تفسیر سوره نوح

بسم الله الرحمن الرحیم

ترجمه وتـفـسیـرسورۀنوح

 

سورۀ نوح در مکۀ مکرمه نازل شده، دارای بیست وهشت آیه ودو رکوع میباشد.

وجه‌ تسمیه:
این‌ سوره‌ به ‌نام‌ «نوح‌» علیه السلام نامگذاری شده
، که در این سوره همچنان قصۀ نوح علیه السلام با زیبای خاصی نیز بیان گردیده است.
در این سوره رهنمود اساسی وبنیادی در بار
ۀ دعوت اثبات وجود خداوند به عنوان ربّ، إله و حاکم است وبه شیوه ه های عالی تعریف وتوضیح شده است ، که هر دعوتگری وانسان مؤمن متعهد باید اساس و جهت دعوت خود را بر این اصول بناء وبه مردم برساند که فقط پروردگار با عظمت است که شایستگی پرستش و بندگی را دارد و تنها کسی که حاکم است و حکمش سزاوار تنفیذ  می باشد ، و تنها کسی که معبود بر حق است فقط خداوند است و بندگی خاصِّ ازاوست. نباید به هیچ عنوان و مبنایی تخطّی کرد، باید با تمام وضاحت بیان داشت که فقط الله تعالی است که  شایستۀ بندگی، تعظیم شایستۀ ذات الهی، حاکِم و معبود بودن را دارد.
قابل تذکر است نوح علیه السلام اولین رسول و پیام آور از جانب خداوند متعالی بعد ازحضرت آدم علیه السلام است.
( شنقیطی، أضواءالبیان فی أیضاح القرآن بالقرآن، 1/55 و 3/81؛ ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، 1/223 و و 569 و 2/23؛ ابوحیان اندلسی، تفسیرالبحر المحیط، 2/329 و 8/260.).

 

نام حضرت نوح علیه السلام بصورت کل چهل وسه بار در قرآن عظیم الشأن بیان گردیده است.

نام سوره:
نام این سوره نوح بوده واین نام از اولین آیۀ این سوره گرفته شده:« إنا أرسلنا نوحا» چون این سوره بصورت کل دربارۀ  نوح علیه‌السلام و دعاهای آن حضرت می ‌باشد. بناً بدین نام مسمی  شده است.

تعداد آیات:

تعداد آیات سورۀ نوح به بیست وهشت آیه می رسد.
تعداد کلمات:
تعداد کلمات سور
ۀ نوح به دوصدو بیست چهار کلمه می رسد. ( برای دقت بیشتر باید گفت که تعداد اقوال مفسرین در مورد عدد کلمات  متفاوت می باشد.).

تعداد حروف:
تعداد حروف سور
ۀ نوح به نهصدوبیست ونه حرف می رسد که اقوال مفسرین در این بابت هم متفاوت می باشد.

 

نوح در قرآن عظیم الشأن:
قبل از همه باید گفت که سورۀ  نوح به طور کلی به داستان نوح علیه السلام و قومش اختصاص یافته است، وسوره های دیگری از سورۀ قرآن عظیم الشان از جمله سورۀ هود نکات و ظرایف زیادی را از داستان نوح علیه السلام بیان فرموده است.
تقریباً در حدود25 آیات (آغازآن از آیه 25 الی 49درباره نوح علیه السلام بحث نموده است. همچنان سوره‌های یُونُس و شُعراء یادی از حضرت نوح علیه السلام نموده وهکذا  در سورۀ عنکبوت دو آیه به قصۀنوح علیه السلام اختصاص یافته است.
قابل یاد آوری است که در
سورۀ نوح قسمت خاصی از زندگی نوح علیه السلام بیان شده که در سوره های دیگر از قرآن کریم  کمتر به این سبک توضیح وتشریح گردیده است. مسئله و موضوع دعوت مستمر و پی گیر نوح علیه السلام  به سوی توحید، کیفیت، و عناصر این دعوت و جزیاتی که در این مسئله  مهم به کار رفته است، آن هم در برابر قوم لجوج، خود خواه و متکبری که مطلقاً حاضر نبودند در برابر حق سر فرود آورند.
سور
ه های قرآنی که دربارۀ داستان نوح پرداخته اند:
سورۀ آلعمران، آیۀ 22، سورۀ  نساء، آیۀ  163، سورۀأنعام، آیۀ84، سورۀأعراف،  آیات 59 و60،سورۀ توبه، آیۀ 70، سورۀ هود، آیات (25 ،32 ،36 ،42 ، 45 ،46 ،48 ،89 )، سورۀ ابراهیم، آیۀ9، سورۀ اسر أ آیات 3 و17 ، سورۀ مریم، آیۀ58  ، سورۀ انبیاء، آیه 86 ، سورۀ حج، آیۀ 42 ، سورۀ مؤمنؤن، آیۀ 23 ، سورۀ  فرقان، آیۀ 37 ، سورۀ شعرا آیات 105، 106 ، 116، سورۀ عنکبوت، آیۀ 14 ، سورۀ احزاب، آیۀ7 ، سورۀ صافات، آیات 75 و79 ،سورۀ ص، آیۀ 12 ، سورۀ غافر، آیات 5 و31، سورۀشوری، آیۀ 13 ، سورۀ ق، آیۀ 12، سورۀ ذاریات، آیۀ 46 ، سورۀ نجم، آیۀ 52، سورۀ قمر، آیۀ 9 سورۀحدید،  آیۀ  26 ، سورۀ تحریم، آیۀ  10 ، سورۀ نوح ، آیات 1، 16 ، 21 .(خالدی، القصص‌القرآنی، 1/151 و 152؛ شوقی ابوخلیل، اطلس القرآن، صفحات  19 و 20.).

نوح علیه السلام شیخ الأنبیاء بود:
از حضرت أبن عباس  (رض) منقول است که نوح علیه السلام  در سن چهل سالگی  به پیامبری مبعوث شده است. همچنان مطابق به نص قرآن عظیم الشأن نوح علیه السلام  نهصد و پنجاه سال زندگی بسر برد، ونسبت به همه پیامبران الهی بیشترعُمر کرده استکه به این ترتیب  نوح علیه السلام بحیث  شیخ الانبیاء شناخته می شود.  طوریکه قرآن عظیم الشأن در (آیۀ 14 سورۀ  العنکبوت ) می فرماید «وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ فَلَبِثَ فِيهِمۡ أَلۡفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمۡسِينَ عَامٗا فَأَخَذَهُمُ ٱلطُّوفَانُ وَهُمۡ ظَٰلِمُونَ» .«ما نوح را به سوی قوم خود فرستاده‌ایم، و او نهصد و پنجاه سال در میان آنان ماندگار شد. سرانجام در حالی که با (کفر و معاصی) به خود ستم می‌کردند، طوفان ایشان را در بر گرفت.». 
نوح علیه السلام در این مدت طولانی هرگز  دست از کوشش برنداشت، وهرگز مأیوس نشد، وچون از طرف قومش مورد آیذا  و اذیت قرار میگرفت، صبر می کرد. 
اساس دعوت حضرت نوح علیه السلام:
اساس وتهداب دعوت نوح علیه السلام بر سه اصل بنیادی استوار است  که هر سه اصل متذکره در این آیه متبرکه با زیبای خاصی جمعبندی گردیده است:« قال یا قوم انی لکم نذیر مبین ان اعبدوا اللّه و اتقوه و اطیعون »یعنی (ان اعبدو الله و اتقوه واطیعون)( آیه     سوره )این آیۀ شریفه، رسالت نوح علیه السلام را به طور اجمال و تفصیل با زیبای خاصی بیان می دارد:

اول:«ان اعبدوا الله»:
در این جمله قوم خویش را  به توحید در عبادت دعوت می کند
. قوم نوح  بت پرست بودند، مذهب ثنیت (بت پرستی) داشتند. مذهب و اعتقاد ثنیت اجازه نمی دهد مردم خدای تعالی را بپرستند، نه به تنهایی، و نه با غیر، بلکه تنها مجازند با پرستش بتها ارباب بتها را بپرستند، تا آن ارباب که مستقیماً خدا را می پرستند، نزد خدا شفاعت ایشان کنند. به این ترتیب و در حقیقت عبادت پرستندگان خود را روی عبادت خود نهاده تحویل خدا دهند. اگر این مذهب به پیروان خویش اجازۀپرستش خدای تعالی را می داد، این پیروان خداوند را به تنهایی می پرستیدند، پس دعوت چنین مردمی به عبادت خدا در حقیقت دعوت به توحید در عبادت است.
دوهم
: جمله  «واتقوه»:
در این جمله دعوت قوم  به اجتناب از گناهان کبیره و صغیره است، یعنی
شِرک و پایین تر از شِرک، و انجام اعمال صالحه ای که انجام ندادنش گناه است. 
سوم : جمله سوم  «واطیعون»:
در این جمله دعوت قوم  به اطاعت از خودش است، و اطاعتشان از او مستلزم این است که رسالتش را تصدیق نموده، معالم دین خود را و دستور یکتاپرستی را از او بگیرند، و این دستورات را سنت حیاتی خود قرار دهند.
پس ملاحظه می نمایم:
که در جمله «ان اعبدوا اللّه و اتقوه و اطیعون» ،قوم خویش را به  اصول سه گانه دین دعوت می کند.جملۀ اول یعنی (اعبدوا الله) به توحید،وکلمۀ « اتقوه»  به تصدیق معاد که اساس تقوی است، دعوت می کند. اگر معاد و حساب و جزای آن نبود، تقوای دینی معنای درستی نمی داشت، و جملۀ«واطیعون» به تصدیق اصل نبوت، که همان اطاعت بی چون و چرا از حکم الهی است می خواند.

موضوعات مطروحه:
در این سوره قصۀحضرت نوح علیه السلام بیان شده است:
همچنان در این سوره ت
أکید حضرت نوح علیه السلام بر تقوا و اطاعت از پروردگار   هکذا در مورد اصول عـقـیدتی و اخلاقی و فقهی و اجتماعی حضرت نوح علیه السلام بحث  بعمل آمده،بحث در باره نعمت های بیشمار پروردگار برای بشر، شمارش آثار و نشانه های توحید و قدرت خداوند متعال، دعاهای آموزنده و جالب حضرت نوح علیه السلام.
بصورت عموم محتوا و موضوعات این  سور
ه راسه بخش تشکیل می دهد: در

بخش اول اين سوره، بحث از بعثت نوح و دعوت اوست در

بخش‌دوم شكايت‌هاى نوح عليه‌السلام، به درگاه الهی است که می فرماید: پروردگارا هر چه اين قوم را دعوت كردم جز مخالفت و عصيان رانديدم، الهی  همۀ‌شان را نابود گردان. 

بخش سوم سخن از هلاكت قوم آنحضرت بعمل آمده است.

رسالت حضرت نوح علیه السلام، بهترین رهنمودبرای مبلغین:
سورۀ نوح درمکۀ مکرمه  نازل شده است، ولی پیامبر اسلام محمد صلی الله علیه وسلم ومسلمانان درمکه تقریباً به وضع وشرایط مشابه زمان نوح علیه السلام مواجه بودند. مسلمانان  با استفاده از تجارب زمان نوح علیه السلام درکار تبلیغی،دعوت وارشادی خویش مشر، استفادۀ عظیمی بردند.

ـ این تجارب به مسلمانان یاد می دهد که چگونه از طریق استدلال ومنطقی کوبنده توأم با محبت و دلسوزی کامل در بین مشرکین وکفار کار تبلیغاتی را پیش ببرند،و از هر وسیلۀمفید و مؤ ثری در این راه بهره گیرند.
ـ
قصۀ  نوح علیه السلام  به مسلمانان می آموزاند که: هرگز در راه  دعوت به سوی الله خسته نشون،. هر چند این دعوت شما سالها طول بکشد، و اگرچه به کارشکنی ودشمنی ظالمانه از جانب آنان مواجه شوید.
ـ فهم عالی این داستان به مسلمانان می آموزاند که در کار تبلیغ و
رساندن حق در برابر مشکلات و سختیها صابر و شکیبا باشند.ومتقین باشند که روز آمدنی است که نصرت الهی نصیب شان شود.

نوح علیه السلام پیامبر اولوالعزم:
نوح علیه السلام  از جملۀ اولین پیامبر اولوالعزم می باشد ، که در تاریخ اسلام منحیث  داعی توحید شهرت دارد. (قاموس قرآن، جلد‌7، صفحه118).
اصطلاح «اولوالعزم » در آی
ۀ  35 ، سورۀ احقاف تذکر رفته است.«عزم » به معناى اراده محکم و استوار آمده است طوریکه ( راغب درمفردات خویش می فرماید: عزم به معناى تصمیم گرفتن بر انجام کارى است.
«و اولوالعزم »یعنی پیامبرانی که دارای شریعت و دین مستقل و جدیدی بوده اند.
تعداد پیامبران اولوالعزم در ادیان آسمانی به پنج نفر می رسد یعنی این پنج نفر؛  هم دعوت همگانی، هم شریعت و هم کتاب  الهی را دارا می باشند
، که عبارتند از: حضرت نوح علیه السلام، حضرت ابراهیم علیه السلام که کتاب شان بنام (صحف) یاد می شود، حضرت موسی علیه السلام که کتاب اش بنام (انجیل ) مسمی است،حضرت عیسی علیه السلام  که کتابش بنام ( تورات ) بوده وسیدنامحمد صلی الله علیه والسلام که کتاب آن قرآن عظیم الشأن است.

اهداف کلی این سورۀ:

سورۀ نوح بصورت کل، بيان داستان نوح علیه السلام و برخوردها و مباحثات او با كافران است و هدف آن بيان نشانه‌هاى خداوند متعال و عذاب الهى بر اهل باطل و هشدار به مشركان مكه و تسلى به پيامبر صلی‌الله‌علیه وسلم  و مؤمنان است.

محل وزمان نزول:

طوریکه قبلاً یاد آور شدیم، سورۀ نوح در مكۀ مکرمه بر پیامبر اکرم محمّد مصطفی  صلی‌الله‌علیه وسلم،  نازل شده‌ است.زمان وتأریخ  نزول سورۀ نوح بعد از اسراء و قبل از هجرت پيامبرصلی الله علیه وسلم  به مدينۀ منوره، می باشد.

 

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

به نام خدای بخشاینده و مهربان

 

«إِنَّا أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ »﴿۱
ما نوح را به سوی قومش (به رسالت) فرستادیم که قوم خود را (از قهر الله) به اندرز و پند بترساند، پيش از آنكه عذاب دردناك به آنان رسد. (۱)

در این آیۀ متبرکه بخصوص در جملۀ  «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطِيعُونِ» به یک اصل زیبای اشاره نموده است که: پيروى از أنبياء، نتيجه و ثمرۀ ايمان به الله و روز قیامت است، ملاحظه شد که اول بحث توحيد،سپس تقوا، وسپس اطاعت از پيامبر در میان است.
در این آی
ۀ مبارکه با زیبای خاصی بیان یافته است که:هشدارهاى دينى، بايد شفاف و دلسوزانه باشند،  ولی مردم  غافل، هشدار لازم است نه بشارت.

«قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ» ﴿۲

(نوح) گفت: اى قوم من! همانا من براى شما هشدار دهنده‌اى آشكارم.(۲)

مفسر کبیر جهان اسلام به روایت ضحاک نقل می فرماید که؛قومش نوح علیه السلام  را چنان می زد که بی هوش می شد،وبه زمین می افتاد، واورا در چادری می پیچیدند ودر خانه می انداختند وخیال می کردند که مرده است، ولی چون روز دوم به هوش می آمد، باز آنها را به سوی الله دعوت می داد وبه تبلیغ می پرداخت. ( تفسیر معارف القرآن، علامه مفتی محمد شفیع عثمانی دیوبندی ـ سورۀ نوح).
خواننده محترم!
با تمام صراحت باید گفت که نوح علیه السلام مبلغ بینظری بود
. نوح علیه السلام در امور دعوتی خویش با احترام خاصی با مخاطبین خویش برخورد می کرد.صحبت های اش با مردم وشیوۀ دعوت اش با شنوندگانش توأم با احترام و بزرگواری بوده.   بادرنپرداشت اینکه قومش اورا احترام نمی گذاشتند ولی همیشه او از گفتن و خطابِ محترمانه کوتاهی نمی‌کرد. بطور مثال خطابش این بود که می گفت: «يَٰقَوۡمِ»«ای قوم من».  وقوم را بخود نسبت می داد که نمونه ازحرمت گذاشتن به آن‌هاست.  بناً بر هر دعوتگر است تا به استفاده از شیوۀ حضرت نوح علیه السلام، حتّی کُـفّـار و مشرکین را با الفاظی مملو از حرمت و عطوفت مورد، خطاب قرار دهد؛ زیرا اگر هرپیامبرودعوتگری مردم گمراه را با الفاظی همچون مشرکین، جاهلان، و... خطاب قرار می‌ دادند، بی‌شک کسی به حرف‌های آنان گوش فرا نمی‌داد. این درس وپند بزرگ هدایت و رهنمايی مانند درس برای همۀ ما و دعوتگران، خصوصاً در عصر حاضر بر مسلمین لازم است تا  از الفاظی که موجب توهین وتحقیر به شخصیت دینی وشخصیت فرهنگی وکلتوری جانب مقابل می شود اِباء و خودداری نمایند. این شیوۀ کار درشوؤن دعوت ریشه الهی دارد.  طوریکه الله تعالی  می فرماید :«ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِٱلۡحِكۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُۚ» (آیه 125 سورۀالنحل )«(ای پیغمبر!) مردمان را با سخنان استوار و بجا و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فراخوان، و با ایشان به شیوه هرچه نیکوتر و بهتر گفتگو کن.».

شیخ امام قرطبی در تفسیر این آیۀ متبرکه می‌نویسد: «این آیه در زمان امر به صلح با قریش نازل شد. خداوند متعال، پیامبرش را امر می‌کرد که به سوی دین الله جل جلاله  فرا خواند و بر وی حکم فرمود که با مهربانی، عاطفه و خالی از خشونت و اهانت حتّی با کفّار قریش، برخورد کند، و شایسته و بایسته است که این وعظ و اندرز و ارشادی برای مسلمانان تا روز قیامت باشد.»(قرطبی، تفسیرالقرطبی، 10/211. )
ولی نباید فراموش کرد:
صحبت،
بیان و رفتار محترمانه به معنای قبولِ عملکردهای کفّار و مشرکین، مدارا وهـمنوايی کردن با آن‌ها نیست، بلکه این عملکرد به عنوان اخلاق نیکویی تلقّی می‌گردد تا آن‌ها در لحظۀ خطاب احساس راحتی و احترام ودر نهایت احساس خودی نمایند، و بدین ‌وسیله زمینه شنیدن کلام برای شان مساعد شود.
همچنان قابل تذکر می دانم که دعوتگر باید بسیار شیوا و شفّاف حقایق شریعت الهی را برای مردم بیان کند، طوریکه آن‌ها بدون هیچ ابهام و اوهامی به اصل مطلب واقف شوند
. این سبکِ دعوت از آنِ وخصلت نوح علیه السلام وسایر پیامبران الهی بوده است:طوریکه قرآن عظیم الشأن در(آیۀ 4، سورۀ إبراهیم ) می فرماید « وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوۡمِهِۦ لِيُبَيِّنَ لَهُمۡۖ» « و ما هیچ پیامبری را نفرستاده‌ایم مگر اینکه به زبان قوم خودش متکلم بوده است تا برای آنان (احکام الهی را) روشن سازد.».

دعوتگر باید بداند که نفس ابلاغ کافی نیست بلکه ابلاغی از جانب الهی پذیرش می‌شود که روشنگر و آشکار باشد؛ زیرا الله تعالی می فرماید« وَمَا عَلَى ٱلرَّسُولِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ» (سورۀالعنكبوت: 18) «و وظیفه پیغمبر جز تبلیغ روشن و روشنگر نمی‌باشد.»
پس دعوتگران باید کلامِ خود و الفاظِ بکار رفته در آنرا مطابقِ زبان و فهمِ مخاطبان خود بنمایند و آنها را با کلمات ناآشنا، مُغلَق، پیچیده و کلماتِ مسجَّع، پيچ در پیچ و تکلُّف‌آور و بی‌فایده مورد خطاب قرار ندهد؛ چرا که با این حال ابلاغ خدشه‌دار می‌شود.

خواننده محترم !
اما بحث بالای ما به بحث ‌ذيل کمی متفاوت  وبُعد دیگری دارد که  اگر تأکید بداریم و بگویم که هست مواردیکه بخش افاده ها با کلمات  کوتاه باشکل و معنا دار دریک زبان و از جمله در زبان عربی چنان از لحاظ شکل و محتوای کامل اند که  افادۀ آن بدون استفادۀ همان اصل کلمه و همان شکل اصلی به نحوی دیگر نه کامل بوده ونه هم محتوی تمام ابعاد آن را در برگیرنده است. مطمیناً که نیت درست« انما الاعمال بالنیات» همان وظیفۀ اولی و عبادتی را اجراء خواهد کرد که میکند. اما بازهم افاده واداء متفاوت است. به طور مثال شما کلمۀ الله الله الله  را با عُمق و از ته دل سه بار تکرار کنید و در مقابل معادل دری/فارسی آنرا را خداوند خداوند خداوند ویا معادل الله جل جلاله را به  زبان های  دیگر بیان  کنید. شما خود قوت خاص را در ذکر کلمۀ الله  الله الله ( جل جلاله) از ته دل و جذبۀ آنرا خواهید یافت و محسوس خواهید کرد.

«أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ» ﴿۳

که الله را بپرستيد و از او پروا داشته باشيد و مرا اطاعت كنيد.

محور دعوت نوح علیه السلام:
محور دعوت نوح علیه السلام را یکتا پرستی وعبادت خداوند متعالی  تشکیل می داد.  نوح علیه السلام به قوم خویش با تمام صراحت ووضاحت میرساند که تنها ذات الله تعالی شایستگی عبادت را دارد و هرگونه موجود حتّی انسان ارزش و وقعی بر این امر مهم را ندارد. طوریکه پروردگار با عظمت ما در (آیۀ  59 سورۀ الأعراف ) می فرماید: «لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ فَقَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓ»(ما نوح را به سوی قوم خود فرستادیم. او بدیشان گفت: ای قوم من! برای شما جز الله معبودی (به حق) نیست. پس تنها الله  را بپرستید). البته دعوت به یکتاپرستی و نفی دیگر معبودها اساس و بنیان دعوت هر پیامبری بوده است و اساس و بنیان هر دعوتی بر مبنای آن بوده است؛ طوریکه الله تعالی می فرماید:«وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَۖ» (آیۀ  36 سورۀ  النحل)(«ما به میان هر ملتی پیغمبری را فرستاده‌ایم (و محتوای دعوت همۀ پیغمبران این بوده است) که الله  را بپرستید و از طاغوت (شیطان، بتان، ستمگران، و ...) دوری کنید.»
بناً باید بعرض رسانید که
اساسی‌ترین و برترین هدف هر دعوتگر باید دعوت به پرستش خداوندأ و یکتاپرستی و نفی معبودهای دروغین  باشد. دعوتگر باید انبیای الهی  را مبنای کاری خود قرار دهد، همان‌گونه که خداوند  می‌فرمایند:  «أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ هَدَى ٱللَّهُۖ فَبِهُدَىٰهُمُ ٱقۡتَدِهۡۗ» (سوره الأنعام: 90). «آنان (یعنی؛ پیامبران الهی) کسانی‌اند که خداوند ایشان را هدایت داده است، پس از هدایت ایشان پیروی کن.»
پس دعوتگر باید تمامی اهداف دعوتی خود را در محور یکتاپرستی بگذارد و این را بداند در صورتی که بیان و کردار و سکوتِ وی اگر معنا و مفهومی از شرک داشته باشد، در رسالت خود قطعاً منحرف شده و از مسیر حق خارج گشته است، و لازم
ۀ این نوع دعوت آموزشِ صحیحِ مفاهیم توحید و سپس عمل بدان و در نهایت ابلاغ آن می‌باشد.

«يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرْكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذَا جَاءَ لَا يُؤَخَّرُ لَوْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ »﴿۴

[تا] برخى از گناهانتان را بر شما ببخشايد و [اجل] شما را تا وقتى معيّن به تأخير اندازد اگر بدانيد، چون وقت مقرّر خدا برسد، تأخير بر نخواهد داشت. (۴)

« يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ » یعنی: تا بعضی‌ از گناهان ‌شما را بر شما بیامرزد؛ و آن‌ عبارت‌ از گناهانی‌ است‌ که‌ قبل‌ از اطاعت‌ پیامبر و اجابت‌ دعوت‌ وی‌ از آنان‌ سرزده‌ است‌.
«
وَيُؤَخِّرْكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى » «و (اجل ) شما را تا وقتی‌ مقرر به تأخیر اندازد» یعنی: اینکه عذاب را تا فرا رسیدن مرگ‌ شما  به ‌ تأخیر به اندازد،یعنی شما تا اخرین لحظه زندگی فرصت آنرا دارید که به الله تان مراجعه وبر وحدانیت الله تعالی اقرار وازبُت پرستی دست بردارید ، در غیر آن‌  اگر عذاب الهی برشما نازل شد، دیگری مجالی برای زنده ماندن نخواهید داشت. 
مفسرین استدلال می نمایند که:‌ انجام‌ دادن‌ طاعت‌ و نیکی‌ و پیوستن‌ صله‌ رحم‌ حقیقتاً
بر عمر انسان‌ می‌افزاید.طوریکه در حدیثی که از حضرت انس (رض) روایت گردیده آمده است  که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:«صلة‌ الرحم‌ تزيد في‌ العمر». «صله ‌رحم‌ در عمر می‌افزاید».
جاری الله زَمَخشَری ( ۲۷رجب ۴۶۷ - ۹ ذی‌الحجه ۵۳۸) مفسیر،ادیب وخطیب مشهور جهان اسلام می فرماید : «مثلا الله تعالی ‌ حکم‌ نمود که ‌اگر قوم‌ نوح‌ ایمان‌ آورند، آنان‌ را هزار سال‌ عمرمی دهد ولی‌ اگر بر کفر خویش‌ اصرار نمایند، آنان‌ را بر سر نه‌ صد سال‌ هلاک‌ گرداند. از این‌ روی‌ به‌ آنان‌ گفته‌ شد: ایمان‌ آورید تا خداوند به‌ وسیله‌ آن‌ اجل‌ مقررشده شما را تا اخرین روز در باره حیات تان به ‌تأخیر اندازد که‌ این‌ مدت‌، همان ‌میعاد به‌ سر رسیدن‌ یک‌هزار سال‌ است‌». «زیرا چون‌ وقت‌ مقرر الله فرا رسد، هرگز موقوف‌ داشته‌ نمی‌شود» یعنی: اگر مرگی‌ راکه‌ الله‌ بر شما مقدر نموده ‌است‌ فرا رسد وشما باز هم در کفر خویش باقی بمانید ،مطمین باشید که آن مرگ هرگز به تأخیر نخواهد افتاد ،و خواه ‌ناخواه‌ واقع‌ می‌شود، پس‌ بشتابید به‌سوی‌ ایمان‌ و اطاعت،شما براین حقیقت یقین داشته باشید، زمانیکه ‌ میعاد خداوند فرا رسد، آن زمان دیگر به‌تأخیر افگنده‌ نمی‌شود،بناً ایمان‌ می‌آوردید.

از فحوای این‌ آیه‌ مبارکه بصورکل معلوم می شود که : قوم‌ نوح چقدر در دوستی ومحبت به زندگی دنیوی غرق شده بودند، محبت شان تا حدی بود که مرگ را هم فراموش کرده ودرآن شک داشتند.

«قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَنَهَارًا »﴿۵

(نوح ) گفت: بارالها، من قوم خود را شب و روز (به خدا پرستی ) دعوت کردم. (۵)

نوح علیه السلام در دعوت خویش از روش‌های مختلفی دعوتی استفاده  بعمل آورد، وشب وروز را یکی  ساخت، وشیوه های مختلفی دعوتی رابرای معتقد کردن قوم خویش به کار بست، که در نتیجه  با کمال صداقت واخلاصمندی توانست رضایتمندی الهی را بدست اورد طوریکه قرآن عظیم الشأن در (آیۀ 92 سورۀالمائدة) می فرماید: «فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا عَلَىٰ رَسُولِنَا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ» (بدانید! که بر پیغمبر ما تنها تبلیغ آشکار و روشنگر است و بس.).  ولی با تأسف تعدادی تعداد قلیلی از قوم به دعوت نوح علیه السلام لبیک گفتند و ایمان آوردند، و این می‌رساند که در هدایت یافتن فقط فرستندۀ پیام کافی نیست بلکه گیرندۀ آن هم  نقش مهمّی را ایفا نماید .
برخی از مفسرین می فرمایند که نوح علیه السلام که من: شب و روز ایشان را خواندم این است که به عبادت خدا و تقوی و طاعت رسولشان خواندم، و خواندن در شب و روز کنایه است از اینکه دائماً و به طور خستگی ناپذیربه کار دعوت خویش مصروف شدم. 
«فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِي إِلَّا فِرَارًا »﴿۶
ولی دعوت و نصیحتم جز بر فرار و اِعراض از حق آنها نیفزود(۶ )
در دعوت حق و
مُبَیّنحضرت نوح علیه السلام تعداد قلیلی لبیک گفتند، وتعدای کثیری قوم از دعوت رو گردان شدند، وراه حق را ترک نمودند.

«وَإِنِّي كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبَارًا »﴿۷
و من هر باری که آنان را به سوی الله مهربان دعوت نمودم ( تا آثار گناهان و معاصی ‌شان را بیامرزد)، انگشت خویش را ( را برای اِعْـراض بیشتر) در گوش‌های خویش گذاشتند  تا حق را نشنوند. چهره‌های خود را با جامه‌ها پوشاندند تا مرا نبینند. بر کفر ادامه دادند، به گمراهی مقیم ماندند و از قبول حق با شدّت استکبار ورزیدند.(۷)
«أَصَرُّواْ» یعنی «اسرارکردند، وپافشاری».
«
جعلوا اصابعهم فی اذانهم» معنایش این نیست که حقیقتا انگشت در گوش خود کردند، بلکه این تعبیر کنایه است از اینکه از شنیدن دعوت آباء ورزیدند، و معنای جمله «و استغشوا ثیابهم»، هم هر چند این است که جامه خود بسر کشیدند تا مرا نبینند، و سخنم را نشنوند، ولی این تعبیر هم کنایه است از تنفر آنان و گوش ندادنشان به سخن وی.
«و اصروا و استکبروا استکبارا» یعنی در امتناع از گوش دادن اصرار ورزیدند، و از شنیدن سخنم و پذیرفتن دعوتم استکبار نمودند، استکباری عجیب.

«ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهَارًا »﴿۸
باز هم آنها را به صدای بلند دعوت کردم. (۸)
نوح علیه السلام در دفاع از شیو
ۀ تبلیغی خویش می فرماید: من  آنان را با آواز بلند فرا خواندم و در مجامع و مجالس دعوتم را علنی ساختم؛ یعنی نقصی در تبلیغ من وجود نداشت، بلکه نقص از طرف آنان بود که از قبولی همه این دعوت ها اعراض نمودند.

«ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْرَارًا »﴿۹
و آن گاه آشکار و علنی خواندم و در خلوت و پنهانی خواندم (وحقيقت توحيد و ايمان را برای شان بیان نمودم به هیچ وجه اثری نکرد). (۹)
درآیات فوق به یک نتیجه می رسیم که مبلغ ودعوتگر باید  رفتارش با مردم و مخاطبان خویش در سایۀ مهربانی و اِکرام صورگیرد.باید  گفتارمملو ازعاطفه، خیرخواهی،   ادب و احترام خاص باشد، که مخاطب اش احساس راحت و سُرور نمایند.   دعوتگر نباید ازمقامی صحبت کند که مخاطبان اش در خود احساس حقارت و ناراحتی نمایند. شیوۀ کار دعوتگرمانند طبیب حاذق باشد، که گفتار اش برمریض ایکه در برابر اش قرار دارد، همه جانبه تداوی ومعالجه نماید.

ولی درمخاطبان نوح علیه السلام برخی از خصوصیات های اشرافی رؤسای وسران قوم در مقابل که با حضرت نوح علیه السلام بعمل آوردند به چشم می خورد که وضع را به خصوص میسازد. چنانچه قرآن عظیم الشأن  در (آیۀ 60 سورۀ الأعراف ) می فرماید: «قَالَ ٱلۡمَلَأُ مِن قَوۡمِهِۦٓ إِنَّا لَنَرَىٰكَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ» (اشراف و رؤسای قوم او گفتند: ما تو را در گمراهی و سرگشتگی آشکاری می‌بینیم.)، ولی نوح علیه السلام با نهایت ادب و بدون عصبانیّت و با استدلال و منطق به جواب آنان می پردازد. طوریکه قرآن عظیم الشأن می فرماید:«قَالَ يَٰقَوۡمِ لَيۡسَ بِي ضَلَٰلَةٞ وَلَٰكِنِّي رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ، أُبَلِّغُكُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّي وَأَنصَحُ لَكُمۡ وَأَعۡلَمُ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ» ( سورۀالأعراف، آیات 61-62). «گفت: ای قوم من! هیچ‌گونه گمراهی در من نیست و دچار سرگشتگی هم نیستم. ولی من فرستاده‌ای از سوی پروردگار جهانیانم. من مأموریت‌های پروردگارم را به شما ابلاغ می‌کنم و شما را پند و اندرز می‌دهم و از جانب خدا چیزهایی (به من وحی می‌گردد و) می‌دانم که شما نمی‌دانید.».

خوانندۀ محترم!
عمدتاً خصوصیت منحصربه فردیکه  که در شخصیت حضرت نوح علیه السلام وجو داشت این بود که: با وجودِ اتّهامِ قومش به گمراهی، خشمگین نمی‌شود و حتّی سعی می ورزد که با بیان منطق وآرامش کامل جواب آنان را توضیح دهد. این شیوۀ برخورد مثال خوبی است برای دعوت گران امروزی ما که در برخورد با مخاطبان خویش با ید به طور معقول خونسرد، أرام وحو صله مندی خاصی به آنان برخورد نمایند.
محمد بن اسحاق از عبید بن عمرولیثی روایت کرده است که به من خبر  رسیده که قوم نوح علیه السلام گلوی او را چنان فشار می دادند، که بی هوش می شد، وفرصتی که به هوش می آمد، چنین دعا می کرد:«
رَبِّ اغْفِرْ لِقَوْمِی إِنَّهُمْ لَا یَعْلَمُونَ ».

پروردگارا !  قوم مرا بیامرز که آنها نمی دانند. وگاهی که از ایمان آوردن نسلی مأیوس می شد، به نسل آینده ای امید می بست، که شاید از آنها ایمان بیاورد، ووقتی آن نسل در می گذشت، به نسل دیگری امیدوار بود،وبه وظیفه ی خود می پرداخت ، چرا که عمرنسلها تاآن حدی که عمر حضرت نوح علیه السلام بود، نبود ؛ زیرا عمر حضرت نوح علیه السلام به صورت معجزه طولانی بود ، وچون نسلهای آنان یکی بعد از دیگری می گذشتند،نسل آینده نسبت به نسل گذشته شریر وبدتر می شد. ( تفسیر معارف القرآن ، علامه مفتی محمد شفیع عثمانی دیوبندی ـ سورۀ نوح ).

«فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا» ﴿۱۰
به آنها گفتم: به درگاه پروردگارخویش  توبه کنید و آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده‌ای است. (۱۰)
نوح علیه السلام  در رساندن حق به قوم خویش
به طور علنی و  از شیوه ها  واسلوب مختلف چه به طور غیرعلنی وچه به طورآشكارا، استفاده نموده ، وبه نصحیت پرداخته است. گاهی آنان را تهدید به عذاب الهی می کرد ودر برخی از حالات آنان را ترغیب به نعمت های جنت می نمود .
استغفار در اینجا مفهوم توحید و توبه را شامل است.

«يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا »﴿۱۱

تا بر شما از آسمان باران پى در پى و با بركت فروريزد . (۱۱)

پروردگار با عظمت ما  با استغفار و طلب آمرزش، باران را فرود می‌آورد؛ زیرا باران يكى از مهم ترين نعمت‌هاى الهى است  و بر آمرزش خواهان نازل می‌شود، چنان‌چه گناهان مانع نزول باران می‌شود.

تعداد کثیری از مفسرین در تفسیر آیه « يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا ، وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ » می نویسند که در اثر توبه واستغفار ، در زمان لازم ، باران می بارد ونمی گذارد قحطی واقع شود، ونیزدر اثر استغفار بر اموال واولاد،برکت نازل می شود،ولی عادت خداوند با عموم مردم، چنین است که از توبه واستغفار وترک معصیت مصایب دنیوی برطرف می گردند.این مطلب از روایات حدیث نیز تأیید شده است . ( تفسیر معارف القرآن، علامه مفتی محمد شفیع عثمانی دیوبندی ـ سورۀ نوح ).

«وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَيَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهَارًا »﴿۱۲

و شما را با بخشيدن اموال و پسران یاری کند وبرای شما باغهای خرّم و نهرهای جاری در اختيارتان قرار دهد.(۱۲)
از فحوای آی
ۀ متبرکه بطور واضح چنین معلوم  می شود که يكى از آثار ايمان، اینست که زندگی مادی انسان بهبود می گردد، پروردگار با عظمت ما  با استغفار و توبه برایتان فرزندان نیکو‌کار، دارایی، اموال  زیاد و روزی فراخ می‌بخشاید، باغ‌های سر‌سبز و بستان‌های فراخی را می‌رویاند تا از فواید درخت‌ها، میوه‌ها و گل‌های آن بهره‌مند شوید و نیز جوی‌های پر از آب خوشگوار را مهیّا می‌سازد. بناً در برخی از حالات  فراوانى مال و فرزند و باغ و آب، يك ارزش و پاداش الهى به شمار می رود.

 

«مَا لَكُمْ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا »﴿۱۳

چرا شما مردم الله را به عظمت و وقار باور ندارید؟(۱۳)

«لا تَرْجُونَ»: قائل نیستید.
«وَقَاراً»: سنگینی یعنی  بزرگی و عظمت الله (مراجعه شود  روح‌البیان).

شما را چه شده، وچه چيزى مانع و جلوگير شما دراین امر شده است که بر عظمت و بزرگى الله قهّار اميدوار نيستيد وچرا شما در برابر عظمت الله خاضع نبوده و از عذابش نمی‌ترسید و برپاداش وی امیدوار نیستید؟ 
«وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا
 »﴿۱۴

و حال آنکه او شما را در مراحل مختلف آفريده بیافرید.(۱۴)

«أَطۡوَارًا» «مراحل گوناگون».
در آی
ۀ فوق در مراحل خلقت آنسان اشاره نموده می فرماید: در حالیکه  شما را پروردگار با عظمت در مراحل و حالاتى مختلفی  خلق نموده (مواد خاكى، نبات، غذا، نطفه، علقه، مضغه، جنين، طفل، جوان و پير) و تنها اوست که آفرینش و شکل دهی‌تان را به عُهده داشته، برای‌تان روزی داده و سزاوار عبادت است.

«أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا »﴿۱۵
آیا ندیدید که حق تعالی چگونه هفت آسمان را به طبقاتی (یکی بالای دیگری ) خلق کرد، (۱۵)

در این آیه ضمن دلایل توحید وقدرت الهی، طبقه طبقه بودن هفت آسمان وسپس نور بودن قمر در آنها را بیان گرفته است.

قابل تذکر است که مفهوم از طبقه و مثال های در قرآن کریم تلاش است که مسایل را برای بشر وفهم بشری نزدیک سازد ودرینجا حتمی نیست که طبقه همان طبقه باشد که ما در منازل و خانه ها میشناسیم. این طبقه بندی به یقین مفهوم وسیعتر را دارا میباشد.

«وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا »﴿۱۶

و ماه را در میان آنها تابان و آفتاب  را چراغ درخشان گردانید؟! (۱۶)

پروردگار با عظمت ما، ماه را در فضای آسمان‌ها آفرید ، که با نورش جهان را روشنی می‌بخشد و با درخشش خویش تاریکی‌ها را دور می‌سازد.

«وَاللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا» ﴿۱۷
و خدا شما را مانند نباتات مختلف از زمین برویانید. (۱۷)

«أَنبَتَکُمْ»: شما را رویانده است. هدف از رویاندن، هستی بخشیدن و پدید آوردن می باشد (مراجعه شود به سورۀحجر).
«نَبَاتاً»: (مراجعه شود به سور
ۀ: آل‌عمران ). 

«ثُمَّ يُعِيدُكُمْ فِيهَا وَيُخْرِجُكُمْ إِخْرَاجًا »﴿۱۸

آن گاه بار دیگر (پس از مرگ) به زمین باز گرداند و دیگر بار هم شما را (از خاک به روز حساب) برانگیزد. (۱۸)
یعنی شما را  مى ميراند وجسد شما را درزمین  «بازمی‌گرداند» پس‌ اجزای‌ وجودتان‌ در آن‌ به‌ تحلیل‌ می‌رود تا سرانجام‌ بار دیگر به ‌خاک‌ تبدیل‌ گردیده‌ و با زمین‌ آمیخته‌ می‌شود «و دوباره‌ شما را بیرون‌ می‌آورد به ‌طوری‌ بیرون ‌آوردن» یعنی: باز شما را از زمین‌ بیرون‌ می‌آورد؛ در روز قیامت‌ به‌ بیرون ‌آوردن‌ در یک‌ دفعه‌ واحد، نه‌ با رویانیدن‌ تدریجی‌تان‌ همچون‌ باراول‌.

«وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِسَاطًا »﴿۱۹

والله  این زمين را براى شما فرش  گسترده قرار داده است.(۱۹)

«بِسَاطٗا» «گسترده».

یعنی پروردگار با عظمت زمین را برای شما هموار گردانید که‌ بر آن‌ سکنی‌ می‌گزینید، راه‌ رفتن برآن برای شما مقدور باشد ودر آن مستقر و استراحت‌ می‌کنید، همچون ‌راه‌ رفتن‌ و استراحت‌ بر روی‌ فرش‌ در خانه‌هایتان‌.

«لِتَسْلُكُوا مِنْهَا سُبُلًا فِجَاجًا »﴿۲۰

تا از آن جادّه هايى وسيع برگيريد و در آن ها راه بپیمایید.(۲۰)

فج: راه‌ میان‌ دو کوه‌ است‌.
بصورت کل خداوند متعالی می فرماید که: براى استفاده شما زمين را مانند فرش گسترده و وسيع قرار داد م تا از آن (زمين) راههاى وسيع اخذ كرده به مقصود خودتان واصل شويد و زمینه رفت وآمد شما بنقاط مختلف کره زمین آسان باشد.

اى قوم به چنين خداوند متعال قادر و قاهر و خالق يكتا ايمان آورده، موحد شويد، عبادت بُتها و ستايش آنها را ترك كنيد!

خلاصه‌ اینکه: خداوند متعال‌ به‌ زبان‌ نوح علیه السلام  چهار دلیل‌ را بر توحید خویش‌ بیان‌ کرد:
 دلیل‌ اول: آفرینش‌ انسان‌ بر اطوار مختلف‌،
 دلیل‌ دوم: آفرینش‌ آسمآن‌ها، افتاب و ماه‌،
دلیل‌ سوم: رویاندن ‌انسان‌ از زمین؛
و
دلیل‌ چهارم: گسترده ‌کردن‌ زمین‌ با راه‌های‌ گشاده‌ و فراخ‌ است‌.
توجه به مراحل خلقت وآفرینش،

انسان را به عظمت پروردگار متوجه می سازد و توجه به نقش آفتاب وماه در زندگى بشر، راهى براى خداشناسى است.
از جانب دیگر حضرت نوح علیه السلام غرض بیداری وجدان قوم خویش آنان را به زیست شناسی و كيهان‌شناسى دعوت  نموده است، تا بدین طریق توجه شان را به عظمت پروردگار جلب نماید. هکذا در این ه
یچ جای شک نیست که شناخت طبيعت، راهى براى شناخت الله است.
ابومحمّد مُشرف‌الدین مُصلِح بن عبدالله بن مشرّف متخلص به سعدی (۶۰۶۶۹۰هجری قمری با زیبای می فرماید :
دولت جان پرورست صحبت آمیزگار
خلوت بی مدعی سفره بی انتظار
آخر عهد شبست اول صبح ای ندیم
صبح دوم بایدت سر ز گریبان برآر
دور نباشد که خلق روز تصور کنند
گر بنمایی به شب طلعت خورشیدوار
مشعله‌ای برفروز مشغله‌ای پیش گیر
تا ببرم از سرم زحمت خواب و خمار
خیز و غنیمت شمار جنبش باد ربیع
ناله موزون مرغ بوی خوش لاله زار
برگ درختان سبز پیش خداوند هوش
هر ورقی دفتریست معرفت کردگار
روز بهارست خیز تا به تماشا رویم
تکیه بر ایام نیست تا دگر آید بهار
وعده که گفتی شبی با تو به روز آورم
شب بگذشت از حساب روز برفت از شمار
دور جوانی گذشت موی سیه پیسه گشت
برق یمانی بجست گرد بماند از سوار
دفتر فکرت بشوی گفته سعدی بگوی
دامن گوهر بیار بر سر مجلس ببار

«قَالَ نُوحٌ رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِي وَاتَّبَعُوا مَنْ لَمْ يَزِدْهُ مَالُهُ وَوَلَدُهُ إِلَّا خَسَارًا »﴿۲۱

نوح گفت: پروردگارا (با این همه تبلیغ و دعوت و اتمام حجت باز) این قوم مرا مخالفت کردند و پیرو کسی (از ثروتمندان) شدند که او خود مال و فرزندش هم جز بر زیانش نیفزود.(۲۱)

نوح علیه السلام بعد از اینکه از هدایت قوم مأیوس شد به دربار پروردگارعرض کرد:  پروردگارا! آنها نافرماني من كردند، و از كساني پيروي نمودند كه اموال و فرزندانشان چيزي جز زيانكاري بر آنها نيفزوده.

«وَمَكَرُوا مَكْرًا كُبَّارًا» ﴿۲۲

 رهبران گمراه  برای گمراه‌سازی ناتوانان مَکرعظیمی  را به کار بردند.

واقعاً رهبران وسر‌کردگان یاغی وبی دین قوم برای گمراه‌سازی ناتوانان تدبیر بزرگی را به کار بردند. با جاه و مال خود آنان را از هدایت فریب دادند و با فتنۀ مال و دارایی به شُبهه انداختند تا از حق باز دارند. ایشان در مخالفت به دعوت نوح علیه السلام ایستاد شوند.در نهایت مکر سران قوم همانا ز تهییج‌ و برانگیختن‌ سفله‌گان‌ و اراذل‌ برای ‌ بر آزار دادن‌ و کشتن‌ نوح ‌علیه السلام بکار برده شده بود.

«وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ  َنَسْرًا»  ﴿۲۳

وگفتند: دست از خدایان ومعبودانتان بر نداريد، و هرگز [بت هاى] وَدّ و سواع و يغوث و يعوق و نسر را رها نكنيد. (۲۳)

بت های معروف دوران نوح علیه السلام عبارت بودند از: « وَدّٗا یا ود ،سُوَاعٗا یا سواع،يَغُوثَ یا  یغوث، يَعُوقَ یایعوق،نَسۡرٗا ، یا نسر» این پنج بتی بودندکه قوم نوح آنهاراپرستش می‌ کردند.
رؤسا وسران قوم به‌ پیروان‌ خود برای‌ برانگیختنشان‌ بر نافرمانی ‌نوح‌ علیه السلام برای ضعیفان گفتند: به خاطر عبادت خداوند یگانه که نوح
 علیه السلام  شما را بدان دعوت می کند، عبادت بت‌های خود را ترک نسازید. عبادت بت‌هایی چون ودّ، سواع، یغوث و نسر را ترک نکنید؛ بت‌هایی که گذشتگان نام‌های افراد صالح اقوام خود را بر آن‌ها گذاشتند و بعد از آن به عبادت آن‌ها پرداختند.(مفسرین می نویسند : اينها نام بتهايى است كه ميپرستيدند، و پس از آن آنها را عرب پرستيد، و ودّ بشكل مرد، و سواع بشكل زن، و يغوث بشكل شير، و يعوق بشكل اسب، و نسر بشكل نسر كركس است بوده)
خوانندۀ محترم!
همانطوریکه در فوق یاد اور شدیم اساس وبنیاد دعوت حضرت نوح علیه السلام  را عبادت برای الله واحد تشکیل می داد.  بناً لازمۀ عبادت الله، عبادت نکردن غیرِ خدا است.

بر بنیاد آیۀ شریفه این پنج بُت معبودان قوم نوح علیه السلام را تشکیل می دادند. این بت‌ها اولین و کهن‌ترین بت‌هایی بودند که مورد پرستش قرار گرفته‌اند.

مؤرخین می نویسند:که بدون ‌شک گفته می توانیم که تأریخ پرستش بُت به قبل از طوفان نوح برمی گردد.( بیّومی، مهران، بررسی تأریخ قصص قرآن، 4/5.) درواقع وَدّ، سواع، یَغوث، یَعوق، و نَسر انسان‌هایی صالح و نیکوکار بودند که قوم نوح برای آن‌ها مجسمه‌ها و تصاویری ساختند، تا بوسیلۀ آن یاد و خاطر آن‌ها را زنده نگه دارند و به آنها اقتدا کنند، سپس آن تماثیل و نقش‌ها را پرستش کردند.
مفسر معروف جهان اسلام عبدالله ابن عباس (رض) می فرماید: بت‌های قومِ نوح علیه السلام به همان صورت در میان عرب نیز رواج پیدا کرد. چنا
نکه  ودّ در دوّمة الجندل از آنِ «بنی کلب»، سُواع متعلّق به «بنی هذیل»، یَغوث برای «مراد» ـ که پس از آن بنی غطیف در «جوف سبأ» آنرا پرستیدند، یعوق متعلّق به «همدان» و نسر از آنِ «حمیر» و متعلّق به خاندان ذی کَلَاع بود. همۀ این‌ها نام شایستگانی از قوم نوح بودند که پس از مرگشان، شیطان قومشان را به وسوسه انداخت که بر جایگاه آن‌ها مجسّمه­ها و تمثال‌هایی بگذارید و آن‌ها را به نام ایشان بنامید، و چنین کردند امّا آنها  را نپرستیدند، و چون آن قوم از بین رفتند، و علم و دانایی نیز منسوخ گشت، آنها را مورد پرستش قرار گرفتند.

«وَقَدْ أَضَلُّوا كَثِيرًا وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا ضَلَالًا »﴿۲۴
وبی گمان بسیاری از خلق را گمراه کردند، و تو ستمکاران را هیچ جز بر ضلالت و عذابشان میفزای.(۲۴) 
پس ای پروردگار! برای این ستمگاران که با فساد بر خویشتن ستم روا داشتند
، جز دوری از حق و راهیابی چیزی را نیفزا؛ زیرا بندگان را به گمراهی کشاندند.
«مِمَّا خَطِيئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَارًا فَلَمْ يَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصَارًا »﴿۲۵

بر اثر گناهانشان بود كه به غرق كشيده شدند، سپس به آتشى درآورده شدند و براى خود در برابر خداوند ياورى نيافتند.(۲۵)

یعنی این قوم از کثرت کفر و گناه خود با طوفان غرق شدند و بعد از آن در آتش سوختانده شدند؛ و اکنون جز خداوند رحمان هیچ‌کس آنان را یاری کرده نمی‌تواند.

«وَقَالَ نُوحٌ رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا »﴿۲۶

و نوح عرض کرد: پروردگارا از این کافران دیّاری بر روی زمین باقی مگذار. (۲۶)

«دَیَّاراً»: کسی در اصل به معنی کسی است که بیاید و برود و بگردد و بچرخد. یعنی جنبنده انسان نامی.

بعد از اینکه نوح علیه السلام از قوم خویش ناامید شد بر آنان دعا کرد و گفت: پروردگارا! کافران را هلاک ساز و از آنان یکی را هم زنده مگذار که بر روی زمین دَور خورد و در محدوده‌اش حرکت نماید؛ برای اینکه اثری از آنان نماند و ریشۀشان از دنیا نابود شود.
ونوح علیه السلام در دعا خویش می افزاید: «همانا اگر تو آنان‌ را بگذاری» و نابودشان‌ نکنی «بندگانت‌ را گمراه‌ می‌سازند» از راه‌ حق «و جز بدکار کفران‌ پیشه‌ای‌ را نزایند» یعنی: به‌ دنیا نیاورند جز بدکاری‌ را؛ با ترک‌ طاعتت‌ و جز بسیار ناسپاسی ‌را؛ برای‌ نعمتت‌.
مفسر ومحدث کبیر جهان اسلام ابن‌ کثیر می فرماید: «نوح علیه السلام  این‌ سخن‌ را بدان‌ جهت‌ گفت‌ که‌ در میانشان‌ نهصد و پنجاه‌ سال‌ زندگی‌ کرده‌ بود و از آنان‌ شناخت‌ کاملی ‌ داشت‌».
مفسرشیخ نسفی می فرماید: «نوح‌ علیه السلام این‌ سخن‌ را بدان‌ جهت‌ گفت‌ که‌ خداوند به‌ وی‌ خبر داده‌ بود که‌ دیگر کسی‌ از قومش‌ به‌ وی‌ ایمان‌ نمی‌آورد. چنا
نکه در آیۀ ‌(36)، سوره‌ هود آمده‌ است‌».

«إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا ﴿۲۷

كه اگر آنان را باقى گذارى، بندگانت را گمراه مى كنند و جز نسلى بدكار و ناسپاس زاد و ولد نمى كنند.(۲۷)

نوح علیه السلام طوریکه یاد آور شدیم از جمله  پیامبران اولوالعزم است که خداوند تعالی ارج و منزلت خاصی را برای آنها گذاشته است. نوح علیه السلام  با مدّت مدیدی که در میان قوم خویش ماند و آنها  را در شب و روز، آشکار و خفا به سوی عبادت الله تعالی  دعوت می‌کرد، و قوم خویش را از عذاب الهی و پرستش بت‌های ساختگی برحذر می‌داشت  ولی با همۀ تلاش­هایش، اندکی به وی ایمان آوردند و در این حالت بود که نوح علیه السلام  دست به دعا برداشت:
ابن کثیر گفته: نوح علیه السلام بنابر اطّلاعی که از قومش داشت، برآن‌ها دعا کرد بدین معنا وی با وجود ماندگاری نهصد و پنجاه ساله (حال و اوضاع قومش را می‌دانست) با این حال خداوند
، دعای نوح علیه السلام  را پذیرفت و امر به ساختن کشتی نمود تا بوسیلۀ آن مؤمنان نجات و کافران هلاک گردند. خداوند متعال می‌فرمایند:«حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَمۡرُنَا وَفَارَ ٱلتَّنُّورُ قُلۡنَا ٱحۡمِلۡ فِيهَا مِن كُلّٖ زَوۡجَيۡنِ ٱثۡنَيۡنِ وَأَهۡلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيۡهِ ٱلۡقَوۡلُ وَمَنۡ ءَامَنَۚ وَمَآ ءَامَنَ مَعَهُۥٓ إِلَّا قَلِيلٞ »(سورۀهود، آیۀ40) .«تا آنگاه که فرمان ما (مبنی بر هلاک کافران) در رسید و آب از زمین جوشیدن گرفت، گفتیم: سوار کشتی کن از هر صنفی نر و ماده‌ای را، و خاندان خود را، مگر کسانی را که فرمان هلاک آنان قبلاً صادر شده است، و کسانی را (در آن بنشان) که ایمان آورده‌اند، و جز افراد اندکی بدو ایمان نیاورده بودند.».

راه نوح علیه السلام دوایی برای آمت اسلام:
نوح پیامبر بزرگوار وخردمند است که سالهای طولانی قوم خویش را به سوی الله یگانه دعوت نمودودر این مبارزه قهرمانه خویش از اسلوب وسبک های متعددی شب وروز استفاده کرد وراه های مختلفی جهت مبارزه با شرک‌ها و بدعت‌های گوناگونِ قومش بهره برد و زحمات زیاد و عتاب‌های مختلف را متحمّل گردید، و این فراز و نشیبی که نوح پیامبربا کلام الهی بیان گشته سرشار از نکات و ظرائفی اند که زندگی هر مسلمان و دعوتگری با پندپذیری از آن، می‌تواند به سر منزل مقصود برسد و تجربه‌های نوح علیه السلام مانند دوایی برای دردهای اُمّت رسول الله صلی اله علیه وسلم بکار گیرد.

«رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا تَبَارًا» ﴿۲۸

بار الها، مرا و پدر و مادر من و هر که با ایمان به خانه (یا به کشتی) من داخل شود و همۀ مردان و زنان با ایمان عالَم را ببخش و بیامرز و ستمکاران را جز بر هلاک و عذابشان میفزای. (۲۸).
حضرت نوح علیه السلام مستمر و
دوامدار از راه ها وطروق مختلف در پی اصلاح قوم خویش کوشید، ولی قومش بطور مستمر به تکذیب او پرداختند وبا او مخالفت ورزیدند، لذا آنحضرت  در نهایت، از آنها مأ یوس شد وبه در بار الهی دعاء نمود که در آثر آن همه ای آن قوم به غرق عذاب  شده و مبتلا به جزا ها شدند.

نهایت داستان نوح :
زندگی نوح علیه السلام؛
زندگی­ای مملو از دشواریها  و تلخی ها، مملواز ناراحتی ها و لومه، مملو از تهمت و اذیّت، از سختی و درد ها بود، وی نهصدو وپنجاه سال در بین قوم خویش زندگی بشر برد،در همه ای این سالها همه تلاش خویش را بخرچ داد تا قومش به الله واحد ایمان آورند و پرستش بت‌ها را ترک نمایند.
حضرت نوح علیه السلام با استدلال ومنطق مطرح می کرد که خلقت وجود خویش نظر اندازید ک
ه باچه عظمت پروردگار شما را با طی مراحلی  خلق نموده است،چگونه هفت آسمان را یکی بالای دیگری آفریده است؟ و ماه را در میان آن‌ها تابان، و آفتاب را چراغ آن قرار داده است.( که تفصیل آن در آیات 14 الی 20 گذشت ) ولی دشمنان همه ای این استدلال ومنطق مستند ومنطقی حضرت نوح علیه السلا م را نادیده گرفتند،وتوانمندی آنرا نداشتند که بطور  دقیق،منطقی وصحیح  با نوح علیه السلام استدلال نمایند.
بعد از اینکه نوح علیه الس
لام همه تلاش های خویش جهت رهنمای قوم خویش بخرچ داد، ولی قوم از وی پیروی نکردند،سران واشرفیان قوم به حضرت نوح علیه السلام گفتند: «قَالُواْ يَٰنُوحُ قَدۡ جَٰدَلۡتَنَا فَأَكۡثَرۡتَ جِدَٰلَنَا فَأۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ:» (سورۀهود: 32).«گفتند: ای نوح! با ما جرّ و بحث کردی و جرّ و بحث را به درازا کشاندی. اگر راست می‌گویی آنچه را که ما را از آن می‌ترسانی، به ما برسان.».
با شنیدن این سخن حضرت نوح علیه السلام
متوجّه شد که قومش دیگر به وی هیچ اهمیتی قایل نیستند ودعوت برحق اش گوش فرا نمی دهند، و ادامۀ  دعوت را بی نتجیه و بی‌ثمر دید و حتّی متوجّه شد که نتیجۀ عکس می‌دهد و قومش هر روز جسورتر و گستاخ ‌تر می‌شوند تا جایی که به وی گفتند: «قَالُواْ لَئِن لَّمۡ تَنتَهِ يَٰنُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمَرۡجُومِينَ » (سوره الشعراء: 116).«گفتند: ای نوح! اگر (به دعوت خود) پایان ندهی، قطعاً جزو سنگساران خواهی شد.».

طوفان نوح:
همانطوریکه یاد آور شدیم قوم از لجاجت دست بردار نشد. نوح علیه السلام دست به دربار الهی بالا نموده گفت: « فَٱفۡتَحۡ بَيۡنِي وَبَيۡنَهُمۡ فَتۡحٗا وَنَجِّنِي وَمَن مَّعِيَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ» (سورۀالشعراء: 118).«نوح گفت: پروردگارا! قوم من مرا دروغگو نامیدند، (اکنون که هیچ راهی برای هدایت آن‌ها نمانده و تمام تلاشم را کردم) میان من و اینان خودت قضاوت  کن و من و مؤمنانی را که با من هستند نجات ده.» وبدینترتیب حضرت نوح علیه السلام  بعد از همه تب وتلاش ها دعای نابودی قومش را از پروردگار با عظمت بعمل آورد وگفت: «وَقَالَ نُوحٞ رَّبِّ لَا تَذَرۡ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ دَيَّارً، إِنَّكَ إِن تَذَرۡهُمۡ يُضِلُّواْ عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوٓاْ إِلَّا فَاجِرٗا كَفَّارٗا» (آیات : 26-27 همین سوره )«نوح گفت: پروردگارا! هیچ احدی از کافران را بر روی زمین زنده باقی مگذار. که اگر ایشان را رها کنی، بندگانت را گمراه می‌سازند، و جز فرزندان بزهکار و کافر سرسخت نمی‌زایند و به دنیا نمی‌آورند.».
خداوند متعالی دعای پیامبرش را استجابت کرد و اراده و مشیّت الهی بر این قرار گرفت که قوم نوح علیه السلام  با طوفان از بین روند، بدین خاطر پروردگار ـ فرمان می‌دهد که نوح علیه السلام کشتی سازد، و نوح  شروع به ساختن آن کرد و مردم از اینکه می‌دیدند نوح علیه از دعوت به خداوند یکتا به نجّاری تبدیل شده ­است، وی را به سُخره گرفتند، و نوح علیه السلام  می‌گفت که ما نیز همان‌گونه که شما ما را مسخره کرده‌اید ما نیز شما را مسخره می‌کنیم.

عاطفۀ پدری نوح با پسراش:
بعد ازاینکه طوفان به آغازیدن گرفت ومؤمنان در کشتی جابجاء شدند، حضرت نوح علیه السلام به فکر پسرش افتاد. عاطفه و مهر پدری او را وادار  ساخت که در این هیاهوی هولناک پسرش را چیغ  بزند ولی پسرِ لجوج و مغرورش به وی جواب نداد. قرآن عظیم الشأن در آیات  (42 و43 سورۀ هود ) می فرماید: «وَهِيَ تَجۡرِي بِهِمۡ فِي مَوۡجٖ كَٱلۡجِبَالِ وَنَادَىٰ نُوحٌ ٱبۡنَهُۥ وَكَانَ فِي مَعۡزِلٖ يَٰبُنَيَّ ٱرۡكَب مَّعَنَا وَلَا تَكُن مَّعَ ٱلۡكَٰفِرِينَ، قَالَ سَ‍َٔاوِيٓ إِلَىٰ جَبَلٖ يَعۡصِمُنِي مِنَ ٱلۡمَآءِۚ قَالَ لَا عَاصِمَ ٱلۡيَوۡمَ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِ إِلَّا مَن رَّحِمَۚ وَحَالَ بَيۡنَهُمَا ٱلۡمَوۡجُ فَكَانَ مِنَ ٱلۡمُغۡرَقِينَ» «(مؤمنان سوار کشتی شدند و) کشتی با سرنشینانش (سینۀ) امواجِ کوه‌پیکر را می‌شکافت و (همچنان) پیش می‌رفت. (مهر پدری اوج گرفت) و نوح پسرش را که در کناری جدا (از پدر) قرار گرفته بود چیغ زد که فرزند دلبندم با ما سوار شو و با کافران مباش. (پسر) گفت: به کوه بزرگی می‌روم و مأوی می‌گزینم که مرا از سیلاب محفوظ می‌دارد. نوح گفت: امروز هیچ قدرتی در برابر فرمان الله (مبنی بر غرق‌شدن کافران) پناه نخواهد داد مگر کسی را که مشمول رحمت خدا گردد و بس و موج میان پدر و پسر جدایی انداخت و پسر در میان غرق‌شدگان جای گرفت.».
نوح علیه السلام
با دیدن صحنۀ غرق شدن پسرش در برابر چشمانش بی‌تاب وعاجزانه  از خداوند متعال درخواست می‌کند فرزندش را نجات دهد، الله تعالی نیز چون وی از اشخاص ناصالح و بی‌ایمان بود، او را غرق می‌کند. خداوند متعال می‌فرمایند: «وَنَادَىٰ نُوحٞ رَّبَّهُۥ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ٱبۡنِي مِنۡ أَهۡلِي وَإِنَّ وَعۡدَكَ ٱلۡحَقُّ وَأَنتَ أَحۡكَمُ ٱلۡحَٰكِمِينَ، قَالَ يَٰنُوحُ إِنَّهُۥ لَيۡسَ مِنۡ أَهۡلِكَۖ إِنَّهُۥ عَمَلٌ غَيۡرُ صَٰلِحٖۖ فَلَا تَسَۡٔلۡنِ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۖ إِنِّيٓ أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ، قَالَ رَبِّ إِنِّيٓ أَعُوذُ بِكَ أَنۡ أَسَۡٔلَكَ مَا لَيۡسَ لِي بِهِۦ عِلۡمٞۖ وَإِلَّا تَغۡفِرۡ لِي وَتَرۡحَمۡنِيٓ أَكُن مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِين » (سوره هود: 45-47).« و نوح پروردگار خود را آواز داد و گفت پروردگارا پسرم از كسان من است و قطعا وعده تو راست است و تو بهترين داور انى(۴۵) فرمود اى نوح او در حقيقت از كسان تو نيست او [داراى] كردارى ناشايسته است پس چيزى را كه بدان علم ندارى از من مخواه - من به تو اندرز مى‏ دهم كه مبادا از نادانان باشى(۴۶) گفت پروردگارا من به تو پناه مى برم كه از تو چيزى بخواهم كه بدان علم ندارم و اگر مرا نيامرزى و به من رحم نكنى از زيانكاران باش.(۴۷)

خوانندۀ محترم !
در اینجا سوالی  پیش می‌آید که آیا نوح علیه السلام چگونه فرزندش را به سوار شدن به کشتی دعوت کرد، در حالی که او کافر بود و الله تعالی اجازه سوار کردن کافران را به کشتی صادر نکرده بود. آیا شفقت پدری باعث فراموش شدن حکم الهی گردید؟ خداوند، تعبیری ظریف در جمله معترضه‌ای در مورد پسر نوح بیان می‌دارد و آن اینکه « وَهِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبَالِ وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ وَكَانَ فِي مَعْزِلٍ يَا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنَا وَلَا تَكُنْ مَعَ الْكَافِرِينَ » (و آن [كشتى] ايشان را در ميان موجى كوه‏ آسا مى ‏برد و نوح پسرش را كه در كنارى بود صدا زد اى پسرك من با ما سوار شو و با كافران مباش) (آیۀ  42 سورۀ  هود )در اینجا ملاحظه می شود که  پسر نوح در مکانی دور و جدای از کافران بود. نوح علیه السلام  که توانسته بود پسرش را از کفّار دور سازد و وی نیز عزلت کرده بود، چنین به پدر وانمود کرده بود که وی از زمره مؤمنان است و بدین خاطر بود که وی را برای سوار شدن دعوت کرد و حتّی در صورت سرباز زدن وانکار از خداوند  برایش طلب دعا نمود. (خالدی، القصص القرآنی، 1/97 و 198.)
سرنوشت زن نوح علیه السلام:
هر شخصیکه میخواهد تصمیم به ازادج کند و شریک زندگی برای خود انتخاب نماید، لابد است که سلسله معیار های را باید در نظر گرفت، که از جمله مهمترین آن انتخاب همسر، ایمان او به خدای یكتا است.  كه حتی گمراهان از صراط حق دنبال این ملاك و معیار می باشند ، چه رسد به انسانهای صالح، انبیاء و فرستادگان خدا، كه خود مبلّغ چنین معیارهای شایسته ای بودند ولی با این وجود ما در ت
أریخ بشریت می بینیم كه عدهای از زنان انبیاء اعتقادی غیر از اعتقاد راستین انبیاء داشتند و عَلَم مخالفت با آنها را می افراشتند، که از نمونه های بارز آن میتوان به دو كافره، كه در خانه دو پیامبر بزرگوار زندگی می كردند مثال آورد: یکی زن نوح علیه السلام ودیگری زن لوط علیه السلام که هردوی آن به همسرشان نه تنها خیانت كردند بلکه کفر هم ورزیدند، که جایگاهشان آتش دوزخ وبا اهل كفر و ضلال محشور می گردند.
مصیبت بزرگ نوح علیه السلام این بود که  نه تنها در معرض ریشخند قوم نادان ویاغی خویش قرار داشت، بلکه در خانه هم راه احتیاط را در پیش می گرفت.

 قرآن عظیم الشأن در(آیۀ 10،  سورۀ تحریم ) هردو زن کافره یعنی زن نوح وزن لوط را درردیف هم ذكر نموده اند.  طوریکه که می فرماید:« ضرب الله مثلاً للّذین كفروا إمراتَ نوحٍ و امرأت لوطٍ كانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من الله شیئاً و قیل ادخلا النار مع الداخلین» (خداوند براى كسانى‌كه كفر ورزيدند، همسر نوح و همسر لوط را مثال زده است كه اين دو زن، همسر (و از خانواده) دو بنده صالح از بندگان ما بودند، ولى به آن دو خيانت كردند. پس در برابر (كيفر) خداوند، براى آن دو زن هيچ كارى از آن دو پيامبر ساخته نبود و به آنان گفته شد: به آتش وارد شويد با وارد شوندگان.).

زن نوح علیه السلام به مردم می گفت نوح دیوانه است و اگر كسی به نوح ایمان می آورد فوری به سران مشركان اطلاع می داد و آنها در مقام اذیت به آن ایمان آورنده بر می آمدند.

مؤرخین می نویسند بعد از اینكه کشتی نوح علیه السلام آماده شد ( چهار پسراش هریک  سام، حام، یافث و كنعان ) و هر كسی که به آنها ایمان داشت به کشتی سوار شدند، میگویند: كنعان و یك زوجة آن حضرت كه واعله نام داشت به سخن نوح علیه السلام  اعتنایی نكردند و از فرمان او سرپیچی نمودند ومورد غضب الهی واقع شدند. (سپهر، محمد تقی، ناسخ التواریخ، بیتا، یك جلدی، كتابخانه آیت الله گلپایگانی ره، ص ۵۵.)

کوه جودی:
کوهی است که مُشرِف بر جزیره ابن عمر در طرف شرق دجله در شمال عراق در موصل موقعیت دارد ( یاقوت حموی، معجم‌البلدان، 2/179.) (همچنان برای مزید معلومات
مراجعه شود به کتاب اهداف دعوتی داستان آدم، نوح و ابراهیم تألیف: دکتر یونس یزدان­پرست(حمل) 1395شمسی، رجب 1437 هجری)

کشتی وطوفان:
در مورد اینکه بزرگی واندازه کشتی نوح چقدر است، واین کشتی دارایی چند منزل بود در بین علمای یهودی وهم در بین علمای اسلام اختلاف نظر وجود دارد، این اختلاف را میتوان هم در کتاب تورات  وکتب اسلامی به وضاحت تام ملاحظه کرد.
ولی واقعیّت آن است که روایات هیچ دلیلی بر صحّت خود و ضعف دیگر روایات ارائه نمی‌دهند تا امکان ترجیح قویترین  دلیل وجود داشته باشد. آنچه در ماهیّت کشتی به اثبات رسیده، فرموده پروردگار با عظمت ما است که می‌فرمایند: «
وَحَمَلۡنَٰهُ عَلَىٰ ذَاتِ أَلۡوَٰحٖ وَدُسُرٖ» (سوره القمر: 13). (و نوح را بر کشتی ساخته شده از تخته‌ها و میخ‌ها، سوار کردیم). راغب اصفهانی می‌گوید: دُسُر به معنای میخ‌ها و مفرد آن دَسار است و اصل دَسر به معنای دفع شدید با زور است، گفته شده: دَسَرهُ بالرُمحِ یعنی: او را با نیزه به زور دور کرد.) و در این زمینه اسرائیلیات و روایات ضعیفی وجود دارند که ضرورت دیده نمیشود که مورد بحث قرار گیرد.
مقدار شدت طوفان نوح :
مفسران در شدت طوفان اختلاف نظر دارند ، اکثریت بدین عقیده اند که همۀ کرۀ خاکی بجز کعبه را در بر گرفته بود، و این تفکّر برگرفته از این است که نوح علیه السلام را پیامبری برای تمامی بشر دانسته‌اند وهکذا نوح علیه السلام در دعایش خواستار نابودی کلِّ کافران و حامیان آن‌ها بر روی زمین زمانی شد که تلاشهای زیادی برای رهنمایی و هدایت شان به عمل آورده بود. 
فقیه وحقوق دان شهیر مصرشیخ
محمد عبدُه متولد سال 1266 هجری قمری می فرماید: «...طوفان نوح علیه  فراگیر تمامی زمین نبوده و تنها سرزمینی را که قوم نوح  در آنجا  زندگی می کردند، فرا گرفت، چنان‌که مردمانی در چین بودند که غرق نشدند و دعای نوح علیه السلام هم عام نبود و تنها کافران قوم او را شامل می‌شده است؛ چرا که او تنها به سوی قوم خویش فرستاده شده بود؛ زیرا پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: «و کان کل نبیّی یبعث الی قومه خاصة و بعثت إلی اساس کافة.» (تمامی پیامبران به طور اخص  برای قوم خویش فرستاده می‌شدند و من به سوی تمامی مردم برانگیخته شده‌ام.)، (صحیح): بخاری (ش335) / مسلم (ش1191).

                                                                                    پایان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع و مأخذ های عمده:
- تفسیر وبیان کلمات قرآن کریم (تالیف شیخ حسنین محمد مخلوف واسباب نزول علامه جلال الدین سیوطی ترجمه از عبد الکریم ارشد فاریابی
- تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤ ف مخلص
 هروی
-
فیض الباری شرح صیح البخاری داکتر عبد الرحیم فیروز هروی
- تفسیر طبری - امام المفسرین 
- تفسیر المیزان
- تفسیر پرتوی از قران
- تفسیر القرآن الکریم - ابن کثیر (متوفی سال 774 هـ)

- مفردات الفاظ القرآن،از راغب اصفانی
- تفسیر معارف القران مولف حضرت علامه مفتی محمد شفیع عثمانی دیوبندی مترجم مولانا محمد یوسف حسین پور
 
- تفسیر فی ظلال القرآن، سید قطب (متوفی سال 1387 هـ)
- تفسير نور تألیف دکتر مصطفی خرّم دل
- صحیح مسلم
- صحیح البخاری

 

بخش نظرات براي پاسخ به سوالات و يا اظهار نظرات و حمايت هاي شما در مورد مطلب جاري است.
پس به همين دليل ازتون ممنون ميشيم که سوالات غيرمرتبط با اين مطلب را در انجمن هاي سايت مطرح کنيد . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نيز نظري براي اين مطلب ارسال نماييد:


کد امنیتی رفرش