
تفسيراحمد سوره مسد
تتبع و نگارش : الحاج امين الدين «سعيدي – سعيد افغاني»
مهتمم و ديزاين: الحاج سليم عابد «پيمان»
سوره مسد (اللهب)
اين سوره در « مكه » نازل شده و داراى پنج آيه است
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ ﴿١﴾ مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا کَسَبَ ﴿٢﴾ سَیَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ ﴿٣﴾ وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ ﴿٤﴾ فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ ﴿٥﴾
برای دانلود نسخه pdf اینجا کلیک کنید.
معلومات مؤجز:
(سورهٔ مسد ) مکی، داری (1) رکوع ، (5) پنج آیت ، (24 ) بیست وچهار کلمه ، (81) هشتاد ویک حرف ، و(34 ) سی وچهار نقطه است.
وجه تسمیه :
این سوره بدان سبب « مسد» نام گرفت كه خداوند جلّ جلاله در آخرآن میفرماید:
« فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ » . همچنین این سوره « تبت» نیز نامیده میشود زیرا خداوند جلّ جلاله درمطلع آن میفرماید:« تَبَّتْ یدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ » چنان كه به همین مناسبت ، این سوره (ابولهب) یا سورهٔ ٔ (اللهب) نیز نامیده شده است.
توضیح ضروری:
نام اصلی ابو لهب « عبد العزی » است، و او از فرزندان عبد المطلب بوده، در اثر سرخ رنگ بودنش به کنیت ابو لهب شهرت یافت، قرآن عظیم الشان بدین خاطر نام اصلی اورا ذکر نکرد، که این نام مشرکانه بود. در کنیت ابولهب مناسبتی به لهب جهنم داشت ، ابولهب از سر سخترین دشمنان اسلام واز شدید ترین دشمانان رسول الله صلی الله علیه وسلم بود که به آنحضرت اذیت وازار می رساند. هر گاه آنحضرت محمد صلی الله علیه وسلم مردم را به ایمان دعوت می داد، ابولهب آنحضرت صلی الله علیه وسلم را تکذیب می کرد .(ابن کثیر )
همچنان مورخین در مورد ابولهب می نویسند که : ابولهب کُنیهی کسی است که اسم اصلیش «عبدالعُزّی» است.
«عبد العزی» یعنی بندهی عُزّی. و عُزّی نام بت بزرگ قریش بوده است. قریش دارای سه بت مشهوری بودند : لات و مَناف و عُزّی؛ درست مثل ربّ و الله و مَلِک، آنها هم سه بت بزرگ خود را به این سه اسم مینامیدند.
عبدالعزّی یکی از جمله کاکاهای پیامبر صلی الله علیه وسلم بود ، پیامبر اسلام سه کاکا داشت :عباس، ابوطالب و یکی هم همین عبدالعزّی. ناگفته نباید گذاشت که : او نه تنها کاکای پیامبرصلی الله علیه وسلم بود ، بلکه خسر دودختر پیامبر صلی الله علیه وسلم هریک رقیه و امکلثوم نیز بشمار می رفت .
ابو لهب که هم کاکا وهم از جمله فامیل پیامبرصلی الله علیه وسلم بشمار می رفت ،در دشمنی با او هیچ حد و مرزی را نمیشناخت.
برخی از مفسرین در لقب گزاری «ابولهب» می نویسند : «لَهَب» یعنی شعلهی آتش. اگرچه برخی مفسرین گفتهاند که چون سرخ روی بوده این اسم را روی او گذاشتند؛ ولی بعضی دیگر گفتهاند که چون آدم خیلی آتشپارهای بوده و خیلی شیطنت داشته و بسیار آتشافروزی میکرده است، بنآ این اسم را برایش انتخاب نمودند .
مهمترین پیام در این سورهٔ:
مهمترین پیام این سوره را میتوان اینگونه بیان کرد که مال، مقام و نسبت خانوادگی با پیامبران، نمیتواند مانعی در مقابل خشم خداوند باشد. مانند ابولهب؛ طوریکه او یکی از سران قریش، کاکای پیامبر و صاحب مال و ثروت بود. اما هیچـکدام از اینها برای او کارساز نبود و هیچ قربی در پیشگاه خداوند برایش ایجاد نکرد؛ و این است وعده الهی: «گرامىترین شما نزد خداوند با تقوی ترین شما است».
موضوع سورهٔ مسد :
موضوع اصلی این سوره درباره عاقبت و جزای ابو لهب و خانمش ام جمیل که از سرخت ترین دشمنان اسلام بودند و هلاک شدن آنان صحبت بعمل اورده ، زیرا ابو لهب کسی بود که همه کار وبار خویش را رها کرده بود ویک راست مسؤلیت گرفته بود که: کارزار دعوت رسول الله صلی الله علیه و سلم را برهم زند وبا تمام توان مانع از ایمان آوردن مردم می گردید. بدین ترتیب الله عزوجل در این سوره او را به آتش سوزناکی در آخرت وعده می دهد که در آن خواهد سوخت. و این عذاب جزای همسرش نیز خواهد بود زیرا او نیز در این دشمنی و اذیت و آزارها شریک بود.
ترجمهٔ مختصر:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام الله بخشنده مهربان
«تَبَّتْ یدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ« (1)« شکسته باد دو دستان ابولهب و (ابولهب) ومرگ بر او ».
«مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ » (2) « دارائی و آنچه را به دست آورده است سودی بدو نمیرساند».
«سَیصْلَى نَاراً ذَاتَ لَهَبٍ » (3) « زودا که وارد آتشی شعله ور شود ».
«وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ » (4)«و زنش (نیز به دوزخ درمیآید. نکوهش میکنم) آن هیزمکش را».
«فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ »(5)«در گردن او ریسمانی از لیف خرماست».
آشنایی با سوره:
ایـن سـوره كـه تـقـریباً در اوائل دعوت آشكار پیامبر صلی الله علیه وسلم نازل شده تنهاسوره اى است كه در آن حـمـلـه شدیدى با ذكرنام نسبت به یكى از دشمنان اسلام وپیامبر صلی الله علیه وسلم در آن عصر و زمان ( یـعـنـى ابـولـهـب) شـده است.
طوریکه در فوق یاد اور شدیم :ابو لهب عداوت خاصى نسبت به پیا مبر صلی الله علیه وسلم داشت، او و همسرش از هیچ گونه كارشكنى و بدزبانى مضایقه نداشتند.
قرآن عظیم الشان با صـراحـت مـى فرید: هردو اهل دوزخند و این معنى به واقعیت پیوست، سرانجام هر دو بى ایمان از دنیا رفتند و این یك پیشگوئى صریح قرآن است.
فضیلت سوره:
درمورد فضیلت سوره، در حدیثی از پیامبر صلی الله علیه وسلم آمده است که فرمود:
«كسى كه این سوره راتلاوت كند من امـیـدوارم خـداوند او و ابولهب را در خانه واحدى جمع نكند» یعنى او اهل بهشت خواهد بود در حالى كه ابولهب اهل دوزخ است.
نـاگـفته پیداست این فضیلت از آن كسى است كه با خواندن این سوره خط خود را از خط ابولهب جدا كند، نه كسانى كه با زبان مى خوانند ولى ابولهب وار عمل مى كنند.
شـأن نـزول سـوره:
از « ابن عباس » نقل شده هنگامى كه آیه » وانذر عشیرتك الا قربین » نـازل شـد وپیامبر صلی الله علیه وسلم ماموریت یافت فامیل نزدیك واقارب خود را انذار كندو به اسلام دعوت نماید (دعوت خود را علنى سازد).
پیامبر صلی الله علیه وسلم بر فراز كوه صفا آمد و فریاد زد: « یا صباحاه » ! (این جمله را عرب زمانى مى گفت كه موردهجوم غافلگیرانه دشمن قرار مى گرفت , براى این كه همه را باخبر سـازنـد و بـه مـقابله برخیزند) هنگامى كه مردم مكه این صدا را شنیدند گفتند: كیست كه فریاد مى كشد؟.
گفته شد: «محمد» است ، تعدادی از مردم به به دور وپیش آن حضرت جمع شدند.
فـرمـود: بـه مـن بگوئید؛ اگر به شما خبر دهم كه سواران دشمن از كنار این كوه به شما حمله ور مى شوند, آیا مرا تصدیق خواهید كرد؟
در جواب فرمودند : ما هرگز از تو دروغى نشنیده ایم.
فرمود: « انى نذیر لكم بین یدى عذاب شدید؛ من شما را در برابر عذاب شدید الهى انذار مى كنم » (شما را به توحید و ترك بتها دعوت مى نمایم ).
هنگامى كه ابولهب این سخن را شنید گفت :« زیان و مرگ بر تو باد! آیا تو فقط براى همین سخن ما را جمع كردى »؟!
در این هنگام بود كه این سوره نازل شد.
﴿تَبَّتۡ یَدَآ أَبِی لَهَبٖ وَتَبَّ﴾: یعنی نابود باد دستهای ابولهب. (منظور نابودی خود ابولهب است) در صحیح بخاری و مسلم از سعید بن جبیر رضی الله عنها روایت شده که ابن عباس رضی الله عنهما فرمود: ( صَعِدَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و سلم الصَّفَا ذَاتَ یَوْمٍ، فَقَالَ: یَا صَبَاحَاهْ. فَاجْتَمَعَتْ إِلَیْهِ قُرَیْشٌ، قَالُوا: مَا لَکَ؟ قَالَ: أَرَأَیْتُمْ لَوْ أَخْبَرْتُکُمْ أَنَّ الْعَدُوَّ یُصَبِّحُکُمْ أَوْ یُمَسِّیکُمْ، أَمَا کُنْتُمْ تُصَدِّقُونِی؟ قَالُوا: بَلَی،قَالَ: فَإِنِّی نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ فَقَالَ أَبُو لَهَبٍ: تَبًّا لَکَ! أَلِهَذَا جَمَعْتَنَا؟ فَأَنْزَلَ اللَّهُ ﴿تَبَّتۡ یَدَآ أَبِی لَهَبٖ وَتَبَّ﴾.
بعضى در اینجا افزوده اند: هنگامى كه همسر ابولهب (ام جمیل ) باخبرشد كه این سوره درباره او و هـمـسرش نازل شده ، به سراغ پیامبر صلی الله علیه وسلم آمد در حالى كه آن حضرت را نمى دید، سنگى در دسـت داشـت و گـفت : من شنیده ام « محمد » مرا هجو كرده ، به خدا سوگند اگر او را بیابم با همین سنگ بر دهانش مى زنم ! من خودم نیز شاعرم ! سپس به اصطلاح اشعارى در مذمت پیغمبر و اسلام بیان كرد.
خـطـر ابولهب و همسرش براى اسلام و عداوت آنها منحصر به این نبود، و اگرمى بینیم قرآن لبه تـیز حمله را متوجه آنها كرده و با صراحت از آنها نكوهش مى كنددلائلى بیش از این دارد كه بعدا به آن اشاره خواهد شد.
درسها و عبرتهای سورهٔ مسد:
1ـ در این سوره الله تعالی حکمش بر ابولهب که همان به هلاکت رسیدن و باطل شدن
حیله اش است را بیان می کند.
2ـ بنده ای که از الله تعالی اطاعت نمی کند در هنگام نازل شدن عذاب مال و فرزندانشان هیچ سودی برایش نخواهد رساند.
3ـ این سوره دلیل بر حرام بودن اذیت کردن مؤمنان است.
4ـ با داشتن شرک و کفر خویشاوندی هیچ فایده ای ندارد؛ همان طور که ابو لهب کاکای رسول الله صلی الله علیه و سلم بود اما جایش در آتش شعله ور و سوزان است.
5ـ در این سوره نشانه ای ازنشانه های حیرت آور پروردگار نهفته است و آن این است که الله تعالی این سوره را هنگامی نازل کرد که ابو لهب و همسرش زنده بودند و هنوز نابود نشده بودند و آنها را از عذاب سخت و دردناکی که در انتظارشان است آگاه ساخت. اما با این وجود آنان ایمان نیاوردند. پس همان گونه که الله خبر داده بود؛ اتفاق افتاد زیرا تنها اوست که از غیب آگاهی دارد .
تفسیر سوره:
« تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ» (1)یعنی دو دست ابو لهب هلاک و نابود گردید؛ مقصود عملش است. یعنی عملش نابود شد.
علمای بلاغت میگویند: در یدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ مجاز مرسل بهكار گرفته شده؛ یعنی جزء اطلاق گردیده اما از آن كل مورد نظر میباشد لذا معنی این است: هلاك باد خود ابولهب با تمام وجود خویش. این جمله نفرینی است علیه وی.
مفسیرین می نویسند که :«و هلاك شد» این جمله، خبری است از بارگاه خدای سبحان بعد از نفرین علیه وی. گفتنی است كه تعبیر از هلاكت ابولهب به صیغه ماضی، مفید حتمی بودن وقوع هلاكت و زیانكاری وی میباشد و چنان هم شد زیرا ابولهب دنیا و آخرت را باخت.
با توجه به شرارت ها ، ماجراجوی ها ، فتنه انگیزی های ابو لهب ونقش او در تحریک احساسات مردم علیه پیامبر صلی الله علیه وسلم است که این سوره در باره او وزنش نازل گردید ، تقبیح عملگرد شنیع آن طی سوره مستقل نشان می دهد که آنها بدترین وزشت ترین نقش را در مخالفت با پیامبر صلی الله علیه وسلم بازی کرده اند .
تَبَّتْ یعنی بریده باید. يَدَا، و درواقع «یدانِ»، یعنی دو دست؛ دو دست ابولهب. وَتَبَّ و بریده شد و بریده باد. منظور از «یَد» چیست؟ منظور « ید» تنها همین انگشتان همین دست و انگشتان است، درحالیکه در قرآن «یَد» به معانی دیگری هم آمده است؛ مثلاً میگوید« يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ» (سوره فتح : 10) دست خدا بالاي دستهاست. يعني چه؟ برای خدا که نمیتوان دست قایل شد. يا در جاي ديگر میگوید:« بِيَدِكَ الْخَيْرُ » ( سوره آلعمران آیه 26 ) ما هم وقتی تعبیر میکنیم كه مثلاً خدايا خير و نیکی به دست تو است، يعني در قدرت تو است. پس، يَد در اینجا به معناي قدرت است. يا قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللّهِ (آلعمران : ۷۳ ) فضل به دست خداست. يا بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ ( مؤمنون ۸۸ ) سر رشته و فرمانروایی هر چیز به دست خداست. یا به آن که از آیات پروردگارش روی گردانده است میگوید: مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ (سوره كهف ۵۷ ) همان است که با دو دستش از پیش فرستاده است، یعنی پیش از آنکه در آخرت نزد خدا حاضر شود، درحالیکه ما خیلی کارهامان با فکر و زبانمان است، نه با دستمان. پس «ید» در این موارد مجاز است. یا یک جا میگوید که « بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ» (بقره 237 ) یعنی کسی که اختيار زناشويي به دست اوست. مثلاً دختر و پسر یا خودشان ازدواج میكنند يا بهواسطهی كسي كه عقد و نكاح آنها بهدست اوست.
در این سوره هم منظور از «دست»، دست مادی ابولهب نیست؛ بلکه دست در اینجا بهصورت مجاز به کار رفته و نماد قدرت و نیروست؛ یعنی آن نیروی شرک، نیروی مخالفت، نیروی دشمنی، که مقابله میکند با پیامبر و میخواهد اسلام را نابود کند، آن نیروی منفی که در برابر نهضت و انقلاب اسلام صفآرایی کرده است، این نیرو بریده باد، مقطوع باد. و این در حقیقت شعار است، وگرنه خدا که شعار نمیدهد. روشن است که اگر خدا بخواهد یقیناً چنین خواهد شد. اگر او اراده کند، کافران و دشمنان اسلام مقطوع خواهند گشت و لازم نیست خدا آنها را نفرین کند. این ما انسانها هستیم که شعار میدهیم و شعار انسانها تمايلات قلبيشان را نشان ميدهد. مرگ بر فلان، زندهباد فلان، اينها نشان دهندهی خواستههاي يك ملت است؛ ولی خدا كه ضرورت ندارد شعار بدهد. اگر خدا ميخواست، جان ابولهب را ميگرفت و دیگر لازم نبود دستش را ببرد یا نفرینش کند.
درهرحال، این پیام الهی است که فکر و عمل ابولهبهای زمانه به نتیجه نخواهد رسید. بریده باد دست خیانتکاران؛ بریده باد نیروی متجاوزان و ظالمان. این درواقع خواست و ارادۀ الهی است. قانونی است که در جهان نافذ و ساری است.
سیرت نویسان می نویسند : که ابو لهب در همسایگی پیامبر صلی الله علیه وسلم زندگی می کرد ، وهمواره اورا آزار واذیت می داد ، در اثنا ئیکه پیامبر صلی الله علیه وسلم در موسم حج نزد کاروانی میرفت وآنانرا بسوی خدا دعوت می کرد ، ابو لهب به عقبش نزد کاروان می رفت ومی گفت : حرف های اورا باور مکنید ، او از دین آبا واجداد خود بغاوت کرده ، درغگو است ، در پی آن است که شما را از معبود اصلی تان ، لات وعزی بازدار وگمره کند.
«مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ »(2)او به اتکای چه چیزی با پیامبر دشمنی و کینتوزی میکرد؟ به اتکای اینکه انسان ثروتمندی است؛ او به تناسب زمانهی خودش میلیونر بود. اما با همه مال و ثروت و موقعیت اجتماعیاش، و به تعبیر قرآن مکتسباتش، بالاخره به کجا رسید و چه کرد؟ نه داراییاش و نه موقعیتش در جامعه نتیجهای نداد و او را بینیاز نکرد.
انسان ها فکر میکنند که اگر ثروتمند و قدرتمند باشند و پست و مقامی داشته باشند، اینها حمایتشان خواهد کرد. خیال میکنند به اتکای مال و موقعیت، هر کاری دلشان بخواهد میتوانند بکنند. به آنهاست که میفرماید اینها هیچ کدام شما را بینیاز نخواهد کرد و به دردتان نخواهد خورد و مشکلی را از شما حل نخواهد کرد.
ابن زید (رض) روایت می کند که روزی ابو لهب از پیامبر صلی الله علیه وسلم پرسید : اگر دینت را قبول کنم چه امتیازی را بدست خواهم اورد ؟ پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: همان چیزیکه سایر مؤمنان به آن نایل می شوند . ابو لهب گفت : گویا هیچ امتیازی نسبت به دیگران نخواهم داشت ؟!
پیامبر اسلام فرمود چه چیزی بیش از آن خواستار ؟!ابو لهب خشمگین شد وگفت : « تبا لهذا الدین تبا» آن اکون وهولا ء سوائ » : خاک بر سر این دین ، نابود باد دینی که من واینها را برابر می خواند .
« وَمَا کَسَبَ» تمام دارایی های وی چه مال و چه فرزند.
حضرت ابن عباس فرموده است : هنگامی که رسول الله صلی الله علیه وسلم قوم خود رااز عذاب خدا ترسانید ، ابو لهب گفت هر آن چه این برادرزاده ی من می گوید اگر بر حق باشند ، من مال وفرزندان زیادی دارم آنها را صرف نموده خودم را نجات می دهم ، براین گفته او آیه « مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ» نازل گردید ، یعنی وقتی که او به عذاب الهی گرفتار گردید ، نه مال او به درد او خورد ونه فرزندان او دردی را دوا کردند ، این وضع دنیوی اوست ، ونسبت به آخرت می فرماید .
«سَیصْلَى نَاراً ذَاتَ لَهَبٍ » (3) یعنی: به زودی ابولهب در آتشی سخت شعلهور و برافروخته كه پوستش را میسوزاند، عذاب میشود كه آن آتش، آتش جهنم است.در آتشي ذَاتَ لَهَبٍ؛ آتشی که دارای شعله و زبانه است. درواقع هیمهای است از آتش. اسمش «ابولهب» است و سرنوشتش هم «ذات لهب». با هم تناسب دارند. در آتشافروز بودی، سرنوشتت هم آتشی است که خودت به پا کردهای. هر کس هر چه را گشت کند ، همان را درو میکند. کسی که در زندگی آتش به زندگی مردم زده، با ظلم و ستمش، و با شکنجههایی که کرده و مفاسدی که در دنیا مرتکب شده و آتش به جان و مال مردم زده، طبیعتاً سرنوشتش جز این نخواهد بود.
«وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ» (4)«و زنش» نیز به آن آتش در میآید، همان كه «هیزمكش است»«حمّال» يعني كسيكه باری را حمل ميكند.
«وَامْرَأَتُهُ» همسرش: ام جمیل.«حَمَّالَةَ الْحَطَبِ» یعنی خار و خاشاک را حمل می کرد سپس آنها را برای اذیت کردن رسول الله صلی الله علیه و سلم در راه ایشان قرار می داد.
زن ابولهب، امجمیل دختر حرب خواهر ابوسفیان بود كه خارها و سرگینها را برگرفته و آنها را شبانه بر راه رسول الله صلّی الله علیه و سلّم میافگند. یا مراد این است كه زن ابولهب با برداشتن گناهان سنگینی كه به سبب دشمنی با رسول الله صلّی الله علیه و سلّم و واداشتن شوهرش بر آزار ایشان بر دوش گرفته است، هیزم جهنم را بر میدارد. یا این تعبیر، كنایه از سخنچینی اوست كه برافروزنده خصومت و دشمنی در میان مردم است.
اصطلاح معروفی داریم : بعضيها به آتش فتنه دامن میزنند و بعضيها هم هيزمش را ميآورند و سوختش را فراهم میکنند. ام جمیل ، از روي حسادت که در بين بنياميه و بنيهاشم وجود داشت، شوهرش را در دشمني با پيامبر صلی الله علیه وسلم تحریک میکرد. پس، شوهر آتشافروز است و آتش دشمنی را دامن میزند و شعلهی آن را تیزتر و تندتر میکند، و زن او هم آتش بیار معرکه است.
«فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ » (5)«بر گردنش طنابی از لیف خرماست» مسد: لیفی است كه از آن ریسمان بافته میشود. نقل است كه زن ابولهب گردنبند فاخری از جواهر داشت و گفت: سوگند به لات و عزی كه آن را در دشمنی محمد صلّی الله علیه وسلّم به مصرف می رسانم ! لذا آن گردنبندش در روز قیامت ریسمانی برتافته از زنجیرهای آتش میشود. ملاحظه میكنیم كه خدای سبحان عذابش در آخرت را به همان هیأت و حالتی كه در دنیا داشت، تصویر میكند زیرا عذاب آخرت از جنس عمل مجرم و هماهنگ با جرم وی است. نقل است كه بعد از نزول این سوره امجمیل زن ابولهب سنگی را در دست گرفته نزد ابوبكرصدیق رضی الله عنه در مسجدالحرام رفت و در آن حال ابوبكر رضی الله عنه در معیت رسول الله صلّی الله علیه و سلّم بود. پس به ابوبكر رضی الله عنه گفت: به من خبر رسیده است كه رفیقت مرا هجو نموده است، اینك آمدهام كه با او چنین و چنان كنم! اما خداوند متعال دیدگان وی را از دیدن رسول الله صلّی الله علیه و و سلّم كور ساخت و هر چه به این سو و آن سو نگریست، ایشان را ندید. ابوبكر رضی الله عنه از وی پرسید: آیا كسی را همراه من میبینی؟ ام جمیل گفت: آیا مرا مسخره می كنی؟ من جز تو هیچ كس دیگر را همراهت نمیبینم!
علما گفتهاند: این سوره معجزهای آشكار و دلیلی روشن بر نبوت آن حضرت صلّی الله علیه وسلم است زیرا خداوند جلّ جلاله با نزول: سَیصْلَى نَاراً ذَاتَ لَهَبٍ ... قاطعانه خبر داد كه ابولهب و زنش ایمان نمیآورند و سرنوشت آنها در دنیا و آخرت باشقاوت گره خورده است پس بر طبق این خبر، هیچیك از این دو نفر نه در ظاهر و نه در باطن، نه آشكار و نه در خفا ایمان نیاوردند.
«جيد» هم سر سينه زنان را ميگويند كه جاي آرايش و از جمله گردنبند انداختن است؛ جاي زیب و زیور انداختن زنان را نیز می گویند . پس منظور گردن نیست، چون گردن را «عُنُق» میگویند یا «رَقَبه». بعضیها گفتهاند مراد این است که در قیامت ریسمان در گردنش میآویزند. این زن، برعکس طبیعت زنانه، طبیعت خشن در وجودش غلبه دارد و به جای عواطف و احساسات رقیق و لطیف، حالت خشن و دشمنانه در او وجود دارد. به اصطلاح، «جید»، که در وجود او باید جای تزیین و زینت باشد، که در واقع همان مِهر و عاطفهی زنانه است، به جای آن، احساسات خشن و آتشین و شرار نفرت و کینه در آن است.
آیا واقعآ دست های ابو لهب بریده شد:
در آیه اول این سوره آمده است :« تَبَّتْ یدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ » « شکسته باد دو دستان ابولهب و (ابولهب) ومرگ بر او ».منظور آیه متبرکه چیست آیا دستان اش واقعآ بریده است ویا خیر ؟
امام بخاری با عده ای از محدثین از ابن حضرت عباس رضی الله عنه روایت کرده اند که گفت: « لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ: « وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ» وَرَهْطَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ، خَرَجَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حَتَّی صَعِدَ الصَّفَا، فَهَتَفَ: «یَا صَبَاحَاهْ» ، فَقَالُوا: مَنْ هَذَا الَّذِی یَهْتِفُ؟ قَالُوا: مُحَمَّدٌ، فَاجْتَمَعُوا إِلَیْهِ، فَقَالَ: «یَا بَنِی فُلَانٍ، یَا بَنِی فُلَانٍ، یَا بَنِی فُلَانٍ، یَا بَنِی عَبْدِ مَنَافٍ، یَا بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ» ، فَاجْتَمَعُوا إِلَیْهِ، فَقَالَ: «أَرَأَیْتَکُمْ لَوْ أَخْبَرْتُکُمْ أَنَّ خَیْلًا تَخْرُجُ بِسَفْحِ هَذَا الْجَبَلِ، أَکُنْتُمْ مُصَدِّقِیَّ؟» قَالُوا: مَا جَرَّبْنَا عَلَیْکَ کَذِبًا، قَالَ: «فَإِنِّی نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ» ، قَالَ: فَقَالَ أَبُو لَهَبٍ: تَبًّا لَکَ أَمَا جَمَعْتَنَا إِلَّا لِهَذَا، ثُمَّ قَامَ فَنَزَلَتْ هَذِهِ السُّورَةُ تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَقَدْ تَبَّ». ( بخاری 4971، مسلم 208، بیهقی در «دلائل» 2 / 181 و 182 و بغوی در «تفسیر» 3 / 400 و 401. )
یعنی: زمانیکه این آیه مبارکه ( 214 شوره شعراء ) « وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ» (ای پیامبر! بستگان نزدیکت را هشدار ده) ، نازل شد؛ رسول الله صلی الله علیه وسلم از خانه خود بیرون رفت و به کوه صفا بالا رفتند سپس به فریاد بلند چنین ندا در دادند:
یا صباحاه! (عرب زمانی این جمله را میگفت که دشمن به شکل غافلگیرانه بر او تهاجم میکرد، تا این که همه باخبر شوند و دست به مقابله بزنند) چون قریش این ندا را شنیدند، از یکدیگر پرسیدند که این صدا وفریادگر کیست؟ پاسخ داده شد که: محمد است. پس ندا را اجابت گفتند و پیرامون ایشان گرد آمدند. آنگاه رسولاکرم صلی الله علیه وسلم خطاب به آنان فرمودند: هان ای بنیفلان! هان ای بنیفلان! هان ای بنیفلان! هان ای بنیعبدمناف! هان ای بنیعبدالمطلب! (و بهاین ترتیب، اقوام مختلفی ازقبیله قریش را یکییکی نام بردند) پس همه آنان سراپا گوش گردیدند تا بشنوند که محمد صلی الله علیه وسلم چه سخنی به این پایه از اهمیت دارد که فریادکنان همه را برای آن فراخوانده است.
سپس خطاب به آنان فرمودند: آیا اگر به شما خبر بدهم که سپاهی از سواران از کناره این کوه بیرون میآیند و بر شما میتازند، آیا مرا تصدیق خواهید کرد؟ همه یکصدا گفتند: ما تاکنون از تو دروغی را تجربه نکردهایم (بلکه تو را به راستگویی میشناسیم).
فرمودند: پس اینک من پیش ازپیش ازعذابی سختی که شما درآن می افتید اگاه و هشدار میدهم. در این اثنا ابولهب گفت: هلاکت باد بر تو! آیا برای این کار ما را گردآوردهای؟! به گفتن همین کلام محل را ترک کرد و رفت. همان بود که:پروردگاربا عظمت سوره مسد را نازل فرمود : « تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ * مَا أَغْنَی عَنْهُ مَالُهُ وَمَا کَسَبَ ...».
ابو لهب جهنمی است :
در این شک وجود ندارد که کفار و مشرکین وارد دوزخ میشوند، اینک قرآن کریم و رسول الله صلی الله علیه وسلم راجع به دوزخی بودن بعضی افراد مشخص به ما خبر دادهاند که از جمله آنها فرعون زمان حضرت موسی علیه السلام است:
پروردگار با عظمت در (سوره هود آیه :98 ) می فرماید : « یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ» (فرعون در روز قیامت در پیشاپیش قوم خود بوده (و ایشان را به سوی آتش دوزخ رهبری خواهد کرد، همان گونه که در دنیا آنان را به سوی کفر وگمراهی رهبری میکرد) و ایشان را به آتش دوزخ میاندازد. چه بد جایگاهی که بدان وارد میشوند! ).
و از جملهی آنان همسر نوح و همسر لوط هستند.« ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ کَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَاِمْرَأَةَ لُوطٍ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیْئًا وَقِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ»(سوره التحریم: 10) (خداوند از میان کافران، زن نوح و زن لوط را مثل زده است. آنان در حباله نکاح دو تن از بندگان خوب ما بودند و (با ساخت و پاخت با قوم خود، و گزارش اسرار و اخبار بدیشان) به آن دو خیانت کردند و آن دو نتوانستند در پیشگاه الهی کمترین کاری برای ایشان بکنند و (آنان را از عذاب خانمانسوز دنیوی، و سخت کمرشکن اخروی نجات دهند. به هنگام مرگ توسّط فرشتگان بدیشان) گفته شد: به دوزخ درآئید همراه با همه کسانی که بدان در میآیند.)
ویکی دیگر از جمله کسانیکه اهل دوزخ هستند، ابو لهب و همسرش میباشند.طوریکه تفصیل ان در سوره (المسد 1-5 ) آمده است .
همچنان یکی دپگر از جمله این افراد عمرو بن عامر خزاعی است. رسولالله صلی الله علیه وسلم او را در حالتی دید که رودههایش را در دوزخ میکشند. ( روایت این حدیث صحیح است . وبخاری و مسلم آن را تخریج کرده اند.)
از جمله این افراد قاتل عمار بن یاسر است. در معجم طبرانی با سند صحیح از عمرو بن عاص و از فرزندش روایت شده که رسولالله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «قاتل عمار و سالبه فی النار»(صحیح الجامع (4/110) شماره 4170 . )
قیامت وموضوع سؤال وجواب ازآنها :
در مورد اینکه آیا در روز قیامت از کفار هم سؤال وجواب بعمل می آید ویا خیر، علماء نظریات مختلفی ومتفاوتی دارند :
شیخ الاسلام ابن تمیه رحمه الله میفرماید: متأخرین از پیروان امام احمد رحمه الله و... در این مساله اختلاف نظر دارند، آنهایی که معتقد به محاسبه کفار نیستند عبارتند از: ابوبکر عبدالعزیز، ابوالحسن تمیمی، قاضی ابویعلی و غیره و گروه دوم که معتقد به محاسبه کفار هستند عبارتند از: ابو حفص برمکی، ابوسلیمان دمشقی و ابوطالب. مجموع فتاوی شیخ الاسلام (4/305).
اما حرف حق همین است که کفار مورد محاسبه قرار خواهند گرفت و اعمال آنها وزن خواهد شد، آیات ذیل شاهد و گواه صحت این مدعا میباشد.
پروردگار با عظمت در».(سوره القصص: 62 ) میفرماید: « وَیَوْمَ یُنَادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکَائِیَ الَّذِینَ کُنتُمْ تَزْعُمُونَ». (روزی (را خاطر نشان ساز که) خدا ایشان را فریاد میدارد و میگوید: شریکی که برای من گمان میبردید کجایند؟! (ای مشرکان! حالا که حجابها و پردهها کنار رفتهاند و هنگامه حساب و کتاب و گرفتاری و درماندگی است، بگوئید بتها و خداگونههای انس و جنّی که میپنداشتید و میپرستیدید بیایند و شما را از عقاب و عذاب آفریدگار برهانند).
« وَیَوْمَ یُنَادِیهِمْ فَیَقُولُ مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ».( سوره القصص: 65 )(خاطرنشان ساز) روزی را که خداوند مشرکان را فریاد میدارد و میگوید: به پیغمبران چه پاسخی دادید؟).
« فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ * فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رَّاضِیَةٍ * وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ * فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ * وَمَا أَدْرَاکَ مَا هِیَهْ * نَارٌ حَامِیَةٌ» ( سوره القارعة: 6 – 11)(کسی که ترازوی (حسنات و نیکیهای) او سنگین باشد. او در زندگی رضایت بخشی بسر میبرد. و امّا کسی که ترازوی (حسنات و نیکیهای) او سبک شود. مادرِ (مهربان) او، پرتگاه (ژرف دوزخ) است (و برای در آغوش کشیدن او، دهان خود را به سویش باز کرده است). تو چه میدانی، پرتگاه دوزخ چیست و چگونه است؟! آتش بزرگ بسیار گرم و سوزانی است).
« وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُوْلَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خَالِدُونَ * تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ * أَلَمْ تَکُنْ آیَاتِی تُتْلَی عَلَیْکُمْ فَکُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ»(سوره المؤمنون: 103 – 105)(و کسانی که سنجیدههای (اعمال و اقوال دنیوی) ایشان، سبک و بیارزش باشد، اینان (عمر خود را باخته و) خویشتن را زیانمند نمودهاند و در دوزخ جاودانه خواهند ماند. شعلههای آتش دوزخ صورتهای ایشان را فرا میگیرد، و آنان در میان آن، چهره در هم کشیده (و پریشان و نالان) بسر میبرند. (خداوند خطاب بدیشان میگوید:) مگر آیات من بر شما خوانده نمیشد و شما آنها را دروغ مینامیدید؟!).
اما در مورد اینکه چرا کفار مورد محاسبه وسؤال قرار می گیرند حال آنکه اعمال آنها به هدر رفته و باطلند؟ در پاسخ به این سؤال جوابهای متعددی بشرح زیر داده شده است:
1ـ اقامه حجت بر آنها و اظهار عدل الهی در خصوص آنان، خداوند بیش از هرکسی عذر را می پذیرد. او عادل مطلق است، روی این حساب کفار را مورد سؤال و محاسبه قرار خواهد داد و آنان را نسبت به اسناد و مدارکی که حاوی اعمال آنها هستند، آگاه می سازد و میزان را مطابق با بزرگی گناهان و بدی اعمال آنها ظاهر می سازد. « وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَی بِنَا حَاسِبِینَ».( سوره الأنبیاء: 47) (و ما ترازوی عدل و داد را در روز قیامت خواهیم نهاد، و اصلاً به هیچ کسی کمترین ستمی نمیشود، و اگر به اندازه دانه خردلی (کار نیک یا بدی انجام گرفته) باشد، آن را حاضر و آماده میسازیم (و سزا و جزای آن را میدهیم) و بسنده خواهد بود که ما حسابرس و حسابگر (اعمال و اقوال شما انسانها) باشیم).
« وَوُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَیَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلَا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلَا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا».
( سوره الکهف: 49 )(و کتاب (اعمال هر کسی، در دستش) نهاده میشود (و مؤمنان از دیدن آنچه در آن است شادان و خندان میگردند) و گناهکاران (کفر پیشه) را میبینی که از دیدن آنچه در آن است، ترسان و لرزان میشوند و میگویند: ای وای بر ما! این چه کتابی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی را رها نکرده است و همه را برشمرده است و (به ثبت و ضبط آن مبادرت ورزیده است. و بدین وسیله) آنچه را که کردهاند حاضر و آماده میبینند. و پروردگار تو به کسی ظلم نمیکند. (چرا که پاداش یا کیفر، محصول اعمال خود مردمان است)).
امام قرطبی می گوید: خداوند در دنیا و آخرت مخلوق را بمنظور اتمام حجت و اظهار حکمت مورد محاسبه و سؤال قرار می دهد. ( تذکره : 225.)
2- خداوند به منظور توبیخ و تنبیه، آنها را مورد محاسبه قرار می دهد. حضرت شیخ الاسلام ابن تمیمه میفرماید: هدف محاسبه نشان دادن اعمال کفار به کفار و تنبیه در برابر آن اعمال است و هدف دیگر موازنه، نیکی در برابر بدی است، اگر منظور خداوند از محاسبه معنی اول باشد، قطعاً آنها در برابر این گونه اعمال محاسبه خواهند شد.
و اگر منظور معنی دوم است و مقصد محاسبه این باشد که آیا کفار اعمال نیکی دارند که در برابر آن مستحق بهشت شوند، این یک خطای آشکار است.( مجموعه فتاوی: (4/305).
و این تنبیه و تهدید در نصوص زیادی مطرح شده است: « وَلَوْ تَرَی إِذْ وُقِفُواْ عَلَی رَبِّهِمْ قَالَ أَلَیْسَ هَذَا بِالْحَقِّ قَالُواْ بَلَی وَرَبِّنَا قَالَ فَذُوقُواْ العَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْفُرُونَ».( سوره الأنعام: 30) (اگر آنان را ببینی بدان هنگام که در پیشگاه (دادگاه عدل) پروردگارشان نگاه داشته شدهاند (خواهی دید که چه حال بد و وضع تباهی دارند، و خداوند بدیشان) میگوید: آیا این (چیزهائی را که میبینید و دامنگیرتان است) حق نیست؟! میگویند: آری به پروردگارمان سوگند! (حق است. آن گاه خداوند باز بدیشان) میگوید: پس به سبب کفری که میورزیدید عذاب (دوزخ) را بچشید).
« یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالإِنسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِّنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی وَیُنذِرُونَکُمْ لِقَاء یَوْمِکُمْ هَذَا قَالُواْ شَهِدْنَا عَلَی أَنفُسِنَا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَشَهِدُواْ عَلَی أَنفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُواْ کَافِرِینَ».
( سوره الأنعام: 130 )((در آن روز خداوند بدیشان میگوید:) ای جنّیان و ای انسانها! آیا پیغمبرانی از خودتان به سوی شما نیامدند و آیات (کتابهای آسمانی) مرا برایتان بازگو نکردند و شما را از رسیدن بدین روز (و روبرو شدن در آن با خدا) بیم ندادند؟ (پس چگونه این روز را فراموش کردید و در تکذیب آن کوشیدید؟ در پاسخ) میگویند: ما علیه خود گواهی میدهیم (و اقرار میکنیم که پیغمبران آمدند و آئین خدا را تبلیغ کردند و ما را از قیامت ترساندند، ولی ما ایشان را تکذیب کردیم و گفتیم: خداوند چیزی را از سوی خود نفرستاده است و جز زندگی این جهان، زندگی دیگری وجود ندارد. آری) زندگی جهان، آنان را گول زد و (به خود مشغول داشت و امروز جز اعتراف چارهای ندارند و) علیه خود گواهی میدهند (و میگویند) که ایشان کافر بودهاند (و مستحقّ عذاب جاویدان و خوفناک یزدانند».
« وَبُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِینَ * وَقِیلَ لَهُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ تَعْبُدُونَ».( سوره الشعراء:91-92) (و دوزخ برای گمراهان آشکار گردانده میشود. و بدیشان گفته میشود: کجا هستند معبودهائی که پیوسته آنها را عبادت میکردید؟)
« وَقِیلَ ادْعُوا شُرَکَاءَکُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ وَرَأَوُا الْعَذَابَ لَوْ أَنَّهُمْ کَانُوا یَهْتَدُونَ». (سوره القصص: 64 )(به پرستش کنندگان گول خورده) گفته میشود: انبازهای خود را (که معبودهای دروغینند) به فریاد خوانید (تا شما را یاری کنند). آنان ایشان را به فریاد میخوانند، ولی پاسخی بدانان نمیدهند. (در این هنگام) عذاب را (با چشم خود) میبینند (و آرزو میکنند:) کاش! هدایت یافته و راهیاب میبودند (و امروز گرفتار چنین مجازات شدید نمیشدند).
ابن کثیر می گوید: هرچند که اعمال نیک کفار به اندازهای نیست که بتوان آنرا با کفر شان مقایسه نمود، اما به منظور اظهار شقاوت و رسوایی آنان در انظار عموم، اعمالشان وزن کرده میشوند. النهایة، ابن کثیر: ( 2/35).
3ـ کفار مکلف به فروع شریعتند همانطور که به اصول شریعت نیز مکلف هستند. لذا مورد سؤال قرار میگیرند پیرامون کوتاهیهایی که در انجام تکلیف از آنان صورت گرفته است، قرطبی می گوید: مبنی بر اینکه کفار مکلف به فروع شریعت هستند و درباره فروع شریعت مورد سؤال قرار میگیرند، و در صورت کوتاهی در فروع مجازات می شوند، خداوند میفرماید: « وَوَیْلٌ لِّلْمُشْرِکِینَ * الَّذِینَ لَا یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ ».
( سوره فصلت: 6 – 7 ) (وای به حال مشرکان! به پاکسازی خود از لوث شرک نمیپردازند و به کارهای خیر دست نمییازند)
و خداوند درباره مجرمین، چنین خبر داده است: « مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ * قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ * وَلَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ * وَکُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِینَ * وَکُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ».(سوره المدثر: 42 – 46) (چه چیزهائی شما را به دوزخ کشانده است و بدان انداخته است؟ میگویند: (در جهان) از زمره نمازگزاران نبودهاید. و به مستمند خوراک نمیدادهایم. و ما پیوسته با باطل گرایان (همنشین و همصدا میشدهایم و به باطل و یاوه و عیبجوئی) فرو میرفته ایم. و روز سزا و جزای (قیامت) را دروغ میدانستهایم).
از آیه های مذکور روشن می گردد که مشرکان، مخاطب به ایمان، زندگی پس از مرگ، اقامه نماز و ادای زکات هستند. و روز قیامت درباره این امور مورد سؤال قرار خواهند گرفت و در صورت کوتاهی یا ترک آنها مجازات خواهند شد.( تذکرة قرطبی: 309.)
4ـ کفار، در کفر، معاصی و گناهان خود با هم تفاوت دارند و هرکس از آنان به میزان گناهان خود به دوزخ می رود و آتش دوزخ نیز درجات متفاوتی دارد،همان گونه که جنت دارای درجات متفاوت است، اگر کسی شدت کفر و گمراهیش زیاد باشد، عذابش نیز به همان میزان زیاد خواهد بود، حتی بعضی از کفار در پایینترین درجه دوزخ خواهند بود، و منافقان از جمله این گروه هستند.
« إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ ».(سوره النساء: 145)(بیگمان منافقان در اعماق دوزخ و در پائینترین مکان آن هستند).
شیخ الاسلام ابن تمیمه میگوید: عذاب کسانی که بدیهایشان زیادند از عذاب کسانی که دارای بدیهای کمتری میباشند، بیشتر است، و هرکدام از کفار که نیکی و حسنات داشته باشد از شدت عذاب آنها کاسته می شود، مانند اینکه عذاب ابوطالب از عذاب ابو لهب کمتر و سبکتر است، بنابر این محاسبه کفار بخاطر بیان مراتب عذاب است نه بخاطر رفتن به بهشت. مجموع فتاوی، شیخ الاسلام ( 4/305).
امام قرطبی درباره وزن کردن اعمال کفار دو نکته را بیان می فرماید:
اول: در یک کفه ترازو کفر و گناهانشان گذاشته می شود، و کافر اعمال حسنهای ندارد که در کفه دیگر ترازو گذاشته شوند، از این رو کفه اعمال بد، بدلیل خالی بودن کفه حسنات و نیکیها، می چربد.
دوم: اعمال نیکی همچون: صله رحم، صدقه، غمخواری و همدردی با مردم که کافر انجام میدهند، در کفه خوبی و نیکی گذاشته می شوند، اما کفه بدیها - بدلیل سنگینی کفر و شرک- می چربد.( تذکرة : 312 )
نکته اول صحیح است، چون اعمال نیک و معروف کافر به دلیل شرک وکفرش از بین رفتهاند وهیچگونه ارزشی به آنها داده نخواهد شد، خداوند می فرماید: « لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ».(سوره الزمر: 65)(اگر شرکورزی کردارت (باطل و بیپاداش میگردد و) هیچ و نابود میشود).
« وَمَن یَرْتَدِدْ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُوْلَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ». (سوره البقرة: 217 ) (کسی که از شما از آئین خود برگردد و در حال کفر بمیرد، چنین کسانی اعمالشان در دنیا و آخرت بر باد میرود، و ایشان یاران آتش (دوزخ) میباشند و در آن جاویدان میمانند).
ودر حدیث آمده است: « إن الله لا یقبل من العمل إلا ما کان خالصاً وابتغی به وجهه» (خداوند هیچ عملی را نمی پذیرد، جز آن را که صرفاً برای خشنودی خداوند صورت گرفته و از شرک و ریا خالص باشد). نسائی در باب جهاد از ابی امامه...
دوم: از روایات صحیح است که رسول اکرم الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: کافر در دنیا از پاداش اعمال نیک خود بهره می برد ودر حالی وارد قیامت می شود که هیچ پاداشی از اعمال نیکش باقی نمانده است. در صحیح مسلم و مسند احمد آمده است که رسولاکرم الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:«إن الله لا یظلم مؤمناً حسنته، یعطی بها فی الدنیا (وفی روایة یثاب علیها الرزق فی الدنیا) ویجزی بها فی الآخرة، وأما الکافر فیطعم بها بحسنات ما عمل بها لله فی الدنیا، حتی إذا أفضی إلی الآخرة لم یکن له حسنة یجزی بها». سلسلة الاحادیث الصحیحة (1/82) و شماره آن: 53.)
(خداوند بر هیچ مؤمنی درباره اعمال نیک او ستم نمی کند. مؤمن در دنیا و در آخرت پاداش اعمال نیک خود را میبیند. اما کافر تمام پاداش اعمال نیک خود را در دنیا می گیرد و وقتی که به جهان آخرت میرود، هیچ اعمال نیکی برایش باقی نخواهد ماند).
توجیه آیات و روایاتی که راجع به عدم بازخواست کفار وارد شدهاند:
اگر سؤال شود: با توجه به مباحث گذشته ثابت شد که کفار مورد سؤال و محاسبه قرار می گیرند، اگر چنین است، نصوص مخالف آنها را چگونه توجیه می کنید، از جمله اینکه خداوند میفرماید: « وَلَا یُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ».(سوره القصص: 78)
(گناهکاران از گناهانشان سؤال (تحقیق و ترحیم) نمیشود، (بلکه سؤال توبیخ و تحقیر از ایشان میگردد».
« فَیَوْمَئِذٍ لَّا یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلَا جَانٌّ».(سوره الرحمن: 39) (در آن روز هیچ پری و انسانی از گناهش پرسش نمیگردد (چرا که آن روز زمان تخریب جهان است؛ نه وقت سؤال و پرسش یزدان».
« هَذَا یَوْمُ لَا یَنطِقُونَ * وَلَا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ». (المرسلات: 35 – 36)(امروز، روزی است که (تکذیبکنندگان آیات الهی، دم نمیزنند و) سخن نمیگویند (چرا که خداوند بر دهانشان مهر سکوت مینهد). و بدیشان اجازه داده نمیشود تا پوزش بطلبند و عذرخواهی بکنند).
و امثال این نصوص: باید بگوییم که میان این نصوص و نصوص قبلی تضاد و تناقضی وجود ندارد. علما در راستای تطبیق و توفیق میان این دو گونه نصوص راههای متعددی را ارائه دادهاند:
اول: کافران جهت شفا و آرامش و آسایش مورد بازخواست قرار نمیگیرند، بلکه جهت تهدید و تنبیه از آنان سؤال خواهد شد، به عنوان نمونه سؤالهایی همچون: چرا شما چنین و چنان عمل کردید؟ درباره سخن گفتن و عذرخواستن نیز چنین است، یعنی خداوند سخنان محبت آمیز با آنان نخواهد کرد، بلکه سخنان قهر آمیز و همراه با تهدید متوجه آنان خواهد شد. « تذکرة» : 286 .
دوم: اینکه خداوند متعال سؤال استفهامی از آنان نخواهد کرد، زیرا که خداوند نسبت به اعمال آنها آگاه و عالم است و نیازی به استفهام ندارد، بلکه سؤال از کفار سؤال تثبیتی و تقریری خواهد بود، مثلاً از آنان سؤال می شود: چرا چنین کردهاید؟ «تذکر»: 287
حسن بصری و قتاده میگویند: از کفار درباره گناهانشان سؤال نخواهد شد، چرا که خداوند گناهان آنان را می داند وفرشتگان آنها را نوشتهاند. لوامع الانوار البهیة:
( 2/174).
سوم: اینکه کفار در بعضی از مراحل قیامت مورد بازخواست واقع میشوند،قرطبی میگوید: قیامت مراحل و موارد زیادی دارد، در بعضی مراحل از کفار سؤال صورت می گیرد و در برخی دیگر صورت نمیگیرد.
سفارینی می گوید: عکرمه از ابن عباس رضی الله عنه نقل می کند: روز قیامت مردم با اوضاع و احوال عدیدهای مواجه خواهند شد، روی همین اساس امام احمد رحمه الله در یک سری جوابهای قرآنی میگوید: ابتدا که انسانها زنده میشوند به مدت شصت سال نه حرف می زنند و نه اجازه عذر خواهی به آنان داده می شود تا معذرت خواهی کنند: « رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ». ( سوره السجدة: 12) (روردگارا! دیدیم (آنچه خود را از آن به کوری زده بودیم) و شنیدیم (آنچه خود را از آن به کری زده بودیم. هم اینک پشیمانیم) پس ما را (به جهان) بازگردان تا عمل صالح انجام دهیم (و سرافراز به خدمت برگردیم). ما (به قیامت و فرموده پیغمبرانت) یقین کامل داریم). و هنگامی که اجازه سخن گفتن به آنان داده می شود، به سخن درمی آیند و به کشمکش میافتند:« ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عِندَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ».(سوره الزمر: 31 )(سپس شما روز قیامت نزد پروردگارتان به نزاع و کشمکش میپردازید (و خدا در میانتان داوری میکند و حق هر کسی را به کف دستش مینهد».
یعنی موقع محاسبه و ارائهی بیانصافی و بیعدالتی مخاصمه و مجادله مینمایند، سپس به آنان گفته میشود: « قَالَ لَا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ وَقَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُم بِالْوَعِیدِ». (سوره ق: 28)(خدا میفرماید: در پیشگاه من ستیزه مکنید. من پیش از این شما را (از این سرنوشت شوم) بیم داده بودم).
چهارم: قرطبی راجع به آیهی: « وَلَا یُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ».( سوره القصص: 78) (گناهکاران از گناهانشان سؤال (تحقیق و ترحیم) نمیشود، (بلکه سؤال توبیخ و تحقیر از ایشان میگردد».
بیان داشته که: این سؤال جهت جدا کردن مؤمنین از کافرین پرسیده میشود، یعنی اینکه روز قیامت فرشتگان نیازی به این ندارند که از کافر سؤال کنند: دین تو چیست؟ و تو در دنیا چه عملی را انجام دادهای؟ زیرا مؤمنان دارای چهرههای تازه وسینههای باز و کافران دارای چهرههای سیاه و غمگین خواهند بود و فرشتگان از آثار چهره آنها را شناسایی میکنند، لذا وقتی که فرشتگان ماموریت می یابند که کفار را به سوی دوزخ برانند، آثار و علایم ظاهری کفار برای شناسایی آنها کفایت می کند و به معرفی بیشتری نیاز ندارند. « تذکرة»: 287.)
ازدواج دختران پیامبر اسلام باپسران ابولهب:
در مورد اینکه پیامبر صلی الله علیه وسلم چرا دو دختر خویش را به پسران ابو لهب ، در حالیکه آنها مسلمان نبودند به ازدواج دراورد .در این مورد باید گفت :
قبل از همه باید گفت که : دختران پیامبر صلی الله علیه و سلم بترتیب عبارتند از:
( زینب ، ورقیة ، وأم کلثوم ، وفاطمة.)
« زینب» ، پیامبر صلی الله علیه و سلم او را به ازدواج « ابی عاص» در آورد. پس از اینکه ازدواج با مشرکین منع شد، پیامبر صلی الله علیه و سلم او را از همسرش که مشرک بود جدا کرد، ولی بعدا که « ابی العاص» مسلمان شد پیامبر صلی الله علیه و سلم « زینب» را به او برگرداند.
« رقیه»، پیامبر صلی الله علیه و سلم او را به ازدواج « عتبه بن ابی لهب» در آورد.
« ام کلثوم» ، که خواهر کوچکتر رقیه میباشد، پیامبر صلی الله علیه و سلم او را به ازدواج «عتیبه بن ابی لهب» در آورد.
« فاطمه زهراء» پیامبر صلی الله علیه و سلم او را به ازدواج علی بن ابی طالب در آورد. در حدود 6 ماه پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و سلم او نیز وفات کرد.
ولی هنگامی که خدازند سوره « المسد» (یعنی: تَبَّت یَدا اَبی لَهَب وَ تَبّ) را نازل کرد، ابو لهب و همسرش « ام جمیل» که خداوند او را در قرآن « حمالة الحطب» یعنی« گرد آورنده هیزم» لقب داده است، عصبانی شدند و به پسرانش دستور دادند که دختران پیامبر صلی الله علیه و سلم را طلاق دهند و ابو لهب به پسرانش گفت که:
«سر من بر سر شما دو تا حرام میباشد اگر دختران محمد را طلاق ندهید»، پس پسرانش دختران پیامبر صلی الله علیه و سلم را طلاق دادند، واین طلاق مدت زمان کمی پس از عقد کردن بود و هنوز بین آنها آمیزشی رخ نداده بود. (مراجعه شود به کتاب:«الاستیعاب فی معرفة الأصحاب» (صفحه :594).
سپس « حضرت عثمان بن عفان» با رقیه در مکه مکرمه ازدواج کرد و با او به حبشه مهاجرت کرد و در حبشه صاحب پسری شد که نام آنرا « عبد الله» گذاشت و از تاریخ به بعد کنیه عثمان « ابو عبد الله» شد.
و در جنگ بدر، از آنجاییکه « رقیة » مرض « حصبة» داشت و مریض بود، پیامبر صلی الله علیه و سلم عثمان را که نیت جهاد داشت امر کرد که نزد همسرش « رقیة» بماند، ولی « رقیة» سر انجام بعلت این مریضی وفات کرد.
سپس پیامبر صلی الله علیه و سلم دخترش « ام کلثوم» را به ازدواج حضرت عثمان رضی الله عنه در آورد، و این ازدواج در ماه ربیع الاول سال سوم هجری بود، ولی فرزندی از او نصیبش نشد تا اینکه سرانجام در سال نهم هجری درگذشت، و از آنجاییکه عثمان با دو تا از دختران پیامبر صلی الله علیه و سلم یکی پس از دیگری ازدواج کرد، به او « ذی النورین» یعنی: « صاحب دو نور» میگویند.
اما در مورد این مسئله که چرا پسران ابو لهب که دشمن خدا بود با دختران پیامبر که رسول لله بود ازدواج کردند به این علت بود که در در اوائل اسلام ازدواج مسلمان با کافر هنوز جائز بود و منع نشده بود، و نهی آن بعدا نازل شد که خداوند فرمود:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا جَاءَکُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَی الْکُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ وَآتُوهُمْ مَا أَنْفَقُوا وَلا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ إِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَلا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ وَاسْأَلُوا مَا أَنْفَقْتُمْ وَلْیَسْأَلوا مَا أَنْفَقُوا ذَلِکُمْ حُکْمُ اللَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ » (سوره الممتحنة / 10) یعنی: ( ای مؤمنان! چون زنان مؤمن مهاجر نزد شما بیایند پس آنان را امتحان کنید، خداوند به ایمان ایشان داناتر است، پس اگر آنان را مؤمن دانستید، آنان را بهسوی کفار باز نگردانید، نه آن زنان بر آنان حلالاند و نه آن مردان بر این زنان حلال، و به آنان آنچه خرج کردهاند بدهید، و بر شما گناهی نیست که با ایشان ازدواج کنید چون به ایشان مهرهای ایشان را بدهید و عصمتهای زنان کافر را نگاه ندارید و آنچه را خرج کردهاید طلب کنید و مشرکان هم باید آنچه را که خرج کردهاند طلبکنند این حکم الهی است که در میان شما حکم میکند و الله دانای با حکمت است.)
و پس از این آیه مسلمانان زنان کافرشان را طلاق دادند، و همچنین ازدواج با زنان کافر نیز منع شد از آنجاییکه خداوند فرمود: »وَلاَ تَنْکِحُواْ المشرکات حتی یُؤْمِنَّ» (سوره البقرة / 221) یعنی: ( و با زنان مشرک ازدواج نکنید، مگر آن که ایمان بیاورند)، باستثنای زنان یهودی و نصرانی که بعدا ازدواج با آنان مباح گردید پس از نزول آیه: «الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ حِلٌّ لَکُمْ وَطَعَامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسَافِحِینَ وَلا مُتَّخِذِی أَخْدَانٍ وَمَنْ یَکْفُرْ بِالْأِیمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ» (سوره المائدة / 5) یعنی: (امروز چیزهای پاکیزه برای شما حلال شده و طعام اهل کتاب برای شما حلال است و عفیف بودن، یا آزاد بودن زن مؤمن، شرط صحت نکاح نیست بلکه از این ارشاد الهی استحباب برمیآید نه وجوب بنابراین، نکاح کنیز مسلمان و نکاح زنان غیرپاکدامن نیز برای مسلمان حلال است و زنان پاکدامن از کسانی که پیش از شما به آنان کتاب داده شده به شرط این که مهرهای آنان را به آنان بپردازید و عفت جوینده باشید نه شهوت رانان، و نه آن که زنان را پنهانی دوست خویش بگیرید، وهر کس به ایمان کفر ورزدقطعا عمل وی تباه شده و او در آخرت از زیانکاران است.)
پس بطور خلاصه میتوان گفت:
1- در وائل اسلام ازدواج مسلمان با کافر جائز بود.
2- ازدواج دختران پیامبر صلی الله علیه و سلم با پسران دشمن خدا ابو لهب در اوائل اسلام بود که هنوز جائز بود.
3- هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و سلم دعوتش را آشکار کرد ابو لهب عصبانی شد و دشمنیش را آشکار کرد و همراه همسرش به پسرانشان دستور دادند که دختران پیامبر صلی الله علیه و سلم را طلاق دهند.
4- طلاق قبل از آمیزش بود، و این اکرامی بود از طرف خداوند به پیامبرش تا اینکه دخترانش در حالت بکر از ازدواج پسران ابو لهب خارج شوند.
5- در اوائل اسلام، ازدواج مسلمان با کافر یک مسئله شایعی بود، ولی بعدا منع شد باستثنای ازدواج با زنان «اهل کتاب».
ابو لهب کیست؟
مؤرخین در مورد ابو لهب می نویسند که:ابولهب تا قبل از بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم، رابطه اش با اوعادی و حسنه بود ، ولی بعد از بعثت و در صدر اسلام به این دشمنی، مشهور گشت. چراکه از یک سو ریاست برادرش ابوطالب بر بنی هاشم - بعد از عبدالمطلب - که بطور جدی از پیامبر نیز حمایت می کرد، بر او گران بود، و از سوی دیگر، تعصب وی در دین اجدادش، سبب شد تا جزو سرسخت ترین دشمنان پیامبر گردد.
بعد از اینکه پیامبر به دستور خداوند، دعوت خود را در بین خویشاوندانش آشکار کرد، از همان زمان، ابولهب بنای مخالفت و عدوات با او را گذاشت و شروع به تمسخر آن حضرت نمود و گفت که برای حفظ آئین آباء و اجدادش، باید در مقابل دین محمّد بایستد.
سیرت نویسان می نویسند: روزى در بازار ذى العجاز (ظاهراً از بازارهاى مكه بوده است) جوانى را دیدم كه مى گفت: «ایها الناس! قولوا لا اله الا اللّه تفلحوا». و مردى از پشت سر سنگ به پاى او مى زد و پاى او را مجروح ساخته بود و فریاد مى زد: ایها الناس! إنّه كذّاب؛ او دروغ مى گوید، سخنى از وى باور نكنید!
پرسیدم: این شخص كیست؟ گفتند: آن محمّد است كه خود را پیامبر معرفى مى كند، و این کاکایش ابولهب است كه او را تكذیب مى كند.
ناگفته نماند که، ابولهب همسایه پیغمبر صلی الله علیه وسلم بود و از همین رو، با همسرش بر سر راه آن حضرت، خار و خاشاک و زباله می ریختند و به صورتهای مختلف، آن حضرت را آزار می دادند.
هلاکتی سخت:
سیرت نویسان می نویسند: بعد از هجرت رسول الله صلی الله علیه وسلم ابولهب به علت مرضی «عدسه» نتوانست در جنگ « بدر» علیه مسلمانان شرکت کند ولی به جای خود « عاص بن هشام بن مغیره» یکی دیگر از دشمنان پیامبر را فرستاد. چون مرضی او ساری بود و مردم آن را مانند طاعون مى دانستند، جرأت نمى كردند نزد مریض به عیادت شان بروند، تا مبادا خودشان به این مرضی مبتلا نگردند.
بعد از اینکه ابو لهب مُرد ، دو شب جنازه او در خانه ماند ، حتى پسرانش ترسیدند تا نزدیک جسد اش بروند، بوى تعفن بدن او لحظه به لحظه زیاد و در هوا منطقه می پیچید، سرانجام شخصی از قریش نزد پسران ابولهب آمد و گفت:
آیا شما خجالت نمى كشید، چرا جسد پدرتان را بر نمى دارید، بوى بد او همه جا را فرا گرفته است . آنها گفتند: ما مى ترسیم خود نیز به این مرضی گرفتار شویم ، او گفت : من شما را كمك مى كنم ، از دور بر بدن ابولهب آب پاشیدند، سپس بى آنكه بدنش را دست بزنند آن را روى چوبى گذاشته و از خانه بیرون آوردند و به دورترین نقاط مكه بردند و در بین یک چقری جسد آن را انداختند ، و از دور آنقدر سنگ و كلوخ به روى بدن وى ریختند تا بدن، زیر آن سنگ ها و كلوخ ها پنهان گردید.
صدق الله العظیم و صدق رسوله نبی الکریم.
فهـرست:
معلومات مؤجز
وجه تسمیه
توضیح
مهمترین پیام در این سورهٔ
موضوع سورهٔ مسد
ترجمهٔ مختصر
آشنایی با سوره
فضیلت سوره
شـأن نـزول سـوره
معنی اجمالی سوره
تفسیرسوره
ابو لهب جهنمی است
قیامت وموضوع سؤال وجواب ازآنها
ازدواج دختران پیامبر اسلام باپسران ابولهب
ابو لهب کیست؟
منابع و مأخذ های عمده:
- تفسیر وبیان کلمات قرآن کریم (تالیف شیخ حسنین محمد مخلوف واسباب نزول علامه جلال الدین سیوطی ترجمه از عبد الکریم ارشد فاریابی
- تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤ ف مخلص هروی
-فیض الباری شرح صیح البخاری داکتر عبد الرحیم فیروز هروی
- تفسیر طبری - امام المفسرین
- تفسیر المیزان
- تفسیر پرتوی از قران
- تفسیر القرآن الکریم - ابن کثیر (متوفی سال 774 هـ)
- امام سیوطی کتاب »اسباب النزول »
- مفردات الفاظ القرآن،از راغب اصفانی
- جلوه های از اسرار قرآن مهندس حکمتیار
- تفسیر معارف القران مولف حضرت علامه مفتی محمد شفیع عثمانی دیوبندی مترجم مولانا محمد یوسف حسین پور
- تفسیر فی ظلال القرآن/ سید قطب (متوفی سال 1387 هـ)
- تفسير نور تألیف دکتر مصطفی خرّم دل
- تفسیر کابلی
- صحیح مسلم
- صحیح البخاری
برای مشاهده دیگر تفاسیر بر روی سوره های زیر کلیک کنید.
بخش نظرات براي پاسخ به سوالات و يا اظهار نظرات و حمايت هاي شما در مورد مطلب جاري است.
پس به همين دليل ازتون ممنون ميشيم که سوالات غيرمرتبط با اين مطلب را در انجمن هاي سايت مطرح کنيد . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .