقُولُ لَهُمْ أَهْلُوهُمْ: وَاللهِ لَقَدِ ازْدَدْتُمْ بَعْدَنَا حُسْنًا وَجَمَالًا، فَیَقُولُونَ: وَأَنْتُمْ، وَاللهِ لَقَدِ ازْدَدْتُمْ بَعْدَنَا حُسْنًا وَجَمَالًا». مسلم (2833). یعنی: «در بهشت اجتماعی است که بهشتیان هر بار پس از مدت زمانی به اندازۀ یک هفته (دنیا) به آنجا میروند؛ پس از آن نسیم صبا شروع به وزیدن میکند و بر صورتها و لباسهایشان میوزد؛ از این رو در حالی نزد همسرانشان باز میگردند که بر جمال و زیبایشان افزوده شده است. لذا همسرانشان به آنان میگویند: به خدا قسم! که پیش از رفتن از نزد ما بر جمال و زیبایی شما افزوده شده است؛ مردان بهشتی نیز میگویند: به خدا قسم که جمال و زیبایی شما نیز افزایش یافته است».
و وضعیت زنان در بهشت؛ همراه با شوهر دنیایی خود خواهند بود، چنانکه می فرماید:
«ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنتُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ تُحْبَرُونَ» (سورۀ زخرف 70). یعنی: شما و همسرانتان به بهشت درآئید، در آنجا شادمان و شادکام و مُکرّم و محترم خواهید بود.
و اگر شوهرشان جهنمی باشد، در آنصورت به ازدواج یک مرد بهشتی درخواهند آمد، همچنین اگر زنی قبل از اینکه در دنیا ازدواج کند، فوت نماید او در بهشت با مردی که در دنیا ازدواج نکرده مرده است، ازدواج می کند.
حجاب حور بهشتی !
قبل از همه باید گفت که دربهشت نظر سوء وجود ندارد و ساکنین جنت کسانی اند که دارای قلب سلیم بوده، ودارای قلب مریضی نمی باشند، مریضی که مردانی بدنبال زنانی در بهشت بگردند بلکه بهشت جای کرامت است و در آن شر و بدی وجود ندارد و شهوت حرامی هم وجود ندارد.
نکته بعدی اینکه، حوریان بهشتی که برای شخصی در نظر گرفته می شوند، با هیچ مرد دیگری رابطه نداشته و هیچکس بغیر از آن مرد با وی معاشرت نمی کند.
مفسر شهیر جهان اسلام عبدالرحمن سعـدی در تفسیر آیه 48 صافات می نویسد:
« وَعِنْدَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ عِینٌ» و اهل بهشت در کنار خود حورهای زیبایی دارند که بی عیب و نقص هستند و چشمانی درشت و خمارآلود دارند، « قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ» یعنی این که آنها (حوریان) فقط به شوهرانشان نگاه می کنند و به دیگران نگاه نمی کنند، چون پاکدامن هستند و به دیگران چشم نمی دوزند، و بدان جهت که همسرانشان زیبا و کامل می باشند، به شکل که آنان در بهشت هیچ کسی را جز همسرانشان نمی خواهند و فقط به آنان علاقه دارند. و یا این که منظور این است که شوهرش به او چشم دوخته، و این بیانگر آن است که زن بهشتی زیبا و کامل است و زیبایی اش باعث شده تا شوهرش نگاهش فقط به او باشد. و منحصر بودن نگاه نیز بر این دلالت دارد که محبّت آنها منحصر به یکدیگر است. و هر دو معنی محتمل درست میباشند.
و همه ی اینها بر زیبایی مردان و زنان بهشت دلالت می کند، و بیانگر آن است که آنها یکدیگر را دوست دارند و هیچ کس آرزو نمی کند که به جای همسرش کسی دیگر را داشته باشد . و نیز به شدّت پاکدامنی همه آنها دلالت می نماید. و نیز نشانگر آن است که آنها در آن جا به همدیگر حسد و کینه نمی ورزند، چون سببی برای حسد و کینه وجود ندارد.
همچنان شیخ عبد الرحمن سعدی در تفسیر آیه 56 الرحمن می نویسد:
« فِیهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ» یعنی در آن قصر ها حوریانی هست که چشمانشان فقط به شوهرانشان معطوف است، از آن جا که شوهرانشان بسیار زیبا و خوب هستند و کاملا آن ها را دوست دارند، شوهرانشان نیز فقط به آن ها چشم دوخته اند چون آن ها بسیار زیبا می باشند و آن ها را به شدّت دوست دارند و وصالشان لذّت بخش است.
« یَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ» یعنی هیچ احدی از جن و انس قبل از آنان به آنها دسترسی پیدا نکرده است و به سبب اینکه به طریقه نیکو شوهرداری می کنند و دارای ناز و دلبری و ملاحت هستند به نزد شوهرانشان محبوب هستند، به همین جهت فرمود:
« کَأَنَّهُنَّ الْیَاقُوتُ وَالْمَرْجَانُ» گويا آنان ياقوت ومرجان هستند، و این به خاطر صفای آنان و زیبایی منظر و رخساره ی آنان است.
و الله تعالی در آیه 72 الرحمن می فرماید:« حُورٌ مَّقْصُورَاتٌ فِی الْخِیَامِ» زنانی زیبا که در خیمه ها نگه داشته شده اند.
بنابر این چون حوریان بهشتی را کسی جز شوهرانشان نمی بیند، در اینصورت حجاب برای آنها نزد شوهرانشان وجود ندارد.
در کل چون نصِ صریح وجود ندارد نمی توان گفت که وضعیت آنها چگونه است.ولی آنچه که مسلم است آنان نزد شوهران خود نیازی به حجاب ندارند.ونص وارد نیست که آیا مردها به زنان دیگر بهشتی نگاه می کنند یا خیر؟
کَأَنَّهُنَّ الْیَاقُوتُ وَالْمَرْجَانُ ﴿۵٨﴾ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۵٩﴾
گویا آن دختران یاقوت و مرجانند (۵۸) پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (انکار) میکنید؟ (۵۹)
درمورد اینکه همسران بهشتی در صفای رنگ و بهاء و تلألؤ چون یاقوت و مرجانند. یعنی لبانی چون یاقوت و چهره ای چون مرجان، سفید و زیبا دارند.
بنابراین، حور العین جنتی زنانی هستند که سیاهی چشم آنان مشکی کامل و سفیدی چشم های درشت آنان کاملاً سفید و شفّاف است. بدن و اندام آنان نیز در سفیدی و ظرافت مثل لؤلؤ مکنون، یعنی مثل مرواریدی است که در صدف سفید شفّاف دیگری قرار گرفته و هیچ دستی به آنان نرسیده و هیچ غبارو آلایشی بر آنان وارد نشده است و کاملاً ظریف، زیبا، جذّاب و دل فریب اند.
بعد از اینکه قرآن عظیم الشأن خصوصیات وفیگور های جسمی زنان بهشتی را توضیح میدارد ، می افزاید که جسم آنان مانند یاقوت ومرجان هستند .
یاقوت، سنگی معدنی است که رنگ های گوناگون دارد، ولی معروف ترین آن، «یاقوت سرخ» است که سرخی و درخشندگی بخصوصی را دارا می باشد.
قابل تذکر است که در این دنیا همانند و نظیری برای زیبایی و حسن جمال زنان حورجنتی نمیتوان یافت، آنان دارای چشمهایی درشت و سیاه و گونههائی درخشنده گی خاص توام با شادابی، جمال و تازگی بی مانندی هستند .نگاههای آنها سحرآمیز ودید چشمهایشان به طرف پائین است و به جز از شوهران خود به کسان دیگر نگاه نمیکنند، چنانچه الله تعالی میفرماید:«وَحُورٌ عِينٞ ، كَأَمۡثَٰلِ ٱللُّؤۡلُوِٕ ٱلۡمَكۡنُونِ »(سوره الواقعة:آیات 22 – 23).«و حوریانى چشم گشاده دارند ، همچون مروارید (میان صدف) نهفتهاند».
و همچنین میفرماید: «كَأَنَّهُنَّ بَيۡضٞ مَّكۡنُونٞ »(سوره الصافات: 49).«گویا آنها تخمهای (شترمرغ) هستند که (در زیر بال و پر شترمرغ) پنهان (از دید مردم و گرد و غبار) باشند». سفیدی چشمهای آنان با سیاهی همراه است و اندامشان بسیار زیبا و لطیف میباشد.
رسول الله صلی الله علیه وسلم در حدیثی میفرماید: «مِنْ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ إِلَى الأَرْضِ لَمَلأَتْ مَا بَيْنَهُمَا رِيحاً، أي (الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ) وَلأَضَاءَتْ مَا بَيْنَهُمَا، وَلَنَصِيفُهَا عَلَى رَأْسِهَا خَيْرٌ مِنَ الدُّنْيَا وَمَا فِيهَا » (رواه مسلم وانظر الترغیب 4 / 532.).
«اگر زنی از زنان جنت به زمین سر میکشید، ما بین آن یعنی (مشرق و مغرب) را از بوی خوشش پر میکرد، و ما بین آن دو را منور و نورانی مینمود و ارزش روسری که بر سرش میباشد، از دنیا و آنچه در آن است، بیشتر است».
زنان بهشت همه دوشیزه هستند که هیچکسی از انسان و جِن به آنها دست نزده است، چنانکه الله تعالی میفرماید: «إِنَّآ أَنشَأۡنَٰهُنَّ إِنشَآءٗ ، فَجَعَلۡنَٰهُنَّ أَبۡكَارًا »(سوره الواقعه: 35 – 36].«ما آنها را (حوران بهشتی را در آغاز کار به این شکل زیبا و شمایل دلربا) پدیدار کردهایم، ایشان را دوشیزگانی ساختهایم (که پس از آمیزش بکارت خود را باز مییابند!)».
و کلمۀ «عُرُبًا» که در آیۀ 37 سورۀ واقعه آمده، به این معناست که زنان بهشت شیفته و محبوب همسران خود هستند که به هنگام نزدیکی و همبسترشدن با شوهران خود خوش برخورد و از نظر اخلاقی بسیار خوشاخلاق هستند.
سیرت نویسان می نویسند که : روزی زنی پیری از انصار پیش پیامبر صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: برایم دعا کن که پروردگار با عظمت مرا بیامرزد.
پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: مگر نمی دانی که زنان پیر داخل جنت نمی شود؟ زن پیرزن شروع به گریان کرد، وسخت متأثر شد پیامبر صلی الله علیه وسلم خندید و فرمود: در آن روز تو دیگر پیر نیستی. مگر این فرموده پروردگار با عظمت را نه شونیدی که فرموده است: «إِنَّا أَنشَأْنَاهُنَّ إِنشَاء. فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَارًا. عُرُبًا أَتْرَابًا» (سورۀ واقعه، آیۀ 35-37) ( ما آنان را پدید آورده ایم ، چه پدیدآوردنی! و ایشان را دوشیزه گردانیدیم، شوی دوست و همسال).
مجموع خصوصیات وامتیازات زنان جنتی:
جوانی و شادابی همیشگی، پاکی و پیراستگی از هر گونه پلیدی و آلودگی، بکر بودن، شیفتگی در برابر همسران، چشم های سیاه و درشت و شفاف چون یاقوت و مرجان، درخشنگی چون مروارید، خرامیدن و دل ربایی، حضور در خیمه های پرشکوه، هم سنّ و سال بودن و خوش رفتاری با همسران و آراستگی به همه ی زیبایی های ظاهری و باطنی.
هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ ﴿۶٠﴾ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۶١﴾
آیا جزای نیکی جز نیکی چیز دیگری شده میتواند؟ (۶۰) پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (انکار) میکنید؟ (۶۱)
«احسان » یکی از نعمت های اعطا شده از جانب پروردگار برای ما می باشد،
پروردگار با عظمت ما دین مقدس اسلام را به سه درجه تقسیم کرده است، درجه اسلام، درجه ایمان، درجه احسان که احسان ازجمله بهترین و بالاترین درجه در دین مقدس اسلام بشمار می رود، زیرا نزدیکی و تَـقَـرُبْ به پروردگار جهانیان و نیل به قُرب و منـزلت در نزد وى، با احسان به نفس و احسان به خلق میسر است، پس هرگاه بنده این هردو را تصاحب وبدست آورد، به یقیین کامل به پرورگارش نزدیکتر خواهد شد.
کلمۀ اِحسان از ماده حسن ، گرفته شده ، « اِحسان » با مشتقاتش 194 بار در قرآن عظیم الشأن تذکر رفته است. (اِحسان در قرآن، نوشته محمد حسین فیض. ( اِحسان در قرآن نوشته محمد حسین فیض.)
«الإِحْسَانُ ضِدُّ الإِسَاءَةِ: احسان ضد بدی کردن است» (ابنمنظور، 1414ق.: مادّة حُسن).
کلمه «احسان» مصدر باب افعال از ریشۀ «حُسن» به معنی زیبایی و نیکویی میباشد و اِحسان نیز به معنای نیکی کردن است .
لغوین بدین باور است که کلمه حُسن و مشتقّات آن، وصف آن تعداد از امور دینی و یا دنیایی قرار میگیرند که به سبب داشتن گونهای از زیبایی عقلی، عاطفی، حسّی و مانند آن میتواند با برانگیختن احساس خوشی، رضایت، زیبایی و تحسین در انسان، او را به خود جذب کند و با غرض و هدف مورد نظر موافقت و سازگاری داشته باشد (راغب اصفهانی، 1412ق.: 237).
کلمه «إحسان» در لغت عرب معمولاً بر دو معنا مورد استعمال قرار گرفته است:
اول: کار نیک
دوم : نیکی به غیر، در آیه متبرکه «احسان» اول به معناى اول و احسان دوم به معناى دوم به کار رفته است.
بر ما انسانها است که در برابر احسان و نيكى ديگران، ما هم باید نيكى كنيم. «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ» (آيا در برابر اين همه احسان خداوند به انسان، جز نيكوكارى بنده سزاوار است؟)
احسان از جملۀ اصطلاحات عربی بوده که به معنی کمال یا برتریست که به نیکی (عربی: حُسن) (یا خِیر مخالف شر) مربوط میشود.
در دین مقدس اسلام احسان یک وظیفهٔ مسلمانی برای بدست آوردن کمال یا برتری در عبادت است؛ مانند مسلمانانی که الله را چنان عبادت میکنند که گویا او را میبینند در حالی که آنها نمیتوانند او را ببینند . وتقاضای عقیده راسخ ومتین اسلامی هم همین را می کند که الله تعالی دائمآ در حال نگاه کردن به بنده خویش است.
احسان دارای جوانبی مختلفی می باشد از جمله رساندن نفع به نفس خود با وسایل مختلف، تَـقَـرُبْ بیشتر به الله تعالی، ادای خیر ونیکی ها وامتناع از تمامی محرمات، و نفع رساندن به خلق با تمامى انواع خیر و احسان، پس احسان برترین مقام و منـزلت مؤمنان، و بالاترین درجات عبادت و بهترین حالت بندگان صالح و نیکو کار است. پروردگار با عظمت ما مىفرماید:«وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا» (سوره النساء: 125). «و کیست از روى دیندارى بهتر از آنکه خودش را تسلیم خدا کرده در حالیکه نیکو کار است و پیروى کرده است از ملت ابراهیم که روى آورنده به توحید و اِعْراض کننده از همه ادیانِ باطل بود».
ومی فرماید:«وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» (سوره البقرة: 195). «و نیکو کارى کنید که خداوند نیکو کاران را دوست مىدارد».
بی تفاوتی در برابر احسان:
ـبى تفاوتی در برابر احسان دیگران، درشرع امرى ناپسند وغیر مقبول در پیشگاه الله متعال است وعقلاً هم باید احسان به احسان جواب داده شود، طوریکه در آیۀ فوق با زیبای بیان شد که:«هل جزاء الإحسن إلاّالإحسن» همین که عقل انسانی را به محکمه دعوت می نماید، که جواب احسان باید به احسان مجرا شود وحکم پرودگار هم همین است.
مفسرین می فرمایند که یکی از فلسفههاى قيامت، اجراى عدل و جزاى احسانهاست. «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ» در این آیۀ متبرکه تأکید بعمل آمده است که دسترسی به جنت ونعمت های آن هم،منوط به عملکرد نیک خود انسان« هل جزاء الإحسن إلاّالإحسن» زیرا احسان، در مقابل احسان مطرح شده، وانسان زمانی به احسان وپاداش دست می یابد، زمانیکه خودش، اهل احسان و عملکرد نیک باشد.
تعلیمات قرآنی به این امر مهم عدالتی اشاره نموده وتاکید میدارد که عدم عدالت، در این بابت بنیان اجتماع را متزلزل می سازد.
ازجمله عدم احسان موجب به وجود آمدن جامعه ای خشک و بی روح می شود. قرآن عظیم الشأن می فرماید «لَیسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الآْخِرِ وَ الْمَلائِکةِ وَ الْکتابِ وَ النَّبِیینَ وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی وَ الْیتامی وَ الْمساکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ السَّائِلینَ وَ فِی الرِّقابِ...» ( سورۀ بقره آیۀ 177 ) «نیکی، (تنها) این نیست که (به هنگام نماز) روی خود را به سوی مشرق و (یا) مغرب بر گردانیم ، بلکه نیکی (و نیکوکار) کسی است که به الله و روز قیامت و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورده، مال (خود) را، با تمام علاقه ای که به آن دارد، به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه و خواهندگان و بردگان، انفاق کند).
تعالیم اسلام از یک طرف که به جسم و روح انسان و ابعاد وجودی و حیات فردی و اجتماعی او توجه دارد، و از سوی دیگر، به اجرای عدل و احسان (مواسات و مساوات) در میان مردم و حضور آنها در جامعه نظر می کند، و در نتیجه، ما را به این مهم هدایت می نماید.
خوانندۀ محترم!
از خصوصیات عالی که در دین مقدس اسلام وجو دارد که نیکی را برای همه بشریت به ارمغان آورده است، وپروردگار با عظمت ما رحمت را برای همه انسانها ومخلوقات نازل فرموده است.
دین مقدس اسلام از ما با صراحت تام می طلبد تا در برابر همه ای بشریت، پیامآوران سلامتی و عدالت باشیم، جز با آنعده اشخصایکه دست شان به خون مسلمانان و ستم به آنها آلوده شده باشد. طوریکه الله تعالی با صراحت تام در سورۀ (الممتحنه آیه :8 ) می فرماید: « لَا يَنْهَاكُمُ اللَّـهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ ۚ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ »(الله شما را از كسانى كه در [كار] دين با شما نجنگيده و شما را از ديارتان بيرون نكردهاند، باز نمىدارد كه با آنان نيكى كنيد و با ايشان عدالت ورزيد، زيرا الله تعالی عدالت کاران را دوست مىدارد).
در آیۀ متذکره موضوع احسان تنها با مسلمانان یا مؤمنان مطرح بحث نیست؛ بلکه احسان به مردم وعالم بشریت مطرح است؛ یعنی حتّی نیکی به فقراء ومساکین ولو غیر مسلمین باشد نیز پسندیده و مورد سفارش اسلام است، الی کسانیکه در کار دین با شما جنگیده اند.
امام بخاری (۱۳۵۶) از انس بن مالک ـ رضی الله عنه ـ روایت کرده: نوجوانی یهودی که خدمتگار پیامبر اسلام محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم بود، مریض شد. پس پیامبر صلی الله علیه وسلم به عیادت او رفته و بالای سرش نشسته و فرمود: اسلام آور، نوجوان به پدرش که او بالای سرش هم نشسته بود نگاهی کرد، پدرش گفت: از ابا القاسم صلی الله علیه وسلم اطاعت کن، پس (آن نوجوان) مسلمان شد و پیامبر صلی الله علیه وسلم بیرون آمده در حالی که فرمود:ستایش خداوندی را می کنم که او را از آتش نجات داد.
در اهمیت و ضرورت احسان همین بس خواهد بود که مروج ساختن این امر در بین جامعه، موجب آن خواهد شد که احساس تقرب ونزدیکی را در جامعه بهتر خواهد ساخت، ودر نتیجۀ آن جامعه از فقر و سایر مصائب اجتماعی نجات خواهد یافت.
نباید فراموش کرد که احسان بالا ترین شکل از عبادت را تشکیل می دهد، وباید احسان به قصد رساندن خیر صورت گیرد، شخصیکه آنچه را عالیست انجام میدهد، محسن نامیده میشود.
اکثر مفسرین احسان را به عنوان ابعاد درونی اسلام توصیف میکنند در حالی که شرعیت مقدس اسلام اغلب ابعاد بیرونی آنرا شرح میدهد.
ولی اکثر علماء بدین عقیده اند که:احسان حقیقی عبارت ازهمان است که که در نهان و آشکار، و در گفتار و کردار خویش پروردگار را شاهد داشته باشی،وعمل نیک را به بهترین وجه و به خاطر رضای خداوند صورت بگیرد.
احسان در قتل و ذبح:
شرعیت غُرای محمدی از هر شخص مسلمان انتظار دارد که در همه شوؤن زندگی باید «احسان» را رعایت بدارد، طوریکه در حدیثی ابی یعلی شداد بن أوس رضی الله عنه آمده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ كَتَبَ الإِحْسَانَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ فَإِذَا قَتَلْتُمْ فَأَحْسِنُوا الْقِتْلَةَ وَإِذَا ذَبَحْتُمْ فَأَحْسِنُوا الذَّبْحَ وَلْيُحِدَّ أَحَدُكُمْ شَفْرَتَهُ فَلْيُرِحْ ذَبِيحَتَهُ».(رواه مسلم ) یعنی: «هر آئینه خداوند احسان و نیکی را بر هر چیز واجب نموده است، پس چون کشتید، نیکو بکشید و چون حیوانی را ذبح نمودید، نیکو ذبح کنید، باید که یکی از شما تیغ خود را تیز کند و ذبیحهی خود را راحت نماید».
حرام بودن مُثـلَـه:
پیامبر اسلام محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم مثله ( به ضم میم و به فتح لام) و شکنجه های که باعث بی آبروی یک شخص شود حرام دانسته، وبا تمام صراحت اعلام داشته است که حتی برای انتقام هم نباید از روش مثله استفاده کرد.
شریعت غرای محمدی از هر شخص مسلمان انتظار دارد که در همه شوؤن زندگی باید به «احسان» پایبند بوده و آن را به جای آورد. در این مورد پیامبرصلی الله علیه وسلم میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ كَتَبَ الإِحْسَانَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ فَإِذَا قَتَلْتُمْ فَأَحْسِنُوا الْقِتْلَةَ وَإِذَا ذَبَحْتُمْ فَأَحْسِنُوا الذَّبْحَ وَلْيُحِدَّ أَحَدُكُمْ شَفْرَتَهُ فَلْيُرِحْ ذَبِيحَتَهُ».(مسلم ) یعنی: «هر آئینه خداوند احسان و نیکی را بر هر چیز واجب نموده است، پس چون کشتید، نیکو بکشید و چون حیوانی را ذبح نمودید، نیکو ذبح کنید، باید که یکی از شما تیغ خود را تیز کند و ذبیحهی خود را راحت نماید».
احسان با الله ودرعبادات:
مفسرین در باره احسان با الله می نویسند که بنده مسلمانان باید الله تعالی را در همه لحضات و در همه ای حال واحوال حاضر وشاهد بداند، بخصوص در وقت عبادت، طوریکه در حدیثی می خوانیم«الإِحْسَانُ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ، فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ». (متفق علیه ) یعنی: «احسان یعنی: اینکه الله را چنان بپرستی که گویی او را میبینی. اگر تو او را نمیبینی او ترا میبیند».
هکذا در حدیثی دیگری آمده است که روزی ( جبرائيل) نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم می رود و می گوید:«فأخبرنی عن الإحسان قال أن تعبدالله کأنک تراه فإن لم تکن تراه فإنه یراک» ( رواه مسلم ).
نیکی با والدین:
نیکی محبت و مهربانی با پدر و مادر، امری است که هم عقل و هم شرع مقدس اسلام بدان امر فرموده است.
نیکی به پدر و مادر یعنی این که انسان با مال و جان و مقام و... وبا فعل وعمل به آنها نیکی بعمل آورد، البته ناگفته نه ماند که با زبان هم به پدر و مادر نیکی می شودوبا عمل در مقابل آنها متوضع باشد.طوریکه الله تعالی می فرماید:
« إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاهُمَا فَلا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلا کَرِیمًا» (سورۀ الاسراء: 23)
« هرگاه یکی از آنان و یا هر دوی ایشان نزد تو به سن پیری برسند، اُف به آنها مگو و بالای ایشان داد و فریاد مزن و با سخنان محترمانه با آنان سخن بگو.».
همچنان الله تعالی می فرماید:« وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا » یعنی «و بال تواضع و مهربانی را بر ایشان فرود آور و بگو پروردگارا بدیشان مرحمت فرما، همان گونه که آنان در کودکی مرا تربیت و بزرگ نمودند.» (سوره الاسراء:24).
و پیامبر اسلام محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم بر نیکی با والدین تأکید نموده، او صلی الله علیه و سلم فرموده اند: «من سرَّه أن یمَدَّ له فی عمره (أی یُبارک له فیه) ویزاد فی رزقه؛ فلیَبرَّ والدیه، ولیصل رحمه»(احمد) یعنی اینکه ( آنکه خوش دارد که عمرش دراز شود و روزیش بسیار؛ با والدینش نیکی کند و پیوند خویشان بدارد.)
همچنین آن حضرت صلی الله علیه و سلم فرمود: « رغم أنفه (أی أصابه الذل والخزی) ثم رغم أنفه، ثم رغم أنفه».قیل: من یا رسول الله؟ قال: (من أدرک والدیه عند الکبر؛ أحدهما أو کلیهما، ثم لم یدخل الجنة) [مسلم] یعنی: «آن حضرت صلی الله علیه و سلم فرمود:خوار و ذلیل شود، خوار و ذلیل شود، خوار و ذلیل شود.
پرسیدند چه کسی یا رسول الله صلی الله علیه و سلم؟فرمود: کسی که والدنش را در وقت پیری دریابد، یکی یا هردو را، ولی وارد بهشت نشود.» بنابراین بر هر مسلمانی واجب است که با والدینش نیکی نموده و با آنان خوش رفتار باشد.
نیکی با اقارب وخویشاوندان:
شخص مسلمان باید به اساس حکم پروردگار که می فرماید: «وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِي تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَ »(سوره النساء: 1).
یعنی: «...پروا دارید و از خدایى که به [نام] او از همدیگر درخواست مىکنید پروا نمایید و زنهار از خویشاوندان مبرید...».
با اقارب ونزدیکان وبه خصوص با خانواده خویش اعم از برادران و نزدیکان و والدینش، رووف ومهربان باشد به دیدار آنها رفته و صلهی رحم را بجای میآورد.
در حدیثی آمده است:«مَنْ سَرَّهُ أَنْ يُبْسَطَ لَهُ فِى رِزْقِهِ (يُوَسَّع له فيه)، وَأَنْ يُنْسَأَ لَهُ فِى أَثَرِهِ (يُبارك له في عمره)، فَلْيَصِلْ رَحِمَهُ». (متفق علیه)
یعنی: «کسی که دوست بدارد اینکه روزیاش فراخ گردیده و عمرش طولانی گردد، باید صلهی رحمش (پیوستگی با نزدیکان) را پیوسته بدارد». و باز پیامبرصلی الله علیه وسلم میفرماید: «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلْيَصِلْ رَحِمَهُ». (بخاری)
یعنی: «...آنکه بخدا و روز آخرت ایمان دارد، باید در انجام صِلهء رحم پیوسته اقدام کند...».
شخص مسلمان بهتر است صدقه را به نزدیکان خود بدهد، پیامبرصلی الله علیه وسلم فرمودند: «الصَّدَقَةُ عَلَى الْمِسْكِينِ صَدَقَةٌ وَهِىَ عَلَى ذِى الرَّحِمِ ثِنْتَانِ صَدَقَةٌ وَصِلَةٌ». (ترمذی). یعنی: «صدقه بر مسکین یک صدقه است، اگر برای قرابت دهد دو تا است: هم صدقه، و هم صلهی رحم».
با همسایگان نیکی کردن:
مسلمان باید با همسایههای خود با خوبی رفتار کند و آنها را گرامی بدارد، طبق فرمودهی پیامبرصلی الله علیع وسلم: «مَا زَالَ جِبْرِيلُ يُوصِينِى بِالْجَارِ حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ لَيُوَرِّثَنَّهُ». (متفق علیه).
از نشانههای کامل بودن ایمان شخص اذیت نکردن همسایه است. پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید: «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلاَ يُؤْذِ جَارَهُ».(متفق علیه) یعنی: «آنکه ایمان به خدا و روز آخرت دارد، باید همسایهاش را اذیت نکند...».
مسلمان در برابر بدرفتاری همسایه نیکی میکند. مردی به نزد ابن مسعود (رض) رفته و بیان کرد: همسایهام مرا اذیت میکند و مرا دشنام میدهد و زندگی را بر من تنگ کرده است. ابن مسعود به او گفت: برو که او در مورد تو خدا را نافرمانی میکند ولی تو در مورد او از خدا اطاعت کن.
روایت است از پیامبر اسلام محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم در مورد حق همسایه که فرموده است: «إذا استعان بك أعنتَه، وإذا استقرضك أقرضتَه، وإذا افتقر عُدْتَ عليه (ساعدته)، وإذا مرض عُدْتَه (زُرْتَه)، وإذا أصابه خير هنأتَه، وإذا أصابته مصيبة عزَّيته، وإذا مات اتبعتَ جنازته، ولا تستطلْ عليه بالبناء، فتحجب عنه الريح إلا بإذنه، ولا تؤذِه بقتار قِدْرِك (رائحة الطعام) إلا أن تغرف له منها، وإن اشتريت فاكهة فأهدِ له منها، فإن لم تفعل، فأدخلها سرًّا، ولا يخرج بها ولدك ليغيظ بها ولده».(طبرانی)
یعنی: «هرگاه از تو کمک طلبید، یاریش رسانی!
اگر قرض خواست به او قرض بدهی!
چون فقیر گردد او را کمک نمایی!
هرگاه مریض شود به عیادتش بروی!
اگر سود و خوشی یابد تبریکش گویی!
چون مصیبتی بیند، تسلیتش گویی!
چون بمیرد، در تشییع جنازهاش شرکت کنی!
خانهات را مشرف بر خانهی او نسازی که باد بر او نوزد، مگر با اجازهی وی.
او را با بوی غذایت نه آزار مگر آنکه سهمی به او هم برسانی!
اگر میوه خریدی به او نیز هدیه نما!
و اگر چنین نکردی، مخفیانه آن را به منزل ببر و فرزندت با آن بیرون نرود تا فرزند او را غصهدار نکند».
نیکی کردن در حق فقیران:
فرد مسلمان با فقرا ومحتاجین باید به نیکی رفتار کند وبه آنان صدقه بدهد. در مالی که به آنها میدهد نباید خود سازی وخود نمایی بخرچ دهد.
برشخص مسلمان است که احسانش از دورویی و ریا پاک باشد، همچنان که بر او واجب است تا نیکی را در حق کسانی که به آن احتیاج دارند از جمله مستمندان و ضعیفان بجای آورد، تا اینکه عمل وی خالص برای رضای خدا باشد. خداوند متعال میفرماید:«قَوۡلٞ مَّعۡرُوفٞ وَمَغۡفِرَةٌ خَيۡرٞ مِّن صَدَقَةٖ يَتۡبَعُهَآ أَذٗىۗ وَٱللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٞ »(سوره البقرة: 263).
احسان با یتیمان و نیازمندان:
پیامبر صلی الله علیه وسلم ما را به نیکی کردن با یتیمان امر فرموده و به کسی که یتیم را گرامی داشته و به او نیکی میکند بشارت دادهاست و میفرماید:
«أَنَا وَكَافِلُ الْيَتِيمِ فِي الْجَنَّةِ هَكَذَا، وَأَشَارَبِالسَّبَّابَةِ وَالْوُسْطَى، وَفَرَّجَ بَيْنَهُمَا شَيْئًا».(متفقعلیه)
یعنی: «من و سرپرست یتیم، اینگونه در بهشت میباشیم، اشاره به انگشت سبابه و میانهاش نموده آنها را کمی از هم گشاده داشت».
همچنین پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: «السَّاعِي عَلَى الْأَرْمَلَةِ وَالْمِسْكِينِ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ».(متفق علیه)
یعنی: «کسی که برای معیشت بیوه و مسکین تلاش کند، مانند مجاهد راه الله ست».
احسان ونیکی با خود:
احسان کننده با احسان خویش قبل از اینکه به دیگران خدمتی یا خیر رسانده باشد، به خودش خدمت کرده است، زیرا وی به این عمل نیک خویش از حرام دوری جُسته وعمل خلاف رضای الهی انجام نمیدهد. علتش اینست که نفس خود را پاک و تزکیه میکند، و آن را از گمراهی و تباهی در دنیا وعذاب و بدبختی در آخرت نجات می دهد. طوریکه پروردگار با عظمت ما می فرماید:«إِنۡ أَحۡسَنتُمۡ أَحۡسَنتُمۡ لِأَنفُسِكُمۡ » (سوره الإسراء: 7). یعنی: «اگر نیکى کنید به خود نیکى کردهاید..».
ومی فرماید :« من جاء بالحسنه فله عشر امثالها »هرکسی عمل نیکی آورد پس برای او ده برابرش است. (سوره انعام، آیه 160)
احسان ونیکی در گفتار:
زبان، نقش مهمی در تزکیه شخص و عمومی جامعه ایفا میکند، ادعای بیجا و برخلاف حق، اظهار نظر بیجا در عقاید و احکام دین، افشاگری و بازگویی اسرار، اهانت و تحقیر، تکفیر دیگران، خودستایی، دروغ، سخنچینی و ... از آفات وامراض است که برای زبان و بیهودهگویی و پرگویی بر شمرده شده است.
بر بنیاد ومحتوای آیۀ متبرکه ( ۷ سورۀ ابراهیم ) گفته میتوانیم که: شکر نعمت موجب ازدیاد نعمت می شود، و کفران نعمت عذاب الهی را در پی خواهد داشت.»
بناً شخص مسلمان همه سعی وتلاش خویش را بخرچ دهد تا در گفتار خویش صداقت بوده وبه جز ( با همزه ویا بدون حمزه کې دومعنای متفاوت راند.) ازسخنان زیبا چیزی دیگری از زبانش بیرون نه اید.
پروردگار با عظمت ما رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: «وَهُدُوٓاْ إِلَى ٱلطَّيِّبِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ »(سورۀ الحج: 24). یعنی: «و به گفتار پاک هدایت مىشوند و بهسوى راه [خداى] ستوده هدایت مىگردند». خداوند میفرماید: «وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسۡنٗا»(سوره البقرة: 83). یعنی: «... و با مردم [به زبان] خوش سخن بگویید...».
نیکی در سلام کردن:
بهترین احسان شخص مسلمان در سلام کردن وی میباشد. انسان مسلمان لازم است که بر اساس هدایت دین اسلام خوش آمد گویی کند و به دوست و برادرش «سلام» نماید. خداوند متعال فرمودند:«وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٖ فَحَيُّواْ بِأَحۡسَنَ مِنۡهَآ أَوۡ رُدُّوهَآ» (سوره النساء: 86 ) . یعنی: «و چون به شما درود گفته شد شما به (صورتى) بهتر از آن درود گویید یا همان را (در جواب ) برگردانید...».
وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ ﴿۶٢﴾ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۶٣﴾
و نزدیک آن دوجنت دوجنت دیگر است (۶۲) پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (انکار) میکنید؟ ( ۶۳)
لازم می دانم قبل از اینکه مبحث جنت را مورد بررسی قرار دهم، مختصراً نظر مفسرین را در مورد تعریف جنت خدمت شما تقدیم بدارم:
مفسرین می نویسند: بهشت نوری است که میدرخشد، و ریحانی است که فضا را عطرآگین میکند، کاخی است محکم، نهری است جاری و میوهای است رسیده و دارای حوریانی است زیبا و خوبروی. و لباسهای بسیار زیبا به تن داشته است، درجنت کاخ ها وقصر های بلند ومجلل است که مانند ستارهای است که در افق میدرخشد و همواره در حال نورافشانی است برای اهل جنت آماده وساخته شده است.
کلمۀ« دون»، که در آیه مبارکه آمده است ،در برخی از اوقات به معنی غیر می اید ودر برخی از اوقات به معنی پائين. هم مورد استعمال قرار گرفته است، بناً مفسرین درمعنی آيه «وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ» دو معنی وتفسیر را به کار برده اند:
اول: اینکه از فحوی این آیۀ متبرکه معلوم می شود که غير از آن دو جنت، دوجنت ديگر هم موجود اند.
دوم: اینکه برای جنتیان در جنت درجاتی وجود دارد که هر جنتی مطابق اعمال حسنه خویش در آن داخل ومقیم خواهد شد. « وَ لِمَنْ خافَ ... جَنَّتانِ» امّا براى مؤمنان عادّى دوجنت ديگر است كه پايينتر از جنت اولی قرار دارند.
خوانندۀ محترم!
قبل از همه باید گفت: آنچه که موجب نجات انسان از آتش دوزخ وجهنم خواهد شد، ایمان صحیح است نه عمل صالح، این بدین معنی است که مِلاک پذیرش عمل صالح؛ ایمان صحیح است، کسی که ایمان داشته باشد اعمال صالحش پذیرفته می شود،ولی کسی که ایمان درست و صحیح نداشته باشد، تمامی اعمال خوب و مفیدتش باطل و بی ارزش می باشد.
و منظور از ایمان صحیح یعنی کسیکه به وحدانیت و خالقیت الله تعالی، و به تمامی ملائکه و به تمامی انبیاء الهی و به تمامی کتابهای آسمانی از جمله قرآنعظیم الشأن و به روز قیامت ایمان راسخ، جازم ومتینی داشته باشد، چنین کسی دارای ایمان صحیح است، طوریکه پروردگار با عظمت ما در صفت مؤمنان می فرماید: « وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ » (سورۀ بقره 285).
یعنی: مؤمنان، به الله و فرشتگان او و کتابها و فرستادگانش، ایمان آوردهاند؛ (و می گویند:) ما در میان هیچ یک از پیامبران او فرق نمیگذاریم (و به همه آن ایمان داریم).
پس کسی که به یکی از فرشتگان و یا به یکی از انبیای الهی یا به یکی از کتابهای آسمانی ایمان نداشته باشد، و این را میداند که این جز ایمان اعتقاد است وولی از آن منکر است، ایمان چنین شخص صحیح نیست و جزو مؤمنان محسوب نشده ، بلکه داخل در گروه کافران خواهد بود.
و همانطور که گفته شد ملاک و معیار اصلی که در روز قیامت موجب رهایی انسان از آتش جهنم است، ایمان است، یعنی ایمان و ګویا نیت است که از عمل صالح نیز مقدمتر است، و کسی که ایمان صحیح نداشته باشد تمامی اعمال صالحش و تمامی کارهای خوبش باطل و محو خواهند شد و ارزشی نخواهند داشت، به عبارتی ملاک قبولی اعمال، داشتن ایمان صحیح است و کسی که ایمان صحیح نداشته باشد اعمالش هم پذیرفته نمی شوند و سودی برایش نخواهند داشت، طوریکه در ( آیه 5 سورهع مائده ) آمده است :« وَمَن یَکْفُرْ بِالإِیمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ» (مائده 5).یعنی: و کسی که انکار کند آنچه را باید به آن ایمان بیاورد، اعمال او تباه میگردد؛ و در سرای دیگر، از زیانکاران خواهد بود.
ومی فرماید: « وَلَوْ أَشْرَکُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا کَانُواْ یَعْمَلُونَ» (انعام 88).
یعنی: و اگر آنها مشرک شوند، اعمال (نیکی) که انجام دادهاند، نابود میگردد (و نتیجهای از آن نمی گیرند).
« وَالَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا وَلِقَاء الآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ » (سورۀ اعراف 147).(و کسانی که آیات، و دیدار رستاخیز را تکذیب (و انکار) کنند، اعمالشان نابود می گردد.)
« مَن کَانَ یُرِیدُ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَهُمْ فِیهَا لاَ یُبْخَسُونَ ، أُوْلَئِکَ الَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِیهَا وَبَاطِلٌ مَّا کَانُواْ یَعْمَلُونَ» (سوره هود 15-16).
یعنی: کسانی که زندگی دنیا و زینت آن را بخواهند، (نتیجۀ) اعمالشان را در همین دنیا بطور کامل به آنها میدهیم؛ و چیزی کم و کاست از آنها نخواهد شد! (ولی) آنها در آخرت، جز آتش، (سهمی) نخواهند داشت؛ و آنچه را در دنیا انجام دادند، بر باد میرود؛ و آنچه را عمل میکردند، باطل و بیاثر میشود!
جنت های ذکر شده در قرآن کریم:
در قرآن عظیم الشأن بصورت کل از هشت جنت ذکری بعمل آمده است که در ذیل توجه شما را بدان جلب میدارم:
جنت فردوس:
هدف از جنت فردوس همانا بالاترین درجه ومقام بهشت است، که دارایی بُستانی که شامل مزایا و محاسن تمام باغهاست، می باشد.(القاموس المحیط) (صفحه 725 ، 1532)، (تهذیب اللغة) (13/104،105) للأزهری.)
طوریکه یاد آور شدیم، جنت فردوس از جمله بالاترین درجه بهشت بوده، وباغی است که در آن ميوه ها، گل ها و سائر اسباب لذات وخوبی ها جمع است، وپیامبر صلی الله علیه وسلم آنرا بالاترين درجه بهشت مسمی نموده است، وفرموده است که چشمه های چهارگانه (كوثر، رنجبيل، سلسبيل و كافور) ازهمین جنت فردوس سر چشمه می گیرند.
یاد جنت فردوس دوباردر قرآن الشأن بعمل آمده است:
برای بار اول در (سورۀ كهف آيۀ 107 ) ذکر شده که ایمان وعمل صالح، شرط دریافت نعمت های بهشتی بیان شده: « إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا » که در این آیه مقام ومنزلت مؤمنین ونيكوكاران، معين شده است.
وبرای بار دوم درسورۀ (مؤمنون آيه 11): «الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ » (جنت فردوس ارث آن خوبان و منزلگاه ابدی آن پاکان است) در آیه بعداز اينكه صفات مؤمنين واقعی بيان می شود مژده و وعده داده می شود كه اينان وارثان و دارندگان فردوس هستند.
جنت عالیه:
«عالیه » به معنای بلند مرتبه، ومکان بهترآمده است، بناً جنت عالیه عبارت از مکان است که داراى مقامى عالى است، این جنت از جمله محلات ومقامات از جنت است که شخص جنتی از چنان لذایذی مستفید می شود که نه چشمى آنرا دیده ونه گوشى آنرا شنیده است.ونه هم بر قلب كسى خطور كرده باشد.
كلمۀ جنت عالیه وصفات این مقام مبارک هم دوبار در قرآن عظیم الشأن ذكر شده است:
برای بار اول در (سورۀ الحاقه، آيۀ 23 ) طوریکه می فرماید: « فَهُوَ فى عِيشةٍ رَّاضِيَةٍ(21) فى جَنَّةٍ عَالِيَةٍ(22) قُطوفُهَا دَانِيَةٌ(23) كلُوا وَ اشرَبُوا هَنِيئَا بِمَا أَسلَفْتُمْ فى الاَيَّامِ الخَالِيَةِ (24):
در اين آيات متبرکه اشخاصیکه صاحب جنت عالیه می باشند، دارایی صفات اصحاب يمين معرفی شده اند. اصحاب یمین، اصحاب اهل برکت و میمنت می باشند؛ زیرا یکی از معانی یمین و میمنه، مبارک بودن و برکت یافتن است.
اصحاب یمین همان کسانی اند که همیشه در کمک و دستگیری دیگران و خدمت به خلق الله مصروف اند.
همچنان در آیات 13 و 18 سوره بلد یکی از صفات پسندیده اصحاب یمین را آزاد سازی بردگان (غلامان ) بیان می کند؛ چرا که آنان انسان هایی هستند که نسبت به دیگران بسیار مهربان هستند و رحم آوری به دیگران را نه تنها عمل می کنند بلکه حتی دیگران را نیز به این کار تشویق می کنند.
به سخن دیگر، مهربانی و صله رحمی نسبت به دیگران از خصوصیات این اشخاص است و از نظر عاطفی و احساسی بسیار لطیف و مهربان می باشند.
بصورت کل باید گفت که اصحاب یمین اشخاص اند که نامه اعمالشان را در دست راست دارند و پاداششان بهشت عاليه است.
طوریکه در آیات (41 الی 43 ) سورۀ مدثر آمده است: « إِلَّا أَصْحَابَ الْیَمِینِ * فِی جَنَّاتٍ یَتَسَاءلُونَ * عَنِ الْمُجْرِمِینَ * مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ * قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ» (مدثر 41-43).
یعنی: مگر «اصحاب یمین» (که نامه اعمالشان را به نشانه ایمان و تقوایشان به دست راستشان میدهند)! آنها در باغهای بهشتند، و از مجرمان سؤال میکنند: چه چیز شما را به دوزخ وارد ساخت؟!» میگویند: «ما از نمازگزاران نبودیم».
جنت نعيم:
كلمه «نعیم » به معنای نعمت است، مفھوم اصلى «نعیم » به گفته راغب به معنى نعمت بسیار آمده است، به اضافه ذکر آن به صورت نکره که در اینجا دلیل بر عظمت و اھمیت است که نشان میدهد، این جنت دارایی نعمت ها وبرکت ها مادی ومعنوی می باشد.
کلمۀ « نعیم »12 بار در قرآن عظیم الشأن ذکر شده که از جمله میتوان از (آیۀ 65 سورۀ مائده ، از آیۀ 9 سورۀ یونس، آیۀ 56 سورۀ حج، آیۀ 85 سورۀ شعراء، آیۀ 8 سورۀ لقمان، آیۀ 43 سورۀ صافات، آیات 12 و89 سورۀ واقعه، آیۀ 34 سورۀ قلم، آیۀ 38 سورۀ معارج، آیۀ 13 سورۀ انفطار، آیۀ 22 سورۀ مطففین نام برد.)
جنت عدن:
كلمۀ عدن مصدر و به معنای اقامت و استواری است يعنی در جايی ماندگار شدن و جنات عدن از جمله جنات است که دارای استواری و ايمنی و ازبين نرفتنی باشد.
ومطابق تفاسیر جنت عدن در قلب و وسط بهشتهای ديگر قرار دارد.
کلمۀ عدن بصورت کل 11 بار در قرآن عظیم الشأن تذکر رفته که عبارتند از : (آیه 72 سوره توبۀ ، آیۀ 23 سورۀ رعد ،آیۀ31 سورۀ نحل ،آیۀ 18 سورۀ کهف ،آیۀ 61 سورۀ مریم ،آیۀ 76 سورۀ ط ،آیۀ 33 سورۀ فاطر ،آیۀ 50 سورۀ ص ،آیۀ 8 سورۀ غافر ،آیۀ 61 سورۀ صف،آیۀ 8 سورۀ بینه )
قصر های جنت:
در دنیا امروزی ما قصر ها، ساختمانها وویلاهای بسیار بزرگ و مجللی وجود دارد، ولی این بناها وقصر ها به هراندازه که از نظر دکوراسیون با شکوه ومجلل باشد، نمی توانند با قصرها و ساختمانهای بسیار زیبائی که برای سکونت و آرامش مؤمنین در جنت آماده شده، قابل مقایسه باشند و تنها شباهتی که باهم دارند در نام و اسم است، در بهشت چنان کاخهای مجلل و با شکوهی ساخته شده که چشمها با دیدن عظمت و زیبائی آنها خیره میشود، قصرهائی که مؤمن وقتی داخل آن میشود، به آرامش روحی و آسایش و آرامش ابدی میرسد، پروردگار با عظمت ما برای مؤمنان قصر های مجللی وبا شکوه از طلا و نقره در بهشت بنا نموده. طوریکه در(آیه 20 سوره الزمر ) می فرماید:
«لَٰكِنِ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ رَبَّهُمۡ لَهُمۡ غُرَفٞ مِّن فَوۡقِهَا غُرَفٞ مَّبۡنِيَّةٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ وَعۡدَ ٱللَّهِ لَا يُخۡلِفُ ٱللَّهُ ٱلۡمِيعَادَ »«اما کسانی که از پروردگاشان بپرهیزند آنان دارای قصرها و کاخهایی هستند که بالای یکدیگر ساختهشدهاند و در زیر آنها رودبارها جاری است. این وعده را الله میداند و خداوند خلاف وعده عمل نمیکند».
وباز در (آیۀ 58 سورۀ العنکبوت) می فرماید :«وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَنُبَوِّئَنَّهُم مِّنَ ٱلۡجَنَّةِ غُرَفٗا تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ نِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِينَ »«کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده باشند ایشان را در کاخهای عظیم بهشت جای میدهیم کاخهایی که در زیر آنها رودبارها روان است، جاودانه در آن به سر میبرند، پاداش آنان که کار میکند چه پاداش خوبی است».
در صحیحین از ابوسعید خدر(رض ) روایت شده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:«بهشتیان آنچنان که شما حرکت ستاره گان درخشان را در اُفق از مشرق یا مغرب دنبال میکنید، منازل و غرفههای بهشتی را در بالای سرشان دنبال میکنند. چون تفاوت بین منازلشان بسیار زیاد است.
گفتند: یا رسول الله صلی الله ! آن منازل پیامبران است که کسی به آن نخواهد رسید؟ فرمود: خیر. قسم به کسی که جانم در دست اوست، جای مردانی است که به خدا ایمان آورده و پیامبران را تصدیق نمایند».
در صحیحین از سهلبن سعد ساعدی روایت شده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:«بهشتیان غرفههای همدیگر را همچون ستارگان آسمانی مشاهده میکنند».
امام احمد از ابوهریره نقل میکند که رسول الله فرمودند:«بهشتیان به خاطر تفاوت منازلشان، همدیگر را همانطوری که شما ستارهای نورانی را در افقی روشن مشاهده میکنید دنبال میکنند.
پرسیدند: آنان پیامبرانند؟
فرمود: «خیر، قسم به کسی که جانم در دست اوست، آنها اقوامی هستند که به خدا ایمان آورده و پیامبران را تصدیق نمودهاند».
نوع ساختمان جنت ها:
در مورد اینکه این قصر ها وتعمیرات به چه شکل اند، حدیثی داریم از أَبِى هُرَيْرَةَ که می فرماید : قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! مِمَّ خُلِقَ الْخَلْقُ؟ قَالَ: «مِنَ الْمَاءِ». قُلْتُ: مَا بِنَاءُ الْجَنَّةِ؟ قَالَ: «لَبِنَةٌ مِنْ فِضَّةٍ، وَلَبِنَةٌ مِنْ ذَهَبٍ، وَمِلاَطُهَا الْمِسْكُ الأَذْفَرُ، وَحَصْبَاؤُهَا اللُّؤْلُؤُ وَالْيَاقُوتُ، وَتُرْبَتُهَا الزَّعْفَرَانُ، مَنْ يَدْخُلْهَا يَنْعَمْ وَلاَ يَبْأَسْ، وَيُخَلَّدْ وَلاَ يَمُوتْ، لاَ تَبْلَى ثِيَابُهُمْ وَلاَ يَفْنَى شَبَابُهُمْ » (ترمذی 2526 – احمد 2 / 445 و صحیح البانی در حاشیه مشکوة 5630.)
«از ابوهریره (رض)روایت است که عرض کردم: یا رسول الله! مخلوقات از چه چیزی آفریده شدهاند؟ فرمود: از آب، عرض کردم: ساختمانهای بهشت از چه چیزی ساخته شده؟ فرمود: خشتی از نقره، و خشتی از طلا و ملاط آن (ملاط: مخلوطی از گل یا ماسه و سیمان که میان دو خشت قرار داده میشود) مُشک خوشبو، و سنگریزههایش از مروارید و یاقوت، و خاکش زعفران میباشد، هرکس داخل آن شد، به خوشی زندگی کرده ناامید نمیشود، جاویدان میماند و هرگز نمیمیرد، لباسهای اهل جنت کهنه نمیشوند و جوانی آنها از بین نمیرود».
اتاق های جنت:
اما در مورد زیبائی فرشها و دکوراسیون و زینت اطاقهای جنت و استحکام بنا و منظرۀ معماری آنها که جای برای سؤال باقی نمی باشد.
برای دستیابی این قصر ها ی مجلل وبی نظیروعدم تبدیلی این قصر ها ونعمت و به خوشیهای زودگذر و فانی این دنیا که یقنآ کار انسانی نادان و ناآگاه است، فورمول ونسخه داریم که پروردگار با عظمت ما به زیبای خاصی در (آیۀ 37 سورۀ سبا ) فرموده است :«وَمَآ أَمۡوَٰلُكُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُكُم بِٱلَّتِي تُقَرِّبُكُمۡ عِندَنَا زُلۡفَىٰٓ إِلَّا مَنۡ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ جَزَآءُ ٱلضِّعۡفِ بِمَا عَمِلُواْ وَهُمۡ فِي ٱلۡغُرُفَٰتِ ءَامِنُونَ »
«اموال و اولاد شما چیزهائی نیستند که شما را به ما (خداوند متعال) نزدیک سازند، بلکه کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته انجام دهند، آنان (مقرب درگاه الهی بوده و) در برابر اعمالی که انجام دادهاند، پاداش دو برابر دارند. و ایشان در طبقات بالا (یعنی در برترین منازل بهشت) در امن و امان به سر میبرند».
خیمههای بهشت:
در جنت برای استفاده جنتیان در جنب قصر ها مجلل خیمه های زیبای بنا شده که مانند
مروارید نورافشان می کند.طوریکه رسول الله صلی الله میفرماید: «إِنَّ لِلْمُؤْمِنِ فِى الْجَنَّةِ لَخَيْمَةً مِنْ لُؤْلُؤَةٍ وَاحِدَةٍ مُجَوَّفَةٍ، طُولُهَا سِتُّونَ مِيلاً، لِلْمُؤْمِنِ فِيهَا أَهْلُونَ يَطُوفُ عَلَيْهِمُ الْمُؤْمِنُ فَلاَ يَرَى بَعْضُهُمْ بَعْضًا » ( صحیح بخاری 8 / 479 و مسلم 2832.).«به درستی که برای مؤمنان در بهشت خیمه های سایبانی هستند که جنس آنها از مروارید توخالی است، طول آنها به طرف آسمان شصت مایل میباشد، این چادرهای بزرگ مخصوص مؤمنین و اهل خانه او میباشد که به راحتی در آن رفت و آمد میکنند، ولی بعضی از آنها یکدیگر را نمیبینند».
مُدْهَامَّتَانِ ﴿۶۴﴾ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۶۵﴾
چنان سبز است از شدت سبزی متمایل به سیاهی (۶۴) پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (انکار) میکنید؟ ( ۶۵)
در این آیۀ متبرکه به وصف دو بهشت که صفات آن در فوق یاد آور شدیم می آفزاید، این جنات آن قدر سبز وخرم است که سبزی و طراوت و شادی و خرمی درختانش به نهایت رسیده و برگها متمایل به سیاهی شده.
«مدهامة» از ريشه «دهم» و باب «ادهيمام» به معناى سياهىِ شديد است و در اينجا منظور باغ و بستانى است كه از شدّت سبزى به سياهى مىزند. «نضاخ» به معناى فوران كننده و جوشان است.
«مدهامة» از ريشه «دهم» و باب «ادهيمام» به معناى سياهىِ شديد است و در اينجا منظور باغ و بستانى است كه از شدّت سبزى به سياهى مىزند.
سه چيز است كه حزن و اندوه را از قلب مىزدايد وموجب شادبی جسمی وروحی انسانها می گردد: آب، سبزى و سيماى نيكو.« ثلاثةٌ يُذهبن عن قلب الحَزن ،الماءُ و الخَضراءُ و الوجهُ الحَسن ) وطوریکه تذکر داده شد این جنات از زیبای های خاص ونعمت های غیر قابل وصف، برخوردار اند هم آب دارند، طوریکه آب یکی از نعمت های بینظیر پروردگار است، هم بسیارسبزه، سبز پر رنگی که مایل به سیاهی باشد.وهم خرمی بی مثل ومانند دارد.
بصورت کل مطابق حکم این آیه گفته می توانیم که درختان بهشتى در همه فصل های سال سرسبز و شاداب هستند.
فِیهِمَا عَیْنَانِ نَضَّاخَتَانِ ﴿۶۶﴾ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۶٧﴾
در آنها دو چشمهی همواره جوشان است (۶۶) پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (انکار) میکنید؟ (۶۷)
﴿نَضَّاخَتَانِ﴾ «جوشان، فوران کنان».
انهار جنتی:
در جملۀ همه زیبایهای، نعمت ها وخوبی ها که در باره جنت وجنتیان بیان یافت است، یکی از این زیبای های بی وصف چشمه های جنت است.
در آیۀ فوق تذکر داده شده است که دراین جنت دو چشمه زلال چون فواره با شدت میجوشند، وجود دارد.
در توصیف انهار جنتی مفسرین می نویسند که نهرهای جنت دارایی آب شیرین و گوارایی است که پروردگار با عظمت ما برای استفاده ولذت اهل جنت خلق نموده است، انهار جنت بر حسب نوع آبی که در آنها جریان دارد، مختلف هستند، بعضی پر از عسل و برخی آکنده از شراب و تعدادی نیز از شیر، و دیگر نعمتهای پروردگار مملو و جاری هستند.
قرآن عظیم الشأن در(آیۀ 15 سورۀ محمد ) می فرماید:«مَّثَلُ ٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِي وُعِدَ ٱلۡمُتَّقُونَۖ فِيهَآ أَنۡهَٰرٞ مِّن مَّآءٍ غَيۡرِ ءَاسِنٖ وَأَنۡهَٰرٞ مِّن لَّبَنٖ لَّمۡ يَتَغَيَّرۡ طَعۡمُهُۥ وَأَنۡهَٰرٞ مِّنۡ خَمۡرٖ لَّذَّةٖ لِّلشَّٰرِبِينَ وَأَنۡهَٰرٞ مِّنۡ عَسَلٖ مُّصَفّٗىۖ وَلَهُمۡ» (وصف بهشتی که (ازجانب پروردگار) به پرهیزگاران وعده داده شده است (چنین است که) در آن انهاری از آبی (زلال و خالص) است که گندیده و بدبو نشده است، و (در بهشت) نهرهائی از شیری است که طعم و مزۀ آن دگرگون نشده است، و نهرهائی از شرابی است که سرا پا لذت برای نوشندگان است، و جویهای از عسل است که خالص و تصفیه شده است».
پروردگار ما نمونه های بسیار اندک از آنچه که بهترین و حلالترین آنها را در بهشت و برای اهل جنت آماده نموده به ما نشان داده، و بسیاری از چیزهائی را که استفاده از آنها را در این دنیا حرام قرار داده، در آن دنیا برای بندگان مؤمن و صالح خودش حلال نموده است.
رسول الله صلی الله علیه وسلم به ما خبر داده است که در شب معراج چهار نهر را که از سرچشمههای خود جاری بودهاند، مشاهده نمودهاند: (نهرهای ظاهری و نهرهای باطنی) و چنین فرمودهاند:«فَقُلْتُ: يَا جِبْرِيلُ! مَا هَذِهِ الأَنْهَارُ؟ قَالَ: أَمَّا النَّهْرَانِ الْبَاطِنَانِ فَنَهْرَانِ فِى الْجَنَّةِ، وَأَمَّا الظَّاهِرَانِ فَالنِّيلُ وَالْفُرَاتُ» (مسلم 1 / 150 ) «گفتم ای جبرئیل! این جویبارها چه هستند؟ گفت: (و نهرهایی از آنها)، یعنی دو نهر باطن، نهرهای جنت بودند، و دو نهر ظاهری، نهرهای نیل و فرات میباشند».
خداوند متعال میفرماید: «وَبَشِّرِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ» (سوره البقرة: 25) «مژده بده به کسانی که ایمان آوردهاند و کردار نیکو انجام دادهاند، به این که برای ایشان باغهائی (در بهشت) است که در زیر درختان آن رودخانههائی جاری است».
و همچنین میفرماید:«وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ» (سوره التوبة: 100): «و خداوند بهشت را برای آنها آماده ساخته است که در زیر (درختان و کاخهای) آن رودخانهها جاری است و جاودانه در آنجا میمانند. این است پیروزی بزرگ و رستگاری سترگ».
و خداوند متعال ضمن بیان پاداش کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند، میفرماید: « أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ جَنَّٰتُ عَدۡنٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهِمُ ٱلۡأَنۡهَٰرُ» (سوره الکهف: 31): «اما (کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند) کسانی هستند که بهشت جاویدان از آن ایشان است، بهشتی که در زیر (خاکها و درختان) آن جویبارها روان است».
اما کوثر، جویی از جویبارهای بهشت است که خداوند متعال آن را به رسول الله صلی الله علیه وسلم عطا فرمودهاند:«إِنَّآ أَعۡطَيۡنَٰكَ ٱلۡكَوۡثَرَ» (سوره الکوثر: 1).«ما به تو (ای محمد!) خیر و خوبی به نهایت فراوانی را عطا کردهایم».
انس بن مالک روایت کرده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «بَيْنَمَا أَنَا أَسِيرُ فِى الْجَنَّةِ إِذَا أَنَا بِنَهَرٍ حَافَتَاهُ قِبَابُ الدُّرِّ الْمُجَوَّفِ قُلْتُ: مَا هَذَا يَا جِبْرِيلُ؟ قَالَ: هَذَا الْكَوْثَرُ الَّذِى أَعْطَاكَ رَبُّكَ . فَإِذَا طِينُهُ - أَوْ طِيبُهُ - مِسْكٌ أَذْفَرُ» (صحیح بخاري مع الفتح 11 / 464.)«در حالی که (در شب معراج) من در جنت قدم میزدم، ناگهان به ساحل نهری رسیدم که در کنار آن کیلاس های از مروارید تو خالی قرار داشت: از جبرئیل پرسیدم: این چیست؟ گفت: این کوثر است که خداوند آن را به تو بخشیده است».
آنگاه متوجه شدم که خاک آن مانند مشک خوشبو و معطر است.
از ابوهریره(رض) روایت شده که گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «إِنَّ فِى الْجَنَّةِ مِائَةَ دَرَجَةٍ أَعَدَّهَا اللَّهُ لِلْمُجَاهِدِينَ فِى سَبِيلِهِ، كُلُّ دَرَجَتَيْنِ مَا بَيْنَهُمَا كَمَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ، فَإِذَا سَأَلْتُمُ اللَّهَ فَسَلُوهُ الْفِرْدَوْسَ، فَإِنَّهُ أَوْسَطُ الْجَنَّةِ وَأَعْلَى الْجَنَّةِ، وَفَوْقَهُ عَرْشُ الرَّحْمَنِ، وَمِنْهُ تَفَجَّرُ أَنْهَارُ الْجَنَّةِ» (البخاری 6 / 11. )«همانا جنت دارای صد قسمت است که خداوند آنها را برای مجاهدان در راه خدا آماده کرده است، و فاصله میان هردو قسمت به اندازۀ فاصلهی بین آسمان و زمین میباشد، وقتی بهشت را از خداوند طلب کردید، جایگاه فردوس را بخواهید، زیرا آن جایگاه اعلیترین مکان جنت و میانهی آن میباشد که در بالای آن عرش رحمن قرار دارد، و از آن نهرهای جنت سرچشمه میگیرند».
همچنین رسول الله صلی الله علیه وسلم خبر داده است که این نهرها از چهار دریا سرچشمه میگیرند.
میفرماید: «إِنَّ فِى الْجَنَّةِ بَحْرَ الْمَاءِ وَبَحْرَ الْعَسَلِ وَبَحْرَ اللَّبَنِ وَبَحْرَ الْخَمْرِ ثُمَّ تُشَقَّقُ الأَنْهَارُ بَعْدُ»( ترمذي وقال حسن صحیح 2571.)«همانا در جنت دریای عسل، دریای شراب، دریای شیر و دریای آب موجود است که نهرها از آنها جاری میشوند».
چشمه سارهای بهشت:
در بهشت دو چشمۀ گوارا فواره میزنند:
اولین چشمه، چشمۀ کافور است (کافور مادهای است خوشبو و سفیدرنگ) که قرآن عظیم الشأن در (آیات 5 و6 ) در بارۀ آن میفرماید:
«إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ يَشۡرَبُونَ مِن كَأۡسٖ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا، عَيۡنٗا يَشۡرَبُ بِهَا عِبَادُ ٱللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفۡجِيرٗا » «به درستی که نیکان (در بهشت) پیالههای شرابی را سر میکشند و مینوشند که آمیخته به کافور است، (این پیالهها پر میشود از) چشمهای که بندگان خدا از آن مینوشند، و هرجا که بخواهند با خود روان میکنند و میبرند».
بلی، برگزیدگان و نزدیکان بارگاه پروردگار از آب خالص این چشمه مینوشند و نیکوکاران اندکی از آب این چشمه را با آبهای گوارای دیگر مخلوط کرده و مینوشند، زیرا آب خالص چشمۀ کافور مخصوص مقربان درگاه خداست.
دومین چشمه، چشمۀ تسنیم است که قرآن عظیم الشأن در (آیات 22 الی 28 ) درباره آن می فرماید: «إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ لَفِي نَعِيمٍ، عَلَى ٱلۡأَرَآئِكِ يَنظُرُونَ ، تَعۡرِفُ فِي وُجُوهِهِمۡ نَضۡرَةَ ٱلنَّعِيمِ، يُسۡقَوۡنَ مِن رَّحِيقٖ مَّخۡتُومٍ، خِتَٰمُهُۥ مِسۡكٞۚ وَفِي ذَٰلِكَ فَلۡيَتَنَافَسِ ٱلۡمُتَنَٰفِسُونَ، وَمِزَاجُهُۥ مِن تَسۡنِيمٍ، عَيۡنٗا يَشۡرَبُ بِهَا ٱلۡمُقَرَّبُونَ » «بیگمان نیکوکاران در میان انواع نعمتهای فراوان بهشت به سر خواهند برد، بر تختهای مجلل (بهشتی) تکیه میزنند و (به زیبائیها و احسانهای بسیار آنجا مینگرند، (هرگاه به ایشان نگاه میکنی) خوشی و خرمی و نشاط و شادابی نعمت را در چهرههای ایشان خواهی دید ، به آنان از شرابی زلال و خالص نوشانیده میشود که دست نخورده و سربسته است، مُهر و در بند آن از مشک است (و با دست زدن به آن بوی عطر مشک در فضا پراگنده میشود). مسابقه دهندگان باید برای به دستآوردن این (چنین شراب و سایر نعمتهای بهشت) با همدیگر مسابقه دهند و بر یکدیگر پیشی گیرند، آمیزۀ آن تسنیم است، تسنیم چشمهای است که مقربان (بارگاه یزدان) از آن مینوشند».
فِیهِمَا فَاکِهَهٌ وَنَخْلٌ وَرُمَّانٌ ﴿۶٨﴾ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۶٩﴾
در آن دو، میوه هست و نخل هست و انار هست (۶۸) پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (انکار) میکنید؟( ۶۹)
«فاکهه» به معناي ميوه يا درخت ميوه، عام است. خرما و انار را هم در بر مي گيرد. اگر اين دو يا درخت اين دو را جداگانه ذکر کرده، به خاطر اهميتي بوده که اين دو داشته اند. در اهميت شان گفته اند:
خرما هم ميوه است و هم طعام. انار هم ميوه است و هم دوا. بدين جهت اين دو بر ساير ميوه ها فضيلت و اهميت يافته و شايسته شده اند که جداگانه ذکر گردند.
مفسرین می نویسند: انتخاب این دو میوه از میان میوههای بهشت به خاطر تنوع این دو میباشد، یکی غالباً در مناطق گرم سیر میروید، و دیگری در مناطق سرد، یکی ماده قندی دارد، و دیگری ماده اسیدی، یکی از نظر طبیعت گرم، و دیگری از نظر طبیعت سرد است، یکی غذا، و دیگری برطرفکننده تشنگی است.
فِیهِنَّ خَیْرَاتٌ حِسَانٌ ﴿٧٠﴾ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿٧١﴾
درآنجا زنانی نیک سیرت وزیبا روی (۷۰) پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (انکار) میکنید؟ (۷۱)
﴿خَيۡرَٰتٌ حِسَانٞ﴾ «نیکوزنان زیبا، زنان نیک سیرت و صورت».
اخلاق زنان اهل بهشت:
«در میان باغهای بهشت زنان خوب و زیبا هستند».
خیرات جمع خیر و احسان جمع حسنه، به معنی نیک و خوب میباشد، پس آنان دارای صفات و اخلاق و رفتار نیکو و خوب و دارای حسن صورت و چهره میباشند درجنت زنان با اخلاق عالی وپسندیده هستند، زنان پاک دامن که با تمام حیا وبا شرم شوهر بهشتی خویش دوست دارند، و همواره نگاه خود را از نامحرم دور نگه میدارند و خوش برخورد هستند.
حوریان بهشتی دارای اخلاق و سیرتی نیکو هستند که : جن وانس از هم نشینی باایشان خسته نمی شود.
حوریان بهشتی دارای اجسام وبدن های سفید و دلربایی هستند،وآنان را به زیبایی چشمانشان ستوده خماری چشمان حوریان بهشتی چنان زیبای است که :مردان را به سوی خویش جلب ومی کشاند، ومانند اهن روبا مردان خویش را مجذوب خویش می سازد و این در حالی است که از نگاه بیگانگان مصؤن هستند و تنها برای شوهران خویش عشوه و دلربایی می کنند. وصفت حوریان بهشتی در (آیات (49 و50 سورۀ صفات وآیۀ 54 سورۀ دخان وآیۀ 40 سورۀ طور وایۀ 22 سورۀ واقعه) با تفصیل ودقیق بیان گردیده است ، شما می توانید تفصیل آن را در آیات فوق مطالعه فرماید.)
حوریان بهشتی دارای بکارت و دوشیزگی همیشگی هستند و هرگز با نزدیکی و مقاربت دوشیزگی آنان زایل نمی شود. ( طوریکه در آیۀ 56 وآیات 72 و74 همین سوره وآیات 34 الی 36 سورۀ واقعه ) موضوع با دقت بیان یافته است.
حوریان بهشتی زیبایی ایشان درچشمان افسون گر ایشان است، طوریکه پروردگار آنان به زیبایی چشمانشان ستوده وصفات آنان را ازجمله (آیات 48 و49 سوره الصافات، بیان داشته: «وَعِندَهُمۡ قَٰصِرَٰتُ ٱلطَّرۡفِ عِينٞ»(و نزد آنها همسرانى زیبا چشم است که جز به شوهران خود عشق نمىورزند». (طرف) به سکون (را) به معنی بصر و بینائی میباشد، یعنی نگاه آنها و چشم آنها به سبب دوستداشتن و محبت شوهرانشان همواره به سوی آنها میباشد.
حوریان بهشتی از نظر سنی هم سن و سال شوهران خویش هستند(طوریکه در آیات 34 و37 سورۀ واقعه بیان شده.).
بناً بر بنیاد آیات متذکره گفته می توانیم که همه اهل بهشتی در سن جوانی به سر می برند وهیچ وخت رنگ پیری و کهولت را نخواهند دید. این ها نمونه های از اوصاف حورالعین است که برخی از این اوصاف در فوق بیان یافت.
حُورٌ مَّقْصُورَاتٌ فِی الْخِیَامِ ﴿٧٢﴾ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿٧٣﴾
(در آن) حورانی است در خیمه های نگهداشته شده.(۷۲) پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (انکار) میکنید؟(۷۳)
حور: جمع حوراء و آن زنی است که سفیدی چشمش بسیار سفید و سیاهی چشمش بسیار سیاه باشد.
عین: جمع عیناء و آن زنی است که چشمان درشتی داشته باشد...
اینها خصوصیات دوستداشتنی زنان دنیا هستند ولی در زنان بهشتی کاملتر، زیباتر و برتر هستند.«مانند مروارید پنهان»؛ گویی آنها مرواریدهای حفاظت شدهای هستند که نور افتاب جلای رنگشان را تغییر نداده و دست کسی به آنها نخورده است.
حوری مقصورات از جمله زنان است که ازدید اجانب در امانند، زنانی مبتذل نیستند، که غیر از شوهران نیز ایشان را تماشا کنند.
«حُورٞ مَّقۡصُورَٰتٞ فِي ٱلۡخِيَامِ » ازجمله (زنان بهشتی) سیاهچشمانی هستند که هرگز از خیمهها ی خویش بیرون (نمیشوند و اینجا و آنجا به دنبال کارهای ناپسند) نمیروند».
بلی زنان بهشتی در خیمهها آراسته شده و فقط برای پذیرائی از همسران خود نشستهاند، کسی دیگر را نمیبینند، و هوس نگاهکردن غیراز همسران خود به کسی دیگر را ندارند، زیرا که پروردگار با عظمت پاک بهترین زندگانی جاویدان و با صداقت و محبت و اخلاص نسبت به شوهرانشان را به آنها عطا فرموده است، طوریکه در آیه میخوانیم:
لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ ﴿٧۴﴾ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿٧۵﴾
دست هیچ انس و جنّی پیش از ایشان به آنها نرسیده است (۷۴) پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (انکار) میکنید؟(۷۵)
وکسی از جن وانس به حوران مقرر اهل جنت دست نزده است.از احادیث نبوی وروایات اسلامی چنین استنباط میشود: زنان و مردانی که در این دنیا همسر یکدیگرند، هرگاه هر دو با ایمانو بهشتی باشند درآنجا به هم ملحق میشوند، و با هم در بهترین شرایط و حالات زندگی میکنند. و حتی از روایات استفاده میشود که مقام این زنان برتر از حوریان بهشت است به خاطر عبادات و اعمال صالحی که در این جهان انجام داده اند.
﴿طمث﴾ «آمیختن، مقاربت کردن، تماس».
مُتَّکِئِینَ عَلَىٰ رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَعَبْقَرِیٍّ حِسَانٍ ﴿٧۶﴾ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿٧٧﴾
بر پشتیهای سبز و بسترهای زیبا تکیه زدهاند (۷۶ )پس کدام یک از نعمت های پروردگار خود را تکذیب (انکار) میکنید؟(۷۷)
این در حالی است که این بهشتیان بر تختهایی تکیه زده اند که با بهترین و زیباترین پارچه های سبز رنگ پوشانده شده است.
«رَفْرَفٍ» ( بالشها ) نوعى تیکه سبزرنگ ابریشمی است که از آن فرش ومتکا واسباب زینت وآرایش ساخته می شود ، ودر «صحاح » آمده است که آن متضمن نقش ونگار درخت وگل می باشد .
«عَبْقَرِيٍّ» در اصل به معناى مكان مخصوص جنّ است كه براى عموم ناشناخته است، سپس به هر چيز كمياب و نادر گفته مىشود و در این آیه هدف از آن فرشهاى نادر و كمياب وزیبا گفته می شود .
در حدیثی که از أبی سعید رضی الله عنه روایت گردیده آمده است « أنَّ النبیَّ صلی الله علیه وسلّم قالَ: إذا دخل أهل الجنةِ الجنة یُنَادِی مُنَادٍ إِنَّ لَکُمْ أَنْ تَصِحُّوا فَلَا تَسْقَمُوا أَبَدًا وَإِنَّ لَکُمْ أَنْ تَحْیَوْا فَلَا تَمُوتُوا أَبَدًا وَإِنَّ لَکُمْ أَنْ تَشِبُّوا فَلَا تَهْرَمُوا أَبَدًا وَإِنَّ لَکُمْ أَنْ تَنْعَمُوا فَلَا تَبْأَسُوا أَبَدًا فَذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ «وَنُودُوا أَنْ تِلْکُمْ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»
(سورۀ اعراف آیۀ 43] (مسلم)
و از ابوسعید خدری رضی الله عنه روایت است که پیامبرصلی الله علیه و سلم فرمودند: هنگامی که اهل جنت، وارد جنت می شوند، منادی صدا می زنند: برای شما بعد از سلامتی دیگر مریضی نخواهد بود و بعد از زنده شدن هرگز نمی میرید و بعد از جوان شدن هیچ وقت پیر نمی گردید و پس از اینکه به شما نعمت داده شد هرگز سختی و نارحتی را نمی بینید. پس سخن الله تعالی را قرائت نمود: و ندا داده می شوند این همان بهشتی است که برای آنچه انجام داده بودید ارث داده می شوید.
همچنان درحدیث که در صحیحین از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند:«قال اللَّهُ عزَّ وجلَّ: أَعْدَدْتُ لِعِبَادِی الصَّالِحِینَ مَا لَا عَیْنٌ رَأَتْ وَلَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَلَا خَطَرَ عَلَی قَلْبِ بَشَرٍ فَاقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزَآءً بِمَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ»(سوره سجده 17»
(الله عز و جل می فرمایند: برای بندگان صالحم آماده کرده ام آنچه را که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه به قلب احدی خطور کرده است. پس رسول الله صلی الله علیه و سلم این آیه را قرائت فرمودند: هیچ نفسی نمی داند چه چیز برای ایشان از آنچه که روشنی چشم است به خاطر آنچه انجام داده اند آماده شده است.
به هرحال همه تعبیرات قرآنی واحادیثی نبوی و روایات اسلامی، همه وهمه حاکی از این حقیقت است که جنت همه چیزش ممتاز است، خاک بهشت، میوهها، غذاها، قصرها، فرشها، حوارنی، وانهار وبطورخلاصه هرچیزش در نوع خود بینظیر و بیمانند است، بلکه باید گفت تعبیرات نیز هرگز نمی تواند آن مفاهیم بزرگ و بیمانند را در خود جای دهد، و تنها شبحی از آن را در ذهن ما ترسیم میکند.
زیبایی حوریان جنتی:
در مورد زیبای وحسن جمال حوران بهشتی ،روایات متعددی از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایات گردیده است که برخی از این روایات عبارتند از :
درطبراني با سند جيد آمده است که :«لَو اطَّلَعَت امْرأةٌ مِنْ نساءِ أهل الجنَّةِ إلى الأرضِ لمَلَأتْ بينها رِيْحاً واضاءت ما بينهما ولتاجها عَلَى رَأسها خَيْرُ مِنَ الدُّنيا وما فيها» (طبراني با سند جيد ).
«فرضاً اگر زنی از زنان بهشت بر دنیا عرضه شود، خلأ میان زمین و آسمان از بوی خوشش معطر گشته و از نور چهرهاش، روشن خواهد شد. دنیا با تمام سرمایههای مادیاش به قیمت تاج سر یکی از آنان، نمیارزد).
شوهران بهشتی بیش از اندازه شیفته و دلباختهی زنان زیبای خود میباشند. چرا چنین نباشند؟ چهرهی آنان بقدری شفاف و درخشنده خواهد بود که طبق روایتی، شوهران میتوانند صورت خویش را در رخسار آئینه گون آنها مشاهده کنند. چنانکه در مسند احمد روایتی آمده است: «مردی از بهشتیان محو تماشای شگفتیهای بهشت است که حوری بر او وارد میشود و سلام میدهد، مرد بسوی او نگاه میکند و چهرهاش را در رخسار او میبیند، سپس میپرسد: شما که هستید؟ دوشیزه جوان میگوید: «من از جانب خدا، بعنوان هدیهای اضافه بر آنچه در اختیار داری به شما ارزانی شدهام». تاج و زیورآلات گرانقیمت، بر سر و گردن دارد که کوچکترین نگین آنها فاصلهی میان مشرق و مغرب را روشن خواهد ساخت. هفتاد لایه لباس (زربافت و ابریشم) بر تن دارد که پایینترین نوع آنها به ظرافت گل شقایق است. و مغز استخوان پاهایش از لابلای آن لباسها، نمایان خواهد بوده ) (مسند احمد حسن).
نغمهها و ترانههای حوریان بهشتی:
برای اهل جنت نغمههای شیرین و دل انگیزی که توسط زنان پاک و زیبایشان سروده میشود، جنتیان به گوش فرا می دهند.
در روایتی از ابن عمر آمده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید : زنان بهشتی برای شوهرانشان با صوتی بسیار زیبا که هیچکس نظیر آن را نشنیده است، آواز میخوانند از جمله میگویند: ما زنان خوب و زیبایی هستیم و همسران مردان بزرگی میباشیم، نگاه ما آرام بخش است و ما برای همیشه جوان و شاداب و زنده خواهیم ماند و شوهران مان از جانب ما امنیت خواهند داشت چون از ما خیانت سرنمی زند.
(رواه طبراني: رجاله رجال الصحيح ).
تَبَارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ ﴿٧٨﴾
پربركت و زوالناپذير است نام پروردگار صاحب جلال و بزرگوار تو!(78)
این آیه ثنایی است جمیل برای الله تعالی، که چگونه دو نشئهدنیا و آخرت، مالامال از نعمتها و برکات نازله از ناحیهی او شده و رحمتش سراسر دو جهان را فراگرفته. و جملهی «ذی الجلال و الاکرام» اشاره به این است که، تمام افعال الله تعالی و آنچه را که در آیات فوق بیان داشت از صفات او سرچشمه می گیرد. یعنی، اگر عالم هستی را با نظام آفرید به دین جهت است که او خالق است.
واگر کارهایش متقن و بدون نقطه ضعف است، به خاطر این است که او علیم و حکیم است.
و اگر مؤمنان را جزای خیر میدهد، چون او ودود، غفور، رحیم و شکور است.
و اگر مجرمین را جزای شرّ میدهد، به علت این است که او منتقم و شدید العقاب است. بنابراین؛ تمام نعمتهایی که در این سوره بدان اشاره شد، ناشی از اسماء و صفات حق تعالی به خصوص صفت رحمانیت اوست.
در حدیثی از رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده که هرکس خداوند جل جلاله را به « یا ذاالجلال و الاکرام» بخواند دعایش مستجاب میشود. همه ما انسانها و مسلمانان در زندگی روزمره خویش حوائج واحتیاجات داریم که نیازمند دعای خیر برای برادر و خواهر مسلمانیم .
قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ
رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
و من الله التوفیق
پایان
منابع و مأخذ های عمده:
- تفسیر وبیان کلمات قرآن کریم (تالیف شیخ حسنین محمد مخلوف واسباب نزول علامه جلال الدین سیوطی ترجمه از عبد الکریم ارشد فاریابی
- تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤ ف مخلص هروی
-فیض الباری شرح صیح البخاری داکتر عبد الرحیم فیروز هروی
- تفسیر طبری - امام المفسرین
- تفسیر المیزان
- تفسیر پرتوی از قران
- تفسیر القرآن الکریم - ابن کثیر (متوفی سال 774 هـ)
- مفردات الفاظ القرآن،از راغب اصفانی
- تفسیر معارف القران مولف حضرت علامه مفتی محمد شفیع عثمانی دیوبندی مترجم مولانا محمد یوسف حسین پور
- تفسیر فی ظلال القرآن، سید قطب (متوفی سال 1387 هـ)
- تفسير نور تألیف دکتر مصطفی خرّم دل
- صحیح مسلم
- صحیح البخاری
بخش نظرات براي پاسخ به سوالات و يا اظهار نظرات و حمايت هاي شما در مورد مطلب جاري است.
پس به همين دليل ازتون ممنون ميشيم که سوالات غيرمرتبط با اين مطلب را در انجمن هاي سايت مطرح کنيد . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .