
تفسيراحمد سوره شمس
تتبع و نگارش : الحاج امين الدين «سعيدي – سعيد افغاني»
مهتمم و ديزاين: الحاج سليم عابد «پيمان»
سوره الشمس
اين سوره در » مكه » نازل شده و 15 آيه دارد
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ﴿١﴾ وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاهَا ﴿٢﴾ وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاهَا ﴿٣﴾وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا ﴿٤﴾ وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا ﴿٥﴾ وَالأرْضِ وَمَا طَحَاهَا ﴿٦﴾وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿٧﴾ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿٨﴾ قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا ﴿٩﴾ وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا ﴿١٠﴾ کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا ﴿١١﴾ إِذِ انْبَعَثَ أَشْقَاهَا ﴿١٢﴾ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْیَاهَا ﴿١٣﴾ فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاهَا ﴿١٤﴾ وَلا یَخَافُ عُقْبَاهَا ﴿١٥﴾
برای دانلود نسخه pdf اینجا کلیک کنید.
معلومات مؤجز:
نام این سوره « الشمس » ( آفتاب ) است که ازآیهٔ اول این سوره گرفته شده است. این سوره دارایی (1) یک رکوع ، (15) پانزده آیت، (50 ) پنجاه کلمه، (247 ) دوصدو چهل وهفت حرف و(97 ) نقطه است.
ترجمهٔ مؤجـز:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام الله بخشنده مهربان
«وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا »(1)« قسم به آفتاب و روشنی آن (به هنگام جاشت)».
«وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا »(2)«و قسم به ماه چون از پی (آن) درآید».
«وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا »(3)« وقسم به روز هنگامیکه آن (آفتاب) را روشن (و جلوهگر) کند ».
«وَاللَّیلِ إِذَا یغْشَاهَا »(4)«وقسم به شب چون آنرا فرو میپوشاند».
«وَالسَّمَاء وَمَا بَنَاهَا »(5)«و قسم به آسمان و به آن که آنرا بنا کرد».
«وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا »(6)«و قسم به زمین و به آن که آنرا گسترانید».
«وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا »(7)« وقسم به جان (انسان) و آنکه آن را (آفرید و) نیکو گردانید».
«فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» (8)« سپس بدیها و پرهیزگاریهایش را (به او) الهام کرد ».
«قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا »(9)« محققاً هرکس که نفس خود را تزکیه (و پاک) کرد، رستگار شد».
«وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا» (10)« و یقیناً هرکس که آن را (با گناه) آلوده ساخت، نا امید (و زیانکار) شد».
«كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا »(11)« (قوم) ثمود از روی سرکشی. (و طنیانشان، پیامبرشان را) تکذیب کردند ».
«إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا »(12)«آنگاه که شقی ترینشان (برای اقدام به جنایت) برخاست«
«فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْیاهَا »(13)« پس پیامبر الله (صالح) به آنها گفت: «ماده شتر الله را با آبشخورش وا گذارید».
«فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَیهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا »(14)« (ولی آنها) او را تکذیب کردند، آنگاه ماده شتر را پی کردند، پس پروردگارشان به بسبب گناهانشان بر سرشان عذاب آورد، و با خاک یگسان کرد. ».
«وَلَا یخَافُ عُقْبَاهَا »(15)« و (الله) از سرانجام آن بیم ندارد».
محتوا و فضیلت سوره:
این سوره كه در حقیقت سورهٔ «تهذیب نفس» و «تطهیر قلوب از ناپاكیها و ناخالصیها» ست،اگر انسان بدبخت می شود، باید عوامل این شقاوت وبدبختی را در درون خود جستجو کند واگر می خواهد به سعادت وخوشبختی نایل شود باید لوازم این « سعادت » را در خود فراهم کند.
محتوی سوره، بر محور همین معنى دور مىزند، منتها در آغاز سوره به یازده موضوع مهم از عالم خلقت و ذات پاك خداوند براى اثبات این معنى كه فلاح و رستگارى در گرو تهذیب نفس است قسم یاد شده، و بیشترین سوگندهاى قرآن را بطور جمعى در خود جاى داده است.
سوره شمس درباره پیامدهای تزکیه نکردن نفس در دو بخش به توضیح می پردازد :
در بخش اول (آيات 1 - 10) به پيامد فردي تزكيه نكردن نفس اشاره مي كند. در اين گفتار با قسم به پديده هايي مانند: آفتاب و ماه، شب و روز، آسمان وزمين كه ويژگي هاي متقابل دارند و نفس انسان كه داراي دو حالت متفاوت فجور و تقواست بر اين نكته تاكيد مي كند كه رستگاری انسان در گرو پاکی نفس است و اگر انسان نفس خود را تزكيه نكند از فلاح و رستگاري ابدي محروم مي ماند.
در بخش دوم يعني ( آیات 11- 15 ) به بيان پیامد اجتماعی تزكيه نشدن نفوس انسانها اختصاص دارد. در اين گفتار با اشاره به نابودی قوم متمدن و پیشرفته ثمود در اثر گسترش مفاسد اجتماعی، بر این نکته تأکید میشود که بخشی از این سرنوشت شوم به دلیل آن بود که قوم ثمود از فردی فاسد و گمراه که نفس خود را تزکیه نکرده بود پیروی کردند.
وجه تسمیه سوره «شمس » به این نام:
قبل از همه باید گفت که سورههای قرآن عظیم الشان در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم دارای نامهایی بود كه از طریق وحی مشخص شده بودند.
در برخی از موارد علماء ومفسرین به مناسبتهایی كه در سوره وجود داشت، نامهای دیگری به آن سوره گذاشته اند، بدین اساس ملاحظه می فرمایم که، در نام گذاری سورههای قرآن اعتبارات گوناگونی در نظر گرفته شده است که برخی از این اعتبارت عباتند از:
الف: نام گذاری به اعتبار كلمه یا كلمات اول سوره و معانی آنها، مثل سوره برائت (توبه) و یا سوره قل هو الله (توحید).
ب: نام گذاری به اعتبار اسمی كه در آن سوره آمده است.
ج: نامگذاری به اعتبار موضوع خاصی كه در آن سوره آمده و در بقیه سورهها نیامده، یا در آن سوره به شكل گسترده و كاملتری مطرح شده است.(الاتقان، جلالالدین سیوطی، جلد 1، صفحه 118 به بعد، نشر دارالكتب العلمیه).
نام گذاری سوره « الشمس« نیز، به علت یكی از احتمالهای فوق میباشد؛ به خصوص آن كه این سوره، با کلمه قسم به شمس آغاز شده است.
تفسیر سوره :
«وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا » (1) ( قسم به آفتاب و ضحای آن ) ضحی: وقت بالا آمدن آفتاب بعد از طلوع آن است آنگاه كه تابش و روشنی آن به كمال میرسد. یا معنی این است: آفتاب همیشه درحال روشنی و درخشش قرار دارد. كه این معنی، حامل معجزهای از معجزات این قرآن عظیم است.
«وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا » (2)وقسم به ماه بدان گاه كه از پس آفتاب برمیآید ( و به نیابت آفتاب زمین را زیر بال سیمین مهتاب میگیرد ) !
« تَلاهَا » : به دنبال آن برآمد . از پس آن روان شد . مراد تابیدن ماه در شب ، پس از درخشیدن آفتاب در روز است . این آیه ، صورت دیگری از تابش و تجلّی آفتاب را مینمایاند .
«وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا » (3) (وقسم به روز بدان گاه كه آفتاب را ظاهر و جلوهگر میسازد ( و عظمت آن را در سیمای خود مینمایاند ) !
« النَّهارِ »: روز . « جَلاّهَا »: جلوه گرش ساخت . نمایاندش . ضمیر ( ها ) به آفتاب برمیگردد . درست است كه در حقیقت آفتاب روز را ظاهر میكند، ولی معنی صریح آیه این است كه روز آفتاب را آشكار میسازد. و با اشارهای خفی ، دخالت زمین در تجلّی آفتاب فهمیده میشود زیرا در واقع ، تقابل قسمتی از زمین با آفتاب است كه روز را برمیآورد و آفتاب متجلّی میگردد . در هر حال باز هم سخن از نور خورشید و تأثیر فوقالعاده آن در موجودات كره زمین است .
«وَاللَّیلِ إِذَا یغْشَاهَا »(4)( وقسم به شب بدان گاه كه آفتاب را میپوشاند ( و آن را در پس پرده ظلمت پنهان مینماید ) !
« یغْشَاهَا » : آفتاب را میپوشاند . ضمیر ( هَا ) به آفتاب برمیگردد . چرا كه باز هم بر اثر تقابل قسمتی از زمین با آفتاب ، شب مانند پردهای بر چهره آفتاب فرو میافتد و روی افتاب را در آفاق زمین میپوشاند .
«وَالسَّمَاء وَمَا بَنَاهَا » (5) (احتمال دارد که «ما» موصوله باشد ، و این طور معنی شود: سوگند به آسمان و بانی آن که خداوند متعال است. و احتمال دارد که «ما» مصدریه باشد پس اینطور معنی میشود: سوگند به آسمان و بنای آن که در نهایت زیبایی و استواری آفریده شده است.
« مَا » : این کلمه موصوله است و مراد ذات پاك پروردگار است . در لغت عرب موصول مشترك ( مَنْ ) برای عاقل و ( مَا ) برای غیر عاقل به كار میرود ، ولی در مواردی به جای یكدیگر استعمال میشوند ( ملاحظه شود سوره : نساء / 3 و 22 ، سوره بلد / 3 ) .
در اینجا استعمال ( مَا ) برای وصفیت است ، یعنی آن چیز عظیمالشأن توانائی كه . گذشته از اینها استعمال ( مَنْ ) یا ( مَا ) برای خدا یكسان است ؛ چرا كه به كار بردن هر یك از این دو کلمه ، در آن مفهوم معهود بشری ، نسبت به خدا نادرست است ( ملاحظه شود جزء عم شیخ محمّدعبده ) .
«وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا »(6) (وقسم به زمین ، و به آن كه زمین را پرت كرده است و غلتانده است و ( با وجود گرد و كروی بودن و گردش شتابآمیز ، آن را برای زندگی انسانها و رویش گیاهان ) پهن نموده است و گسترانیده است!
« طَحَا »: راند، پرت كرد، غلتاند، گستراند. این کلمه مرادف با ( دَحا ) در سوره نازعات آیه 30 است. تبدیل دالّ به طاء جائز است ( ملاحظه شود لسانالعرب ، روحالبیان ، كبیر ). اشاره به كرویت زمین و حركت انتقالی و وضعی آن دارد.
«وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا » (7) (وقسم به نفس آدمی ، و به آن كه او را ساخته و پرداخته كرده است (وقوای روحی وی را تعدیل، و دستگاههای جسمی او را تنظیم نموده است ) !
« نَفْسٍ »:نفس انسان، منظور انسانیت آدمی با دو بعد روح و جسم است كه مملوّ از شگفتیها و اسرار است. نكره آمدن نفس ، میتواند اشاره به عظمت و اهمّیت مافوق تصوّر و آمیخته با ابهام انسان ، این اعجوبه و شاهكار عالم آفرینش باشد كه دانشمندان به حق او را « موجود ناشناخته » نامیدهاند.
« سَوَّاهَا » : ساخته و پرداختهاش كرده است . بدین نحو كه هر یك از اندامهای بدن انسان را برای كاری ، و هر یك از نیروهای آن را جهت امری آفریده است و اندازه و تناسب نماد و نهاد دستگاه تن را مراعات فرموده است (مراجعه شود به سوره: قیامه / 38 ،سوره كهف/37 ، سوره انفطار/ 7 ).
« فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا»(8) (سپس بدو گناه و تقوا را الهام كرده است ( و چاه و راه و حسن و قبح را توسّط عقل و وحی به او نشان داده است).
« أَلْهَمَ »: الهام كرده است . نشان داده است . فهمانده است . « فُجُورَ » : گرایش به گناه و معصیت و كنارهگیری از حق و حقیقت ( مراجعه شود : معجمالفاظ القرآن الكریم ) . مراد راه شرّ و طریق معصیت است . مصدر ثلاثی مجرّدی است همچون جُلوس و قُعود « تَقْوی »: پرهیز. مراد راه خیر و طریق حق است(مراجعه شود به سوره : بلد / 10).
« قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا » (9)( قسم به همه اینها ! ) كسی رستگار و كامیاب میگردد كه نفس خویشتن را ( با انجام طاعات و عبادات با عمل صالح ، و ترك معاصی ومنهیات ) پاكیزه دارد و بپیراید ( و آن را با هویدا ساختن هویت انسانی رشد دهد و بالا برد ) .
« قَدْ أَفْلَحَ » : قطعاً رستگار است . كامیاب شد . جواب قسمهای یازده گانه است.
( ملاحظه فرماید : المصحف المیسّر ، صفوه التفاسیر ، روحالمعانی ) .
« زَكّی » : پاكیزه داشت .
پیراست. مراد پاكیزه داشتن و پیراستن نفس است با انجام اوامر و ترك نواهی ( مراجعه شوده به سوره : بقره / 129 و 151 ، سوره توبه / 103 ، سوره نازعات / 18 ) .
رشد داد و بالا برد ( تفسیر : روحالمعانی ، پرتوی از قرآن ) . مراد رشد روحِ تقوا و طاعت ، و جلوهگر ساختن هویت انسانی ، و بالا بردن استعدادِ نیكی و نیكوكاری است . از مصدر تزكیه ، به معنی تطهیر و تَنْمِیه است .
« وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا » (10)( و کسی که نفس خود را مستور گرداند که در حقیقت سزاوار آن نیست که آن را مخفی و مستور گرداند و آن را خوار و ذلیل بگرداند و آن را به وسیلهی آلودگی به رذایل و نزدیک شدن به عیبها و ارتکاب گناهان، و ترک کردن صفاتی که نفس را کامل میگرداند و آن را رشد وتکامل می دهد ، و نیز با متصف شدن به صفاتی که نفس را ملّوث میگرداند. (کسیکه چنین کند) زیانکار و ناکام میگردد.
« قَدْ خَابَ » : قطعاً ناامید و ناكام گردید . حتماً به مطلوب و مقصود نرسید و محروم و بیبهره گشت ( مراجعه فرماید به سوره : آلعمران / 127 ، ابراهیم / 15 ، سوره طه / 61 و 111 ) .
« دَسّی » : پنهان داشت . آلوده كرد . از مصدر تَدْسِیة ، به معنی نقص و اخفاء ، و آلوده كردن و خاموش داشتن استعداد است . در اصل ( دَسَّسَ ) از ( دَسَّ ) به معنی پنهان كردن چیزی در زیر خاك است و حرف دوم مضاعف قلب به یاء شده است ، مانند تَقَضَّضَ و تَظَنَّنَ ، كه تَقَضّی و تَظنّی هم خواندهاند نكته قابل توجّه این است كه خدا استعدادهای لازم ، و وجدان بیدار ، و فهم تشخیص حسن و قبح امور را برای پیمودن راه سعادت به انسان عطاء فرموده است ، و انسان در مقابل ضائع كردن یا بیثمر گذاشتن آنها مورد بازخواست قرار میگیرد .
«كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا »(11)( قوم ثمود با طغیان و سركشی خود، تکبر و سرباز زدن از پذیرفتن حق وسرکشی در برابر پیامبرشان برحق شان ( صالح علیه السلام ) ، را نه تنها تکذیب کردندبلکه اورا ( و دروغگو نامیدند ) .
« طَغْوَیا » : طغیان ، سركشی . مراد تجاوز از حدود مقرّرات الهی ، و تمرّد از فرمان های او است كه بزرگترین تَدْسِیهی نفس است.« بِطَغْوَاهَا » : به سبب سركشی و طغیان شان . با سركشی و طغیانشان .
«إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا »(12) (آن گاه كه بدبختترین ایشان برخاست و رفت ( تا شتر را پَی بكند . دیگران هم مانع این عمل شان نشد ، وبدین ترتیب مرتکب عمل خطا ء وگناه کار وجنایت کار شدند ).
« إنبَعَثَ » : برخاست و روان شد . « أَشْقَیا » : بدبختترین (مراجعه شود به سوره : اعلی / 11 ،سوره لیل / 15 ) .
« فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْیاهَا » (13) ( پیامبر الله صالح علیه السلام درحالیکه قوم خویش را برحذر میداشت به آنها گفت: از کشتن و پی زدن شتر الله که آن را برایتان نشانه و معجزه بزرگی قرار دادهاست بپرهیزید و این نعمت الله را که از شیر آن مینوشید با پی زدن شتر پاسخ ندهید.
صالح علیه السلام به آنها با تمام صراحت اعلام داشت : به این شتر الله کاری نداشته باشید ، مانع نوشیدن آب آن از چشمه در روز نوبتش نگردید .
« نَاقَةَ اللهِ »: شتر خدا (مراجعه فرماید به سوره : اعراف / 73 و 77 ، سوره هود / 64 ، سوره اسراء / 59 ، سوره قمر / 27 ) . تحذیر است وکلمه ناقه مفعولٌبه فعل محذوف ( إِحْذَرُوا ) است.
« سُقْیا » : نوبت آب نوشیدن آب ( مراجعه شود » به سوره شعراء / 155 ) .
«فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَیهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا »(14 )( آنها پیامبرشان صالح علیه السلام را تکذیب کردند و شتر را پی کردند وکشتند و خداوند آنان را به سزای گناهانشان هلاک کرد، با خاک یکسان کرد ، و عذاب او همه را فرا گرفت و بانگ مرگباری از بالای سرشان بر آنان فرستاد و لرزه، آنها را از زیر فرا گرفت پس بیهوش به زمینافتادند.
« دَمْدَمَ عَلَیهِمْ » : بر آنان خشم گرفت . عذاب را بر همگان گماشت . ایشان را خُرد و خمیر كرد . آنان را هلاك و نابود كرد .
« سَوَّاهَا » : ایشان را با خاك یكسان ساخت . به طوریكه كوچك و بزرگشان از آن جان بهسلامت نبردند. این بدین معنی که :زمین را بر سر آنان هموار كرد و آنان را با خاك یكسان گردانید.
عذاب و هلاك را به طور یكسان گریبانگیر همگان كرد و كارشان را یكسره ساخت .
« فَدَمْدَمَ عَلَیهِمْ . . . فَسَوَّاهَا » : به سبب گناهشان عذاب را بر همگان گماشت و ایشان را یكسان نابود كرد .
داستان شتر حضرت صالح :
حضرت صالحیكی از پیامبرانی است که نام آن در قرآن عظیم الشان یازده بار ذكر شده است. حضرت صالح (ع) سومین پیامبری است که پس از نوح (ع) و هود (ع) با تمام قوت وصلابت علیه بت پرستی و طاغوت های زمان خودش قیام کرد و سال ها با آن ها مبارزه خدشه ناپذیری بعمل اورد .
داستان حضرت صالح (ع) در ده سوره ی قرآن و مجموعاً درشصت و هفت آیه ذکر گردیده است .
حضرت صالح؛ یکی از طوایف قوم ثمود و از نواسه گان «سام» پسر حضرت نوح؛ است. حضرت صالح (ع) از طرف خدای متعال برای هدایت قوم ثمود فرستاده شده بود. قوم ثمود در یک منطقه ی کوهی بین حجاز و شام زندگی می کردند.
قوم ثمود بسیار ثروتمند و دارای باغ و زمین های زراعتی وسیعی بودند ،علاقه زیادی به زندگی دنیوی داشتند ، بی نهایت علاقمند به زندگی دنیا ودر ضمن مردم خوشگذران و عیاش بودهاند و از حیث مذهب بتپرست.
در نتیجه خداوند پیامبری را به نام صالح؛ که از فامیل و طایفه خودشان بود برای هدایت ایشان برانگیخت.
دعوت به پرستش خداوند:
حضرت صالح به قوم خود فرمود: ای قوم من! خدای یگانه را پرستش کنید که جز او خدایی نیست. خداوند شما را بعد از قوم عاد، جانشین آن ها قرار داده تا از آن ها و عاقبتشان درس بگیرید برای آن که به عذابی که آن ها را در هم کوبید گرفتار نشوید.
آری! قوم ثمود نیز مانند اقوام قبل از خود به جای گوش دادن به فرمان این پیامبر خدا به او حرف های زشت و تهمت های ناروا می زدند.
آن ها می گفتند: آیا ما از انسانی مثل خود پیروی کنیم؟ چرا از میان ما تنها بر او وحی نازل می شود؟
وقتی بت پرستان قوم ثمود، استواری حضرت صالح (ع) را دیدند از او خواستند تا معجزه ای برای آن ها بیاورد و به خیال خود با این کار می خواستند ناتوانی او را مشاهده کنند و برای همیشه از او و سخنانش بی غم شوند.
خداوند به حضرت صالح (ع) وحی فرمود که برای آزمایش آن ها شتری می فرستیم، شتری که از دل کوه بیرون می آید بدون این که از پدر و مادری متولد شده باشد و دیگر این که یک روز مردم آب آن منطقه را بنوشند و روز دیگر آن شتر.
حضرت صالح (ع) معجزه ی خود را به قوم خود نشان داد و سفارش های لازم را درباره ی آن به مردم کرد.
حضرت صالح (ع) به قوم خود فرمود: مزاحم این شتر نشوید و بگذارید در این سرزمین به چرا کند و اگر آزاری به آن برسد، به عذاب دردناکی دچار می شوید. یک روز شما از آب آشامیدنی موجود در این ناحیه استفاده کنید و روز دیگر بگذارید این شتر از آن آب بنوشد.
مدتی به همین صورت گذشت تا این که این موضوع بر آن قوم بی ایمان و بت پرست سنگین آمد و آن را سبب محرومیت خود از آب و همچنین موجب خفت و خواری خود پنداشتند. آن گاه بزرگان و ثروتمندان قوم ثمود با یکدیگر مشورت کردند و تصمیم گرفتند آن شتر را بکشند و برای این کار یک نفر را که از همه شرورتر بود انتخاب کردند.
آن ها برای این کار قداره بن سالف را که مردی بی رحم بود انتخاب کردند و دستورات لازم را به وی دادند.
یک روز که نوبت استفاده ی شتر از آب های منطقه بود آن مرد به شتر حمله کرد و او را کشت. وقتی حضرت صالح از این جریان مطلع شد به قوم خود فرمود: مگر به شما نگفته بودم به این شتر آزاری نرسانید؟ اکنون در کمترین زمان به عذاب الهی دچار خواهید شد.
عذابی که خداوند بر قوم ثمود فرستاد بسیار عجیب و هولناک بود. عذاب هنگامی نازل شد که همگی در خواب بودند. ناگهان زلزله ی شدیدی آن منطقه را لرزاند به طوری که از خواب بیدار شدند اما آن ها فرصت نکردند که از خانه های خود خارج شوند زیرا صاعقه ای بسیار شدید و با صدایی وحشتناک فرود آمد. زلزله از یک طرف و صاعقه از طرفی دیگر به آن ها فرصت تصمیم گیری نداد.
اگر کسی فردای آن روز به آن منطقه می آمد فکر نمی کرد کسانی در این جا زندگی می کردند و خانه هایی وجود داشته؛ چون نه از مردم خبری بود و نه از خانه ها؛ اما حضرت صالح (ع) و ایمان آورندگان با معجزه ی الهی نجات یافتند و به زندگی خود ادامه دادند.
«وَلَا یخَافُ عُقْبَاهَا »(15 ) (و از عاقبت آن نمیترسد» یعنی: پروردگار این عذاب را بر آنان نازل كرد، بیآنكه از عاقبت كار خویش یا از پیامدی آن بترسد زیرا او در حكم خویش عادل است.
ابنكثیر این قول را اولی میداند. ولی بهقولی دیگر: ضمیر «ها» به پیكننده شتر بر میگردد. یعنی: پیكننده شتر از فرجام عمل خود نترسید.
زمخشری به تأیید معنی اول میگوید: «خداوندمتعال از فرجام كار خود نمیترسد چنان كه شاهان چون مجازات میكنند، از بیم پیامدهای آن تدابیری میاندیشند، یا به جهت ترس از پیامدهای آن، آن گونه كه در نظر دارند، مجازات را اجرا نمیكنند».
« عُقْبَیا » : عاقبت . پی آمد . وهدف همین است که پروردگار خداوند چنین كرد و از پیآمد و عاقبت كارشان هم نمیترسد و باكی از ایشان را ندارد .
قسم در قرآن :
قرآن عظیم الشان که کتاب هدایت بشر میباشد برای تربیت انسانها روشهای متعددی را مورد توجه قرار داده که به کار بردن سوگند (قسم ) یکی از آن روشهای تربیتی می باشد. زیرا چنانکه میدانیم سوگند یادکردن در میان عامه مردم امری رایج بوده و هر کدام از آنها براساس آداب و رسوم و دینی که دارند قسم یاد میکنند تا با اینکار یا مطلبی را تاکید نمایند یا توجه مخاطبان را نسبت به اهمیت نکته مورد نظر که دربارهاش سوگند می خورند جلب نمایند.
« قَسْم» در لغت به معنای جزءجزء کردن و « قِسْم» به معنای بهره بردن( ابن منظور، محمدبنمکرم؛ لسان العرب، بیروت، دار صادر، 1414ق، ج12، ص478.)
و«قَسَم» در اصل از « قَسامه » بوده (یمین و سوگندی كه بر اولیاء مقتول ادا شود)، به معنای حسن و جمال که در اصطلاح فقهی و قرآنی، اسمی برای « حلف» به کار برده شده است.
وجه نامگذاری سوگند یادکردن به « قسم » اینست که یادکنندهی قسم گویا با سوگند خوردن در هر جایگاهی که باشد از زیبایی و جمال آن چیزی که به آن قسم میخورد، بهرهای میبرد؛( راغب اصفهانی، حسینبنمحمد؛ المفردات فی غریبالقرآن، بیروت، دارالعلم الدارالشامیة، 1412ق، چاپ اول، صفحه 670.)
« یمین» را از آن جهت به معنای سوگند گرفتهاند كه عرب چون در حین پیمان بستن و هم سوگند شدن، دست راست یكدیگر را میفشردند، لذا به طور مجاز یمین گفتهاند.
( قرشی، سید علیاكبر؛ قاموس قرآن، تهران، دارالكتب الاسلامیه، 1384ش، چاپ چهاردهم، جلد 7، صفحه 273).
انواع قسم های قرآنی:
انواع قسم هایی که در قرآن آمده علماء آنر به شرح ذیل کتکوری نموده اند :
خداوند در قرآن علاوه بر ذات خویش به مخلوقاتی چند نیز سوگند یاد نموده که تقریبا با یک نگاهی گذرا در قرآن میتوان به موارد زیر دست یافت.
قسم به ذات خویش
پروردگار با عظمت ما در بار با لفظ جلاله « الله» مانند « تالله لتسئلن عما کنتم تفترون» ( سوره نحل آیه 56 ودرشش مورد با کلمه « رب» قسم خورده است .
قسم به فرشتگان
« والنازعات غرقا والنا شطاط نشطا... فالمدبراب امرا» ( سوره نازعات آیات 1-5 )
قسم به جان پیامبر «لعمرک انهم لفی سکرتهم یعمهون» ( سوره حجر آیه 72 )
قسم به قرآن مجید
«یس و القرآن الحکیم». ( سوره یس 1 و 2 )
قسم به قیامت
«و الیوم الموعود» ( سوره بروج آیه 2 )
قسم به پدیدههای آفرینش
مانند ایمان،آفتاب ، ستارگان، زمین ، ماه،باد ، ، ابر،بحر ،کشتی، آنجیر ،وزیتون. مراجعه شود به: سوره طارق آیه 4، سوره شمس آیه 1، سوره تکویر آیه 15، سوره شمس آیه6، سوره انشقاق آیه 18، سوره ذاریات آیه 1 و 2 ، سوره طور آیه 6، سوره ذاریات آیه 3،سوره تین آیه 1
قسم به زمانهای مختلف
سپیده دم، چاشتگاه، عصر، غروب آفتاب، روز و شب مراجعه شود به: (سوره فجر آیه 1، سوره شمس آیه 1، سوره عصر آیه 1، سوره انشقاق آیه 17، سوره شمس آیه 4 ، سوره تکویر آیه 17. )
قسم به مکانهای مقدس:
مانندمکه ، کوه طور، بیت المامورمراجعه شود به ر سوره : ( بلد آیه1، طور آیه 1 و 3 )
قسم به نفس انسان :
قسم بهوجدان انسانی، قلم ونوشته، انسان پیکارگر، شفع، وتر و... مراجعه شود در
( سوره شمس آیه 17، سوره قیامت آیه 2 ، سوره قلم آیه 1، سوره عادیات آیه 1تا 5- سوره فجر آیه 3 )
مورد قسم:
البته لازم به یادآوری است که قسم های قرآن یا در موردی است که اعتقاد بشر به آنها لازم و ضروری است مانند سوگند به وحدانیت خدا، وقوع قیامت، مبعوث شدن پیامبران ، نبوت پیامبر اسلام، حقانیت وعده الهی ... و یا برای تاکید بر حالات و روحیات بشر است مانند تاکید برخلقت انسان در بهترین صورت، آفرینش انسان در رنج و سختی، وجود نگهبانان و حافظانی برای انسان، زیانکار بودن انسان را نام برد.
تفاوتقسم الهی با قسم انسانها :
مفسرین در این مورد می نویسند : تفاوت قسم های الهى یا قسم هاى متعارف میان مردم نقاط ذیلی را برجسته ساخته ان :
1- مردم معمولاً به چیزهایى قسم یاد مى كنند كه در نظرشان مقدس و یا بسیار عزیز است و در تمام آنها نگران مۆاخذه و یا صدمه، در صورت دروغ گویى هستند.
2- هدف اصلى از سوگند مردم اثبات مطلب است، وقتى گویندهاى احتمال مى دهد كه شنوندگان سخن او را باور نكنند با سوگند خوردن سعى مى كند آنان را وادار به قبول نموده شك و تردید را برطرف سازد.
این در حالى است كه هیچ یك از این مطالب در سوگندهاى قرآن نیست، زیرا خداوند نه از كسى یا چیزى ترس دارد و نه فقدان چیزى برایش ضرر مى رساند تا سوگند یاد كند، از طرف دیگر درباره سخن خدا، مۆمن نیاز به سوگند ندارد و براى كافر و معاند سوگند سودى ندارد.
خدا در قسم های خود علاوه بر نشان دادن اهمیت آنها و علاوه بر تأكیدی كه از این طریق بر وقوع خبر می شود قسم های خود را طوری انتخاب كرده و آورده است كه خود آنها حجت و دلیل بر ثبوت خبر و جواب قسم نیز باشند.
خواننده محترم !
یكى از فلسفه هاى قسم های پروردگار، بیان درجه اهمیت چیزى است كه براى آن قسم خورده است دومین فلسفه قسم هاى خداوند، بیان اهمیت و ارزش موجوداتى است كه به آنها سوگند یاد كرده است.
از مجموع قسمهاى قرآن در یك مورد خداوند یازده قسم یاد كرده، كه آیات اولیه سوره شمس است.
و در چهار مورد سوگندهاى پنجگانه وجود دارد. و در چهار مورد قسمهاى چهارگانه یافت مى شود. سوگندهاى سه گانه شش مورد و قسم هاى دوگانه پنج مورد است. و قسمهاى یگانه شانزده مورد است كه بیشترین عدد را به خود اختصاص داده است.
قسمهاى یازده گانه و تهذیب نفس قسم های سوره شمس
خداوند در این سوره یازده قسم یاد كرده، كه چهارتاى آن دو تا دو تا، و سه مورد آن قسم یگانه. امّا چهار مورد اوّل به شرح زیر است:
1- وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا: سوگند به آفتاب و تابندگیش در این آیه هم به آفتاب قسم یاد شده، و هم به نور ش.
2- وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا:قسم به آسمان و آن كس كه این بناى رفیع و با عظمت را بنا كرده است .
3- وَالاْرْضِ وَمَا طَحَاهَا :قسم بهزمین و خدایى كه آن را گسترانیده است
4- وَنَفْس وَمَا سَوَّاهَا :قسم به روح انسان و آن كس كه آن را آفریده است». در چهار مورد بالا مجموعاً هشت قسم وجود دارد. امّا سه موردى كه فرد است :
1- وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاَهَا:قسم به ماه هنگامى كه به دنبال آفتاب بیرون مى آید .
2- وَالنَّهَارِ إِذَا جلاَّهَا:قسم به روزهنگامى كه پرتوآن صفحهزمین راروشن مى سازد .
3- وَاللَّیلِ إِذَا یغْشَاهَا:قسم به شب هنگامى كه تاریكى و ظلمتش تمام روى زمین را فرا مى گیرد.
افتاب عالمتاب:
در مورد عظمت و اهمیت آفتاب و نور آن، كه خداوند متعال به آن قسم خورده، ، مطالبى كه به هنگام نزول قرآن هیچ كس از آن مطّلع نبود:
الف- عظمت خیره كننده آفتاب
ب- وزن آفتاب
ج- درجه حرارت آفتاب
د- شعله هایى ازآفتاب
هـ - جاذبه آفتاب
آثار و اسرار نورآفتاب :
1- همه چیز مرهون نورآفتاب !
2- پرورش موادّ غذایى با نور آفتاب
3- بارانها و نور آفتاب
4- رابطه نور آفتاب و بادها
5- آفتاب منشأ زیباییها
6- نور آفتاب منبع انرژیها
قسم به ماه :
« وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاَهَا. » برخى از خصوصیت های ویژگى هاى ماه درخشان!
الف- حجم كره ماه
ب- وزن ماه
ج- زندگى در كره ماه
د- حركت كره ماه
هـ- فاصله ما تا كره ماه
و- روز و شب در ماه
گوشه اى از بركات كره ماه:
1- ماه، تقویمى طبیعى!
2- جزر و مد اینجاست كه خداوند متعال ضمن درس تهذیب نفس (كه قسمهاى یازده گانه سوره شمس براى آن است) درس توحید و خداشناسى هم مى دهد، و ما را متوجّه منبع فیاض جهان هستى، و علّة العلل مى كند،تا با شناخت هر چه بیشتر او، به درجات بالاترى از كمال دست یابیم.
سوگند به روح انسان:
« وَنَفْس وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» خداوند متعال در این آیه شریفه به نفس انسان ، و آن كس كه آن را آفریده، و بصورت معتدل قرار داده، سوگند یاد كرده و در ادامه متذكّر این نكته مى شود كه به آفرینش روح انسان قناعت نكرده،بلكه فجور و تقوا را نیز به او تعلیم داده است. یعنى هم اسباب سعادت را در اختیارش نهاد، و هم عوامل شقاوت را به وى معرّفى كرده، و به عبارت دیگر، راه و چاه را به انسان نشان داده است.
« قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا» سوگندهاى یازده گانه، براى تبیین اهمیت فوق العاده این نكته است كه: « هر كس نفس خود را پاك و تزكیه كردهرسنگار شده; و آن كس كه نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است.
ســـعــادت چــیــــست ؟
مفهوم سعادت و معانی اصطلاحی آن و فهم ما از سعادت یکی از مطالب مهم و مرکزی در جوامع بشری و زندګی ماانسانها بشمار میرود .یكی از سؤال های مهمی در زندګی انسان اینست که در یابد که سعادت چیست؟ سعید و خوشبخت کیست؟ سعادت واقعی چیست؟ و چطور میتوان انسان به سعادت واقعی دست یابد ؟ یافتن جواب درست ومنطقی به این سوالات،به اطمینان کامل حلی برای بسیاری از مشاکل ما شده میتواند ودرک مفردات آن امر بسیار مهمی بشمار میرود .
سعادت در فرهنگ هر ملت و حتی هر انسان مفهوم، محتوی و تعاریف مختلفی دارد. هر ګروه و فرقه انسانی سعادت را به شګل خاصی وذوق خود تعریف وتشریح نموده اند و فهم خویش را ازین مفهوم دارند.
کلمه سعادت یا خوشبختى در لغت، توسط علماء به معناى سعادت و خوش طالعى مورد ترجمه وتفسیر قرار ګرفته است . همچنان علماء در تعریف سعادت میګویند :
« سعادت : رسیدن به هر نوعكمال ممكن كه انسان استعداد و شایستگى وصول به آن را دارد » ویا به عبارتدیگر : سعادت عبارت از استفاده صحیح ، سالم ومشروع از نیروهاى مختلف مادى و معنوى که پروردګار در تصرف واختیار انسان قرار داده است.
این فهم را قرآن عظیم الشان با زیبای خاصی خویش چنین معرفی میفرماید:
( ونفس وما سویها فالهمها فجورها وتقویها قدافلح من زكیها و قد خاب من دسیها ) از فحوی آیات متبرکه با صراحت تام معلوم میګردد که : فلاح انسان در گرو تزكیه نفس است و «فلاح» همانسعادت و كمال نفس انسانى است; از این نظر كه موجب رستگارى و رها شدن انسان ازمشکلات است. از آن نظر كه موجب دستیابى به خواستههاست «فوز» و از نظر اینكه مطلوبذاتى است «سعادت» نامیده مىشود.
اګر ما حکمت وفلسفه خلقت انسان را مورد تحلیل وارزیابی قرار دهیم با وضاحت تام در خواهیم یافت که،هدف از خلقت جهان وبه تعقیب آن خلقت انسان، رساندن انسان به کمال فضیلت ورساندن انسان به بالاترین کمال انسانی است، بنابر همین منطق است که ګفته میتوانیم که انسان فطرتاً مخلوق کمالجو و سعادت طلب خلق ګردیده است . بنآ همه انسانها میخواهند خود را به سعادت گم شده خود برسانند .
ولی در این جای شک نیست که انسانها برا ی رسیدن به معراج سعادت برای خود راه ها ووسایل مختلفی را مطرح وپیش بینی می نمایند. برخی از انسانها رسیدن به سعادت وخوشبختی متصور خویش را در رســـیـــدن بـــه « لذت » ظاهری وبرخی دیګر از انسانها « لذت های » باطنی را مایه سعادت وخوشبختی معرفی میدارند . ابن سینا ، سعادت را به فعلیت رسیدن استعدادهای انسان به طوریکنواخت و هماهنگ که موجب کمال انسان میشود، معنا کردهاند.(رساله سیمایخوشبختی،نوشته حمید رسائی، صفحه ۱۷ ).
همچنان علما ء بدین باور وعقیده اند که هر کدام از دو خصوصیت ( سعادت و شقاوت ) برای خود معنای بخصوصی دارند . بطور مثال : « روح » داراېی سعادت و شقاوتی است . و« جسم» هم داراېی سعادت و شقاوتیبخصوص خود میباشد. بنابر همین منطق است که قرآن عظیم الشان انسان را موجودی مرکب از جسم وروح معرفی داشته است . روحی ابدی و جسمی متحوّل و متغیّر . بنابراین آنچه که تنهامربوط به سعادت، « روح » انسان است. مانند علم ، تقواو امثال آن، از سعادتهایانسانی میشمرد و همچنین اموری که سعادت جسم و روح را با هم دربر دارد، ازسعادتهای انسان محسوب میفرماید: مانند نعمت مال و اولاد بشرط آنکه انسان را ازیاد پروردګار غافل نکند و دلبستگی به حیات دنیوی را به دنبال نداشته باشد. همچنین سعادت انسان اموری است که در ناحیه جسم و بدن سختی و ناملایماتی را بوجود آورد ولیدر ناحیة روح از سعادت شمرده میشود، مانند قبول مشقت های جسمی در راه خـدا، انفاقاموال در راه خدا. امّا اموری که در روح شقاوت ایجاد کند، گرچه سعادتجسمانی را به همراه داشته باشد، هیچ گونه سعادتی را همراه ندارد، مانندلذائذی که فقط جنبة دنیوی غیر مشروع داشته و این لذایذ غیر مشروع دنیوی موجب فراموشی از یاد خداوند گردد. این نوع لذائذ و به اصطلاع سعادت غیر مشروع جسمانی را پروردګار برای انسان در واقعیت عذابشمرده است.
دین مقدس اسلام، به انسان هشدار می دهد که مفهوم زندګی این نیست که انسان یکسره خود را به لذایذ و رنج های دنیوی منحصر شمارد . بلکه زندگی ابدی و جاودانه نیزبا رنج ها و لذت های متناسب با اعمال انسان ها در راه است و این انسان استکه می تواند انتخاب کند زندگی زودگذر و فانی،یا سعادت جاودانه و ابدی وهمیشگی. دین اسلامی درین راستا اعتدال را مراعات کرده و برای بهره ګیری از لذایذ مادی و معنوی حدود و ثغور بس عالی و انسانی را تعیین نموده که با پیروی همان ګونه که از طبیعت این دین که دین دنیا و آخرت است رهنمایی و هدایت میکند. پیروی ازین اصول سبب صلاح و فلاح دنیا و آخرت خواهد بود.
مسّلم است که سعادت و خوشبختى از آنِ انسانها و جوامع بشری است که آسایش خاطر و آرامشبیشترى داشته باشند. برای عده که سعادت و خوشبختی را تنها در داشتن مال دنیوی خلاصه میکنند باید ګفت که: مال و ثروت و قدرت،به هیچ صورت منشأسعادت و خوشبختى به حساب نمىآید، زیرا ثروت و قدرت، رفاه مىآورند اماحتمی نیست که آرام بخش باشند. یکى از دانشمندان انگلیسى مىگوید: براى مردم عاقل، ثروتیکى از عوامل اضطراب و بدبختى است. مسئله مهم این است که باید بکوشیم تامالک ثروت خود باشیم، نه بنده آن. ما باید امیر نفس باشیم نه اسیر نفس . کسانى که در عشق ثروت وقدرت فرورفته اند وهمیشه خود را اسیر آن ساختهاند و متداوامآ در فکر آن میباشد که مبادا در کشمکش حوادث،مال وداراېی خویش را از دست ندهند ، بنآ همیشه در فکر غرق اند. باید دانست که همچو اشخاص به هیچ وجه روی خوشی را نخواهد دیدی. باید تعمق کرد و دانست که در کفن جیب نیست ( آن هم به ګمان است که ببری یا نبری)
انسان چګونه میتواند به سعادت حقیقی دست یا بد:
1-کسب رضای پروردګار:
اولین چیزیکه انسان میتواند به سعادت واقعی وحقیقی برسد همانا کسب رضای پروردګار با عظمت است. قرآن عظیم الشان در سورهء عصر، آنعده از انسانهای را از خسران مستثنى می سازد که آنان مؤمن ونیکوکار باشند . قرآن عظیم الشان با صراحت تام بیان میدارد :
انسانها مؤمن ونیکو کار به طور حتمی به فلاح و رستگار دست می یابند . « إِلَّا الَّذِینَ آمَنُواوَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»
علما ء علم اخلاق میګویند خوش بخت کسى است که زندگى خوشایندى داشته باشد و رسیدن به این مامول جــــز با رضا پروردګاردر چیزی دیګری بدست نمی آید .
2- تقوا وپر هیزګاری:
دومین عامل رسیدن به سعادت حقیقی را قرآن عظیم الشان در سوره شمس آیه (9)
پس از یازده سوگند وقسم چنین بیان میدارد : سعادت و رستگارى نصیب آنعده از انسانهای است که خود را از پلیدى تطهیر کند وبدبخت کسى است که به ناپاکى روی بیاورد .
یکی از عوامل ارسال کتب سماوی وارسال پیغمبران الهى در همین فهم خلاصه میګردد ، پیغمبران آمده آند تا برای ما انسانها راه زندگى ورسیدن به زندګی سادتمند ابدی را نشان دهند. پـــیامبران الهی مبعوث ګردیده اند تا برای بشریت راه خیر وراه رسید ن به سعادت را تعلیم دهند.
یـکی ازرسالت انبیا ءهمین است که برای انسانها راه ها وطرق ورود به زندګی سعادتمند، خوش بختى،نیکى و نیکوکارى، راستى و درستى واستحکام اخلاقى و خیرخواهى و مهربانى را به آموزند .
3- یاد پروردګار:
مهمترین عامل ووسیله که موجب خوشی وآرامش روح انسان میګردد ، همانا یاد پروردګار است . قرآن عظیم الشان در ( سوره رعد : آیه ۲۸ ) مهم ترین عامل و وسیله براى خوشى و آرامش روح رایاد پروردګار معرفی داشته است : (الا بذكر الله تطمئن القلوب ، تنها با یاد پروردګار است که ، قلبهاآرام میگیرند. ) البته روى گرداندناز یاد الله را عامل سیه روزى وبدبختی معرفی داشته ومیفرماید : (هر کس از یاد منروى گرداند، زندگى اش سخت میشود ) (سوره ط آیهء۱۲۴ )اما باید گفت راز خوشبختی تنها در نور ایمان الهی نهفته است و بس. انسانهای در زندگی خویش خوشبخت هستند كه از آرامش نفس و روح حقیقیبرخوردار باشند. آنعده از انسانهای که سعادت را صرف در زراندوزی و انباشتن مال ومنال می پندارند در اشتباه اند . تجربه به اثبات رسانیده است که مال ، وداراېی زیاد هیچ وخت برای انسان سعادت را به بار نیاورده ، در زیاتر از موارد همین مال وثروت است که باعث مصیبت ها وفلاكت های متعددی برای انسان میګردد .
4- عمل صالح:
قرآن عظیم الشان عمل صالح را در اعمالی مانند جهاد فی سبیل الله ، امر به معروف ،نهى از منکر، بجا آوردن شکر نعمت هاى الهى وتوبه را مایهء، زندګی با سعادت برای نسان معرفی داشته است.
5- مجالست وهم نشینى با علماء و بزرگان:
پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید (سعادت مندترین انسانها کسانی آند که با علما ء وشخصیت های بزرگوار و کریم همنشین داشته باشد. )
6- داشتن اولاد صالح:
زن صالحه و منزل شایسته؛ از جمله عوامل است که انسان را به سعادتمندی واقعی میرساند:در حدیثی از پیغمبر اسلام محمد صلی الله علیه وسلم روایت است که میفرماید : «منسعادةالمرء المسلم الزوجةالصالحة و المسکن الواسع و المرکب الهنىء و الولدالصالح ؛ از سعادت انسان مسلمان است که زن شایسته ، خانه وسیع ، مرکبراهوار و فرزند شایسته نصیبش باشد».
خواننده محترم !
نصحیت وتوصیه اخلاصمندانه ، دوستانه وبرادرانه من برای رسیدن به زندګی با سعادت و بهتر ، این است: که بـــاخود تعهد نمایم که مرتکب ګناه نشویم. من معتقدم که هرچه ګناه و عصیان کمتر باشد زندګی سعادتمند لذتمند در اختیار خـواهیم داشت. بر ماست تا باطن ما بهتر از ظاهر ما باشد.
خوش خلقی را نباید در زندګی فراموش کرد، آنچه که در زندګی از آن فایده ای و سعادت اصلی متصور نیست آنرا باید ترک کرد ما باید به این نتجیه در زندګی خویش برسیم که در دنیا آنچه نصیب انسان میماند که با کار آخرت اید. انسان نباید فریب مال ومنال دنیا را خورده وهمیشه درفکر پول وپیسه وداراېی براید. در این هیچ جای شک نیست ، انسان تامیتواند کار وزحمت بکشد تا محتاج کسی نشود ودستش برای دیګران دراز نشود. اما مراعات اعتدال و اوامر الهی درین رستا سبب صلاح و فلاح هر دو عالم خواهد ګردید. الهی ما را سعادت دارین نصیب فرما.
الهی پرودګارا بر خود ظلم روا داشته ایم اګر بر ما ترحم او درګذشت نه کنی از جمله خساره مندان خواهیم بود.ربنا ظلمنا انفسنا ان لم تغفرلنا و ترحمنا فنکونن من الخاسرین.
سوگند خوردن به غیر آلله :
سوگند خوردن به غیر الله تعالی و یا به غیر از اسماء و صفات الله بصورت مطلق حرام است و جزو شرک اصغر محسوب می شود، و حتی اگر کسی به تعظیم و بزرگداشت غیر الله را به قسم یاد کند، او دچار شرک اکبر خواهد شد.
و علت این هم حدیثی از پیامبر صلی الله علیه وسلم است که فرمودند: «من حلف بشیء دُونَ اللهِ فَقَد أشرَک » (هرکس به غیر الله سوگند یاد کند، قطعاً کفر یا شرک ورزیده است).( ترمذی (1535) و گوید: حدیث حسن است.)
بنابراین ما مسلمانان یا نباید سوگند یاد کنیم و یا اگر سوگند خوردیم باید فقط به الله یا یکی از اسماء و صفاتش باشد، مثلا سوگند یاد کردن به کلام الله صحیح است زیرا کلام صفت خداوند متعال است.
البته خداوند متعال میتواند به مخلوقاتش قسم بخورد همانطور که خداوند متعال میفرماید: «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا * وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا * وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا * وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا * وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا * وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا * وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا» (الشمس : 6-1).یعنی: به آفتاب و گسترش نور آن سوگند، و به ماه هنگامی که بعد از آن درآید، و به روز هنگامی که صفحه زمین را روشن سازد، و به شب آن هنگام که زمین را بپوشاند، و قسم به آسمان و کسی که آسمان را بنا کرده، و به زمین و کسی که آن را گسترانیده، و قسم به جان آدمی و آن کس که آن را (آفریده و) منظّم ساخته.
که در این آیات و بسیاری از آیات دیگر خداوند متعال به آفتاب و ماه و شب و روز و غیره قسم میخورد، و باید دانست که سوگند خوردن به (فجر و شمس و لیل و وتر و غیره) فقط و فقط مختص خداوند متعال است، و ما انسانها حق نداریم که به این موارد سوگند یاد کنیم، زیرا هرگز نه پیامبر صلی الله علیه وسلم و نه هیچیک از اصحاب ایشان رضی الله عنهم به شمس یا فجر یا لیل یا وتر و غیره سوگند نخوردند، و اگر جایز می بود آنها به این موارد سوگند می خوردند..
ولی خداوند متعال به هر چیزی که بخواهد قسم میخورد، و هدف از آن قسم خوردنها توسط خداوند اینست تا نعمتهای خویش را یادآوری کند، نعمتی مانند خورشید و شب و روز و کوهها و غیره که همه را برای انسانها آفرید و خداوند متعال با سوگند خوردن به این نعمتها قصد یادآوری کردن آنها را به ما دارد، بنابراین فقط خالق آنها (یعنی خداوند) می تواند به آن مخلوقات سوگند بخورد نه ما انسانها که خود مخلوق هستیم.
پس ما نیز نباید به آنها قسم یاد کنیم، زیرا آنها فقط مختص خداوند است که الله تعالی قصد دارد با سوگند خوردن به مخلوقاتش آن نعمتها را به ما یادآوری کند..
و اگر قسم خوردن به غیر خدا جایز می بود، قطعا پیامبر صلی الله علیه وسلم بجای آنکه ما را از آن نهی کند با استناد به آن آیاتی که خداوند در آنها به مخلوقاتش سوگند خورده حکم بر جواز سوگند به غیر خدا می داد، در حالیکه پیامبر صلی الله علیه وسلم چنین فرمودند:« أَلَا إِنَّ اللَّهَ عزّوجلّ یَنْهَاکُمْ أَنْ تَحْلِفُوا بِآبَائِکُمْ، فَمَنْ کَانَ حَالِفًا فَلْیَحْلِفْ بِاللَّهِ أَوْ لِیَصْمُتْ» بخاری (2679) – مسلم (1646) (هان! بدانیدکه الله تعالی شما را از سوگند به پدرانتان نهیمیکند لذا هر کسی که میخواهد سوگند یاد کند به نام الله سوگند یاد کند یا سکوت نماید.)
در روایتی دیگر عبداللهبنعمر رضی الله عنهما روایت میکند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «مَن کان حالفًا فلا یَحلِف إلّا بالله» (هرکس میخواهد سوگند یاد کند فقط به نام الله سوگند یادکند،) راوی میگوید: قریش به نام پدرانشان سوگند یاد میکردند. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: « لاتَحلِفُوا بآبائکم» ( به نام پدرانتان سوگند یاد نکنید.) بخاری (3836) مسلم (1646)
و روایت ابو هریره رضی الله عنه از پیامبر صلی الله علیه وسلم این موضوع را تأیید میکند که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود:« مَنْ حَلَفَ مِنْکُمْ فَقَالَ فِی حَلِفِهِ: بِاللَّاتِ وَالْعُزَّی فَلْیَقُلْ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَمَنْ قَالَ لأخیهِ تَعَالَ أُقَامِرْکَ فَلْیَتَصَدَّقْ» رواه مسلم و غیره،
(هرکس به لات و عزی سوگند یاد کند باید «لا اله الا الله» بگوید، و هرکس به دوستش بگوید: بیا قمار بازیکنیم، باید صدقه بدهد.) بخاری (4860) مسلم (1648).
پیامبر صلی الله علیه وسلم هرمسلمانی را که با لات و عزیسوگندیادکند دستور داده است لا اله الا الله بگوید (یعنی: تجدید ایمانکند). زیرا سوگند به غیر الله با کمال توحید منافات دارد و در این کار به وسیله سوگندکه مخصوص الله است به غیر الله تعظیم شده است.
آری! این فرموده های رسول خدا صلی الله علیه وسلم هستند که صراحتا سوگند به غیر خدا را نهی می کنند، آیا اگر سوگند به ماه و ستارگان و دیگر مخلوقات جایز می بود، پس چرا پیامبر صلی الله علیه وسلم ما را از سوگند به غیر خدا نهی می کنند؟! رسول خدا صلی الله علیه وسلم که آگاهترین انسانها به آیات قرآن و معانی آنها بود پس چرا با استناد به آن آیاتی که خداوند در آنها به مخلوقاتش سوگند یاد می کند حکم بر جواز سوگند به غیر خدا نمی دهد؟!
آیا العیاذبالله پیامبر صلی الله علیه وسلم در امر رسالت کوتاهی کرده اند!! یا آنکه معانی آن آیات را نمی دانست!
و چرا اصحاب بزرگوار ایشان به غیر خدا سوگند نخورده اند چنانکه ابن مسعود رضی الله عنه می گوید: « لأَنْ أَحْلِفَ بِاللَّهِ کَاذِبًا أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أنْ أَحْلِفَ بِغَیْرِهِ صَادِقاً» مصنف ابن ابی شیبة (12281). از این که از روی دروغ به خدا سوگند بخورم برایم پسندیده تر است از آنکه به غیر خدا از روی راست سوگند بخورم.
خلاصه اینکه اگر در قرآن کریم خداوند متعال به ماه و آفتاب و زمین و آسمان و سایر مخلوقات قسم میخورد، اشکالی نیست، زیرا خداوند متعال که پروردگار و خالق جهانیان است به مخلوقاتش قسم میخورد، ولی برای یک مخلوق جائز نیست که به مخلوق دیگری قسم بخورد، و فقط باید به خداوند متعال و یا به اسماء و صفات و کلام خداوند قسم بخورد، مثلا بگوید « والله » و یا « به کلام الله» و از این قبیل سوگندها..
حکمت قسم خوردن به عصر :
وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ داشتم.که منظور از قسم یادکردن خداوند(ج)به کدام عصر است.وچرا قسم یادکردن. منظور از عصر، زمان و روزگار است. «و خدای سبحان از آن روی به زمان و روزگار سوگند میخورد که روزگار محمل گذر شب و روز و پیاپی آمدن تاریکیها و نور و ظرف رخدادها و اموری در امر قوام یافتن زندگی و مصالح و منافع زندگان است که روزگار آنها را در بستر خود میپروراند و شکی نیست که این امور بر وجود صانع عزوجل و بریگانگی وی دلالت روشنی دارند. بنابراین، قسم خوردن خدای عزوجل بهروزگار، دلیل شرف و اهمیت آن است، از این جهت در حدیث شریف آمده است: «لاتسبو الدهر، فإن الله هو الدهر: روزگار را دشنام ندهید زیرا خدای عزوجل خود (آفریننده) روزگار است». صحیح مسلم (2247). اما به قول مقاتل: مراد از «عصر» نماز عصر است از این جهت بسیاری از علما «صلاه وسطی» را به نماز عصر تفسیر کردهاند. بنابراین وجه تفسیری، این سوگند اشاره به آن دارد که عمر باقی مانده دنیا نسبت به آنچه که از آن گذشته است، مانند وقت باقی مانده در میان نماز عصر و مغرب است پس بر انسان لازم است تا به تجارتی بیزیان مشغول شود زیرا وقت به آخر نزدیک شده و جبران مافات ممکن نیست. اما ابنکثیر معنی اول را ترجیح داده است». « تفسیر انوارالقرآن».
یادداشت ضروری: اینکه الله متعال به زمان سوگند می خورد، تنها خاص اوست و ما انسانها نباید جز به نام الله یا صفاتش به چیز دیگری قسم یاد کنیم. به فتوای مراجعه کنید.
صدق الله العظیم و صدق رسوله نبی الکریم
فهرست :
معلومات مؤجز
ترجمهٔ مؤجـز
محتوا و فضیلت سوره
وجه تسمیه سوره «شمس » به این نام
تفسیر سوره
داستان شتر حضرت صالح
دعوت به پرستش خداوند
قسم در قرآن
انواع قسم های قرآنی
تفاوت قسم الهی با قسم انسانها
قسمهاى یازده گانه و تهذیب نفس قسم های سوره شمس
آثار و اسرار نورآفتاب
سوگند به روح انسان
ســـعــادت چــیــــست ؟
انسان چګونه میتواند به سعادت حقیقی دست یا بد
سوگند خوردن به غیر آلله
حکمت قسم خوردن به عصر
منابع و مأخذ های عمده:
- تفسیر وبیان کلمات قرآن کریم (تالیف شیخ حسنین محمد مخلوف واسباب نزول علامه جلال الدین سیوطی ترجمه از عبد الکریم ارشد فاریابی
- تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤ ف مخلص هروی
-فیض الباری شرح صیح البخاری داکتر عبد الرحیم فیروز هروی
- تفسیر طبری - امام المفسرین
- تفسیر المیزان
- تفسیر پرتوی از قران
- تفسیر القرآن الکریم - ابن کثیر (متوفی سال 774 هـ)
- مفردات الفاظ القرآن،از راغب اصفانی
- جلوه های از اسرار قرآن حکمتیار
- تفسیر معارف القران مولف حضرت علامه مفتی محمد شفیع عثمانی دیوبندی مترجم مولانا محمد یوسف حسین پور
- تفسیر فی ظلال القرآن، سید قطب (متوفی سال 1387 هـ)
- تفسير نور تألیف دکتر مصطفی خرّم دل
- تفسیر کابلی (تالیف :شیخ محمود الحسن دیوبندی مترجم : هیاتی از علمای افغانستان )
- صحیح مسلم
- صحیح البخاری
برای مشاهده دیگر تفاسیر بر روی سوره های زیر کلیک کنید.
بخش نظرات براي پاسخ به سوالات و يا اظهار نظرات و حمايت هاي شما در مورد مطلب جاري است.
پس به همين دليل ازتون ممنون ميشيم که سوالات غيرمرتبط با اين مطلب را در انجمن هاي سايت مطرح کنيد . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .