تفسيراحمد سوره بروج
تتبع و نگارش : الحاج امين الدين «سعيدي – سعيد افغاني»
مهتمم و ديزاين: الحاج سليم عابد «پيمان»
سوره البروج
اين سوره در « مكّه » نازل شده و داراى 22 آيه است
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ ﴿١﴾ وَالْیَوْمِ الْمَوْعُودِ ﴿٢﴾ وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ ﴿٣﴾ قُتِلَ أَصْحَابُ الأخْدُودِ ﴿٤﴾ النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ ﴿٥﴾ إِذْ هُمْ عَلَیْهَا قُعُودٌ ﴿٦﴾وَهُمْ عَلَى مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ ﴿٧﴾ وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلا أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ ﴿٨﴾ الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ ﴿٩﴾ إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِیقِ ﴿١٠﴾ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْکَبِیرُ ﴿١١﴾ إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدِیدٌ ﴿١٢﴾ إِنَّهُ هُوَ یُبْدِئُ وَیُعِیدُ ﴿١٣﴾ وَهُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ ﴿١٤﴾ ذُو الْعَرْشِ الْمَجِیدُ ﴿١٥﴾ فَعَّالٌ لِمَا یُرِیدُ ﴿١٦﴾ هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ الْجُنُودِ ﴿١٧﴾ فِرْعَوْنَ وَثَمُودَ ﴿١٨﴾ بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی تَکْذِیبٍ ﴿١٩﴾ وَاللَّهُ مِنْ وَرَائِهِمْ مُحِیطٌ ﴿٢٠﴾ بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ ﴿٢١﴾ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ ﴿٢٢﴾
برای دانلود نسخه pdf اینجا کلیک کنید.
معلومات مؤجز:
سورهٔ « البروج » از جملهٔ سوره های مکی است، دارای (1) رکوع، (25 ) بیست وپنج آیت، (109 ) یکصدونه کلمه، (475 ) چهار صدو هفتاد وپنج حرف، و (204 ) دوصدو چهار نقطه.
اکثریت مفسران در تفاسیر خویش این سوره را از سوره هاى «مكّى» معرفی نموده و بدین باور اند که: هدف اصلى این سوره تقویت روحیه مؤمنان در برابر دشمنان و تشویق آنان به سوی مقاومت، پایمردى واستقامت است.
همچنان در همین رابطه در این سوره داستان «اصحاب اخدود» را نقل مىكند، همانها یكه خندقها كندند و آتشهاى عظیمى در آن افروختند، و مؤمنان را تهدید به شكنجه با آتش كردند، گروهى را زنده زنده در آتش سوزاندند، اما آنها از ایمانشان بازنگشتند.
در قسمت دیگرى از این سوره كافرانى را كه مؤمنان را تحت فشار قرار مىدهند سخت مورد حمله قرار داده و آنها را به عذاب سوزان جهنم تهدید مىكند، در حالى كه مؤمنان را بشارت به باغهاى پر نعمت بهشتى مىدهد.
اصحاب اخدود:
محدثین وسیرت نویسان داستان اصحاب اخدود را به روایات مختلفی نقل ونوشته اند، خلاصه وچکیده این داستان به استناد حدیثی (صحیح مسلم) در خلاصه ی تفسیر بیان شده است که سبب شان نزول این سوره را نیز بیان می نماید.
سیرت نویسان می نویسند:
بنابر روایت ابن عباس در زمان پادشاهی « یوسف ذونواس در کشور یمن» مدت تقریبآ هفتاد سال قبل از ولادت با سعادت پیامبر صلی الله علیه وسلم ، کاهن ودر روایت ساحر ماهر وذی خبره می زیست.
سیرت نویسان می افزایند : بعد از اینکه این ساحر به مریضی سخت مبتلا شد ، به حضور« یوسف ذونواس » رفته وعرض داشت که من دچار مریضی سخت وناعلاجی شده ام واجل ومرگ من فرا رسیده است ، پس لطفآ یک جوانی را در اختیار من قرار دهید تا سحر وجادوگری را به او تعلیم دهم ، شاه به درباریان هدایت فرمود ، تا جوانی ذکی وهوشیار را انتخاب وآنرا در اختیار ساحر قرار دهند.
درباریان جوان مورد نظر را یافتند ودر اختیار جادوگر وساحر دربار قرار دادند ، مورخین این جوان را در روایت خویش « عبد الله بن تامر » معرفی داشته اند .این جوان مطابق تعلیمات ساحر، همه روزه، غرض اموزش واخذ دوره سحری وجادوی ،به قصر شاهی ، نزد ساحر در رفت وآمد بود ، در یکی از روز ها دربین راه به موعظه یک راهب وعالم مسیحی ( که در آن وقت ) دین مسیح دینی برحق بود ) برخورد. این جوان بعد از استماع نصایح وعظ راهب ، به حقیقت دین الهی پی برد ، وسر انجام مسلمان شد ، خداوند چنان ایمان کامل وقوی نصیب اش گردانید ، که به خاطر ایمان اذیتهای مردم را تحمل کرد.
جوان ( عبد الله بن تامر ) از آن روز به بعد همه روزه به دیر و یاصومعه این عابد وعالم دینی میرفت وعلاقمند بود که مدتی طولانی نزد این عالم روحانی باقی بماند واز وعظ ونصایح سودمند وعلمی اش استفاده ببرد.
خدا را عبادت میگردوزیاتر اوقات طوری اتفاق می افتاد که در رفتن به نزد ساحر چون مدتی زیادی نزد راهب باقی می ماند، تاخیر صورت میگرفت.
مؤرخین می افزایند:
از اینکه جوان در زیاتری از روز ها به تاخیر در موعود خویش به نزد ساحر می رسید ، ساحر اورا تنبه می کرد وحتی اورا می زد.
جوان به راهب مسیحی شکایت کرد وآنرا از ماجر ولت وکوب اش توسط ساحر دربار شاهانه ،مطلع ساخت .
راهب به جوان گفت پسرم وقتى ساحر گفت چرا دیر كردى بگو كسان من مرا نگه داشتند و هر گاه ، اعضای خانواده گفت که چرا دیر به خانه آمدی بگو، ساحر مرا معطّل نمود.
جوان در همین رفت و آمد بود كه روزى مردم را دید که یک شیر بزرگ وخطرناكى، راه مردم را مسدود نموده و میخواهد مردم را به هلاکت برساند ، جوان گفت من امروز معلوم می کنم که نصایح وپند راهب بر حق است ویا هم کار وفعالیت های ساحر.
جوان سنگى رابرداشت و گفت « یا الله » اگر امر راهب در نزد تو محبوب تر است پس این شیر را باین سنگ بكش و سنگ بر سر شیر زد و او را كشت و مردم را از شر این شیر درنده نجات داد.
جوان داستان را به راهب اطلاع داد ، راهب برای این جوان گفت : پسرم تو بزودى دستگیر خواهى شد و هر گاه گرفتار شدى خواهشمندم مرا معرّفى نکنی.
آن جوان از آن تاریخ بعد شروع به مداواى مریضان می كرد و جذامى و برصى را معالجه و بهبودى میداد ، در یکی از روز ها یكى از افرا د وابسته به شاه که گور بود، نزد آن جوان آمده وتقاضای کرد که چشم اورا بینا بسازد ، جوان گفت من كسى را شفاء داده نمی توانم ، بلكه این پروردگار با عظمت است که شفاء دهنده است .
پس اگر تو ایمان به الله بیاوری من از الله خود میخواهم تا تورا بینا سازد ، ودر این راه از الله خود کمک می طلبم ، آن شخص به شنیدن این حرف ، ایمان آورده و جوان دعا نمود و خداوند او را شفاء داد.
زمانیکه این شخص بینا شد نزد شاه « یوسف ذونواس » ر فت وماجرای شفا چشم خویش را به حضور شاه بیان داشت.شاه به این شخص گفت که کی تو را شفا داد؟
شخص گفت: پروردگارم.
شاه گفت: من.
شخص گفت: نه پروردگار من و تو
شاه گفت: آیا غیر از من خدایى دیگری براى تو است.
شخص گفت: بلى پروردگار من و پروردگار تو الله است.
شاه به درباریان خویش امر گرفتاری وشکنجه اورا صادر کرد.
شخص بعد از شکنجه جوانیرا که به دعای او بینا شده بود معرفی داشت.
شاه به گرفتاری آن جوان امر فرمود وجوان را نزد شاه حاضر نمودند.شاه بعد از حاضر شدن جوان در نزد اش از او پرسید: تو هستی که مریضان جذامى و مبروص را شفا میدهى؟
جوان گفت: من احدى را، شفا نمیدهم بلكه پروردگارم شفا میدهد.
شاه گفت: آیا غیر از من براى تو خدایى هست؟
جوان گفت: بلى خداى من و تو.
پس دستور داد او را شكنجه نمودند كه محرّك و معلّم اوّلى را معرّفى كند.
جوان را آن قدر شكنجه كردند تا راهب را معرّفى كرد.
مؤظفین در بار راهب را دستگیر و راهب راشکنجه غیر انسانی نمودند که حتی سر اورا توسط ، ارّه بریدند وجسد اورا دونیم ساختند. و بجوان گفتند از دینت بر گرد، درغیرآن به همچو شکنجه ای روبرو خواهی شد.
جوان از تسلیم شدن وگذشت از راه خویش ابا ورزید.
شاه دستور داد عدّه اى او را برداشته و بر فلان و فلان كوه بردند. اگر از دینش برگشت او را رها سازند و اگر برنگشت از بالاى كوه غلطانیده و بدرّه عمیق پرتاب اش کنند تا پاره پاره شود.
سیرت نویسان می افزایند:
زمان موعود رسید. درباریان جوان را گرفته وبر بالاى كوه بردند. زمانیکه جوان بر سر قلعه کوه رسید دعا کرد: پروردگارا مرا از شر ایشان نجات ده.
میگویند با گفتن همین دعا کوه به لرزیدن آغاز کرد. همه محافظین همراه به قعر دره ها پرتاب وبه هلاکت رسیدند. وجوان صحیح وسالم نزد شاه دوباره برگشت وبرای شاه گفت: الله همه محافظین شما را به هلاکت رسانید.
شاه برای بار دوم به محافظین خویش امرفرمود تا اورا گرفته و در میان امواج خروشان بحر غرق نمایند. محافظین جوان را گرفته بر کشتی سوار وروانه قعر بحر شدند. محافظین زمانیکه میخواستند که جوان را به بحر پرتاب کنند. جوان با خود گفت: الهی مرا از شر این ظالمان نجات ده! در همین اثنا کشتی یکجا با محافظین اش غرق وجوان صحیح وسلامتی نزد پادشاه آمد. پادشاه گفت مأمورین چه شدند. گفت خداى من آنها را هلاک وغرق در بحر نمود.
جوان روی به شاه کرد وگفت:
تو قاتل من نیستى تا اینكه هر چه من بتو میگویم انجام دهى. گفت چه كنم گفت مردم را جمع كن و مرا بر تنه درخت خرمایى به دار بزن. پس تیرى از تیردان من بگیر و در مركز كمان گذارده و بگو: بنام پروردگار و خداى این جوان و كمان را بكش تا تیر بمن اصابت كرده و كشته شوم.
پس از شنیدن این سخن شاه مردم را جمع و جوان را بدار آویخت و تیرى از كیسه تیر او بكمان گذارد و گفت بنام « الله این جوان» و تیر را رها نمود و تیر به پیشانى جوان اصابت نموده وبدین تر تیب این جوان مؤمن به شهادت رسید. مردم که غرض تماشا آمده بودند به یک صدا فریاد کشیدند وگفتند :« ما ایمان به الله » این جوان آوردیم.
همکاران وپاسبانان شاه بعد از دیدن این صحنه رو به شاه کرده وگفتند: دیدی از آنچه میترسیدى بسرت آمد و مردم همه بخداى جهان ایمان آوردند.
شاه از این وضع عصبانی شد و دستور داد كه خندق های عمیقى حفر کنند ودرآن آتش به افروزند. هرشخص که از دین این جوان انکار کند آن را رها وسایرین که معتقد ومؤید دین این جوان شده اند، در گودال های آتش زنده بسوازنید! که در این میان تعدادی زیادی از مؤمنان طعمه حریق شدند. ( مؤرخین تعداد مؤمنان موحد که طعمه این حریق شده اند تقریبآ در حدود 12 الی 20 هزار نفر تخمین زده اند.)
سیرت نویسان می افزایند:
در آنروز پروردگار با عظمت برای مؤمنان چنان قوت واستقامت نصیب گردانید که هیچ کدام از آنان بر ترک ایمان راضی نشدند وافتادن در آتش را پذیرفتند، ولی از دین وعقیده خویش انکار نه نمودند.
میگویند فقط یک زن که طفلی در آغوش داشت، از رفتن در آتش خود داری کرد. آنگاه طفلش برایش گفت: مادر جان صبر کن، زیرا که حق با تو هست.
ابن کثیر می نویسد: در روایت محمد بن اسحق آمده است: جایی که کودک « عبد الله بن تامر » مدفون بود اتفاقآ بنابر ضرورت در زمان حضرت عمرفاروق اعظم حفاری شد واز آنجا جسد ( عبد الله بن تامر ) صحیح وسالم بیرون آمد که شسته نشده بود، ودستش بر جراحت که تیر خورده گذاشته شده بود، یکی از ناظران دست او را از زخم بر داشت واز آن خون جاری شد، باز در آنجا گذاشت ، خون قطع گردید ، ودر دستش انگشتری بود که درآن کلمه « الله ربی » حک گردیده بود.
والی یمن موضوع را به حضرت عمر اطلاع داد. حضرت عمر در جواب گفت اورا با وضعیت که وجود دارد یکجا با انگشترش دوباره دفن نماید.
ابن کثیر می نویسد که وقایع اتشوزی مؤمنان در خندق آتش سوزی ، واقعه یگانه نبود ، بلکه همچو وقایع دو ویا سه واقعه دیگری در منطقه دیگری نیز رخ داده است .ویکی از این واقعه دریمن ( که وقوع آن در زمان هفتاد سال قبل از بعثت آن حضرت صلی الله علیه وسلم پیش آمده است .) که قرآن عظیم الشان آنرا در این سوره بیان نموده است ، آن خندق نجران از ملک یمن است.
«إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ » بیان مجازات ظالمانی است که مسلمانان را فقط به خاطر ایمان شان در خندق انداخته وسوختاندن ، ودر سزا پرودگار ما دو چیز را بیان فرموده است : « فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ » یعنی برایشان عذاب آخرت ،عذاب دوزخ است وسزای دوم آن : «وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِیقِ » یعنی برای آنها عذاب سوزانی است ، امکان دارد جمله دوم بیان وتاکید جمله اولی باشد، به معنای اینکه در جهنم رفته برای همیشه به عذاب سوختن در آتش ، مبتلا باشند ، واین هم ممکن است که جمله دومی مبین عذاب آنها در همین جهان باشد.
مفسرین می نویسند: مؤمنانی را که آنان در خندق انداخته بودند ، خداوند آنها را از مشقت چنین نجات داد که قبل از لمس کردن آتش ارواح آنها را قبض نمود ، واجسامشان در حالی که مرده بودند در آتش افتادند ، سپس این آتش به قدری شعله ور شد که از حدود خندق بیرون آمد ودر شهر انتشار یافت وتمام کسانی را که برای تماشا ی مومنان جمع شده بودند ، سوزاند ، فقط پادشاه « یوسف ذونواس » فرار وبه خاطر نجات از آتش، خود را به بحر انداخت، وآنجا غرق شد ومرد. (مظهری ).
قرآن عظیم الشان خبر معذب بودن آنها را به عذاب جهنم وعذاب حریق ، به « ثُمَّ لَمْ یتُوبُوا » مقید نمود ، یعنی این عذاب بر کسانی واقع می شود که بر این فعل خود نادم نشوند وتوبه نکنند ، در این آیه آنها به سوی توبه دعوت داده شده اند .
ابن کثیر می نویسد: حضرت حسن بصری فرموده است که: به جود و کرم خدا بنگرید که مردم اولیاء الله را سوزاندند وتماش کردند و باز هم الله آنها را به توبه ومغفرت دعوت می نماید.
خوانندهٔ محترم!
توبه در لغت به معناى دست کشیدن از گناه، بازگشتن بر طریق حق، پشیمان شدن از گناه است. توبه را مى توان از الطاف و محبّتهاى الهى دانست، پس از گناه، جاده و راهى براى بازگشت ایجاد مىشود، تا بنده خطاکار به محض آگاهى از بدى گناه، از آن راه باز گردد. توبه نعمت بزرگى است که بر بشر ارزانى شده است.
حقیقت « توبه » ندامت و پشیمانى از گناه است که لازمه آن تصمیم بر ترک در آینده است. اگر کارى بوده که قابل جبران است، در صدد جبران بر آید.
گفتن استغفار بیانگر همین معنا است، به این ترتیب ارکان توبه را مى توان در پنج چیز خلاصه کرد: ترک گناه، ندامت و پشیمانى، تصمیم بر ترک در آینده، جبران گذشته و استغفار.
الله تعالی در قرآن از توبه واقعى به نام توبه نصوح نام برده است: « اى کسانى که ایمان آوردهاید! به سوى خدا بازگردید و توبه کنید، توبه خالصانه.
شخصى از پیامبر سؤال کرد که توبه نصوح چیست، حضرت فرمود: « شخص توبه کننده به هیچ وجه بازگشت به گناه نکند، چنان که شیر به پستان هرگز باز نمىگردد.
بعضى گفته اند توبه نصوح آن است که واجد چهار شرط باشد: پشیمانى قلبى، استغفار زبانى، ترک گناه و تصمیم بر ترک در آینده.
سحر،کهانت، تنجیم وعـرفـه:
سحر:
سحر عبارتست از جادو دود و دمها و نخهای گرهزدهای که جادوگران به قصد تأثیر گذاشتن بر مردم انجام میدهند که اثر آن به صورت قتل یا امراض مختلف و یا تفرقه بین زن و شوهر ظاهر میشود. این عمل کفر و ناپسند و مرض اجتماعی شنیعی است که ریشهکن ساختن و از بینبردنش آن واجب است، تا مسلمانان از شر آن نجات یابند .
کهانت:
ادعاکردن علم غیب با استخدام جنیات. شیخ عبدالرحمن بن حسن در کتاب (فتح المجید) میگوید: بیشتر آنچه در بین این امت پیدا میشود اخباری است که از اشیاء مفقود و غایب جنیات به دوستان خود (انسانها) خبر میدهند و افراد جاهل آن را کشف و کرامت میپندارند، و بسیاری از مردم به این صورت فریب خورده و فکر میکنند کسی که چنین اخباری نقل میکند، ولی (دوست) خداست، در حالی که این افراد دوستان شیطان هستند. و رفتن نزد چنین افرادی که ادعای کهانت دارند گناه است.
امام مسلم به نقل از بعضی ازواج مطهرات از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت میکند که فرمود: «مَنْ أَتَی عَرَّافًا فَسَأَلَهُ عَنْ شَیْءٍ لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلاَةٌ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً» (مسلم 4 / 1751). ( کسیکه نزد عراف برود و از او چیزی بپرسد، نماز چهل شبانه روزش به درگاه خدا قبول نمیشود).
امام احمد و ابوداود و ترمذی نیز از ابوهریره رضی الله عنه از پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم روایت میکند، میفرماید: «مَنْ أَتَی کَاهِناً أَوْ عَرَّافاً فَصَدَّقَهُ بِمَا یَقُولُ فَقَدْ کَفَرَ بِمَا أُنْزِلَ عَلَی مُحَمَّدٍ» (کسی که نزد کاهن برود، و آنچه بگوید قبول کند، به تحقیق به دین و قرآن محمد کافر شده است). (ابوداود 4 / 14، به لفظ فقد برئ بدل، و احمد فی مسند 2 / 48، بلفظ قد برئ، والترمذی فی سننه 1 / 164، و ابن ماجه فی سننه 1 / 209، والدارمی فی سننه 1 / 275 و 276، و البخاری فی التاریخ الکبیر 3 / 16 و 17، کلهم از حدیث ابی هریره رضی الله عنه ).
امام حاکم نیز از ابی هریره از پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم روایت میکند که میفرماید: «مَنْ أَتَی عَرَّافًا أَوْ کَاهِنًا فَصَدَقَه بِمَا یَقُولُ فَقَدْ کَفَرَ بِمَا أُنْزِلَ عَلَی مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ» (رواه امام احمد فی مسند 2 / 429، والحاکم فی مستدرکه 1 / 8 از حدیث ابی هریره رضی الله عنه ).
کسیکه نزد عراف یا کاهنی (غیبگو) برود و آنچه میگوید، تصدیق کند به تحقیق به آنچه بر حضرت محمد (اسلام و قرآن) نازل شده کافر شده است.
علامه بغوی میگوید:
عراف کسی است که ادعا میکند از مقدمات امور که بر مال مسروق و مکان اشیاء گم شده دلالت میکند، آشنایی دارد و بعضی گفته اند عراف همان کاهن است (شرح السنه 2 / 182).
عرف:
شیخ الاسلام ابن تیمیه درمورد عرف میفرماید: عراف کلمهای عام است که کاهن و منجم و رمال همهشان را شامل است. (مجموع الفتوی شیخ الاسلام ابن تیمیه 35 / 173).
تنجیم:
استدلالگرفتن از احوال تغییرات فلکیه بر حوادثی که در زمین پیدا خواهد شد، این از اعمال دوران جاهلیت و شرک اکبر است، زیرا چنین کسانی عقیده دارند که ستارهگان در نظام هستی تصرف دارند.
وجه تسمیه این سوره:
این سوره بهسبب افتتاح با سوگند خداوند جلّ جلاله به آسمان دارای برجها، «البروج» نامیده شد.
آشنایی با سورهٔ بروج:
محتوی این سوره تقویت روحیه مؤمنان در برابر دشمنان وتشویق آنان به پایمردی واستقامت است. درهمین رابطه در این سوره داستان « اَصْحابِ اُخْدود»را نقل می كند،همانها یكه خندقها كندند وآتشهای عظیمی در آن افروختند ومؤمنان را تهدید به شكنجه با آتش كردند،گروهی را زنده در آتش سوزاندند،اما آنها از ایمانشان باز نگشتند.
در قسمت دیگری از این سوره كافرانی را كه مؤمنان را تحت فشار قرار می دهند، سخت مورد حمله قرار داده وآنها را به عذاب سوزان جهنم تهدید می كند،در حالی كه مؤمنان را بشارت به باغهای پر نعمت بهشتی می دهد.
در مقطع بعد آنها را به گذشتة تاریخ باز می گرداند وداستان فرعون وثمود واقوام زورمند را در برابر دیدگانشان مجسم می سازد ، تا كفار مكه كه نسبت به آنها قدرت ناچیزی داشتند حساب خود را بكنند،وهم مایه تسلی خاطر پیامبر صلی الله علیه وسلم ومومنان بوده باشد.
ودر آخرین مقطع سوره اشاره به عظمت قرآن عظیم الشان واهمیت فوق العاده این وحی الهی می كند وسوره را با آن پایان می دهد.
فضیلت این سوره:
در حدیثی از ابوهریره رضی الله عنه روایت شدهاست كه فرمود: رسول الله صلّی الله علیه و سلّم در نماز عشاء سوره « بروج» و وَالسَّمَاء وَالطَّارِقِ را میخواندند.
شایان ذكر است كه هدف از نزول این سوره، دلجویی رسول اكرم صلّی الله علیه و سلّم و یاران و پیروانشان در برابر ایذاء كفار است؛ با بیان این حقیقت كه كافران امتهای پیشین نیز مانند مردم مكه در برابر دعوتهای الهی ستیزهگر و در تكذیب حق با هم یكسان بودهاند، مانند اصحاب اخدود در یمن، فرعون، قوم ثمود و دیگران؛ اما خدای عزوجل از آنان انتقام گرفت زیرا آنان در قبضه قدرت وی قرار داشتند پس همینگونه از منكران عنود و ستیزهگر با دین اسلام نیز انتقام میگیرد چرا كه آنان نیز در قبضه قدرت وی قرار دارند.
اسباب نزول:
سبب نزول این سوره كه بر محور اصحاب اخدود دور میزند، بهطور موجز این بود: به یكی از شاهان كفار یهودی بهنام زرعهبنتبان اسعد حمیری معروف به ذونواس خبر رسید كه بعضی از رعایایش به دین نصرانیت ایمان آوردهاند پس با لشكریانی از قبیله حمیر به سراغ ایشان رفت و چون ایشان را دستگیر كرد، میان اینكه یهودی شوند یا در آتش سوزانده شوند، مخیرشان نمود اما آن مؤمنان آتش رابرگزیدند. سپس گودالهایی بركند و در آنها آتش افروخت آنگاه به ایشان گفت: هر كس از شما كه از دین خویش برگردد، او را رها میكنیم و هر كس كه برنگردد، او را در این آتش میافگنیم. آن مؤمنان شكیبایی و پایداری ورزیدند و سرانجام ایشان را در آتش افگندند در حالی كه آن پادشاه ستمگر با یاران خود نظارهگر این صحنهها بود. نقل است كه: دوازده، یا بیست، یا هفتاد هزار تن از آن مؤمنان به قتل رسیدند. گفتنی است كه ذونواس آخرین پادشاه حمیری و به قول ابنكثیر مشرك بود.
ترجمه مؤجز:
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام الله بخشنده مهربان
«وَالسَّمَاء ذَاتِ الْبُرُوجِ » (1)(قسم به آسمان که دارای برجهاست».
«وَالْیوْمِ الْمَوْعُودِ »(2)(وقسم به همان روز موعود (= روز قیامت) ».
«وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ) (3 )( و قسم به. شاهد (= روز جمعه) و «مشهود» (= روز عرفه).
«قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ » ( 4)(اصحاب اخدود (= خندق داران) به هلاکت (و نابودی) رسیدند.).
«النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ »(5)(خندق های ِ پر از آتش و دارای هیزم فراوان).
«إِذْ هُمْ عَلَیهَا قُعُودٌ » (6)(هنگامیکه بر (کنارۀ) آن نشسته بودند).
«وَهُمْ عَلَى مَا یفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ » (7)(و آنان آنچه را با مؤمنان انجام میدادند تماشا میکردند.).
«وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَن یؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ » (8)(و هیچ ایرادی از آنان نگرفتند، جز اینکه به الله پیروزمند ستوده ایمان آورده بودند).
«الَّذِی لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ » (9)(خدایی که سلطنت آسمانها و زمین از آن اوست، و خداوند بر همه چیز شاهد وناظر است».
«إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ یتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِیقِ »(10 )( بدون شک کسانیکه مردان و زنان مؤن را شکنجه دادند آنگاه توبه نکردند ، برای آنان عذب جهنم باشد و عذاب سوزان آتش را در پیش دارند).
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِیرُ» (11 )( « بی کمان کسانیکه ایمان آوردند و کارهای نیک کردند ، برای آنها باغ های بهشت که تحت آن نهر ها جاری است واین است همان کامیابی بزرگ ) .
«إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِیدٌ » (12 ) (به راستی (مجازات و) فرو گرفتن پروردگارت سخت است).
«إِنَّهُ هُوَ یبْدِئُ وَیعِیدُ » (13 )(همانا اوست که (آفرینش را) آغاز میکند و دوباره (بعد از مرگ) باز میگرداند. ) .
«وَهُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ» (14 )(و او آمرزگارِ دوستدار است).
«ذُو الْعَرْشِ الْمَجِیدُ » (15 )(صاحب عرش با عظمت ).
«فَعَّالٌ لِّمَا یرِیدُ » (16 )(هر آنچه بخواهد انجام میدهد).
«هَلْ أَتَاكَ حَدِیثُ الْجُنُودِ » (17 )(آیا خبر لشکرها به تو رسیده است؟!».
«فِرْعَوْنَ وَثَمُودَ »(18 )(که (همان) فرعون و ثمود باشند).
«بَلِ الَّذِینَ كَفَرُوا فِی تَكْذِیبٍ » (19 )(حق این است که کافران همواره تکذیب میکنند).
«وَاللَّهُ مِن وَرَائِهِم مُّحِیطٌ »(20 )(در حالیکه خداوند از پشت سر ایشان را احاطه کرده است».
«بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَّجِیدٌ »(21)(بلکه این قرآن، بزرگوار و عالیقدر است).
«فِی لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ » (22 )(که در لوح محفوظ ( در صفحه محفوظ ) (نگاشته شده) است.
تفسیر مختصر :
«وَالسَّمَاء ذَاتِ الْبُرُوجِ » (1)(قسم به آسمان که دارای برجهاست».
ویا قسم به آسمان که دارای منازل است و منازل آفتاب و ماه و ستارگان را که با نظمی کامل در حرکت هستند دربردارد. سیر وحرکت نظام شمسی ، افتاب ، ماه و ستارگان بر کمال قدرت خداوند و بر کمال رحمت و گستردگی علم و حکمتش دلالت می نماید.
«وَالْیوْمِ الْمَوْعُودِ »(2) (و به همان روز موعود».قسم به روز موعود که روز قیامت است و خداوند به مردم وعده داده است که آن ها را در آن روز گرد آوَرَد و همه را یک جا جمع کند . این وعده الهی امکان ندارد که تغییر کند یا خلاف آن عمل شود.
«وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ) (3)(و به هر شاهد وهر مشهود ).و این شامل هرکس می گردد که به این صفت متصف باشد. یعنی بیننده و آنچه دیده می شود و حاضر و آنچه حاضر شده است. آنچه خداوند برای اثبات آن سوگند خورده مواردی است که این سوگند در بردارد و آن نشانه های بزرگ الهی و فرمان آشکار و رحمت گسترده اش می باشد.
«قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ » ( 4)(اهل خندقها نابود شدند).گفته شده آنچه بر آن قسم خورده شده فرموده الهی است که می فرماید:« قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ» اهل خندق ها نابود گردند.اهل خندق ها قومی کافر بودند که گروهی مومن با آن ها زندگی می کردند. کافران از مومنان خواستند که به دین آن ها بگروند اما مومنان از پذیرفتن دین کافران امتناع ورزیدند. آن گاه کافران خندق های در زمین حفر وغرض مجازات مومنان وسوختان آنان درآن آتش افرختند .
«النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ »(5) (خندق های ِ پر از آتش و دارای هیزم فراوان).
«إِذْ هُمْ عَلَیهَا قُعُودٌ » (6) (هنگامیکه بر (کنارۀ) آن نشسته بودند).
«وَهُمْ عَلَى مَا یفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ » (7) (و آنان بر آنچه با مؤمنان میکردند حاضر بودند).
«وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَن یؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ » (8)(و از آنان عیب جویی نکردند مگر بنابر آنکه بخدای عزیز وحمید ایمان آوردند).
«الَّذِی لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ » (9)(خدایی که سلطنت آسمانها و زمین از آن اوست، و خداوند بر همه چیز شاهد وناظر است».
«إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ یتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِیقِ »(10 )( بدون شک کسانیکه مردان و زنان مؤن را شکنجه دادند آنگاه توبه نکردند ، برای آنان عذب جهنم باشد و عذاب سوزان آتش را در پیش دارند).
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِیرُ» (11 )( « بی کمان کسانیکه ایمان آوردند و کارهای نیک کردند ، برای آنها باغ های بهشت که تحت آن نهر ها جاری است واین است همان کامیابی بزرگ ) .
«إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِیدٌ » (12 ) (به راستی (مجازات و) فرو گرفتن پروردگارت سخت است).
«إِنَّهُ هُوَ یبْدِئُ وَیعِیدُ » (13 )( یقینآ وی همان ذاتیست که آغاز می کند واعاده می نماید ) .
«وَهُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ» (14 )(و او آمرزگارِ دوستدار است).
مفسرین در اعجاز این آیه متبرکه می نویسد : خداوند کلمه «ودود» را با «غفور» یک جا بیان کرده است تا بر این دلالت نماید که گناهکاران هرگاه به سوی خدا برگردند و توبه کنند خداوند گناهانشان را می آمرزد و آنان را دوست می دارد.
چنین نیست همان طور که برخی به اشتباه می گویند «فقط گناهانشان بخشیده می شود و دیگر آن ها را دوست ندارد.»
بلکه خداوند از توبه بنده اش بیش تر از مردی شاد می شود که شترش را با آب و غذایش در بیابانی گم کرده و ناامید و به انتظار مرگ در زیر سایه درختی دراز کشیده است.
اما ناگهان شتر را بالای سر خود می یابد و مهار آن را می گیرد و از فرط خوشحالی آن چنان کنترل خود را از دست میدهد که می گوید:« پروردگارا! تو بنده منی و من خدای تو!» خداوند از توبه بنده اش بیشتر از این مرد خوشحال می شود . ستایش و تمجید خدا را سزاست که احسان خیر فراوانی دارد!
«ذُو الْعَرْشِ الْمَجِیدُ » (15 )(صاحب عرش با عظمت ).
«فَعَّالٌ لِّمَا یرِیدُ » (16 )(هر آنچه بخواهد انجام میدهد).
«هَلْ أَتَاكَ حَدِیثُ الْجُنُودِ » (17 )(آیا خبر لشکرها به تو رسیده است؟!».
«فِرْعَوْنَ وَثَمُودَ »(18 )(که (همان) فرعون و ثمود باشند).
فرعون:
لفظ فرعون ( 74 ) بار در قرآن عظیم الشان بخصوص در داستانهای بنیاسرائیل و موسی (ع) به چشم میخورد ، محل زندگی فرعنه سرزمین مصر بوده است، البته در قرآن به اسم فرعون معاصر حضرت موسی علیه السلام تصریح نشده است.
فرعون به صفات مسرف، طاغی، عالی، ذوالاوتاد توصیف گردیده و از سیاستهای شیطانی او با کید فرعون یاد شده است. فرعون در ابتدا ادعای ربوبیت داشت و میگفت: « فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى » ( نازعات/ 24 ) (وگفت من پروردگار برتر شما هستم) سپس به این صفت اکتفا ء نکرد وپا را فراتر گذاشته و ادعای الوهیت می کند: « وَقَالَ فِرْعَوْنُ یا أَیهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَیرِی »( سوره قصص/38. ) «و فرعون گفت: ای جمعیت اشراف من خدایی جز خودم برای شما سراغ ندارم» فرعون دشمن سرسخت بنیاسرائیل بود و اولاد ذکور آنها را میکشت و دختران ایشان را برای خدمتکاری زنده میگذاشت،(سوره اعراف/141.)
فرعون عقیده داشت که بنیاسرائیل بردگان و خدمتگزاران آنها هستند: بودند.
( سوره مؤمنون/47 )
حضرت موسی:
خداوند حضرت موسی (ع) را همراه برادرش هارون به سوی فرعون فرستاد تا قوم بنیاسرائیل را از چنگال ظالمانه فرعون نجات دهد ،( شعرا/ 16.) اما فرعون در مقابله با موسی (ع)، استکبار میورزد:« فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا عَالِینَ » (مؤمنون/46.)«اما آنها (فرعون و اطرافیان) تکبر کردند و آنها مردمی برتری جوی بودند» و نسبت جنون به موسی (ع) میدهد:« قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیكُمْ لَمَجْنُونٌ » (شعرا/27 ) «(فرعون) گفت پیامبری که به سوی شما فرستاده شده، مسلماً دیوانه است»
و موسی را ساحر میخواند: « إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِیمٌ » (شعرا/34.)«این ساحری آگاه است» مردم را علیه موسی (ع) تحریک میکند و ساحران را برای مقابله با او میفرستد(شعرا/49-35. ) و تصمیم به قتل موسی میگیرد(غافر/ 26. ) که با مداخله مؤمن آل فرعون منصرف میشود.
آل فرعون به بلاهایی دچار شدند(سوره اعراف/133.) اما باز هم دست از استکبار برنداشتند تا سرانجام دستور کوچ بنیاسرائیل به موسی (ع) داده میشود.( شعرا/52. ) سرانجام فرعون:
بنیاسرائیل به رهبری حضرت موسی (ع) از مصر خارج میشوند و به رود نیل میرسند موسی (ع) با معجزه خود رود نیل را میشکافد و بنیاسرائیل از آن عبور میکنند.
فرعون نیز که با نیروی فراوانی به دنبال ایشان بود وارد رود نیل می شود ، ناگهان رود به هم آمده، فرعونیان را در خود غرق میکند.( سوره شعرا/66. )
فرعون در آخرین لحظات ایمان میآورد ولی چون ایمان او از روی اضطرار بوده پذیرفته نمیشود.
« قَالَ آمَنتُ أَنَّهُ لا إِلِـهَ إِلاَّ الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَأَنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِینَ »( یونس/90. ) «گفت ایمان آوردم که هیچ معبودی جز کسی که بنیاسرائیل به او ایمان آوردهاند وجود ندارد و من از مسلمین هستم»
جسد فرعون به ساحل میآید تا باعث عبرت مردم باشد:« فَالْیوْمَ نُنَجِّیكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آیةً » (سوره یونس/92. )«ولی امروز بدنت را (از آب) نجات میدهیم تا عبرتی برای آیندگان باش»
اگر داستان مبارزه حضرت موسى علیه السلام بر ضد فرعون و دستگاه استبدادى اش مورد مطالعه قرار گیرد ، بوضاحت تام در خواهیم یافت : که این مبارزه یکی از نمونه های زیبای مبارزه وجهاد واقعی میان حق و باطل است .
که در این داستان فرعون از همهء مستبدین و مستكبرین تاریخ نمایندگى مى كند و موسى علیه السلام نقش همهء پیام آوران عدل و آزادى را به نمایش میگذارد.
پیامبرصلی الله علیه وسلم مى فرماید:
هر دورى فرعونى دارد و در برابرش موسى اى، فرعون امت من ابوجهل است.
«بَلِ الَّذِینَ كَفَرُوا فِی تَكْذِیبٍ » (19 )(حق این است که کافران همواره تکذیب میکنند).
«وَاللَّهُ مِن وَرَائِهِم مُّحِیطٌ »(20 )(در حالیکه خداوند از پشت سر ایشان را احاطه کرده است».
«بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَّجِیدٌ »(21)(بلکه این قرآن، بزرگوار و عالیقدر است).
استعمال کردن لفظ مقدس برای قرآن :
در این مورد ممانعتی وجود ندارد که قرآن را با کلمه « مقدس» وصف کرد، زیرا تقدس و تقدیس در اینجا به معنای تطهیر است، و قدس در کلام عرب به معنای طهارت است.
ازهری رحمه الله گفته: «القدوس ، از اسماء الله » : یعنی طاهر و منزه از عیوب و نقایص».و تقدیس: یعنی، تطهیر، و تقدس یعنی تطهر. (مراجعه فرماید : « لسان العرب (6/168- 169).
ابن جریر طبری رحمه الله گوید: «تقدیس همان تطهیر و تعظیم است، از جمله این قول: «سبوح قدوس» که منظور از سبوح یعنی تنزیه الله تعالی، و منظور از قدوس یعنی طهارت و پاکی و تعظیم برای خداوند. و برای همین به زمین گفته شده: «ارض مُقدسه» یعنی زمین پاک..». (تفسیر الطبری" (1/ 475).
با این وجود بهتر و افضل آنست که قرآن را آنگونه وصف کنیم که الله تعالی وصف نموده است، چنانکه می فرماید: « الَرَ تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ وَقُرْآنٍ مُّبِینٍ» (حجر 1). یعنی: الر، این آیات کتاب، و قرآن مبین (روشنگر) است. « وَلَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ» (حجر 87). یعنی: ما به تو سوره حمد و قرآن عظیم دادیم. « إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ» (واقعه 77). یعنی: که آن، قرآن کریمی است. « بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ». (بروج 21). یعنی: بلکه قرآن باعظمت است.
در ضمن عبارت "قرآن مقدس" بعنوان لقب و نام در حق قرآن بکار برده نمی شود، زیرا با گفتن این عبارت خود را شبیه نصاری می کنیم که در حق کتاب تحریف شده خود می گویند: « کتاب مقدس» یا « انجیل مقدس» . بنابراین اگر کسی بپرسد: آیا قرآن کتاب مقدسی است؟ ما می گوییم: آری، و بلکه این کتاب از هر کتاب دیگری به تقدس و تطهیر اولاتر و برحق تر است، اما ما عبارت « کتاب مقدس» یا « قرآن مقدس »را در وقت نام بردن کتاب اللله ، بر آن اطلاق نمی کنیم، چراکه با گفتن آن خود را شبیه نصاری کرده ایم، هرچند که می توان قرآن را با کلمات « مقدس» و « مطهر» توصیف نمود، اما در وقت تسمیه و نام بردن کتاب خدا را آنگونه نام می بریم که خدای متعال نام برده است، مانند: قرآن کریم، قرآن مجید، قرآن مبین، قرآن حکیم.
خلاصه اینکه:
می توان گفت که: «قرآن کتابی مقدس و مطهر است» یعنی جایز است که قرآن را با صفت تقدس وصف کرد، اما در وقت نام بردن کتاب خدا می گوئیم: «قرآن کریم» یا «قرآن مجید» و ..
«فِی لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ » (22 )(در لوح محفوظ ( در صفحه محفوظ ).
قرآن عظیم الشان در لوح محفوظ جای دارد و در آن جا از هر گونه تغییر ودستبرد شیطان ها محفوظ است . و آن لوحی است که خداوند همه چیز را در آن ثبت و ضبط کرده است. و این بر بزرگی و اهمیت مقام والای قرآن دلالت می نماید.
لوح محفوظ:
در مورد لوح محفوظ مفسرین تفاسیر مختلفی نوشته اند ولی باید گفت که کیفیت آن مشخص نیست، فقط می دانیم که الله تعالی هرآنچه را که در کائنات رخ داده یا خواهد داد را در آن نوشته است و حتی قرآن کریم نیز در آن ثبت شده است. ولوحی که از دسترس شیطان محفوظ و مصؤن میباشد.
خداوند متعال می فرماید: « بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَّجِیدٌ» بلکه این قرآنی است که معانی و مفاهیم آن بزرگ و زیاد است و خیر و دانش فراوان دارد، « فِی لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ» در لوح محفوظ جای دارد و در آن جا از هر گونه تغییر و کاستی و از شیطان ها محفوظ است. و آن لوحی است که خداوند همه چیز را در آن ثبت و ضبط کرده است. و این بر بزرگی و اهمیت مقام والای قرآن دلالت می نماید. (تفسیر سعدی)
بخاری در صحیحش از عمران بن حصین روایت می کند که پیامبرصلی الله علیه وسلم می فرماید: «کَانَ اللَّهُ وَلَمْ یَکُنْ شَیْءٌ غَیْرُهُ وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاءِ وَکَتَبَ فِی الذِّکْرِ کُلَّ شَیْءٍ وَخَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضَ»«خداوند، وجود داشت و هیچ چیزی غیر از او وجود نداشت و عرش خدا روی آب قرار دارد، او تقدیر همه کائنات را در لوح محفوظ نوشت. و آسمانها و زمین را آفرید». ( بخاری (3191).
سلسله انبیاء از آدم تا پیامبر اسلام:
در قرآن عظیم الشان فقط از بیست و پنج پیامبر نام برده شده است. ذکر هجده نفر آنها در این فرموده الله تعالی است: «وَتِلْکَ حُجَّتُنَا آتَیْنَاهَا إِبْرَاهِیمَ عَلَی قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ * وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ کُلًّا هَدَیْنَا وَنُوحًا هَدَیْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّیَّتِهِ دَاوُدَ وَسُلَیْمَانَ وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسَی وَهَارُونَ وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ * وَزَکَرِیَّا وَیَحْیَی وَعِیسَی وَإِلْیَاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ* وَإِسْمَاعِیلَ وَالْیَسَعَ وَیُونُسَ وَلُوطًا وَکُلًّا فَضَّلْنَا عَلَی الْعَالَمِینَ» ( سوره انعام 83 -86 ) یعنی: «و این حجتِ ماست. آن را به ابراهیم بر (ضدِ) قومش دادیم. هرکس را بخواهیم در مراتب(و منزلت) فرا میبریم، بی گمان پروردگارت کاردانِ داناست. و اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم، هر یک (از آنان) را هدایت کردیم و به نوح (نیز) پیش از این راه نمودیم. و از فرزندان او (ابراهیم) داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون (را نیز هدایت کردیم). و بدینسان به نیکوکاران پاداش می دهیم. و (نیز) زکریا و یحیی و عیسی و الیاس (را هدایت کردیم) هر یک (از آنان) از صالحان بودند. و (نیز) اسماعیل و یسع و یونس و لوط (را هدایت کردیم) و هر یک(از آنان) را برجهانیانِ (روزگارشان) برتری دادیم»
و ذکر بقیه آنها در جاهای دیگر از قرآن آمده است. مانند: هود، صالح، شعیب، آدم، ادریس، ذالکفل و محمد علیهم الصلاة و السلام: الله تعالی میفرماید: «وَإِلَی عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا». (سوره اعراف 65).«و به سوی عاد برادرشان هود را فرستادیم». (سوره اعراف 73).«وَإِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا». (سوره اعراف 73).«و به سوی ثمود برادرشان صالح را فرستادیم».«وَإِلَی مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا». (سوره اعراف 85).«و به سوی مدین برادرشان شعیب را فرستادیم»
«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحًا». (سوره آل عمران 33).«خداوند آدم و نوح را برگزید»
«وَإِسْمَاعِیلَ وَإِدْرِیسَ وَذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِنَ الصَّابِرِینَ». (سوره انبیاء 85).«و اسماعیل، ادریس و ذوالکفل همه از صبر کنندگان بودند».ومی فرماید:«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ». (سوره فتح 29).«محمد، رسول خداست و کسانی که با او هستند بر کافران سختگیر و با همدیگر مهربانند».
بنابراین تعداد پیامبرانی که اسامی آنها بر ما انسانها مشخص است به ترتیب زمانی عبارتند از:
آدم، ادریس، نوح، هود، صالح، ابراهیم، لوط، اسماعیل، اسحق، یعقوب، یوسف، ایوب، شعیب، موسی، هارون، یونس، داوود، سلیمان، الیاس، الیسع، زکریا، یحیی، عیسی، ذوالکفل و سرور همه آنان محمد علیهم الصلاه والسلام.
اما بدون شک تعداد پیامبران از این عدد بیشتر بوده اند، ولی خدای متعال اسم و داستان آنها را برای ما ذکر نکرده است، چنانکه می فرماید: «وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَّمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ». (سوره نساء 164).
یعنی: و پیامبرانی که سرگذشت آنها را پیش از این، برای تو باز گفتهایم؛ و پیامبرانی که سرگذشت آنها را بیان نکردهایم.
و می فرماید: «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِّن قَبْلِکَ مِنْهُم مَّن قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُم مَّن لَّمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ» (سوره غافر 78). یعنی: ما پیش از تو رسولانی فرستادیم؛ سرگذشت گروهی از آنان را برای تو بازگفته، و گروهی را برای تو بازگو نکردهایم.بعضی از علما فرموده اند که تعداد انبیاء الهی 124000 یکصد و بیست و چهار هزار نفر هستند.
صدق الله العظیم و صدق رسوله نبی الکریم.
فهرست:
معلومات مؤجز
اصحاب اخدود
سحر،کهانت ، تنجیم وعرفه
سحر
کهانت
عرف
تنجیم
وجه تسمیه این سوره
آشنایی با سورة بروج
فضیلت این سوره
اسباب نزول
ترجمه مؤجز
تفسیر مختصر
استعمال کردن لفظ مقدس برای قرآن
سلسله انبیاء از آدم تا پیامبر اسلام
منابع و مأخذ های عمده:
- تفسیر وبیان کلمات قرآن کریم (تالیف شیخ حسنین محمد مخلوف واسباب نزول علامه جلال الدین سیوطی ترجمه از عبد الکریم ارشد فاریابی
- تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤ ف مخلص هروی
-فیض الباری شرح صیح البخاری داکتر عبد الرحیم فیروز هروی
- تفسیر طبری - امام المفسرین
- تفسیر المیزان
- تفسیر پرتوی از قران
- تفسیر القرآن الکریم - ابن کثیر (متوفی سال 774 هـ)
- امام سیوطی کتاب »اسباب النزول »
- مفردات الفاظ القرآن،از راغب اصفانی
- جلوه های از اسرار قرآن مهندس حکمتیار
- تفسیر معارف القران مولف حضرت علامه مفتی محمد شفیع عثمانی دیوبندی مترجم مولانا محمد یوسف حسین پور
- تفسیر فی ظلال القرآن/ سید قطب (متوفی سال 1387 هـ)
- تفسیر نور تألیف دکتر مصطفی خرّم دل
- تفسیر کابلی (تالیف :شیخ محمود الحسن دیوبندی مترجم : هیاتی از علمای افغانستان )
- صحیح مسلم
- صحیح البخاری
برای مشاهده دیگر تفاسیر بر روی سوره های زیر کلیک کنید.
بخش نظرات براي پاسخ به سوالات و يا اظهار نظرات و حمايت هاي شما در مورد مطلب جاري است.
پس به همين دليل ازتون ممنون ميشيم که سوالات غيرمرتبط با اين مطلب را در انجمن هاي سايت مطرح کنيد . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .