بسم الله الرحمن الرحیم
سورۀ مرسلات
سورۀ مرسلات در مکۀ مکرمه نازل شده ودارای پنجاه أیه ودو رکوع می باشد.
وجه تسمیه:
« مرسلات» جمع مرسله به معنی فرستاده شده است.
نام سوره برگرفته از آيۀ اول این سوره است كه با «مرسلات» آغاز شده است. الله تعالی درین آیه بدان قسم خورده که هدف از آن، فرشتگانى هستند كه از سوى خداوند متعال براى انجام امور مختلف، فرستاده مىشوند.
سورۀ مرسلات ماننده سورۀ های ذیل با آيات مربوط به معاد شروع شده اند. بطور مثال (سورۀ انبياء «اقترب للناس حسابهم »، سورۀ قمر«اقتربت الساعة»، سورۀ حج «انّ زلزلة الساعة شىء عظيم»، سورۀ واقعه «اذا وقعت الواقعة »، سورۀ حاقّه «الحاقّة ما الحاقّة »، سورۀ قيامت «لااقسم بيوم القيامة»، سورۀ نباء «عمّ يتساءلون »، سورۀ تكوير «اذا الشمس كوّرت»، سورۀ انفطار«اذا السماء انفطرت »، سورۀ انشقاق «اذا السماء انشقت»، سورۀ غاشية «هل اتاك حديث الغاشية»، سورۀ قارعه «القارعة ما القارعة»، همچنان سورۀ زلزال «اذا زلزلت الارض زلزالها».
قابل تذکر است که در سورۀ مرسلات مانند سورههاى (فاطر، ذاريات و نازعات) با قسم به فرشتگان آغاز شده است.
ناگفته نباید گذاشت که در اين سوره، آيۀ «وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ» (وای در آن روز بر تکذیب کنندگان!) ده مرتبه تكرار شده، همان طوریکه در سورۀ الرّحمن آيۀ «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ» ودر سورۀ قمر آيۀ «فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ» تكرار بعمل آمده است.
علت و سبب تکرار آیات در قرآن عظیم الشان زیاد است ولی یکی از علت های عمده آن این است، هر آیاتی که زیاد تکرار شود دلالت بر تاکید بودن آن رامینماید و همچنان چیزیکه زیاد تکرار شود بهتر دانسته می شود و در قلب جا می گیرد چنانکه عرب ها می گویند (اذا تکرر تقرر)
فضیلت سورۀ مرسلات:
در صحیح «بخاری » که یکی از کتاب ششگانۀ ( صحاح سته) کتب حدیث است، از حضرت عبد الله بن مسعود رضی الله عنه روایت است که گفت: همرای رسول الله صلی اله علیه وسلم در غارء درمنی بودم، که ناگهان سورۀ « مرسلات »نازل گردید، ورسول الله صلی الله علیه وسلم آن را می خواند ومن با شنیدن آن از دهان مبارک آن حضرت آن را حفظ کردم، ودهان مبارک آن حضرت صلی الله علیه وسلم از حلاوت آن رطب (شاداب) می شد، که ناگهان مارء برما حمله نمود. رسول الله صلی الله علیه وسلم به قتل آن هدایت فرمود، ما که به سوی آن متوجه شدیم، گریخت، آنگاه رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: هم چنان که شما از شر آن در امان ماندید، آن نیز از شر شما محفوط ماند. ( ابن کثیر ) (تفسیر معارف القرآن مؤلف حضرت علامه مفتی محمد شفیع عثمانی دیوبندی).
ابن عباس (رض) از مادرش روایت کرده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم در نماز مغرب سورۀ «مرسلات» را میخواندند.
نقل است که ابنعباس (رض) سورۀ «مرسلات» را میخواند، در این اثنا امالفضل به وی گفت: فرزندم! با خواندن این سوره به خاطرم آوردی؛ این سورۀ آخرین چیزی است که شنیدم رسول الله صلی الله علیه وسلم آن را در نماز مغرب میخوانند.
همچنان در مورد فضیلت سورۀ مرسلات در حدیث روایت شده ازابن عَبَّاسٍ (رض) آمده است : «شَيَّبَتْنِى هُودٌ وَالْوَاقِعَةُ وَالْمُرْسَلاَتُ وَ(عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ) وَ(إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ)».
در این باره حدیث ابن عباس (رض ) بیان شد که رسول الله صلی الله و علیه و سلم فرمود: «سورۀ هود، واقعه، مرسلات، نبأ و تکویر مرا پیر کردند».(تخریج آن بیان شد، وملاحظه شود :صحیح الجامع.).
محتوا ومباحث اساسی این سورۀ:
بيشترين مطالبی كه در این سورۀ مطرح بحث می باشد،در مرحله اول مسائل مربوط به روز قيامت و تهديد و انذار مكذبان و منكران است.
در مرحلۀ دوم سرگذشت غمانگيز اقوام گنهكاران پيشين؛
در مرحلۀ سوم بخشی ازخصوصیات آفرينش انسان؛
در مرحلۀ چهارم قسمتى از مواهب الهى در زمين؛
در مرحلۀ پنجم قسمتهايى از عذاب تكذيبكنندگان را شرح مىدهد.
همچنين در هر مرحله اشارۀ به مطالبی بيدارگر و تكاندهنده كرده، و به دنبال آن اين آيه را تكرار مىكند و حتى در بخشى از آن به نعمتهاى بهشتى كه نصيب پرهيزگاران شده، اشاره نموده تا انذار را با بشارت بياميزد و تهديد را با تشويق.
تعداد آیات:
تعداد آیات سورۀ مرسلات طوریکه در فوق هم یاد آور شدیم به پنجاه آیه و تعداد کلمات آن صدوهشتادويك كلمه بوده (البته بادرنظر داشت اقوال مختلف در مورد تعداد کلمات). تعداد حروف این سورۀ هشتصدوشانزده حرف می باشند. (بادرنظر داشت اقول مختلف در مورد تعداد کلمات).
ترجمه وتفسیر
سورۀ مرسلات
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خدای بخشایندۀ ومهربان
وَالْمُرْسَلَاتِ عُرْفًا ﴿۱﴾
قسم به فرستادگان پي درپى (چون موی گردن اسب که پشت سر هم برآن روییده است، پیاپی میآیند).(۱)
«الْمُرْسَلاتِ»: فرو فرستاده شدهها.
مفسران در تفاسیر خویش درمورد پنج کلمه از جمله :« مُرْسَلات، عَاصِفَات، نَاشِرَات، فَارِقَات، و مُلْقِیَات» که در پنج آیۀ اول سورۀ مرسلات تذکر رفته است؛ نظریات مختلفی بیان و ارایه نموده اند که از جمله؛ تعدادی ازمفسران آنرا فرشتگان، و برخی از آنها انرا بادها، ترجمه وتفسیر نموده اند.
ولی جمهور مفسران بدین باور اند که هدف از کلمه از«مرسلات »، باد ها ست .همچنان برخی از اینان میگویند که هدف از «مرسلات» فرشتگان فرستادهء هستند که وحی ، امر و نهی پروردگاررابروجهی نیکو، یا به طورپیاپی میآورند.
خوانندۀ محترم!
مبحث ملائیکه در قرآن عظیم الشأن بصورت کل در سورۀهای مختلفی .از آنجمله درسورۀ مرسلات بکار رفته است که در ذیل مختصراً به تفصیل و توضیح آن می پردازیم:
اسماء فرشتگان:
ـ جبرئیل (روح الامین ) که مأمور نزول وحی می باشد.
بصورت کل کلمه «جبرئیل» سه بار در قرآن عظیم الشأن ذکر یافته است.(سورۀ بقره آیات 97 ـ 98 وسورۀ تحریم آیۀ:4 ).
ـ ماروت:( معلم سحر برای دفع فتنه سحر) می باشد . این نام بصورت کل یک بار در سورۀ بقره، آیۀ 102 ذکری از آن بعمل آمده است.
ـ هاروت: (معلم سحر برای رفع، دفع فتنه سحر). این نام نیز بصورت کل یک بار در سورۀ بقره، آیۀ 102 ذکر گردیده است.
ـ میکال: بطور کل یک بار در (آیۀ 98،سورۀ بقره ) تذکر یافته است.
ـ مالک: ( محافظ جهنم ) که بصورت کل یک بار در آیۀ 77 ، سورۀ زخرف از آن ذکری بعمل آمده است.
ـ ملک الموت: این مَلَک مؤظف به قبض روح بوده وبصورت کل یک بار در آیۀ 11 ، سورۀ سجده ذکرگردیده است.
ـ عتید ورقیب: ( مسؤل ثبت اعمال خوب وبد ) می باشند که هر کدام از این نام ها یک بار در آیۀ18 ، سورۀ ق، قرآن عظیم الشأن ذکرگردیده است.
تعریف ملایکه:
ملائکه جمع ملک است و از (الأَلُوکِ) گرفته شده و به معنی پیغام و رسالت است.
آنها مخلوقی از مخلوقات الله تعالی اند، دارای اجسامی نورانی و لطیف میباشند که قادرند خود را به شکلها و صورتهای پاک درآورند. برای اجرای امر الهی بسیار قوی و نیرومند هستند و میتوانند سریع مطابق امر الهی جابه جا شوند.
ایمان به ملایکه:
ایمان به ملائکه متضمن کارهایی است که بنده باید آنها را درک کند و بفهمد تا ایمان به ملائکه در او تحقق پیدا کند و آن عبارتند از:
اعتراف و تصدیق به وجود آنها کما اینکه نصوصی که پیشتر آورده شد دلالت دارد بر اینکه ایمان به آنها رُکنی از ارکان ایمان است که ایمان جز با آن تحقق پیدا نمیکند.
تعداد ملایکه:
قبل از همه باید ایمان داشته باشیم که تعداد ملایکه زیاد بوده وبه جز از الله تعالی کسی دیگری تعداد آنها را نمیداند. « وَمَا یَعۡلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَۚ». (آیۀ 31 ، سورۀ المدثر ) به خاطر زیاد بودن، تعداد سربازان پروردگارت جز خود او کسی نمیداند.
الله تعالی آنها را برای عبادت خود و اجرای اوامرش انتخاب و خلق کرده و برگزیده اند. آنها در هیچ کاری نافرمانی خداوند نمیکنند و آنچه را که به آنها از جانب الله تعالی امر شده، انجام میدهند.
در حدیث طولانی اسراء که شیخین از حدیث مالک بن صعصعه رضی الله عنه روایت کردهاند که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند:«… ثُمَّ رُفِعَ لِی الْبَیْتُ الْمَعْمُورُ فَقُلْتُ یَا جِبْرِیلُ مَا هَذَا قَالَ هَذَا الْبَیْتُ الْمَعْمُورُ یَدْخُلُهُ کُلَّ یَوْمٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ إِذَا خَرَجُوا مِنْهُ لَمْ یَعُودُوا فِیهِ آخِرُ مَا عَلَیْهِمْ » (سپس بیت المعمور را به من نشان دادند گفتم: ای جبریل این چیست؟ گفت: این بیت المعمور است. هر روز هفتاد هزار ملائکه داخل آن میشوند و هنگامی که از آن خارج میشوند دیگر برای بار دیگر در آن باز نمیگردند.).( صحیح البخاری برقم (۳۲۰۷)، ومسلم برقم (۱۶۴)، واللفظ لمسلم.).
همچنان در صحیح مسلم از عبدالله بن مسعود رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «یُؤْتَى بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لَهَا سَبْعُونَ أَلْفَ زِمَامٍ مَعَ کُلِّ زِمَامٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ یَجُرُّونَهَا»[۲] «در آن روز جهنم را در حالیکه دارای هفتاد هزار افسار است میآورند و هر افسار را هفتاد هزار ملائکه میکشند.» (صحیح مسلم برقم (۲۸۴۲ ) این دو حدیث دلالت دارد بر اینکه تعداد ملائکه زیاد است.
هنگامی که هر روز هفتاد هزار ملائکه داخل بیت المعمور میشوند سپس دیگر به آن برنمی گردند و ملائکههای دیگر غیر از آنها میآیند (بر زیاد بودن آنها دلالت دارد زیرا تعدادشان آن قدر زیاد است که دیگر نوبت آنها نمیرسد که برگردند). و جهنم در روز قیامت به وسیله این تعداد از ملائکه آورده میشود. پس حال ملائکههای دیگر باید چگونه باشد که به کارهای دیگر مشغول هستند و تعداد آنها را جز خالقشان تبارک و تعالی کسی نمیداند.
مقام ومنزلت ملایکه:
اعتراف به مقام و منزلت و کرامت و شرافت ملاِئکه نزد الله تعالی در آیات (26و 27 ، سورۀ الأنبیاء ) آمده است: «وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَلَداۗ سُبۡحَٰنَهُۥۚ بَلۡ عِبَاد مُّکۡرَمُونَ، لَا یَسۡبِقُونَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ وَهُم بِأَمۡرِهِۦ یَعۡمَلُونَ ». «و گفتند خداوند فرزندی اتخاذ نموده، خداوند از این گفته پاک و منزه است، بلکه آنان همه بندگان گرامی خدا هستند، در گفتار بر خداوند پیشی نمیگیرند و دستورش را انجام میدهند» و میفرماید: «بِأَیۡدِی سَفَرَه، کِرَامِۢ بَرَرَه» (سورۀعبس: ۱۵-۱۶). «به دست ملائکههایی بزرگوار و نیکوکار و والا مقام» آنها را به اینکه نزد خداوند گرامی و والا مقام هستند وصف میکند. و الله تعالی در حقشان میفرماید: «فَٱلَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُۥ بِٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَهُمۡ لَا یَسَۡٔمُونَ ».(سورۀ فصلت: آیه 38 ) . «کسانی که در پیشگاه پروردگارت هستند شبانه روز او را تسبیح میگویند و خسته نمیشوند». خداوند آنها را اینگونه وصف میکند که بخاطر شرافت و بزرگیشان است که نزد او هستند. همراه با مقام بندگی برای او بدون هیچگونه خستگی و سستیای. همانگونه که خداوند به آنها در جاهای متعددی از کتابش سوگند میخورد و این به خاطر شرافتشان نزد اوست. خداوند متعال میفرماید: «وَٱلصَّٰٓفَّٰتِ صَفّا ، فَٱلزَّٰجِرَٰتِ زَجۡرا ، فَٱلتَّٰلِیَٰتِ ذِکۡرًا »(سورۀالصافات:1ـ3 ). «سوگند به صف بستگان که صف بستهاند؛ به زجر کنندگان که به سختی زجر میدهند؛ و به تلاوت کنندگان آیات خداوند».
مقرب ترین ملائکه:
مقرب ترین ملایکه همراه حاملان عرش الهی هستند. افضل مقربین ملائیکه، همانا سه ملائکه هستند که ذکر آنها در دعای پیامبر صلی الله علیه وسلم که به وسیله آن نماز شب را شروع میکرد، موجود است. میفرمود: «اللهم رب جبریل ومیکائیل وإسرافیل فاطر السماوات والأرض عالم الغیب والشهاده»ای پروردگار جبریل، میکائیل و اسرافیل ای برپا دارنده آسمانها و زمین، ای کسی که بر نهان و آشکار خبر داری...».
(رواه الإمام أحمد فی المسند : ۶ / ۱۵۶، والنسائی فی السنن : ۳ / ۱۷۳، برقم (۱۶۲۵)، ونحوهما مسلم فی الصحیح، برقم (۷۷۰)، وابن ماجه، برقم (۱۳۵۷) جایگاه ایمان به ملائکه، کیفیت و دلایل آن )
و افضل این سه نفر جبریل علیه السلام میباشد که او مسئول وحی است و شرف و بزرگی او به خاطر بزرگی و شرافت وظیفهاش میباشد.
الله تعالی در کتابش به آنچه که دیگر ملائکه را با آن ذکر ننموده از او یاد کرده است و با اشرفترین نامها او را نام میبرد و به زیباترین صفات او را وصف مینماید. از جمله نام شان روح است.
الله تعالی میفرماید:«نَزَلَ بِهِ ٱلرُّوحُ ٱلۡأَمِینُ »(سورۀالشعراء:193). «قرآن را خدای یکتا بوسیله جبریل، الروح الأمین نازل فرمود» و میفرماید: «تَنَزَّلُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَهُ وَٱلرُّوحُ فِیهَا» (سورۀ القدر: 4). «در آن (شب قدر) ملائکه و روح فرود میآیند». این اسم (روح) به صورت اضافه تشریفی به الله تعالی مضاف شده است. میفرماید: «فَأَرۡسَلۡنَآ إِلَیۡهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرا سَوِیّا »(سورۀ مریم:17 ). «روح خود را به سوی او فرستادیم تا به شکل بشری خوش اندام بر او نمایان شد». و آن به قدس اضافه شده «قُلۡ نَزَّلَهُۥ رُوحُ ٱلۡقُدُسِ مِن رَّبِّکَ» (سورۀ النحل:102 ) است: «بگو آن را روح القدس از نزد پروردگارت به حق فرود آورده است».
قول صحیح در میان مفسرین این است که القدس، خداوند است. و از آنچه که در وصف او (جبریل) آمده است این آیات میباشد:«إِنَّهُۥ لَقَوۡلُ رَسُول کَرِیمٖ ، ذِی قُوَّهٍ عِندَ ذِی ٱلۡعَرۡشِ مَکِین، مُّطَاع ثَمَّ أَمِین».(التکویر: ۱۹-۲۱). «همانا قرآن کلام رسول گرامی است که نزد صاحب عرش با قدرت است، و فرمانده ملائکه و امین وحی خداست» و میفرماید: «عَلَّمَهُۥ شَدِیدُ ٱلۡقُوَىٰ ، ذُو مِرَّه فَٱسۡتَوَىٰ » .(سورۀالنجم:5 ـ 6). «صاحب قدرت بسیار علم را به او آموخت. دارای توان و نیرو در مقابلش ایستاد». الله تعالی او را به فرستاده و رسول و اینکه نزد او کریم و بزرگوار است وصف نموده و صاحب قدرت و مقام نزد پروردگار سبحان و فرمانده در آسمانها و امین وحی و مظهر زیبایی است.
ایمان به ملائکه:
ایمان به ملائکه تاثیرمهمی درزندگی انسان مؤمن دارد، که از جمله میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
۱ـ اطلاع یافتن از قدرت و عظمت خدای متعال است، زیرا بزرگی و عظمت مخلوق نشانی از عظمت و بزرگی خالق است.
۲ـ استقامت و پایداری در اطاعت از خدا و عبادت او. وقتی انسان ایمان داشته باشند که ملائکه تمام اعمالش را مینویسند وثبت میکنند، از الله میترسد، و در نتیجه نه مخفیانه و نه آشکارا اقدام به گناه و نافرمانی از خدا نمیکند.
۳ـ وقتی انسان مؤمن یقین یابد موجوداتی به نام ملائکه که تعدادشان هم خیلی زیاداند که مشغول عبادت خدا هستند، احساس آرامش و اطمینان میکند و در مییابد که تنها او نیست که که خدا را عبادت میکند.
۴ـ وقتی انسان مؤمن بداند که ملائکه مأمور مراقبت و حفظ او هستند، متوجه عنایت خدای متعال نسبت به خود میگردد و موجب میشود شکر گزاریش به خاطر نعمتهای بیش از حد خدا بیشتر و بیشتر شود.
۵ـ اگر انسان مؤمن پی ببرد که وقتی اجلش سر رسد، ملک الموت که مأمور قبض روح است به سراغش میآید و روحش را قبض خواهد کرد، به فانی بودن دنیا بیشتر ایمان میآورد، در نتیجه سعی میکند با ایمان و عمل صالح، خود را برای روز آخرت آمادهتر سازد.
فَالْعَاصِفَاتِ عَصْفًا ﴿۲﴾
قسم به بادهای تیز وزنده. (۲)
«الْعَاصِفَاتِ»: جمع عاصِفَة، درهم پیچنده و نابود کننده (ملاحظه شود : تفسیر کبیر). «العاصفات» جمع «عاصف» به معناى باد شكننده و سخت است،بطور مثال (ریح عاصف ؛ یعنی باد سخت. یوم عاصف؛ روز باد تند یا هم روز طوفانی ) ملاحظه بفرماید :(آیۀ 22 سورۀ یونس ) که در آن مفهوم ومعنای تند باد چنین ذکر یافته است: «... جاءَتْها رِيحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ...» (...ناگهان تندبادى آيد و موج از هر سو سراغشان آيد..)
اگرکلمه «عاصفات» را در آیۀ متذکره فرشتگان بدانيم، معناى آيه چنين است كه فرشتگان، فرمان الهى را با شدّت و سرعت انجام مىدهند. طوریکه می فرماید: «يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ» (آیه 6 سوره مرسلات ) (و آنچه به آنها حکم شود انجام دهند. ) و یاطوریکه می فرماید: «هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ» (آیه 27 سورۀ انبیاء) «لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ»: چیزی نخواهند گفت تا خدا نگوید و فرمان ندهد. به فرمان او عمل مینمایند و مخالفت نمی کنند و از الهی سرپیچی نمی کنند.)
برخی از مفسرین بدین نظر اند که الله تعالی در جنب یاد کردن قسم به بادها و فرشتگان، شايد به خاطر شباهت ميان باد و فرشته باشد، از اين نظر كه هر دو لطيف و سريعاند و در آفرينش و تدبير امور نقش دارند.
همچنان برخی از مفسرین در تفاسیر خویش می نویسند که :«عاصفات» فرشتگانیاند که بر بادها گماشته میشوند و آنها را تند میرانند. بهقولدیگر: آنها فرشتگانی هستند که ارواح کافران را به تندی میرانند. والله اعلم.
نحوه خلقت ملایکه:
الله تعالی ملائکه را از نور خلق نموده اند.در حدیثی که؛ از عائشه (رض) روایت است که گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «خُلِقَتْ الْمَلَائِکَهُ مِنْ نُورٍ وَخُلِقَ الْجَانُّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ وَخُلِقَ آدَمُ مِمَّا وُصِفَ لَکُمْ )(خداوند ملائکه را از نور، اجنه را از آتش و آدم را از آنچه برایتان وصف نموده خلق کرد(.(صحیح مسلم برقم (۲۹۹۶ ).
صفات و ویژگیهای ملائکه:
1ـ طوریکه در فوق یاد آور شدیم :ملائکه از نور آفریده شدهاند.
2ـ ملائکه بال دارند و تعداد بالهای آنها متفاوت است.«الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِکَةِ رُسُلاً أُولِی أَجْنِحَةٍ مَّثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ مَا یَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ. (سورۀ فاطر: ۱)( ستایش خداوندی را سزا است که آفریننده آسمانها و زمین است، و فرشتگان را با بالهای دوتا دوتا، و سه تا سه تا، و چهارتا چهارتائی که دارند، مأمور ( قدرتمند اجرای فرمان خود در زمینههای مختلف تکوینی و تشریعی ) کرد. او هر چه بخواهد بر آفرینش ( فرشتگان و مردمان و سایر موجودات جهان ) میافزاید. چرا که خداوندمتعال بر هر چیزی توانا است.
۳ـ الله تعالی به آنها این قدرت را داده که به صورت انسان درآیند. (جبرئیل که به نزد حضرت مریم آمد و ملائکۀ که نزد حضرت ابراهیم و حضرت لوط آمدند به شکل انسان آمده بودند.)
۴ـ ملائکه موجوداتی هستند که جز عالم غیباند و از این رو ما نمیتوانیم آنها را ببینیم.
۵ـ آنها دائیم مشغول عبادت الله تعالی هستند.
۶ـ آنها هیچ یک از صفات ربوبیت و الوهیت را دارا نیستند.«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلَائِکَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ. (سورل تحریم/ 6) (ای مؤمنان! خود و خانواده خویش را از آتش دوزخی بر کنار دارید که افروزینه آن انسانها و سنگها است. فرشتگانی بر آن گماشته شده اند که خشن و سختگیر، و زورمند و توانا هستند. از خدا در آنچه بدیشان دستور داده است نافرمانی نمیکنند، و همان چیزی را انجام میدهند که بدان مأمور شده اند.)
وَالنَّاشِرَاتِ نَشْرًا ﴿۳﴾
و قسم به بادهای که ابرها را منتشر میکنند (برای باریدن باران). (۳)
«النَّاشِرَاتِ»: پخشکنندگان. «نَشْراً»: پخش کردن.
تعداد از مفسران در تفسیرخویش درباره کلمه «ناشرات» نوشته اند که هدف از آن فرشتگانیاند که بر ابرها مؤظف اند، و آنها را تیت و پراگنده میسازد و یا مراد فرشتگانیاند که در هنگام فرودآوردن وحی، بالهای خود را در فضا میگشایند و میافشانند.
فَالْفَارِقَاتِ فَرْقًا ﴿۴﴾
پس قسم به آن فرشتگان که جدا کننده[ حق از باطل] اند( ۴)
هدف این آیه مبارکه فرشتگانی هستند که با پیامهای الهیای که فرود میآورند، حق و باطل و حلال و حرام را از هم جدا میکنند.
فَالْمُلْقِيَاتِ ذِكْرًا ﴿۵﴾
و قسم بهفرشتگانيكهوحيالهي را(به پیامبران) القا می کنند.
پيامبران) القاميكنند.(۵)
شیخ سعید حوی مؤلف تفسیر «لأساس في التفسير » که به زبان عربی تحریر گردیده در مورد اقسام پنجگانه قسم ها که در آیات فوق تذکر یافت: فقط قسم دوم یعنی (فالعاصفات) به بادها تعلق دارد و قسم های دیگر مربوط به فرشتگان است. وبه عباره دیگر: سه قسم اولی اول به بادها و قسم چهارم و پنجم به فرشتگان تعلق دارد. طوریکه در فوق هم یاد اور شدیم ؛ که وجه مناسبت میان بادها و فرشتگان، لطافت و سرعت حرکت آنهاست.
عُذْرًا أَوْ نُذْرًا ﴿۶﴾
برای رفع عذر یا بیم دادن (از عذاب الله). (۶)
یعنی: فرشتگان وحی را بهعنوان عذر اشکار نمودند و اتمام حجت خدای بر خلقش، یا به عنوان هشدار عذابش، بر انبیاء علیه صلاة والسلام فرود میآورند. یا فرشتگان وحی را به عنوان عذر و حجتی برای حقپرستان و هشداری برای باطل پرستان، فرود می آورند.
«نُذْراً»: برای بیم دادن مردم از عذاب و عقاب الهی. «عُذْراً أَوْ نُذْراً»: مفعولٌله هستند.
إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَوَاقِعٌ ﴿۷﴾
آنچه كه به شما وعده داده شده است، واقع شدنی است . (۷)
«مَا تُوعَدُونَ»: آنچه به آن وعده داده میشوید و آنچه از آن بیم داده میشوید . که هدف از آن قیامت وروز آخرت است.
فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ ﴿۸﴾
پس وقتی که ستارگان بینور و محو شوند. (۸)
«طُمِسَتۡ» به معناى از بين رفتن و محو شدن است و شايد هدف از آن از بين رفتن نورباشد یعنی زمانیکه ستارگان «تیره و محو شود، ویا طوریکه گفتیم بینور گردد».
وَإِذَا السَّمَاءُ فُرِجَتْ ﴿۹﴾
و آن زمانی که آسمان بشکافد. (۹)
«فُرِجَتۡ» «شکافته شود».
«فرج» به معناى شكاف است و «وَ إِذَا السَّماءُ فُرِجَتْ» به معناى شكاف برداشتن و پاره پاره شدن آسمان است.
ازفحوای آیه مبارکه معلوم می شود که نظام كنونى آفرينش در قيامت دگرگون مىشود؛ ستارگان محو و آسمان شكافته مىشود و از اين دگرگونى در چندین آیات قران عظیم الشان ياد آورى بعمل آمده است طوریکه می فرماید :«فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ وَ إِذَا السَّماءُ فُرِجَتْ».
وَإِذَا الْجِبَالُ نُسِفَتْ ﴿۱۰﴾
و آن زمان که کوه ها از بیخ و بن کنده شوند. (۱۰)
«نُسِفَتۡ» «از جاکنده شود، پراکنده گردد».
وَإِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ ﴿۱۱﴾
و وقتی که برای (جمع شدن) پیغمبران( جهت گواهی بر امتها) وقت تعیین شود. (۱۱)
«الرُّسُلُ»: پیغمبران.
«أُقِّتَتْ» (وقت) به معناى تعيين وقت براى ادای شهادت بر ملّت خود جمع میگردند. (ملاحظه شود سورۀ های : مائده / زمر).اصل این کلمه (وقت) است و از مصدر (توقیت) آمده است.
أنبیاء در روز قيامت جمع می شوند طوریکه قرآن عظیم الشأن بد آن اشاره نموده است. ( آیۀ 109 ، سورۀ مائده ):«يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ»( روزى كه الله تعالی همه انبيا را جمع گرداند، پس گويد: چگونه امّتتان دعوت شما را اجابت كردند.»
قابل تذکر است که: يكى ازنام های روز قيامت «يوم الفصل» يعنى روز جدايى است. در قرآن عظیم الشأن آیۀ (17 سورۀ حج ) الله متعال می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ». ( خداوند متعال در روز قيامت بين آنها (و آنچه بدان دلبستهاند) جدايى مىافكند.
در اين آيات با سه تعبير از عظمت قيامت ياد شده است: «لِأَيِّ يَوْمٍ أُجِّلَتْ لِيَوْمِ الْفَصْلِ وَ ماادراك ما يوم الفصل»و تكرار كلمه «يوم» نشانه عظمت آن روز است.
بناءً مطابق حکم قرآن :نظام كنونى آفرينش در قيامت دیگرگون مىشود؛ ستارگان محو و آسمان شكافته مىشود و اين دیگرگونى بارها در قرآن يادآورى شده است: «فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ وَ إِذَا السَّماءُ فُرِجَتْ »(آیات 8 و9 سوره مرسلات).
از جانب دیگر قابل یاد آوری است که:حقيقت قيامت تنها از راه وحى قابل شناخت وادراک است. «وَ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الْفَصْلِ» (آیه 14 سوره مرسلات ) . ودر روز قیامت برای شهادت پيامبران بر امّتهاى خويش، وقتى معيّن قرار داده شده است. «وَ إِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ، لِأَيِّ يَوْمٍ أُجِّلَتْ» سوره مرسلات آیات 11 و12 )
در آیات مختلفی از قرآن عظیم الشأن به وضاحت تام از دیگر گونی آسمان در لحظات برپایی قیامت و پایان یافتن دنیا، با تعبیرهای گوناگون یاد آوری بعمل آمده است که از جمله توجه خوانندگان رابه آیات ذیل جلب میدارم:
«اِنْشِقاق »: پاره پاره شدن «إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ » (سورۀ انشقاق 1) (زمانی که آسمان پاره پاره میشود).
«انْفِطار»: شکافته شدن «إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ» (سورۀ انفطار 1) (آنگاه كه آسمان ازهم بشكافد).
«انْفِتاح: گشوده شدن «وَ فُتِحَتِ السَّماءُ فَکانَتْ أَبْواباً (سورل نبأ 19) (و آسمان گشوده می گردد، پس درهای متعددی از آن باز می شود ).
«اِنْفراج»: باز شدن «وَ إِذَا السَّماءُ فُرِجَتْ » (مرسلات 9)(و آن زمان که آسمان از هم باز شود).
«اَنْطواء»: درهم پیچیده شدن «یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ » (انبیاء 104)(روزی که آسمان ها را چون طومار درهم میپیچیم).
«مورٌ»: به حرکت درآمدن «یَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً » (طور 9) (روزی که آسمان شدیداً به حرکت درآید.).
«مَهُل »: فلز مذاب «یوْمَ تَکُونُ السَّماءُ کَالْمُهْلِ »(معارج 8)(روزی که آسمان چون فلزِ مذاب شود.).
«دُخان »: دود «فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّمَاءُ بِدُخَانٍ مُبِينٍ »(دخان 10)(پس منتظر روزی باش که آسمان دودی آشکار بیاورد).
«دِهان»: روغن مذاب یا چرم سرخ «فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَکانَتْ وَرْدَهً کَالدِّهانِ » (الرحمن 37)(آنگاه که آسمان پاره پاره شده و همچون روغن مذاب یا چرم سرخ، گلگون گردد )
«کشط »: زایل شدن «وَ إِذَا السَّماءُ کُشِطَتْ »(تکویر 11)(و آن زمان که آسمان برچیده شود).
لِأَيِّ يَوْمٍ أُجِّلَتْ ﴿۱۲﴾
براى چه روزى تعيين وقت شده است (۱۲)
«أُجِّلَتْ»: به تأخیر افگنده شده است، تاخیر انداختن مدت ومساعد ساختن فرصت زمانی را میتوان در (سورۀ های انعام وآل عمران ) مطالعه فرماید.
لِيَوْمِ الْفَصْلِ ﴿۱۳﴾
برای روز فیصله که (بین حق و باطل و سعید و شقی) جدایی افتد. (۱۳)
وَمَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الْفَصْلِ ﴿۱۴﴾
و تو چه میدانی که روز فیصله چیست؟(۱۴)
«یَوْمُالْفَصْل»، (به معنای: روز جدایی) .از جمله یکی از نام های روز قیامت در قرآن عظیم الشأن آمده است.
مفسرین نامگذاری روز قیامت به یوم الفصل را به این دلیل دانستهاند که در روز قیامت، بین حق و باطل جدایی میافتد.
اصطلاح یوم الفصل برای روز قیامت در بسیاری از موارد برای سرزنش و تهدید مشرکین یا تکذیبکنندگان آمدهاست.
از جمله در ( 21 سوره صافات ) می خوانیم :«هذا یوْمُ الْفَصْلِ الَّذی کنْتُمْ بِهِ تُکذِّبُونَ ».
( امروز روز فصل و جدایی و همان روزی است که آن را تکذیب میکردید. )
همچنین در ( آیۀ 40 ،سورۀ دخان ) می خوانیم: «يَوْمَ لا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئاً وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ.» [روز جدایی] روزی است که هیچ دوستی کمترین کمکی به دوستش نمیکند و از هیچ سو یاری نمیشوند، مگر کسی که الله او را مورد رحمت قرار داده و او عزیز و رحیم است.).
در سوره مرسلات سه بار این وصف برای روز قیامت ذکر شده است. که از جمله در آیات 13و14 در بیان عظمت این روز اینگونه آمده: «برای چه روزی، وقت معین میشود؟ برای روز فصل. و تو چگونه میتوانی عظمت آن روز جدایی را تصور کنی؟ ) همچنان آیۀ 38 سورۀ مرسلات نیز برای سرزنش و تهدید مکذبین میگوید: «وای در آن روز به حال آنان که آیات خدا را تکذیب کردند. این روز فصل است که شما را با همه در گذشتگان پیشین به عرصه محشر جمع گردانیم.» همچنان در آیۀ 17 ، سورۀ نبأء نیز یوم الفصل را روز میقات و میعاد و جمع کردن همگان معرفی می کند طوریکه می فرماید: « إِنَّ یوْمَ الْفَصْلِ کانَ میقاتا: ترجمه: همانا روز فصل روز میقات و وعدهگاه همگان است.».
وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ ﴿۱۵﴾
در چنين روز واى بر تکذیبکنندگان . (۱۵)
کلمه «ویل» 39 بار در قرآن عظیم الشأن آمده است که: بیشترین موارد آن در سورۀ مبارکه مرسلات است که تعداد آن به 10 مورد میرسد. 3 مرتبه نیز در آیۀ 79 ، سورۀ مبارکه بقره و دو بار در سورۀ مطففین آیات 1 و 10 تکرار شده است. موارد دیگر آن نیز در 12 سورۀ همچون سوره های( ابراهیم آیۀ 2، مریم آیۀ 37، انبیاء آیه 18، ص آیۀ 27، زمر آیۀ 22، فصلت آیۀ 6، زخرف آیۀ 65، جاثیه آیۀ 7، ذاریات آیۀ 60، طور آیۀ 11، همزه آیۀ 1، ماعون آیۀ 4 آمده است.) در برخی آیات نیز این با ضمیرهای مختلف و به شکل ترکیبی همراه شده است. به شکل «ویلنا» 5 مورد (انبیاء/ 14و 46 و 97، یس/ 56، صافات/ 20، قلم/ 31) به صورت «ویلتی» 3 مورد (مائده/ 31، هود/ 72، فرقان/ 28) با حالت «ویلکم» 2 مورد (طه/ 61، قصص/ 80) و به صورت «ویلتنا» (کهف/49) و همچنین «ویلک» (احقاف/ 17) هر کدام 1 مورد در قرآن عظیم الشأن آمده است.
کلمه «ویل» اکثراً درباره تحریف کنندگان دین، ریاکاران وغافلان نماز، بدگویان عیبجو، تکذیب کنندگان قیامت، دین و کتابهای آسمانی، کافران از حیث حضور در روز قیامت و عذاب، مشرکان، ظلم کنندگان، دروغگویان گناهپیشه، ومنحرفین به کار رفته است.
برخی از مفسرین می فرماید که : ويل بمعنى قبح است و گاهى در تحسّر و تأسف بكار می رود. در هر حال این كلمه حكايت از بد بختى و عذاب دارد خواه شخص گرفتار خودش بگويد مثل «يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها» (كهف/ 49) و خواه از ديگرى به ديگرى باشد مثل «وَيْلَكَ آمِنْ» (احقاف/ 17)؛ واى بر تو ايمان بياور یا «وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِين» (مرسلات/ 15)؛ واى در آن روز بر تكذيب كنندگان.
أَلَمْ نُهْلِكِ الْأَوَّلِينَ ﴿۱۶﴾
آيا ما اقوام (مجرم) نخستين را هلاك نكرديم ؟(۱۶)
ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِينَ ﴿۱۷﴾
سپس به دنبال آنان دیگران را هم [به سبب تکذیبشان] هلاک می کنیم. (۱۷)
در آیات متبرکه (أَلَمْ نُهْلِكِ الْأَوَّلِينَ، ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِينَ) اشاره به قوم عاد، قوم لوط، قوم فرعون وغیره می باشد. و در جمله « ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِينَ » مطابق قرائت مشهور ومعروف با سکون عین عطف بر « نُهْلِكِ» است، که معنی اش این است: آیا ما بعد از اولین، آخرین را پشت سر آنها هلاک نکردیم، لذا مراد آخرین همان بازماندگان امتهای گذشته می باشند، که هلاکت آنها قبل از نزول قرآن به وقوع پیوسته است، ودر قرائت دیگر« نُتْبِعُهُمُ» با ضم عین آمده است، که مطابق به آن، این جملۀ مستقل است، وهدف آن از آخرین کفار امت محمدی صلی الله علیه وسلم است ، که از خبردادن از هلاکت امتهای گذشته، خبر از هلاکت کفار اهل مکه است، که بعداً در غزوه بدر و غیره عذابی بوسیلۀ مسلمانان بر آنها واقع شد .
تفاوت اش فقط همین است که بر امتهای گذشته عذاب آسمانی نازل می شد، که همه قریه های وقصبات از بین می رفتند، وبرای امت محمدی به جهت آن حضرت صلی الله علیه وسلم اکرام و اعزاز خاصی انجام گرفت، که بر کفار این امت عذاب آسمانی نمی اید، بلکه به عذاب مختلف النوع دیگر مبتلا می شوند.
كَذَلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ ﴿۱۸﴾
(بلی ) ما با گناهكاران چنين رفتار كنيم (۱۸)
وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ ﴿۱۹﴾
وای در آن روز بر تکذیب کنندگان! (۱۹)
أَلَمْ نَخْلُقْكُمْ مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ ﴿۲۰﴾
آيا شما را از آبى حقیر نيافريدهايم؟(۲۰)
آب منی :
آب منی اب مرد حاوی اسپرم است. که در خود ترکیبات مختلف را دارا می باشد از جمله فروکتوز، پروستگلندین، ویتامین سی، روی، پروتئین، اسید لاکتیک، منیزیم، کلرید کلسیم، اسید سیتریک، کراتین، پتاسیم، ویتامین ب 12، سدیم، نیتروژن و فسفر.
در علم لغت، «مهين» از ماده «مهن» را ضعیف، حقير و قليل معنی نموده اند، ولی باید گفت «منی » تا زمانیکه منی است، کسی برای آن ارزش قائل نمی باشد ،ولی بعد از اینکه در رحم مادر رشد و دارای حیات می شود مورد اهتمام و توجه علم قرار می گیرد.
كلمه مهين كه به معنى ضعيف و حقير و ناچيز است اشاره به وضع ظاهرى آن مى باشد، و گر نه «منی »از جمله اسرار آميزترين موجودات بشمار می رود.
البته این هیچ جای شکی نیست با این حجم کم و ناچیزی که دارد، دارای بوی بد وناخوشایند می باشد وبرای انسان ها هم بی ارزش است.
«ماء مهين» به معنى آبى خوار و پست است، كه خودش نمى تواند خود را نگه دارد . اطباء بدین نظر اند که : از نظر علمی اگر آب منی در جایگاه مناسب قرار نگیرد، به سرعت و ظرف چند دقیقه، خصوصیت وقابلیت تبدیل شدن به موجود زنده را از دست می دهد. این نیز می تواند اشاره به ضعف و ناچیز بودن آن باشد.
به بیانی دیگر؛ درست است منی از این حیث (دارنده اسپرم های زیاد) ارزشمند است، ولی این قابلیتی است که بالقوه دارد نه بالفعل. ما بایستی وضع فعلی او را در نظر بگیریم، زیرا آیه هم اشاره به همان است. بالفعل و در حال حاضر، او مایع ناچیز و ضعیف و بی ارزش است؛ افزون بر این که اگر در مکان مناسب قرار نگیرد، به سرعت، همه قابلیت خود را از دست داده و کاملاً بی ارزش می شود. از این رو آب منی مایع که نزد مردم بی ارزش است و متعفن و خیلی زود هم قابلیت و اثر خود را از دست می دهد، چنین تعبیری برای او مناسب است.
فَجَعَلْنَاهُ فِي قَرَارٍ مَكِينٍ ﴿۲۱﴾
پس آن را در جایگاهی محفوظ و استوار (رحم مادر) قرار دادیم. (۲۱)
یعنی نطفه را (از صلب پدر) به قرارگاه استوار (رحم) منتقل ساختیم.
یکی از جاهایی که منی در آن ساخته میشود، غده وزیکولی است ،این غده در لگن خاصره قرار دارد که با انزال خارج می شود. منی سالم دارای حداقل ۲۰ میلیون اسپرم در هرمیلی لیتر از مایع منی و طبق جدیدترین ستندرد سازمان صحی جهانی ۱۵میلیون اسپرم در هر میلی لیتر از مایع منی وجودارد.
وقتی مایع منی داخل رحم زن تخلیه می شود، اسپرم ها به سرعت شنا کرده و در عرض کمتر از 2 دقیقه خودشان را به داخل دهانه رحم می رسانند. وقتی داخل دهانه رحم شدند، دیگر جاذبه زمین تاثیر چندانی در خروج آنها نخواهد داشت.
إِلَى قَدَرٍ مَعْلُومٍ ﴿۲۲﴾
تا مدتی معین (در رحم بماند). (۲۲)
فَقَدَرْنَا فَنِعْمَ الْقَادِرُونَ ﴿۲۳﴾
پس اندازه گرفتيم، پس چه خوب اندازه گيرنده ايم.(۲۳)
وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ ﴿۲۴﴾
درچنین روز وای بر تکذیبکنندگان. (۲۴)
« وَيْلٌ» همچنان به معنی هلاکت و بربادی است، و در روایات حدیث آمده است که ویل نام رودی است در جهنم که در آن ریم و خون جراحتهای اهل جهنم جمع می شوند که مسکن مکذبین قرار داده می شود.
أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفَاتًا ﴿۲۵﴾
مگر زمين را محل اجتماع نگردانيديم(۲۵)
«فَاتًا» «جمع کننده، جایگاه تجمع».
أَحْيَاءً وَأَمْوَاتًا ﴿۲۶﴾
همدرحالحياتوزندگيشانوهممرگشان (۲۶)
یعنی: زمین در سطح خود فراگیر زندگان است و زندگان بر روی آن حیات به سر می برند، وبرای خود در آن منازل و محلات رهایشی می سازند، در ضمن همین زمین است که در بطن خود مردگان را جمع و تا روز قیامت نگاه داری می نماید. بصورت کل گفته می توانیم که زمین «أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً أَحْياءً وَ أَمْواتاً » (آیات 25 و26 مرسلات )
(آیا زمین را محل اجتماع زنده ها ومرده ها قرار ندادیم؟ ).
وَجَعَلْنَا فِيهَا رَوَاسِيَ شَامِخَاتٍ وَأَسْقَيْنَاكُمْ مَاءً فُرَاتًا ﴿۲۷﴾
و كوه هاى بلند در آن قرار دادیم و به شما آبى شیرین نوشانديم (۲۷)
«شَٰمِخَٰت» «جمع شامخ، بلند، استوار، سر به فلک کشیده».
«فُرَاتا» «شیرین، گوارا».
در«رَواسِيَ شامِخاتٍ وَ أَسْقَيْناكُمْ ماءً» كوهها بحیث منابع تأمين آب مورد نياز برای بشر معرفی گردیده است. واقعاً موجودیت کوه هاى استوار و بلند، از نعمت هاى الهى براى بشر و تأثیرگذار در زندگى انسان ها است.
وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ ﴿۲۸﴾
واي در آن روز بر تكذيب كنندگان. (۲۸)
کذب و دروغ:
قبل از همه باید گفت که:ريشه و زیربنای همه جرمها و اکاذیب ازعقايد فاسدسرچشمه می گیرد.زيرا شخصی که معتقد نباشد،حق را تكذيب کردهو در نتیجه به هر كار خلاف که امکان دسترسی به آن پیدا کند، دست می زند.
خوانندۀ محترم !
کذب از جملۀ بدترین معایب، زشتترين گناه و منشاء بسياری از مفسدات است و بالطبع از كارهای زشت و ناپسند و عادت به آن از رذايل اخلاقی و از گناهان كبيره بشمار می رود. تا ضرورت و مصلحت مهمی در ميان نباشد، دروغ گفتن جايز نيست.
بناءً گفته می توانیم که خلقت و طبيعت بر حقيقت و راستی استوار است، لیكن اين انسان ظالم و ستمكار است كه حق را با باطل به هم آميخته و آن را وارونه جلوه میدهد، زيرا باطل محض را نمیشود به مردم ارائه داد كه طبع حقيقت جوی مردم خود به خود آن را دفع میكند.
معنی دروغ:
كذب بر وزن وِزر و كَتِف به معنی دروغ گفتن است. صحاح و قاموس و اقرب و غيره هر دو وزن را مصدر گفتهاند ولی استعمال قرآن نشان میدهد كه كذب بر وزن وزر مصدر است.
تكذيب آن است كه ديگری را به دروغ نسبت دهد و بگويی دروغ میگويد. كذّاب مبالغه است يعنی بسياردروغگو« إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّاب »( آیه 28 سورۀ غافر ) كاذبه مصدر است مثل عاقبه، عافيه و باقيه « إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ - لَیْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَة» (سوره واقعه آیات 1و2 ).
صفات مکذّبین درقرآن:
1ـ استکبار:قران عظیم الشأن در (آیۀ 22 ، سورۀ نحل ) می فرماید: «فَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالاَخِرَةِ قُلُوبهم مُّنكِرَةٌ وَ هُم مُّسْتَكْبرِونَ» (پسكسانيكهبهآخرتايماننميآورند،دلهايشان(حقرا)انكار كند،وخودشانمستكبرند).
2 ـ تجاوز:طوریکه می فرماید:«وَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ، الَّذِينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ، وَ مَا يُكَذِّبُ بِهِ إِلَّا كلُ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ »(سورۀ مطففین/10تا12)(درچنين روز واى بر كذب ورزان ، كسانى كه روز جزا را انكار مىكنند و به جز هر تجاوز پيشۀ گناهكار كسى آن را انكار نمىكند.
3ـ ترک نماز:طوریکه می فرماید:«وَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ*وَ إِذَا قِيلَ لَهُمُ ارْكَعُواْ لَا يَرْكَعُونَ» (مرسلات/47تا48) (واى آن روز به حال آنان كه (آيات خدا را) تكذيب كردند. و هر گاه به آنها گفته شود كه نماز و طاعت خدا را به جاى آريد اطاعت نكنند.
4ـ .تکبّر: طوریکه در (آیه 60 سورۀ زمر) آمده است: «وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُواْ عَلىَ اللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسْوَدَّةٌ أَ لَيْسَ فىِ جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْمُتَكَبرِّينَ » (و روز قيامت كسانى را كه بر خدا دروغ بستند بنگرى كه روي همۀ شان سياه شده است (رسواى خدا و خلق گرديدند) آيادرجهنمجايگاهيبرايمتكبراننيست؟
5ـ سازش:«فَلَا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ*وَدُّواْ لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ » (قلم/8تا9) (پس هرگز از مردم كافرى كه آيات خدا را تكذيب مىكنند پيروى مكن*كافران بسيار مايل اند كه تو با آنها مداهنه و مدارا كنى (و متعرض بت های شان نشوى) تا آنها هم (به نفاق) با تو مداهنه و مدارا كنند.)
6ـ ظلم: «بَلْ كَذَّبُواْ بِمَا لَمْ يحُيطُواْ بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذَالِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظُرْ كَيْفَ كاَنَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ » (سورۀ یونس/39) (بلكه انكار چيزى را مىكنند كه علم شان به آن احاطه نيافته و حقيقت و باطن آن هنوز به آنان نرسيده است، پيشينيان هم اين چنين رسل و آيات خدا را تكذيب كردند، پس بنگر عاقبت كار ستمكاران عالم به كجا كشيد! )
7ـ گمراهی: «ثمُ إِنَّكُمْ أَيهُّا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ » (سورۀ واقعه /51) ( آن گاه شما اى گمراهان منكر .)
8ـ گناه :« وَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ*أَ لَمْ نهُلِكِ الْأَوَّلِينَ*ثمُ نُتْبِعُهُمُ الاَخِرِينَ*كَذَالِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ « (سورۀ مرسلات/15تا18) (واى آن روز به حال آنان كه (آيات خدا را) تكذيب كردند*آيا ما پيشينيان را (به كيفر كفر) هلاك نكرديم؟ *از پى آنان آيندگان را (كه منكران قرآن باشند) نيز هلاك مىكنيم.ما بدكاران عالم را همين گونه هلاك مىسازيم. )
9ـ لهو گرایی: «فَوَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ،الَّذِينَ هُمْ فىِ خَوْضٍ يَلْعَبُونَ» (سورۀ طور/11تا12) (در آن روز سخت واى بر آنان كه (وعده حق و كتاب و رسول او را) تكذيب كردند*آنان كه به بازيچه دنيا فرو شدند.).
یکی از مشکلات جامعه امروزی، رواج دروغگوئی در میان افراد جامعه می باشد. برخی ها به بهانه های مختلفی دروغ گفته و آن را به راحتی توجیه می کنند. به طوری که گوئی توجه ندارند که دروغ یکی از گناهان کبیره بوده و دروغگو در معرض لعن خداوند متعال می باشد و در قرآن و روایات اهل بیت «علیهم السلام» از آن به شدت نهی شده است.
انْطَلِقُوا إِلَى مَا كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ ﴿۲۹﴾
به سوى چيزى كه دروغ می شمردید برويد(۲۹)
«إنطَلِقُوا»: بروید،رهسپار شوید. روان شوید. «مَا»: مراد دوزخ است.»
انْطَلِقُوا إِلَى ظِلٍّ ذِي ثَلَاثِ شُعَبٍ ﴿۳۰﴾
به سوى دودى داراى سه شاخه برويد.(۳۰)
«ظِلٍّ»: سایه. مراد دود سیاه و پرحرارتی است که از دوزخ برمیخیزد.
نار جهنم:معنی کلمه « نار» در لغت عربی مشهور و طبق قواعد زبان جزو اسماء
مؤنث، تصغیر اش نویره و جمع آن نیران و نیاراست (لسان العرب.)
و در اصطلاح شریعت نیز به معنی: منزل و اقامتگاهی است که پروردگار توانا آن را برای تعذیب و شکنجه کافران، منافقان و گناهکاران مسلمان آماده ساخته است.
گرمای طاقت فرسا:پروردگار با عظمت مدت یک هزار سال آتش بسیار سخت و سوزان دوزخ را برافروخته تا سرخ گردد، هزار سال دیگر هم این کار ادامه خواهد داشت تا سفید شود و بالاخره یک هزار دیگر نیز ادامه داشته تا سیاه گردد، آنگاه متکبران و مخالفان دین الله (ج) به درون این آتش کاملا سیاه و سوزان که شدت گرمایش ما فوق تصور بشر است، انداخته شده و اعضای بدنشان متلاشی میگردد.
حضرت ابو هریره (رض) در این زمینه از پیامبر صلی الله علیه وسلم نقل میکند:
«نَارُكُمْ هَذِهِ الَّتِى يُوقِدُ ابْنُ آدَمَ جُزْءٌ مِنْ سَبْعِينَ جُزْءًا مِنْ حَرِّ جَهَنَّمَ. قَالُوا: وَاللَّهِ إِنْ كَانَتْ لَكَافِيَةً يَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ: فَإِنَّهَا فُضِّلَتْ عَلَيْهَا بِتِسْعَةٍ وَسِتِّينَ جُزْءًا كُلُّهَا مِثْلُ حَرِّهَا».(آتش دنیا که انسانها را میسوزاند قسمتی از هفتاد قسمت آتش دوزخ است. حضار گفتند: سوگند به الله (ج) اگر شدت گرمایش به اندازه آتش دنیا هم بود کفایت میکرد. پیامبر فرمود: گرمای هر کدام از شصت و نه قسمت دیگر آتش دوزخ مانند آتش دنیا است).
لَا ظَلِيلٍ وَلَا يُغْنِي مِنَ اللَّهَبِ ﴿۳۱﴾
نه سايه دار است و نه از شعله [آتش] جلوگيری میكند! (۳۱)
«لَّا ظَلِيل» «نه سایه افکن، نه سایه دار».«ظل ظليل» به معنى سايه دائم و «ظل لا ظليل» يعنى سايه غير مفيد و غير خنك.
«ٱللَّهَبِ» «شعلههای آتش، گرمی آتش».
إِنَّهَا تَرْمِي بِشَرَرٍ كَالْقَصْرِ ﴿۳۲﴾
جرقه های از خود بیرون میاندازد که مانند قصر (بزرگ) است(۳۲)
«تَرۡمِي» «پرتاب میکند».
«شَرَر» «جمع شراره، آتش پاره، شراره، زبانهها آتشپارهها ».
كَأَنَّهُ جِمَالَتٌ صُفْرٌ ﴿۳۳﴾
گویی آن شراره (در بزرگی و رنگ) مانند شترهای زرد رنگ است. (۳۳)
«جِمَٰلَت» «جمع جمل، شتران».
«صُفۡر» «جمع اصفر، زرد رنگ».
وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ ﴿۳۴﴾
وای در آن روز بر تکذیب کنندگان! (۳۴)
هَذَا يَوْمُ لَا يَنْطِقُونَ ﴿۳۵﴾
این روزی است که (کافران بر نجات خود) سخنی نتوانند گفت. (۳۵)
وَلَا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ ﴿۳۶﴾
و به آنها اجازه داده نميشود كه عذر خواهي كنند. (۳۶)
وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ ﴿۳۷﴾
واى در آن روز براى تكذيب كنندگان. (۳۷)
هَذَا يَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْنَاكُمْ وَالْأَوَّلِينَ ﴿۳۸﴾
امروز همان روز فیصله است که شما و پیشینیان را در آن جمع کرده ایم. (۳۸)
فَإِنْ كَانَ لَكُمْ كَيْدٌ فَكِيدُونِ ﴿۳۹﴾
پس اگر نیرنگی دارید پس به کار گیرید (۳۹)
وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ ﴿۴۰﴾
وای در آن روز بر تکذیب کنندگان! (۴۰)
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي ظِلَالٍ وَعُيُونٍ ﴿۴۱﴾
به یقین پرهیزکاران در زیر سایه ها و کنار چشمه ساره ایند(۴۱)
متقین وپرهیزکاران:
درسورۀ بقره پروردگار با عظمت در تعریف وصفت متقین می فرماید:« «ٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡغَيۡبِ وَيُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ ٣وَٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَ وَبِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ يُوقِنُونَ ٤أُوْلَٰٓئِكَ عَلَىٰ هُدى مِّن رَّبِّهِمۡۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ »(سورۀ لبقرة: 3-5).« آنان که به غیب ایمان میآورند، و نماز را برپا میدارند، و از آنچه روزی دادهایم انفاق میکنند؛ و آنان که بدانچه به سوی تو فرود آمده، و به آنچه پیش از تو نازل شده است، ایمان میآورند؛ و به آخرت یقین دارند. آنهایند که از هدایتی از جانب پروردگارشان برخوردارند و آنها همان رستگارانند».
چگونه میتوان متقی شد:
اول اینکه: به غیب و نادیده ایمان داشته باشید «ایمان به الله (ج) ـ فرشتگان ـ قیامت ـ بهشت و دوزخ».
دوهم: نماز را درست و به موقع بخوانید «بدون ریا و سستی».
سوم اینکه: و از آنچه که الله تعالی به شما اعطا کرده است خرچ کنید، انفاق کنید، زکات دهید «زکات سلامتی جسم (روزه) زکات مال و فراموش نکردن مستمندان».
چهارم اینکه: و ایمان داشته باشید به محمد صلی الله علیه وسلم ،قرآن عظیم الشان ، پیامبران و کتابهای آسمانی قبل از آن «نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و... زبور، صحف، تورات و انجیل» پس شما از طرف الله (ج) هدایت شدهاید و به حقیقت شما رستگار هستید.
قرآن عظیم الشأن می فرماید :«لَّيۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلۡكِتَٰبِ وَٱلنَّبِيِّۧنَ وَءَاتَى ٱلۡمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ ذَوِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِ وَٱلسَّآئِلِينَ وَفِي ٱلرِّقَابِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّكَوٰةَ وَٱلۡمُوفُونَ بِعَهۡدِهِمۡ إِذَا عَٰهَدُواْۖ وَٱلصَّٰبِرِينَ فِي ٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَحِينَ ٱلۡبَأۡسِۗ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ » (سورۀ البقرة: 177).«نیکوکاری آن نیست که روی خود را به سوی مشرق و [یا] مغرب بگردانید، بلکه نیکی آن است که کسی به الله (ج) و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب [آسمانی] و پیامبران ایمان آورد، و مال [خود] را با وجود داشتنش، به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان و گدایان و در [راه آزاد کردن] بندگان بدهد، و نماز را برپای دارد، و زکات را بدهد، و آنان که چون عهد بندند، به عهد خود وفادارانند؛ و در سختی و زیان، و به هنگام جنگ شکیبایانند؛ آنان کسانی که راست گفتهاند، و آنان همان پرهیزگارانند».
متقیان:
متقی کلمۀ عربی که جمع آن متقیان است، به شخصی اطلاق میگردد که به پاک ساختن نفس از اخلاق ذمیمه، بخل و امساک، طمع و غیره خود را پاک سازد و به صرف مال خود به سؤالکنندگان، محتاجین و... میپردازد. این همه کار ها را نه به جهت ریا و خودنمایی و یا کدام امور دنیوی، بلکی برای رضای الهی میکند.
ـ نیکوکارند.
ـ قسمتی از شب را به عبادت مشغولند.
ـ و کثرت عبادتها آنها را مغرور نمیساخت بلکه به تناسب بندگیشان بر خوف و خشیت آنها میافزود و در سحرگاهان برای گناهانشان طلب آمرزش میکردند.
ـ بیبهره «آنکه محتاج و تنگدست است اما سؤال نمیکند» ایشان از مال خود علاوه بر ذکات بخشی را برای سائلین و محتاجان مقرر کرده بودند. «ٱلۡأَتۡقَى ،ٱلَّذِي يُؤۡتِي مَالَهُۥ يَتَزَكَّىٰ »(سورۀ اللیل: 17-18].( «و پاک رفتارتر[ین مردم] از آن دور داشته خواهد شد: همان که مال خود را میدهد/ میدهند [برای آنکه] پاک شود/ شوند».
وَفَوَاكِهَ مِمَّا يَشْتَهُونَ ﴿۴۲﴾
با هر ميوه اى كه خوش داشته باشند(۴۲)
كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئًا بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۴۳﴾
بخورید و بنوشید خوشگوار، اينها در برابر اعمالی است كه (دردنیا )انجام می داديد.(۴۳)
إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴿۴۴﴾
ما آنگونه نیکوکاران را پاداش میدهیم. (۴۴)
وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ ﴿۴۵﴾
وای در آن روز بر تکذیب کنندگان! (۴۵)
كُلُوا وَتَمَتَّعُوا قَلِيلًا إِنَّكُمْ مُجْرِمُونَ ﴿۴۶﴾
[شما ای کافران و مشرکان! در این دنیا] بخورید و بهره گیرید اندک، یقیناً ً شما مجرمید. (۴۶)
میگویند طبیب در دو حالت به مریض اجازه مى فرماید که؛ یکی مریض که از مریضی نجات یافته وصحتمند شده باشد،هر غذايى را که میل داشته باشد آنرا نوش جان کند، ودیگرمریض که لا علاج و امید به بهبود اش نباشد به اصطلاح مریض بی درد مان باشد وطبیب از تداوی او مأ یوس شده است. در این صورت برایش میگوید هر چه که دلت خواست وهرچه که اشتیها داشته باشی میتوانی آنرا نوش جان کنی.
همچنان در قرآن عظیم الشأن امر «كُلُوا» گاهى نشانه اميد و سلامتى است و گاهى هم نشانه قهر الهى است، طوریکهالله تعالی خطاب به مجرمان مىفرمايد: «كُلُوا وَ تَمَتَّعُوا قَلِيلًا إِنَّكُمْ مُجْرِمُونَ» و نظير آيه «اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ» «آیه 40 سورۀ فصلت» هر كارى مىخواهيد، بكنيد..
وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ ﴿۴۷﴾
وای در آن روز بر تکذیب کنندگان! (۴۷)
وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ارْكَعُوا لَا يَرْكَعُونَ ﴿۴۸﴾
و چون به آنان گفته شود به رکوع بروید نمیتوانند به رکوع بروند. (۴۸)
«إرْکَعُوا»: رکوع ببرید. مراد از رکوع، خضوع در برابر قوانین و مقرّرات الهی است؛ نه فقط رکوع نماز (ملاحظه شود سورۀ: بقره / ، مائده).
فلسفۀرکوع در نماز:
قبل از همه باید گفت که :عبادت به نقل است و نه به عقل اما این بدان معنی نیست که در مسایل نقلی زیبایی ها و عقل نیست و یا به آن موافقت ندارد.
رکوع و خضوع برای ذات الهی اولین و زیباترین نشانه تواضع و فروتنی یک انسان مسلمان در برابر پروردگاراش، خم شدن در برابر او (رکوع) و تعظیم کردن به او است.
علماء در تعریف، رکوع میفرمایند که: ركوع در نماز عبارت از آن است كه نمازگزار پس از سورﮤ فاتحه و قرائت یک سورۀ بعد ازآن، به نیت تعظیم و فروتنى در برابر فرمان الهی و عظمت پروردگاربا عظمت، تا حدى خم شود كه دستها به زانوها برسد، كمر صاف باشد، گردن كشیده باشد.
خم میشود، یعنی کبریایی تو ما را به تعظیم وا میدارد و در برابر بزرگی و بیهمتایی تو، سر و قامت مان میشکند.
همان طوری که گفتیم: رکوع نشانۀ خضوع و خشوع است و از صفات مؤمنان شمرده شده است، چنان که قرآن کریم در توصیف مؤمنان میفرماید:
« یـَاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا ارکَعوا واسجُدوا واعبُدوا رَبَّکُم وافعَلوا الخَیرَ لَعَلَّکُم تُفلِحون » (سوره حج:۷۷). (ای کسانی که ایمان آوردهاید رکوع کنید و سجود بجا آورید و پروردگارتان را عبادت کنید و کار نیک را انجام دهید تا رستگار شوید.)
نماز گزار وقتی که به ركوع خم مى گردد در حقیقت با عمل خود به ذلّت و خواری اش و با ذكر ركوع به عظمت و كبریائى الله بزرگ اش اعتراف و اقرار مى كند. طوریکه گفتیم، این بهترین نوع تواضع بنده در مقابل مقام با عظمت پروردگاراش است. به همین خاطر كه او الله (ج) را به عظمت و بزرگى یاد كرد پروردگار با عظمت نیز او را در نزد بندگان عزت و بزرگى مى بخشد.
علماء میگویند که: هر چند كه قرب كامل در سجده حاصل مى شود ولی تا موقعی كه ادب خضوع در ركوع كامل نگردد، قرب مطلق بدست نمی آید چون نقص در هر جزء به كل سرایت مى كند. چنانچه از پیامبرصلى الله علیه وسلم نقل شده كه: «هركس كه وضوء و ركوع و خشوع اش در نماز كامل نباشد نمازش ناقص است».
ركوع مرحله اوّل است وسجود مرحله دوّم، هركس كه معنى و حقیقت اوّلى را به جاى آورد شایستگى دوّمى را یافته. پس باید كه ركوع با خضوع و خشوع كامل باشد تا سجده به تَبَع آن كامل گردد.
بدترین دزدی در رکوع:
محدثین مینویسند که: ابوهریره (رض) میگوید مرا خلیلم ( پیامبر صلی الله علیه و سلم ) از سه عمل در نماز، نهی فرمود:
1- از نوک زدن مانند خروس
2- از نگریستن به این طرف و آن طرف مانند روباه اِباء ورزید.
3- و از نشستن مانند شادی ( میمون ) جلوگیری نماید. (راوی حدیث احمد).
همچنین فرمودند: «أسوء النّاس سرقة الّذی یسرق من صلاته» (بدترین دزد آنست که از نمازش بدزدد)، صحابه عرض کردند: ای رسول الله صلی الله علیه و سلم ! چگونه از نماز دزدی میشود؟ فرمود: «لایتمّ رکوعها و سجودها» (روای حدیث طبرانی) (رکوع و سجده آن را کامل نه کند).
محدثین مینویسند : روزی پیامبر صلی الله علیه وسلم در حال نماز، چشمش به مردی افتاد که کمرش را در رکوع و سجده، هموار نمیکرد، پس از سلام، فرمود: «یا معشر المسلمین لاصلاة لمن لا یقیم صلبه فی الرکوع و السّجود» (روایت ابن ماجة و احمد) (ای مسلمانان! بدانید کسی که کمرش را در رکوع و سجده، هموار نمیکند، نمازش درست نیست و در حدیثی دیگر فرمود: «لاتجزیء صلاة الرّجل حتّی یقیم ظهره فی الرّکوع و السّجود» (روایت ابوداود) (نمازش کامل نیست).
راز و حکمت مشترک رکوع و سجود:
راز مشترک رکوع و سجود تسلیم و فروتن در برابر پروردگار با عظمت است ، تفاوت رکوع و سجود در این است که سجود، چون فروتر از رکوع است، سجود نماینگر وضع است که این حالت به الله سبحان نزدیک تر است، چون بنده هر اندازه به تواضع نزدیک تر شود، احتمال رسیدنش به پرودگار بیشتر می شود، بنا بر اهمیت مقام سجده است که از آن در تعداد زیادی نصوص اسلامی تذکر یافته است. « اقرب ما یکون العبد من الله عز وجل و هو ساجد».
علماء درمورد حکمت رکوع میفرمایند که بجاء اوردن رکوع : ازجمله زیباترین خضوع و فروتنی بشمار میرود. رکوع و خم شدن در برابر آفریدگار هستی، با شکوهترین و زیباترین حالت تواضع و خضوع انسان است.
رکوع، سراسر تواضع، تذلل، فروتنی، خاکساری، سرسپاری، فرمانبرداری، شکستگی ، دوری از تکبر، منیت و خود خواهی است .
وجه تمایز مسلمانان ازسایر ملتها در همین ادای رکوع و خم شدن در عبادت نماز نهفته است.
شأن نزول آیة 48:
1162- ابن منذر از مجاهد روایت کرده است: آیۀ « وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ارْكَعُوا لَا يَرْكَعُونَ »
در مورد ثقیف نازل شده است. (زاد المسیر» 1509.). [وقتی که پیامبرصلی الله علیه وسلم ثقیف را به ادای نماز امر کرد. گفتند: ما خود را خم نمیکنیم، زیرا این کار بر ما عیب است. پیامبر گفت: دینی که در او نماز نیست خیر هم نیست ) .(عبد الرحمن بن علی بن محمد جوزی، تفسیر «زاد المسیر فی علم التفسیر» مکتبة اسلامی، بیروت. سال انتشار 1404، ج 8، ص 452.)
خوانندۀ محترم!
در بین بسیاری از اقشار جامعه چنین رايج است كه وقتي چيزي را در زندگی خویش گم ميكنند به نماز ميايستند تاآن را دوباره بدست ارند، در واقع نماز بهترین فرصت است که انسان میتواند به تمركز حواس بخصوص از طريق ايستادن به سوي قبله، رکوع وسجود اخلاصمندان با خشوع وخضوع بسوی خالق ، بدان دست یابد .
يكی از روانشناسان میگوید: محبتيا عشق پنج نوع است و يكی از انواع این محبت وعشق به پرودگار با عظمت میباشد.
روانشناسان در تحقیقات خویش می افزایند که: اين عشق براي زندگي انسان بی نهایت ضروری است، زيرا انسان بايدهمیشه در فکر كمال خویش بوده و آرزوی وصول به آن را باید همیشه در سر خویش بپروراند تا به پيشرفت و حلمشكلات در زندگی نايل آيد.
یگانه راه وصول به این هدف نماز و ادای حرکات آن از جمله قیام رکوع و سجود آن مطابق به سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم میباشد .
اگربخواهيم برای نماز روح و جسم قايل شويم و حركات فزيكی ( قیام، رکوع وسجده ) را جسم نماز و حالات روحانیآن را روح نماز نام گذاریم به فواید و آثار نماز بیشتر پی خواهیم برد.
از پروردگار با عظمت استدعا دار م که نماز اخلاصمندانه مارا به در بار خویش قبول فرماید.
وَیلٌ یوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِینَ ﴿۴۹﴾
وای در آن روز بر تکذیب کنندگان! (۴۹)
فَبِأَي حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ ﴿۵۰﴾
پسبعدازقرآنبهكدامسخنايمانميآورند؟. (۵۰)
درک عظمت قرآن کریم، منوط به معرفت قرآن در تمامی ابعاد است. یعنی شناخت حقایق و معارف غیبی، اسرار و حکم، شرایع و احکام، قصص و امثال، محکم و متشابه، تأویل و تنزیل، ظاهر و باطن آن، که هر کدام بُعدی از ابعاد و جلوه ای از جلوه های قرآن کریم است .
قرآن عظیم الشأن در برگیرنده عالی ترین معارف الهی در زمینه شناخت الله متعال، أسما و صفات الهی، اسرار توحید، در باره پیامبران الهی، اسرار جهان غیب، سنتهای حاکم بر جامعه های بشری، شناخت انسان و نهایت سرنوشت او، اخبار غیبی مربوط به گذشتگان و آیندگان است و همچنین حاوی نظام های اجتماعی، حقوقی، اقتصادی و سیاسی است که بشر برای سعادت و خوشبختی جاودانه خود به آن ضرورت حیاتی دارد.
قرآن عظیم الشأن نشانگر راهی است که پیمودن آن انسان را از یوغ استعمار وبردگی نجات می دهد و از اسارت در زنجیر جهل، خرافه و هواهای شیطانی می رهاند و او را در مسیر سلامت قلب، پاکی ظاهر و باطن و پیشرفت مطلوب انسانی و معنوی قرار می دهد. قرآن عظیم الشأن حاوی معیارهای جاودانه برای شناخت حق از باطل است.
با شناخت این ویژگیها و خصوصیات است که درک عظمت و رفعت ذاتی قرآن عظیم الشأن و برتری آن بر دیگر انوار الهی روشن می شود.
قرآن عظیم الشأن، شيواترين، تازهترين و شايستهترين پيام آور برای بشریت است، نباید فراموش کرد که محتوا و موضوعات قرآن عظیم الشأن هرگز كهنه نمىشود و در هر زمان، نو و تازه است. اگر كسى به قرآن عظیم الشأن ايمان نياورد، پس به كدام سخن ايمان خواهد آورد.
الهی قرآن کریم را مشعل ورهنمای زندگی ما قرار فرما!
منابع و مأخذ های عمده:
- تفسیر وبیان کلمات قرآن کریم (تالیف شیخ حسنین محمد مخلوف واسباب نزول علامه جلال الدین سیوطی ترجمه از عبد الکریم ارشد فاریابی
- تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤ ف مخلص هروی
-فیض الباری شرح صیح البخاری داکتر عبد الرحیم فیروز هروی
- تفسیر طبری - امام المفسرین
- تفسیر المیزان
- تفسیر پرتوی از قران
- تفسیر القرآن الکریم - ابن کثیر (متوفی سال 774 هـ)
- مفردات الفاظ القرآن،از راغب اصفانی
- تفسیر معارف القران مولف حضرت علامه مفتی محمد شفیع عثمانی دیوبندی مترجم مولانا محمد یوسف حسین پور
- تفسیر فی ظلال القرآن، سید قطب (متوفی سال 1387 هـ)
- تفسير نور تألیف دکتر مصطفی خرّم دل
- صحیح مسلم
- صحیح البخاری
بخش نظرات براي پاسخ به سوالات و يا اظهار نظرات و حمايت هاي شما در مورد مطلب جاري است.
پس به همين دليل ازتون ممنون ميشيم که سوالات غيرمرتبط با اين مطلب را در انجمن هاي سايت مطرح کنيد . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .