تفسیر سوره ملک

 

بسم الله الرحمن الرحیم
سورۀ‌ مُـلْکْ

سورۀ‌ مُلْکْ در مکۀ مکرمه نازل شده ودارای سی أیه ودو رکوع می باشد.

وجه‌ تسمیه:
این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ افتتاح‌ با تقدیس‌ و بزرگداشت‌ ذات‌ با عظمت ‌الله از سوی‌ خودش‌، «مُلکْ‌» نامیده‌ شد وناگفته نباید گذاشت که این سورۀ  به‌ نام‌های «واقیه‌» و «منجیه‌» نیز نامیده‌ می‌شود زیرا این سورۀ مبارکه ،خوانندۀ‌ خویش‌ را از عذاب‌ قبر حفظ نموده‌ و نجات‌ می‌دهد.حضرت ابن‌ عباس‌ (رض) این‌ سورۀرا «مجادله‌» می‌نامید به‌ دلیل‌ آنکه‌ این‌ سوره‌ از خوانندۀ‌ خود در قبر دفاع‌ می‌کند.

فضایل سورۀ مُلکْ:
حضرت ابوهریره (رض) فرموده است: أَنَّ النَّبِىِّ صلی الله علیه والسلام  قَالَ:«إِنَّ سُورَةً فِى الْقُرْآنِ ثَلاَثُونَ آيَةً شَفَعَتْ لرجلٍ حَتَّى غُفِرَ لَهُ وَهِيَ (تَبَارَكَ الَّذِى بِيَدِهِ الْمُلْكُ)».ابوهریره (رض) می فرماید: نبی اکرم صلی الله علیه وسلم فرمود: «سورۀ در قرآن وجود دارد که دارای سی آیه می‌باشد، این سوره برای یک شخص به اندازۀ شفاعت مینماید که باعث مغفرت وی میگردد، و آن سورۀ ملک می باشد» (روایت احمد و ابن حبان و حاکم بالسند حسن: مراجعه شود به صحیح ابی داؤود. ).
همچنان حضرت انس ( رض) می فرماید: قَالَ رَسُولُ الله صلی الله علیه وسلم :«سُورَةٌ من القرآن ما هي إلا ثلاثون آية خاصمت عن صاحبها حتى أدخلته الجنة وهي (تبارك)».
أنس (رض) می‌گوید: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «سورۀ‌ در قرآن وجود دارد که فقط سی آیه می‌باشد، آن سورۀ به اندازه‌ای از صاحبش دفاع مینماید تا این که او را وارد بهشت مینماید، و آن سورة ملک می باشد.» (حدیثی حسن است، صحیح الجامع و صحیح ابوداود.)

همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌عباس‌ (رض) آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «هي‌ المانعة‌، هي‌ المنجية‌، تنجيه‌ من‌ عذاب‌ القبر». «این‌ سورۀ ‌بازدارنده‌ است‌، این‌ سوره‌ نجات‌ دهنده‌ است‌ و خواننده‌ خود را از عذاب‌ قبر نجات‌ می‌دهد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ الله صلی الله علیه وسلم دو سورۀ «الم‌ تنزیل‌ السجده‌» و «تبارک‌ الذی‌...» را در هر شب‌ می‌خواندند و خواندن‌ آنها را در سفر و حضر ترک‌ نمی‌کردند از این‌ جهت‌ گفته‌ شده‌ که‌ قرائت‌ آن‌ در هر شب ‌مستحب‌ است‌.
هکذا در سنن ابودا
ؤود و سنن ابن ماجه از ابوهریره (رض) در مورد فضیلت سورۀ‌ تبارک روایت می‌کنند که پیامبرصلی الله علیه وسلم  فرموده است: «إِنَّ سُورَةً فِي الْقُرْآنِ ثَلَاثُونَ آيَةً شَفَعَتْ لِصَاحِبِهَا حَتَّى غُفِرَ لَهُ تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ». «سورۀ دارای سی آیه در قران هست که برای تلاوت کنندۀ خود شفاعت می‌کند تا این که بخشوده شود».

 

همچنان از حضرت ابن مسعود (رض) روایت است: « قال: «يؤتى الرجل في قبره فتؤتى رجلاه فتقول رجلاه: ليس لكم على ما قبلي سبيل كان يقوم يقرأ بي سورة الملك، ثم يؤتى من قبل صدره أو قال بطنه، فيقول: ليس لكم على ما قبلي سبيل كان أوعى فِيَّ سورة الملك، ثم يؤتى من قبل رأسه فيقول: ليس لكم على ما قبلي سبيل كان يقرأ بي سورة الملك، فهي المانعة تمنع من عذاب القبر وهي في التوراة سورة الملك، ومن قرأها في ليلة فقد أكثر وأطنب».

 

عبدالله بن مسعود (رض) می فرماید: فرشتگان عذاب در قبر نزد شخص می‌روند، نخست از جانب پاهایش به او نزدیک می‌شوند، پاهایش می‌گویند: از جانب من به او دسترسی پیدا نمی‌کنید؛ زیرا او (در دنیا) سورۀ ملک را تلاوت می‌نمود. سپس فرشتگان عذاب از جانب سینه یا شکم به او نزدیک می‌شوند، سینه می‌گوید: از جانب من نمی‌توانید به او برسید، زیرا در درون من سورۀ ملک را حفظ و نگهداری نمود، بعد از آن از طرف سرش به او نزدیک می‌شوند، سرش می‌گوید: از جانب من هم نمی‌توانید به او نزدیک شوید، چرا که به وسیلۀ من سورۀ ملک را تلاوت می‌نمود، لذا باید دانست که سورۀ ملک مانعی است که از عذاب قبر جلوگیری می‌نماید، این سورۀ در تورات نیز معرفی شده است، هرکس شبانه آن را تلاوت نماید کار زیاد و بسیار خوبی انجام داده است. (حاکم آن را به صورت موقوف روایت نموده است ،صحیح ترغیب و ترهیب. البته جملۀ «سورۀ ملک از عذاب الهی جلوگیری می‌نماید» به طور مرفوع از رسول اکرم صلی الله علیه وسلم به ثبوت رسیده است، سلسلة صحیحه و صحیح الجامع.).

یادداشت کوتاه درموردفضیلت سورۀ مُلک:

به تأسف باید گفت که درمورد فضلیت سورۀ ملک احادیثی روایت گردیده است که اسناد آن ضعیف وحتی از جمله احادیثی موضوعی (دروغ وساختگی) میباشد. بطور مثال نزد تعداد از خوانندگان این عقیده وجود دارد که (خواندن سورۀ  ملک بخصوص بعد نماز مغرب باعث نجات از عذاب قبر میشود!).
خدمت این خوانندگان محترم باید بعرض برسانم که هستند روایات که خواندن برخی از آیات موجب نجات انسان از عذاب قبر
و شفاعتگر کسی است که آنرا هر شب تلاوت کند، بطور مثال:« مِنَ القُرْآنِ سُورَةٌ ثَلاثُونَ آیَةً شَفعتْ لِرَجُلٍ حَتَّی غُفِرَ لَه، وهِی: تبارَکَ الذِی بِیَدِهِ المُلْکُ » (صحیح - رواه الترمذی ( 2891 ) وأبو داود ( 1400 ) وابن ماجه ( 3786 ). یعنی: از قرآن کریم سوره ایست که سی آیه دارد و برای مردی شفاعت مینماید تا اینکه آمرزیده شود و آن سوره:« تبارَکَ الذِی بِیَدِهِ المُلْکُ » است.
همچنین‌ در روایتی دیگر از عبد الله بن مسعود رضی الله عنه روایت شده است که: «من قرأ تبارک الذی بیده الملک
 کل لیلة منعه الله عز وجل بها من عذاب القبر وکنا فی عهد رسول الله صلی الله علیه وسلم نسمیها المانعة وإنها فی کتاب الله عز وجل سورة من قرأ بها فی کل لیلة فقد أکثر وأطاب» (روایت نسائی  6 / 179 و صحیح الترغیب والترهیب البانی  1475) یعنی: هر آنکس سورۀ  تبارک الذی بیده الملک را هر شب تلاوت کند، خداوند او را از عذاب قبر نجات میدهد، و ما در زمان رسول الله صلی الله علیه و سلم آنرا «مانعة» (بازدارنده) مینامیدیم، و این سوره در کتاب خداوند متعال است، و هر آنکس هر شب آنرا بخواند خیلی کار نیکی را انجام داده است.
و منظوراز این احادیث اینست کسی که این سوره را هر شب بخواند و هم به اخبار وارده در آن ایمان و اعتقاد داشته باشد و هم به احکام موجود در آن عمل کند، ان شاء الله هم از عذاب قبر نجات داده میشود و هم در روز قیامت برای او شفاعت میکند تا اینکه گناهانش آمرزیده شود.

محتواى کلی سورۀ مُلْکْ:
محتوی کلی این سوره شامل سه محور اساسی می باشد:
اول: بحث  در مورد مبدأ هستى، صفات الله تعالی ،نظام حلقت (
آسمان‌ها، ستارگان، زمین و مواهب آن و همچنین آفرینش پرندگان و آب‌های جاری)، وبخصوص خلقت انسان که عظیمترین معجزه هستی می باشد.
دوهم: بحث درمورد روز جزا ، عذاب دوزخیان وهمچنان
گفتگوهاى ماموران عذاب با دوزخيان درروز  قيامت.
سوم: مبتلا شدن كافران و ظالمان به عذاب‌هاى دنيوى و اخروى
.
تعداد آیات:
طوریکه در فوق هم یاد آور شدیم؛
سورۀ ملک از جمله سوره های مکی بوده، و ازجمله سورۀ 67 قرآن عظیم الشأن بوده، ودارای 30 آیه می باشد.
تعداد کلمات آن
به سيصدوسى كلمه ( البته بادرنظرداشت اقوال علماء در این بابت )
تعداد حروف این سور
ه به هزاروسيصد حرف (بادرنظرداشت اقوال علماء دراین بابت).
سایر نام های سوره ملک:
مفسرین سورۀ ملک را با نام های «تبارک»، «مانعه»، «واقیه»، «مُنجیه» و «مَنّاعه» نیز یاد مینمایند.
علت نام گذاری:
علت نام گذاری این سورۀ با عناوین مختلف این است که این سوره قاریان و عاملان به آن را از عذاب جهنم نجات داده و از رسیدن آتش به بدن آنان جلوگیری می‌کند.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

ترجمه وتفسیر

سورۀ مُلْكُ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خدای بخشایندۀ ومهربان

تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۱
بابرکت (و بزرگوار) است آن ذاتی که پادشاهی (عالم) به دست اوست و او بر هر چیزی قادر است.( 1 ) 
لغت نامه:
«تَبَارَکَ»: والا مقام است، خجسته است، دارای برکات زیادی است. (ملاحظه شود  سوره های:( اعراف، مؤمنون، فرقان).
«
تَبَٰرَكَ ٱلَّذِي»: بلند و با عظمت یا خیرش فراوان است، واقعآ هم الله تعالی ذاتی است که؛ نعمت‌هایش  قابل شمارش نیست و تمامی آن‌ها را  تحت تسخیر انسان نهاده است، پس حالا برانسانها است، که قدرشناس بوده وشکرگزاری پروردگار خویش را داشته باشد.
«بِيَدِهِ ٱلۡمُلۡكُ»: امر و نهی و فرمانروایی جهان هستی از آن اوست.
«مُلك» و «تبارك»، هر دواز آيه اول گرفته شده وبه معناى حکومت و« فرمانروايى» و «پر بركت» مى‌باشند
.
«
تَبَٰرَكَ ٱلَّذِيبِيَدِهِ ٱلۡمُلۡكُ »
 در قرآن عظیم الش
أن در خواهیم  یافت که دوسورۀ قرآن عظیم الشأن به کلمه « تَبَٰرَكَ» آغاز یافته است که از آنجمله یکی آن سورۀ «فرقان » ودیگری آن سورۀ « ملک» است. در هر دوسورۀ ذکری از برکت پروردگار با عظمت بعمل آمده است.
در سورۀ‌ «فرقان» درجنب اینکه از:مسائل مربوط به خداشناسی، مسائل نبوت، دشمنی ولجاجت متکبران دین خداوند متعال، ندامت سخت گناهکاران  در قیامت، داستان حضرت موسی علیه السلام و هارون (قوم نوح و عاد و ثمود)، بیان و نشانه های الطاف الهی ومبحث برکات قرآن عظیم الشأن و پر خیر و نعمت بودن آن را با زیبای خاصی بیان فرموده است.
همچنان در سورۀ
« ملک» از پادشاهی الله تعالی ذکری به عمل آمده؛«تَبَارَكَ الَّذِی بِیدِهِ الْمُلْكُ » پربرکت وبزرگوار است  آنکه  ملك جهان به دست قدرت اوست.
 تَبَارَكَ و «مبارک» هر دو از ریشۀ «بَرک» گرفته شده است. ‌وکلمۀ «برکت» با مفاهیم خیر و خوبی و نیکی و دوام همراه است.
«بِیدِهِ الْمُلْكُ» یعنی آن که مُلک و پادشاهی به‌دست اوست؛ نیاز به‌گفتن ندارد که منظور از «یَد»، دست ظاهری نیست. «‌یَد» مجازاً به معنی قدرت است. یعنی قدرت و ارادۀ خداست که جهان را اداره و تدبیر می‌کند.
 
«وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ» و او بر هر چیزی قدیر است. «قدیر» از مادۀ «قَدْر» است. و «قدر» یعنی اندازه.
 از جمله آثار و آیات مُلک الهی، مرگ و زندگی است که هر دو به دست پروردگار با عظمت است .ونباید فراموش کردکه الله تعالی صاحب اختیار و پدید آورندۀ حیات و ممات هر موجود است:
عظمت وقدرت الله تعالی :
«وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»
«قدیر»  اين اسم و صفت الهى، مبالغه ازقادر است و مقتدر نيز بر مبالغه در قدرت دلالت می نماید.  قدير صفت مشبّهه به معناى هميشه توانا و قادر بودن است. اين صفت با کلمه «قدير» مجموعاً 45 بار و با کلمه «قادر»» 11 بار وبا کلمه «مقتدر» 4 بار در قرآن عظیم الشأن تذکر یافته است.
الله تعالی خالق
تمام جهان هستی است، و آثار عظمت و علم و قدرت او درپیشانی  تمامی مخلوقات هستی  آشکار و هویداست، از جمله درخلقت معجزه اساسی  انسان ، در عالم جانداران و گیاهان، در ستارگان آسمان، و عوالم بالا وخلاصه در همه جا نمایان است.
ما معتقدیم:
هر چه در اسرار موجودات این جهان بیشتر اندیشه کنیم به عظمت ذات پاک او و وسعت علم و قدرتش آگاهتر می شویم و با پیشرفت علم و دانش بشری هر روز درهای تازه ای از علم و حکمت او به روی ما گشوده می شود، و ابعاد اندیشه ما را گسترش بیشتری می دهد و این تفکر سرچشمه عشق روز افزون ما نسبت به او خواهد شد و هر لحظه ما را به آن ذات مقدس نزدیک و نزدیکتر می سازد و در نور جلال و جمال او فرو می برد.
قرآن عظیم الشأن در ( آیات 20 و21 سورۀ  ذاریات ) با زیبای خاصی می فرماید:
«و فی الارض آیات للموقنین، و فی انفسکم افلا تبصرون » ، (و در زمین برای یقین کنندگان نشانه‌هایی (قدرت الهی) است. ﴿21 و در وجودتان (نشانه‌هایی قدرت الهی است) آیا نمی‌بینید؟ )
وباز هم می فرماید :«إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ‌» ( آیه 190سورۀ آل عمران).
(يقينا در آفریدن آسمان‌ها و زمین (به هیئت خاص) و در اختلاف (پی در پی آمدن) شب و روز، دلائل واضح (به قدرت و وحدانیت الله) برای صاحبان خرد است.)
خوانندۀ محترم!
خداوند متعال موصوف به صفات والای کمال است و نه در ذاتش عیب و نقصی قابل تصور است و نه در مخلوقاتش بی‌نظمی و بی‌تناسبی دیده می‌شود و به هر اندازه که در مخلوقات خداوند با دقت بیش‌ تری نگریسته شود انسجام و انضباط در خلقت بیش‌تر نمایان می‌گردد و این تنها جلوۀ از قدرت نامتناهی خداوند است.

هدف ازخلقت انسان:
قرآن عظیم الشأن چهار هدف را براى خلقت انسان بیان فرموده است:

اول: عبادت كردن:
 طوریکه در قرآن عظیم الشأن مى‌خوانيم: « وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» (آیه 56 سورۀ ذریات ) (و جن و انس را نيافريدم مگر براى آنكه مرا عبادت كنند).
قابل دقت است که  مخلوقات «جنّ »  قبل از انسان خلق گردیده است و داراى مکلفیت است. بناءً در اين آيه نيز نامش قبل از انسان تذکر  رفته است.
همچنان تمام آفراینش بر اساس حق است وخلقت هیچ یک از مخلوقات برای باطل نیست  طوریکه می فرماید:
(آیۀ  3 ، سورۀ احقاف )«وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ» (ما آسمانها و زمین و آنچه را بین آنهاست جز به حق (و برای حکمت و مصلحت خلق) و جز در وقت معیّن نیافریده ‌ایم )، وطوریکه در فوق هم یاد آور شدیم، انسان هم برای هدفی آفریده شده که همانا رسیدن  به آن، عبادت اله تعالی است.  البتّه عبادت معناى عام دارد و به هر كار نيكى كه با هدف‌ الهى عرصۀ انجام شود، عبادت گفته مى ‌شود.

نباید فراموش کرد که: حیات انسان امتحان و اختیار است و ارزش وجودی او در گرو عمل اوست، از این رو کمال انسان، نتیجۀ اعمال نیکو، و تباهی ارزش او، ثمرۀ خطای اوست.
دوهم: انتخاب راهصواب از ناصواب و رسيدن به رشد و كمال در سايه آزمايش‌هاى الهى: طوریکه درآیه دوم سورۀ ملک می خوانیم: «خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ ». (همان کسی که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید.)

سوم: رحمت بر مردم:
 قرآن عظیم الشأن هدف ديگر خلقت را رحمت خاص الله تعالی  بر مردم ذكر مى‌كند و مى‌فرمايد: (انسان‌ها) براى آن آفريده شدند كه به رحمت خاص خداوند متعال هدايت شوند: «إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ» (آیۀ 119 ، سورۀ هود ) (مگر كسى كه پروردگارت به او رحم كند، و (خداوند) براى همين (رحمت) مردم را آفريد).

«الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ» ﴿۲

 همان کسی که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما نیکوکارتر است و او غالب آمرزگار است. (۲)

لغت نامه:
«خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَاةَ»: مرگ و زندگی را مقدّر کرده و پدید آورده است. ویا از ازل مقدر کرده است

«لِیبْلُوَکُمْ»: تا شما را بیازماید. (ملاحظه شود:سورۀ های: مائده، انعام، هود)

«أَحۡسَنُ عَمَلٗا»: نیکو کارتر و مخلصتر یا فرمانبرتر است.

طوریکه یاد آور شدیم این آیه به هدف آفرینش مرگ و زندگی انسان که از شئوون مالکیت و حاکمیت الله تعالی  ذکری بعمل آورده است.
در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ازابن ‌عمر(رض) آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ الله صلی الله علیه وسلم آیه:« تَبَٰرَكَ ٱلَّذِي بِيَدِهِ ٱلۡمُلۡكُ» (الملك: 1) را تلاوت‌ نمودند و چون‌ به: «أَيُّكُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗاۚ»  رسیدند، فرمودند: «از محرمات‌ الله تعالی بپرهیز و در طاعت‌ وی‌ بشتاب‌».

هـدف از خلقت انسان چیست؟
آیاهدف خلقت ازانسان تنها وتنها عبادت است ویا اهدافی دیگری هم دارد؟
در آیه دوم سوره مُلك  آمده است :«خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» اگر به فحوی  این نظر به اندازیم ؛در خواهیم  یافت که :الله تعالی مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك عمل بهترى داريد.
 همچنان در آيه دوازدهم سوره طلاق مى‌ فرمايد: «لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ» هدف از آفرينش، علم انسان به قدرت الهى است.
در جمع‌بندى کلی به مفاهیم اين آيات متبرکه بدین نتيجه مى‌رسيم كه هدف اصلى، بندگى الله تعالی  است، ليكن عبادت نيازمند معرفت است كه در جمله‌ «لِتَعْلَمُوا» بيان شده است و در عبادت كه همان پذيرفتن راه الهى و رها كردن راه‌هاى غير الهى است، انسان آزمايش مى‌شود كه در فهم آن درجمله‌ «لِيَبْلُوَكُمْ» بیان یافته است .
اگر سؤال به عمل اید که : اگر هدف از خلقت انسان عبادت بشر است، پس چرا اين هدف بطور كامل تحقق نيافته است؟
جواب: همین است که الله تعالی بارها در قرآن عظیم الشأن با زیبای بیان فرموده است: که اگر مى‌خواستيم، همه را به اجبار هدايت  می کردم و به بندگى خود در مى‌آوردم، امّا خداوند بشر را آزاد آفريد، تا آگاهانه و آزادانه، عبادت كند
.

مرگ چیست :
مرگ و زندگی مانند نور و تاریکی، سردی و گرمی، ضد همديگر هستند. در زبان عربی این دو اصطلاح هر یک با متضادش معرفی وتوضیح میگردد. بطور مثال در تعریف کلمه زندگی میـ‌گويند: زندگی، متضاد مرگ و زنده متضاد مرده است و جمع آن  ممات أَحیاء می باشد .(لسان العرب (1/ 774).
در تعريف مرگ گفته مي
ـ‌شود: مرگ متضاد زندگی است. مرگ در اصل به معنای سکون است. مي‌گويند: «كُلُّ مَا سَكَنَ فَقَد مَاتَ.» «هر چیز ساکنی مرده است.» بطور مثال می گویند زمانیکه  آتش کاملاً خاموش و به خاكسترمبدل شود ، مي‌گويند: «ماتَتِ النَّارُ مَوتاً» یا هنگام اتمام سردی و گرمی‌می‌گویند: «مات الحر و البرد». یا می‌گویند: «مَاتَتِ الخَمرُ» یعنی جوشش شراب و غليان آن فروکش کرد. پس مرگ بر چیزی اطلاق می‌گردد که روح نداشته باشد.(لسان العرب (1/ 774).
اگر اصل مرگ سکون و بی‌حرکتی است، پس اساس زندگی باید حرکت وجست وجو باشد.

ابن‌منظور در لسان العرب می‌گوید: کلمه  زنده، بر هر گویندۀ عاقلی اطلاق می‌گردد و گیاهی را زنده می‌گویند که تازه باشد و رشد کند. (.(لسان العرب (1/ 774).
زندگی انسان با دميدن روح معنوی در جسم فیزیکی در شكم مادر، و مرگ او با جدا شدن روح از جسم و قطع پیوند میان آن‌ها، روی می‌دهد؛ به گونۀ که با جدايي روح از جسم و رفتن به جهانی دگر، جسم دگرگون  می شود. (التذکرة، قرطبی (4).

مرگ بزرگ و مرگ کوچک:
خواب همانند مرگ است به همین جهت بزرگان علم و ادب خواب را رستاخیز کوچک می‌نامند. بنابراین خواب مرگ و برخاستن از آن زندگی دوباره است. الله تعالی می فرماید:«وَ هُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَ يَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ) (آیه 60 سورۀ انعام ) یعنی‏ او کسی است كه در شب شما را مي‌ ميراند و در روز زنده می‌گرداند و مي‌داند كه در روز چه مي‌كنيد.‏
در وخت خواب، روح انسان گرفته مي‌شود اگر الله تعالی بخواهد روح کسی را در خواب بگیرد، روح او را به جسم بر نمی‌ گرداند؛ ولی اگر نخواهد کسی را بمیراند، روحش را دوباره به جسمش بر می‌گرداند و زندگی تازۀ در او می‌دمد. طوریکه قرآن عظیم الشأن  می فرماید: «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى‌ عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى‌ إِلى‌ أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ  (آیه 42 سورۀ زمر ).
(الله است که جانها را در وقت مرگشان می‌گیرد، و نیز آن (جانی) که نمرده است (آنرا) وقت خوابش (می گیرد)، و (جانی را) که به مرگ آن حکم قطعی کرده است نگاه می‌دارد، و آن دیگر را تا زمان معینی باقی می‌گذارد، يقينآ در این امر نشانه‌های روشن و بزرگ الهی برای کسانی است که (در قدرت الله) فکر می‌کنند. )

پروردگار با عظمت ما در اين آيه بیان می‌دارد كه هر روحی، مرگی از نوع خواب یا مرگ کوچک را چشیده‌ است؛ اما آنکه با مرگ اصلی می ‌میرد.

واضح است که الله تعالی روح همۀ مرده‌ها را ( آن‌هایي که در خواب می‌میرند یا در حالت بیداری) نگاه مي‌دارد؛ ولی روح کسی را که هنوز زمان مرگش فرا نرسیده است، پس از بیداری به جسمش باز می‌گرداند.(برای تفصیل موضوع مراجعه شود به: (مجموع الفتاوي، ابن‌تیمیه (‏5/452)

از مرگ نمیتوان فرار کرد:
با تمام قوت ویقین کامل باید گفت که:مرگ امری حتمی وضروري و گریزناپذیر است و هيچ موجود زندۀ از آن مستثنا نیست.

طوریکه پروردگار با عظمت ما در( آیۀ 88 ، سورۀ قصص ) می فرماید:«...هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» ( همه چیز هلاک شونده است، جز وجه (ذات) او. سلطنت و حکم از او (نافذ) است و (همگی شما) به‌ سوی او باز گردانیده می‌شوید.)

وباز می فرماید: «وَ يَبْقى‌ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ » (آیۀ 27 ، سورۀ رحمن ) (‏‏‏هر آن‌چه كه بر روی زمين است، نابود ميـ‌گردد ‏و تنها ذات پروردگار با عظمت و ارجمند تو مي‌ماند و بس.‏).

وباز می فرماید: « كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ» (آیه 185 سورۀ آل عمران)  .(هركسى چشندۀ مرگ است. و بى گمان روز قيامت پاداش‌هاى شما به طور كامل پرداخت خواهد شد. پس هركس از آتش بر كنار شد و به بهشت وارد گشت، قطعاً رستگار است و زندگانى دنيا، جز مايۀ فريب نيست.

مرگ، پديدۀ واقعی براي انسان و جن است:
در صحيح بخاری از عبدالله‌بن‌عباس(رض) روايت شده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است: «‏أَعُوذُ بِعِزَّتِكَ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَالْجِنُّ وَالْإِنْسُ يَمُوتُونَ.»(صحیح بخاری، كتاب التوحيد (‏7383‏)‏. «‏به قدرت تو پناه می‌برم؛ تويی كه سوای تو معبودی شایستۀ پرستش وجود ندارد و تويی كه نمی ميری، و انسان و جن می ميرند.‏»

مرگ زمان مشخص دارد:
مرگ در زمان مشخصی می‌آید اما كسی نميـ‌تواند اززمان مشخص و مقرر شدۀ پروردگار تجاوز کند. الله تعالی اجل انسان را مقدر نموده و در لوح محفوظ ثبت کرده است و فرشتگان بزرگوار، آن‌ را در حالیکه انسان در شکم مادر قرار دارد، می‌نویسند؛ آن هنگام نه به تأخیر می‌افتد و نه لحظۀ پیشی می‌گیرد. اگر کسی به هر دلیلی بميرد، با همان اجلی خواهد مرد که در آغاز برای او مقرر گشته است. برای تاکید این امر آیات واحادیثی متعددی در این بابت وجود دارد . طوریکه می فرماید :«وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ كِتاباً مُؤَجَّلًا » (آیه 145 ، سورۀ آل عمران ) .( هيچ‌ كس جز به فرمان خدا نمى‌ميرد، (و اين) سرنوشتى است تعيين شده.).

وبازمی فرماید: «أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ».(سورۀنساء:78) (‏هركجا باشيد، مرگ شما را در مي ‌يابد اگرچه در برج‌هاي استوار باشيد.‏)

‏همچنان در( آیۀ  60 ، سورۀ واقعه ) آمده است: «‏نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ » ( ما در ميان شما مرگ را مقدر ساخته‌ ايم  و هرگز مغلوب نمى‌شويم و كسى بر ما پيشى نمى‌گيرد.).
در صحيح مسلم از عبدالله ‌بن‌مسعود (رض)  روایت شده است که: مادرمان ام‌ حبيبه فرمود: پروردگارا! تا من زنده‌ام، همسرم
رسولالله صلی الله علیه وسلم  و پدرم ابوسفيان و برادرم معاويه را زنده نگاه دار تا از وجود آنان بهره ببرم.
رسولالله صلی الله علیه وسلم صلی الله علیه وسلم در جوابش فرمود :‏«‏قَدْ سَأَلْتِ اللَّهَ لِآجَالٍ مَضْرُوبَةٍ وَأَيَّامٍ مَعْدُودَةٍ وَأَرْزَاقٍ مَقْسُومَةٍ لَنْ يُعَجِّلَ شَيْئًا قبل حِلِّهِ أَوْ يُؤَخِّرَ شَيْئًا عَنْ حِلِّهِ وَلَوْ كُنْتِ سَأَلْتِ اللَّهَ أَنْ يُعِيذَكِ مِنْ عَذَابٍ فِي النَّارِ أَوْ عَذَابٍ فِي الْقَبْرِ كَانَ خَيْرًا وَأَفْضَلَ‏»
‏( صحیح مسلم، كتاب القدر
(‏2663) مسند احمد (‏1/390، 413، 445)‏ (‏زمان مرگ تعیین ‌شده و روزهاي شمرده‌ شده و روزی تقسيم‌ گشته را ازالله تعالی خواستی. هرگز چيزي پيش و پس از فرارسیدن زمانش، روی نمی‌دهد. اگر از الله تعالی  می‌خواستی كه تو را از عذاب قبر و آتش دوزخ نجات دهد، خیلی بهتر بود.‏).

لحظات وزمان مرگ برای ما معلوم نیست:
بندگان هیچ اطلاعي از فرا رسيدن زمان مرگ خود را ندارند به جز الله يگانه، زمان مردن را نمي‌داند، زمان مرگ از جمله كليدهاي پنهانی است كه علم آن از حیطه قدرت الهی است.طوریکه در ( آیۀ 59 ، سورۀ أنعام ) می فرماید: «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلَّا هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ ».(کلیدهای غیب تنها نزد اوست. جز او کسی از غیب آگاهی ندارد. هر چه را که در خشکی و دریاست می‌داند. هیچ برگی از درختی نمی‌افتد مگر آنکه الله از آن آگاه است. و هیچ دانه ای در تاریکیهای زمین و هیچ ترى و خشکی نیست مگر اینکه (تفصیل آن) در کتاب مبين درج است. )

امام بخاری در صحيح خود از عبدالله‌ بن‌عمر(رض) روایت نموده است که : رسول‌الله‌ صلی الله علیه وسلم  می فرمود: «مَفَاتِيحُ الغَيبِ خَمسٌ لا يَعلَمُهُنَّ إلاّ اللهُ ،إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ (آیه 34 سوره لقمان )(بى‌گمان آگاهى از زمان (برپايى قيامت) مخصوص الله است، و اوست كه باران را نازل مى‌كند، و آنچه را در رحم‌هاست مى‌داند، و هيچ كس نمى‌داندكه فردا چه به دست مى‌آورد، و هيچ كس نمى‌داند كه در چه سرزمينى مى ‌ميرد، همانا خداوند عليم و خبير است.) (صحیح بخاري، كتاب التفسير (4627).
امام احمد، ترمذی و برخی دیگر، از بسیاری از صحابه  روایت کرده‌ اند که رسول الله صلی الله علیه وسلم  فرمود: «‏إِذَا أَرَادَ قَبْضَ رُوحِ عَبْدٍ بِأَرْضٍ، جَعَلَ لَهُ فِيهَا أَوْ قَالَ بِهَا حَاجَةً.‏»( ‏هرگاه الله بخواهد روح بندۀ را در سرزمينی بگیرد، نیازش را در آن سرزمین قرار می‌دهد.، تا براي تأمين نيازش به آن‌جا برود و مرگ به سراغش بیايد.) (سلسلة الأحاديث الصحيحة، آلباني (1221)
ودر اخیر این مبحث توجه خوانندگان را به فهم عالی این حدیث جلب میدارم :
در حدیث مرفوعی به روایت از حضرت عمار بن یاسر آمده است که :«کفی بالموت واعظا وکفی بالیقین غنی » (یعنی موت برای وعظ ویقین برای استغنا کافی است . )
(رواه الطبرانی .)
.
مقصود این است که مشاهدۀ مرگ دوستان وعزیزان بزرگترین واعظی است ، پس کسی که از این، متاثر نمی شود، متاثر شدن او از چیزی دیگر، بسیار مشکل است، وکسی که الله به او ثروت ایمان ویقین عنایت فرموده است، هیچ غنا وبی نیازی با او برابر نیست.

ربیع بن انس فرموده است که :مرگ برای بیزاری انسان از دنیا ورغبت به سوی آخرت، کافی است.

« الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَا تَرَى فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِنْ فُطُورٍ» ﴿۳

آن خدایی  که هفت آسمان را  به طبقاتی (منظم و هماهنگ) آفريد، در نظم خلقت  پروردگاررحمان  هیچ بی‌نظمی و نقصان نمی‌بینی، باز بارها به دیده عقل بنگر تا هیچ نقص و خلل هرگز در آن توانی یافت؟(۳)

لغتنامه:
«سَبْعَ سَمَاوَاتٍ»:آسمان هفت گانه (ملاحظه شود سورۀ های: بقره ، اسراء، مؤمنون).
«طِبَاقاً»: جمع طَبَق، یا طَبَقَه، یکی فوق دیگری. یکی برتراز دیگری.یا این که همچون مُطابقه، مصدر باب مفاعله است و به معنی موافق و مرتبط و همآهنگ و هم‌آوا با یکدیگر است.

در مفهوم طبقه به اساس فکر انسانی و شناخت ما از ماحول همان منازل تعمیرات و طبقات آن است در حالیکه این مفهوم وسیعتر و مشخصات دیگری غیر ازین طبقۀ منازل داشته میتواند و دارد.

«طِبَاقٗا»: هر آسمان بر فراز دیگری است.
«تَفَ
ٰوُت»: اختلاف و عدم تناسب.

«تَفَاوُتٍ»: عیب و نقص. خلل و رخنه. ناسازگاری و ناخوانی. نظم و نظام شگفت‌انگیز بر الکترون، پروتون، اتم، زمین، منظومه شمسی، منظومه‌های دیگر، کهکشان راه شیری، کهکشانهای دیگر، و ... حاکم است، و همه جا قانون است و حساب، و همه جا نظم است و برنامه ... هرچه انسان در جهان آفرینش دقّت کند کمترین خلل و ناموزونی در آن نمی‌ بیند.

«فُطُورٖ»: شکاف‌ها یا خلل و نابسامانی.

«فُطُورٍ»: جمع فَطْر، درز و شکاف. مراد خلل و رخنه است.

« ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِيرٌ» ﴿۴

باز دوباره به چشم بصیرت دقت کن (خواهی دید که) چشم در حالیکه خسته و ناتوان است به سویت باز می‌گردد. (۴)

لغتنامه:
«کَرَّتَیْنِ»: دو بار. در اینجا تثنیه برای کثرت است. یعنی بارها و بارها.
«یَنقَلِبْ»: باز می‌ گردد. بر می‌ گردد.
«
خَاسِئٗا»: خوار و ذلیل از نیافتن خلل و نابسامانی.
«حَسِیرٌ»: او از کثرت مراجعت خسته و مانده است. هدف اینکه  انسان هر اندازه بنگرد خلل و رخنۀ پیدا نمی‌ کند، و هر بار که به تحقیق بپردازد و بر معلومات خود بیفزاید، دچار سرگشتگی و حیرت بیشتر می‌ گردد
.

« وَلَقَدْ زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَجَعَلْنَاهَا رُجُومًا لِلشَّيَاطِينِ وَأَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابَ السَّعِيرِ »﴿۵

همانا ما آسمان دنیا را با چراغ هایی زینت دادیم  و آنها را (وسیلۀ) تیرباران کردن شیطان‌ها آماده کردیم، و برای آنان [در آخرت] آتشی افروخته، آماده کرده ایم. ( 5 )
قبل از همه باید گفت که:
شیطان دشمن قسم خوردۀ انسان  است و بر هر شخصی واجب است در هر حالتی که باشد ، خود را از ترس وخوف ابلیس دور نگه دارد.

لغتنامه:
«بِمَصَٰبِيحَ »: به ستاره‌های درخشان. «مصباح» از «صبح»، وسيلۀ است كه شب را همانند صبح، روشن كند، مانند چراغ.
«
رُجُومٗا لِّلشَّيَٰطِينِ»: وسیله طرد شیاطین با پرتاب شهاب‌ از ستارگان بر آنها.
«السَّمَآءَ الدُّنْیَا»: آسمان نزدیک. (ملاحظه شود سورۀ های : صافّات . «زَیَّنَّا السَّمَآءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ»و(سورۀ  فصّلت). «رُجُوماً»: جمع رَجْم، مصدر است و به معنی اسم مفعول، یعنی چیزی که همچون سنگ انداخته می ‌شود. اشاره به شهابها است که باقیمانده ستارگانی است که طیّ حوادثی متلاشی شده‌ اند و از یک سوی آسمان به سوی دیگر پرتاب می‌ شوند (ملاحظه شود سورۀ  حجر و سورۀ  صافّات )
.

خوانندۀ محترم!
در آیۀ  فوق سه تعبير در مورد ستارگان آسمان به عمل  آمده است:
آول : مصباح و چراغ؛
دوم : زينت وجلوه؛
سوم : رجم شياطين
.
همچنان درآیۀ مبارکه ستارگان‌ بمثابه زینت‌ و آرایشی‌ برای‌ آسمان‌ دنیا معرفی شده است.
هکذا هدف از خلقت ستارگان بنابر آیات قرآنی سه چیز است: زینت آسمان، راهنمای مسافران و رجم کنندۀ شیاطین.

 همچنان در ( آیه 97 سوره انعام ) بعد از اینکه به نعمت وجود ستارگان اشاره بعمل اورده می فرماید :« وَ هُوَ الَّذی جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ»( و الله آن ذاتی است که برای شما ستاره‌ها را آفرید، تا به وسیله آن در تاریکی‌های خشکی و تاریکی‌های بحر، راه یاب شوید.)

درروایتی أبو الخطاب قتادة بن دعامة بن عکابة الدوسی می فرماید :  «خداوند متعال ستارگان‌ را برای‌ سه‌ حکمت‌ آفرید:
1ـ زینتی‌ برای‌ آسمان‌.
2ـ رمانندۀ (راندن ) برای‌ شیاطین‌
  نشانه‌هایی‌ که‌ به‌ وسیله‌ آن‌ها در بر(خشکی‌ ) و بحر راهیابی‌ می‌شود».

(قابل تذکر که شمامیتوانید مبحث استراق سمع رادرسورۀ جن به تفصیل مطالعه فرماید.)

یادداشت کوتاه:
أبو الخطاب قتادة بن دعامة بن عکابة الدوسی (61 هجری 118 هجری ، 680 ـ 736 میلادی ) یکی از معروفترین علماء عصر خویش بود که درزبان شناسی، تأریخ عرب  نسب شناسی، درعلم  حدیث، در شعر، تفسیر نبوغ بینظیری داشت.او در شهر بصره زندگی می کرد نابینا بود.
امام احمد بن حنبل در بار
ۀ شخصیت وبخصوص حافظۀ  قوی اش می فرماید: «او با حافظه‌ ترین اهل بصره بود و چیزی نمی‌ شنید مگر اینکه آن را حفظ می ‌کرد، من یک بار صحیفهٔ جابر را برای او خواندم و اوآنرا درحفظ خویش گرفت.» حافظهٔ او در طول تاریخ  بین علماء بحیث ضرب‌المثل  استفاده می شد. متاسفانه او به مرض طاعون در عراق در گذشت .الله تعالی اوراغریق رحمتش کند . وجنت فردوس نصیب اش گردد.

«وَلِلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ» ﴿۶
وبرای کسانی که به پروردگارشان کافر شدند، عذاب دوزخ است و بد بازگشتگاۀ است.
( 6 )
 
لغتنامه:
«بِئْسَ الْمَصِیرُ»: (ملاحظه شود سورۀ: بقره ،وسورۀ آل‌عمران ) ونباید فراموش کرد که:

کافران عاقبتى بد در پيش دارند. که همانا «جَهَنَّمُ » است.
«صَير» بازگشتن، رجوع، انتقال،تحوّل، رسيدن، گرديدن، «مصير» بازگشت، مکان بازگشت، بازگشتگاه.(ترجمان القرآن جرجانی صفحه 89 )

«إِذَا أُلْقُوا فِيهَا سَمِعُوا لَهَا شَهِيقًا وَهِيَ تَفُورُ »﴿۷
هنگامی که در آن افکنده شوند از آن در حالی که در جوش و فوران است، صدایی هولناک و دلخراش می شنوند. ( 7 ) 
«أُلْقُوا» از «القاء» به معناى پرتاب شدن بدون اختيار است.
«
شَهِيقٗا»: «شَهِيقٌ» به زشت ‌ترين و ناخوشايندترين صداها، مانند آواز خر.
حضرت ابن‌ عباس‌ (رض) می فرماید : «آواز جهنم‌ در هنگام‌ افگندن‌ کفار در آن‌، همچون‌ آواز خر است‌ آن‌ گاه‌ که‌ از دیدن‌ جو دم‌ بر می‌ آورد و نفس‌ نفس‌ می‌ زند و سپس‌ عرعر تندی‌ می ‌کشد که‌ همه‌ کس‌ از شنیدن‌ آن‌ بر خود می ‌لرزد». «و آن‌ برمی‌جوشد» یعنی: دوزخ‌ بر دوزخیان‌ همچون‌ جوشیدن‌ دیگ‌ برمی‌ جوشد.
«تَفُورُ» از فوران، بيانگر شعله‌هاى عظيم دوزخ است كه مى‌ جوشد و بالا مى‌آيد
. (ناگفته نباید گذاشت که :صداى ناخوشايند «شَهِيقٌ» از خود دوزخ است، «لَها شَهِيقاً» و اهل دوزخ نيز شهيق دارند، طوریکه در ( آيه 106 سوره هود) آمده است : «أَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ ».(امّا (آن) كسانى كه بد بخت شده‌ اند، پس در آتش (اند و در آنجا) نالۀ (زار) و خروشى (سخت) دارند.
زفير: زفير به درون كشيدن نفس است با صوت توأم با اندوه . اصل آن، به معنى سختى است
.
شهيق: صداى فظيعى بد ونا خوش ایند است كه ازدرون و جوف  انسان خارج مى‏ شود با نفس كشيدن، زجاج گويد زفير و شهيق از صداى انسانهاى غمگين است. (قاموس قرآن).

« تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ كُلَّمَا أُلْقِيَ فِيهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ » ﴿۸
نزدیک است (دوزخ) از شدّت غضب پاره پاره شود هر زمان یکه گروهی در آن  انداخته می‌شوند، نگهبانان دوزخ از آنها می‌پرسند: «مگر بیم‌دهنده الهی به سوی  شما نیامد؟! ( 8 ) 
لغتنامه:
«تَکَادُ تَمَیَّزُ»: نزدیک است از هم شکافته و پاره‌ پاره شود. کمی ‌مانده است که بترکد. «مِنَ الْغَیْظِ»: بر اثر خشم. «خَزَنَتُهَا»: نگهبانان دوزخ (ملاحظه شود سورۀ: تحریم)
«
فَوۡجٞ»: جماعتی از کفار.
«أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ»:
خواننده محترم ! باید گفت که : عذاب الهى بعد از اتمام حجت است. نباید فراموش نماید هر شخصیکه به سن شصت سالگی برسد، حجت خداوند بر او تمام شده است: حضرت ابوهريره (رضي الله عنه) می گويد: نبی اكرم  صلي الله عليه وسلم  فرموده است: «الله متعال براي شخصی که  اجلش را به اندازه اي به تأخير بيندازد كه به شصت سالگي برسد، هيچ عذري باقي نگذاشته است».(صحيح البخارى:6419)
قابل تذکر است که الله تعالی  هیچ قومی را هلاک نمی‌کند مگر آن که دعوتگرانی را به‌
سوی شان بفرستد تا بازدارنده از فساد و تمام ‌کنندۀ حجت بر آنان باشد: «لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةُۢ بَعۡدَ ٱلرُّسُلِۚ»(سورۀالنساء: 165).
یک مباحثه کوتاه دوزخیان با شیطان:
قبل از همه باید گفت آنعده از کسانی که گمراه می شوند و شیطان بر آنها تسلط می یابد، کسانی هستند که اهل اخلاص نیستند، و از جمله کسانی اند که ازشیطان پیروی کرده اند، چنانکه می فرماید: « إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ »(آیه 42 سوره حجر )( همانا براى تو بر بندگان (برگزيده) من تسلطّى نيست، مگر از گمراهانى كه تو را پيروى كنند.) در جمله « تو را بر بندگان‌ من‌ تسلطی‌ نیست‌» هدف اساسی  از بندگان در آیه مبارکه «همانا بندگان ‌بااخلاص‌ خداوند هستند«
ولی کسانی ‌از گمراهان‌ که‌ از تو پیروی‌ کنند،
 مطابعت شان به سرحدی می رسد که در نتیجه زمام امور خویش را به دست شیطان می سپارند وشیطان هم آنان را به‌ وادی‌ های‌ گمراهی‌ و سرانجام‌ به‌ دوزخ‌ میرسانند.
پس‌
 گفته می توانیم شیطان بر بندگانی سلطه دارد که به کفر او راضی هستند و با طیب خاطر از وی پیروی می کنند. طوریکه در (آیۀ 100 ، سورۀ نحل )  می فرماید:« إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِینَ هُم بِهِ مُشْرِکُونَ» یعنی: ‏ تنها تسلّط شیطان بر کسانی است که او را به دوستی می‌ گیرند (یعنی: از او در وسوسه‌هایش‌ اطاعت‌ کرده‌ و خداوند را نافرمانی‌ می‌ کنند) و به ‏واسطه او شرک می ‌ورزند.
 شیطان روز قیامت خطاب به پیروان خود که آنان را گمراه کرده و به نابودی کشانده است، می‌گوید: « وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلاَ تَلُومُونِی وَلُومُواْ أَنفُسَکُم» (سورۀ ابراهیم 22). یعنی: ‏و من بر شما تسلّطی نداشتم (و کاری نکردم) جز این که شما را دعوت (به ‏گناه و گمراهی) نمودم و شما هم (فریب وسوسه مرا خوردید) و دعوتم را ‏پذیرفتید، بنابراین، مرا سرزنش نکنید؛ خود را سرزنش کنید. ‏
این آیه نشانگر آنست که خداوند متعال قدرت و توانی را به‌ شیطان نداده‌ است که‌ با اجبار و اکراه مردم را به کفر و گمراهی بکشاند، زیرا کسانی که مخلص باشند یعنی عبادتهای خویش را خالصانه برای الله متعال قرار دهند و تنها برای رضای او زندگی کنند و کسانی که از شیطان پیروی نکنند (یعنی از محرمات و قبیحات که شریعت آنها را نهی کرده ولی شیطان انسان را به سوی آنها دعوت می کند، پرهیز و دوری می کنند) چنین کسانی جز وسوسه ای از جانب شیطان مورد تهاجم واقع نمی شوند، یعنی تنها کاری که از دست شیطان ساخته است، وسوسه و زینت دادن گناهان است، ولی انسانهای مخلص و صالح به این وسوسه ها جواب رد می دهند و شیطان را مایوس می گردانند از اینکه ایمانشان را به کفر مبدل گردانند و جزو گمراهان شوند، پس مراد از «گمراهان» یعنی کسانی که ایمانشان را به کفر و شرک مبدل گردانند، ولی انسانهای مخلص ایمان خود را نگه می دارند، زیرا آنها از شیطان و وسوسه های او پیروی نمی کنند، از اینرو خداوند نیز آنها را حمایت می کند و بر ایمان می میرند.
در نتیجه باید گفت:
 شیاطین بر انسانهای مؤمن و مخلص و صالح تسلطی ندارند که بخواهند آنها را به کفر و گمراهی بکشانند، زیرا الله تعالی  آنها را به سبب بندگی کردن و عبادت خالصانه پروردگار و اطاعتشان از دستورات او یاری ‏نموده و از شر شیطان در امان نگاه داشته است. و انسان مؤمن آنکسی است که به اسلام و قرآن و رسالت پیامبر صلی الله علیه وسلم و روز رستاخیز ایمان آورده و انسان مخلص کسی است که تنها رضای الله تعالی را مد نظر دارد و بخاطر او زندگی می کند و بخاطر او می خوابد و بخاطر او می میرد، و از ریاء بدور هستند:«
 قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» (سورۀانعام 162)؛ بگو: «نماز و تمام عبادات من، و زندگی و مرگ من، همه برای خداوند پروردگار جهانیان است. یعنی: خاص‌ و خالص‌ برای‌ اوست‌. یگانه راه حاصل نمودن اخلاص اصلاح نیت است، وهرگاه نیت خود را درست نماییم و ‏همیشه در نیت ما رضای خدای عزوجل نهفته باشد، ومخلوقات را در هنگام برنامه ریزی امور ‏اخروی از نظر دور داریم اخلاص حاصل میگردد. اخلاص انجام دادن هر عبادت فیصد بخاطر رضای الله جل جلاله میباشد. کسانیکه تمامی ‏امورشان را بخاطر رضای  الله  جل جلاله انجام میدهند درحقیقت بنده گان مخلص الله جل ‏جلاله میباشند.‏و انسان صالح کسی است که از اوامر الله و رسولش اطاعات کرده و از گناهان دوری می کند. چنین انسانی با این صفات است که شیطان بر او تسلطی ندارد تا بخواهد او را به دایره کفر و شرک و ضلالت سوق دهد، بجز اینکه وی را وسوسه کرده و گناهان را برایش می آراید تا وی را به آنها داخل گرداند ولی او وسوسه شیطان را با یاد الله رد می کند و اگر در دام گناه هم بیافتد زود توبه می کند و دیگر سراغ آن نمی رود تا اینکه سرانجام با ایمان و عمل صالح از دنیا می رود.

نهایتاً وبه اصطلاح  در یک کلام باید گفت:الله تعالی شیاطین را بر انسانی با ایمان و با اخلاص که توکلشان به خداست، مسلط نکرده است و خداوند هرگز شیطان را بر بندگان خود مسلط نمی کند تا اینکه بنده خود به‌ ‏وسیلۀ شرک و پیروی از شیطان در انجام گناهان و حرامها و کفر دَرِ تسلط وی را بر خود نگشاید، ‏‌آنگاه از ‏جانب خداوند بر او مسلط می شود و در نتیجه شیطان آنها را به سوی ارتکاب گناهان ‏کشانده و به طرف جهنم سوق می دهد.

«قَالُوا بَلَى قَدْ جَاءَنَا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنَا وَقُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلَالٍ كَبِيرٍ» ﴿۹

می گویند: بلی! چرا بیم دهنده ای نزد ما آمد ولی  ما (دعوت او را) انکار کردیم  و گفتیم: الله چیزی را نازل نکرده است. جز این نیست که شما در گمراهی بس بزرگ هستید. ( 9 ) 

لغتنامه:
«ضَلالٍ کَبِیرٍ»: گمراهی عظیم.
«ضالّ» با توجّه به معنای لغوی و کاربرد آن در شماری از آیات قرآن، به کسی گفته می ‌شود که به هدایت آسمانی راه ندارد و این هدایت آسمانی اعم از آگاهی از اسرار غیب یا بهره‌ مندی از وحی الهی است
.

«ضلال» به هر نوع  ‌انحرافی اطلاق می گردد فرق نمی کند که این گمراهی از راه راست چه به صورت عمدی باشد و چه سهوی، کم باشد ویاهم زیاد .

 

خوانندۀ محترم!

درآیۀ متبرکه الله تعالی ما انسانها را از اعترافات كافران درروز قيامت چنین آگاه می

نماید:
اولین اعتراف کافران را که دربدو آیه بدان اشاره شد آمده است :«بَلى‌ قَدْ جاءَنا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنا»،کافران سر انجام به سرافگند گی خویش اعتراف واقرار می نمایند که : بلی انبیاء
نزد ما آمدند« فَكَذَّبْنا»ولی ما آنرا نه تنها تکذیب کردیم بلکه به اهانت شخص خودشان  وپیغام الله جل جلاله  را که برای ما ابلاغ می نمودند پرداختیم، آنرا نه تنها انکار بلکه انبیاء را نیز به باد تمسخر می گرفتیم .
عقل واقعى آن است كه انسان حق را بشنود، آنرابپذيرد و پيروى كند تا از قهر الهى خود را نجات دهد.

دوهمین مبحث که در آیه فوق مورد بحث قرارگرفته همانا اعتراف کافران که در جمله :«لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ» به عدم تعقل وعدم استماع شان به کلام حق که برای شان بیان می شد.
وسومین اعتراف کافران در آیۀ متبرکه همانا اقرار به گنهکار بودن شان است که ازجمله
«فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ» به وضاحت معلوم می شود.
نباید فراموش کرد که: روحيۀ  لجاجت به جايى مى‌ رسد كه گمراهان، به پيامبران الهى نسبت گمراهى مى‌ دهند، آنهم گمراهى بزرگ! «إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلالٍ كَبِيرٍ».
همچنان قابل یاد آوری است که
اعتراف به گناه در دنيا ممكن است سبب عفوبرای انسان شود، ولى نباید فراموش کرد که: اعتراف به گناه در آخرت هیچ فایدۀ به حال انسان نمی رساند.
کافران باید بدانند که در روز قیامت: هم محکوم به شكنجه وعذاب جسمى مى‌شوند: «اصحاب السعير»، و هم محکوم به شكنجه به عذاب روحى. «سحقا» می شوند ودر نهایت از رحمت الهی دور ومحروم می گردد.

کافران به گناه خویش معترف اند:
در (آیۀ 31 ، سورۀ سبأ)  آمده است: « وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لَوْ تَرى‌ إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلى‌ بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ »(و كسانى كه كافر شدند گفتند: ما نه به اين قرآن و نه به آن (كتابى) كه پيش از آن بوده است، هرگز ايمان نخواهيم آورد. (و تعجب مى‌ كنى) اگر ببينى وقتى كه ستمگران (مشرك) در پيشگاه پروردگارشان بازداشت شده‌اند در حالى كه بعضى با بعضی ديگر جدل و گفتگو مى‌كنند (و گناه خود را به گردن يكديگر مى‌اندازند.) كسانى كه ضعيف نگاه داشته شده‌ا ند (زير دستان) به مستكبران مى‌ گويند: اگر شما نبوديد، حتماً ما مؤمن بوديم.).
همچنان در (آی
ۀ 32 ، سورۀ سبأ ) می افزاید: «قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناكُمْ عَنِ الْهُدى‌ بَعْدَ إِذْ جاءَكُمْ بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمِينَ) ((امّا) كسانى كه استكبار ورزيدند به مستضعفان گويند: آيا ما شما را از هدايتى كه به سراغتان آمد باز داشتيم؟ بلكه شما خود گناهكار بوديد.).
همچنان در (آیات 42 الی 47
، سورۀ مدثر ) می خوانیم:«ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ ، قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ ، وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ ،وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِينَ ، وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ، حَتَّى أَتانَا الْيَقِينُ » .( چه چيز شما را روانه دوزخ كرد.گويند: ما از نمازگزاران نبوديم. و افراد مسكين را اطعام نمی دادیم و با اهل باطل در سخنان باطل فرو مى ‌رفتيم. و پيوسته روز جزا را تكذيب مى‌ كرديم تا آن كه مرگ به سراغ ما آمد).
هکذا در (آی
ۀ 37 ، سورۀ اعراف ) می فرماید:«فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‌ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ أُولئِكَ يَنالُهُمْ نَصِيبُهُمْ مِنَ الْكِتابِ حَتَّى إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا يَتَوَفَّوْنَهُمْ قالُوا أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَ شَهِدُوا عَلى‌ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرِينَ» (پس كيست ستمگارتر از كسى كه بر خداوند دروغ بندد، يا آيات او را تكذيب كند؟ آنان بهرۀ خود را از (دنيا به مقدارى كه در) كتاب (الهى كه براى آنان نوشته شده) خواهند برد، تا آنكه چون فرستادگان ما براى گرفتن جانشان به سراغ آنان آيند گويند: كجاست آنچه (و آنكه) به جاى خداوند مى‌خوانديد؟ گويند: همه از ديد ما ناپديد ونابود شدند. و آنان عليه خود شهادت مى‌دهند كه كافر بوده‌ اند.).

«وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ »﴿۱۰

و می گوینداگر ما گوش شنوا داشتيم، و یا تعقل می‌کردیم در میان  دوزخیان قرار نمی‌گرفتیم. ( 10 ) 
لغتنامه:
«نَسْمَعُ»: مراد از شنیدن، شنیدن آگاهانه است .
«السَّعِیرِ»: اين کلمه در اصل به معناى افروخته شدن چيزى و بالا آمدن آن است. بدين جهت به آتشى كه زبانه مى كشد و بالا مى آيد، «سعير» گفته مى شود.(ملاحظه شود سورۀ: حجّ وسورۀ  لقمان ) همچنان «سعير» گاهى در توصيف آتش دوزخ بكار رفته است.
کلمه  «سعير»، شانزده بار وکلمه «سُعِّرتْ» يك بار در قرآن عظیم الشأن آمده است.
اصحاب سعیر: دوزخیان
، جهنمیان.(از فحوای آیه مبارکه این واقعیت بیان می شود که : كفّار دررروز قيامت هم شكنجه جسمى مى‌شوند: «اصحاب السعير»، هم شكنجه روحى.
که همانا «سُحْقاً»: دور شدن از رحمت الهی .

«فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقًا لِأَصْحَابِ السَّعِيرِ »﴿۱۱

اینجاست که به گناه خود اعتراف می کنند. پس لعنت باد دوزخيان را( 11 )

لغت نامه:

«فَسُحۡقٗا»: از رحمت و بخشش دور باد.

«سُحْقاً»: دور شدن از رحمت الهی .

رحمت الهی وسیع وگسترده است، که شامل حال همه بشریت وسایر مخلوقات می گردد.
« وَ رَحْمَتی‏ وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ء » (اعراف، 156) .(رحمتم همه چیز را فراگرفته است.)
ولی هستند تعداد از انسانها که به جای شکر وسپاس در برابر نعمت های الهی متاسفانه با ارتکاب گناهانی خود را از دایر رحمت الهی دور می سازند.
ناگفته نباید گذاشت که : دوری از رحمت الهی دارای درجاتی است یعنی  به شدت گناهی که از انسان سر می‌ زند بستگی دارد. هرچه گناه انسان  بیشتر و سنگین‌تر باشد، دوری از لطف و رحمت حق بیشتر خواهد بود.

کسانیکه از لطف ورحمت الهی محروم  اند عبارتند از:
اول: کافران:
اشخاصیکه  با دیدن آیات روشن الاهی، و روشن شدن حق، باز هم دست از لجاجت بر نمی‌ دارند و آیات الهی را انکار می‌ کنند ، طوریکه قرآن عظیم الشأن در(آیه 137 سورۀ نساء ) می فرماید : «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبیلا» ( کسانى که ایمان آوردند، سپس کافر شدند، باز هم ایمان آوردند، و دیگر بار کافر شدند، سپس بر کفر خود افزودند، خدا هرگز آنها را نخواهد بخشید و آنها را به راه (راست) هدایت نخواهد کرد.
وباز در (آیه104 سورۀ  نحل) می فرماید :«إِنَّ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ لا یَهْدیهِمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیم»( به یقین، کسانى که به آیات الهى ایمان نمى‌‏آورند، خدا آنها را هدایت نمى ‌‏کند و براى آنان عذاب دردناکى است
.
دوهم:
مشرکین: قرآن عظیم الشأن در (آیۀ48، سورۀ نساء ) می فرماید: « إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُأَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرى‏ إِثْماًعَظیماً»
 ( خداوند (هرگز) شرک را نمى‌‏ بخشد! و پایین‌‏تر از آن‌ را براى هر کس (بخواهد و شایسته بداند) مى‌‏ بخشد. و آن کسى که براى خدا، شریکى قرار دهد، گناه بزرگى مرتکب شده است
.
سوم
: منافقین: الله تعالی در( آیه 68 سورۀ توبه) می فرماید :«وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها هِیَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقیم  »
( خداوند به مردان و زنان منافق و کفّار، وعده آتش دوزخ داده جاودانه در آن خواهند ماند(همان براى آنها کافى است!) و خدا آنها را از رحمت خود دور ساخته و عذاب همیشگى براى آنها است
.)
چهارم:
مستکبران: طوریکه پروردگار با عظمت ما می فرماید :«وَ أَمَّا الَّذینَ اسْتَنْکَفُوا وَ اسْتَکْبَرُوا فَیُعَذِّبُهُمْ عَذاباً أَلیماً»( سورۀ نساء، 173.)( و آنها را که ابا کردند و تکبّر ورزیدند، مجازات دردناکى خواهد کرد.) (کبر عبارت از آن  حالتی که  آنسان خود را بالاتر از دیگری ببیند و اعتقادِ برتری‌ِ خود را بر غیر داشته باشد. ویا اینکه تکبر یعنی خود بزرگ بینی. یعنی این که من خودم را بزرگ پنداشته و از دیگران بالاتر بدانم. ضد صفت غرور و تکبر تواضع و فروتنی است.

پنجم: مرتدین:طوریکه الله تعالی می فرماید: «کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ» (آل عمران، 86. ) (چگونه خداوند جمعیّتى را هدایت مى‏‌کند که بعد از ایمان و گواهى به حقّانیّت رسول لله صلی الله علیه وسلم و آمدن نشانه‌‏هاى روشن براى آنها، کافر شدند؟ و خدا، جمعیّت ستم‌ کاران را هدایت نخواهد کرد.

ششم: متکبرین:قرآن عظیم الشأن در (آیۀ  72 ، سورۀ زمر) می فرماید « قیلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرینَ» (به آنان گفته مى‌‏شود: از درهاى جهنّم وارد شوید، جاودانه در آن بمانید چه بد جایگاهى است جایگاه متکبّران.)
هفتم
: ظالمان وستم گران: طوریکه قرآن عظیم الشأن در (آیۀ 97 ، سورۀ نساء) می فرماید: «إِنَّ الَّذینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی‏ أَنْفُسِهِمْ قالُوا فیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصیراً» ( کسانى که فرشتگان (قبض ارواح)، روح آنها را گرفتند، در حا لیکه‌ به خویشتن ستم کرده بودند، به آنها گفتند: شما در چه حالى بودید؟ (و چرا با اینکه مسلمان بودید، در صفِ کفّار جاى داشتید؟)، گفتند: ما در سرزمین خود تحت فشار و مستضعف بودیم. آنها [فرشتگان‏] گفتند: مگر سرزمین الله، پهناور نبود که مهاجرت کنید؟ آنها (عذرى نداشتند) و جایگاهشان دوزخ است و سرانجام بدى دارند.

قابل تذکر است که در حدیث‌ شریف ‌آمده‌ است‌: «لن‌ یهلک‌ الناس‌ حتی‌ یعذروا من‌ انفسهم: مردم‌ هرگز نابود ساخته ‌نمی‌ شوند تا اینکه‌ از جانب‌ خویش‌ عذر نمایانده‌ شوند. یعنی: حجت‌ علیه‌ آنان ‌ثابت‌ گردد و خود نیز به‌ جرم‌ خویش‌ اعتراف‌ کنند.
همچنین‌ در حدیث‌ دیگری آمده ‌است‌: «
لا يدخل‌ أحد النار إلا وهو يعلم‌ أن‌ النار أولي‌ به‌ من‌ الجنة». «هیچ‌ کس‌ به ‌دوزخ‌ داخل‌ نمی شود مگر اینکه‌ می‌ داند که‌ دوزخ‌ به‌ او از بهشت‌ سزاوارتر است»                                                                   

«إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ» ﴿۱۲

بی تردید کسانی که در نهان از پروردگارشان می ترسند برای آنان آمرزش و پاداشی بزرگ است. ( 12 )
لغت نامه:

«بِالْغَیْبِ»: در نهان. دور از چشم مردم. بدون این که خدا را ببینند.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «سبعة‌ يظلهم ‌الله‌ تعالي‌ في‌ ظل‌ عرشه‌ يوم‌ لا ظل‌ إلا ظله‌ ... منهم‌: ورجل‌ دعته‌ امرأة‌ ذات‌ منصب ‌وجمال‌ فقال: إني‌ أخاف‌ الله‌ ورجل‌ تصدق‌ بصدقة‌ فأخفاها حتي‌ لا تعلم‌ شماله‌ ما تنفق ‌يمينه‌ هفت‌ کس‌اند که‌ خداوند متعال‌ ایشان‌ را در روزی‌ که‌ سایۀ جز سایه‌ ‌وی‌ نیست‌، در سایه‌ عرش‌ خود جای‌ می‌دهد ... و از جمله‌ ایشان‌ مردی‌ است‌ که ‌زن‌ صاحب‌ جاه‌ و جمالی‌ او را به‌ سوی‌ خود می‌ خواند ولی‌ آن‌ مرد می ‌گوید: من‌ (این‌ کار بد را نمی ‌کنم‌ زیرا) از خداوند  می‌ ترسم‌. و از جمله‌ ایشان‌ مردی‌ است‌ که‌ صدقۀ می‌ دهد و آن‌ را مخفی‌ می‌ دارد تا بدانجا که‌ دست‌ چپ‌ وی‌ پی ‌نمی ‌برد به‌ آنچه‌ که‌ دست‌ راستش‌ انفاق‌ می‌ کند».

«وَأَسِرُّوا قَوْلَكُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ »﴿۱۳

و [اگر] گفتار  خود را پنهان داريد يا آشكارش سازید (تفاوتی نمی‌کند)در حقيقت وى به راز دلها آگاه است ( 13 ) 

لغتنامه:
«أَسِرُّوا»:  نهان کردند وپنهان  می باشد .
جمله « إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُور» چندین بار در قرآن عظیم الشأن تکرار یافته است، مفهوم «ذات الصدور» این است که الله تعالی صاحب و مالک قلب ها است واز آن با خبر است، در ضمن این جمله کنایه از عقاید و نیات انسان‌ها است چرا که اعتقادات و نیات هنگامى که در قلب مستقر شوند گویى مالک قلب انسان می ‌گردند و بر آن حکومت می‌کنند و به همین دلیل این عقاید و نیات صاحب و مالک قلب انسان محسوب می‌ شود.
در این جمله به انسانها میرساند که : چگونه ممکن است که الله تعالی  از اسرار درون قلب ها  بی‌ خبر باشد در حالی‌که تمام اسرار زمین و آسمان و غیب عالم هستى براى او آشکار است؟ این آیه در حقیقت هشدارى است به همه مؤمنان که در اخلاص نیات خویش بکوشند و جز خدای متعال کسى را در نظر نداشته باشند که اگر کمترین ناخالصى در نیت و انگیزه آنها باشد، او که از همه غیب‌ ها آگاه است آن‌ را می‌ داند و بر طبق آن جزا می‌ دهد با انسان بر اساس آنچه در باطن نهفته دارد، از عقاید و اعمال معامله می‌کند و بر طبق آن محاسبه می‌ نماید، چه اینکه‌ ظاهر انسان با باطنش مطابق باشد، یا مخالف .
بصورت کل باید گفت : الله تعالی
 را باید در نهان و آشکار در نظر داشت زیرا هیچ حالتی بر او پوشیده نیست.

شأن نزول:
ابن‌ عباس‌ (رض) در بیان‌ سبب‌ نزول ‌این آیۀ مبارکه می فرماید: این‌ آیۀ ‌ درباره‌ مشرکان ‌نازل‌ شد که‌ مشغول‌ عیب‌ جویی‌ و طعن ‌زدن‌ به‌ رسول‌ الله صلی الله علیه وسلم بودند پس‌ جبرئیل‌ علیه السلام  ایشان‌ را از سخنان‌ آنها آگاه‌ کرد و پس‌ از آن‌، آنان  به‌ یک ‌دیگر می‌گفتند: «سخنتان‌ را پوشیده‌ دارید تا خدای‌ محمد نشنود». اما خطاب‌ آیه‌ کریمه‌ عام ‌است‌ برای‌ تمام‌ خلق‌ در تمام‌ اعمال ‌شان‌.

«أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ» ﴿۱۴

آیا کسی که [همه موجودات را] آفریده است، نمی داند؟ و حال آنکه او باریک بین از هر چیز آگاه است. ( 14 ) 

لغتنامه:

«أَلا یَعْلَمُ؟»: مگر نمی‌داند؟ استفهام انکاری است.

«وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ»
کلمه لطیف هفت بار در قرآن عظیم الشأن بکار رفته است ومعمولاً با صفات ديگر مثل حيکم، خبير و... همراه است. کلمۀ «لطیف» از ماده «لطف» به معنای دوستی و نرمی و ظرافت در شیء به کار می ‌رود «لطیف» از جمله صفات الهی است که در قرآن عظیم الشأن آمده، در مورد الله این اصطلاح  به معنای دوست داشتن بندگان، رساندن آنچه به نفع آنها است و فراهم نمودن مقدمات رسیدن خیر به آنان است.

اما «خبیر» به عالِمی می‌ گویند که ازهمه جزئیات آگاه و خبر باشد . فرقش با «علیم» این است که «علیم» صاحب علم کلی هست.

«هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِي مَنَاكِبِهَا وَكُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَإِلَيْهِ النُّشُورُ»﴿۱۵

او آن خدایی که  زمین را برایتان مسخر گردانیده است پس در اطراف آن بروید و از روزی الله بخورید و بازگشت همه به سوي او است. ( 15 ) 

رزق و روزی تنها در دست الله است، پس باید از او طلبید همان‌ گونه که نصرت و یاری مخصوص اوست و کمال بی‌ خردی است که مخلوقاتی را به یاری طلبیم حال انکه او خود نیز محتاج خداوند است.

لغتنامه:
«ٱلۡأَرۡضَ ذَلُولٗا» : زمین را رام، نرم و هموار کرد که در آن قرار ‌گیرید.همچنان « ذَلُولاً»: رام. ومسخّر نموده است (ملاحظه شود سورۀ : بقره ).
«
مَنَاكِبِهَا» «مَنَاکِب». جمع مَنْکِب، هدف از آن جوانب و اطراف زمین است  ویاهم راه‌ها و گزرگاه‌های آن.
همچنان «
منكب» به معناى شانه است و شانه بهترين عضو براى قرار گرفتن بار بر روى آن است.شانه زمين، يعنى قسمت‌هاي از زمين كه بار رزق شما بر آن است.
«
إِلَيۡهِ ٱلنُّشُور»: از قبرها برانگیخته می‌ شوید و پیش او می ‌روید.

«النُّشُورُ»: زنده شدن مردگان. در رستاخیز

ودر آیه مبارکه «جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا» خداوند، زمين را رام ساخته تا امكان تلاش و كوشش بشر بر روى آن فراهم باشد. «جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِي مَناكِبِها»  در این هیچ جای شکی نیست که رزق از سوى اللهتعالی است ، ولى براى به دست آوردن آن تلاش انسانی هم لازم وضروری می باشد.

«أَأَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّمَاءِ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمُ الْأَرْضَ فَإِذَا هِيَ تَمُورُ »﴿۱۶

آيا از آن كه در آسمان است  خود را در امان می‌دانید که شما را در زمین فرو برد در حالیکه آن می‌جنبد. ( 16 ) 

لغتنامه:
«مَن فِی السَّمَآءِ»: کسی‌ که فرمان ‌روای آسمان‌ هاست ، یا کسی که در آسمان است. در آسمان بودن ، اشاره به زبردستی و بالادستی الله تعالی و سلطه کامل و فراگیراورا بیان میدارد ، در ضمن نباید تعبیرطوری  شود که قدرت الله تعالی فقط در جا ومکان معین منحصر ومحدد می باشد .زیرا اعراب‌ بر این‌ باور بودند که‌ حق‌ تعالی‌ در آسمان‌ می‌ باشد.
«یَخْسِفَ بِکُمْ»: شما را به زمین فرو ببرد ( ملاحظه شود سورۀ: قصص، عنکبوت، سبأ، وسورۀ نحل).
«تَمُورُ»: حرکت می‌ کند، به جنبش و لرزش می‌افتد (ملاحظه شود سورۀ: طور
) .
محتوای این دو آیات که در فوق تذکر رفت
، شبيه( آيۀ 65، سوره انعام)  است كه مى‌ فرمايد: « قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى‌ أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ» ( به مردم بگو: او قادر است كه از آسمان يا زمين بر شما عذابى نازل نمايد. ).

«أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّمَاءِ أَنْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حَاصِبًا فَسَتَعْلَمُونَ كَيْفَ نَذِيرِ » ﴿۱۷

یا خود را از عذاب خداوند آسمان در امان می ‌دانید که طوفانی از سنگریزه بر شما فرستد؟ و بزودی خواهید دانست تهدیدهای من چگونه است! ( 17 )

لغت نامه:
«حَاصِباً»: تند بادی که قطعات ریگ و سنگریزه را با خود حرکت داده  و از جائی به جائی می ‌برد (ملاحظه شود سورۀ: اسراء، عنکبوت).
«كَيۡفَ نَذِيرِ»: تهدید، هشدار و توانایی من در فرستادن عذاب چگونه است.

«وَلَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ» ﴿۱۸
کسانی که پیش از آنان بودند (آیات الهی و پیامبران را) تکذیب کردند، امّا (ببین) مجازات من چگونه بوده است ! ( 18 ).

لغت نامه:

«نَکیرِ»: بد آمدن من از ایشان. خشم و کینه‌ ام. واژه (نکیر) به معنی (انکار) است.

«كَانَ نَكِيرِ»: هلاک ساختن من چگونه بود.

«أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صَافَّاتٍ وَيَقْبِضْنَ مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمَنُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ بَصِيرٌ »﴿۱۹
آیا به پرندگانی که بالای سرشان است، و گاه بالهای خود را گسترده و گاه جمع می‌ کنند، نگاه نکردند؟! جز خداوند رحمان کسی آنها را بر فراز آسمان نگه نمی‌دارد، چرا که او به هر چیز بیناست! ( 19 ) 

لغت نامه:
«صَآفَّاتٍ»: گسترده بالان (ملاحظه شود سورۀ : نور). «یَقْبِضْنَ»: بالها را فراهم می‌آورند. بالها را باز و بسته می‌کنند.
«
صَٰٓفَّٰتٖ وَيَقۡبِضۡنَ»: هنگام پرواز بال‌های خود را می‌گشایند و جمع می‌کنند.
«أَمَّنْ هَذَا الَّذِي هُوَ جُنْدٌ لَكُمْ يَنْصُرُكُمْ مِنْ دُونِ الرَّحْمَنِ إِنِ الْكَافِرُونَ إِلَّا فِي غُرُورٍ »﴿۲۰

آيا كسي كه لشكر شما است می تواند  شما را در برابر خداوند یاری دهد؟ ولی کافران تنها گرفتار غرورند. ( 20 ) 

لغت نامه:
«أَمَّنۡ هَٰذَا»: آیا این کیست؟
«
جُندٞ لَّكُمۡ»: یار و یاور و پنا‌گاه شماست.
«
غُرُورٍ»: گرفتار فریب شیطان و لشکر او هستند.
«جُندٌ»: لشکر. سپاه. اسم جمع است و در معنی جمع می‌باشد. ذکر اسم اشاره و موصول و فعل آیه به شکل مفرد، با توجّه به لفظ جند است.
 «مِن دُونِ الرَّحْمنِ»: سوای الله مهربان.
 با توجّه به معنی اخیر، مفهوم آیه چنین است: آخر چه کسانی هستند آنان که لشکر شمایند و در برابر الله  مهربان از شما دفاع و به شما کمک می‌نمایند؟ «إِنْ»: حرف نافیه است. «غُرُورٍ»: گول خوردن، فریب
.

«أَمَّنْ هَذَا الَّذِي يَرْزُقُكُمْ إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ بَلْ لَجُّوا فِي عُتُوٍّ وَنُفُورٍ» ﴿۲۱

یا آن کسی که شما را روزی می‌دهد، اگر رزق خود را قطع کند  (چه کسی می‌تواند نیاز شما را تأمین کند)؟ ولی آنها در سرکشی و فرارازحقیقت لجاجت می‌ ورزند! ( 21 )

لغت نامه:
«عُتُوٍّ» سرکشی، طغیان. تکبّر، استكبار و تجاوز از حق وحقیقت
«
لَّجُّواْ فِي عُتُوّٖ»: در سرکشی و ستیز ادامه دادند.
«نُفُورٍ» به معناى اظهار تنفّر و گريز از حق است
.
لجوج ولجاجت:
اصرار ورزیدن بر کاری همراه با دشمنی را لجاجت می نامند . لجاجت در لغت به معنای پا فشاری در انجام کاری که  مخالف میل طرف مقابل باشد . ودر اصطلاح  به اصرار ورزیدن در کاری همراه با عناد که از انجام آن منع بعمل آمده گفته می شود . (مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، وراغب اصفهانی، مفردات فی غریب القرآن).
شخص لجوج به سخن ویا هم به راهنمایی کسی توجه واهتمام نه نموده ، و اگر با او بحث هم به عمل اید واگر این بحث با استدلال واستوار بر عقل و منطق هم باشد، بر لجاجت شخص لجوج افزوده شده وحتی بدتر هم می شود .
فکر نکنید که انسان لجباز، انسان جاهلی باشد ،بلکه آگاهانه، مخالفت می ‌کند، زیرا پذیرش سخن دیگری برای او سخت است و تکبر و عناد و مانند آن اجازه نمی‌دهد زیربار سخن و یا کار حقی برود که حتی به حقانیت و درستی آن رسیده است
.
در قرآن عظیم الشأن آیاتی متعددی  وجود دارد که در آنها بر لجاجت معاندان و کافران در برابر فرامین خداوند تأکید و از عبارت لجوا استفاده شده: از جمله آیه 76 سورۀ مؤمنون وهمین آیۀ 21  ، سورۀ ملک که در فوق مطالعه فرمودید.
همچنان در قرآن عظیم الشأن کلماتی وجود دارد که همین معنای اصرار و لجاجت را می‌دهد و از مشتقات معانی لجاجت هستند مانند کلمه «اصروا» در سورۀ نوح
، آیه 7 «وانی کلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فی اذانهم و استغشوا ثیابهم« و «اصروا» و «استکبروا استکبارا» ترجمۀ آیه «و من هر زمان آنها را دعوت کردم تا تو آنها را بیامرزی، انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار داده و لباسهایشان را بر خود پیچیدند و در مخالفت اصرار ورزیدند و به شدت استکبار کردند».

خوانندۀ محترم!
لجاجت: خصلت یکی از خصلت های بدی ویکی از رذایل اخلاقی بشمار می رورد، الله تعالی در آیات متعددی  این خصلت را مورد سرزنش و نکوهش قرار داده و یکی از عوامل کفرگرایی و کفرورزی کافران را در این خصلت ناپسند آنان دانسته است. انسان لجوج به هیچ منطقی پایبند نیست. اگر دلیل از عقل و منطق برایش ارائه شود خواهان دلیل حسی می ‌شود و اگر دلیل حسی ارائه شود آن را انکار می‌ کند و دلیل را ناتوان از اثبات مدعا می‌ شمارد. پس به هر طریقی از زیر بار پذیرش حق و حقیقت می‌ گریزد. الله تعالی ما را از این مرض خطرناک ،مهلک وتباه کن درحفظ وآمان داشته باشد.

«أَفَمَنْ يَمْشِي مُكِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّنْ يَمْشِي سَوِيًّا عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» ﴿۲۲

آیا کسی که به رو افتاده حرکت می‌کند هدایت یافته تر است یا کسی که ایستاده  در صراط مستقیم گام برمی‌دارد! (۲۲ ) 

لغت نامه:
«مُکِبّاً»: نگونسار، بر رو افتاده. «سَوِیّاً»: راست قامت، راست و درست.
«
مُكِبًّا عَلَىٰ وَجۡهِهِ»: به روی افتاده که از لغزش‌ در امان نیست.
«
يَمۡشِي سَوِيًّا»: ایستاده راه می‌ رود و نمی‌ افتد، مَثَل است برای مشرکین و یکتا پرستان. در این شک نیست که راه اسلام، هموار و راه مستقيم و داراى هدف و مقصدى روشن واضح وبدون نقصان وخللی است و اگر امت اسلامى بر اين راه روان باشد، ان شا الله راست قامت و سرافراز در دنیا وآخرت خواهد بود.

انسان‌ کافرکسی است‌ که‌ در دنیا در معاصی‌ خدای‌  فروافتاده‌ است‌ لذا او هم‌ وی‌ را در روز قیامت‌ درافتاده‌ بر رویش ‌حشرمی‌ کند و آن‌ کس‌ که‌ راست‌ و ایستاده‌ بر راهی‌ می‌ رود که‌ راست‌ است‌ و هیچ‌ کجی‌ و انحرافی‌ در آن‌ نیست‌، شخص‌ مؤمنی‌ است‌ که‌ در دنیا مطابق رهنمود و در روشنایی هدایت قرآنی واحادیث نبوی وسنت رسول الله صلی الله علیه وسلم زندگی دنیایی خویش را عیار ساخته، پس‌ این‌ انسان‌ مؤمن‌ در آخرت‌ نیز راست‌ و استوار بر راه‌ راستی‌ حشر می‌ شود که‌ انجام‌ آن‌ بهشت‌ است‌ و او را یکراست‌ به‌ بهشت‌ می ‌رساند.

امام بخاری و امام مسلم از انس بن مالک رضی اللهعنه نقل می‌ کنند: شخصی از پیامبرصلی الله علیه وسلم پرسید: چگونه کافر به صورتش برانگیخته می‌شود؟ فرمود: «أَلَيْسَ الَّذِى أَمْشَاهُ عَلَى الرِّجْلَيْنِ فِى الدُّنْيَا قَادِرًا عَلَى أَنْ يُمْشِيَهُ عَلَى وَجْهِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ». «آیا کسی که او را در دنیا بر پاهایش روان ساخت قادر نیست که او را در قیامت بر صورتش به حرکت درآورد؟».

«قُلْ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَا َشْكُرُونَ»  ﴿۲۳

بگو: او ذاتی است  که شما را آفرید و برای شما گوش و چشم و قلب قرار داد؛ امّا کمتر شکر گزاری می کنید! ( 23 )

لغت نامه:
«قَلِیلاً مَّا تَشْکُرُونَ»: (ملاحظه شود سورۀ: اعراف، مؤمنون وسورۀ سجده)  .
«إِنْشاءً» به معناى ايجاد همراه با ابتكار .کلمه «إِنْشاءً» و مشتقات آن بیش از 20 بار در قرآن عظیم الشأن به کار رفته است.

«قُلْ هُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَإِلَيْهِ تُحْشَرُونَ »﴿۲۴

بگو: او ذاتی است که شما را در زمین (ازخاک )آفرید و(پس از مرگ ) به سوی او محشور می‌ شوید! (۲۴)

لغت نامه:
«ذَرَأَکُمْ»: شما را پدیدار کرده است. مراد زاد و ولد دادن و افزایش بخشیدن و در زمین پراگندن است ( ملاحظه شود سورۀ : اعراف.)
ذاتی که
 در آغاز خلقت شما را در زمين و از زمين آفريد، قدرت زنده كردن دوباره شما را نيز دارد. الله متعال  در دنيا انسان‌ها را در زمين پخش مى‌ كند و درروز قيامت آنها را جمع مى‌ كند.

«وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ »﴿۲۵

و می گویند: اگر راستگویید این وعده قیامت چه زمانی است؟(۲۵)

لغت نامه:

«الْوَعْدُ»: مراد فرا رسیدن عذاب استیصال دنیوی، و یا فرا رسیدن رستاخیز و عذاب شدید اخروی است.

 درقرآن عظیم الشأن، شش مرتبه جمله، «مَتى‌ هذَا الْوَعْدُ» از زبان مخالفان آمده است و پيامبر درجواب آنان مى ‌فرمودند: علم به قيامت فقط نزد الله تعالی است.

علم غيب دو نوع است:

نوعى كه خداوند به برگزيدگان خود عنايت مى ‌كند: «تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ» (سورۀ هود ، آیۀ 49 ) ( يعنى آنچه گفتيم از خبرهاى غيبى است كه به تو وحى كرديم.)

و نوعى كه فقط مخصوص الله تعالی است و حتّى انبياى الهى به آن آگاهى ندارند، مانند  علم به زمان برپايى قيامت: «إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ» ( آیۀ 26 ، سورۀ ملک ).

از جمله «مَتى‌ هذَا الْوَعْدُ » چنین معلوم می شود که کافران به بهانه اینکه زمان وقوع قیامت چه وخت است، می خواهند از واقعیت اصل قیامت به شکلی از اشکال انکار ودر نهایت از فهم آن دوری جویند، وبدین ترتیب رسالت انبیا را زیر سؤال قرار دهند.
ولی باید گفت که: رسالت پيامبر صلى الله عليه وسلم خبر دادن از غيب نيست، بلكه هدايت و هشدار است
. طوریکه می فرماید: «وَ يَقُولُونَ مَتى‌ هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ ، قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ »(آیات 25 و26 سورۀ ملک).

و (كفار، پيوسته از روى استهزاء) مى‌گويند: اگر راست مى‌ گوييد اين وعده قيامت چه زمانى است؟ (به آنان) بگو: علم (به زمان قيامت) تنها نزد خداوند است و من تنها بيم دهنده آشكارم.

«صادقین »: راستگویان:
قابل تذکراست که نیكی و ایمان به الله تعالی منحصر به اقامۀ  نماز نیست بلكه حقیقت ایمان آن است كه هم در مقام اعتقاد در انسان وجود پیدا كند و هم در مرحلۀ عمل.
درقرآن عظیم الشأن از صدق تمجید فراوانى بعمل آمده است: طوریکه می فرماید:
« من الم
ؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه » ( آیۀ 32 ، سورۀ احزاب ) (از ميان مؤمنان مردانى هستند كه آنچه را با الله  پيمان بسته بودند صادقانه وفا كردند).
همچنان می فرماید:« یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقین »( آیۀ 119
، سورۀ توبه ) ( اى مؤمنین تقوا پیشه كنید و با راستگویان باشید.) این بدان معنى است كه لازمه تقوى با صادق بودن است . راستگو باش تا متقى باشى .
همچنان در (  آیۀ 17
، سورۀ آل عمران ) «الصَّابِرِينَ وَ الصَّادِقِينَ وَ الْقانِتِينَ وَ الْمُنْفِقِينَ وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحارِ» (پرهيزگاران) همان صابران و راستگويان و فرمان برداران فروتن و انفاق كنندگان و استغفار كنندگان در سحرها(صبح گاه) هستند.)
«القانتين »: قنوت بمعنى دوام طاعت است. قانتين آنهايى كه پيوسته در طاعت  الله  تعالی اند.
همچنان قرآن عظیم الشأن در آیۀ 15
، سورۀ حجرات ) می فرماید:«انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبیل الله اولئك هم الصادقون».( به درستى مؤمنین واقعى آن كسانى هستند كه به خدا و رسولش ایمان آورده اند و سپس از ایمان دست نكشیدند و با اموال و جانهاى خود در راه خدا مبارزه كردند. اینان افراد صادق و راستگو هستند.)
«لَمْ یَرْتَابُوا»: شک و تردید ننموده‌ اند. گمان و دودلی به دل راه نداده‌ اند
.
بناءً صدق یعنى ایمان، صدق یعنى عدم بازگشت از ایمان، صدق یعنى جهاد با اموال، صدق یعنى شهادت در راه خدا و جهاد با جان و نفس.

«قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ »﴿۲۶

بگو: علم آن تنها نزد الله است و جز این نیست که من بيم دهندۀ آشکار هستم. (۲۶)

لغت نامه:

« نَذِیرٌ مُّبِینٌ»: بیم دهندۀ که آشکارا بیم می ‌دهد و به صراحت از عذاب خدا سخن می ‌گوید.
از فحوی آی
ۀ مبارکه معلوم می گردد که زمان وقوع قیامت را از پیامبر صلی الله علیه وسلم نفی  نموده ومی فرماید اصلاً تو در چه مقامی هستی که بدانی که زمان قیامت کی خواهد بود چون جز الله  هیچ کس بدان علم ندارد .
خوانندۀ محترم!
در این هم حکمت پروردگار است که زمان آغاز قیامت برای ما انسانها نامعلوم، پنهان ونا مشخص است. اگر آغاز روز قیامت برای ما معلوم و مشخّص می بود، به یقین گفته می توانیم که انسانها دچار غفلت مى شدند. همینکه زمان آغاز قیامت مجهول و نامشخص است، انسان دچار غلفت نمی شود وهر لحظه در انتظار قیامت می باشد. طوریکه لحظات مرگ برای  انسان ها نامعلوم است، و هیچ کس از لحظه مرگش خبر ندارد، و این باعث مى شود که انسان دچار غفلت نگردد.
اگر انسانها از لحظات مرگ خویش اطلاع می داشتند، ویا هم میدانستند که بطور مثال بعد ازبیست ویا هم سی سال خواهند مرد، چه جنایات و معاصى و گناهانى مرتکب مى شدند؟

بناءً مرگ به کسی اطلاع قبلی نمی دهد، و ناگهان گریبانگیر انسان مى شود. حکمت  همین است که انسان باید هر لحظه آماده مرگ باشد، و خود را براى این سفرعظیم وحتمی  آماده سازد.
بیاید برای اینکه  دچار غفلت نشویم، واعمال نامه پاک وزیبای دراختیار داشته باشیم، هر چه زودتر از گناهان و خطاهاى خود توبه نمایم، و بار گناهان خود را قبل از اینکه ناوخت شود،
سبک سازیم.

«فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَقِيلَ هَذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ» ﴿۲۷

هنگامی که آن (وعده الهی) را از نزدیک می‌ بینند، چهره های  کافران قبیح  و سیاه می ‌گردد، و به آنها گفته می‌ شود: این همان چیزی است که تقاضای آن را داشتید»!(۲۷)

لغت نامه:
«رَأَوۡهُ زُلۡفَةٗ»: عذاب را نزدیک خود ببینند.
«
سِيَٓٔتۡ»: از ذلت و اندوه‌ سیاه می‌شود.( كفر در دنيا، همانا سبب روسياهى در آخرت است)

«بِهِۦ تَدَّعُونَ»: به تمسخر تقاضا داشتید، هر چه زودتر بیاید.
«زُلْفَةً» به معناى نزديك است، به سرزمين مشعر الحرام «مزدلفة» مى‌گويند چون به مكّه نزديك است
.
«تَدَّعُونَ» درخواست جدى و باعجله .
«قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَهْلَكَنِيَ اللَّهُ وَمَنْ مَعِيَ أَوْ رَحِمَنَا فَمَنْ يُجِيرُ الْكَافِرِينَ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ »﴿۲۸

بگو:  به من خبر دهید اگر الله مرا و تمام کسانی را که با من هستند هلاک کند، ویا برما رحم کند ، پس چه کسی کافران را از عذاب دردناک پناه می ‌دهد؟  (۲۸)

لغت نامه:
«أَرَءَيۡتُمۡ »: به من خبر دهید.
«
يُجِيرُ ٱلۡكَٰفِرِينَ»: کفار را نجات یا پناه می‌ دهد.
«أَرَأَیْتُمْ»: (ملاحظه شود سورۀ : انعام ، یونس وسورۀ هود). «إِنْ أَهْلَکَنِی»: جواب (إنْ) جمله «فَمَن یَأْتِیکُم بِمَآءٍ مَّعِینٍ» است. «یُجِیرُ»: پناه می‌دهد
.

شأن نزول:
در بیان‌ شأن  نزول‌  این آیه‌ کریمه‌ روایت‌ شده‌ است‌ که: کفار مکه‌ علیه ‌رسول‌ الله صلی الله علیه وسلم و مؤمنان‌ دعای‌ هلاکت‌ می‌ کردند، همان‌ بود که‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

خوانندۀ محترم!
ما مسلمانان طوریکه از فحوی آیه مبارک فوق معلوم می شود ،
به رحمت پروردگار خویش  امید داریم و می ‌دانیم که هلاکت و نجات ما به ارادۀ اوست، خطاب به کفار می فرماید : شما به چه كسی امید بسته‌ اید؟ شما که اصلاً به روز جزاء وقیامت  باور واعتقاد  ندارید، در آن روز چه خواهید کرد؟
در این شکی نیست که:
امیدواری، در روح و روان شخص  تأثیر سازندۀ بر جا می گذارد و سبب کمال یافتن نفس او می شود چرا که شخص امیدوار تا آخرین لحظه دست از تلاش برنداشته، همواره درسعی وتلاش برای رسیدن به کمال بیشتر است. در واقع این امیدواری است که از انسان مخلوق  استوار ساخته او را به گوهر وجودی خویش نزدیک می نماید و ارزش او را ارتقا می بخشد.

«قُلْ هُوَ الرَّحْمَنُ آمَنَّا بِهِ وَعَلَيْهِ تَوَكَّلْنَا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ» ﴿۲۹

بگو: او پروردگار مهربان است، به او ایمان آورده‌ایم و تنها بر او توکل کرده‌ایم، و بزودی می‌دانید چه کسی در گمراهی آشکار است. (۲۹)

لغت نامه:

«آمَنَّا بِهِ وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنَا»: این بخش اشاره ضمنی دارد به این که: ما به خدا ایمان

آورده‌ایم، ولی شما بدو ایمان نیاورده‌ اید، و ما بدو پشت بسته ‌ایم، امّا شما به بتها و چیزهای دیگری پشت بسته ‌اید و دلخوش هستید.

در این آیۀ متبرکه یکبار دیگر بحث ازنجات انسان  به عمل آمده، واز رحمانیت پروردگار با عظمت یاد آوری شده است، چون نجات و رستگاری انسان از نشانه‌ ها و آثار رحمانیت اوست.
طوریکه ملاحظه می فرماید: چهارمین بار است که ذکر رحمانیت الله تعالی  در این سورۀ ذکرگردیده است، واین تکرار وباز هم تکرار  برای ما انسانها می آموزاند که یگانه قدرت که نجات دهنده انسان  از عذاب آخرت است، همانا پرورگار رحمان ورحیم است.
«آمَنَّا بِهِ» تنها به او ایمان آورده ‌ایم،« وَعَلَیهِ تَوَكَّلْنَا »، و تنها به او توکل کرده‌ ایم. تکیه‌ اساسی ما انسانها در  زندگی فقط  الله تعالی است، و«فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ» پس، به ‌زودی خواهید دانست که چه کسی در گمراهی آشکاربوده است. زور و اجبار و فشاری در کار نیست، زمان معلوم خواهد كرد كه چه کسی در گمراهی آشکار بوده است.
 
در این هیچ جای شکی نیست که :
توكّل به آلله ، ثمره ايمان و ملازم آن است، پیروزی ما در برابر كفّار، را دو عامل  اساسی تشکیل می دهد یکی ايمان ودیگری توكل به الله . یقین داشته باشید که با توكّل بر الله، كفّار آرزوى پلید خویش  را به گور خواهند برد.

خوانندۀ محترم!
هدایت خداوند متعال نور و روشنای راه ما است و مؤمن در پرتو آن با اطمینان به‌ سوی سعادت در حرکت است، اما کافر که خویشتن را از این موهبت الهی محروم ساخته است ناگزیر باید حیران و هراسان بر طریق گمراهی خویش افتادن و خیزان پیش رود تا نهایتاً با صورت بی‌ چشم و گوش و زبان خویش در آتش جهنم سرازیر شود:«وَمَن يَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِۖ وَمَن يُضۡلِلۡ فَلَن تَجِدَ لَهُمۡ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِهِۦۖ وَنَحۡشُرُهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ عَلَىٰ وُجُوهِهِمۡ عُمۡيٗا وَبُكۡمٗا وَصُمّٗاۖ مَّأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ كُلَّمَا خَبَتۡ زِدۡنَٰهُمۡ سَعِيرٗا» (سورۀ الإسراء: 97).

(و هر کس را الله هدایت کند پس او راه یاب است و هر کس را گمراه سازد پس هرگز برای آنها دوستانی به جز الله نیابی. و آنها را روز قیامت کور وگنگ وکربرچهره‌هایشان افتاده حشر می‌ کنیم. جایگاهشان دوزخ است، هربار که آتش آن فرو نشیند، بر شراره آن می‌ افزاییم.)

«قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ» ﴿۳۰

بگو: «به من خبر دهید اگر آبهای (سرزمین) شما در زمین فرو رود، چه کسی میتواند آب جاری و گوارا را در دسترس شما قرار دهد؟(۳۰)
لغت نامه:
«غَوۡرٗا»: در زمین فرورود و دست رسی به آن ممکن نباشد. (ملاحظه : سورۀ کهف )
«بِمَا
ٓءٖ مَّعِينِۢ»: آب روان که به سهولت بدست بیاید. (ملاحظه شودسورۀ های : مؤمنون ، صافّات، وسورۀ واقعه).
طوریکه ملاحظه می نمایید : آخرین آیه سورۀ بصورت کل به جمعبندی هدف سورۀ پرداخته ومی فرماید :«
قُلْ أَرَأَیتُمْ » بگو آیا فکر کرده اید که اگر:« إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا »، اگر آب شما، یعنی همین آب چاه و چشمه و دریا ها وبحر ها ، و به‌ طورکلی هر آبی که شما از آن مستفید می شوید، در زمین فرو رود، یعنی در عمق پایین‌ تری قرار بگیرد، «فَمَن یأْتِیكُم بِمَاء مَّعِینٍ» چه کسی آب روان را بر شما خواهد آورد؟ 

روایت‌ شده‌ است‌ که‌ این‌ آیه: «قُلۡ أَرَءَيۡتُمۡ إِنۡ أَصۡبَحَ مَآؤُكُمۡ» (سورۀالملك: 30) ‌نزد یکی‌ از ستمگران‌ خوانده‌ شد پس‌ گفت: باکی‌ نیست‌؛ اگر آب‌ ما در زمین‌ فرو رود، باز این‌ نیروی‌ تبر و کلنگ‌ ما آن‌ را از قعر زمین‌ برای ‌ما باز می‌آورد! پس‌ چشمه‌ های‌ آن‌ ستمگر درهمان دم‌ خشک‌ شد.(تفسير انوار القرآن ،جلد سوم ،نوشته:عبدالرؤوف مخلص)

 

پایان

 

 

 

 

منابع و مأخذ های عمده:
- تفسیر وبیان کلمات قرآن کریم (تالیف شیخ حسنین محمد مخلوف واسباب نزول علامه جلال الدین سیوطی ترجمه از عبد الکریم ارشد فاریابی
- تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤ ف مخلص
 هروی
-
فیض الباری شرح صیح البخاری داکتر عبد الرحیم فیروز هروی
- تفسیر طبری - امام المفسرین 
- تفسیر المیزان
- تفسیر پرتوی از قران
- تفسیر القرآن الکریم - ابن کثیر (متوفی سال 774 هـ)

- مفردات الفاظ القرآن،از راغب اصفانی
- تفسیر معارف القران مولف حضرت علامه مفتی محمد شفیع عثمانی دیوبندی مترجم مولانا محمد یوسف حسین پور
 
- تفسیر فی ظلال القرآن، سید قطب (متوفی سال 1387 هـ)
- تفسير نور تألیف دکتر مصطفی خرّم دل
- صحیح مسلم
- صحیح البخاری

 


بخش نظرات براي پاسخ به سوالات و يا اظهار نظرات و حمايت هاي شما در مورد مطلب جاري است.
پس به همين دليل ازتون ممنون ميشيم که سوالات غيرمرتبط با اين مطلب را در انجمن هاي سايت مطرح کنيد . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نيز نظري براي اين مطلب ارسال نماييد:


کد امنیتی رفرش