تفسیر سوره قلم

 

بسم الله الرحمن الرحیم

ترجمه وتفسیر

سورۀ قلم

سورۀ قلم از جمله شصت وهشتمین سورهای از قرآن عظیم الشأن  بوده که دارای52 آیه می باشد. این سوره مکی است که از  سیاق کلی آیات این سورۀ مبارکه نیز معلوم می شود.

دلیل نام گزاری:
این سوره بدین دلیل بنام « قلم » مسمی شده، که پروردگار با عظمت ما به قلم و آنچه می‌نویسند، قسم یاد کرده استودرآیۀ  اول آن قسم به قلم بعمل آمده است.

محتوای اساسی سوره:
محتوای اساسی این سوره را دلداری دادن به 
رسول الله صلی الله علیه وسلم در مقابل بهتان های مشر کین، واینکه وی را دیوانه خطاب نمودند، ودعوت به صبر ونهی او از پیروی مشرکان واینکه امر أکید می‌کند که در برابر حکم پروردگارش صبر کند.

الله تعالی دراین سورۀدر ضمن یادآوریعذاب سخت ودردناک برای مشرکان در روز قیامت مینماید.
معروف ومشهورترین آی
ۀ این سوره همانا « وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ » (و به راستی که تو را خلق و خویی والاست ) که رسول الله صلی الله علیه وسلم را به داشتن اخلاق عالی معرفی داشته است.

قرآن عظیم الشأن  با تاكید بر پیروی از پیامبرصلی الله علیه وسلم  می‌فرماید:« یا أیُهَا الَّذِینَ آمَنُوا اطِیعُوا اللّهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولی الاَمْرِ مِنْكُمْ فَانْ تَنازَعْتُم فِی شَیْء فَرُدُّوهُ الَی اللّهِ والرَّسُولِ إنْ كُنْتُمْ تُؤمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَومِ الآخَر ذلِكَ خَیْرٌ وَ اَحْسَنُ تَأوِیلاً»
ای كسانی كه ایمان آورده‌اید! ازالله و پیامبر الله و اولوالامر، پیروی كنید. پس اگر در امری، اختلاف داشتید، آن را در روشنی کتاب الله وسنت رسول الله (صلی الله  علیه وسلم) حل وفصل نماید، اگر واقعاً شما به الله وروز قیامت، ایمان دارید، این كار نیكو و پایانش نیكوتر است.

بدین ترتیب، پیروی از پیامبر صلی الله علیه وسلم سرچشمۀ عزت،وعملی ساختن رهنمود های پیامبر صلی الله علیه وسلم، مایه ‌یی عزتمندی انسان میگردد.
پیامبر بزرگوار اسلام هیچوقت  از خود ذلت نشان نداد و از مؤمنان نیز درخواست وتقاضاء بعمل می اید که هیچگاه به ذلت تن در ندهند.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

به نام خدای بخشایندۀ ومهربان

ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ ﴿۱

نون قسم به قلم و آنچه مى ‏نويسند. (۱)
ن ( قسم به نون که نام نور و ناصر حق بالوح نور خدوند جل عظمته
، است ) وقسم به قلم وآنچه خواهد نگاشت.
نون؛ از جمل
ۀ  حروف مقطّعات بوده وپروردگار با عظمت ما به مراد خویش از آوردن آن  داناتر است ( الله اعلم بالمراد)؛ هر‌چند می‌دانیم که این حروف معانی بزرگ و مقاصد ارزشمندی دارد. حق‌تعالی به قلم که فرشتگان و انسان‌ها بدان می‌نویسند سوگند یاد کرده است؛ زیرا قلم منزلت بزرگ،‌ نفعی عظیم و مقام والا دارد.

مقام ومنزلت قلم:
قلم، در قرآن عظیم الشأن  سمبول علم، وتفکر بشری است، قلم در دین مقدس اسلام به اندازه مقدس است که پروردگار با عظمت ما بدان قسم  یاد نموده است.
بیان  میتواند با گذشت زمان کهنه  شده و
به نحوی بقای دایمی ندارد، ولی قلم می تواند باعث ماندگاری و بقا گردد.

دین اسلام دین اعتدال و رساندن خبر خوش که سبب صلاح و فلاح دارین برای بشریت شود، میباشد. اما دین اسلام بکار گیری معقول قلم و شمیررا به صورت مناسب و در صورت ضرورت و مقتضی هریک سفارش میکند. دین اسلام دین غیرفعال (پسفیست) نیست. تداوم به قلم در جایکه شمیر حتمی افتد، بکار گیری آنرا سفارش میکند.

بلی اقتدار و تداوم دین مقدس اسلام بر دو اصل «قلم و شمشیر» استوار است.

یکی از مهم ترین معجزۀ ایکه در حیات بشری رخ داد، پیدایش خط بوده است؛ قلم، سرچشمه تمدن های بشری و منشأ پیشرفت و تکامل علوم، و بیداری انسانها به شمار می رفت. دوران تأریخ زندگی انسان از زمان اختراع خط آغاز می شود. قلم، حافظ علوم و معارف، پاسدار افکار اندیشمندان، حلقۀ اتصال فکری علماء، و پُـل ارتباطی گذشته و آینده است.نباید فراموش کرد کهارتباط آسمان و زمین نیز از طریق لوح و قلم حاصل شده است.

در عظمت و شأن قلم قرآن عظیم الشأن، سوره ای را به آن اختصاص داده و خداوند متعال به قلم و آثار قلم و سطرها و کلماتی که از نوک قلم بر صفحه کاغذ نقش می بندد، قسم یادنموده است.
قلم  یکی از مظاهر هستی است
.در مورد عظمت قلم آمده است: «و ربک الاکرم الذی علم بالقلم» یعنی تربیت، پرورش و تکامل، در سایه صفت ربوبیت پروردگار، نسبت به «قلم»به کار رفته است، و قلم جهت بر طرف کردن جهل بشر،وسایله تعلیم گردیده است

«عَلَّم الانسان ما لَم یَعلَم» یعنی همان خدایی که به وسیله «قلم» انسان را تعلیم داد و به او آن چه نمی دانست آموخت، قادر است.

ازجمله «اَلَّذی عَلَّمَ بِالقَلَم» دو معنا می توان دریافت:

اول: پروردگار با عظمت ما ، نوشتن را به انسان آموخت و توانایی این کار بزرگ را که مبدأ تاریخ بشر، و سرچشمه علوم و فنون و تمدن هاست، در او ایجاد کرد.

دوم:هدف  این است که علوم و فنون و دانش ها را از این طریق به انسان آموخت.

قلم،جوهر علم را در خود نهفته دارد؛ آن زمان که در دست انسان بصیر قرار گیرد،
انسان  به گونه های مختلفی،همچون زبان و اشاره،
مقاصد قلبی و درونی خویش را آشکار می کند و این امر مهم، اختصاصی به قلم ندارد،اما تفاوت قلم با زبان در آن است که اظهار قلبی و آگاهی های شخص از طریق قلم،بسی ماندگارتر و حیطه اثرش گسترده تر می نماید.

نقش قلم از نقش زبان، شمشير، پول ودارایی،شهرت و فرزند بيشتروپر اهمیتر است. زيرا قلم منتقل کننده تجربه قرنها،ورشدفرهنگ بشری بوده،انسانها را از خواب غفلت  بیدار می کند. ملت را مى‌توان با قلم، عزيزو يا هم ذليل كرد. قلم شخصیت ساکتی است که تأریخ را برای بشریت انعکاس می دهد،قسم  به قلم، نشانه فرهنگ و تمدن است. تكيه بر قلم، تكيه بر سند و استدلال است.ودر نهایت باید به عرض رساند که رابطه با قلم رابطه با علم است.

مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ ﴿۲

به برکت نعمت و لطف پروردگارت عقل کامل (که نبوّت، دانش و بصیرت است) تو دیوانه  نیستی. (۲)
ای پیامبر! نعمتی بزرگی که پروردگارباعظمت برایت  نصیب گردانیده تودیوانه نیستی ، بلکه تو محفوظ از خطاها و با استقامت می‌باشی، رشد و ادراک کامل داری و هدایت
ربّانی و عنایت الهی همرای توست.
ش
أن نزول:
1123 ـ ابن منذر از ابن جریج روایت کرده است: مشرکان پیامبر صلی اله علیه وسلم را مجنون وشیطان خطاب می کردند،پس آیه «مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ»نازل شد. 
قابل تذکر است که نباید فراموش کنیم، نسبت جنون به اشخاص مهم و برجسته در طول  تاریخ بشریت بوده ونباید مورد تعجب واقع شود، قرآن عظیم الشأن  می فرماید: «كَذلِكَ ما أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ، أَ تَواصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ» (آیات  52 و53 سوره ذاریات )
(اى پيامبر!) بدين گونه (كه تو را تكذيب كردند) پيشينيان اينان نيز هيچ پيامبرى برايشان نيامد مگر آنكه گفتند: جادوگر يا جِن‌زده است. (آيا مخالفان در طول تاريخ) به يكديگر سفارش كرده‌اند (كه با انبيا اين گونه برخورد كنند؟) نه، بلكه آنان مردمى طغيانگرند.)
درآیه «مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ
 » به عنوان دلداربه پیامبر اسلام محمد صلی الله علیه وسلم گفته شده است که اگر مشركان مكّه با چنين ، شیوه وطریقه برخوردمى‌كنند، بدان كه پيش از شما همه انبيا مخالف داشتند و مورد تهمت  اقوام خود قرار گرفته اند،پس نباید ، از تهمت مخالفان نگران باشی.
از جانب رسول الله صلی الله علیه وسلم به عنوان اتمام حجت در دعوت مردم هیچگونه كوتاهى وتقصیر را به عمل نیاورد،
لذا روی  گردانى پيامبرصلی الله علیه وسلم  از آنان و ترك مجادله با آنان، سرزنش و ملامتى را به دنبال ندارد. وظیفه رساندن گپ حق وادای رسالت است.
نباید فراموش کرد که:
اساس وبنیاد  تهمت به انبياء، طغيان است. بناً  انسان در برابر اشخاص وافراد لجوج مسئوليّتى ندارد، اگر حق را کماحقه برای متخلف و گمراه  رساندیم.که رساندن صدای حق وجیبه است امایک مطلب را باید با صراحت گفت که : اگر روحيه پندپذيرى نداشته باشیم  در ایمان خود باید شک کنیم ، زيرا مؤمن پندپذير است.  اگر انسان ایمان داشته باشد، تذكّر حق را از هر كس مى‌پذيرد. «فَإِنَّ الذِّكْرى‌ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ» (آیه 53 سوره ذریات )
به اساس حکم قرآنی وتعاليم اديان آسمانى، «
وذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى‌ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ» وظيفه انبيا،  وصالحین بيدار كردن و يادآورى امور فطرى بشر است. مسلماً که متوجه ساختن جامعه بسوی ترقی، تعالی ورفاه اجتماعی می باشد.

استهزاء:
صحیحترین وعام فهم ترین معنی استهزاء همانا تمسخراست. یعنی اینکه به توهین وتحقیر شخص بپردازی وشأن ومنزلت اورا در جامعه پایین آوردن بخواهند.  یا اینکه یکی از مبانی، اصول وتعلیمات انسانی و دینی را بی ارزش قلمداد نمایی ویا هم آنرا مورد تمسخرقرار دهی .
ویا هم استهزاء عبارتست از:
بیان کردن گفتار یا کردار یا وصف یا خلقت کسی به شکلی که: سبب خندۀ دیگران و تحقیر مسخره شونده شود، فرق نمی کند که  این تمسخر به زبان اداء شود ویا با «ایماء» ، اشارتو عبارت  ویا هم  کنایه که استهزاء نامیده می شود .
شخصی را که به این خوی ناپسند متصف باشد، مستهزء گویند .
بدون شک استهزاء ازجمله  گناهان کبیره است. و این از گناهانیست که از مقدمات گناه غیبت محسوب می شود .

قرآن عظیم الشأن از این عمل شدیداً نهی و منع بعمل آورده  و آن را به عنوان ظلم و ستم مورد توبیخ و تهدید قرار داده است. مستهزء را  امر به توبه می کند :«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى‏ أَنْ یَكُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى‏ أَنْ یَكُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» ( آیه :11 سوره حجرات )(اى كسانى كه ایمان آورده‏اید! نباید گروهى از مردان شما گروه دیگر را مسخره كنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند و نه زنانى زنان دیگر را، شاید آنان بهتر از اینان باشند و یكدیگر را مورد طعن و عیبجویى قرار ندهید و با القاب زشت و ناپسند یكدیگر را یاد نكنید، بسیار بد است كه بر كسى پس از ایمان نام كفرآمیز بگذارید و آنها كه توبه نكنند، ظالم و ستمگرند!
استهزاء انبیاء:
مشرکین در طول تاریخ بخاطر حفظ منافع مادی وشهو
انی خویش در مقابل دعوت أنبیاء با شدت ودر برخی از موارد بطور ظالمانه وغیر انسانی،مقابله نموده اند. هست موارد ایکه  ایشان دست به دشمنی وبغاوت علیه أنبیاء ومبلغان دین  زده اند، آنان در این مبارزه استهزای رسالت شان را انکار وشخص خود شان را استهزا نموده اند.  الله تعالی می فرماید :«يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ » ( آیۀ 30 سورۀ یس ) (اى دريغ بر بندگان! که هیچ رسولی برای هدایت آنها نیامد جز آنکه او را به تمسخر وبه استهزاء گرفتند.).

در این میان رسول مقبول ما محمد صلی الله علیه وسلم بطور متداوم در معرض استهزای دشمنان قرار داشت و بلکه آن حضرت بیش از أنبیای پیشین در این جهت مورد آزار وتمسخرقرار گرفته است، چنانچه شخص رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: «هیچ پیامبری مانند من آزار ندید.».
مشرکین ومعاندین رسالت پیامبر صلی الله علیه وسلم، هر زمانیکه رسول الله صلی الله علیه وسلم را می دیدند، با یک حالتی تمسخرآمیز می‌گفتند: آیا همین است کسی که الله تعالی
 او را برای پیامبری فرستاده‌است: «و اِذا رَاَوک اِن یتَّخِذونَک اِلاّ هُزُوًا اَهـذا الَّذی بَعَثَ اللّهُ رَسولا».آیه 41 سوره فرقان )و هرگاه (كفّار) تو را ببينند، جز به مسخره‌ات نگيرند، (حرف آنان اين است كه) آيا اين همان كسى است كه خداوند او را پيامبری قرار داده است؟
در طول حیات پیامبر صلی الله علیه وسلم  حالتی پیش آمده: زمانیکه مشرکین پیامبر اسلام را می دیدند، با حالتی تحقیر آمیزاو را لقب دیوانه خطاب می نمودند.

« یـاَیهَا الَّذی نُزِّلَ عَلَیهِ الذِّکرُ اِنَّک لَمَجنون » (آیه 6 سوره حجر) ( اى كسى‌كه (ادّعا دارى) ذكر (الهى) بر اونازل شده! به يقين تو ديوانه‌اى! )

ویا طوریکه در آیات (14 و15 سورۀ الصافات ) میخوانیم : « وَإِذَا رَأَوۡاْ ءَايَة يَسۡتَسۡخِرُونَ ، وَقَالُوٓاْ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرمُّبِينٌ » (و هرگاه معجزه اى (از معجزات) يا دليلى (از دلايل دالّ بر قدرت خداوند متعال) را ببينند، (نه تنها خود به تمسخر مى پردازند، بلكه) ديگران را به مسخره كردن هم دعوت می کردند، و مى گويند: اين جز سحرى آشكار نيست.).

کفار ومشرکین معجزات رسول الله را به تمسخر می گرفتند،وآنحضرت رامجنون خطاب می نمودند:« یـاَیهَا الَّذی نُزِّلَ عَلَیهِ الذِّکرُ اِنَّک لَمَجنون» (آیه 6 سوره حجر) ( اى كسى‌كه (ادّعا دارى) ذكر (الهى) بر اونازل شده! به يقين تو ديوانه‌اى!)

مشرکین نه تنها رسول الله صلی الله علیه وسلم را به تمسخر می گرفتند، بلکه مسلمانان که جدیداً به دین مقدس اسلام مشرف شده بودند،به باد تمسخر می گرفتند ومی‌گفتند: آیا همینها هستند کسانی که الله از میان ما بر آنان منت نهاده است: «اَهـؤُلاءِ مَنَّ اللّهُ عَلَیهِم مِن بَینِنا». (آیۀ 53 سورۀ الأنعام).

وَإِنَّ لَكَ لَأَجْرًا غَيْرَ مَمْنُونٍ ﴿۳

و بی تردید برای تو پاداشی دایم و همیشگی است! (۳)

«غَیْرَ مَمْنُونٍ» یعنی پادشی دایم، ماندگار و همیشگی ونامقطوع.
 مفسرین می نویسند «
مَمْنُونٍ» اگر از «من» به معناى قطع باشد، به معناى جایزه  بى انقطاع است و اگر از «منت» باشد به معناى آن است كه اِلطاف الهى بدون منّت است. ظاهراً هدف در اینجا همان معنی اولی است.

وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ ﴿۴

و تو داراى اخلاق بسيار بزرگوارانه‏اى هستى!‏ (۴)
در این آیه خُلق بی‌مانند پیامبر
اسلام محمّد صلی الله علیه وسلّم  را با صفت «عظیم» مورد ستایش وتمجید قرار داده  و او را کانون عالی‌ترین صفات انسانی معرفی می‌کند. خطاب به رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: تو کانون محبت و عواطف و سر چشمه رحمت الهی هستی. کفار آزارت می‌دهند و تو آنها را انذار می‌دهی. ناسزا وبد ورد در برابرت انجام می دهند، ولی تو برای آمرزش آنها دست به دعاء بر می‌داری. بسوی تو سنگ می‌زنند و بالای سرت خاکستر می‌ریزند ولی تو هدایت آنها را طلب می‌کنی.

قرآن عظیم الشأن در آیۀ ( 107 سورۀ  أنبیاء )  میفرماید: « وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ » ( ای رسول الله، و ما تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم.) در این آیۀ متبرکه به وضاحت تام ملاحظه می نمایم که پروردگار رب العزت  ما پیامبر عالم بشریت محمد صلی الله علیه وسلم را رسول رحمت برای جهانیان وعالم بشریت اعلام ومعرفی نموده است .  

 اگر زندگانی پیامبر صلی الله علیه وسلم را بطور واقعبینانه وبیطرفانه ملاحظه نمایم به این واقعیت  پی خواهیم برد که او رحمتی برای همگان است و این رحمت و بزرگواری را می توان در زندگی اصحاب و حتی هر مسلمان راستین و پیرو راستین او نیز مشاهده نمود.

و اسوه حسنه

پروردگار با عظمت ما در (آیۀ 21 سورۀ  احزاب) می فرماید: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً» (همانا براى شما در (سيره‌ى) رسول الله  سرمشقى نيكوست، (البتّه) براى كسانى كه به الله و روز قيامت اميد دارند و الله  را بسيار ياد مى‌كنند. ) لقب اسوه حسنه را گرفته است.
«اسوه » یعنی سر مشق و مقتدا. کلمه «اسوه » سه بار در قرآن عظیم الشأن  ذکر گردیده است که:
دو مرتبه در مورد حضرت ابراهیم علیه السلام (آیات 46 سورۀ ممتحنه) و یک مرتبه در مورد پیامبر صلی الله علیه وسلم در سورۀ  احزاب. این آیه پیامبرصلی الله علیه وسلم  را به عنوان انسانی کامل که نیکوترین سرمشق و نمونۀ مثالی و سرمشق است، معرفی می‌کند. ایشان بهترین سرمشق در همه امور هستند. در ایمان و اخلاص، در زهد و تقوی، در صبر و استقامت، در توکُل و فداکاری، در شجاعت و دلاوری، در نظم و نظافت، در عبادت و خودسازی و خلاصه در تمام اعتقادات، اعمال و گفتار کامل‌ترین سر مشق برای انسان‌های جهان هستند و مردم با پیروی از این سرمشق و الگوی نیکو می‌توانند به سعادت دنیا و آخرت برسند.

شأن نزول:
1124ـ بو نعیم در « دلائل النبوه » وواحدی از حضرت بی بی عایشه (رض) روایت کرده اند که هیچ کس خوش اخلاق تر از رسول الله نبود. هر کدام از اعضای خانواده یا یارانش او را صلی الله علیه وسلم صدا می کرد. پیامبر اسلام محمد صلی الله علیه و سلم  می گفت : لبیک، بنابر  این خداوند متعال آیات «وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ » را نازل کرد.

فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ ﴿۵

پس تو  بزودى خواهی دید و آنان ( منکران هم ) نیز خواهند دید. (۵)
‏« فَسَتُبْصِرُ ...» : به زودی خواهی دید و متوجّه خواهی شد.

بدین ترتیب پروردگار با عظمت پيامبرمحبوب اش محمد مصطفی صلی الله علیه وسلّم را در برابر دشمنان دلدارى مى‌دهد. ومی فرماید:  كفّارى كه با اگاهی  وبطور قصدی  دلائل روشن أنبياء را انکار می کنند، سزاوار لقب مجنون هستند. راه وروش را که ای محمّد! تو در پیش گرفته ای طریق درست تری است وروش نیکوتری داری و این کار در عاقبت امور و سر‌انجام کار‌ها تحقّق خواهد یافت.

«فستبصرویبصرون، باییکم المفتون» خطاب در آیۀ متبرکه، خطاب به مشرکان صدر است که « به زودی تو و مخالفانت خواهند دید که از شما کدام یک مفتون ودیوانه اند.»

« فستبصر و یبصرون» این جمله به خاطر اینکه حرف «فاء» درکلمه «فستبصر » آمده است، نتیجه این می شود: حال که معلوم شد تو دیوانه نبودی، بلکه دارای عظمت نبوت و متخلق به خلق عظیمی هستی، یقیین داشته باشی که به زودی اثر دعوتت روشن خواهد گشت، و برای همه معلوم واشکارا وبه اثبات خواهد رسید که  مفتون به جنون کیست، آیا تویی و یا تکذیب گران تو که تهمت جنون را به تو می بندند.

بِأَيْيِكُمُ الْمَفْتُونُ ﴿۶

که کدام یک از شما دچار جنون اند.( محمّد صلی الله علیه وسلم، یا شما کافران و مشرکان .) (۶)

«الْمَفْتُونُ»دیوانگی. مصدر است، مانند معقول به معنی عقل، مَجْلُود به معنی جَلادَة (روح‌البیان ).
إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ ﴿۷

همان بدون شک پروردگارت بهتر می داند چه کسی از راه او گمراه شده است، و (نیز ) او به هدایت یافتگان داناتر است. (۷)
در این آیۀ متبرکه با تمام وضاحت اذعان می دارد که هیچ رازی از پروردگار پوشیده نیست، الله تعالی به محتوای ضمایر داناست و به مکنونات سرایر(اسرار، رازها، رموز، پوشیده ها، نهان ها، باطن ) آگاه است.

فَلَا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ ﴿۸

پس از تکذیب کنندگان ( قرآن وسنت رسول الله صلی الله علیه وسلم ) اطاعت مکن. (۸)
فهم این آیۀ مبارکه میرساند که نباید از تکذیب کنندگان اطاعت و پیروی صورت گیرد، بناءً پروردگار با عظمت به رسول مقبول خویش گفت: بر دعوت خود پایدار باش
و بر دینت ثابت قدم باش؛ و از راه آنان مطابعت وپیروی مکن، که اطاعت ازآنان گمراهی و بدبختی است.‏ زیرا تو بر حق هستی و آنان بر باطل می‌باشند.
درکلمۀ ‏« لا تُطِعْ » هدف اساسی  تشویق و ترغیب رسول الله صلی الله علیه وسلم  و همه پیروان او است که راه الله تعالی را باشوق و شور ادامه دهند، و با کفّار و مشرکین از نرمش و سازش کارنگیرند.

وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ ﴿۹

آنان (مشرکین) آرزو دارند که نرمی و سازش کنی تا آنان هم نرمی و سازش از خود نشان دهند . (۹)
یعنی اینکه کفار درتلاش سخت وشدید اند ، وعلاقمندی خاصی  دارند
که تو با آنها در امور دینی با آنان  مداهنه  و مدارا  کنی (ومخالفت ،تعرض ومقابله  به بت های شان بعمل نیاوری!) وبه اصطلاح با افکار واندیشه‌های‌شان موافقت و سازگاری کنی تا آنها هم (به نفاق) با تو مداهنه و مدارا کنند.

«تُدْهِنُ»: سهل انگاری کنی. نرمش و سازش نشان بدهی  ... هدف  آنان این است که پیغمبر با نزدیک شدن به دین آنان، روی خوش بدیشان نشان دهد، یعنی نوعی ازسهل ‌انگاری، سازش و به اصطلاح مداهنه به میان اید. 

خوانندۀ محترم!
در این هیچ جای شکی نیست که یکی اصول  اساسی وبنیادی دین مقدس اسلام ‌ «مدارا و نرمش» و «رأفت‌ و رحمت»، است واین اصل  به هیچ صورت نمی‌تواند مطلق‌ باشد بلکه بصورت حتمی حدودی‌ خاصی برای خود دارد، که‌ رعایت خارج از حدود، مطمین
اً آن‌ را تبدیل‌ به‌ یک‌ پدیدة‌ ضدارزشی‌ یعنی‌ مداهنه‌ و مصانعه و سازشکاری‌ در حق‌ می ‌گرداند. همانگونه‌ که‌ ترک‌ این‌ اصل‌ در ذات خویش‌ نیز به‌ ناهنجاری‌ «خشونت» می ‌انجامد. یافتن راه و روش معقول و دقت درین مورد بس مهم است.
مدارا
(اعتدال، تسامح، سعه صدر، مماشات، میانه روی، سازش، ملایمت، رفق کردن، مهربانی، نرمی ، بردباری، تحمل )در مسائل‌ شخصی‌ و نیز مسائل‌ اجتماعی‌ که‌ در تقابل‌ با حقوق‌ دیگران‌ نیست ونباشد و در کیفیت‌ ترویج‌ اسلام‌ و ارزشهای‌ دینی، توصیه‌ شده‌ ،اما در مسائل‌ اصولی‌ دین‌ و اجرای‌ حدود و احکام‌ دینی، نرمش‌ وسازش بطور کامل وقطعی مذموم‌ و ناروا است‌. سهل‌انگاری‌ در اینگونه‌ مسائل «ادهان‌ و مُداهنه» می باشد که همانا ‌ مورد نهی‌ شدید ومطلق شرع اسلامی قرار گرفته. حالت زمانی غیر قابل قبول میشود که این  سازش منجر به‌ تضییع‌ حقوق‌  ( اتلاف حقوق) دیگران‌ [= حق‌الناس]  شود که درین صورت و این روش از جمله «معاونت‌ در ظلم» بشمار می ‌رود.
قرآن عظیم الشأن گذشت ومدار در موارد که منجر به تضییع‌ حقوق‌ و حدود شرعی‌ نگردد، هدایت فرموده طوریکه می فرماید: «‌فبما رحمةٍ‌ من‌ الله‌ لِنتَ‌ لهم‌ ولو کنتَ‌ فظاً‌ غلیظ‌ القلبِ‌ لانفضوا من‌ حولک‌ فاعف‌ عنهم‌ واستغفرلهم‌ و شاورهم‌ فی‌الامر فاذا عزمت‌ فتوکل‌ علی‌الله‌ ان‌ الله‌ یحب‌ المتوکلین.) (آیه 159 سورۀ آل‌ عمران ) (به‌ رحمت‌ الهی، با آنان‌ نرمخو و پُرمهر شدی. اگر تندخو و سخت‌دل‌ بودی‌ بی‌شک‌ از پیرامون‌ تو پراکنده‌ می‌شدند، از آنان‌ درگذر و برایشان‌ آمرزش‌ بخواه‌ و در کارها با آنان‌ مشورت‌ کن‌ و چون‌ تصمیم‌ نهائی‌ را گرفتی‌ بر خدا توکل‌ کن‌ که‌ خداوند، توکل‌کنندگان‌ را دوست‌ می‌دارد.)
در این‌ آیۀ متبرکه دیده می شود که‌ گذشت‌ و نرمش‌ و انعطاف‌ در برابر کسانی‌ که‌ تخلفی‌ از آنها سر زده‌ و بعد از کردار خویش پشیمان‌ شده‌اند اشاره‌ واضح بعمل آمده است.
همچنان در آیۀ : (128 سورۀ توبه ) آمده است : «‌لقدجأکم‌ رسولٌ‌ من‌ أنفسکم‌ عزیزُ‌ علیه‌ ما عنتم‌ حریصٌ‌ علیکم‌ بالمؤ‌منین‌ رؤ‌فٌ‌ رحیمٌ
» (بدون شک‌ برای‌ شما پیامبری‌ از خودتان‌ آمد که‌ بر او دشوار است‌ اگر شما در رنج‌ بیفتید، به‌ سعادت‌ شما حریص‌ و نسبت‌ به‌ مؤ‌منان، دلسوز و مهربان‌ است.).
ومی فرماید : «
‌فلعلک‌ باخعٌ‌ نفسک‌ علی‌ آثار هم‌ اًن‌ لم‌ تُؤ‌منوا بهذا الحدیث‌ أسَفاً.»
(آیه 6 سوره  کهف‌ ) (نزدیک است که اگر امت تو به این سخن (قرآن) ایمان نیاورند جان عزیزت را از شدت حزن و تأسف بر آنان هلاک سازی! )
ومی فرماید :  «أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما يَصْنَعُونَ » (آیه:8 سوره فاطر )

پس آيا كسى كه عمل بدش براى او آراسته شده و آن را نيكو مى‌بيند، (مانند كسى است كه هدايت يافته است.) پس بدون شك خداوند هر كه را بخواهد (و سزاوار بداند) گمراه مى ‌كند و هر كه را بخواهد (و شايسته بداند) هدايت مى‌نمايد، پس مگذار به خاطر حسرت بر آنان جانت از دست برود، زيرا خداوند متعال به آن چه انجام مى‌دهند آگاهى كامل دارد، ولی صفت شخصیت رسول الله صلی الله علیه وسلم همانا است که قرآن عظیم الشأن  با زیبای خاصی خویش می فرماید: «‌و ما ارسلناک‌ الارحمةً‌ للعالمین » (انبیأ / 107 ).
(و تو را جز رحمتی‌ برای‌ جهانیان‌ نفرستادیم). ویامی فرماید :«‌محمدٌ‌ رسول‌الله‌ والذین‌ امنوآمعه‌ اشدآء علی‌الکفار رحمآء بینهم...» (سورۀ فتح‌ / 29 )(محمد صلی الله علیه وسلم پیامبر خداست‌ و کسانی‌ که‌ با اویند، با کافران، سختگیر و با یکدیگر مهربانند).
وباز می فرماید : «‌و ان‌ احدٌ‌ من‌ المشرکین‌ استجارک‌ فأجره‌ حتی‌ یسمع‌ کلام‌ الله‌ ثم‌ ابلغه‌ مأمنه‌ ذلک‌ بانهم‌ قومٌ‌ لایعلمون » (آیه 6 سوره توبه ) (اگر یکی‌ از مشرکان‌ از تو پناه‌ خواست‌ پناهش‌ ده‌ تا کلام‌ خدا را بشنود، سپس‌ او را به‌ مکان‌ امنش‌ برسان، چرا که‌ آنان‌ نادانند.)
همچنان در (آیات: 214 و215 سورۀ شعرأ ) می فرماید: « وانذر عشرتک‌ الاقربین‌ و اخفض‌ جناحک‌ لمن‌ اتبعک‌ من‌المؤ‌منین. »(خویشان‌ نزدیک‌ را هشدار ده‌ و برای‌ آن‌ مؤ‌منانی‌ که‌ تو را پیروی‌ کرده‌اند، بال‌ خود را فرو گستر)
.
ومی فرماید: «
‌خذالعفو و أمُربالعرف‌ واَ‌عرض‌ عن‌ المشرکین » (اعراف‌ / 199 ) (گذشت‌ پیشه‌ کن‌ و به‌ کار پسندیده، فرمان‌ ده‌ و از نادانان‌ رخ‌ برتاب).
در آیات فوق الذکر با تمام صراحت در یافتیم که رسول الله صلی الله علیه وسلم مأمور به نرمش ومُدارا با مردم‌ بوده‌اند.

وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَهِينٍ ﴿۱۰

و تو هرگز اطاعت  نکن از هر قسم خورنده فرومايه‏ اى که  دایم (به دروغ) قسم  می‌خورند.(۱۰)

در این آیه خطاب به رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: و تو هرگز ()احدی از منافقان را که دایم (به دروغ) قسم  می‌خورند، اطاعت وپیروی مکن.

«حَلاّفٍ»: قسم خوردن زیاد، فرق نمی کند که به حق باشد ویا هم ناحق.
«مَهِینٍ»: خوار،
پست و حقیر.

 در آیۀ متبرکه توضیح داده می شود که  به قسم خوردن مخالفان نمی شود اعتبار کرد وهر چه بيشتر قسم می خورند به همان اندازه بى اعتبارتر است.
بناءً باید به توطیه ونقشه های دشمن ؛ متوجه وهوشیار باشی، دشمن همه تلاش های خویش را به راه انداخته اند تا با شما نوع ازسازش بعمل ارند، و درجمع عقب نشینی شما از اصول الهی از جلمه خواست های اساسی دشمن است.
نباید فراموش کرد که: سازش با دشمن، به منزله اطاعت ازآنان ست. وهدف از عدم اطاعت از دشمن، همان سازش نكردن است.
قرآن عظیم الشأن  در (آیه 47 سوره سبأ ) می فرماید :«قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلىَ اللَّهِ وَ هُوَ عَلىَ‌ كلُ‌ِّ شىَ‌ْءٍ شهَيد»(
بگو: هر مزدى كه از شما خواستم پس آن به نفع شماست، مزد من جز بر خدا نيست و او بر هر چيزى گواه است.).
اِبْن‌ِ اِسْحاق‌، ابوبکر محمد بن‌ اسحاق‌ بن‌ یسار بن‌ خیارِ مطلبی‌ مدنی‌ (۸۰ -۱۵۱ق‌/۶۹۹ - ۷۶۸م‌. )، محدث‌ و سیرت نویسی مشهور جهان اسلام در تفسیر این آیه مبارکه می نویسد: که اشراف قریش شخصی را نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم فرستاند و درخواست مذاکره رابا وی بعمل آوردند.
آنان گفتند: تو چیزی بر قومت آورده ای که در میان عرب کسی برای قومش چنین چیزی را نه اورده است، تو پدران ما را دشنام داده ای، دین ما را ناروا دانسته ای، خدایان ما را ناسزا وبدگفتی، اگر با این کار درفکر جمع آوری (ثروت) ودارایی هستی آنقدر به تو می دهیم که (ثروت) ودارایی ات از همه بیشتر شود، اگر شرف می خواهی، ما تو را بر خود سیادت می دهیم؛ اگر ملک و پادشاهی می خواهی، چنین می کنیم، اگر جن بر تو مسلط شده، تو را معالجه می کنیم
.

رسول الله صلی الله علیه وسلم در جواب آنان گفت: برای هیچ یک از این چیزها دعوی نبوت نکرده ام، بلکه تنها فرستاده الله هستم که برای نصیحت (آمده ام)، اگر (بپذیریند)، یقیین (نمایید ) که نفعش از آن خودشما است و اگر نپذیرید، صبر خواهد کرد تا خداوند (متعال )  میان (من) و( شما) حکم کند.

همچنان جملۀ زیبا رسول الله صلی الله علیه وسلم باید سرمشق همه ما قرار گیرد که در خطاب به کاکای خویش در مورد پیشنهاد سران قریش فرموده است: کاکای محترم اگر آفتاب  را در دست راست من و مهتاب  را در دست چپ من بگذارند، کار دعوت را تا غلبه آن دنبال خواهم کرد مگر آنکه در این راه جان خویش را از دست دهم. (داستان این مبحث در سورۀ کافرون به تفصیل  بیان شده است.).

شأن نزول:
1125ـ شأن نزول آیات (10 ـ 11 ـ 12 ـ 13 ) ابن ابو حاتم از سدی روایت کرده است که آیه  « وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَهِينٍ» در باره اخنس بن شریق نازل شده است.
1126 ـ ک: ابن منذر از کلبی نیز مانند او روایت کرده است.
1127 ـ ک: ابن ابو حاتم از مجاهد  روایت کرده است آین آیه در باره آسود بن عبد یغوث نازل (شده) است .
1128 ـ ک: ابن جریر از ابن عباس روایت کرده است چون : وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَهِينٍ
 هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ » از هر قسم خور حقیر اطاعت نکن ، هر عیب جوی نمامی که با سخن چینی میان مردم رفت وآمدمی کند   نازل شده است ، ما آن سخن چین را نشناختیم، اما وقتی که « بَعْدَ ذَلِكَ زَنِيمٍ » نازل شد، آن شخص را شناختیم چون مانند گوسفند دو تا پوستک دراز در زیر گلوی او آویزان بود.
(تفسیر وبیان کلمات قرآن کریم  تألیف شیخ حسنین محمد مخلوف واسباب نزول تألیف علامه جلال الدین سیوطی )

الأخنس بن شريق الثقفي کیست:
 اخنس بن شریق از جمله سران قریش بود که نزد ابوطالب رفت و با وساطت او، به پیامبر صلی الله علیه وسلم پیشنهادهایی دادند که اخنس در آن‌جا گفت: «ما و خدایان ما را رها کن، ما نیز تو و پروردگارت را رها می‌کنیم.
همچنین زمانی که پیامبراسلام محمد  صلی الله علیه وسلم از طائف باز می‌گشت؛ به دنبال شخصی  با نفوذی بود که در سایه حمایت او وارد مکه شود؛ ابتدا کسی را به دنبال اخنس فرستاد و این پیشنهاد را به او داد ولی اخنس با این عذر که هم‌پیمان قریش است و یک هم‌پیمان نمی‌تواند شخصی  را در مقابل هم‌پیمانانش در پناه بگیرد، از این امر سر باززد ، البته همین که پیامبر صلی الله علیه وسلم  از او چنین درخواستی داشت، نشان می‌دهد که انصاف و مردانگی او بیش از دیگران بود و به همین جهت، در تاریخ، اذیت و آزار خاصی از جانب او نسبت به پیامبرصلی الله علیه وسلم  نقل نشده است.

هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ ﴿۱۱

و آن کس که بسیارعیبجویی و سخن‌چینی می‌کند.(۱۱)

«هَمَّازٍ» از «همز» به معناى بسیار عيب‌جو و مرادف كلمه «عياب» استویا هم بسیار بدگو و بد زبان را می گویند .

«مَشَّآءٍ بِنَمِیمٍ»«تیزرونده، رفت و آمدکننده». بسیار سخن چین. یعنی کسی که سخن این را برای آن، و کلام آن را برای این، به منظورفتنه، فساد و تباهی واختلاف وجنگ اندازی می‌آورد و می‌بردودر نهایت بر قطع رابطه‌ها و تفریق میان مؤمنان بسیار حریص است.
«نَمِيم » «سخن چینی».

نمامی وسخن چینی:
سخن چینی یعنی این که انسان حرف های بعضی از مردم را به قصد ایجاد فتنه و فساد بین آن ها برای بعضی دیگر نقل کند؛ مانند این که نزد کسی برود و بگوید: فلانی به تو چنان و چنین گفت، تا بدین ترتیب  بین مسلمین دشمنی ایجاد کند. سخن چینی و نمامی از گناهان کبیره است. در صحیحین در حدیثی که از عبدالله ابن عباس رضی الله عنهما روایت شده آمده است که: پیامبر صلی الله علیه و سلم از کنار دو قبر گذشت و فرمود: « أَمَا إِنَّهُمَا لَیُعَذَّبَانِ وَمَا یُعَذَّبَانِ فِی کَبِیرٍ، أَمَّا أَحَدُهُمَا فَکَانَ یَمْشِی بِالنَّمِیمَةِ، وَأَمَّا الْآخَرُ فَکَانَ لَا یَسْتَنْزِهُ مِنَ الْبَوْلِ، قَالَ: فَدَعَا بِعَسِیبٍ رَطْبٍ فَشَقَّهُ بِاثْنَیْنِ، ثُمَّ غَرَسَ عَلَی هَذَا وَاحِدًا وَعَلَی هَذَا وَاحِدًا» « این دو نفر عذاب داده می شوند اما نه به خاطر گناه بزرگی، اما یکی از اینها سخن چینی می کرده است و دیگری از ادرار خود پرهیز نمی کرد و خود را از آن پاک نمی کرد، راوی می گوید: آنگاه رسول الله صلی الله علیه و سلم شاخه ی تری از درخت خرما خواست و آن را دو قسمت کرد، و هر قسمت آن را روی یکی از آن دو قبر گذاشت. گفتند: چرا چنین کردی؟ فرمود:« لَعَلَّهُ أَنْ یُخَفَّفُ عَنْهُمَا مَا لَمْ یَیْبَسَا»  امید است تا وقتی که این دو شاخه خشک نشده است، الله تعالی عذاب آنان را تخفیف دهد » ( بخاری 218 و مسلم 292 )
همچنان
از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت است که فرمود:«  لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ قَتَّاتٌ»

« سخن چین وارد بهشت نمی شود » (بخاری 6056 و مسلم 105) بنابر این مؤمن باید از سخن چینی پرهیز و دوری نماید.

مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ ﴿۱۲

به شدت بازدارنده [مردم] از کار خیر و تجاوزگر و گنهکار است. (۱۲)
‏« مَنَّاعٍ » ویا هم «مَنَّاعٍ لِلْخَيْر»  شاید بخل در مال باشد، شخصیکه خود را از خیرات و حسنات دورنگاه می‌دارد که کنایه از بخیل و تنگ‌چشم است. بسیار بازدارنده مردم از انجام خیرات و حسنات ( آیه25 سوه ق ).
« مُعْتَدٍ »: متجاوز
، تجاوز پیشه (آیۀ 190 سورۀ  بقره ،آیۀ  87 سورۀ   مائده‌ وآیۀ  10 سورۀ توبه ).
« أَثِیمٍ »
 «گناهکار».  (مراجعه شود به آیۀ 276 سورۀ  بقره ، آیۀ  107 سورۀ نساء وآیۀ  222 سورۀ  شعراء).

عُتُلٍّ بَعْدَ ذَلِكَ زَنِيمٍ ﴿۱۳

علاوه از این ها کینه توز و بی اصل و نسب است. (۱۳)
آنان درکفرشان پاپند اند، مکر وفریبی قوی دارند .
‏« عُتُلٍّ » بمعنی خشن درشتخو.سنگین دل وقصی القلب آمده .زشتخوی ( روح‌البیان).

«زَنِيمٍ» به كسى گفته می شود كه اصل و نسب روشنى ندارد و به قومى نسبت داده نمى‌شود، حرامزاده. البتّه کسی که مجمع بدیها و منبع زشتیها باشد، ناانسان و ناکس بشمار است، و از زمرۀ انسانها محسوب نمی‌گردد.

أَنْ كَانَ ذَا مَالٍ وَبَنِينَ ﴿۱۴

بدان خاطر که صاحب مال وفرزندان بسیار است ( مبادا از او اطاعت کنی !)(۱۴)
با در نظر داشت اینکه آنان دارایی مال وفرزندان بسیاری اند ، ولی
در فساد و کفر به پروردگار خویش زیاده‌ روی می‌کنند، بهتر بر آنان این می باشد که شکر پروردگار را بعمل آرند وبه کفران نعمت نپردازند، تواضع در پیش گیرند و ازتکبّر دست بردارند.

إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ ﴿۱۵

هنگامی که آیات ما براو خوانده می‌شود ،می‌گوید: همان افسانه‌های پیشینیان است.‏ (۱۵)
« أَسَاطِیرُ الأَوَّلِینَ »
جمع كلمه «اساطير» «اسطوره » بوده که به معنای حكايات قصه ها و افسانه های خرافي است كه به صورت کتبی اورده شده است، ویا هم جمع «اسطار » به معنای سطرهايی  كه از روی كتب پيشين، نسخه برداری شده باشد.
کلمه اساطیر
نُه بار در قرآن عظیم الشأن از زبان کفار نقل شده،که هشت بار آن در سوره های مکی و یکی بارآن در سورۀ  مدنی انفال آمده است.
در همه ای موارد همراه كلمه «اوّلين » یکجا آمده است. يعني آنها مي گفتند: اين حرفها موضوع جدید نیست، بلكه همان گپ های قبلی اند.
 در قرآن عظیم الشأن 
یک بخشی از آن قصه ها وداستان ها متعلق به اقوام وپیامبران است كه مردم زمان  رسول الله صلی الله علیه وسلم از این قصه ها اطلاع نداشتند، بناءً حکم کردن به این داستان ها بنام « اساطیر الاولین » توسط کفار خطاءمحض است . پيامبرصلی الله علیه وسلم از بيشتر این قصه ها  بی خبر بودند. پس چگونه می توان به قرآن نسبت داد: (اساطير الاولين )؟ را داد.

در آیۀ  « إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ » سومین اتهام است که از جانب مشرکین بر رسول الله صلی الله علیه وسلم وارد می شود، طوریکه در آیات فوق مطالعه فرمودیم که: رسول الله صلی الله عیه وسلم را متهم به « مجنون » و« مفتون » کرده بود که از جانب پروردگار متعال به دلداری ودعوت به صبر در برابر این اتهامات دعوت شد.
مشرکین با این اتهامات می خواستند منشأ الهی آیات قرآن عظیم الشأن را زیر سوال قرار دهند. طوریکه در
آیۀ 47 همین سوره می خوانیم: «أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ »( یا غیب نزد آنان است و آنان از روی آن] می نویسند [و خود با تکیه بر آن به ادعاهای خود یقین می کنند و به دیگران هم خبر می دهند؟
هکذا با نام های  «سحر مبین» و«افک قدیم» و«اساطیر الاولین» نسبتهای نـا روای مشرکین بود که به پیامبراسلام محمد  صلی الله علیه وسلم بطور دایم نسبت می دادند.

سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ ﴿۱۶

به زودی بر خرطوم و بینی‌اش داغ رسوایی و خواری می نهیم. (۱۶)
‏« سَنَسِمُهُ »علامتگذاریش خواهیم کرد. که همانا هدف داغ کردن است.
« الْخُرْطُومِ » بینی، در اصل به بینی حیوانات از جمله به بینی فیل خطاب می شود ودر این آی
ۀ  مبارکه هدف اینست که: بر بینی‌اش نشانه‌ای از خواری، ننگ و ملامت بگذاریم، تا بدان علّت در پیش روی مردم بی‌آبرو و رسوا شوند.

إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِينَ ﴿۱۷

بی تردید ما آنان را  آزمایش کردیم  همان گونه که صاحبان آن باغ را [در منطقه یمن] آزمودیم، هنگامی که قسم  خوردند که صبحگاهان حتماً میوه های باغ را بچینند،(تا فقیران آگاه نشوند).(۱۷)
« بَلَوْنَاهُمْ»: ما آنان را آزمایش کردیم، هدف از (هُمْ) مشرکان مکّه است. «لَیَصْرِمُنَّهَا»: آن را خواهند چید.
«مُصْبِحِینَ»: در حالی که به صبحگاهان برسند. حال فاعل (لَیَصْرِمُنَّهَا) است. از (أَصْبَحَ) تامّه است
.

شأن نزول:
1129 ـ ک: ابن ابو حاتم از ابن جریج روایت کرده است: ابوجهل در روز بدر به مشرکین گفت: مسلمانان رابه سرعت دستگیر ودر بند وزنجیر نمایید اما هیچ کدام را نکشید، پس آیه « إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ»نازل شد.آیه مبارک می گویند: این فکر شان که آنها مقتدر وتوانا هستند به زیان آنها ست چنانچه نیت بد واحساس اقتدار صاحبان باغ به زیانشان تمام شد ومیوه های باغ را آفت زد. (قابل تذکر است که مالکین باغ اصلاً از اهالی حبشه بودند پدر شان انسان خیرخواه بود،همیشه از محصولات باغ خویش به فقرا  توزیع می کرد،و نیازمندان را طعام وصدقه می داد، بعد از اینکه پدر شان وفات یافت پسران  شان گفتند « به الله قسم است که: پدر ما احمق بود که محصول باغ را میان  مساکین،فقرا ونیازمندان تقسیم می کرد، آنان بدون این که رضایپروردگار متعال را در نظر بگیرند، قسم یاد کردند که صبح وخت زمانیکه از خواب برخیزند، میوه باغ را بچینند وبه نیازمندان ومساکین هیچ ندهند.
پس آن شب در حالی که آنان خواب بودند به امر الله عزوجل آفتی به آن باغ رسید درنتیجه آن سوخته وخاکستر  گشت
. صبح هنگام یکدیگر را صدا زدند که اگر مایل به چیدن میوه  هستید ومحصول کشت وزرع را دور (میکنید) صبح زودبه باغ بروید، آنان روان شدند  وآهسته به هم می گفتند:« امروز نباید هیچ نیازمندی به باغ وارد شود » با توانایی که به خود می دیدند هنگام صبح به جدیت به سوی باغ در حرکت بودند، در لحظاتی که  به باغ رسیدند دیدند که به محصول شان آفت رسیده واز بین رفته است. یکی از آنها گفت: ما راه باغ خویش را( گم) کرده ایم باغ ما اینجا نیست. اما آن که خود می دانست راه را گم نکرده اند واین باغ خودشان است گفت: نه، بلکه ما از محصولات  ومیوه های باغ محروم شده ایم وشخصی  که در بین آنها عادل وعاقل بود گفت:وقتی که عزم کردید میوه باغ را (بیچینید) وبه نیازمندان هیچ کمک نکنید، نگفتیم که رضای الله تعالی  را در نظر بگیرد، گفتند: الله  ما پاکیزه وقابل ستایش است،ما واقعاً  ستمگر وظالم بودیم یکدیگر را ملامت ونکوهش کردند وبه سرکشی وطغیان خویش اعتراف نمودند.

ابتلاء وآزمایش:
ابتلاء وآزمايش يكى ازسنّت‌هاى الهى استکه درزیاتراز موارد  جهت رُشد و تعالی انسان صورت می گیرد. امتحان الهی حقیقت ایمان انسان را آشکار کرده و معیار پاداش و جزای انسان قرار می گیرد. علاوه بر این پیروزی در امتحان الهی موجب بهره مندی انسان از رحمت و مغفرت بی پایان الهی و افزایش ایمان و تربیت نفس او می شود.

طوریکه می فرماید:« إِنَّا بَلَوْناهُمْ كَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّها مُصْبِحِينَ» (ما کافران را (به قحط و سختی) آزمودیم چنانکه اهل آن بستان را آزمودیم، که قسم خوردند که صبحگاه میوه‌اش را بچینند (تا فقیران آگاه نشوند».

یکی از دروس سنت الهی همین است هر طرحی که محروم كردن فقرا منجر شود، ناكام استونباید فراموش کرد که: قهر الهى صرف وصرف ویاهم مخصوص آخرت نيست بلكه گاهى در دنيا بطور سریع واقع می شود.طوریکه یاد اور شدیم در زیاتر از موارد جنبه تربیتی دارد.

در آیۀ متبرکه در یافتم که:« لا يَسْتَثْنُونَ‌ ... فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ‌» جزای جرم برای صاحبان باغ متناسب تر بود، چون آنان فقرا را محروم كردند پس ایشان از حاصل باغ محروم شدند.

وَلَا يَسْتَثْنُونَ ﴿۱۸

وهیچ استثناء نکردند ( اِن شاء اللَه ،( اگر الله بخواهد ) نگفتند و به خواست الله معتقد نبودند) (۱۸)

« لا یَسْتَثْنُونَ » چیزی فرو نگذارند. برای محتاجان  چیزی کنار نگذارند و بدیشان ندهند ( سوره: انعام‌ / 141 ) .‏
«لَا يَسۡتَثۡنُونَ» «انشاءالله نگفتند، واستثناء هم قایل نشدند»

وارثان باغ بین خود قسم یاد کردند،وطوریکه یاد اور شدیم؛ هیچ استثنایی در پلان خویش قایل نشدند وبه اصطلاح ‌ به انجام کارشان هیچ فکر نکردند،و خواست حق‌تعالی را فراموش کردند.

دراین هیچ جای شک نیست که پروردگار با عظمت ما حامی ومدد رسان فقرا است، در داستان متذکره فقرا ومساکین اصلاً از تصميم وپلان وارثان باغ اطلاعی نداشتند،ولی پروردگار به حمايت از فقرا و براى تنبيه وارثان بخيل، باغ را سوزاند.
درس عالی که ازاین آی
ۀ متبرکه بدست می اید اینست که: کامیابی انسانها در انحصار محاسبات شخصی شان نمی باشد، طوریکه  وارثان باغ چیزی را محاسبه نموده بودند، ودر نهایت نتیجه چیزی دیگری شد. ثروتى كه فقرا ومساکین از آن (بی بهره)‌ شوند، نبودنش بهتر است ، حرص و بخل، سبب زيادت سرمايه و كاميابى نمى‌شود،از یاد نباید برد که :نيّت بد، اگرهمراه با برنامه‌ريزى و انجام اقدامات مقدماتى باشد، جزای را به همراه دارد.

فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِنْ رَبِّكَ وَهُمْ نَائِمُونَ ﴿۱۹

پس عذابی ( بلایی فراگیر) از سوی پروردگارت آن باغ را در حالی که صاحبان باغ در خواب بودند،فرا گرفت. (۱۹)
شب هنگام که آنان در خواب فرو رفته بودند  ، بلای بزرگ و فراگیری از جانب پروردگارت سراسر باغ را در بر گرفت ، ودر باغ ( آتش سوزی نازل شد و ) همچون شب ( تاریک و سیاه ) گردید !‏ زیرا آنان می خواستند ،میوه‌ های باغ را در خفا و در بی‌خبری از فقیران و مسکینان برچینند.

«طائِفٌ»، آفت و بلايى است كه از جانب پروردگار بر باغ آمد  و آنرا سوزاند و به خاكستر مبدل ساخت .
«نَا
ٓئِمُونَ» «خواب بودند».

خواننده محترم!
قهر وعذاب الهی ، گاهى به اشخاص می رسد ،طوریکه  فرعون و سربازان آن در بحر غرق شدند، «اغرقناه و جنوده»، گاهى هم به مال مى‏رسد طوریکه در داستان اصحاب باغ یمن گذشت ، ثمره ومیوه باغ شان سوخت ولی خودشان سالم بودند و گاهى به اشخاص  و مال، هر دو مى‏ رسد، طوریکه  قارون خودش ، خانه‏اش  ومال ودارایی اش 
به خاک یکسان شد «فخسفنا به و بداره »
بنآءًبرما مسلمانان است تا از داستان های قرآن عظیم الشأن  پند وعبرت گرفت ، ما باید سنّت‏هاى خوب نیاکان  واجداد خویش را سرمشق زندگی خویش سازیم ، وبه این امر معتقد باشیم که :آزمایش یکى از سنّت‏هاى الهى است. «انّابلوناکم کما بلونا »

فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ ﴿۲۰

پس (آن باغ سبز وخرم) همچون به صورت شبی تاریک وسیاه درآمد (و جز خاکستر چیزی در آن دیده نمی شد!) (۲۰)
واقعاً ثروت و دارایی که فقرا ومساکین ، ازآن
بهره ‌مند نشوند، نبودنش بهتر است. «فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ »
«
ٱلصَّرِيمِ» «شب سیاه، صَرِيم : بريده شده ، زمينى كه زراعت آن درو شده است ، محصول درو شده و انباشته بر روى زمين ، شبانگاه يا پاسى از شب  ».

یک نقطه را به یاد داشته باشید که: حرص و بخل، سبب زيادت سرمايه و كاميابى نمى‌شود.

 فكر و تدبير انسان در برابر تدبير پروردگار با عظمت بی ثمر وبی نتیجه است، طوریکه وارثان باغ تصميمى گرفتند که از حاصلات باغ به مساکین وفقرا نمی دهند ولی پروردگار  اراده ديگرى فرمود. 
در اینجا جای شک نیست که الله تعالی حامی ومددکار فقرا است ،
با اينكه فقرا از تصميم وارثان خبر نداشتند ولى خداوند به حمايت از فقرا و براى تنبيه وارثان بخيل، باغ را سوزاندوبه خاکستر مبدل ساخت .
همچنان خدمت خوانندگان باید به عرض رسانیده شود که :
كاميابى‌هاى انسان در انحصار محاسبات خود شان نهفته  نیست ، طوریکه در این داستان محسابات  به گونه‌اى بود، امّا نتيجه چيز ديگرى شد.
به یاد داشته باشید که :نيّت بد، اگر همراه با برنامه‌ريزى و انجام اقدامات مقدماتى باشد، كيفر دارد
.

فَتَنَادَوْا مُصْبِحِينَ ﴿۲۱

ودروقت صبح یکدیگر را صدا زدند(۲۱)
‏« تَنَادَوْا» : هنگام صبح همدیگر را صدا زدند .
«یکدیگررا ندا دادند».
« مُصْبِحِینَ » :  (سوره  قلم‌ / 17 ).یعنی در آول صبح قبل از اینکه مساکین آنان را ببیند یا فقیری  از رفتن شان به باغ خبر شود ، داخل میروند ومیوه را می چینند ،و این شأن وخصوصیت هر بخیل است که از چشم مردم خود را می‌ پوشاند.

أَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَارِمِينَ ﴿۲۲

اگر می‌خواهید میوه‌های خود را بچینید ، صبح وقت حرکت کنید و خویشتن را به کشتزار خود برسانید . (۲۲)‏

« أُغْدُوا » : صبح وقت  حرکت کنید .

« حَرْثِکُم‌ »:به کشتزار خود (مراجعه فرماید: سورۀ بقره‌ / 71 و 205 و 223، سورۀ   آل‌عمران‌ / 14 ).
« صَارِمِینَ »
«دروکنندگان، چینندگان».

فَانْطَلَقُوا وَهُمْ يَتَخَافَتُونَ ﴿۲۳

پس به راه افتادند در حالی که آهسته به هم سخن می گفتند(۲۳)
«یَتَخَافَتُونَ»: با همدیگر آهسته آهسته صحبت می‌کردند.

نباید فراموش کرد که  اگر بخواهیم ديگران را از يك جهت محروم كنيم، یقیین داشته باشید که پروردگار شما را ازچند جهت محروم مى‌سازد. «بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ» (محروم از ميوه، محروم از پاداش الهى، محروم از دعاى فقرا، محروم از رضايت روح پدر، محروم از عزّت اجتماعى).

توجه باید داشت، هیچ وخت فکر نکنید که دربازگشت به سوی پروردگار دیر شده ویا هم راه بازگشت بسته شده است، خالق مهربان ما دروازه های توبه را تا به روز قیامت باز گذاشته است، اگر خدا ناخواسته  دروازه های توبه بسته شود، انگیزﮤ تکامل از بین میرود، انسان به تباهى، فلاکت و در نهایت امر به سقوط  وبد بختی بزرگی مواجه می گردد. نباید فراموش کرد که بجز از توبه هیچ راه برای نجات انسان باقی نمی ماند.

همانطوریکه از فهم لغوی واصطلاحی توبه فهمیده میشود، توبه در حقیقت، پشیمانى قلبى است؛ این ندامت و پشیمانى نه تنها در قلب اراده و تصمیم است بلکه این تصمیم و اراده باید در عمل انسان ظاهر گردد ونشان داده شود، که مهمترین عمل در این مورد همانا انجام واجبات و ترک محرّمات است.
در این جای شکی نیست که پروردگار با عظمت ما توبه کسى را قبول مى‏کند که واقعاً از عمل نا شایسته خویش از عمق قلب پشیمان ونادم شود و درصدد جبران آن براید، ووسیله وصول بدین امر نشان دادن در عمل است.

قرآن عظیم الشأن میفرماید :«اِلاَّ الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا»( سوره :بقره آیه 16 ).(مگر آنها كه توبه كردند و (اعمال بد خود را با اعمال نيك) اصلاح نمودند  توبه همچو اشخاص مورد اجابت قرار می گیرد. در این حالت که پروردگار از روى لطف ومهربانى خویش، توبه بنده خود را قبول میکند. عدم پذیرش توبه، برخلاف هدف خدا است و الله این کار را نمی کند.

خوانندۀ محترم!
همانطوریکه که یاد آور شدیم که: براى بازگشت به سوی الله دیر نمی باشد «إِنَّا إِلى‌ رَبِّنا راغِبُونَ» (صاحبان باغ با مشاهده باغ سوخته، از خواب غفلت بيدار شدند و توبه كردند و به سوى خدا روى آوردند.)

شکستاندن قلب  فقرا، و محروم ساختن آنان، وعدم کمک ومساعدت کردن به آنان هم کیفر دنيوى دارد وهم کیفراخروى طوریکه می فرماید: « كَذلِكَ الْعَذابُ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ » (آیۀ 33 سورۀ  قلم )  (این گونه است عذاب (دنیا) و البته عذاب آخرت بسیار سخت ‌تر است اگر مردم بدانند.).

ایمان واعتقاد داشتن به روز جزا وعذاب روز قیامت، مانع بخل و طغيان ومانع ظلم می شود.

أَنْ لَا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُمْ مِسْكِينٌ ﴿۲۴

مواظب باشید امروز حتی یک فقیری در این باغ بر شما وارد نشود.(۲۴)

درجمله «أَن لاّ یَدْخُلَنَّهَا»: هدف اینست که به همدیگر توصیه واتفاق ‌کردند که امروز مساکین  وفقیری را نباید  به باغ  اجازه دخول دهیم. وبرای تحقّق این امر،‌ صبح وقت درحرکت شندند، وبدینترتیب  خود را در تاریکی از مردم مخفی داشتند،‌ آهسته سخن می‌گفتند ولی نیت داشتند که در چیدن میوه‌ها شتاب وعجله  را بخرچ دهند.
واقعیت امر اینست که
حرص و بخل، انسان را سنگدل می سازد، قصاوت قلبی اش به مرحله ای می رسد که حتی به مسکین و فقیر هم رحم نمی کند.

ما باید به یک حقیقت روشنی برسیم که: مواظبت و رساندن کمک ومساعدت با فقرا ومساکین نه تنها امر مستحب بود، بلکه در شرع اسلامی یک امرواجبی بشمار می رود، زیر الله تعالی  به خاطر ترک مستحب کسی را جزا نمی دهد.

طوریکه در ( آیۀ  24 سورۀ  مدثر ) آمده است « ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ» (چه باعث شد كه داخل سقر گشتيد؟) در جواب گفتند: «وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ » (و مسکینی را طعام نمی‌دادیم.).

در این آیه،  محروم کردن مسکین سبب سوختن باغ در دنیا شد و در آخرت نیز، دوزخیان، دلیل دوزخی شدن خود را بی اعتنایی به محرومان می دانند.

وَغَدَوْا عَلَى حَرْدٍ قَادِرِينَ ﴿۲۵

آنان در هنگام اوّل صبح با شوق و عزم و توانایی در حالى كه خود را بر منع [بينوايان] توانا مى‏ ديدند رفتند. (۲۵)

«حَرْدٍ»: به معنای «منع کردن، جلوگیری نمودن، بخل».
«غَدَوْا عَلی حَرْدٍ» یعنی صاحبان باغ به قصد محروم کردن فقرا در حرکت شدند .

ونیت شان به این بود که فقیران را از پذیرایی در باغ باز دارند.

فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ ﴿۲۶

هنگامی که ( وارد باغ شدند) و آنرا را دیدند ، گفتند: ما راه را گم کرده‌ایم !  ( این باغ ما نیست) .‏ (۲۶)
«
ضَّآلُّونَ»: راه گم کردگان .‏

در آیۀ فوق ملاحظه نمودیم که: صاحبان باغ در بین خود گفته بودند وبه این فیصله رسیده بودند که:« لا يَدْخُلَنَّهَا» ( احدى از فقرا رااجازه دخول به باغ نمی دهیم، و زمانیکه به باغ داخل شدند، وملاحظه فرمودند که پروردگار با عظمت ما  تمام باغ  آنان را سوزاند. وبه خاکستر مبدل ساخت است.) بازدربین خود گفتند: شاید ما راه خود را گم کرده‌ایم و این باغ ما نخواهد بود؛ زیرا نشانه‌های آن نیز گم شده بود.
خدمت خوانندگان باید گفت:انسان که هرچه نیت وقصد سوء بیشتر داشته، به همان اندازه خطری بیشتری  برایش متوجه می گردد.
همچنان به یاد داشته باشیم که: روحيه حريصانه‌ «لا يَسْتَثْنُونَ»، تصميم مخفيانه‌ «يَتَخافَتُونَ» و اقدام قدرتمندانه‌ «قادِرِينَ»، هيچ‌يك كارى از پيش نمى‌برد. (بل نحن محرومون).طوریکه یاداور شدیم  اگرما ديگران را از يك جهت محروم كنيم، مطمئین باشید که از چند جهت محروم خواهند شد. 

بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ ﴿۲۷

[نه] بلكه ما ( از حاصل آن ) بی بهره ومحروم هستیم. (۲۷)
« مَحْرُومُونَ»: محروم از رزق و روزی. بی‌بهره از همه چیز.

از فحوی این آیه متبرکه معلوم می شود :تا زمانیکه برخی از انسانها ،دست اورد ومحصولات شان به خار وخاشاک مبدل نشود و به اصطلاح سرشان برسنگ نخورد، وجدان شان بيدار نمى‌شود.  اگر انسان به اين نكته توجّه داشته باشد كه هر چه دارد، هر لحظه در معرض تغيير و نابودى است و به پيامدهاى از دست دادن آنها بيانديشد، وانتظار آنرا هم داشته باشد ،ارزش نعمت‌هاى موجود را بهتر از هر وخت دیگر درك خواهد كرد و به لطف و قدرت الهى بيشتر پى‌ خواهد برد.

قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ ﴿۲۸

یکی ازعاقلترین ‌شان به آنها گفت: من به شما نگفتم که چرا (شکر و) تسبیح  (الله ) را بجا نیاورید؟ (۲۸)

«أَوْسَطُهُمْ»: بهترین ایشان از نظر عقل و دین (مراجعه شود:سورۀ بقره / . «لَوْ لا»: (وهکذا سورۀ : کهف  ). خطاب به سایرین  گفتند: آیا شما را در هنگام سوگندتان به استثنا و ردّ امر به پروردگار جهانیان نصیحت ننمودم. در این جا سخن همان برادر عاقل شان بحیث سخن سرزنش به سایر برادران بحساب می رود.
«أَوْسَطِ» به کسی گویند که معتدل و به دور از افراط و تفریط باشد. (مفردات راغب )
در این آیه به یک حقیقت عالی می رسیم که: انسان باید همیشه سخن حق را به میان ارد، ولو اینکه در اقلیت هم قرار داشته باشد.

قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ ﴿۲۹
گفتند: پروردگارِ ما (از هر عیب و نقصى ) منزه است، به یقین ما ظالم  بودیم.(۲۹)
واقعیت اینست که ندادن حق ديگران، ظلم به خويش و طغيان به ديگران است. «إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ‌- إِنَّا كُنَّا طاغِينَ»

عاقل ترین آنها گفت: آیابه شما نگفتم چرا الله تعالی را منزّه نمی دانید(و با تصمیم بر بخل خیال کردید خدا عاجز و شما همه کاره اید).گفتند: پروردگار ما منزّه است، قطعاً ما ستمکاریم. پس به یکدیگر روی آورده در حالی که به ملامتی خود پرداختند. گفتند وای برحال ما که سرکش بودیم. امید است پروردگار ما بهتر از آن را برای ما جایگزین کند، همانا ما به پروردگارمان رغبت و امید داریم. اینگونه است عذاب و اگر بدانند عذاب آخرت بزرگتر است.

فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَلَاوَمُونَ ﴿۳۰

پس به یکدیگر رو کرده به ملامت وسرزنش هم پرداختند.(۳۰)

«يَتَلَٰوَمُونَ» «ملامت کنان».
درس بزرگی که در این آیۀ  متبرکه نهفته است اینست: هر وحدت و اتّحاد که بر اساس تقوا وپرهیزگاری استوار نباشد، سرانجام اش به تفرقه واختلاف می انجامد،طوریکه ملاحظه فرمودید: برادرانی که پیش از این برای محروم کردن فقرا ومساکین  از محصولات باغ همدست وهم نظر یک دیگر بودند ،به فردای اش به مرحله ای رسیدند که  یکدیگر را ملامت کرده وگناه خویش رایکی  به گردن دیگری می انداختند، ومی گفتند پروردگار ما منزّه است از اینکه بر ما ظلم وستمی روا داشته باشد، بلکه خود ما با انجام عمل بد یعنی ترک استثنا، منع فقیران و بخل در عطای مال بر خود ظلم وستم نمودیم.

قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا طَاغِينَ ﴿۳۱

گفتند: ای وای بر ما که سخت طغیانگر بودیم.(۳۱)

صاحبان گفتند که  وای به حال ما! ما در معصیت پروردگار خویش از حد گذشتیم که فقیران را از صدقه باز داشتیم و جز به خاطر گناهان خود مورد مجازات قرار نگرفتیم؛ زیرا طغیان، منع از حقّ و از حد گذری است.
عدم ادای  حق ديگران، در حقیقت  ظلم به خود و طغيان به ديگران است. طوریکه در آیه 29  و31  مشاهده نمودیم که پروردگار با عظمت ما فرموده اند :«إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ‌- إِنَّا كُنَّا طاغِينَ »
انسان باید همیشه در برابر خالق لایزال خویش بر ضعف وعمل بد و یا هم سهوه وخطای که در زندگی خویش مرتکب شده، باید بدان اعتراف نماید  وبگوید : «إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ‌- إِنَّا كُنَّا طاغِينَ»
اگر انسان در زندگی  خویش خطا نمود، باید به خطا خویش اعتراف نماید ، وطوریکه یادآور شدیم خواستار عفوه گردد؛ زیرا اعتراف به خطا بهتر از آن است که در باطل ماندن پا فشاری نماید.
رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرمایند:«كلّ بني آدم خطّاءٌ وخیر الخطّائین التّوابون»
 «رواه الترمذی و حسنه محقق جامع الاصول.»«همه انسان‌ها دچار گناه و اشتباه می‌شوند و بهترین آن‌ها کسانی هستند که همیشه از اشتباهات و گناهانشان توبه می‌کنند.»

التّوابون؛ یعنی، کسانی که به اشتباهات خویش اعتراف می‌کنند و از آن دست کشیده و به سوی خدا باز می‌گردند.
هر کدام ما وشما در زندگی خویش تصامیم مختلفی اتخاذ می داریم ، واضح است که برخی از این تصامیم اشتباه است.  برخی از این تصامیم  ممکن است برای زمانی خاص درست بوده باشند، اما پس از مدتی نیاز به جایگزین دارند. ت
أسف باید کرد که در بیشتر اوقات ما اشتباهات خویش را نه تنها نادیده می‌گیریم، بلکه بر ادامه‌  آن‌ها اصرار هم   می ورزیم . در بسیاری اوقات دیده میشود، که برخی از انسانها در جنب اینکه مرتکب خطاء واشتباه می شوند، بلکه بر اشتباه خویش پا فشاری هم می کنند، من مطمئین هستم که روزی درزندگی همچو انسانها خواهد آمد،که براشتباه خویش اعتراف خواهد نمود، ولی در زندگی بسیاری از انسانها بسیار نا وقت همچو اتفاق می افتد.

همچنان قابل تذکر است که در برخی از حالات برای تربیه، پند وعبرت افراد یک جامعه،ضرورت می افتد که  از اعمال شخص ویا هم گروپ از خطاء کاران ومفسدین پرده برداشت، وغرض تنبهه آنان را درجامعه رسوا  ساخت.

عَسَى رَبُّنَا أَنْ يُبْدِلَنَا خَيْرًا مِنْهَا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ ﴿۳۲

اینک امیدواریم که پروردگار ما به جای آن، (بُستان) بهتری به ما عطا کند، که (از این پس) ما به پروردگارمان راغب و علاقه مندیم. (۳۲)

خوانندۀ محترم! انسان از طریق اطاعت به الله تعالی  و انجام واجبات الهی می تواند به او نزدیک شود و خود را محبوب او سازد.
بن
اً برای تداوم بخشیدن این محبوبیت باید یاد الله را سرمشق زندگی خویش سازیم،زیر پروردگار با عظمت ما در (آیۀ 152 سورۀ بقره ) می فرماید: «فَاذْکُرُونی اَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لی وَ لا تَکْفُرُون». (پس به یاد من باشید، تا به یاد شما باشم! و شکرمرا گویید و [در برابر نعماتم] کفران نکنید).
همچنین در( آیۀ 31 سورۀ آل عمران )  می فرماید: «قُلْ اِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ» (
بگو (ای پیغمبر): اگر خدا را دوست می‌دارید مرا پیروی کنید تا خدا شما را دوست دارد و گناه شما را ببخشد، و خدا آمرزنده و مهربان است.

بناً انسان در حالتیکه به  مصیبت گرفتار ومبتلا می شود، ودر حوادثیکه اموال خویش را از دست می دهد، باید به لطف و رحمت الهى اميدوار باشيد كه بهتر از آن را به شما بدهد. «عَسى‌ رَبُّنا أَنْ يُبْدِلَنا خَيْراً مِنْها»
-  دست  الله تعالی   براى تأمين و جبران باز است. گناهكاران مأيوس نباشند و خود را براى هميشه شكست خورده نپندارند. «يُبْدِلَنا خَيْراً مِنْها».

كَذَلِكَ الْعَذَابُ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ ﴿۳۳

این گونه است عذاب خداوند (دردنیا) و البته عذاب آخرت از آن هم بزرگتر وسخت‌تر است اگر مردم بدانند.(۳۳)

بدون شک ظلم کردن و شکستن قلب انسانها گناه و کاری غیر اخلاقی و ناروا است و علاوه برعذاب در آخرت  آثار بسیار بدی هم در دنیا در پی دارد.

طوریکه در فوق خواندیم:«كَذلِكَ الْعَذابُ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ »

 شخصی که قلب انسان دیگر  را بشکند اگر این خطای خویش را جبران نکند وبه اصطلاح رضایت مندی قلب اورا  را به دست نیاورد و خشنودی او را جلب نکند بر طبق سنت الهی خود گرفتار ظلم دیگری خواهد شد و کسی دیگر قلب او را خواهد شکست .

از جانب دیگرايمان  داشتن به كيفر و عذاب قيامت، مانع بخل و طغيان و ظلم در انسان می گردد: طوریکه می فرماید :  «وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ » البته عذاب آخرت از آن هم بزرگتر وسخت‌تر است اگر مردم بدانند.

إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ ﴿۳۴

بی تردید برای متقیان نزد پروردگارشان باغهای بهشت پرنعمت  است. (۳۴)

به تأسف باید گفت: که تعدادی از انسانها بدین باور اند که اصلاً  قیامتی برپا نمی گردد،  واگر احیاناً  قیامت وروز جزا هم وجو داشته باشد، ما در آنجا در رفاه کامل خواهیم بود طوریکه در آیۀ (50 سورۀ  فصلت ) می فرماید: «وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى‌ رَبِّي إِنَّ لِي عِنْدَهُ لَلْحُسْنى‌» وآیه به جواب همین اشخاص می باشد.

باید متذکر شد که درامر ارشاد وتعلیم باید هر دو طرف مساله یعنی  هشدار، وتشويق هردو در نظر گرفته شود . طوریکه در آیات (33 و34 ) همین  سوره خواندیم: «وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ- إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ»
(جنات النعیم ) این فهم را برای ما می رساند که باغ های بهشت مملو از نعمت است، بر خلاف باغ هاى دنيوى كه در كنار نعمت هايش دردسرها و آفت‌هايى متعددی وفراونی برای انسان ببار می اورد.

أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ ﴿۳۵

 آيا مسلمانان را همانند مجرمان قرار دهیم؟(۳۵)
«الْمُسْلِمِینَ»: فرمانبرداران و تسلیم شوندگان (ملاحظه شود:سوره های  انعام / اعراف / یونس)
.

عدالت از مقتضیات حکمت الهی  می باشد که اثار وعلایم آن در آسمان ها و زمین وبه صورت کل  در سراسر جهان هستی دیده می شود.

عدالتِ حاکم بر این نظام از مقتضیات حکمت الهی می باشد، عدالت الهی ایجاب می کند که نیکوکاران و بدکاران، مطیع و عاصی هر کدام درمقام  خویش قرار گیرند، وهر کدام به پاداش وجزای اعمال خویش برسند، در غیر این صورت اگر قرارباشد حکم به تساوی داده شود، یعنی همه بخشیده شوند یا همه مورد مواخذه قرار گیرند، ویا اینکه اصلاً هیچ جزا و پاداشی وجود نداشته باشد،در این صورت مفهوم عدالت الهی از بین رفته،ودر نتیجه به اکثر نیکوکاران ستم بعمل آمده ومجرمان ومفسدان خوشبخت خواهند بود.

بناءً همانطوریکه پروردگار با عظمت ما در آیه فوق «أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ »
(جزا و پاداش، بر اساس عدالت است
. عدالت را هر وجدان و فطرت سالمى مى‌پسندد)
هکذا ناگفته نه ماند که
عدالت را هر وجدان و فطرت سالمى مى‌پسندد.

نباید فراموش کردکه احکام کتب آسمانى تابع تمايلات لجام گسيخته انسانها نمی باشد .ودر هیچ کتاب آسمانی نیامده که هرچه خواستید  بشود «إِنَّ لَكُمْ فِيهِ لَما تَخَيَّرُونَ‌  » (آیه :38  سورۀ قلم ).

مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ ﴿۳۶

شما را چه شده چگونه قضاوت مى ‏كنيد. (۳۶)
در این آیه متبرکه الله تعالی می فرماید که:
شما را چه شده که به ناحق حکم می‌کنید و مؤمن و کافر را در فضیلت و ثواب برابر می‌دانید، حال آنکه در عمل خویش برابر نیستند.

همچنان قابل تذکر است که الله تعالی، هيچ تعهّدى برای بندگان خویش  نداده كه حقيقت همان چيزى باشد كه شما حكم مى‌كنيد.« أَمْ لَكُمْ أَيْمانٌ‌ ... إِنَّ لَكُمْ لَما تَحْكُمُونَ ».

أَمْ لَكُمْ كِتَابٌ فِيهِ تَدْرُسُونَ ﴿۳۷

آیا شما  کتابی دارید (آسمانی) که در آن این حکم می‌خوانید؟ (۳۷)
در این آیه متبرکه خطاب به آنان می فرماید:
آیا در نزدشما  کتابی است که از نزد پروردگار نازل شده باشد وشما این حکم ناروا را که پرهیزگار و بد‌کار را با هم برابر می‌داند در آن خوانده و آموختهاید؟  نه عقل در این حکم با شما موافقت می‌کند و نه در این زمینه از نقلی پیروی نموده اید.

باید گفت که شریعت الهی، اصول است که الله تعالی آن را به پیامبران وحی فرموده است وشرعیت بمثابه دین برای مردم پیش گردیده وآنان مکلف به اجری دساتیر آن مطابقت به استطاعت بندگی خویش می باشند، که با اجرای آن دردنیا وآخرت سرفراز باشند.
قابل تذکر است که منابع اساسی حقوق اسلام دو اند:

اولی قرآن کریم و دوم: سنت رسول الله یعنی احادیث. برعلاوهء این منبع اصلی اواساسي دو منبع دیګربراین دومنبع اولی حقوق اسلام استوار اند که به این ترتیب منبع سوم حقوق اسلام  اجماع امت (consensus) و منبع چهار یعنی قیاس (analog) میباشد.
علت این بحث اخیر به این سبب که همین منبع چهارم یعنی انالوگ وقیاس امکان این را    میسرمیسازد تا  مجتهدین وفقهای اسلامی تمام آن مسایل را که زمان و عصر نو به میان میاورد با اجتهاد، برای این مسایل جدید عصر و روز احکام و فتوی را بادرنظرداشت منابع، اصول و نصوص اولی اسلامی یعنی قرآن و سنت حضرت پیامبر اسلام محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم اجتهاد و فتوی صادر کنند.همین اصل و منبع است که دین اسلام جوابگوی تمام مسایل ومطالب مشخص روز نیز میشود.

إِنَّ لَكُمْ فِيهِ لَمَا تَخَيَّرُونَ ﴿۳۸

كه هر چه شما انتخاب می کنید  براى شما در آن خواهد بود. (۳۸)
بناءً می فرماید اگر همچو کتابی نزد شما وجود اشته باشد،
این کتاب مملو از آرزو‌های شماست و موافق خواهش‌های بد نفسانیتان خواهد بود. امّا درست این است که چنین چیزی وجود ندارد؛ نه در نزدتان کتابی است و نه دلیلی وجود دارد که شما را تأیید کند.

أَمْ لَكُمْ أَيْمَانٌ عَلَيْنَا بَالِغَةٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ إِنَّ لَكُمْ لَمَا تَحْكُمُونَ ﴿۳۹

ایا شما بر(عهده) ما عهد وپیمان استواری تا روز قیامت دارید، که هرچه را حکم کنید، (حق) برای شما باشد؟(۳۹)
یعنی برای تان
بر ذمّۀ ما پیمان‌هایی مؤکد و ثابتی وجود دارد؛ مبنی بر اینکه به زودی آنچه را دوست دارید و آرزو میکنید به دست می‌آورید؟ چنین نیست، بلکه این‌ها آرزوهایی اند که تحقّق نخواهد یافت.

«أَیْمَانٌ»: جمع یَمین، پیمانها و عهدها.

سَلْهُمْ أَيُّهُمْ بِذَلِكَ زَعِيمٌ ﴿۴۰

از آنان  سؤال كن  كدامشان ضامن اين [ادعا] اند؟(۴۰)

ای پیامبر! از کافران بپرس که کدام یک کفیل این حکم است و ضمانت می‌کند که امور موافق ارادۀ شان می‌باشد؟ برای تحقّق گمان‌های آنان کفیلی وجود ندارد و دلیلی ندارند که ادّعایشان را ثابت سازد.

« زَعِیمٌ » ضامن . عهده‌دار ( ملاحظه شود سورۀ: یوسف‌ / 72 ).

أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ فَلْيَأْتُوا بِشُرَكَائِهِمْ إِنْ كَانُوا صَادِقِينَ ﴿۴۱

آیا خدایانی دارند که ادّعای آنان را ضمانت می‌کند و بر مطالباتشان کمک می‌نماید؟(۴۱)

اگر چنین است و در گفته‌های خود راستگو اند، باید آن‌ها را حاضر آورند.

يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ سَاقٍ وَيُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ ﴿۴۲

[یاد کن وبه خاطر بیاورد] روزی را که  ساق پا ها از وحشت برهنه گردد، وبه سجده کردن دعوت شوند، ولی در خود قدرت و استطاعت [سجده کردن] را نیابند! (۴۲)

در آیۀ متبرکه یادی ازحالت ووضعیت روز قیامت، روزی  که سختی آنرا قرآن عظیم الشأن  با یک اعجاز خاصی تعریف وتشریح نموده ومی فرماید: زمانیکه  مردم در میدان محشر به سجده کردن مأمور می‌شوند آنعده اشخاصیکه در دنیا اهل سجده نیستند، به یقیین درروز قیامت، توان سجده را نخواهند یافت ، زیرا زمانیکه به سجده کردن دعوت شوند، آنان درخود قدرت واستطاعت ادای سجده را نمی بینند.

بناءً بر مسلمانان است تا در این دنیا ازصحتمندی جسمی خویش استفاده اعظمی بعمل اورده،تاعبادت پروردگارخویش بوجه احسنانجام دهند، وبه یاد داشته باشند که هيچ يك دیگر اين فرصت ها ی خوبی دنیوی را نخواهند داشت.
همچنان به یاد داشته باشید که مجرمین «خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ» رويى براى سربلند كردن و نگاه كردن ندارد.

کسی که  خشوع انتخابى در برابر الله را قبول نه نماید، در آن روز خشوع و ذلّت اجبارى را خواهد پذيرفت.طوریکه پروردگار با عظمت ما می فرماید:

خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَقَدْ كَانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَهُمْ سَالِمُونَ ﴿۴۳

این در حالی است که ديدگانشان  (از شدت ندامت و شرمساري)  فرو افتاده و ذلّت و خوارى وجود شان را فرا گرفته است. آنان پیش از این (در دنيا) به سجده دعوت مى‌شدند در حالى كه سالم بودند (ولى سجده نكردند و امروز ديگر عاجزند.).(۴۳)

راه ایجاد خشوع در نفس:

اولین راه که برای ایجاد خوف و خشیت وجود دارد اینست که باید دقت لازمی را که قرآن عظیم الشأن  وسنت رسول الله در باره خشوع به عمل آورده است، بطور دقیق مورد توجه، ومورد عمل قرار گیرد.ما باید علم الیقین داشته باشیم که بجز ذات حق تعالی دیگر هیچ نیروی وقدرت در جهان وجود ندارد که توانمندی آنرا داشته باشد که ما را از عذاب روز قیامت نجات دهد؟
تجسم عذاب و توجه به این که فقط الله تعالی می تواند ما را از این عذاب حفظ کند. اولین گام در راه خشوع است.
البته ما باید به لطف الله تعالی امید همیشگی داشته باشیم و هیچ وخت از عنایت او مأیوس نشویم زیرا یأس از رحمت الهی از شدیدترین گناهان بشمار می رود.

ولی اینکه چه کسی می تواند از عذاب الهی در امان باشد؟

چه کسی گفته می تواند همه تکالیفی را که الله تعالی برما  واجب نموده انجام داده ام، وهیچ گناهی را مرتکب نشده ایم،ویاهم بعد از گناه توبه کرده ام؟ و یا اینکه که توبه ما استجاب شده است؟ بناءًبه این معتقد باشیم که عذابی همه وجود دارد. لذا بر انسان است تا از عذاب هم خایف باشد، وهیچ وخت هم با خود تصور نه نماید که گویا  من به جهنم نمی روم.
بن
اءً خوف از عذاب الهی که شامل عذاب روحی وجسمی است آنرا باید انسان درک کند واز آن باید در هراس باشد. 
انسان همیشه باید برعجز خویش دربرابر عظمت الهی اقرارداشته باشد، وزمانیکه هرچه بیشتر در این زمینه ت
أمل کند، بیشتر زمینه خشوع برای انسان  فراهم می شود.

انسان هر قدر بتواند ناچیزی و حقارت خود را در برابر عظمت الهی درک کند، حالت شکستگی برای انسان پیدا می گردد.
هرچه معرفت انسان در بار
ۀ خالقش بیشتر شود، خشوع اش بیشتر می شود.

فَذَرْنِي وَمَنْ يُكَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۴۴

پس مرا با كسانى كه اين سخن قرآن را دروغ مى پندارند  واگذار؛ آنها را اندك اندك و پايه پايه از آنجا كه ندانند فروگيريم به هلاكت و نابودى كشانيم. (۴۴)
«استدراج» نزدیک شدن گام به گام، والله تعالی  گروهی را درجه به درجه طوریکه متوجه نشوند به ورطه و گرداب  سقوط نزدیک می کند.
همانطوریکه در آیۀ فوق خواندیم: «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ» نباید به قضاوت عاجل پرداخت، هر رفاهی را نشانه سعادت ندانید. میگویند حیواناتی را که برای چرندان به مزرعه وچراگاه می برند، از یاد باید نبرند که: پایان کارشان کشتارگاه است.
در این هیچ جای شکی نیست که: تکذیب کنندگان، با الله تعالی درطرفند. وکسانیکه به تکذیب قرآن عظیم الشأن  بپردازد، جزای سنگینی در انتظار اش خواهد بود.
بزرگترین مصیبت در زندگی انسانها اینست: خطر که متوجه اش باشد ، و او از این خطر غفلت ورزد وآنرا نادیده گیرد.

وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ ﴿۴۵
و آنها را مهلت می‏دهم، زيرا تدبير من محکم ودقیق  است‏.(۴۵)
آنان را مهلت می‌دهم تا گناهان زیادی انجام دهند و عُمرهایشان را طولانی می‌سازیم تا در لهو و بازی مصروف شوند. به یقین که مکر و تدبیر من در برابر دشمنان شدید است؛ زیرا تا عصیانگران را گرفتار نسازم بدان آگاهی ندارند.

نباید فراموش کنیم که الله تعالی امهال دارد ولی هیچ وخت اهمال ندارد، به یاد داشته باشید مهلت های الهی، تدبیر الله تعالی است برای هلاکت کفار «أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ»
ودر این جای شک نیست که: توطئه های بشری خنثی می شود ولی تدبیر الهی محکم واستوار است. «إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ»

ما نباید در زندگی خویش  ظاهربین وسریع القضاوت باشیم سطحی نگری نه تنها در شان انسان مؤمن نیست، بلکه حتی در شان یک فرد عاقل هم  نمی باشد.
قضاوت انسان عاقل باید مبتنی بر تحقیق و دوراندیشی باشد؛ صرف داشتن ظاهر فریبنده و یا یک رفتار خوب یا بد نباید مبنای قضاوت انسان قرار گیرد. ما باید از قضاوت‌های منفعلانه و سطحی در مورد اشیا و اشخاص که منشا آن، تنها ادراکات حسی ظاهری است، اجتناب ورزیم. اگر انسان از روی تحقیق و دقت قضاوت کند و عقل خود را به کار گیرد، دیگر فریب زرق و برق دنیا را نمی خورد. در دنیا چیزهایی وجود دارد که ممکن است انسان با مشاهده آنها به قضاوت‌های عجولانه ای دست بزند و بر این اساس، فریب بخورد. اگر انسان درست بی اندیشد، متوجه می‌شود که بسیاری از چیزهای که ظاهراً فریبنده اند، باطن خوبی ندارند. چه بسا به دنبال یک نگاه، سالها گرفتاری و بدبختی باشد. همچنین با دیدن ظاهر اشخاص نمی‌توان در مورد شخصیت حقیقی آنها قضاوت کرد. ممکن است کسانی ظاهری موجه داشته باشند، اما در باطن افرادی دو رو و منافق باشند و بر عکس، کسانی ظاهر خوبی نداشته باشند، اما باطن آنها بهتر از ظاهرشان باشد. بنابراین، ما نباید به دیدنی‌های ظاهری اکتفا کنیم و بر آن اساس زود قضاوت نماییم، بلکه باید به دنبال ادراکات حسی، عقل خود را نیز به کار بگیریم.

طوریکه قرآن عظیم الشأن در(آیه 216 سوره بقره ) می فرماید :« وَ عَسى‌ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‌ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ‌ » ( و چه بسا چيزى را خوش ندارید ، در حالى كه خير شما در آن است و چه بسا چيزى را دوست داريد، در حالى كه ضرر و شرّ شما در آن است. و خداوند (صلاح شما را) مى‌داند و شما نمى‌دانيد. ) بناءًبا تمام وضاحت باید گفت ؛ ملاك خير وشر، آسانى و سختى و يا تمايلات شخصى نيست، بلكه مصالح واقعى ملاك است ونبايد به قضاوت های ذهنی گرانه خویش قضاوت قبل از وخت بعمل اریم .

أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ ﴿۴۶

آيا تو از آنها(براى رسالت خود) مزدی می خواهی كه پرداخت آن برای آنها سنگين است؟!(۴۶)
در این آیۀ  متبرکه خطاب به رسول الله صلی الله علیه وسلم که: آیا در برابر تبلیغ رسالت و دعوت به سوی الله تعالی از کافران مزدی را خواستار شده‌ای؟ و از این
رو تاوان اجرت بر آنان گران آمده و بار سنگینی را به دوش کشیدهاند؟ درست این است که تو آنان را به جهت الله تعالی  فرا می‌خوانی و مزد و پاداش تو بر الله تعالی است. پس به چه دلیل از دعوت تو قطع علاقه می‌کنند؟

درجمله «أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً» به وضاحت تام معلوم می شود که: انبياء هیچ گاه برای تبلیغ رسالت خویش درخواست مزد و پاداش از مردم نداشتند.
أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ
 ﴿۴۷

يا مگر نزدشان اسرار علم غيب است كه[آن را] مى نويسند و به ديگران مى دهند؟!(۴۷)

در این آیۀ متبرکه واضح می گردد که  مخالفان انبياء ، نه پشتوانه علمى دارند ونه  عقلى و نه پشتوانه‌اى از عالم غيب برخوردار می باشند . باید به یاد داشته باشید که  كيد، مکر و نيرنگ دشمنان مقطعى نيست، بلكه دائمى است. که در نهایت  نتيجه‌ى کید ونيرنگ، به خود این اشخاص  باز مى‌گردد.

فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ ﴿۴۸

پس در انتظار حكم پروردگارت شكيبايى كن و همانند صاحب ماهى [ يونس‏] مباش كه [در تاريكى‏] ندا در داد و خشم فرو خورده بود. (۴۸)

«كَصَاحِبِ ٱلۡحُوتِ» «صاحب ماهی، (حضرت یونس علیه السلام است ).
«
مَكۡظُوم »  «سرشارازغم واندوه بود».
مفسرین در تفسیر آیه می نویسند:ای پیامبر! به حکم پروردگارت که مهلت کافران را مقدّر کرده و کامیابی و پیروزی‌تان را به تأخیر انداخته صبر نما و مانند یونس علیه السلام، مباش که به فرمان پروردگارش شتاب ورزید، بر قومش قهر نمود، از نزد آنان گریخت و در نهایت او طعمه نهنگ شد. بعد از اینکه به غم و اندوه و مشقّت گرفتار شد، پروردگارش را دعا کرد و با توبه و استغفار درخواست گشایش نمود و در نتیجه حق‌ تعالی او را نجات بخشید.

داستان حضرت یونس علیه السلام یکی ازبا عبرترین داستان ها در قرآن عظیم الشأن  می باشد:حضرت یونس علیه السلام بنابر روایات تاریخی، وروایات اسلامی از جمله پیامبران که در قرن هشتم قبل ازمیلاد ازمنطقه شمال شهر الناصره امروزی به  دستور الله تعالی به منطقه نینوا، پایتخت آشور مسافرت کرد. او پنجمین پیغمبر از دوازده پیامبر کوچک بنی‌اسرائیل پسر امتای و از نواسه های بولون بود. از نظر یهودیان یونس پیامبر بود ولی جنسیت یهودی نداشت.

 حضرت یونس علیه السلام از پیامبرانی است که نام او در قرآن عظیم الشأن،چهار بار ذکر گردیده است: ( سوره های نسا، انعام، یونس و صافات ، و در دو سورۀ انبیاء و قلم نیز وصف او بعمل آمده است.).

حضرت یونس از جانب پروردگار تقریباءً سی سال وظیفه داشت که به ارشاد مردم شهر نینوا در کشورعراق امروزی بپردازد.یونس علیه السلام سالها به امورتبلیغاتی وارشادی کوشش خستگی ناپذیری بعمل آورد.
 
مؤرخین می نویسند:تعداد این قوم تقریباءً به صد هزار نفر می رسید. این قوم دایماًبه تکذیب حضرت یونس علیه السلام می پرداختند،وبه شخصیت اوتهمت می زدند و می گفتند تو هذیان میگویی، ما نمی خواهیم از تو پیروی کنیم و دعوت تو راقبول نمی کنیم. با این حال یونس علیه السلام باز هم به ماموریتش ادامه داد، و دایماً  آنها را هدایت می کرد.

بعد از اینکه  یونس علیه السلام از هدایت قومش نا امید شد، درنتیجه آنها را رها کرد و در بحرسوار کشتی شد، خداوند متعال وی را امتحان نمود؛ بحر طوفانی شد و کشتی بانان تصمیم گرفتند برای نجات جان سرنشینان کشتی قرعه کشی کنند تا یکی از مسافرین  سوار بر کشتی را به بحر بیاندازند تا وزن کشتی سبک تر شود. آنها سه بار قرعه کشی کردند و هر سه بار قرعه بنام یونس علیه السلام درآمد، بناچار تصمیم گرفتند یونس علیه السلام را به بحر بیاندازند. یونس علیه السلام را به بحر انداختند اما به امر الله متعال یک نهنگ بزرگ یونس علیه السلام را بلعید و او را در شکم خود جایی داد. در این وخت  است که حضرت یونس علیه السلام در شکم نهنگ دست به دعا برده وتوبه میکند ومی گوید:«لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» (سوره انبیاء 87).خدای متعال نیز توبه اش را پذیرفت و به نهنگ هدایت فرمود که یونس علیه السلام را صحت و سلامت به ساحل ببرد.

در آیۀ 87 انبیاء آمده: «وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ».

یعنی: «و ذوالنون‌ را یاد کن‌» یعنی: صاحب‌ ماهی‌ را زیرا «نون‌» به‌ معنی‌ ماهی‌ است‌. او یونس‌بن‌ متی‌ علیه السلام است‌ که‌ به‌سوی‌ مردم‌ نینوا‌ از سرزمین‌ موصل‌ فرستاده‌ شده‌ بود «آن‌گاه‌ که‌ خشمگینانه‌ رفت‌» یعنی: او به‌خاطر پروردگار خویش‌ در اعتراض‌ به‌این‌که‌ چرا قومش‌ به‌ او ایمان‌ نمی‌آورند، خشمگینانه‌ از میانشان‌ بیرون‌ رفت‌، درحالیکه او باید شکیبایی‌ می‌کرد و منتظر اِذن و اجازۀ پروردگار باقی‌ میماند «و پنداشت ‌که‌ ما هرگز بر وی‌ تنگ‌ نگیریم‌» با بازداشتن‌ وی‌ از راهش‌ و مانع ‌شدن‌ وی‌ از اجرای‌خواسته ‌اش‌. یا پنداشت‌ که‌ هرگز بر وی‌ تنگ‌ نمی‌گیریم‌؛ با فروبردن‌ وی‌ در شکم ‌ماهی‌.

ابن‌کثیر می‌گوید: «هنگامی‌ که‌ ذوالنون‌ می‌خواست‌ از میان‌ قومش‌ بیرون‌ رود، به‌ قومش‌ هشدار داد که‌ به‌ دلیل‌ اصرارشان‌ بر عناد پس‌ از سه‌ روز بر آنان‌ عذاب ‌نازل‌ می‌شود. قومش‌ تهدید وی‌ را جدی‌ گرفتند زیرا دانستند که‌ پیامبر دروغ ‌نمی‌گوید آن‌گاه‌ سر به‌ صحراء برداشته‌ با کودکان‌ و چهارپایان‌ و همه‌ کوچک‌ وبزرگ‌ خویش‌ از شهر بیرون‌ رفتند و میان‌ مادران‌ و کودکان‌ جدایی‌ افگنده‌ شور و ولوله‌ و زاری‌ به‌ آسمان‌ برداشتند و سخت‌ تضرع‌ نمودند پس‌ خداوند متعال  بر آنها رحم‌ کرد و عذاب‌ را از آنان‌ برطرف‌ کرد. اما از آن‌ سوی‌ دیگر، یونس‌ علیه السلام رفت‌ و با گروهی‌ در کشتی‌ای‌ سوار شد، کشتی‌ در میان‌ راه‌ به‌ تلاطم‌ امواج‌ گرفتار شد و کشتی‌نشینان‌ از آن‌ ترسیدند که‌ همه‌ غرق‌ شوند لذا برای‌ سبک ‌کردن‌ بارکشتی‌ تصمیم‌ گرفتند تا یک‌ تن‌ از میان‌ خود را به‌ بحر افگنند، قرعه‌ انداختند، قرعه‌ به‌نام‌ یونس‌ علیه السلام برآمد اما او را نیفگندند، بار دیگر قرعه‌ انداختند، باز هم‌ به‌نام‌ یونس‌ علیه السلام برآمد اما این‌بار نیز از انداختن‌ او به‌ بحر ابا کردند، بار سوم‌ قرعه ‌انداختند، باز هم‌ به‌ نام‌ یونس‌ علیه السلام برآمد، در این‌ هنگام‌ یونس‌ علیه السلام خود برخاست‌ وجامه‌ از تن‌ بیرون‌ کرده‌ خود را به‌ بحر پرتاپ کرد،
آن‌
گاه‌ خدای‌ عزوجل‌ ماهی ‌عظیم‌الجثه‌ای‌ را فرستاد تا او را فرو بلعد...».

اینک‌ ادامه‌ ماجرا: «پس‌ در دل‌ تاریکی‌ها» تاریکی‌ شب‌، تاریکی‌ بحر و تاریکی‌ شکم‌ ماهی‌ «ندا کرد» با این‌ سخنش: «که‌» بارالها! «معبودی‌ جز تو نیست‌، منزه ای تو، به‌ راستی‌ که‌ من‌ از ستمگاران بودم‌» در بیرون‌ رفتن‌ از میان‌ امتم ‌بدون‌ اجازه‌ یا فرمان‌ تو. این‌ اعترافی‌ است‌ از یونس‌ علیه السلام بر قصورش‌ و توبه‌ای‌ است ‌از لغزشش‌.

در حدیث صحیح از پیامبر صلی الله علیه وسلم آمده که فرمودند: « دَعْوَةُ ذِی النُّونِ إِذْ دَعَا وَهُوَ فِی بَطْنِ الْحُوتِ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنْ الظَّالِمِینَ فَإِنَّهُ لَمْ یَدْعُ بِهَا رَجُلٌ مُسْلِمٌ فِی شَیْءٍ قَطُّ إِلَّا اسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ» ترمذی (3427).

یعنی: «دعای ذو النون (یونس) که در شکم ماهی خواند « لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنْ الظَّالِمِینَ» که هیچ‌ شخص‌ گرفتاری‌ نیست‌ که‌ به‌ این‌دعا، دعا کند مگر اینـ‌که‌ برای‌ او اجابت ‌می‌شود».

و در حدیث دیگری آمده: «ألا أخبرکم بشیء ، إذا نزل برجل منکم کرب أو بلاء من بلایا الدنیا دعا به یفرج عنه؟

فقیل له : بلی، فقال: دعاء ذی النون: لا إله إلا أنت سبحانک إنی کنت من الظالمین». (السلسلة الصحیحة (1744).یعنی: آیا به شما خبر دهم؛ هرگاه بر کسی مشکل  و مشقت و بلایی از بلایای دنیا وارد شد دعایی بخواند تا از آن خلاص شود؟

یکی به ایشان گفت: بلی، فرمود: دعای ذو النون را بخوانید: «لا إله إلا أنت سبحانک إنی کنت من الظالمین».(كه در تقاضاي مجازات قومش ‍ عجله كرد و گرفتار مجازات ترك اولي شد) در آن زمان كه الله تعالی  را خواند در حالیكه مملو از اندوه بود.

خوانندۀ محترم!
نعمت پروردگار را که حضرت یونس علیه السلام در این دعای اخلاصمندانه خویش بدست اورد، شامل نعمت مادی ومعنوی شد. در نعمت مادی این بود که در آب غرق نشد ونهن
گ او را بلعید، در شكم نهنگ زنده ماند و سپس او را بيرون بحر انداخت.

و هم نعمت معنوى كه توفيق عذرخواهى و پذيرش توبه اش در نزد پروردگار باعظمت است. الهی توفیق توبه که از جمله نعمت های بزرگی الهی است نصیب ما هم بگردانی!

لَوْلَا أَنْ تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ ﴿۴۹

واگر نعمتی جانب پروردگارش او را در نیافته بود، یقیناً نکوهش شده به صحرایی بی آب و گیاه افکنده می شد. (۴۹)

«تَدَارَکَهُ»: او را دریافت. یعنی به دادش رسید.
«لَنُبِذَ»: حتماً انداخته می‌شد.
«الْعَرَآءِ»: صحرایی خشک وخالی یعنی بی آب و گیاه (سوره : صافات )
«وَ هُوَ مَذْمُومٌ»: در حالی که مورد مذمّت و ملامت قرار می‌گرفت
.

فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ ﴿۵۰

پس پروردگارش وى را برگزيد و از صالحان قرار داد. (۵۰)

وبدین ترتیب پروردگار با عظمت  او را به رسالت به سوی قومش بر‌گزید، واپس به وطنش بر گشتاند و صالح و مصلح ساخت. احوال، اعمال و اقوالش را نیکو ساخت تا به سوی راه خدا دعوت نماید.

وَإِنْ يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ﴿۵۱

و هرآينه نزديك است آنانیكه كافر شدند چون قرآن را شنيدند كه مى خواندى تو را با چشمهاى خود بلغزانند و بيفگنند؛ و مى گويند: یقیناً این شخص (پیغمبر) بی تردید دیوانه است! (۵۱)
«
يُزۡلِقُونَ » «بلغزانند، چشم زخم بزنند».

وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ ﴿۵۲

در حالي كه اين (قرآن) جز مايه بيداري براي جهانيان نيست. (۵۲)

محوریترین مسأله در ادیان آسمانی رابطه انسان با الله  یا دین و یا انسان است. وجه غالب در جهان‌بینی دینی آن است که دین برای انسان آمده و آنچه خواسته شده «انسانِ باید با دیانت» باشد، شخص مسلمان باید درزندگی خویش بى‌هدف و بى‌مكتب نباشد ، توجه باید داشت که حتى كفار ومشركان هم براى خود راه و مرامى دارند، آنچه در زندگی انسانها  اهمیت دارد، همانا انتخاب راه درست ومستقیم، راه که انسان را به هدف مقصود برساند وسعادت دارین نصیب اش نماید.
نباید فراموش کرد: که
راهيابى به راه راست و پايدارى در آن، در گرو خواست خود انسان است. راه قرآن، راه مستقيم است و به دور از هرگونه افراط و تفريط وکج روی ها می باشد.

قرآن عظیم الشأن تنها و تنها موعظه و نصیحتی برای انسان‌ها، یادآوری و پندی برای پند‌پذیران و نصیحت‌هایی برای اهل اعتبار است.

هر که می‌خواهد ایمان آورد و هر که می‌خواهد کافر شود.«لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ»  خواست ما در اصول، خواست الله است، نه به اجبار او، كه در اين صورت، خواست ما بى معنا مى‌شود. «وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ» الله تعالی برای ما توفیق راه قرآن وسنت رسول اله صلی الله علیه وسلم را نصیب فرماید . آمین یا رب العالمین

صدق الله العظیم و صدق رسوله نبی الکریم.

منابع و مأخذ های عمده:
- تفسیر وبیان کلمات قرآن کریم (تالیف شیخ حسنین محمد مخلوف واسباب نزول علامه جلال الدین سیوطی ترجمه از عبد الکریم ارشد فاریابی
- تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤ ف مخلص
 هروی
-
فیض الباری شرح صیح البخاری داکتر عبد الرحیم فیروز هروی
- تفسیر طبری - امام المفسرین 
- تفسیر المیزان
- تفسیر پرتوی از قران
- تفسیر القرآن الکریم - ابن کثیر (متوفی سال 774 هـ)

- مفردات الفاظ القرآن،از راغب اصفانی
- تفسیر معارف القران مولف حضرت علامه مفتی محمد شفیع عثمانی دیوبندی مترجم مولانا محمد یوسف حسین پور
 
- تفسیر فی ظلال القرآن، سید قطب (متوفی سال 1387 هـ)
- تفسير نور تألیف دکتر مصطفی خرّم دل
- صحیح مسلم
- صحیح البخاری

 

بخش نظرات براي پاسخ به سوالات و يا اظهار نظرات و حمايت هاي شما در مورد مطلب جاري است.
پس به همين دليل ازتون ممنون ميشيم که سوالات غيرمرتبط با اين مطلب را در انجمن هاي سايت مطرح کنيد . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نيز نظري براي اين مطلب ارسال نماييد:


کد امنیتی رفرش