تفسيراحمد سوره همزه
تتبع و نگارش : الحاج امين الدين «سعيدي – سعيد افغاني»
مهتمم و ديزاين: الحاج سليم عابد «پيمان»
سوره الهمزه
اين سوره در » مكه » نازل شده و داراى 9 آيه است
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ ﴿١﴾ الَّذِی جَمَعَ مَالا وَعَدَّدَهُ ﴿٢﴾ یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ ﴿٣﴾ کَلا لَیُنْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ ﴿٤﴾ وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْحُطَمَةُ ﴿٥﴾ نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ﴿٦﴾ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الأفْئِدَةِ ﴿٧﴾إِنَّهَا عَلَیْهِمْ مُؤْصَدَةٌ﴿٨﴾فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ﴿٩﴾
برای دانلود نسخه pdf اینجا کلیک کنید.
معلومات مؤجز :
« سوره الهمزه » از جمله سوره های مکی بوده ،دارای (1) رکوع ، و(9) نه آیت ، و(33) سی وسه کلمه ، و(135 ) یکصدوسی وپنج حرف ، و(46) نقطه است .
وجه تسميه :
این سوره « الهُمَزه » نام دارد زیرا الله عزوجل آن را با آیه: « وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ » آغاز کرده است.
همزه:كسي است كه غيبت و عيجويي مردم را نموده و با سخن، يا با فعل، يا با اشاره به آنان طعنه ميزند.
مناسبت این سوره با سورهٔ (العصر) :
در سورهٔ « والعصر» چنان که الله عزوجل بیان کرده انسان در خسران و هلاکت است. سپس در این سوره حال فرد خسارت دیده را با یک مثال بیان می کند.
اسباب نزول :
ابن ابو حاتم محدث مشهور جهان اسلام از عثمان بن عمر روایت کرده است: ما همواره می شنیدیم که آیه «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ »در باره أبی بن خلف نازل شده است .
واز سدی روایت می کند: این آیه در باره اخنس بن شریق نازل شده است.
اخنس بن شریق بن عمرو ثقفی ، یکی از بزرگان واشخاص صاحب نفوذ شهر مکه بود. که در مکه و قبل از هجرت به اقداماتی نه چندان خشونتآمیز علیه پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم دست یازیداست.
اخنس از جمله سران قریش بود که نزد ابوطالب رفت و با وساطت او، به پیامبر صلی الله علیه وسلم پیشنهادهایی دادند که اخنس در آنجا گفت: «ما و خدایان ما را رها کن، ما نیز تو و پروردگارت را رها میکنیم »
اخنس بعد از هجرت و در جنگ بدر، به دلیل رهایی اموال از دست مسلمانان، جنگ را ترک کرده و برخی قبائل نیز از او پیروی کردند، اما او در جنگ احد در سپاه کفار بوده و فرزندش نیز در همان جنگ کشته شد. در نهایت اخنس، با فتح مکه مسلمان شده و از «مؤلّفه قلوبهم» قرار گرفته و حتی در جنگ حنین نیز در کنار مسلمانان حضور یافت. اخنس در سالهای ابتدایی خلافت حضرت عمر، درگذشت . (بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 1، ص 231، دار الفکر، بیروت، چاپ اول، 1417ق).
ابن جریر از مردی از اهل رقه روایت می کند: این آیه در باره جمیل بن عامر جمحی نازل شده.
ابن منذر روایت کرده است: هرگاه امیه بن خلف پیامبر صلی الله علیه وسلم را می دید طعنه می زد وعیب جوی می کرد پس «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ »تا آخر سوره نازل شد.
ابو حیان الأندلسی مفسر تفسیر البحر المحیط می نویسد: این سوره ممکن است درباره ی یکی از افراد زیر نازل شده باشد که عبارتند از: اخنس بن شریق، عاص بن وائل، جمیل بن معمر، ولید بن مغیره، امیة بن خلف . و شکی نیست که این سوره برای هر کسی که این اوصاف را دارد، عام است.
ترجمه مؤجز:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام الله بخشنده مهربان
«وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ »﴿1﴾ ( وای بر هر عیبجوی غیبتکنندهای )
«الَّذِی جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ »﴿2﴾ (همان) کسی که مال فراونی گرد آورد و شمارش کرد)
«یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ »﴿3﴾ (گمان می کند که مالش او را جاودانه می سازد )
«کَلَّا ۖ لَیُنْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ »﴿4﴾(هرگز چنین نیست (که او گمان می کند) مسلماً در «حطمه» انداخته خواهد شد )
« وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْحُطَمَةُ »﴿5﴾ (و تو چه دانی «حطمه» چیست؟! )
« نَارُ اللَّـهِ الْمُوقَدَةُ »﴿6﴾ (آتش برافروخته الهی است )
« الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ »﴿7﴾(آتشی) که بر دلها چیره گردد (و بسوزاند).
«إِنَّهَا عَلَیْهِمْ مُؤْصَدَةٌ »﴿8﴾(بی گمان آن (آتش) بر آنها فرو بسته و ازهر سو آنها را محاصره کرده است )
« فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ »﴿9﴾( در ستونهای بلند (کشیده شده) است ).
معنای اجمالی :
الله سبحانه و تعالی در این سوره به هر غیبت کننده عیب جو وعده رفتن به دره ای از جهنم را می دهد که محل ریختن چرک های خونین جهنمیان است.
سپس صفتی از صفات این غیبت کننده عیب جو را بیان می کند که آن جمع کردن مال و شماریدن آن است در حالی که هیچ علاقه ای به انفاق کردن آن در راه خیر و صله رحم ندارد. و گمان می کند که اموالش او را در این دنیا جاودان خواهد کرد و هرگز نخواهد مرد در نتیجه برای به دست آوردن اموال بیشتر تلاش بیشتری می کند تا جایی که به این نتیجه می رسد که سبب طولانی شدن عمرش در جمع اموال وسرمایه بیشتر است در حالی که نمی داند این بخل و خسیسی است که از عمر می کاهد و باعث نابودی دنیا و آخرت وی می شود ولی بر عکس عطا و بخشش عمر را طولانی تر می کند.
سپس الله عزوجل می فرماید: « کَلَّا ۖ لَیُنْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ ﴿٤﴾ وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْحُطَمَةُ»: برای بزرگ نشان دادن آن و ایجاد ترس و وحشت.سپس در شرح حطمه می فرماید:
« نَارُ اللَّـهِ الْمُوقَدَةُ» آتشی که هیزم آن مردم و سنگ هاست و به سبب شدید بودن «تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ» یعنی از جسم به قلب نفوذ می کند و با وجود چنین حرارت شدیدی آنها در آن زندانی هستند و از بیرون رفتن از آن نا امید.
و به همین دلیل است که بعد این آیه می فرماید: « إِنَّهَا عَلَیْهِمْ مُؤْصَدَةٌ» یعنی بسته اند «فِی عَمَدٍ» از پشت درها کشیده شده اند در نتیجه نمی توانند از آن خارج شوند. او در آیه دیگر در قرآن عظیم الشان میفرماید: (هر گاه بخواهند از (شدت) اندوه از آنجا خارج شوند، به آن باز گردانده می شوند) ( سوره حج: 22) « کُلَّمَا أَرَادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا».
معنی کلمات :
ویل: ننگ و عذاب شدید. و برخی گفته اند: ویل دره ایست در جهنم.
لکل همزة لمزة: همزة: غیبت کننده و ناسزاگو. لمزة: عیب جو که معمولا برای تحقیر مردم عیب جویی می کند.
جمع مالاً وعدده: یعنی مال را جمع کرده و آن را چندین بار می شمارد.
لینبذن: با اهانت و تحقیر پرتاب می شود.
فی الحطمة: آتش جهنم. حطمة نامیده شده زیرا وقتی شخصی را در آن می اندازند متلاشی و منهدم می شود.
الموقدة: شعله ور و سوزان.
تطلع علی الأفئدة: آتش از وسط قلب ها بالا می رود و آن را احاطه می کند. در این آیه دل را ذکر کرده زیرا محل عقاید فاسد و منشأ اعمال زشت و ناپسند است.
مؤصدة: سرپوشیده و در بسته است.
فی عمد ممدة: درستون های بلند، پس آتش درداخل این ستون ها خواهد بود. (تفسیرنور) درس ها وعبرت های سوره همزة :
1ـ این سوره بیانگر عقیده بعث و جزاست.
2ـ در این سوره تاکید بر اجتناب ودوری از غیبت و عیب جویی بعمل آمده است .
3ـ در این سوره برای هر غیبت کننده و عیب جو و بخیل شدت عذاب جهنم بیان گردیده است.که در اخیر سوره هریکی از این مباحث اخلاقی به تفصیل بیان میگردد.
محتواو فضیلت سوره:
در این سوره از كسانى بحث بعمل آمده است که : تمام توجه نیرو وقوت خویش رامتوجه جمع اوری مال نمی نمایند ، اونه تنها در حب مال همه اهتمام خویش را بخرچ میدهد ، بلکه تمام ارزشهاى وجـودى انسان را در آن خلاصه مى كنند، سپس نسبت به كسانى كه دستشان از آن خالى است به دیده حقارت مى نگرند و آنها را به باد استهزامى گیرند.
و در پـایـان سوره از سرنوشت دردناك آنها سخن مى گوید كه چگونه به صورت حقارت آمیزى در دوزخ پـرتـاب مى شوند، و آتش سوزان جهنم قبل ازهرچیز بر قلب آنها مسلط مى گردد، و روح و جان آنها را به آتش مى كشد.
پیام های عمده این سوره:
1- یکى از آفات وخطرات ثروتاندوزى، تحقیر دیگران است. «همزة لمزة... جمع مالاً و عدده»
2- مسائل اخلاقى جزء دین است و انسان مؤمن، باید زبان و چشم خود را در کنترول خود داشته باشد. «ویل لکلّ همزة لمزة»
3- مراقب باشیم فریب مال ومتاع دنیا ، مقام ومنصب دنیا را نخورد و مغرور نشود. «یحسب انّ ماله اخلده»
4- آنان که به جاى انفاق مال، در فکر جمع و احتکار اموال هستند، منتظر عذاب خُرد کننده قیامت باشند. «جمع مالاً و عدّده... لینبذنّ فى الحطمة»
5- نیشزبان و طعنه زدن، از گناهان کبیره است، زیرا درباره آن وعده عذاب آمده است. «ویل لکلّ همزة لمزة... لینبذنّ فى الحطمة»
6- آتشى که خدا بیفروزد، نه فقط بر جسم، بلکه بر جان و دل مجرمان نفوذ مىکند. «نار اللّه الموقدة الّتى تطلع على الافئدة»
7- فکر بشر از درک حقایق دوزخ و بهشت عاجز است. «و ما ادراک ما الحطمة»
8- ستونهاى بلند آتش، راه فرار را بر دوزخیان مىبندد. «مؤصدة فى عمد ممددة»
تفسیر سوره:
»وَیلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ »(1)(وای بر هر اشاره گر عیبجویی» یعنی: وای بر هر غیبت كننده وطعنه زننده .
سوره «همزه» با یک «وای» شروع شده است:« وَیلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ. هُمَزة و لُمَزة » چه كسی است؟
«همزه »وزن مبالغه است در اصل این لغت به معنای شكستن است . شخص غیبت كننده ، شخص غایب را با حرف ها و نیشهای كلامش می شكند، و همزه به كسی گفته می شود كه در پشت سرمردم غیبت می كند و«لمزه » به شخصی اطلاق می شود كه در پیش روعیب جویی و با چشمک آبرو، با سر و اشاره کسی را مورد تحقیر وتوهین قرار می دهد . در این سوره الله تعالی با لحن تهدید ولیدبن مغیره و اخنس را مورد عتاب و ملامت قرار داده است .
همزة یعنی آنهایی که میخواهند دیگران را خورد وکوچک کنند، فرق نمی کند که این عملیه خورد کردن به زبان باشد ویا با رفتارشان باشد ، این تعداد اشخاص ترقی وپیشرفت خویش را درتحقیر، وعیب جوی دیگران جستجو می نماید،وشخصت دیگران را به اصطلاح ترور می نمایند .
قرآن عظیم الشان درباره همچو اشخاص غیبت کر ، میگوید ، این کار مثل این است که گوشت مردهی برادرت را خورده باشی! تو شخصیت برادر دینیات را خورد میکنی تا خودت را بالا ببری. او را بد جلوه میدهی تا خودت خوب جلوه کنی.
در برخی از حالات وضعیت چنین پیش می اید که برخی از انسانها به تعریف وتمجید خویش می پردازد ، خوب این کاری بدی نیست که کسی از خود تعریف وتمجید کند ، ولی هستند انسانها ی که میخواهند در اهانت وپایین اوردن دیگران ، موقف وشخصیت خویش را بالا نشان دهد ، یعنی در خورد وضلیل ساختن دیگر ان میخواهند خود را نیرومند وقوت مند وصاحب قوت نشان دهد.
در حدیث شریف آمده است: «شرار عباد الله تعالی المشاؤون بالنمیمة، المفسدون بین الأحبة: بدترین بندگان خدا جلّ جلاله ، سخنچینان برهم زننده رابطه دوستی در میان دوستان و عیبجویان اشخاص پاك و بیگناهاند».
« الَّذِی جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ »(2) «آنکه مالی گرد آورد و شمارهاش كرد» یعنی: که به سبب مال گرد آورده خود دلخوش، سرمست و مغرور است و تصور می کند كه به وسیله این مال ، بر دیگران فضل و برتری دارد، از این جهت دیگران را كوچك و حقیر می شمارد.
«لُمَزة» کسی است؟ «الَّذِی جَمَعَ مَالًا » كسی كه تمام سعی وتلاش اش درجمعآوری مال بمصرف می رسد .
«وَعَدَّدَهُ» و اینکه همیشه اورا می شمارد . اندختن مال و ثروت را برای مصرف ودادن صدقه جمع نمی کند ، بلکه آنرابرای لذت بردن از شمردنش میخواهد. خوش دارد که مردم برایش بگوید ، فلان پولداروسرمایدار بزرگی است.
«یحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ »(3) خیال میكند كه مالش او را جاویدان و پاینده خواهد کرد؛ وطوری کمان میکند ، كه هرگز نمیمیرد! وهمیشه مالش با او خواهد بود ،بنآ همیشه دلبسته مال خویش اند، وسرمست مال خویش است ، نه فكر مرگ به ذهنش خطور میكند و نه به بعد از مرگ میاندیشد.
ولی این را فراموش کرده است که این مال وثروت اش در قبر جوابگوی اش نخواهد بود ، بلکه این اعمال صاح است که صاحب خود را در حیاتی ابدی جاودان میكند، نه مال و ثروت همچنین علم همراه با عمل است كه صاحب خود را جاویدان میكند.
مفسرین درمورد اینکه شیطان از چه راه توانست آدم وحوا را در بهشت فریب دهد می نویسند :
شیطان دو چیز به آنها گفت. یکی اینکه خدا برای این گفته است که به این درخت نزدیک نشوید که« أَن تَكُونَا مَلَكَینِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ.» ( سوره اعراف آیه 20 )که نخواسته شما ابدی شوید، چون هر كه از میوهی این شجره بخورد عمر جاویدان پیدا میکند و «مَلَک» میشود.
«مَلَک» یعنی کسی که دارای امکانات خاصی است و مثل فرشته «تملک» دارد. میگوید آنها را با همین حرف فریب داد.
این داستان در دو آیهی قرآن عظیم الشان آمده که درواقع بیان یک معنی است، در یکی از قول ابلیس میگوید « یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا یبْلَى» (سوره طه آیه 120 ) (ای آدم، میخواهی تو را به درختی جاودانی راهنمایی کنم که اگر از آن بخوری، تملک و امکاناتی بیابی که هرگز کهنه نشود؟ پس معلوم میشود که بشر دو انگیزه دارد که هیچ موجود دیگری ندارد:
یکی آنکه میخواهد جاویدان بماند، و دیگر اینکه میخواهد امکاناتی داشته باشد که هیچوقت از میان نرود .
حالا این سه آیه را از آخر بهاول می خوانیم : « یحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ. انسان گمان میكند كه مال پایندهاش میدارد، در حالی كه آنچه ما را جاویدان میكند ساختن آخرت است؛ دنبال خیر و خدمت رفتن است؛ به نفع بندگان خدا کار كردن است؛ در پی حقیقت بودن است؛ ارزشهای خدایی پیدا كردن است.
اینهاست كه انسان را ابدی میسازد.« وَالْبَاقِیاتُ الصَّالِحَاتُ » است (سوره كهف آیه 46 ) ( یعنی کارهای نیک پایدار است. اعمال صالح است كه پیش پروردگار بالاترین مقام ومنزلت وعالترین پاداش را دارد.
«كَلَّا لَینبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ »(4)«ولی نه» یعنی: كار چنان نیست كه آن انسان غافل طعنهزن از خود راضی مغرور میپندارد ،بلكه «قطعا در حطمه افگنده میشود» یعنی: او و مالش بیشبهه در آتشی افگنده میشود كه همه چیز را در هم میشكند و خرد و خوار میكند.
كَلَّا لَینبَذَنَّ. «نَبذ» یعنی افتادن و افکنده شدن.
مثل چیزی که انسان چیزی را در باطله دانی می اندازد ، اینها هم همانطور در «حُطَمَة» میافتند.
«حُطَمَة» در لغت هم معنی «همزة» است. «حُطَمَة» از ریشهی «حَطَمَ» است و حُطَمْ یعنی درهم شکستن و خورد و پایمال کردن.
این کلمه را در دو جای از قرآن عظیم الشان استعمال گردیده است ، که در هر دوجای معنای جالبی دارد .
یکی از زبان مورچههاست، که وقتی حضرت سلیمان و سپاهش میآید به هم میگویند که به لانههایتان بروید تا « لَا یحْطِمَنَّكُمْ سُلَیمَانُ وَجُنُودُهُ » ( سوره نمل 18 ) مبادا سلیمان و لشكریانش پایمالتان کنند.
و دیگر راجع به فصل که برگ ها، گل ها و شاخههای درختان را «حُطام» میکند. یعنی باد خزانی د برگهای خشک از درختان جدا میشوند و در حُطَمَة افکنده میشوند. اینها هم در زندگیشان چون دیگران را میشکستند و پایمال میکردند، خودشان هم در حُطَمَة، که شکننده و خورد کننده است، خواهند افتاد و خورد خواهند شد.
« وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْحُطَمَةُ »(5) «و تو چه دانی كه حطمه چیست؟» استفهام برای تفخیم، به تعجبافگندن وترسناک معرفی كردن آتش جهنم است، گویی آتش خردكننده جهنم از مقولاتی است كه عقل آن را درك نمیكند.
« نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ »(6)«آتش افروخته الهی است» یعنی: حطمه آتش فروزان الهی است كه به فرمان پروردگار با عظمت برافروخته شده است.
این احساس پشیمانی و ندامت است که بروز میکند و میسوزاند. فریاد وجدان است كه آتش میزند. ما انسانها زمانیکه بحث از آتش می شود ، به فهم ظاهری وبیروانی آن توجه می نمایم ولی از آتشهایی که چه بسا در باطن خود ماست غافلیم.
«الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ »(7) «آتشی كه بر دلها غالب شود» یعنی: حطمه آتشی است كه گرمای سوزان آن به دلها راه مییابد و بر دلها غالب شده و آن را میپوشاند. دلها را به یادآوری مخصوص كرد در حالی كه آتش تمام وجود آنان را در میپوشاند، از آنرو كه دل لطیفترین عضو بدن است و با اندك آزاری درد سختی بر آن عارض میشود، یا از آن روی كه دل محل و جایگاه مقاصد انحرافی، نیات پلید، اخلاق و منش بد مانند كبر و كوچك شمردن اهل فضل است.
« إِنَّهَا عَلَیهِم مُّؤْصَدَةٌ »(8) «همانا آن آتش بر آنان تنگاتنگ محیط است» یعنی: آتش از همه سو بر دوزخیان فراگیر و درهای آن تماما بر رویشان بسته است پس آنان از همه جهت در تنگنای آن قرار دارند و از آن بیرون آمده نمیتوانند.
« فِی عَمَدٍ مُّمَدَّدَةٍ »(9) «در ستونهایی بالا بلند» یعنی: آنان در احاطه ستونهایی بلند و محكم قرار گرفتهاند و راه فراری ندارند.
مفسرین میگویند : «درها بر روی شان مسدود گردیده ، وستون اساسی آن که از آهن است توسط میخ ها محکم گرداینده شده که امکان فرار از آن غیر ممکن است «مُّؤْصَدَةٌ» یعنی چیزی که از آن امکان جدایی نیست.
آیا مال اندوزی در اسلام حرام است؟
قابل تذکر است که دین مقدس اسلام مطلقا اندوختن و انباشته کردن مال و دارائی را
حرام نکرده، و تنها هشدار شدیدی به صاحب مال اندحته شده وارد شده است ، ولی اگر زکات مالش را پرداخت نماید ، سرزنشی متوجه صاحب مال نیست هرچند که اموال زیادی را از راه حلال فاندوخته وذخیره کرده باشد.
پروردگار با عظمت ما درباره کسانی که زکات اموالشان را نمی دهند، می فرماید : « وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ »(سوره توبه 34).یعنی : کسانی که طلا و نقره را اندوخته میکنند و آن را در راه خدا خرج نمینمایند، آنان را به عذاب بس بزرگ و بسیار دردناکی مژده بده.
ابوداود از ام سلمه رضی الله عنها روایت کرده که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند : « مَا بَلَغَ أَنْ تُؤَدَّی زَکَاتُهُ فَزُکِّیَ فَلَیْسَ بِکَنْزٍ» أبو داود (1564).یعنی : «هرکس اموالش به حد نصاب زکات برسد و زکاتش را بدهد، پس کنز نیست».
کنز:هر چیزی است که بر روی هم جمعآوری و ذخیره شود، ثروتاندوزیِ.
امام مالک در الموطأ (595) از عبدالله بن دینار روایت کرده که او گفت : « سَمِعْتُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ وَهُوَ یُسْأَلُ عَنْ الْکَنْزِ مَا هُوَ فَقَالَ هُوَ الْمَالُ الَّذِی لَا تُؤَدَّی مِنْهُ الزَّکَاةُ».
یعنی : «شنیدم که از عبدالله بن عمر درباره کنز سوال شد که چیست؟ او گفت : مالی است که زکات آن پرداخت نشده باشد».
و امام بخاری از خالد بن اسلم روایت کرده که گفت : « خَرَجْنَا مَعَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، فَقَالَ أَعْرَابِیٌّ: أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ: «وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالفِضَّةَ، وَلاَ یُنْفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ» [التوبة: 34] قَالَ ابْنُ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: «مَنْ کَنَزَهَا، فَلَمْ یُؤَدِّ زَکَاتَهَا فَوَیْلٌ لَهُ، إِنَّمَا کَانَ هَذَا قَبْلَ أَنْ تُنْزَلَ الزَّکَاةُ، فَلَمَّا أُنْزِلَتْ جَعَلَهَا اللَّهُ طُهْرًا لِلْأَمْوَالِ». بخاری (1404).
یعنی : همراه عبد الله بن عمر رضی الله عنه بیرون رفتیم، یک نفر اعرابی به وی گفت : درباره این آیه برایم بگو : «وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالفِضَّةَ، وَلاَ یُنْفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ»، ابن عمر رضی الله عنه گفت : هرکس طلا و نقره اندوخته کند و زکاتش را ندهد، پس وای بر او، و این مربوط به زمانی بود که زکات فرض نشده بود، وقتی زکات فرض شد خداوند آنرا (یعنی زکات را) مایه پاکی امول قرار داد».
و عبدالزراق در « المصنف» (7141) از عبید الله بن عمر از نافع از ابن عمر روایت کرده که گفت : «ما أدی زکاته فلیس بکنز وإن کان تحت سبع أرضین، وما کان ظاهرا لا یؤدی زکاته فهو کنز». یعنی : «آنچه زکاتش پرداخت شده باشد جزو کنز محسوب نمی شود حتی اگر زیر هفت زمین (ذخیره و پنهان شده) باشد، و آنچه ظاهر است ولی زکاتش پرداخت نشده باشد، جزو کنز است».
خلاصه اینکه : آنچه حرام و مورد هشدار است، کنزی است (یعنی مال انباشته شده ای است) که زکاتش تادیه نشود ، ولی مالی که به حد نصاب نرسیده و یا به نصاب رسیده و زکاتش ادا شده باشد،؛ بعنوان کنز تلقی نخواهد شد، و اسلام اندوختن مال را حرام نکرده بلکه نپرداختن زکاتش را تحریم نموده است.
غیبت وکفاره آن :
غیبت گردن از گناهان کبیره در شرعیت اسلامی بود وشخص غیبت کننده نزد خداوند متعال معاقب خواهد شد، و خطیر بودن این گناه به دو علت است:
1- این گناه تعدی به حق الناس است بنابراین خطر آن زیاد بوده چرا که نوعی ظلم به مردم است.
2- غیبت کردن برای بیشتر مردم سهل و آسان است مگر برای کسی که خداوند متعال به وی رحم کرده باشد، در حالیکه این گناه نزد خداوند بزرگ و مبغوض است.
از اینرو مسلمان باید مواظب این آفت زبان باشد و خود را از گناه بزرگ آن نجات دهد، و عادت کردن زبان به غیبت مسلمانان تنها باعث فزونی بار گناهان غیبت کننده خواهد شد و براستی جبران آنهمه گناه که قسمتی از آن حق الناس است سخت و دشوار است.
اما در مورد کفاره ی غیبت لازمست که به بعضی از نکات مهم توجه کرد:
اولا: کفاره ی غیبت، دعای خیر کردن و طلب آمرزش و استغفار از خدا برای کسیست که غیبت او شده است.
دوما: باید دانست که دعا و استغفار برای غیبت شونده بعنوان کفاره ی غیبت او به تنهایی کافی نیست، زیرا اصل بر این است که گناهان جز با توبه صادقانه و پشیمانی قلبی و عدم بازگشت به آن گناه پاک نمی شود، بعد از آن امید است که خداوند متعال توبه اش را بپذیرد و گناهش را ببخشد و وی را عفو نماید.
اما پایمال کردن حق الناس، جز با طلب عفو و بخشش از کسی که به وی تجاوز و ظلم شده است، و سرانجام عفو و بخشش از طرف او پاک نخواهد شد، دلیل آن حدیث صحیحی از پیامبر صلی الله علیه وسلم است که می فرماید: «مَنْ کَانَتْ لَهُ مَظْلَمَةٌ لِأَخِیهِ مِنْ عِرْضِهِ أَوْ شَیْءٍ فَلْیَتَحَلَّلْهُ مِنْهُ الْیَوْمَ قَبْلَ أَنْ لَا یَکُونَ دِینَارٌ وَلَا دِرْهَمٌ ، إِنْ کَانَ لَهُ عَمَلٌ صَالِحٌ أُخِذَ مِنْهُ بِقَدْرِ مَظْلَمَتِهِ ، وَإِنْ لَمْ تَکُنْ لَهُ حَسَنَاتٌ أُخِذَ مِنْ سَیِّئَاتِ صَاحِبِهِ فَحُمِلَ عَلَیْهِ ». بخاری (2449).یعنی: «هرکس به برادرش ظلم کرده خواه از جهت ناموس یا غیر آن، همین امروز از او طلب بخشش کند قبل از آنکه روزی فرا رسد که دینار و درهم در آن روز پذیرفته نمیشوند، اگر عمل صالح داشته باشد به اندازه ظلمی که کرده از آن برداشته میشود و اگر کار نیک و حسنهای نداشته باشد ازگناهان شخص مظلوم برداشته میشود و بر گناهان او اضافه میشود».
که در این حدیث طلب بخشش از مردم و جبران ظلم وارد شده بر آنها قبل از وفاتشان شده است، چرا که در روز قیامت جبران مظالم با حسنات و سیئات خواهد بود نه درهم و دینار و براستی که این خسارتمندی واقعی است.
سوما: پس کسی که می خواهد نفس خود را از گناه غیبت مبرا و خلاص کند باید در طلب بخشش خواستن از کسی که غیبتش را کرده است سعی و تلاش جدی کند، یعنی از او طلب عفو و گذشت کند، و با سخنانی نرم و نیک از وی معذرت خواهی کند و تا می تواند در این راه دریغ نورزد، حتی اگر شده و لازم شد برای وی هدایای با ارزشی بخرد تا دل وی را بدست آورد، و علما تمامی این موارد را جهت بدست آوردن رضایت جانب مقابل جایز دانسته اند.
اما بسیاری از سلف صالح و اهل علم و فقها چنین رأی داده اند که اگر طلب بخشش در امر غیبت مفسده بزرگی به دنبال داشته باشد؛ مثلا موجب بر افروخته شدن خشم طرف شود، و موجب قطع صله ی رحم گردد، قلبها را آکنده از دشمنی و کینه نماید، در اینصورت اکثر اهل علم بر ترک طلب بخشش از وی رخصت داده اند و گفته اند که در این شرایط نیازی نیست که نزد غیبت شونده رفت و از وی بخشش خواست، و امید دارند که دعا کردن برای او (یعنی دعا برای کسی که غیبت وی شده است) و طلب آمرزش و استغفار برای وی نزد خداوند متعال بعنوان کفاره ی غیبت کفایت کند.
البته بعضی دیگر از اهل علم گفته اند که گناه غیبت جز با توبه و طلب بخشش از کسی که غیبت وی شده است، پاک نمی شود و کفاره ای ندارد و دعا و استغفار برای وی نمی تواند گناه غیبت را پاک کند، البته همین دسته از علما فرموده اند که اگر غیبت شونده غایب باشد و یا فوت کرده باشد، در اینحالت دعا کردن برای او و استغفار برای وی جایز است.
اما رأی صحیح اینست که هرگاه غیبت کننده، صادقانه توبه کند، در اینصورت بر وی لازم و شرط نشده که حتما به غیبت شونده خبر دهد که وی را غیبت کرده است، بخصوص زمانی که این احتمال و ترس وجود داشته باشد که با بازگو کردن مسئله نزد وی مفسده ای به دنبال داشته باشد.
خلاصه اینکه طلب آمرزش از خدا برای کسی که غیبت وی شده است عذری اضطراری است که در وقت ضرورت صورت می گیرد و شریعت اسلام حالت ضرورت را برای زدودن مفاسد و جلب مصالح در نظر می گیرد.
و لذا با توجه به مطالب فوق الذکر؛ اشتباه و تصور غلط کسانی روشن می شود که در غیبت کردن عمدی مسلمانان تساهل می کنند به این امید که استغفار و دعا برای او نزد خداوند جهت کفاره ی غیبتش و پاک شدن گناه آن کافیست! در حالیکه نمی دانند آنها از چند جهت این تصور آنها اشتباه است:
1- آنها فراموش کرده اند که شرط توبه اساسی، ندامت و صداقت در توبه و پشیمانی به سوی خداوند متعال است، و بسیاری از مردم موفق به تحقق این شرط نمی شوند.
2- همانا اصل حقیقی در جبران حق الناس، سعی و تلاش جهت طلب بخشش از آنهاست، و اگر به فرض، خبر دادن به او (یعنی کسی که غیبتش شده است) موجب مفسده ی بزرگتری شود، در این حالت – بجای حلالیت جستن از او – به استغفار و دعا کردن برای او کفایت می شود و گرنه اصل بر اینست که نزد کسی که بر وی ظلم شده است رفت تا از او طلب گذشت شود.
3- اگر غیبت شونده توسط شخصی دیگر با خبر شود که غیبت وی را کرده اند، در این صورت بر غیبت کننده لازمست تا مستقیما نزد او برود و از وی بخشش بخواهد، تا شاید ناراحتی و آزار قلب غیبت شونده تمام شود و گذشت کند، و اگر گذشت نکند در اینصورت است که راهی جز استغفار و دعا کردن برای او (برای خلاص شدن از گناه این غیبت) وجود ندارد.
چهارم: در مورد شیوه و لفظ دعا و استغفار برای غیبت شونده باید گفت که دعا کردن برای او بایستی همراه با ذکر اسم او باشد و علاوه بر آن باید خود را نیز داخل دعا نمود، مثلا گفت: «اللهم اغفر لی ولفلان : بارالها! بر من و فلانی» (کسی که غیبت او را کرده ای) بیامرز.
اللهم تجاوز عنا وعنه : بارالها! از گناه ما و او درگذر.
و باید سعی نمود این دعا را در اوقات اجابت دعا و با صدق و خلوص نیت خوانده شود و از تکرار آن خسته نشد.
پنجم: لازمست اشاره شود که هدف از دعا و استغفار در حقیقت دفع عمل زشت و مقابله با آن بوسیله ی حسنات است و لذا برای رسیدن به این هدف (دفع اثر عمل زشت و گناه آن) لازم نیست که حتما از دعا و استغفار برای مظلوم استفاده شود و عمل دیگری برای این هدف انجام نگیرد، بلکه می توان هر نوع عمل صالح دیگری انجام داد و ثوابش را به غیبت شونده اهدا نمود؛ مانند صدقه دادن بجای وی و یا کمک کردن به او، و همراهی با وی در هنگام محنت و سختی هایش و غیره، که این اعمال جایگزین اذیتی می شود که بر وی وارد شده است.
شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله می گوید: «حق مظلوم تنها با توبه کردن ساقط نمی شود، و این حق است، و فرقی در این مورد بین کسی که به ناحق دیگری را به قتل می رساند با کسی که ظلم دیگری را بر او وارد می کند نیست، پس آنکس که از ظلم توبه کند حق مظلوم تنها با این توبه ساقط نمی شود، اما برای کامل کردن توبه اش باید برایش جبران کند؛ با همان چیزی که توسط آن بر او ظلم کرده، و اگر در دنیا آن (بدی و ظلم را) جبران نکند بایستی که در آخرت جبران کند، پس بر ظالم توبه کار لازمست که حسنات زیادی را انجام دهد، تا اگر مظلومین حقوقشان را (در آخرت از او) بازگرفتند مفلس باقی نماند، با این وجود هرگاه خدا خواست که حق مظلوم را خودش جبران کند از فضل و لطف او بدور نیست، همانطور که اگر بخواهد هرگناه غیر شرکی را برای آنکس که بخواهد می بخشد... در حدیث ترمذی که آنرا صحیح یا حسن دانسته آمده: «إذا کان یوم القیامة فإن الله یجمع الخلائق فی صعید واحد ، یسمعهم الداعی وینفذهم البصر ، ثم ینادیهم بصوت یسمعه من بعد کما یسمعه من قرب ، أنا الملک ، أنا الدیان ، لا ینبغی لأحد من أهل النار أن یدخل النار وله عند أحد من أهل الجنة حق حتی أقصه منه ، ولا ینبغی لأحد من أهل الجنة أن یدخل الجنة ولأحد من أهل النار عنده حق حتی أقصه منه». یعنی: هرگاه روز قیامت رسید خداوند متعال همه خلایق را در سرزمین واحدی جمع می کند، دعوتگری همه آنها را می شنواند سپس آنها را با صدایی ندا می دهد که از دور نزدیک همه می شنوند، و خداوند می گوید: من فرمانروا هستم، من دیان (قضاوت کننده) هستم، شایسته نیست هیچیک از اهل جهنم وارد دوزخ شود درحالیکه او نزد یکی از اهل بهشت حقی دارد تا آنکه آن حق را از او بستاند، و برای هیچیک از اهل بهشت شایسته نیست که وارد بهشت گردد درحالیکه کسی از اهل جهنم از او حقی دارد تا آنکه حقش را بستاند».
و در صحیح مسلم از حدیث ابو سعید خدری آمده: « أن أهل الجنة إذا عبروا الصراط وقفوا علی قنطرة بین الجنة والنار، فیقتص لبعضهم من بعض، فإذا هذبوا ونقوا أذن لهم فی دخول الجنة». یعنی: هرگاه اهل بهشت از صراط عبور کردند بر پلی بین بهشت و جهنم می ایستند، و بعضی از آنها از دیگران قصاص می گیرند، و هرگاه (از گناه جرمشان) پاک شدند و قصاص گردیدند به آنها اجازه ی داخل شدن به بهشت داده می شود.
و خداوند متعال نیز می فرماید: « وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا ». حجرات 12، یعنی: و هیچ یک از شما دیگری را غیبت نکند. و غیبت از نوع ظلم تجاوز است. و فرمود: « أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ ». یعنی: آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! (به یقین) همه شما از این امر کراهت دارید؛ تقوای الهی پیشه کنید که خداوند توبهپذیر و مهربان است.
که (در این آیه خداوند متعال) غیبت کنندگان را به توبه کردن آگاه می گرداند تا توبه کنند. و این در چیزی است که مظلوم را از جبران آن آگاه می کند، اما اگر او را غیبت کند یا به وی تهمتی بزند ولی مظلوم از آن باخبر نگردد، در اینصورت بعضی از علما گفته اند: از جمله شرط توبه برای ظالم این است که به مظلوم اعلام کند که وی را غیبت کرده و وی را با خبر نماید، و بعضی دیگر گفته اند خبر دادن به او شرط و لازم (حتمی) نیست، و این یکی قول بیشتر علما است، و هردو قول از امام احمد روایت شده است، اما قول او در این قضیه اینست که ظالم در حق مظلوم حسناتی انجام دهد مانند: دعا کردن و استغفار برای او، و انجام عمل صالح و اهدای ثواب آن برای وی که این موارد (بعنوان جبران کننده ی و کفاره ) غیبت و تهمتش می شود. و حسن بصری گفته: کفاره ی غیبت این است که برای غیبت شونده استغفار کنی». (مجموع الفتاوی) (18/187-189).
خلاصه اینکه قبل از هرچیز انسان مسلمان متقی باید مراقب گفتار و زبان خود باشد و زبان خویش را به بدگویی و غیبت مسلمین مشغول نسازد تا بارگناهانش را زیاد نکند، ولی اگر مرتکب این گناه کبیره گشت قبل از هرچیزی بر او لازمست تا توبه ای صادقانه کند و قلباً از غیبت آن مسلمان احساس ندامت و پشیمانی کند، بعد از آن، اصل بر اینست که اگر امکان داشت نزد غیبت شونده رفته و از او حلالیت بخواهد، و اگر لازم شد به طریقی قلب وی را بدست آورد تا موفق به گذشت وی شود، اما اگر ممکن بود که باخبر کردن وی از غیبتش موجب شر بزرگتری شود و خشم وی را برانگیزاند و احتمال قطع صله رحم وجود داشت، در این شرایط بعضی از علما فرموده اند که لازم نیست به او چیزی بگوید بلکه کافیست تا برای او دعای خیر و طلب آمرزش نزد خدا کند و یا برای او اعمال نیک و صدقه کند و ثوابش را برایش اهدا نماید، و بعضی دیگر از علما فرموده اند تنها راه، همان حلالیت خواستن از وی است مگر آنکه فوت کرده باشد یا غایب باشد که در اینحالت باید برایش دعا و استغفار کند، ولی رأی بیشتر علما اینست که در این شرایط لازم نیست تا نزد غیبت شونده برود و وی را باخبر کند، بلکه برایش دعای خیر و استغفار کند، امید است که کفایت کند و گناهش پاک شود.
سخن چینی:
یكی از آفات زبان که در اخلاق اسلامی از رذايل اخلاقی به شمار می رود سخن چینی یا نمّامی است. سخن چینی غالبا به این گفته می شود که سخن کسی را که پشت سر دیگری گفته به وی باز گوید، مثلا بگوید فلان درباره تو چنین و چنان گفت؟ یا نسبت به تو چنین و چنان کرد.
در حدیثی حذیفه رضی الله عنه میگوید: پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند:«سخنچین به بهشت راه ندارد». (فتح الباری 10 / 472.)
از پیامبر صلی الله علیه و سلم سؤال شد: «أی الإسلام أفضل؟ فقال الله صلی الله علیه وسلم: مَنْ سلم المسلمون من لسانه ویده» ( متفق علیه)یعنی: کدام اسلام بهتر است؟ پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: آنکه مسلمانان از دست و زبان او در امان بمانند.
از صفات مؤمنان نگاه داشتن زبان خود از وارد شدن به نوامیس و آبروی دیگران و دوری از بیهوده گویی است. رسول الله صلی الله علیه و سلم فرموده است: «من کان یؤمن بالله والیوم الآخر فلیقل خیرًا أو لیصمت» ( متفق علیه). یعنی: و کسی که ایمان به خدا و روز آخرت دارد، باید سخن خوب گوید و یا سکوت اختیار کند.
اما کسی که از زبانش محافظت نمی کند و خبرکسی و سخن کسی را به دیگری باز می گوید این امر موجب بزرگترین و اساسیترین عامل قطع روابط و شعلهورساختن آتش کینه و عداوت میان مردم محسوب میگردد، و خداوند متعال سخنچین را مذمت نموده است، میفرماید:«وَلَا تُطِعْ کُلَّ حَلَّافٍ مَّهِینٍ * هَمَّازٍ مَّشَّاء بِنَمِیمٍ»
(سوره قلم 10 – 11).«و از کسی که بسیار سوگند یاد میکند اطاعت مکن، و از کسی که بسیار عیبجوست و به سخن چینی آمد و شد میکند اطاعت مکن ».
ابن عباس رضی الله عنه میگوید: پیامبر صلی الله علیه وسلم از کنار باغی از باغهای مدینه عبور میکردند و آنجا صدای دو نفر را شنیدند که در قبرهایشان عذاب میشدند، ایشان فرمودند: «این دو شخص عذاب میشوند، البته تعذیب آنان به خاطر گناه بزرگی نیست، سپس فرمودند – آری (گناه آنان بزرگ است) یکی از آنان از ادرار خویش پرهیز نمیکرد، و آن دیگری سخنچینی (دوبهمزنی) میکرد». فتح الباری 1 / 317.
وظیفه ما در قبال سخن چین چیست؟
خداوند متعال میفرماید:« إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً» (اسراء: 36)«(انسان در برابر کارهایی که) چشم و گوش و دل، همه، (و سایر اعضای دیگر انجام میدهند) مورد پرس و جوی از آن قرار میگیرد».
همچنین میفرماید:« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَی مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ» (سوره حجرات 6).یعنی: ای کسانی که ایمان آوردهاید! اگر شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید!
پس هرگاه فاسقی خبری رسانید باید درباره آن خبر تحقیق کرد و به محض شنیدن آن باورش نکرد و اقدام نکردد، چون تحقیق نکردن و بسنده نمودن به شنیدنِ خبر خطر بزرگی دارد و سبب می شود تا انسان مرتکب گناه گردد، چون هرگاه خبر او همانند خبر فرد عادل و راستگو پذیرفته شود به موجب ومقتضای آن حکم می شود آن گاه جان و مال هایی به ناحق تلف و ضایع می گردد که باعث پشیمانی و ندامت می شود، بلکه باید به هنگام شنیدن خبر فرد فاسق، تحقیق و بررسی کرد؛ پس اگر دلایل و قرینه ها بر صداقت او دلالت داشت به آن عمل شود و مورد تصدیق قرار گیرد ، و اگر قرینه ها و دلایل بر دروغگو بودن او دلالت می کرد باید تکذیب شود.
رعایت هوشیاری در قبال سخن چین:
اگرشخص سخن چین برای کسی اطلاع می اورد ،در حین استماع باید نکات ذیل جدآ در نظر داشته باشد :
1- نباید حرف سخن چین را باور کند و نباید آنرا تصدیق کند.
2- باید او را نصیحت کند، و از چنین عملی نهی کند.
3- نباید نسبت به برادر غائبش سوءظن داشته باشد.
4- نباید به خود اجازه دهد که حرف سخن چین را بازگوید، و نباید بگوید فلانی این چنین گفته است، چون با این کار، خودش هم سخن چین میشود.
نباید هر چیزی را که شنید بازگوید، چون پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید: «کفی بالمرء إثماً أن یحدث بکل ما سمع». روایت مسلم (5) و لفظ از اوست.
یعنی: برای گناهکار بودن شخص همین کافی است که هر چیزی را شنید بازگوید.
اینها، مسایلی است که اگر انسان با جان و دل بدانها پی ببرد، دیگر مجالی برای سخن چین دیگران باقی نمیماند.
ولی به تاسف باید گفت که امروز وضع بالعکس است :
1ـ به سخن چین و غیبت و بدگوییهای غیبتکننده در مورد شخص مسلمان با دقت گوش میدهند.
2ـ نهتنها به غیبت گوش فرا میدهند، بلکه از شنیدن غیبت نیز لذت میبرند و همواره مشتاق آن هستند که سخنان و اخبار ناپسند بیشتری دربارهی شخصی که از او غیبت میشود، بشنوند.
3ـ علاوه بر شنیدن، خود نیز به ذکر اوصافی از شخص میپردازند که او را ناخوشایند است و بدین ترتیب جدا از شنیدن غیبت، خودشان نیز به غیبت مشغول میشوند.
4ـ سخنان سخن چین را تأکید و بلکه تحسین میکنند و بر مسلمانی که حضور ندارد، طعنه میزنند.
صدق الله العظیم و صدق رسوله نبی الکریم.
فهرست موضعات :
معلومات مؤجز
وجه تسميه
مناسبت این سوره با سوره (عصر)
اسباب نزول
ترجمه مؤجز
معنای اجمالی
معنی کلمات
درس ها و عبرت های سوره همزة
محتوا و فضیلت سوره
پیام های عمده این سوره
تفسیر سوره
آیا مال اندوزی در اسلام حرام است
غیبت وکفاره آن
سخن چینی
وظیفه ما در قبال سخن چین چیست ؟
رعایت هوشیاری در قبال سخن چین
منابع و مأخذ های عمده:
- تفسیر وبیان کلمات قرآن کریم (تالیف شیخ حسنین محمد مخلوف واسباب نزول علامه جلال الدین سیوطی ترجمه از عبد الکریم ارشد فاریابی
- تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤ ف مخلص هروی
-فیض الباری شرح صیح البخاری داکتر عبد الرحیم فیروز هروی
- تفسیر طبری - امام المفسرین
- تفسیر المیزان
- تفسیر پرتوی از قران
- تفسیر القرآن الکریم - ابن کثیر (متوفی سال 774 هـ)
- مفردات الفاظ القرآن،از راغب اصفانی
- جلوه های از اسرار قرآن حکمتیار
- تفسیر معارف القران مولف حضرت علامه مفتی محمد شفیع عثمانی دیوبندی مترجم مولانا محمد یوسف حسین پور
- تفسیر فی ظلال القرآن، سید قطب (متوفی سال 1387 هـ)
- تفسير نور تألیف دکتر مصطفی خرّم دل
- تفسیر کابلی (تالیف :شیخ محمود الحسن دیوبندی مترجم : هیاتی از علمای افغانستان )
- صحیح مسلم
- صحیح البخاری
برای مشاهده دیگر تفاسیر بر روی سوره های زیر کلیک کنید.
بخش نظرات براي پاسخ به سوالات و يا اظهار نظرات و حمايت هاي شما در مورد مطلب جاري است.
پس به همين دليل ازتون ممنون ميشيم که سوالات غيرمرتبط با اين مطلب را در انجمن هاي سايت مطرح کنيد . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .