
تفسيراحمد سوره ناس
تتبع و نگارش : الحاج امين الدين «سعيدي – سعيد افغاني»
مهتمم و ديزاين: الحاج سليم عابد «پيمان»
سورةالناس
سوره ناس در « مدینه » نازل شده و داراى 6 آيه می باشد
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ ﴿١﴾ مَلِکِ النَّاس ِ﴿٢﴾ إلَهِ النَّاسِ ﴿٣﴾ مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ ﴿٤﴾ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ ﴿٥﴾مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ ﴿٦﴾
برای دانلود نسخه pdf اینجا کلیک کنید.
ترجمه آیات:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام الله بخشنده مهربان
« قل اعوذ برب الناس» (1) بگو پناه مى برم به پروردگار مردم
« ملك الناس » (2) فرمانرواى مردم
« اله الناس » (3) معبود مردم
« من شر الوسواس الخناس» (4) از شر وسوسه گر نهانى
« الذى يوسوس فى صدور الناس» (5) که در دل مردم وسوسه مى کند
« من الجنه و الناس» (6) چه آنها که از جنس جن هستند و چه آنها که از جنس انسانند.
معلومات مؤجـز:
« سورهٔ ناس » ازجمله سوره های مکی است و دارای (1)یک رکوع ، و(6) شش آیت ، و(20 ) بیست کلمه ، و(81 ) هشتاد ویک حرف ، و( 25 ) بیست وپنج نقطه است.
قابل تذکر است : هستند مفسرینی که ، سورهٔ « الناس » را از جمله سور ه های مدنی می شمارند.
سورهٔ « الناس » آخرین سوره قرآن كریم از نظر ترتیب در مصحف شریف است و ترتیب قرآن با سورهٔ «فاتحه» كه شامل سپاس و ثنای حق تعالی و یاری جستن از اوست آغاز و با معوذتین كه موضوع آنها نیز یاری جستن و پناه بردن به حق تعالی است، ختم می شود.
تعدادی از مفسرین سورهٔ ( الناس والفلق ) را بنام «معوذتین » مسمی نموده اند، طوریکه از فحوی هر دو سوره معلوم می شود که هر دو سوره، دارای یک بحث اند که درهر دو سوره پناه جستن به الله تعالی از شر است.
اگر در فحوی سورهٔ متذکره کمی دقت بعمل اید، به وضاحت درخواهیم یافت که سورهٔ « الناس » را شرح سورهٔ « الفلق »درمی یابیم درسورهٔ الفلق از« دمندگان در عقد ها » بحث بعمل آمده و د ر سورهٔ « الناس »« از کسیکه در سینه های مردم وسوسه ایجاد می کنند » بحث شده است .
در سوره » فلق » پناه خواستن از آفات ومصایب دنیا ذکر گردیده ودر سوره « الناس » نسبت به پناه جستن از آفات اخروی تاکید بعمل آمده است ، وهم چنان که مفهوم لفظ
« شر » در سوره « فلق » بیان گردید که شامل آلام وموجبات آلام هردوهست ، در سوره الناس از شر چیزی، پناه خواسته شد که سبب تمام گناهها ست ، یعنی وساس شیطان وآثار آن ، وچون ضرر آخرت شدید تر است ، بنابر این ، بر تاکید آن قران کریم به این سوره ختم کرده شد .
محتوا کلی سوره ناس:
محتوی کلی این به یک اصلی واقعی اشاره نموده می فرماید که اگاه وبیدار باشید که انسان همیشه در معرض وسوسه هاى شیطانى قرار دارد ، و شیاطین جن و انس سعی دایمی شان را بخرچ می دهند که ، در قلب و روح انسان نفوذ کنند، هر قدر که مقام انسان در علم بالاتر رود و مـوقعیت او در اجتماع بیشتر گردد، وسوسه هاى شیاطین شدیدتر مى شود، تا او را از راه حق منحرف سازد.
بنآ ءدر این سوره به پیامبر صلی الله علیه وسلم به عنوان یک سرمشق و پیشوا و رهبرعالم بشریت دستور مى دهد که از شر همه وسوسه گران به الله پناه ببرید.
پناه ببرند از شر وسوسه گران خناس « الَّذِی یوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ »، به الله که هم پروردگار مردم است ، هم پادشاه مردم ، وهم اله مردم.
پروگرام ونقشه فعالیت شیطان در این مدت اینست که فعالیت ونقشه کاری خویش با مخفی کاری ومکاری آنجام میدهد ، در زیاتر از اوقات طوری پیش می اید که شیطان در گوش انسان حضور می یابد ومسایل را با ذهن او خطور میدهد که انسان فکر می کند که پلان ونظریه خود او است وازدرون جانش جوشیده و همین مساله باعث اغوا و گمراهی در پوشش هدایت می شود.
انسان نباید انتظار داشته باشد که شیاطین را در لباس خودشان ببیند؛ بلکه همیشه آنها قسمتی از حق را با قسمتی از باطل می آمیزند تا بر مردم مسلط شوند.
بنابحث کلی سوره سوره ناس تعلیم واموزش انسان است ، این سوره به انسان می اموزاند که :انسان همیشه در معرض وسوسه هاى شیطانى قرار دارد . و شیاطین جن و انس كوشش دارند در قلب و روح انسان خانه كـنـند، انسان باید در طول حیات خویش هوشیار وبیدار باشد .وحتی در خواب هم راه مبارزه به شیطان را نباید فراموش کرد.
علماء میفرمایند هدف کلی شیطان خناس اینست تا انسان را از راه حق منحرف کند.
تفسیر سوره ناس:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام الله بخشنده مهربان
« قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ » (1)بگو: پناه میبرم به پروردگارمردم به مالک و حاکم (واقعی) مردمان. به معبود (بـه حقّ) مردمان.
بیضاوی میگوید: «از آن جا كه در سوره قبل پناه بردن به خداوند از مضار بدنی بود و این مضرات در انسان و غیر او عام است لذا در این سوره، پناه بردن به او از مضاری است كه بر نفوس بشری عارض میشود و به بشر مخصوص میباشد.
« ملك الناس »(2) و پناه میبرم به «ملك مردم» یعنی: به ذاتی كه دارای ملك كامل، فرمانرواییای تام و سلطهای بیرقیب و لایتناهی است.
«اله الناس »(3)و پناه میبرم به «اله مردم» یعنی: به معبود مردم و از آنجا كه ملك (فرمانروا) گاهی معبود است و گاهی هم نیست بنابراین، حق تعالی در این آیه روشن كرد كه الوهیت و عبودیت مخصوص وی است و احدی با وی در آن مشاركت ندارد.
«من شر الوسواس الخناس »(4)پناه میبرم به آنچه ذكر شد؛ «از شر وسوسهگر» كه شیطان «خناس» است.
وسواس یعنی وسوسه گر، یعنی دائم در مقام وسوسه است، خستگی وماندگی ندارد، به اصطلاح خستگی ناپذیر است و خناس یعنی آن دشمنی که مرتب ورود و خروج دارد به سرعت می آید و شما وقتی دفعش می کنید به ظاهر پنهان می شود و زمانی که فکر می کنید که دیگر پنهان است مجدداً وارد می شود مثل اینکه شما یک کسی را از یک در آن بیرون می کند ، و او از در دیگر دوباره داخل می شود ،چون اصل در معنای خناس به معنای جمع شدن و عقب رفتن است که کنایه از این است که شما زمانی که متوسل به الله میشوید، اسم الله را میآورید و تکیه بر الله می کنید شیطان فرار میکند زمانی که شما غافل میشوید و یک لحظه غفلت می کنید شیطان دوباره حاضر میشود و این مرتب در واقع غیبت و حضور دارد، ورود و خروج دارد، عقب نشینی می کند و تهاجم می ورزد. بنابراین در خناس بودن شیطان اختفا و ظهور به صورت توام وجود دارد، معمولاً کلمه خناس به معنای اختفا وارد شده است در واقع میخواهد بگوید، بگو من از شر وسوسهگر شیطان صفتی که از نام الله می گریزد و پنهان می شود به خدا پناه می برم و اصولاً پروگرام شیاطین همین رقم است، شیاطین همیشه از غفلتهای انسانها استفاده میکنند به مجرد اینکه انسان غافل میشود آنها حاضر می شوند، به مجرد اینکه انسان متنبه می شود و به خدا پناه می برد و متذکر می شود به آیات الهی آنها غایب می شوند چون آنها نمی توانند با حضور الهی دیگر دوام بیاورند.
بعد می فرماید :
«الذى یوسوس فى صدور الناس»( 05)«آن كس كه در سینههای مردم وسوسه میافگند» علیرغم اینکه می گوید مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ ، حکایت از عملکرد شیطان می کند ولی موکد شده به الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ و« یوسوس » فعل مضارع است، فعل مضارع حکایت از استمرار و همیشگی آن عمل را دارد. او مرتب به کار وسوسۀ انسان ها مشغول است و در سینه های مردم نفوذ میکند یعنی ممکن است به ظاهر شما آن را نبینید و حضورش را به صورت فیزیکی احساس نکنید ولی او در درون انسان به وسوسه گری و انحراف افگنی خودش مشغول است.
«من الجنة و الناس » (6)«چه از جن و چه از انس» شیطان جن (چنانكه گذشت ) در سینهها و دلهای مردم وسوسه میافگند اما وسوسه افگنی شیطان انسی در دلهای مردم بدینگونه است كه خود را برای انسان در چهره و لباس نصیحتگر مشفقی نشان میدهد پس، از سخنان وی كه در هیأت خیرخواهی و نصیحت بیان میشود، در دل انسان همان چیزی میافتد كه شیطان جنی با وسوسه خود در دل وی میافگند. بهقولی: ابلیس چنانكه در دلهای انسان وسوسه میافگند، در دلهای جنیان نیز وسوسه میافگند.
این مطلب را اینجا اضافه می کنیم که از نظر آیات قرآن کریم ابلیس از خاندان جن است و جن موجودی است که از حواس ما پوشیده و پنهان است.
بنابراین شیطانِ جنی و اینکه جنود شیطان از جنیان باشد یک مسئلۀ طبیعی است در صورتی که در این سوره مبارکه خدای تبارک و تعالی از نوعی شیطان از تبار انسان ها با ما سخن می گوید می فرماید: مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ، این به چه معنایی است؟ این به این معنا است که اگر انسان سر سپردۀ شیطان بشود عملاً تبدیل به شیطانی از شیاطین می گردد. دیگر برای شیطان فرقی نمیکند که جنود او از هم نوع ها و از هم جنسهای به ظاهر خودش باشد از جنس جنیان باشد چنان که او لشکری از جنیان را در اختیار دارد یا حتی بتواند عده ای از انسانها را در راه وروش خودش بیاورد و از آنها به عنوان انحراف افگنی استفاده بکند. و ما نیز باید به الله پناه ببریم از عوامل انحرافی که در اطراف ما است. چه از هم جنسهای خودمان باشد و چه به ظاهر موجوداتی که ما آنها را نمی بینیم اما وسوسۀ آنها را در روح و روان خود احساس می کنیم.
اوصاف سه گانهٔ خداوند (ج) در سورهٔ ناس:
درسورهٔ «الناس » بر سه وصف از اوصاف بزرگ خداوند (ربوبیت و مالکیت و الوهـیـت ) تـکـیـه شـده اسـت کـه همه آنها ارتباط مستقیمى به تربیت انسان، و نجات او از چنگال وسوسه گران دارد.
البته منظور از پناه بردن به خدا این نیست که انسان تنها با زبان این جمله را بگوید، بـلکـه بـاید با فکر و عقیده و عمل نیز خود را در پناه خدا قرار دهد، از راه هاى شیطانى، بـرنـامـه هـاى شـیـطـانـى، افـکـار و تـبـلیـغـات شـیـطـانـى، مـجـالس و محافل شیطانى ، خود را کنار کشد، و در مسیر افکار و تبلیغات رحمانى جاى دهد، و گرنه انـسـانـى کـه خود را در معرض طوفان آن وسوسه ها عملا قرار داده ، تنها با خواندن این سوره و گفتن این الفاظ بجائى نمى رسد.
با گفتن (رب الناس ) اعتراف به ربوبیت پروردگار مى کند، و خود را تحت تربیت او قرار مى دهد.
با گفتن »ملک الناس » خود را ملک او مى داند، و بنده سر بر فرمانش مى شود.
و بـا گـفتن «اله الناس » در طریق عبودیت او گام مى نهد، و از عبادت غیر او پرهیز مى کند، بدون شک کسى که به این صفات سه گانه مؤ من باشد، و خود را با هر سه هماهنگ سازد از شر وسوسه گران در امان خواهد بود.
در حـقـیـقت این اوصاف سه گانه سه درس مهم تربیتى ، سه برنامه پیشگیرى ، و سه وسـیـله نـجـات از شـر وسـوسـه گـران اسـت و انـسـان را در مقابل آنها بیمه مى کند.
موضعات قابل بحث در این سوره:
موضعات قابل بحث در این سوره استعاذه وپناه بردن به الله است :
تعریف استغاثه:
استغاثه به معنای طلب کمک در حالت سختی وشدت است
انواع استغاثه:
استغاثه بر دو نوع می باشد :
الف: استغاثه در عالم اسباب:
استغاثه درعالم اسباب اینست که مثلا انسان در حالت سختی قرارمیگیرد ، ودر این حالت از مخلوقات که توان وامکانات کمک دارند ، طلب کمک میگردد.این کمک خواستن در امور خیریه وامور شر هر دو اتفاق می افتاد .
الله جل جلاله فرموده است:« وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ »:« در نیكوكارى و پرهیزگارى با یكدیگر همكارى كنید و در گناه و تعدى دستیار هم نشوید.»
ب: استغاثه در عالم مافوق اسباب:
استغاثه در عالم مافوق اسباب اینست که انسان در آن کار توانایی نداشته باشد ، بنابراین انسان مومن آنرا از الله جل جلاله درخواست می کند ، چنانچه رسول گرامی اسلام ، درعالم اسباب لشکری را تهیه نموده و به جنگ بدر آماده شد ، اما از اینکه تعدادشان کم بود ، بنابراین به بارگاه الهی استغاثه نمود ، تا لشکرش را پیروزی ونصرت نماید.
«إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّی مُمِدُّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلآئِكَةِ مُرْدِفِینَ» (سوره انفال/9):
« (به یاد آورید) زمانى را كه پروردگار خود را به فریاد مىطلبیدید پس دعاى شما را اجابت كرد كه من شما را با هزار فرشته پیاپى یارى خواهم كرد».
صحیح مسلم از حضرت عمربن خطاب (رضی الله عنه) روایت می كند : كه در روز بدر رسول الله (صلی الله علیه وسلم) به مشرکین نظر نمود که تعداد شان به هزار تن می رسید ، واصحاب وی 313 نفر بودند ، رسول الله (صلی الله علیه وسلم) رو به قبله نموده ، سپس دستانش را دراز نموده به پروردگار خویش ندا میداد : « اللَّهُمَّ أَنْجِزْ لِى مَا وَعَدْتَنِى اللَّهُمَّ آتِ مَا وَعَدْتَنِى اللَّهُمَّ إِنْ تَهْلِكْ هَذِهِ الْعِصَابَةُ مِنْ أَهْلِ الإِسْلاَمِ لاَ تُعْبَدْ فِى الأَرْضِ » (حدیث شماره 4687 صحیح مسلم) .
امام بخاری روایت می کند که ابن عبـــاس (رضی الله عنهما) می گوید: (روز بدر) نبی اكرم (صلی الله علیه وسلم) كه زیر سایبانی قرار داشت، فرمود: «خدایا! از تو می خواهم كه به عهد و پیمانت، وفا كنی. خدایا! اگر این گروه از مومنان در اینجا به هلاکت برسند کسی دیگر در زمین تو را به یکتایی نمی پرستد.»
در اینجا، ابوبكر دستش را گرفت و گفت: ای رسول خدا! نزد پرودگارت بسیار اصرار نمودی، بس است.
آنحضرت صلی الله علیه وسلم كه زره بر تن داشت، بیرون آمد درحالی كه می گفت:
« سَیهْزَمُ الْجَمْعُ وَیوَلُّونَ الدُّبُرَ بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَالسَّاعَةُ أَدْهَى وَأَمَرُّ: «یعنی جمعیت ایشان بزودی شكست می خورد و پشت می كنند و می گریزند. بلكه موعدشان، قیامت است و قیامت، مصیبتی عظیم تر و تلخ تر است.
امام طبرانی روایت می کند که در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم منافقی بود که مردم را اذیت می کرد ، بعضی ها گفتند که برویم به رسول الله صلی الله علیه وسلم از این منافق استغاثه کنیم ، نبی کریم صلی الله علیه وسلم فرمود : استغاثه به من جایز نیست ، بلکه به الله استغاثه می شود . (و روى الطبرانی بإسناده عن عبادة بن الصامت أنه كان فی زمان النبی - صلى الله علیه وسلم - منافق یؤذی المؤمنین ، فقال بعضهم فقوموا بنا نستغیث برسول الله - صلى الله علیه وسلم - من هذا المنافق ، فقال النبی - صلى الله علیه وسلم - : ( إنه لا یستغاث بی ، و إنما یستغاث بالله)
استعاذه (پناه جستن):
الله (جل جلاله) به مسلمانان تعلیم داده است که همیشه به الله پناه بجویند ، ( فاستعذ بالله ) (قل اعوذ برب الناس ) (قل اعوذ برب الفلق) بنابراین یک مسلمان در هنگام پناه جستن می گوید : (اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ) پیامبران الهی نیز به الله پناه میبردند « أعوذ بالله أن أكون من الجاهلین » به الله پناه می جویم که از جمله ی جاهلان باشم (سوره البقرة : 67 ) « وَإِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّكُمْ أَن تَرْجُمُونِ » و من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه مىبرم از اینكه مرا سنگباران كنید .( سوره الدخان : 20 )
معاذ الله (سوره یوسف : 23 ) « ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا وترحمنا لنکونن من الخاسرین » گفتند .... وقرآن این رجوع شان را برای ما بیان میکند ، چرا؟ برای اینکه ما هم اولاد آنان هستیم باید در وقت لغزش ها به بارگاه الهی پناه بریم.
ابراهیم (علیه السلام) که پدر پیامبران است او نیز درهنگام ضرورت به بارگاه الهی رجوع می کند ، « رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَینِ لَكَ».
حضرت عیسی علیه السلام نیز دعا به بارگاه الهی نموده می گوید که « ربنا أَنزِلْ عَلَینَا مَائِدَةً مِّنَ السَّمَاء تَكُونُ لَنَا عِیداً لِّأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآیةً مِّنكَ وَارْزُقْنَا وَأَنتَ خَیرُ الرَّازِقِینَ»(سوره المائده/114 )
حضرت موسی علیه السلام نیز مشکلات و درد های خود را به بارگاه الهی تقدیم می نماید « وَقَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّكَ آتَیتَ فِرْعَوْنَ وَمَلأهُ زِینَةً وَأَمْوَالاً فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا رَبَّنَا لِیضِلُّواْ عَن سَبِیلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلاَ یؤْمِنُواْ حَتَّى یرَوُاْ الْعَذَابَ الأَلِیمَ»(سوره یونس/88)
عادت مشرکین قریش در پناه جستن:
در عصر قبل از بعثت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وسلم) کسانی بودند که:
1- به جنها پناه می بردند « وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِّنَ الإِنسِ یعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا» (سوره الجن/8 ( (ومردانى از آدمیان به مردانى از جن پناه مىبردند و بر سركشى آنها مىافزودند ).
2- بعضی از مشرکین به مجسمه های انسانهای خوب پناه می بردند مثل لات، منات، هبل وغیره.
3- بعضی از مشرکین حبشه به قبرهای شخصیت های نیک پناه برده آنرا سجده گاه خود ساخته بودند.
4- بعضی از مشرکین به درختان پناه می بردند ، آنرا مبارک می دانستند «فعن أبی واقد اللیثی قال : «خرجنا مع رسول الله (صلى الله علیه وسلم) إلى حنین ونحن حدثاء عهد بكفر ، وللمشركین سدرة (درخت خار دار را گویند .) یعكفون عندها وینوطون بها أسلحتهم ، یقال لها ذات أنواط ، فمررنا بسدرة ، فقلنا : یا رسول الله صلى الله علیه وسلم اجعل لنا ذات أنواط كما لهم ذات أنواط ، فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم : الله أكبر ، إنها السنن ، قلتم والذی نفسی بیده كما قالت بنو إسرائیل لموسى : « اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ » (سوره الأعراف : 138 ) ، لتركبن سنن من كان قبلكم» (سنن الترمذی تحت شماره (2180 ) وگفته است که حدیث صحیح میباشد. ) .
5- بعضی ها به مهره ها ، چوب ها ، سنگ ها ، تار وغیره پناه برده ، برای بند نمودن نظر از این چیزها استفاده می نمودند.
این همه درس ها برای اینست که انسان در هنگام مشکلات به الله جل جلاله پناه ببرد ، بی بی مریم که یک دختر موحد ویکتا پرست بود در هنگام ملاقات با ملائکه که او را در نخست نمی شناسد میگوید « قَالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمَن مِنكَ إِن كُنتَ تَقِیا» (سوره مریم /18 « (مریم )گفت اگر پرهیزگارى من از تو به خداى رحمان پناه می برم».
اکنون سوال مطرح میشود که آیا کسانی هستند که به غیر از پناه جستن به بارگاه الهی به کسان دیگری پناه برند، بلی کسانی هستند که عقیده ی قرآنی ندارند، توحید در قلب شان جا نگرفته است ، از طرفی دیگر خود قرآن در مورد مشرکان چنین می گوید که به غیر از الله به کسان دیگری پناه می جستند .... آیات قرآن از زبان جن ها برای ما چنین می گوید که جن ها گفتند : « وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِّنَ الإِنسِ یعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا » ( سوره الجن )« و مردانى از آدمیان به مردانى از جن پناه مىبردند و بر سركشى آنها مىافزودند»« وخود شان بیان کردند که این اشخاصی که به جنها پناه می بردند ، بجز این که برای شان تشویش ایجاد کند کاری دیگری نمی کردند.
در عصر امروزی هم کسانی هستند که به نزد فال بین ها رفته و به آنان پناه می برند، و یا اینکه این جادو گران وفال بین ها آنان را به کسانی دیگری مثل جن ها پناه می دهند ، در تعویذ های شان نام های جن ها را می نویسند ، و شیطان هم از جن بود «إِبْلِیسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ» (سوره کهف/29) بنابراین آنان به اسلوب جدیدی کارهای همان کسانی را که قرآن آنان را به بدی یاد نموده است تکرار می کنند ، منتهی به اشکال و انواع دیگر.
امروز کسانی هم هستند که به اشخاص پناه می برند ، شما در تمامی قرآن بخوانید دریک صفحه ی قرآن هم نیست که یک پیامبری به ملائکه ای پناه برده باشد، ویا اینکه پیامبری به پیامبر قبلی خود پناه برده باشد ، و یا یک آیه قرآنی امر نموده باشد که در مشکلات تان به شخصی پناه ببرید ولی متاسفانه امروز بسیاری از اشخاص هستند که به اشخاص بزرگوار پناه می برند ، این اشخاص درست است که شخصیت های عالی هستند ، ولی پناه بردن به آنان در هنگام مشکلات ، مخالف دعاهای تمامی پیامبر ان است ، مخالف اعوذ بالله است ، ما اگر از شیطان پناه می بریم به رحمن پناه می بریم ، همان گونه که پیامبران همیشه به بارگاه الهی پناه می بردند ، ما اگر از درد و رنج پناه گاهی می خواهیم فقط به بارگاه الهی رجوع کرده مانند پیامبران (ربنا)می گوییم.
دو دشمن انسان، انس وجن ومقابله با آنان:
علماء میگویند میتوانددشمن، انسان، انسان دیگر ویا هم میتواند دشمن انسان شیطان باشد.
پروردگار با عظمت ما در مورد مبارزه ومقابله با دشمن به نکات از قبیل: حسن خلق، مدارات، ترک انتقام وصر وحوصیله مارا غرض ارام ساختن این دشمن توصیه فرموده است، واگربا این تدبیر از دشمنی دست نه برداشت، همانا راه جهاد وقتال را دستور فرموده است. ولی مقابله در مقابل دشمنی باشیطان فقط وفقط استعاذه وپناه جستن به الله توصیه گردیده است.
ابن کثیر در مقدمه تفسیر خویش سه آیه از قرآن در پیرامون این مطلب نوشته است که در آنهااز این دو دشمن یادآوری شده برای دفاع از دشمن انسانی به حسن خلق ، عدم انتقام همراه با حسن سلکوک رهنمایی فرمود ، ودر برابر با دشمن شیطان به استعاذه تلقین نمود ، ابن کثیر فرموده است که : در کل قرآن همین سه آیه در پیرامون این مطلب آمده اند : یکی این است : « خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ » ( سوره اعراف آیه 199 ) این تدبیر در برابربه کار خیر وچشم پوشی از بدی است.
سپس در برابردشمن شیطان فرمود : « وَإِمَّا ینزَغَنَّكَ مِنَ الشَّیطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ » ( سوره مؤمنون آیه 96 ) وحاصل این پناه جستن به خداوند است، آیه دوم ، نخست برای معالجه دشمن انسانی فرمود: «ا دْفَعْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ لسَّیئَه »
( سوره مؤمنون آیه 96 ) یعنی بدی را به وسیله نیکی دفع نمایید ، سپس در برابر با دشمن شیطان فرمود :(وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیاطِینِ (97) وأعوذ بك رب أن یحضرون ) ( سوره المؤمنون آیات 97 و98 ) یعنی پروردگار من به تو پناه می جویم از تعرض شیاطین واز این که پیش من حاضر گردند.
آیهٔ سوم این که برای دفاع از دشمن انسانی فرمود : « ادْفَعْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَینَكَ وَبَینَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِی حَمِیمٌ » ( سوره فصلت آیه 34 )یعنی شما بدی را به نیکی دفع نمایید، واگر چنین بکنید مشاهده خواهید کرد که دشمن شما دوست مخلص شما خواهد بود، سپس در برابر با دشمن شیطان فرمود: « وَإِمَّا ینزَغَنَّكَ مِنَ الشَّیطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ » ( سوره فصلت آیه 36 ) اینها تقریبا همان الفاظ هستند که در سوره اعراف برای دفع از دشمن شیطانی آمده بودند ، وحاصل آن این که مقابله با آن بجز اتعاذه راه دیگری ندارد. ( ابن کثیر )
در این سه ایه علاج دشمن انسانی، عفو گذشت وحسن سلوک نشان داده شد ، زیرا فطرتآ انسان همینطوراست که با حسن سلوک واحسان مغلوب می گردد ، وکسانی که صلاحیت را از دست داده شریر النفس قرار گرفته اند معالجه آنها در آیت دیگری به جهاد وقتال نشان داده شده است ، زیرا آنها دشمن علنی هستند با وسایل علنی در مقابله می آیند ، لذا توان نیروی آنها با نیرو دفع کرد، بر خلاف شیطان لعین که طبعآ شریر است ، عفو وگذشت واحسان با او تاثیر ندارد ، تا او از شرارت خود بازآید ، ونه می توان با او به ظاهر با جهاد وقتال مبارزه نمود ، این دونوع تدبیر نرم وگرم فقط در برابر با دشمن انسانی می توانند به کار گرفته شوند ، ودر برابر با شیطان به کار نمی آیند ، لذا علاج آن فقط با پناه خواستن از خدا ومشغول شدن به ذکر الله می تواند باشد ، که در تمام قرآن به تلقین شده وقرآن به پایان رسیده است.
چرا شیطان ملقب به خناس شد:
لغوین در مورد کلمه «خنّاس« می نویسند که « خناس » صیغة مبالغه از مادّة
« خنوس « گرفته شده و به معنای جمع شدن و عقب رفتن است، بنابر علتی شیطان ملقب به « خناس » شد زیرا در هنگامی که نام پروردگار گرفته می شود، شیطان عقب نشینی می کند
علماء می فرمایند که : شیطان را از این جهت به خناس ملقب شد که به طور مداوم انسان را وسوسه مى کند، و به محضى که انسان به یاد الله مشغول گردد ، خود پنهان ومخفی کرده ، وبه محض اینکه ، انسان از ذکر الهی غافل کردد ، شیطان عرض وجود نموده وبه وظیفه خناسی خویش می پردازد.
گروپ خناسان:
در مورد اینکه «وسـواسـان خـنـاس » تـنـهـا یک گروپ ویا هم اشخاص وافراد معینی هستند ویا هم که تنها در انسانها تنها خناسان وجود دارد ویاهم این گروپ در جنیات فعال اند ؟ در جواب باید گفت که گروپ خناسان در یک گروپ ویا هم در یک لباس نیستند ، بلکه خناسان در میان جن و انس پراکنده هستند ، خناسان در هر لباس و هر جماعتى وگروپی یافت مى شوند، وسعت تقسیم این گروه در جماعت مختلف ودر لباس ها والوان مختلف به ما انسانها می آموازند که ما انسانها باید مراقب دسایس وتوطیه های شان باشیم وباید از شر همه آنها به خدا پناه برد.
شیطان وسیطره آن بر انسان:
زیاتر وقت در ذهن انسان سئوال خطور میکند که چگونه که پروردگار با عظمت ما مخلوقی را خلق نموده است که ازبدو خلقت در دشمنی وعداوت با انسان قرار دارد .ووجود آنرا بخاطر اینکه از شر آن درامان بمانند از بین نمی برد.
در جواب این سوال قرآن عظیم الشان در ( آیه 27 سوره : اعراف ) با زیبای خاصی جواب داده ومیفرماید : « اگر کسى بگوید: چگونه خداوند دادگر و مهربان دشمنى را با این قدرت بر انسان مسلط ساخته دشمنى که هیچ گونه موازنه قوا با او ندارد به هر کجا بخواهد مى رود بدون این که کسى حضورش را احساس کند، حتى طبق بعضى روایات در درون وجود انسان همچون جریان خون در رگ ها حرکت مى کند!
آیا این با عدالت پروردگار سازگار است؟!
در جواب این سؤال خداوند (ج) مى فرماید: «ما شیاطین را اولیاء و سرپرستان افراد بى ایمان قرار دادیم» (إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لایؤْمِنُونَ» .یعنى آنها هرگز اجازه ورود به منطقه روح و قلب انسانهای که آمادگى خود را براى پذیرش آنان اعلام نداشته اند، ندارند، و یا به تعبیر دیگر درایه متذکره این فهم بوضح میرساند که : گام هاى اولی از طرف خود انسان برداشته مى شود، و اجازه ورود به جسم انسان برای شیاطن از طرف خود انسان صادر میگردد ، این بدین معنی است که هیمن است که اجازه ورد را به شیطان اعطا میکند ، وبعد از موافقت انسان شیطان امکانات را می یابد که خود را به مرز های روح انسان برساند وآنرا در اشغال کامل خویش در اورد .
بنآء انعده از انسانها که اجازه ورد به شیطان نمی دهد ، شیطان قدرت نفوذ برچنین انسان را ندارد .
پروردگار با عظمت ما در این مورد میفرماید :« إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذینَ یتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُون »« تسلط شیطان بر آنها است که به او عشق می ورزند و او را سرپرست خود انتخاب کرده اند و کسانى که او را پرستش مى کنند». در سوره «نحل» آیه 100 مى خوانیم: همچنان در آیه 42 سوره «حجر» این موضوع را بار دیگر مطرح ومیفرماید :« إِنَّ عِبادی لَیسَ لَکَ عَلَیهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوینَ» (تو بر بندگان من تسلط نخواهى داشت، مگر بر گمراهانى که از تو پیروى مى کنند).
در این هیچ جای شکی نیست که ما شیطان وملازمین شانرا نمى بینیم، ولی انسانهای اگاه وبیدار میداند که چون به وسواس شیطان خناس مبارزه کند وبه چه قسم جلوی نفوذ آنرا بگیرد.
توبه گمراهان استجابت نمیگردد:
توبه در لغت «توبه» و «توب» به معناى رجوع و بازگشت است.
راغب در مفردات خود مینویسد : «توب» به معناى ترک گناه به زیباترین صورت است و آن رساترین گونه معذرتخواهى است، زیرا عذرخواستن بر سه نوع است: یا شخص عذرخواه مىگوید: فلان کار را نکردهام یا مىگوید: آن کار را کردهام، ولى منظورم از آن کار چنین و چنان بوده است و یا این که مــیـگوید:آن کار را کردهام ولى بد نمودهام و بار دیگرتکرار نخواهم کرد. که در شرع نوع اخر بحیث توبه شناخته میشود.
توبه در اصطلاح:
توبه کلمهٰ عربی است ، در اصطلاح شرع ، بازگشت از گناه و ترک آن است.
(راغب) مینویسد : « توبه در شرع عبارت است از ترک گناه به خاطر اینکه کاری بدی است و پشیمانى بر آن چه آنچه در گذشته واقع شدهاست و تصمیم بر ترک گناه و جبران اعمال .
خوانندﮤ محترم!
همانطوریکه از فهم لغوی واصطلاحی توبه فهمیده میشود، توبه در حقیقت ، پشیمانى قلبى است؛ این ندامت و پشیمانى نه تنها در قلب اراده وتصمیم است بلکه این تصمیم واراده باید در عمل انسان ظاهر گردد ونشان داده شود ، که مهمترین عمل در این مورد هماناانجام واجبات و ترک محرّمات است .
در این جای شکی نیست که پروردگار با عظمت ما توبه کسى را قبول مىکند که واقعاً از عمل ناشایسته خویش از عمق دل پشیمان ونادم شود و درصدد جبران آن براید ، ووسیله وصول بدین امر نشان دادن در عمل است .
قرآن عظیم الشان میفرماید توبه اشخاصیکه از طی دل پشیمان ونادم گردد ودر عمل به اصلاح خویش بپردازند مورد استجابا ت در بار پروردگار قرار میگیرد . « اِلاَّ الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا»( سوره :بقره آیه ۱۶ ) در این حالت که پروردگار از روى لطف ومهربانى خویش ، توبه بنده خود را قبول میــکند. عدم پذیرش توبه، برخلاف هدف خدا است و الله این کار را نمـیـکند.
پروردگار با عظمت ما دروازه های توبه را تا به روز قیامت باز گذاشته است ، اگر خدا ناخواسته دروازه های توبه بسته شود، انگیزﮤ تکامل از بین میــرود، انسان به تباهى ، فلاکت ودر نهایت امر به سقوط وبد بختی بزرگی مواجه میگردد . بجز از توبههیچ راه برای نجات انسان باقی نمی ماند.
ولی هستند انسانهای که بادرنظرداشت این همه انظار ها وهوشدار ها به جهالت خویش پا فشاری مینمایند وغرق در گمراهی اند واز خالق خویش نه تنها انکار مینمایند بلکه با تمام حیله وشرارت شیطانی خویش مصروف گمراهی سایر انسانها می باشند .وبا وقاحت دست به تبلیغات شرکی میزند.
پروردگار با عظمت در سوره نساء آیات 48 و116 میفرماید: « اِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ اَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَن یَشَاء وَمَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَی اِثْمًا عَظِیمًا. »
( بتحقیق الله نمی آمرزد شرک آوردن با اورا ومی آمرزد پایین تر از آنرا برای هرکس که بخواهد می آمرزد وآنکه بخدا شرک آورد پس بتحقیق گناه بزرگی را مرتکب شده است).
وباز میفرماید :« اِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ اَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَن یَشَاء وَمَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِیدًا.» بتحقیق الله نمی آمرزد شرک آوردن بااورا ومی آمرزد پایین تر از آنرا برای هرکس که بخواهد وآنکه شریک برای خدا قائل شود پس بتحقیق گمراه شده گمراهی دوری».
مشرکین وگمراهان دشمنی به دین و خدمتگاران آنراوظیفهء خویش ګشتانده و به جز فتنه، کدورت و عداوت چیزی دیګر دربرنامهای زندګی شان نیست اینها قبل از همه برخود ظلم میکنند تا برعلیه دیګران جفا و تهمت.
درهدایات وارشادات دین مقدس اسلام با تمام وضاحت بیان وپیش بینی گردیده است که : توبه انسانها که تحریف کنندگان آیات الهى واحادیث نبوی ومنکرین اعتقادات دینی اند و بدعتگذاران در دین اند ویا تمام کسانى که موجب گمراهى مردم مىشوند، قبول نمی گردد.
این نوع اشخاص شامل لطف پروردگار نبوده وماننده فرعون در جهالت غرق وبه غضب الهی گرفتار میگردند .بخصوص انعده اشخاصیکه از طریق وسایل اطلاعات جمعى
( رادیو ، تلویزون ، جراید مجلات ، سایت ها ی انترنیتی ) ویا نوشتن کتاب و مقاله، مردم را به گمراهى می کشانند،وشب روز در تلاش اند که حقایق اسلامی را برای مردم بطور انحرفی تعریف وتفسیر نماید ، گاهی کتاب الله یعنی قرآن عظیم الشان وگاهی سنت نبوی احادیث پیامبر اسلام ، وگاهی هم شخصیت والای پیامبر صلی الله علیه وسلم را مورد اهانت وتمسخر قرار مید هند.
اگر همچو اشخاص صد ها سال در کنج خانه خلوت کند واز بارگاه متعال تقاضاى عفو وبخشش کند، توبهاش تا وقتی قبول نمیگردد ، تا زمانیکه تمام افرادى را که به خاطر نوشته ها وگفتارهای پوچ وبی منطق خویش به انحراف کشیده ویا متزلزل ساخته اند، دوباره به واقعیت بر نه گردانند .
در این جا شک نیست که گناه هر چه باشد، با توبه پاک مىشود، عفو عمومى و فراگیر، پیام مهم آیهاى از قرآن مجید است:« قُلْ یا عِبادِىَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلىَ أَنْفُسِهِمْ لاتَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَت اللهِ اًّنَّ الله یَغْفِرُالُّذنُوبَ جَمِیعاً» بگواى بندگان من که بر خود ستم کردهاید! از رحمت خداوند نا امید نشوید که خدا همه گناهان را خواهد بخشید.» (زمر : آیه ۵۳ )
مگرتوبه آنعده افراد یکه یا بدون درک حقایق و نادانی و ابعاد انحرافی شان و یا عمداً خود گمره اند وتوسط زبان وقلم خویش به گمراهی سایرین مشغول اند مورد استجابات قرار نگرفته وبلاخره دردنیا شرمسار ودر اخرت در جهنم ولعنت پروردگار برسر شان خواهد بود.
طوریکه قبلآ یاداور شدیم ، قرآن عظیم الشان در مورد مشرک ومبلغین افکار شرکی، کفری و الحادیمیفرماید که پروردگار از همه گناهان مىگذرد ولی از گناه شرک نمی گذرد: « اًّنّ الله لایغفر أنْ یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمَن یشأ؛ خداوند شرک را نمىبخشد و کمـتر از آن را براى هر کس که بخواهد مىآمرزد» .( سوره نسأ آیه۱۱۶. )
تعدادی از علما ء بدین عقیده اند که : درالفاظ آیات توبه مفاهیم عمومیت دیده میشود وبه اصطلاح شامل حال همه انسانها میگردد که در موضع ، شرک را نیز در برمیگیرد ومیگویند ،مشرکین نیز شامل این حکم میگردیند طوریکه میفرماید :« وَهُوَ الَّذِی یقْبَلُالتَّوْبَةَعَنْ عِبَادِهِ؛ او است که توبه را از بندگانش مىپذیرد»( سوره شورى آیه ۲۵ . ) .
در جواب باید گفت که در این جا ی شک نیست که : این آیه و سایر آیات دیگرکه شامل احکام توبه اند ، بخشوده شدن شرک در پرتو توبه نیز مىباشد. پس منظور از عدم عفو مشرک، عدم پذیرش توبه وى نیست، بلکه هدف آن است که برخى از گناهان، بدون توبه نیز براثر رحمت گسترده خدا، با راههایى مانند انجام کارهاى نیک، و ترک گناه کبیره بخشوده مىشوند، ولى هرگز شرک در قلمرو این رحمت خاص قرار نمىگیرد، زیرا مشرک هیچ گونه شایستگى براى نزول رحمت پروردگار را ندارد. البته بخشیده شدن در پرتو توبه یک امر بدیهى است. کسانى که در صدر اسلام به دین مىگرویدند و پیامبر اسلام آنان را مىپذیرفت، مشرک بودند . پس توبه و بازگشت از گناه، همه گناهان حتى شرک را مىشوید.ولی این امر شامل آنعده از مشرکین وملحدین که امر پروردگار برایش رسیده باشد وبا آنهم مثل شیطان خبیث در لجاجت واحمقت مصروف است وبه گمراهی مردم مشغول است، نمیگردد.
توبه فرعون چرا قبول نشد؟
توبه فرعون بخاطرقبول نشد که ایمان اوردن فرعون در وضع اضطرارى و از سر ناچارى صورت گرفته بود، یعنی زمانیکه فرعون به حالت رسید که چاره فرار از حالات که در آن قرار داشت برایش غیر ممکن بود واز طرف دیگر راه نجات از آن نداشت مرگ اش حتمی بود ، بنآ ءتوبه وپشیمانی اش برایش هیچ فایده ای نرساند ، این است حالات وسرنوشت تمام مجرمین وگناهکاران وگمراهان که در حالات اضطرار توبه هیچ فایده برایشان رسانده نمیتواند .
قرآن عظیم الشان با زیبای خاصی بیان میدارد :« حَتّى اًّذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أنَّهُ لا اِلهَ اِلاَّ الَّذِى آمَنَتْ بِهِ بَنُواِسْرائیِلَ وَ أَنا مِنَ الْمُسْلِمینَ؛ هنگامى که غرقاب دامن فرعون را گرفت، گفت: ایمان آوردم که هیچ معبودى جز کسى که بنىاسرائیل به او ایمان آوردهاند، وجود ندارد و من از تسلیم شدگان هستم». ( سوره یونس : آیه ۹۰ . )
به همین دلیل پروردگار او را مخاطب ساخت و فرمود: « اَّلاْ َنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبلُ وَ کُنْتَ مِنْ الْمُفْسِدِینَ؛ اکنون ایمان مىآورى، در حالى که پیش ازاین طغیان و عصیان کردى و در صف مفسدان قرارد اشتى؟!»
خوانندﮤ محترم!
این حکم مختص فرعون نیست یکى از شرایط پذیرش توبه، آن است که قبل از فرا رسیدن مرگ، توبه صورت گیرد، همانطور که قرآن کریم مىفرماید: «وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّى اِذَا حَضَرَ أَحَدُهُمُ اْلَمْوتُ قالَ اِّنِّى تُبْتُ اْلاَّنَ؛ براى کسانى که کارهاى سؤ انجام دهند و به هنگام فرارسیدن مرگ توبه کنند،توبهاى نیست».( سوره نسأ : آیه ۱۸ )
با وجوداینکه میدانیم شرع به نقل است نه به عقل اما منطق ساده و عام فهم سخن هم درین است که پاداش و اجر الهی در انتخاب است. در صورتیکه راه انحراف را پیموده و دیګر راه بازګشت و فرصت خوبی نیست و آخرین فرصت به لاچاری انتخاب توبه میکند درین صورت منطق سخن نیز چنین است که توبه قبول نه شود. چنین منطق در برابر رضا و ارادهء الهی با وجود تمام ګناهان ممکن است مورد عفوه و ګذشت قرار ګیرد ( ان شاء الله تعالی).البته این آیه با مفاهیم آیات که میـگوید: توبه تا آخرین نفس پذیرفته مىشود، منافاتى ندارد، زیرا منظور از آن، لحظاتى است که هنوز نشانههاى قطعى مرگ را مشاهده نکرده و به اصطلاح دید برزخى پیدا نکردهاست.
پروردگارا!مارا از توبه گذاران واقعی قرار ده ومارا از گمراهی نجات ده . آن شخصیکه درهمه حالات الله تعالی را حاضر و ناظر میدانند هیچګاه نباید مرتکب کفر شده و به تبلیغ شر و فساد بپردازد ذات الهی مبری ازتمام این فتنه وفساد است که بروی میبنند و متخلفین درین راستا قبل ازهمه وقبل ازینکه به دیګران ضرر متوجه شود به خود شان ضرر برمیګردد. بهترین را به مراجعه به خود اعمال وکردار خود و مصداق این آیهٔ قرانی عمل کردن امکان دیګر برای ما انسانها وجود ندارد . بر ما است تا با تمام صداقت دعا نموده و بیان بداریم:« رَبّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنَا وَ اًّنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ؛ خدایا، به خود ظلم کردیم و اگر ما را نیامرزى و رحم نکنى، از زیانکاران خواهیم بود» (سوره اعراف آیه ۲۳).
شـیـطـان خــبـیـث:
یا أَیُّهَا النّاسُ کُلُوا مِمّا فِی اْلأَرْضِ حَلالاً طَیِّبًا وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ«ای مردم! از آنچه در زمین است، حلال و پاکیزه بخورید! و از گامهای( راه ) شیطان، پیروی نکنید! بخاطر اینکه او دشمن آشکار شماست.»(سوره بقره، آیه۱۶۸ ) اکثریت مطلق علماء زبان شناسی بدین عقیده وباور اند که «شیطان» اصلآ کلمه ای عربى است و از ماده «شطن»مشتق شده است. شطن به معناى دور شدن است و به هر متمرد یاغی وباغی اعم از انس و جن و حیوانات که باشد ، خطاب (شیطان ) برایش کرده میشود.
ولی «شاطن»به معناى خبـیث است و به ابلیس و ذریه (خانواده) و اعوان( مساعدین ) او به مناسبت همان تمرد و عصیانگرى و خباثت و وسوسه گرى، شیطان خبیث اطلاق ګردیده است .
این کلمه به آنعده از انسانهای که با شیطان همدستی وهمکاری میکنند در قرآن عظیم الشان بنام شیطان خطاب شده است. ( و اذاخلوا الى شیاطینهم قالوا انا معكم ) ( سوره بقره آیه : ۱۴ ) (و منافقان زمانیکه با شیاطین خود خلوت مى كنند، مى گویند ما با شما هستیم) ویا هم طوریکه قرآن عظیم الشان در سوره انعام آیه ۱۱۲ ) میفرماید : (و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا شیاطین الانس والجن ) ( و همچنین براى هر پیامبرى دشمنى قرار دادیم از شیطانهاى انس و جن ).
کلمات »الشیطان» و « الشیاطین» و « شیطاناً» بیشتر از ( ۹۰ ) بار در سوره های مختلفی از قرآن عظیم الشان تذکر رفته است . که در همه موارد از : شیطان به عنوان دشمن و بدخواه انسان یاد آوری بعمل آمده است.
در رویات آمده است که: شیطان به طور طعن آمیز میګوید:پروردګارا! بندگانت تورا دوست دارند ، ولی با آنهم نافرمانی تورا می کنند. ولی بر عکس مرا دشمن خویش می شمارند ولی از من فرمانبرداری میکنند.
میګویند در مقابل جواب داده میشود: من عفو كنم فرمانبرى آنان را از تو، به خاطر دشمنى كه با تودارند، و ایمان آنان را مى پذیرم اگر چه مرا فرمانبرى نكردند به دوستى كهبا من دارند.
برخی ازاوصاف خبیثه شیطان درقرآن:
اولین صفت:
که برای شیطان خبیث در قران عظیم الشان داده شده است همانا دشمنی سرسخت شیطان به انسان واولاده انسان است. ( ان الشیطان للانسان عدو مبین ) (همانا شیطان براى انسان دشمنى آشكار است) (سوره یوسف آیه : ۵ )
دومین صفتی:
که برای شیطان در قرآن داده شده است همانا صفت : اغواگری،دسیسه بازی گمراه كننده شیطان است: ( قال فبعزتك لاغوینهم اجمعین ) (شیطان گفت: به عزت تو قسم كه همه آنها را اغوا خواهم كرد.( سوره ص آیه : ۸۲ )
سومین صفت:
شیطان در قرآن همانا صفت زشت وبدی تکبر وغرور است : ( یعدهم و یمنیهم وما یعدهم الشیطان الاغرورا ) (به آنها وعده مى دهد و آنها را به آرزو وادار مى كند و شیطان به آنها جز غرور وعده نمى دهد. (سوره : نساء آیه : ۱۲۰ ).
چهارمین صفت:
شیطان در قرآن اینست که : شیطان اعمال انسانها را در نظر انسانها زیباء وبطور زینت جلوه داده ، واز همین طریقه میخواهد انسانها را از راه راست واز راه حق دور ومنحرف سازند : (و زین لهم الشیطان اعمالهم فصدهم عن السبیل ) (و شیطان اعمال آنها را در نظرشان زینت داد پس آنها را از راه حق باز داشت.) ( سوره:نمل آیه ۲۴ ).
پنچمین صفت:
شیطان در قرآن اینست که: شیطان انسانها را همیشه امر به فحشاء و گناه مى كند: (الشیطان یعدكم الفقر و یامركم بالفحشاء ) (شیطان به شما وعده فقر مى دهد و شما را به فحشاء امر مى كند.) (سوره: بقره آیه: ۲۶۸ ).
ششمین صفت:
شیطان در قرآن اینست با اینکه : شیطان حیله گر و مكار است ولى كید وحیله او ضعیف است: (ان كید الشیطان كان ضعیفا ) (همانا كید و حیله شیطان ضعیف است ) ( سوره نساء آیه : ۷۶ ).
هفتمین صفت:
شیطان در قرآن اینست که : شیطان باعث فراموشى مى شود: ( فانى نسیت الحوت و ما انسانیه الا الشیطان ) (من ماهى را فراموش كردم و آن را از یاد من نبرد مگر شیطان)
( سوره:كهف آیه: ۶۳ ).(فانساه الشیطان ذكر ربه ) (شیطان ذكر خدا را از یاد او برد. ) ( سوره :یوسف آیه : ۴۲ ).
هشتمین صفت:
شیطان در قرآن اینست که : شیطان ذریه دارد و تولد تناسل دارد :( افتتخذونه و ذریته اولیاء من دونى و هم لكم عدوّ ) (آیا او (شیطان) و ذریه او را اولیاء خود قرار مى دهید در حالى كه آنها براى شما دشمن هستند ) ( سوره : كهف آیه : ۵۰ ) .
نهمین صفت:
شیطان در قرآن عظیم الشان اینست که : ( گاهى شیطان با تیرهاى آسمانى هدف قرار مى گیرد: ( ولقد زینا السماء الدنیا بمصابیح و جعلناها رجوماً للشیاطین ) (ما آسمان نزدیک را با چراغهایی ( به نام ستارګان ) زینت دادیم و آنها را تیرهایى براى شیاطین كردیم. ( سوره : ملك آیه : ۵ ). پروردګارا ما را از شر شیطان خبیث و الرجیم نګاه دار،پروردګارا ما از شر شیطان به تو پناه میبریم.
هدایت ورهنمود قرآنکریم در مقابله با شیطان:
قرآن عظیم الشان طوریکه قبلآ تذکر دادیم در آیات متعددی از شیطان به عنوان دشمن آشكار انسان نام برده ومی فرماید : ان الشیطان للانسان عدو مبین؛ «شیطان دشمن آشكار انسان است.» ودر هشداری دیگر میفرماید، بنی آدم شیطان شما را فریب ندهد آن گونه كه پدرو مادر شما را از بهشت بیرون كرد.
قرآن عظیم الشان به انسان هشدار میدهد وبرای انسان همیشه زنګ خطر را به صدا در می اورد میـفرماید: «هر كس شیطان را به جای خداوند به عنوان ولی و سرپرست خود انتخاب كند زیان آشكاری وبزرګی را مرتکب خواهد شد . ».
همچنان قرآن درباره پـیروان شیطان مـیـــفرماید: «هر آینه جهنم را از تو و بندگانی كه ازتو پیروی كنند پر خواهم كرد.» در اینجا یك سؤال مطرح میشود و آن اینكه باتوجه به این همه هشدارهای قرآنی وبا وجود همه هشدار های که توسط آنبیا وعلما ء که در مورد پیامدهایی خطر ناک شیطان خبیث صورت میګیرد چرا انسانها به این هشدارها بی توجههستند؟
در جواب باید ګفت: که این بی توجهی انسانها در چند عامل ذیل خلاصه میګردد:
عامل اول:
نفوذ شیطان آنچنان مخفی وتحت پلان دقیقی مخفی کاری در انسان صورت میګرد ، كه انسان فكر میـكند اینخود اوست كه چنین تصمیمی را گرفته است و دشمنی کسی را احساس نمیكند.
عامل دوم:
فوری نبودن نتایج پیروی از این دشمن خطرناك. این بدین معنی است که اغلب انسانها که از نفس اماره و شیطان پیروی میکنند ، چنانفوری نیست كه انسان با چشیدن طعم تلخ آن در برابرش مقاومت ورزد.
عامل سوم: لذت گرایی افراطی كه در نتیجه قوای مقاومت را از انسان سلب میکند .
عامل چهارم: تنوع و انعطاف پذیری شگفت انگیزی كه در شیطان وجود دارد از جمله عوامل تاثیرپذیرانسان از پرګرام های شیطان است. بادر نظر داشت که شیطان در قرآن عظیم الشان بحیث دشمن آشکاری انسان معرفی ګردیده است.
چرا پروردګار به شیطان اجازه وسوسه را داده است؟
قبل از اینکه بجواب سؤال بپردازم میخواهم کمی به عقب برګشته وداستان را از دید قرآن عظیم الشان بطور مختصر از اوال آغازکرد.
زمانیکه شیطان به علت نافرمانی ازدرگاه الهى شیطان رانده شد ، از پروردګار مهلت خواست و خداوند هم تا وقت معینى به او مهلت دادو شیطان پس از گرفتن این مهلت اظهار داشت : كه فرزندان آدم را وسوسه خواهد كرد وآنها را وادار به انجام كارهاى بد خواهد نمود.قرآن در آیات ( ۳۶ تا آیات ۴۰ سوره حجر ) در مورد چنین میفرماید : «قال ربفانظرنى الى یوم یبعثون قال فانك من المنظرین الى یوم الوقت المعلوم قالرب بما اغویتنى لأزینن لهم فى الارض و لأغوینهم اجمعین الاّ عبادك منهمالمخلصین ». (شیطان) گفت: پروردگارا تا روزى كه مبعوث مى شوند به من مهلت بده خداوند گفت: تواز مهلت داده شده گانى تا روز وقت معین. شیطان گفت: پروردگارا به سبباینكه تو مرا گمراه نمودى، (اعمال فرزندان آدم را) براى آنها زینت خواهمداد و همگى آنها را گمراه خواهم ساخت مگر بندگان خالص تو را.
در جواب سؤال میتوان ګفت: خداوند انسان را آفرید وبه او اختیار و آزادى انتخاب داد به طورى كهانسان در انتخاب خیر و شر آزاد است او مى تواند راه انبیاء را در پیش گیردو به سعادت ابدى دست یابد. وهم میتواند از خدا وند و پیامبر فاصله بگیرد و به گناه ومعصیت و شرّ روى آورد.
در این میان خداوند با ارسال پیامبران و كتب آسمانى، انسان را به سوىخیر وسعادت دعوت كرد لازم بود نیرویى هم باشد كه انسان را به سوى شر و بدیها دعوتكند تا آزادى انسان در اختیار و انتخاب از بین نرود و او بر سرد و راهىقرار بگیرد آنگاه با انتخاب راه درست، كمال خود را به ثبوت برساند. باید به دقت ګفت که این امتحان و انتخاب کار و ضرورت بنده است.
بنابراین، وسوسه هاى شیطان براى افراد باایمان نه تنهازیانبخش نیست بلكه باعث تكامل بیشتر آنهاست و انتخاب راه خدا با وجودوسوسه هاى شیطان، بسیار ارزشمند است و افراد با ایمان با مبارزه با وسوسههاى شیطان به مراتب بالایى از كمال مى رسند.
اساساً وجود دشمن، انسانرا آماده تر و قویتر مى سازد و او را وادار مى كند كه از تمام امكانات خوداستفاده كند و در عزم و اراده خود ثابت قدم باشد.
ضمناً توجه كنیم كه وسوسه شیطان در حد الزام و اجبار نیست و شیطانهرگز نمى تواند و اجازه ندارد كه انسان را به ارتكاب گناه و معصیت مجبوركند. كار او تنها وسوسه است و شخص با ایمان وقتى چند بار با آن مبارزه كرددیگر مخالفت با آن كار دشوارى نخواهد بود . طوریکه قرآن عظیم الشان این مطلب را در ( آیات ۹۹ – ۱۰۰ ) با زیبای خاص خویش چنین بیان میدارد : « انه لیس له سلطان على الذین آمنوا و على ربهم یتوكلون انما سلطنه على الذین یتولونه »(همانا شیطانرا بر كسانى كه ایمان آورده اند و بر پروردگارشان توكل كردند، تسلطى نیست. تسلط او تنها بر كسانى است كه ولایت او را پذیرفته اند.).
همچنین قرآن در جاى دیگر از زبان شیطان نقل مى كند كه در روز قیامت در جواب كسانى كه شیطان را مسؤل گمراهى خود مى شمارند، خواهد گفت: « و ما كان لى علیكم من سلطان الا ان دعوتكم فاستجبتم لى فلا تلو مونى و لو موا انفسكم » (سوره ابراهیم آیه : 22) ( مرا بر شما تسلطى نبود جز اینكه شما را دعوت كردم و شما مرا اجابت نمودید پس مرا مذمت نكنید بلكه خود را مذمت كنید. )
خلاصه اینكه وسوسه شیطان الزام آور نیست و همین وسوسه گرى هم موجب پیشرفت و تكامل مؤمنان است.
درخاتمه دعا میکنیم:
پروردګارا ! ما رااز وسوسه هاى شیطان رجیم، واز اعمال شیطانى، خبیثانه وابلیسانه آن ، واز فریب هاى شیطان مكار، « الذى یوسو س فى صدور الناس، واز شر وسوسه گران خناس ،در حفظ وامان خود داشته باش .
پروردګارا ! از شر شیطان خبـیث به تو پناه میبریم وبه بانگ رسا اعـــــلام میداریم : « قل اعوذ برب الفلق ، من شر ما خلق، ومن شر غاسق اذا وقب ، ومن شر النفاثات فى العقد ، ومن شر حاسد اذا حسد . » ( الهى ما به تو كه پروردگار سپیده صبح هستى پناه میبریم، پناه میبریم از شر مخلوقات واز شر شب تار كه فرا رسد، واز شر جادوگرانى كه در گره ها دمند ، واز شر هر حاسد كه حسد ورزد.).
پروردګارا ! تو رحمان ورحیم وبخشنده اى ! لطف ومر حمت را از بند ه گنا هګارت در یـــغ مفرما .
دفع وسواس شیطان:
در حقیقت وسوسه مریضی خطرناکی است و از توطئه های شیطان برای انسان است، شیطان می خواهد با وسوسه انسان ها را در تنگنا قرار دهد و آنها را گمراه کند و از طاعت الهی باز دارد. از این رو خداوند به پیامبرش صلی الله علیه وآله وسلم دستور داده است که از این وسوسه به خدا پناه ببرد و در این مورد سوره کاملی نازل کرده است: :« قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (1) مَلِکِ النَّاسِ (2) إِلَهِ النَّاسِ (3) مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ (4) الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ (5) مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ (6) (سوره الناس)
شیطان انسان را وسوسه می کند و در مورد مؤمنان وسوسه اش شدید است، وسوسه با دو چیز علاج می شود:
1- مؤمن نباید به این وسوسه توجه کند؛ بلکه قاطعانه آن را از خود دفع کند؛ چون وسوسه از شیطان است و به او ضرر نمی رساند.
2- به ذکر خداوند متعال مشغول شود، شیطان از او دور می شود، از این رو خداوند در مورد شیطان می گوید: (الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ) یعنی وقتی که انسان از ذکر پروردگارش غافل می شود شیطان به سراغش می آید و او را وسوسه می کند، وقتی که انسان پروردگارش را یاد کند شیطان از او دور می شود. نصحیت من به سؤال کننده و امثالش این است که این دو کار را انجام دهد.
1- به وسوسه توجه نکند و تحت تأثیر آن قرار نگیرد آنگاه وسوسه به اذن خدا دور خواهد شد؛ چون وقتی انسان به آن توجه کند بیشتر می شود و شیطان به انسان مسلط می گردد.
2- به کثرت به ذکر خدا و تلاوت قرآن مشغول شود، و از شیطان به خدا پناه ببرد. آیة الکرسی و معوذتین(سوره فلق و ناس) را بخواند و تکرار کند، با این کارها به اذن خدا وسوسه اش دور خواهد شد.
صدق الله العظیم و صدق رسوله نبی الکریم.
فـهـرسـت:
ترجمه آیات
معلومات مؤجز
محتوا کلی سورهٔ ناس
تفسیر سورهٔ ناس
اوصاف سه گانه خداوند در سورهٔ ناس
موضوعات قابل بحث در این سوره
تعریف استغاثه
انواع استغاثه
الف: استغاثه در عالم اسباب
بـ: استغاثه در عالم مافوق اسباب
عادت مشرکین قریش در پناه جستن
دو دشمن انسان ، انس وجن ومقابله با آنان
چرا شیطان ملقب به خناس شد
گروپ خناسان
شیطان وسیطره ان بر انسان
توبه گمراهان استجابت نمیگردد
توبه در اصطلاح
توبه فرعون چرا قبول نشد؟
شـیـطـان خــبـیـث
برخی ازاوصاف خبیثه شیطان درقرآن
هدایت ورهنمود قرآن کریم در مقابله با شیطان
چرا پروردګار به شیطان اجازه وسوسه را داده است؟
دفع وسواس شیطان
منابع و مأخذ های عمده:
- تفسیر وبیان کلمات قرآن کریم (تالیف شیخ حسنین محمد مخلوف واسباب نزول علامه جلال الدین سیوطی ترجمه از عبد الکریم ارشد فاریابی
- تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤ ف مخلص هروی
-فیض الباری شرح صیح البخاری داکتر عبد الرحیم فیروز هروی
- تفسیر طبری - امام المفسرین
- تفسیر المیزان
- تفسیر پرتوی از قران
- تفسیر القرآن الکریم - ابن کثیر (متوفی سال 774 هـ)
- مفردات الفاظ القرآن،از راغب اصفانی
- جلوه های از اسرار قرآن حکمتیار
- تفسیر معارف القران مولف حضرت علامه مفتی محمد شفیع عثمانی دیوبندی مترجم مولانا محمد یوسف حسین پور
- تفسیر فی ظلال القرآن، سید قطب (متوفی سال 1387 هـ)
- تفسير نور تألیف دکتر مصطفی خرّم دل
- تفسیر کابلی (تالیف :شیخ محمود الحسن دیوبندی مترجم : هیاتی از علمای افغانستان )
- صحیح مسلم
- صحیح البخاری
برای مشاهده دیگر تفاسیر بر روی سوره های زیر کلیک کنید.
بخش نظرات براي پاسخ به سوالات و يا اظهار نظرات و حمايت هاي شما در مورد مطلب جاري است.
پس به همين دليل ازتون ممنون ميشيم که سوالات غيرمرتبط با اين مطلب را در انجمن هاي سايت مطرح کنيد . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .