تفسيراحمد سوره فجر
تتبع و نگارش : الحاج امين الدين «سعيدي – سعيد افغاني»
مهتمم و ديزاين: الحاج سليم عابد «پيمان»
سوره الفجر
اين سوره در « مكه » نازل شده و داراى 30 آيه است.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
وَالْفَجْرِ ﴿١﴾ وَلَیَالٍ عَشْرٍ ﴿٢﴾ وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ ﴿٣﴾ وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ ﴿٤﴾هَلْ فِی ذَلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ ﴿٥﴾ أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ ﴿٦﴾ إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ ﴿٧﴾ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلادِ ﴿٨﴾ وَثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ ﴿٩﴾ وَفِرْعَوْنَ ذِی الأوْتَادِ ﴿١٠﴾ الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ ﴿١١﴾ فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسَادَ ﴿١٢﴾ فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ ﴿١٣﴾إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ ﴿١٤﴾ فَأَمَّا الإنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ﴿١٥﴾ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ ﴿١٦﴾ کَلا بَل لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ﴿١٧﴾ وَلا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿١٨﴾ وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلا لَمًّا ﴿١٩﴾ وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا ﴿٢٠﴾کَلا إِذَا دُکَّتِ الأرْضُ دَکًّا دَکًّا ﴿٢١﴾ وَجَاءَ رَبُّکَ وَالْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا﴿٢٢﴾وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الإنْسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّکْرَى ﴿٢٣﴾ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیَاتِی ﴿٢٤﴾ فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ ﴿٢٥﴾ وَلا یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ ﴿٢٦﴾ یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ﴿٢٧﴾ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً ﴿٢٨﴾ فَادْخُلِی فِی عِبَادِی﴿٢٩﴾ وَادْخُلِی جَنَّتِی ﴿٣٠﴾
برای دانلود نسخه pdf اینجا کلیک کنید.
معلومات مؤجز :
نام این سوره « الفجر » بمعنی (صبح ) است که از اولین آیه این سوره مؤخذ گردیده است .
این سوره مکی ودارای ( 1 ) رکوع ، و(30 ) سی آیت ، و(137 ) یکصدو سی هفت کلمه ، و(585 ) پنچ صدو هشتاد وپنچ حرف ، و (256 ) دوصدو پنجاه وشش نقطه است .
این سوره در مراحل ابتدایی در شرایط در مکه مکرمه نازل شده است که دشمن در مقابل مسلمانان از زورازمایی استفاده میکردند ومسلمانان سخت در زیر تهدید وفشار قرار داشتند .
روزگار نبوّت و طلوع اسلام:
پیامبر صلی الله علیه وسلم ،از آغاز بعثت تا زمانی که آن حضرت مکه را به سوی مدینه ترک کرد، مدت سیزده سال را در بر گرفت .
پیامبر اسلام در طول 13 سال آنچه در توان داشت، برای نشرشعار توحید کارکرد .
رسول الله علیه وسلم در طول زندگی چهل ساله خود از شخصیت ممتازی برخوردار بود. او کوچک ترین نقطه ضعف اخلاقی در این دوره طولانی از زندگی، از خود بر جای نگذاشته و هرگز به کارهای ناپسند و زشت روی نکرده بود. مهم ترین وعالترین خصوصیات اش راستگویی اش بود. شخصیت استوار او که مردمان در جاهلیت بدان دلیل لقب «امین و درستکار» را به وی داده بودند، پشتوانه اخلاقی دعوت توحیدی اش بود. رسول الله صلی الله علیه وسلم برای اثبات رسالت الهی اش به صداقت خود استدلال می کرد، چرا که مردمان بر اساس همین صداقت با یکدیگر زندگی کرده و اطمینان به گفتارهای همدیگر دارند. زمانی که آن حضرت بیست و پنج سال داشت ابوطالب کاکای پیامبر صلی الله علیه وسلم در خطبه عقد رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: در میان قریش هیچ جوانی وجود ندارد که در انواع کمالات با او برابری کند.
رسول الله صلی الله علیه وسلم در بُعد خانوادگی از اصالت معنوی بخصوصی برخور دار بود. خاندان هاشم و مهم ترین چهره آن عبدالمطلب، به جهت داشتن خصوصیات های اصیل معنوی، نفوذ فراوانی در اعراب داشتند. آنان چهره های برجسته قریش و مورد احترام تمامی قبایل سرشناس بودند. ابوطالب به رغم نداشتن ثروت، در تمام دوره اخیر عمرش، از این نفوذ برخوردار بود. همین که رسول الله صلی اله علیه وسلم از نسل هاشم و عبدالمطلب بود، به طور طبیعی از او چهره برجسته ای عرضه می کرد.
از جانب دیگر پیامبر صلی الله علیه وسلم در میان مکّیان بزرگ شده و به هیچ روی درس و مکتب ندیده بود. همه مردم مکه از این موضوع اگاه بودند ، زیرا در مکه مکتب ومدرسه وجود نداشت تا کسی در آن تحصیل کند. بنابراین حضرت محمدصلی الله علیه وسلم نه درسی خوانده و نه مشقی نوشته بود. این خصلت، تأثیرش را زمانی نشان داد که آیات قرآن با چنان محتوایی از زبان آن حضرت بر مردم عرضه شد. مردمانی که او را می شاختند به درستی می فهمیدند که او نمی تواند خود، این آیات را ساخته باشد. شخصیت اخلاقی پیامبرصلی الله علیه وسلم از مهم ترین عوامل جذب و هدایت مردم به سوی دعوت توحیدی آن حضرت بود. هیچ کس بدی از او ندیده بود ،و هیچ کس جز لبخند بر لبان وی ندیده بود. هیچ گاه به کسی بی حرمتی نکرده و دشنامی بر زبان نیاورده بود. رسول الله صلی الله علیه وسلم در تمام دوره سیزده سال و پس از آن، همواره راه آشتی را برای دشمنان باز گذاشت و در برابر آزار و اذیت آنان صبر و بردباری را پیشه کرد. شخصیت استوار آن حضرت، سدّی در برابر تمامی تهاجمات مشرکان در برابر اسلام بود.
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود : من مبعوث شده ام تا دین آسان گیر و حنیفی را به شما عرضه کنم.این اشاره به همان روش حنفیت بود که عبارت از آیین ابراهیم بود و مردم موحّد مکه، هرچند در اقلیت بودند، از کلیات آن آگاهی داشتند.
در روایتی دیگر آمده است که آن حضرت فرمود: من برای آن مبعوث گشتم تا اخلاق نیک و پسندیده را تکمیل کنم.
و در روایتی دیگر ی آمده است که می فرمود: من مبلّغ پیام الهی هستم وخداوند خود هدایت کننده است.
خداوند هم در قرآن عظیم الشان پیامبر را «شاهد و مبشر و نذیر و داعی» معرفی کرد: (یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِیراً، وَدَاعِیاً إِلَی اللهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُنِیراً). (سوره احزاب / 45 ، 46) (ای پیامبر! ما تو را گواه و بشارت گر و هشدار دهنده فرستادیم و دعوت کننده به سوی خدا به فرمان او و چراغی تابناک.
دعوت پیامبر اسلام به اخلاق انسانی و بشارت به رحمت و تساهل یکی از پایه های اصلی دین مبین اسلام بود که آن را برای مردم جذاب می کرد.
نشر توحید بدون دعوت:
از نخستین سیاست های تبلیغی رسول الله نشر توحید بدون دعوت رسمی بود. سیره نویسان مسلمان، سیزده سال بعثت را شامل یک دوره سه ساله و یک دوره ده ساله می دانند. خصوصیات عمده سه سال اولی ، آن بود که رسول الله نبوّت خویش را آشکار کرد و گفت که از سوی خداوند به او وحی می شود، اما جز در موارد اندک، کسی را دعوت به پذیرش نبوّت خود نکرد، بلکه تنها کسانی را که خود از شرک ودین پرستی روی گردانده بودند و به سویش می آمدند، جذب می کرد.
هکذا پیامبر اسلام در اولین سالهای رسالت ، با عقاید و آداب و رسوم شرک آمیز نجنگید. هدفش آن بود تا مشرکان بر ضد وی بسیج نشده و مانعی بر سر راهش ایجاد نکنند. در آن دوران، بت پرستان مکه به باورهای دینی افراد و حتی تغییر دین توسط آنها اهمیت نمی دادند. زمانی که احساس کردند این تغییر دین ، بخصوص در باره اسلام، نظام اجتماعی و ارزشی آنان را در هم می ریزد به مخالفت با آن برخاستند.
با گذشت سه سال از آغاز بعثت، رسول الله دستور یافت تا دعوتش را آشکار کند و با عقاید شرک آلود به مبارزه برخیزد.
خداوند در آستانه این سیاست جدید به رسولش فرمود:«به هر آنچه مأمور شده ای صریح و بلند بگو و از مشرکان رویگردان باش. ما مسخره کنندگان را از تو باز داریم. آنان که شریک برای خدای واحد قایل می شوند; پس به زودی خواهند دانست. و می دانیم که تو از گفتارشان دلتنگ می شوی.» (حجر / 94 ـ 98 )
از این آیات بر می آید که شروع دعوت آشکار، مخالفت مشرکان را به همراه داشته است. با این حال، خداوند به رسولش توصیه می کند که از این پس، دعوت خویش را برملا کند و از استهزای مخالفان نهراسد. رسول الله در اولین قدم، خویشاوندانش را گرد آورد تا آنان را از عاقبت کارشان بیم دهد، چه خداوند به او فرموده بود:«خویشاوندان نزدیکت را بیم ده. در برابر هر یک از مؤمنان که از تو پیروی می کند بال فروتنی فرود آور. و اگر بر تو عصیان ورزیدند بگو: من ازکارهای شما بیزارم. و برخدای پیروزمند مهربان توکّل کن.» ( شعراء / 214 ـ 218 )
سیرت نویسان می نویسند :مهم ترین وسایل کاری رسول الله در هدایت مردم، آیات قرآنی بود. آیات خداوند همانا محتوای دعوت اسلامی و عقایدی بود که رسول الله برای ترویج آنها، اعزام گردیده بود . آیات قرآنی، به لحاظ شکل و محتوا، در اوج زیبایی بود. از نظر شکلی، آیات قرآن بسیار ادیبانه و همراه با گزینش زیباترین تعبیرها و نوازترین کلمات و عبارات بود. عرب ها علاقه فراوانی به نثر ادیبانه و شعر خوش آهنگ داشتند، در چنین فضا و زمینه ای، کلمات و عبارات قرآنی، هر عربی را به وجد آورده و او را به سوی خود می کشاند. اندیشمندی در باره نظم اهنگ قرآن می نویسد:«چنین نوایی در نتیجه نظام مندی بخصوص و هماهنگی حروف در یک کلمه و نیز همسازی الفاظ در یک فاصله پدید آمده، و از این جهت، قرآن هم خصوصیت نثر و هم خصوصیات شعر را درا می باشد .»
این زیبایی برای عرب هایی که مشتاق شنیدن این گونه جملات بودند، بهترین و بالاترین ویژگی و جذبه را داشت. آنان برای شنیدن آیات گرد آمده و از نوای دلنشین آن لذت می بردند. اما آیات قرآنی صرف عبارت پردازی و لفّاظی نبوده و محتوای شاعرانه نداشت، بلکه قرآن، دعوت توحیدی خود را در قالب این ساختار ادبی زیبا عرضه می کرد. مردمان را با معارف توحیدی آشنا می ساخت، آنان را از جهنّم بیم می داد و به رحمت خدا امیدوار می کرد. آیات قرآنی تا عمق جان مردم نفوذ می کرد. همین نکته سبب شد تا کافران به یکدیگر توصیه کنند:«به این قرآن گوش مدهید و سخن بیهوده به آن بیامیزید، شاید پیروز شوید.» (سوره فصلت / 26 ).
به هر صورت اعجاز بیانی قرآن از مهم ترین ابزارهای پیشرفت اسلام بود. افزون بر جذبه های ظاهری و محتوایی قرآن، آیات قرآنی، توصیه های جدی به تفکر و اندیشیدن داشت. از مردم می خواست تا «به دنبال آنچه بدان علم ندارند نروند». خداوند از مردم دوره جاهلی را به عدم پیروی از پدران و بزرگان قبایل فرمان می داد و از آنها می خواست تا سنّت های جاهلی را کنار بگذارند.
آیات قرآنی به انکار عقاید شرک آلود پرداخته و درستی بینش توحیدی را تبیین می کرد. نشر این افکار و اندیشه ها میان مردم مشرک، باورهای دینی آنان را سست کرد و راه را بر نشر اسلام هموار ساخت. خداوند از مردم خواست تا تحت تأثیر غوغای اشراف قرار نگرفته، در باره رسولش تأمل کنند و به درستی دریابند که او رسول خدا و بیم دهنده آنان است. (سوره سبأ / 46).
بی تردید باید گفت، بهره گیری رسول الله از آیات قرآنی در کار نشر اسلام، بیشترین تأثیر را در دوره سیزده ساله دعوت اسلامی در مکه داشته است. مردمان یثرب نیز وقتی با نوای قرآن آشنا شدند، اسلام را پذیرفتند. به همین دلیل گفته شده: «مدینه باقرآن فتح شد». قرآن به عنوان مهم ترین متن مقدسِ مسلمانان، بیشترین تأثیر را در تحوّل فرهنگ جاهلی به فرهنگ اسلامی گذاشته و آموزه های آن پایه های فکری تمدّن اسلامی را پی ریخت.
بعد از نشر تبلیغ اسلامی ودعوت اشکار پیامبر صلی الله علیه وسلم با بت پرستی و شرک، مشرکان آزار خویش را نسبت به مسلمانان آغاز کردند. بدترین دشمنان اسلام از میان مشرکان ابوجهل، ابولهب، اُمَیّة بن خَلَف و ابوسفیان بودند.آزار مشرکان با شدّت ادامه یافت.
وجه تسميه :
اين سوره بدان سبب « الفجر» ( صبح ) ناميده شد كه با اين فرموده خداوند جلّ جلاله : « وَالْفَجْرِ وَلَيَالٍ عَشْرٍ » افتتاح شده است. و اين سوگندي بزرگ به سپيده صبح است كه دل ظلمت را ميشكافد.
فضيلت آن:
نسائي از جابر رضی الله عنه روايت كرده است كه فرمود: معاذ پيشنماز مردم بود. در اين اثنا مردي آمد و به او اقتدا كرد اما معاذ نماز را طولاني كرد. پس آن مرد نماز خود در پشت سر وي را قطع نموده به گوشه مسجد رفت و به تنهايينماز گزارد و بيرون شد. چون اين خبر به معاذ رسيد، گفت: فلان كس كه چنين كرد، منافق است. قضيه را به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بردند، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از آن شخص سؤال كردند كه چرا نماز را در پشت سر معاذ رها كرده است؟ او گفت: يارسول الله! آمدم كه بهدنبال وي نماز بگزارم اما او نماز را بر من طولاني كرد، بناچار بازگشتم و در گوشه مسجد نماز گزاردم و رفتم كه به شترم علف بدهم. پس رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به معاذ فرمودند: «اي معاذ! آيا تو فتنهگر هستي؟ چرا سوره هاييمانند: سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى ، وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ، وَالْفَجْرِ و وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى را بر مردم نميخواني؟». يادآور ميشويم كه نظير اين حديث شريف در آغاز سوره «انفطار» نيز نقل شد.
اسباب نزول :
در اسباب نزول آیه (27 ) سوره الفجر ،ابن حاتم از بریده روایت کرده است که آیه :
« یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ » در شان حضرت حمزه (رض ) نازل شده است.
واز طریق جویبر از ضحاک از ابن عباس (رض) روایت کرده است که رسول الله صلی علیه وسلم فرمود : کیست که چاه رومه را بخرد وبا این عمل خود ، هم آب شیرین وگوارا بنوشد وهم مورد آمرزش ومغفرت خدا قرار بگیرد ، حضرت عثمان (رض ) آن را خرید . سپس پیامبر بزرگوار گفت : « آیا می توانی این چاه را محل آبخوری عموم قرار بدهی » گفت بلی . آنگاه آیه « یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ » درمورد عثمان نازل شد .
«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (27) ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً »(28)«اي نفس مطمئنه» يعني: اي روح آرام به يقين رسيده كه در ايمان به خداوند جلّ جلاله و باور به يگانگي او به چنان يقيني رسيدهاي كه هيچ شكي با آن آميخته نيست و هيچ ريب و ريايي در آن سراغ نميشود. اي روحي كه به قضاي الهي راضي گشتهاي و دانستهاي كه همه چيز مطابق مقدرات اوست و آنچه به انسان بايد برسد، رسيدني است و از او دوري ندارد و آنچه كه به وي رسيدني نيست، از او كاملا بهدور است، اي روح خشنود و آرام! «بازگرد بهسوي پروردگار خويش خشنود» از او؛ با پاداشي كه به تو بخشيده است «و او نيز از تو خشنود است» يعني: خداي عزوجل نيز از تو خشنود است و تو روز قيامت آرام و آسوده در عرصات ميآيي زيرا در هنگام مرگ و در هنگام رستاخيز به بهشت مژده داده ميشوي.
برخی از مفسرین در اسباب نزول دو روایت را ذکر نموده اند :
روایت اول اینست که : اين آيات درباره حضرت حمزه رضی الله عنه نازل شد آنگاه كه در احد بهشهادت رسيد.
وروایت دوم همان است که این آیت در باره حضرت عثمان زمانیکه چاه رومه را خريد و آن را براي آب آشاميدني مردم وقف كرد، نازل شده است .
دو داستان ذی عبرت :
حضرت سعید بن جبیر می فرماید : حضرت ابن عباس در طایف وفات کرد ، بعد از آماده شدن جنازه پرنده ی عجیب وغریبی که من قبلآ مانند آن را هیچ گاه ندیده بودم ، آمد ودر نعش جنازه داخل شد ، سپس کسی آن را ندیدکه بیرون بیاید ، وقتی که نعش در قبر گذاشته شد ، بر کنار قبر صدای تلاوت آین آیه آمد : «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ...الخ »همه در جستجوی قرار گرفتند که چه کسی این را تلاوت نمود ، معلوم نشد . ( ابن کثیر )
امام حافظ طبرانی در کتاب العجائب با سند خود از ابی هاشم فتان بن رزین ، واقعه ی خود را نقل کرده که فرمود : زمانی ما در کشور روم اسیرشدیم ، ومارا نزد پادشاه آنجا بردند، او مارا اجبار کرد که دین اورا اختیار کنیم ، وهر کس از آن آنکار کند گردن او زده می شود ، ما چند نفر بودیم ، که از آنجمله سه نفر از ترس مرگ مرتد شده دین او را اختیار کردند ، نفر چهارم جلو آورده شد ، او از کفر واختیار کردن دین او ، انکارکرد، گردن اوزده شد ، سرش در نهرقریبی انداخته شد ، ناگهان آن سر از ته آب فریاد کشید ، وسپس بر روی آب آمد ، وبه سوی مردم نگاه کرد ه آنها را به نام صدا نمود که فلان وفلان وسپس گفت : «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ، ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً ، فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ، وَادْخُلِي جَنَّتِي » سپس در آب غوطه خورد ، این واقعه عجیب را همه حاضرین مشاهده کردند ، وصدارا شنیدند، تمام نصارای آنجا با مشاهده آن واقعه مسلمانان شندند ، و تخت شاه به لرزه در آمد ، وآن سه نفر که مرتد شده بودند با ز مسلمان شدند ، سپس خلیفه منصور تما م مار را از اسارت او ازادکرد.( ابن کثیر)
محتوا کلی سوره فجر:
مفسرین در محتوی کلی این می فرمایند که این سوره از 4 بخش تشکیل شده است:
1- سوگندهای متعددی برای تهدید جباران
2- اشاره ای به برخی از اقوام طغیان گر پیشین و سرانجام دردناک آنها
3- اشاره ای به موضوع امتحان با نعمت ها و مشکلات
4- معاد و سرنوشت مومنان و کافران
ترجمه وتفسیرمؤجز :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام الله بخشنده مهربان
« وَالْفَجْرِ » (1) ( قسم به صبح ( صبحگاهان ) سوگند !)
« وَلَيَالٍ عَشْرٍ » (2) (و به شبهاي ده گانه (ذیحجه)قسم ! )
« وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ » (3 )(و به جفت وطاق ( هر چيزي ) سوگند !)
« وَاللَّيْلِ إِذَا يَسْرِ » (4) (و به شب قسم بدان گاه كه ( به سوي روشنائي روز ) حركت ميكند !
« هَلْ فِي ذَلِكَ قَسَمٌ لِّذِي حِجْرٍ »(5) (آيا در آنچه گفته شد ، قسمی مهمّي براي اشخاصی خردمند ، موجود است ؟
« أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ » (6)((ای پیامبر) آيا ندیدی ،كه پروردگارت چگونه با قوم عاد رفتار كرده است ( و چه بلائي بر سر ايشان آورده است ؟ ) .
« إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ »(7) (قوم اِرَم كه صاحب قامتهاي بلند ستون مانند ، و ( كاخها و خيمههاي ) ستوندار بودند .
« الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلَادِ » (8 )(آنکه آفریده نشده است مثلش در شهر ها )
قوم عاد :
قبل از همه باید گفت که عاد ، ( اسم جد بزرگ عاديان بوده است ) بر اساس آنچه در تفاسير آمده است قوم عاد از نسل سام بن نوح، و بسيار مردمان قوی جثه و نيرومند بودهاند، سرزمين عاديان حاصلخيز و سرسبز بوده و آنان با نيروهاي خدادادي خود به آباد ساختن آن پرداخته و در كوهها و جاهاي مرتفع كاخها و قصر های بسيار مستحكم وقشنگ اعمار نمودند، كه به تعبير قرآن مانند آنها درهيچ جايي ساخته نشده است ، (شيخ قرطبي نوشته است كه ضمير در مثلها راجع به قبيله است يعني تاكنون هيچ قبيلهاي مانند قوم عاد در نيرو و سرسختي و قوت اندام و بلندي قامت آفريده نشده، نيز يادآوري ميكند كه گروهي اين ضمير را راجع به شهر عاديان ميدانند يعني مانند آن شهر در هيچجا ساخته نشده است:
قوله تعالى: « التي لم يخلق مثلها في البلاد » الضمير في « مثلها» يرجع إلى القبيلة. أي لم يخلق مثل القبيلة في البلاد: قوة وشدة، وعظم أجساد، وطول قامة؛ عن الحسن وغيره. و في حرف عبدالله « التي لم يخلق مثلهم في البلاد» . وقيل: يرجع للمدينة. و الأول أظهر، و عليه الأكثر، حسب ما ذكرناه. )
قدرت بسيار و پيشرفت قوم عاد سبب طغيان و استكبار آنها شد ، طوریکه بغاوت شان به سرحدی رسید که از دعوت بر حق پیامبر شان انکار کردند وگفتند :
چه كسي از ما نيرومندتر است (سوره فصلت، 15) تا بتواند ما را عذاب دهد؟ در قرآن مجيد(سورۀ هود،آيۀ 60) تصريح شده است كه عاد،همان قوم هود است. نام قبيله يا قوم عاد 24 بار در قرآن كريم آمده است. و در سورۀ نجم (آيۀ 50) به نام «عاد الأولی» خوانده شده كه بعضي محقّقان از اين استنباط كردهاند كه دو عاد وجود داشته است:
«عاد اُولی» كه بيش از هزار شاخه و تيره داشته و بعد از هلاك ايشان،«عاد ثانيه» ظاهر شده است كه بتپرست بوده است و نام بتهاي ايشان در كتب اصنام ذكر شده است.
(در تفسير قرطبي در تفسیر آيۀ 50 سوره نجم، آمده است:« قوله تعالى: « وأنه أهلك عادا الأولى» سماها الأولى لأنهم كانوا من قبل ثمود. وقيل: إن ثمود من قبل عاد. وقال ابن زيد: قيل لها عاد الأولى لأنها أول أمة أهلكت بعد نوح عليه السلام. وقال ابن إسحاق: هما عادان فالأولى أهلكت بالريح الصرصر، ثم كانت الأخرى فأهلكت بالصيحة. وقيل: عاد الأولى هو عاد بن إرم بن عوص بن سام بن نوح، وعاد الثانية من ولد عاد الأولى؛ والمعنى متقارب. وقيل: إن عاد الآخرة الجبّارون وهم قوم هود».
قوم عاد بت پرست بودند خداوند، هود(ع) را به سوي آنان فرستاد،
حضرت هود يكي از انبياي الهي است كه نام مباركش هفت بار در قرآن عظیم الشان ذکر گردیده است ، وحتی یکی از سوره های قرآن نیز بنام هود مي باشد.
هود از نواسه های حضرت نوح بوده وبا هفت پشت به او مي رسد.ايشان را به اين خواطر هود مي گفتند كه از گمراهي قومش نجات يافته بود واز طرف خداوند براي هدايت قومش انتخاب شده بود ، ولي قوم عاد،هود را سفيه پنداشتند(سورۀ اعراف،66 ، سورۀ هود،54 ) و از پرستش خداي يگانه سر باز زدند و به دين پدران خود چسپيدند و استكبار ورزيدند و هود را تهديد كردند، در نتيجه، عذاب خداوند كه باد و طوفان سختي بود بر آنان نازل شد و همه، جز هود(ع) و پيروان اندك او نابود شدند. قصۀ قوم عاد در سورههاي اعراف، هود، مؤمنون،شعراء و فصّلت به تفصیل بیان گردیده است ، آنچه از قرآن عظیم الشان برميآيد، مسكن قوم عاد در احقاف (ريگزاري ميان عمّان و حضر موت ) بوده است(سورۀ احقاف،آيۀ21)..
در سورۀ حاقّه (آيات 6 ـ 8) واما (قوم) عاد با تند بادي سركش وسرد به هلاكت رسيدند. ﴿۶ (خداوند(آن تند باد را هفت شب وهشت روز پي در پي بر آنها مسلط نمود ،
آنگاه (آن) قوم را آن (تندباد ) مانند تنه هاي پوسيده میان خالي درختان خرما، بر زمين افتاده ( هلاك شده) مي ديدي. ﴿۷﴾ پس آيا از آنها كسي را مي بيني كه باقي مانده باشد؟! ﴿۸ ) ( تفصیل بیشتر را در این مورد میتوان در تفسیر قرطبی ، تفسیر جلالین ، ابن کثیر وتفسیر بغوی ، مطالعه فرماید .)
« وَثَمُودَ الَّذِينَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ » (9 )(و ( آيا ندانستهاي كه پروردگارت ) با قوم ثمود چه كرده است ؟ همان قومي كه صخرههاي عظيم را در وادي القري ( ميان مدينه و شام ) ميبريدند و ميتراشيدند ( و در دل كوهها خانهها و قصر های مجلل برای خود می زیستند )
قوم ثمود، قوم صالح است ،واینها ازعرب بودند که پس از قوم عاد، به وجود آمدند و در سرزمین وادى القُرى (بین مکه و شام) در شهر حِجر (که هم اکنون بعضى از آثار آن شهر در میان تخته سنگهاى عظیم دیده مىشود) زندگی می کردند ، و از قبایل مختلف تشکیل شده بودند و هم چون قوم عاد در بت پرستى، فساد، ظلم و طغیان غوطهور بودند، و در زندگیشان جز انحراف و گمراهى، چیز دیگرى دیده نمىشد.كاخها ميساختند ) .
حضرت صالح
حضرت صالح یکى از پیامبرانى الهی است که نام مبارکش یازده بار در قرآن عظیم الشان تذکر رفته است . حضرت صالح نواسه سام بن نوح از قبیله ثمود بود وبرخی از مورخین در سلسله نسب حضرت صالح مینویسند که : «صالح بن عبید بن جابر بن ثمود» و بعضى دیگر او را به عنوان «صالح بن جابر بن ارم بن سام بن نوح» یاد کردهاند.
حضرت صالح - علیه السلام ،از جمله پیامبران بودکه بر زبان عربی تسلط داشت ، ومطابق برخی از روایات 280 سال عمر کرد .
مقام ومدفن حضرت صالح علیه وسلام مطابق روایات بین حجر الاسود و مقام ابراهیم - علیه السلام - در کنار کعبه قرار قرار دارد.
حضرت صالح اصلآ برای هدایت ورهنمایی قوم ثمود فرستاده شد، و با تلاشهاى شبانه روزى خود، آن قوم را به سوى الله و نیکىها دعوت نمود، ولى آن قوم، از او اطاعت نکردند و سرانجام به عذاب سخت الهى گرفتار شدند.
حضرت صالح سومین پیامبرى است که پس از نوح - علیه السلام - و هود - علیه السلام - یک تنه بر ضد بت و بت پرستى عصرش قیام کرد، و سالها با آنها مبارزه و ستیز نمود. طبق بعضى از روایات، حضرت صالح - علیه السلام - در شانزده سالگى به دعوت قوم به سوى خدا پرستى پرداخت، و 120 سال آنها را دعوت کرد، ولى جز اندکى، به او ایمان نیاوردند.
زمین مغضوب :
زمین مغضوب عبارت از زمین است که مورد ( غضب الهی ) قرار گرفته باشد ، از جمله سر زمین غضب کرده شده میتوان از : سرزمین قوم لوط و سرزمین بابل و ثمود (بین مدینه و شام که قوم صالح علیه السلام بودند) و مسجد ضرار (مجاور مسجد قباء است که توسط منافقین بنا شده بود) ، نام برد .
اگرچه نماز خواندن در سرزمین مغضوب نزد جمهور علما ء در زمین مغضوبه ،در ست است ولی تعداد دیگری از علماء حتی خواندن نماز را دراین محلات مکروه می دانند .
محدثین می فرمایند که : در یکی از روز ها پیامبر صلی الله علیه وسلم بر سرزمین ثمود عبور کردند و فرمودند : «لاَ تَدْخُلُوا عَلَی هَؤُلاَءِ المُعَذَّبِینَ إِلَّا أَنْ تَکُونُوا بَاکِینَ، فَإِنْ لَمْ تَکُونُوا بَاکِینَ فَلاَ تَدْخُلُوا عَلَیْهِمْ، لاَ یُصِیبُکُمْ مَا أَصَابَهُمْ» بخاری (433). یعنی : « به سرزمین اینها که مورد عذاب خدا قرار گرفتهاند وارد نشوید، مگر به حالت گریان، و اگر حالت گریه نداشتید بر آنان وارد نشوید، تا عذابی که بر آنان نازل شده بر شما نازل نشود».
و در لفظ مسلم آمده است : «لَا تَدْخُلُوا مَسَاکِنَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ، إِلَّا أَنْ تَکُونُوا بَاکِینَ حَذَرًا، أَنْ یُصِیبَکُمْ مِثْلُ مَا أَصَابَهُمْ» مسلم (2980).یعنی : « به منزل کسانی که به خود ظلم کردهاند وارد نشوید مگر به حالت گریه و زاری، تا عذابی که بر آنان نازل شده بر شما نازل نشود».
و از ابن عمر رضی الله عنه روایت است که گفت : «أَنَّ رَسُولَ الله صلی الله علیه وسلم لَمَّا نَزَلَ الْحِجْرَ فِی غَزْوَةِ تَبُوکَ أَمَرَهُمْ أَنْ لا یَشْرَبُوا مِنْ بِئرِهَا وَلا یَسْتَقُوا مِنْهَا، فَقَالُوا: قَدْ عَجَنَّا مِنْهَا وَاسْتَقَیْنَا، فَأَمَرَهُمْ أَنْ یَطْرَحُوا ذَلِکَ الْعَجِینَ وَیُهَرِیقُوا ذَلِکَ الْمَاءَ» بخاری (3378) ومسلم (2981).یعنی : هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه وسلم در غزوة تبوک در محل حِجر (منازل ثمود) توقف کرد، دستور داد تا نه از آب آن چاه بنوشند و نه از آن بردارند. صحابه گفتند: ما از آب چاه، آرد، خمیر کرده ایم و آب برداشته ایم! رسول خدا صلی الله علیه وسلم دستور داد تا آن خمیر را بیندازند (و به شترها بدهند) و آن آب را بریزند.و امام بخاری در صحیح خود ذکر کرده که علی رضی الله عنه نماز خواندن در بابل را مکروه می دانستند.( تفصیل موضوع را میتوان در :
( الموسوعة الفقهیة (30/190). مطالعه فرماید.
« وَفِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتَادِ »(10 )(و ( آيا خبر نداري كه پروردگارت ) با فرعون چه كرده است ؟
سیرت نویسان می نویسند بعد از اینکه موسى عليهالسلام و پيروانش ، از ظلم وستم فرعونيان به ستوه آمده بودند، و همچنان در فشار و سختى به سر مىبردند، سرانجام موسى عليهالسلام تصميم گرفت كه با پيروان خویش ، به سوی فلسطین ( بيت المقدس) هجرت نمايند.
خداوند به موسى عليهالسلام وحى كرد: پيروان خود را شبانه از مصر خارج كن.
موسى عليهالسلام و پيروانش، شبانه از مصر به سوی فلسطین حركت كردند، در مسير راه به رود نیل رسيدند، در اين بحران شديد، خداوند با لطف خاص خود به موسى عليهالسلام وحى كرد: عصاى خود را به دريا بزن (فَاَوحَينا اِلى مُوسى اَنِ اضْرِب بِعَصاكَ البَحرَ... (شعراء، 63 ) و نيز فرمود: «فَاضرِب لَهُم طَريقاً فِى البَحرِ يَبَساً لا تَخافُ دَرَكاً و لا تَخفى؛» براى بنى اسرائيل راهى خشك در دريا بگشا كه از تعقيب (فرعونيان) خواهى ترسيد و نه از غرق شدن در رود نیل .( سوره طه، 77)
موسى عليهالسلام به فرمان خدا عصاى خود را به دريا زد. آب دريا شق شد و زمين درون دريا آشكار گشت، موسى و بنى اسرائيل از همان راه حركت نموده و از طرف ديگر به سلامت خارج شدند.
فرعون و سپاهيانش فرا رسيدند و از همان راهى كه در ميان دريا پيدا شده بود، بنى اسرائيل را تعقيب كردند، غرور آن چنان بر فرعون چيره شده بود كه به سپاه خود رو كرد و گفت: تماشا كنيد چگونه به فرمان من دريا شكافته شد و راه داد تا بردگان فرارى خود (بنى اسرائيل) را تعقيب كنم.
وقتى كه تا آخرين نفر از لشگر فرعون وارد راه باز شده رود نیل شدند، ناگهان به فرمان خدا آبها از هر سو به هم پيوستند و همه فرعونيان را به كام مرگ فرو بردند.
در همان لحظه طوفانى كه فرعون خود را در خطر شديد مرگ مىديد، غرورهايش فرو ريخت و درك كرد كه همه عمرش پوچ بوده و اشتباه كرده است با چشمى گريان به خداى جهان متوجه شد و گفت:«آمَنتُ اَنَّهُ لا اءِلهَ اءِلَّا الَّذى آمَنَت بِهِ بَنُوا اسرائيلَ وَ اَنَا مِنَ المُسلِمينَ» (ايمان آوردم كه هيچ معبودى جز معبودى كه بنى اسرائيل به او ايمان آوردهاند وجود ندارد، و من از تسليم شدگان هستم. ( سوره يونس، 90. )
ولى ديگر وقت و فرصت گذشته بود، و لحظهاى براى توبه نمانده بود، امواج سهمگين رود نیل ، فرعون را غرق كرد و سپس كالبد بى جان او را به بيرون دريا پرتاب نمود تا مايه عبرت براى آيندگان گردد.( مضمون آيه 90 تا 92 سوره يونس. ).
« الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلَادِ » (11) (اقوامي كه در شهرها و كشورها طغيان و سركشي كردند .)
« فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ » (12 )(و در آنجاها خيلي فساد و تباهي به راه انداختند .)
« فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذَابٍ »(13) (آنگاه پروردگارت تازیانه عذاب را بر آنان فرو آورد. )
«سوط» چیست :
«سوط » به معنی تازیانه (شلاق ) و در اصل به معنی مخلوط كردن چیزی به چیزی است علاوه بر این به تازیانه كه از رشته های مختلف چرم و مانند آن بافته شده اطلاق گردیده است. و بعضی آن را كنایه از « عذاب» می دانند، عذابی كه با گوشت و خون انسان آمیخته می شود و او را سخت ناراحت می كند.
« صب» در اصل به معنی فرو ریختن آب است. در اینجا اشاره به شدت و استمرار این عذاب است.
این تعبیر كوتاه اشاره به مجازاتهای شدید و مختلفی است كه دامنگیر این اقوام شد:
مفسرین می نویسند :
قوم عاد به وسیله تندباد سرد و سوزناك هلاك شدند( سوره حاقة-6)
قوم ثمود به وسیله صیحه عظیم آسمانی نابود شدند( سوره حاقة-5 )
و قوم فرعون در میان امواج نیل غرق و مدفون گشتند( زخرف-55 )
و در آخرین آیه این بحث به عنوان هشداری به همه كسانی كه در مسیر آن اقوام طغیانگر گام برمی دارند می فرماید:
« إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ » (14 )(مسلّماً پروردگار تو در كمين ( مردمان و مترصّد اعمال ايشان ) است .
« مرصاد » از ماده « رصد» به معنی آمادگی برای مراقبت از چیزی است، معادل فارسی آن« كمین گاه» است.
این کلمه معمولآً در جائی به كار می رود كه افراد ناچارند از گذرگاهی بگذرند و شخصی در آن گذرگاه آماده ضربه زدن به آنهاست. و در مجموع اشاره به این است كه گمان نكنید كسی می تواند از چنگال عذاب الهی بگریزد، همه در قبضه قدرت او هستند و هر وقت اراده كند آنها را مجازات می نماید. بدیهی است خداوند مكان ندارد و درگذرگاهی نمی نشیند، این تعبیر كنایه از احاطه قدرت پروردگار به همه جباران و طغیانگران و مجرمان است.
« فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ » (15 )
«اما انسان، هنگامی که پروردگارش وی را میآزماید» (با دادن نعمتها) «پس گرامی داردش و نعمت دهدش» (با دادن مال و گسترده کردن روزی و نعمت بر وی) «میگوید: پروردگارم مرا گرامی داشته است» (لذا با این پندار که بهرههای دنیا گرامیداشت الهی از وی است، بدانها شاد و مغرور میشود، بیآنکه در برابر آن نعمتها شکر گزارد و یا این اندیشه در خاطرش خطور کند که این امتحانی برای او از جانب پروردگارش میباشد.
بیضاوی میگوید: «گویی حق تعالی میفرماید: ای انسان! بدانکه من در کمین تو هستم و از تو میخواهم که برای آخرتت تلاش کنی اما انسان جز در هم و غم دنیا و لذتهای آن نیست») «و اما چون او را بیازماید» (به بلا و محنت) «و روزی او را بر او تنگ گرداند» (و بر او در آن گشایش و فراوانی ارزانی ندارد) «میگوید: پروردگارم مرا خوار کرده است» (یعنی: مرا به خواری و حقارت درافگنده است. البته این صفت منکرانی است که بهرستاخیز ایمان ندارند پس در نزد چنین کسانی، کرامت و عزتی جز دنیا و بهرهمندیهای گسترده آن و نیز خواری و حقارتی جز با از دست دادن دنیا و عدم دسترسی به آرایشهای آن، وجود ندارد. اما کرامت و عزت در نزد مؤمن این است که خداوند او را با بخشیدن توفیق طاعت و فرمانبرداری خویش، گرامی داشته و او را برای عمل آخرت توفیق دهد پس مؤمن نه گشایش در کار دنیا را کرامت محض تلقی میکند و نه تنگی آن را اهانت؛ بلکه گشایش و توانگری را آزمایشی برای خود میداند که آیا در قبال آن شکر و سپاس میگزارد یا خیر؟ وفقر را نیز آزمایشی برای خود میداند که آیا بر آن شکیبایی میورزد و صبر میکند یا خیر؟) «نه، چنین نیست».
« وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ » (16 )(و اما هنگامیکه او را بیازماید، پس روزیش را بر او تنگ گیرد (نا امید میشود و) میگوید: «پروردگارم مرا خوار کرده است». )
« كَلَّا بَل لَّا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ » (17 )(هرگزا هرگز ! ( نه چنين است ، بلکه اکرام نمی کنیدبه یتیم ) .
« وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ » (18 )(و همديگر را تشويق و ترغيب نميكنيد به خوراك دادن به مستمند .)
« وَتَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلاً لَّمّاً » (19 )(و میراث را حریصانه میخورید (و حق دیگران را نمیدهید).
« وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً » (20 )(و اموال و دارائي را بسيار دوست ميداريد ( و سخت دلباخته مال و متاع دنيا هستيد .)
« كَلَّا إِذَا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكّاً دَكّاً » (21) (هرگز چنین نیست (که شما گمان میکنید) هنگامیکه زمین سخت درهم گوبیده شود (و هموار گردد).
« وَجَاء رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفّاً صَفّاً » (22 )(و پروردگارت (برای دادرسی) بیاید و (نیز) فرشتگان صف در صف (بیانید).
« وَجِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّكْرَى »(23 ) (در آن روز دوزخ را حاضر آورند ( و نشانش دهند ) . در آن روز انسان به خود ميآيد ، ولي چنين به خود آمدني كي سودي به حال او دارد ؟ !
« يَقُولُ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي » (24)(خواهد گفت : كاش براي زندگي خود ( خيرات و حسناتي ) پيشاپيش ميفرستادم !)
« فَيَوْمَئِذٍ لَّا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ » (25 )(در آن روز ( كه چنين احوال و اوضاعي رخ ميدهد ، خداوند كافر را چنان عذابي ميرساند كه ) هيچ كس عذابي همسان عذاب او را بدو نميرساند .)
« وَلَا يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ » (26 ) (و ( در آن روز ) هيچ كسي همچون خداوند او را به بند نميكشد ( و به غل و زنجير نميبندد ) .
« يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ » (27 )(اي انسانِ آسوده خاطر ( كه در پرتو ياد خدا و پرستش الله ، آرامش به هم رساندهاي و هم اينك با كولهباري از اندوخته طاعات و عبادات ، در اينجا آرميدهاي ) !
« ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً » (28 )(به سوی پروردگارت باز گرد، در حالیکه تو از او خوشنودی و او از تو خشنود است.).
« فَادْخُلِي فِي عِبَادِي » (29 )(پس در زمرۀ بندگان (خاص) من در آی).
« وَادْخُلِي جَنَّتِي » (30 )(و به بهشت من داخل شو).
نفس مطمئنّه
نفس مطمئنّه، نفسی است که صاحب آن احساس کمک و امنیّت از طرف خداوندمیکند و نفس او در نزد پروردگار آرام است و با ذکر خدا مطمئن می شود وبه سوی او باز می گردد و مشتاق لقاء و قرب او است ، نفسی است، شکسته و خوار در نزد الله عزّ و جلّ زاهد و پرهیزگار در زندگی فانی دنیا، وملائکه به صاحب نفس های مطمئنّه در موقع مرگ می گویند:« يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ، ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً، فَادْخُلِي فِي عِبَادِي، وَادْخُلِي جَنَّتِي»
اي انسانِ آسوده خاطر ( كه در پرتو ياد خدا و پرستش الله ، آرامش به هم رسانده اي و هم اينك با كوله باري از اندوخته طاعات و عبادات ، در اينجا آرميده اي ) !، به سوي پروردگارت بازگرد ، در حالي كه تو ( از كرده خود در جهان و از نعمت آخرت خوشنودي و ( خدا هم ) از تو خوشنود ( است ) . به ميان بندگانم درآي ( و همراه شايستگان و از زمره بايستگان شو ) .، و به بهشت من داخل شو ( و خوش باش ! )
و در تفسیر این آیه آمده است که ( ای نفس به نزد خداوند ، عزّ و جلّ ، و به سوی ثواب الهی و رحمت او برگرد و خداوند از او راضی می گرداند و به این نفس در موقع نزدیک شدن مرگ و در روز قیامت مژده داده می شود که او از زمرۀ بندگان صالح خداست و به زودی داخل بهشت می گردد درست مانند بشارت ملائکه به انسان مؤمن در واقع نزدیک شدن مرگ وبرانگیخته شدن از قبر.)(تفسیر ابن کثیر، ج 1،ص511)
ابن عباس ( رضی الله عنه) در بیان معنی نفس مطمئنّه می فرماید:
( مطمئنّه یعنی تصدیق شده) و حضرت قتاده ( رحمه الله) می فرماید:(همانا مؤمن کسی است که نفسش به آنچه خداوند وعده داده است مطمئن است و صاحب این نفس در زمینۀ معرفت و شناخت اسماء خداوند به طور کامل از آن چه که بعد از مرگ و از این وقایع برزخ و نیز آن چه که بعد از آن هول و ترس قیامت وجود دارد، مانند این که آنها را با چشم مشاهده می کند آشناست و نیز نسبت به قضا و قدر خداوند مطمئن است و تسلیم آن می شود و به آن راضی می گردد و هیچ گونه داد و فریاد و شِکوه ای نمی کند و در ایمانش دچار شک و تردید و اضطراب نمی گردد و بر آنچه که از دست می دهد نا امید نمی گردد و نیز نسبت به آنچه که به او می رسد شاد و مسرور نمی شود چرا که مصیبت وارده قبل از این که به او برسد برای او مقدّر شده) .
و نفس مطمئنّه نفسی است بیدار که این بیداری باعث می شود انسان عیوب و آفتهای اعمال خویش را مشاهده کند و از جنایات و گناهانش دست بردارد و نیز او را بر بسیاری از از حقوق و واجبات ترغیب می نماید و نفسش را فروتن می سازد و باعث فروتن شدن انسان می گردد و او را متواضع می گرداند و او را در برابر خداوند از میان مشاهدۀ نعمتهایش و آشکار شدن و دیدن خطاها و عیب های خویش شرمنده و خجل می گرداند ودر برابر او کرنش ( تواضع )کرده و سر خم می کند و نیز هم چنین به ارزش زمان و اهمیتش پی میبرد که آن سرمایۀ خوشبختی او است پس نسبت به آنچه که او را به پروردگارش نزدیک نمی کند، بیزار می شود و دور می کند.
همانا در نابود کردن آن، زیان و حسرت و در رشد و کمال آن سود و سعادت است، و این اثر و نتیجۀ بیداری اوست این اولین منزل از منازل نفس مطمئنّه است که سیر و تکامل به سوی خدا و روز قیامت از آن نشأت می گیرد.
برخی از خصوصیات های نفس مطمئنّه :
از جمله خصوصیات نفس مطمئنّه این است که آن نفس بیدار کننده و پاک کننده ی گناهان و لغزش ها در نزد خداوند است که ما را نسبت به ذکرخداوند تبارک و تعالی ،و کثرت توبه و طلب آمرزش و بازگشت به سوی او مطمئن می سازد و نیز ما را مشتاق به لقاء و قرب خداوند می سازد و ملائکه، رضایت خداوند را به او مژده می دهند، دانشمندان و علمای صالح خصوصیات نفس مطمئنّه را به شکل زیر بیان کرده اند:
رضایت و خشنودی به قضا و قدر خداوند عزّ و جلّ :
پروردگار با عظمت ما انسانها ی صالح را چنین توصیف می نماید:« الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُواْ الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ»( پرهيزگاران ، ) همانهائي كه ( به هنگام مرگ ) فرشتگان ( قبض ارواح ) جانشان را مي گيرند در حالي كه پاكيزه ( از كفر و معاصي ) و شادان ( از روياروئي سرافرازانه خود با پروردگار ) هستند . ( فرشتگان بديشان ) مي گويند : درودتان باد ! ( در امان خدائيد و از امروز به ناراحتي و بلائي دچار نمي آئيد . و ) به خاطر كارهائي كه مي كرده ايد به بهشت درآئيد ( سوره نحل/32 )
در حدیث شریفی رسول الله صلی الله علیه و سلم میفرماید:« لَذَاقَ طَعمُ اِلاِیمَانِ مَن رَضِیَ بِاللهِ ربَّاً وَ بِالاِسلَامِ دِینَاً وَ بِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم رَسُولاً»( کسی طعم ایمان را می چشد که الله رابه عنوان پروردگار و اسلام را به عنوان دین و محمد– صلی الله علیه و سلم - را به عنوان رسول خداقبول داشته باشد و به آن راضی و خشنود باشد.)
و کسیکه در موقع شنیدن ندای أذان بگوید:« رَضِیتُ بِاللهِ ربَّاً وَ بِالاِسلَامِ دِینَاً وَ بِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و سلم رَسُولاً غُفِرَت لَهُ ذُنُوبَهُ» ( روه مسلم)( من الله را به عنوان پروردگارو اسلام را به عنوان دین و محمد– صلی الله علیه و آله و سلم - را به عنهوان فرستادۀ خدا قبول دارم و به آنها راضی و خشنود هستم ، گناهانش بخشیده می شود.)
و رضا به قضای خداوند نشانۀ محبوبیت کامل و نیز از صفات صالحان است ، خداوند متعال میفرماید:« رَّضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ»خدا از ايشان راضي و ايشان هم از خدا خوشنودند ! اين ( همه نعمت و خوشي ) از آنِ كسي خواهد بود كه از پروردگار خويش بهراسد .(سوره البینه/8)
و کسی که قلبش را از رضا و خشنودی الهی پُر کند، نفسش از ناراحتی و غمگینی و گرفتاری و اندوه رهایی می یابد و نفس خود را برای غلبۀ هوی و هوس شیطان رها نمی کند، و رضا و خشنودی با یقین ، آرامش و امنیّت را برای انسان مسلمان به ارمغان دارد و در این زمینه دعایی در حدیث وارد شده :
« اَلّهُمَّ اِنِّی أَسْأَلُكَ نَفساً بِکَ مُطمَئِنّةً وَ تُؤمِنُ بِلِقَائِکَ ، وَ تَرضی بِقَضَائِکَ وَ تَقنَعُ بِعَطَائِکَ »(پروردگارا! من از تو نفسی را می طلبم که به تو اطمینان داشته باشد و به لقاء تو ایمان و به قضای تو راضی و خشنود و به عطای تو قانع باشد.)
فروتنی و ترس از خداوند :
انسان مسلمان عابد، همیشه از مرتکب شدن به معاصی ومحرّمات در خوف و ترس شدیدی به سر می برد و این دلیلی بر صحّت ایمان اوست، طوریکه خداوند متعال می فرماید :« فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ»پس ( از آنجا كه شما به خدا ايمان داريد ، بيباك و دلير باشيد و ) از آنان مترسيد و از من بترسيد اگر مؤمنان ( راستين ) هستيد (سوره آل عمران/175).
و نیز خداوندبندگان مؤمن اش را چنین توصیف می نماید:« إِنَّ الَّذِينَ هُم مِّنْ خَشْيَةِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ»(كساني كه از خوف خدا در هراس هستند .( سوره مؤمنون/57)
امیدواری به رحمت الله :
خداوند ، بندگان صالحش را به داشتن خصلت و خوی امیدواری توصیف می نماید و میفرماید:« أُوْلَئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللّهِ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»( سوره بقره/218). (آنان به رحمت خدا امید وارند ، وخداوند آمرزنده ی مهربان است .
و از جمله دعاهای رسول الله صلی الله علیه وسلم ااست که می فرماید :« اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِرِضَاكَ مِنْ سَخَطِكَ وَأَعُوذُ بِمُعَافَاتِكَ مِنْ عُقُوبَتِكَ وَأَعُوذُ بِكَ مِنْكَ لَا أُحْصِي ثَنَاءً عَلَيْكَ أَنْتَ كَمَا أَثْنَيْتَ عَلَى نَفْسِكَ»( رواه/احمد و ترمذی).(پروردگارا!من از غضب تو به رضای تو، و از عذاب تو به عفو تو، و از عذاب تو به تو پناه می برم ، حمد و ثنا بر تو حدّی ندارد حمد و ثنا به گونه ای است که خودت خویش را توصیف کرده ای) امیدواری به رحمت خداوند به نفس بشری ثابت می کند که به حقیقت ، نفس انسان احتیاج دائمی به پروردگار با عظمت دارد، و امکان ندارد که نفس انسان از رحمت و کرم و فضل و توفیق خدا بی نیاز شود.
کوتاهی و سهل انگاری در امید به خدا جایز است ،و نیز مداومت کردن بر گناه و نافرمانی به امید رحمت خداوند مذموم و نکوهیده است، پس رجآء و اُمید صحیح و پسندیده آن است که امیدواری و رجآء به رحمت خداوند همراه عمل صالح برای خدا باشد، که این مصداقی از فرمودۀ خداوند – عزّ و جلّ – است که میفرماید:
« فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»
پس هركس كه خواهان ديدار خداي خويش است ، بايد كه كار شايسته كند ، و در پرستش پروردگارش كسي را شريك نسازد .( سوره کهف/110)
و رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم - این مطلب را تأکید کرده و میفرماید:
« لَيسَ الإيمَانُ بِالتَّمَنَّي وَ لکِن مَا وَقَرَ بِالقَلبِ وَ صَدَقَهُ العَمَلُ.»( متفق علیه)
( ایمان فقط با خواهش و تمنا نیست و بلکه ایمان این است که در قاب رسوخ کند و با عمل تصدیق شود) پس اُمید به رحمت خدا جز با عمل درست نیست.
کثرت استغفار و توبه و بازگشت به راه حق و حقیقت صاحب نفس مطمئنّه خطاها و گناهان صغیره و کوچک خویش را بزرگ می شمارد و از آنها به سوی خداوند – عزّ و جلّ – رو می آورد و با طلب آمرزش و بخشش به او پناهنده می شود و با طلب غفران و پشیمانی بر آنچه که انجام داده ، تصمیم بر اینکه هرگز به انجام معاصی و نافرمانی بازنگردد و با افزایش طاعات و عبادات سر به درگاه الهی خم کرده و توبه می کند و از او پیروی می نماید . و خداوند متعال بندگانش را به استغفار و توبه امر می کند و میفرماید:« وَأَنِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُم مَّتَاعاً حَسَناً إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى»
و اين كه از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد و به سوي او برگرديد كه خداوند ( به سبب استغفار صادقانه و توبه مخلصانه ) شما را تا دم مرگ به طرز نيكوئي ( از مواهب زندگي اين جهان ) بهره مند مي سازد(سوره هود/ 3)
و هم چنین خداوند به ما امر کرده که توبه باید صادق و حقیقی و خالص برای او باشد ، پس خداوند متعال میفرماید: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحاً عَسَى رَبُّكُمْ أَن يُكَفِّرَ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ يَوْمَ لَا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعَى بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» ترجمه :اي مؤمنان ! به درگاه خدا برگرديد و توبه خالصانه اي بكنيد ، شايد پروردگارتان گناهانتان را محو نمايد و بزدايد ، و شما را به باغهاي بهشتي داخل گرداند كه از زير ( كاخها و درختان ) آن رودبارها روان است . اين كار در روزي خواهد بود كه خداوند پيغمبر و كساني را خوار و سبك نمي دارد كه با او ايمان آورده اند ( بلكه ايشان را والا مي گرداند و به درجات بالا مي رساند ) . نور ( ايمان و عمل صالح ) ايشان ، پيشاپيش و سوي راستشان ( رو به جانب بهشت ) در حركت است .
( وقتي كه خاموش شدن نور منافقان را مي بينند ، رو به درگاه خدا مي كنند و ) مي گويند : پروردگارا ! نور ما را كامل گردان ( تا در پرتو آن به بهشت برسيم ) و ما را ببخشاي ، چرا كه تو بر هر چيزي بس توانائي .( سوره تحریم /8)
و خداوند توبه کنندگان را دوست دارد و میفرماید: « إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ »بي گمان خداوند توبه كاران و پاكان را دوست مي دارد .(بقره /222)
پشیمانی از جمله وصیتهای رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم - نسبت به بندگان صالح خداوند است که میفرماید:« يَا أَيُّهَا النَّاسُ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ فَوَ اللَّهِ إِنِّي لأَتُوبُ فِي الْيَوْمِ إِلَيْهِ أَکثَرَ مِن سَبعِینَ مَرَّةٍ » (رواه مسلم و بخاری )( ای مردم! بسوی خداوند برگردید و توبه کنید کهقسم به خدا من در روز بیشتر از هفتاد بار توبه می کنم) و نیز میفرماید: « لَلَّهُ أَشَدُّ فَرَحًا بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ مِنْ رَجُلٍ فِي أَرْضٍ دَوِّيَّةٍ مَهْلِكَةٍ مَعَهُ رَاحِلَتُهُ عَلَيْهَا طَعَامُهُ وَشَرَابُهُ فَنَامَ فَاسْتَيْقَظَ وَقَدْ ذَهَبَتْ فَطَلَبَهَا حَتَّى أَدْرَكَهُ الْعَطَشُ ثُمَّ قَالَ أَرْجِعُ إِلَى مَكَانِيَ الَّذِي كُنْتُ فِيهِ فَأَنَامُ حَتَّى أَمُوتَ فَوَضَعَ رَأْسَهُ عَلَى سَاعِدِهِ لِيَمُوتَ فَاسْتَيْقَظَ وَعِنْدَهُ رَاحِلَتُهُ وَعَلَيْهَا زَادُهُ وَطَعَامُهُ وَشَرَابُهُ فَاللَّهُ أَشَدُّ فَرَحًا بِتَوْبَةِ الْعَبْدِ الْمُؤْمِنِ مِنْ هَذَا بِرَاحِلَتِهِ» (رواه البخاری و مسلم)( توبۀ بندۀ مؤمن در نزد خداخوشایندتر از مردی است که در سرزمین خشک و مرگباری سفر می کند که همراهش شتری است که برد آن طعام و نوشیدنی است، ومی خوابد، و هنگامی که بیدار می شود مشاهده می کند که شترش رفته است پس به دنبال آن می رود تا این که تشنگی او را فرا می گیرد، به خود می گوید: به مکانی که در آن بودم برگردم و بخوابم تا این که بمیرم، سرش را بر بازوهایش قرار می دهد تا این که مرگش فرا رسد، وقتی که بیدار می شود، شترش را نزد خویش می یابد که بر آن توشه و طعام و نوشیدنی است، پس خدا بیشتر از این شخص که به یافتن شترش خوشحال می شود از توبۀ مؤمنش شاد و مسرور می گردد.)
انواع واقسام نفس انسان :
خداوند به ما خبر داده است که نفوس به سه دسته تقسیم شدهاند:
1- نفس اماره.
2- نفس لوامه.
3- نفس مطمئنه.
«إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ » (سوره یوسف: 53 »(چرا که نفس (سرکش طبیعةً به شهوات میگراید و زشتیها را تزیین مینماید و مردمان را) به بدیها و نابکاریها میخواند، مگر نفس کسی که پروردگارم بدو رحم نماید (و او را در کنف حمایت خود مصون و محفوظ فرماید ). « وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ» (سوره القیامة: 2 ) (و به نفس سرزنشگر سوگند! (که پس از مرگ زنده میگردید و رستاخیز حق است)
« ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً * فَادْخُلِی فِی عِبَادِی * وَادْخُلِی جَنَّتِی» (الفجر: 27 – 30) (ای انسانِ آسوده خاطر (که در پرتو یاد خدا و پرستش الله، آرامش به هم رساندهای و هم اینک با کولهباری از اندوخته طاعات و عبادات، در اینجا آرمیدهای)! به سوی پروردگارت بازگرد، در حالی که تو (از کرده خود در جهان و از نعمت آخرت یزدان) خوشنودی، و (خدا هم) از تو خوشنود (است). به میان بندگانم درآی (و همراه شایستگان و از زمره بایستگان شو). و به بهشت من داخل شو )
البته منظور این نیست که هر انسان سه نفس را دارا باشد، بلکه منظور این است که این سه، صفات و حالاتی هستند که ممکن است با در نظر گرفتن شرایط برای ذاتی عارض شوند، مثلاً هرگاه هوسهای نفس بر انسان غلبه کنند و نفس مرتکب گناه و معاصی شود، نفس اماره درست میشود و اگر بعد از گناه توبه و پشیمانی صورت گیرد، نفس لوامه ایجاد میشود، چون انسان را بر انجام گناه ملامت میکند و در ارتکاب گناه و انجام حسنات دچار شک و تردید میشود. اما نفس مطمئنه در صورتی است که محبت به خیر و میل به حسنات و دوری از شر و بدیها به ملکه و اخلاق راسخی در بدن تبدیل شده باشند. شرح طحاویة
شارح طحاویه بعد از بیان انواع و اقسام نفوس میفرماید: حقیقتاً این نفسها برای یک انسان عارض میشوند، یعنی نفس انسانی دارای سه حالت میباشد، ابتدا انسان را به انجام گناه دستور میدهد سپس اگر ایمان بیاید نفس لوامه درست میشود و بعد از ارتکاب گناه انسان را محاکمه و سرزنش میکند و اگر ایمان قوت بگیرد به نفس مطمئنه مبدل میگردد. شرح الطحاویه: 445.
آیا نفس میمیرد؟
ابن تیمیه میفرماید: بدون تردید ارواح مخلوق هستند و عدم و فنا بر آنها عارض نمیشود، ولی مرگ شان با جدایی از بدنها صورت میگیرد و هنگام دمیدن نفخه ثانیه ارواح به بدنها باز میگردند. مجموع فتاوی (4/279).
شارح طحاویه این مساله را مطرح نموده و میگوید: مردم درباره اینکه آیا روح میمیرد یا خیر اختلاف نظر دارند، گروهی بر این عقیده هستند که ارواح میمیرند، چون آنها نفوس هستند و هر نفسی لا جرم میمیرد، اگر فرشتگان از مرگ نجات پیدا نکنند روح هرگز نجات پیدا نخواهد کرد. گروه دیگری هم بر این باوراند که ارواح نمیمیرند، چون ارواح برای بقاء و دوام آفریده شدهاند و بدن و جسم هم برای مرگ و نابودی، بنا بر این اصل میگویند: احادیثی که دال بر منعم یا معذب بودن ارواح هستند حکایت از آن دارند که ارواح از بین نمیروند.
دیدگاه صحیح در این باره این است که گفته شود: مردن ارواح و نفوس یعنی مفارقت و جدایی آنها از بدن، اگر منظور از مردن ارواح و نفوس همین قدر یعنی خروج از ابدان باشد، پس آنها طعم مرگ را میچشند و «کل نفس ذائقة الموت» در حق آنها نیز جاری است، ولی اگر منظور از مردن ارواح فنا و معدوم شدن بطور کلی باشد، درست نیست، چون روح در بهشت و جهنم ماندگار است و از نعمت و یا عذاب بهرهمند میشود، همانگونه که خداند در قرآن میفرماید: «لَا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولَی وَوَقَاهُمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ» ( سوره الدخان: 56) (آنان هرگز در آنجا مرگی جز همان مرگ نخستین (که در دنیا چشیدهاند و بعد از آن زنده شدهاند) نخواهند چشید، و خداوند آنان را از عذاب دوزخ به دور و محفوظ داشته است. ) و منظور از این مرگ همان مفارقت و جدایی از ابدان و اجساد است. شرح طحاویه: 446.
فرق بین شیطان و نفس چیست؟
چگونه بدانیم که شیطان است یا نفس که ما را وادار به گناه می کند؟
نفس آدمی شامل سه نوع است:
1- نفس اماره؛ که او را به بدی امر میکند و از راه خدا و خیر دور و در گناه و معصیت غوطهور میسازد.
1- نفس لوامه؛ هرگاه انسان خواست کاری بکند یا تصمیم به انجام گناهی گرفت. نفس ملامتگر او را سرزنش میکند و جلویش را میگیرد تا برگردد، توبه کند و به سوی جاده درستی قدم نهد.
3- نفس مطمئنه؛ که بالاتر از نفس لوامه است و انسان را به حالت آرامش می رساند بگونه ایکه حلاوت ایمان و عبادات را درک کرده و لذت می برد.
هرگاه فکر گناه یا انجام آن به ذهنش خطور کرد نفس لوامهاش او را سرزنش مینماید که آن کار را نکند. پس با حالی پشیمان و گریان بسوی پروردگارش بر میگردد و از حق تعالی طلب بخشش میکند.فرجام نیکی ندارد کسی که پایان کارش با نفس اماره باشد در حالیکه جایی برای بازگشت و پشیمانی نمانده و این زیانکاری آشکاری است.
طبیعت انسان قید و بندپذیر نیست و نفس او میخواهد که از تمامی بندها آزاد باشد:
« وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ » ( سوره یوسف:53) این نفس صاحبش را به آن چه دلش میخواهد امر میکند و بهسوی گناه و نافرمانی سوق میدهد و از جادهی پرستش او را دور میکند. برای او تمامی وسایل گناه و نافرمانی، شگفتانگیز و جالب است و نیروهای فسق و فجور در مزرعه دل او در حال رشد و نمو میباشند. در کلا م خداوند منان تأمل کن: لأَمَّارَةٌ بِالسُّوء. خداوند نفرمودند« آمرة بالسوء». این موضوع بهخاطر کثرت دستورات نفس به بدی است و غالباً بهخاطر زیادی دستور نفس اماره به صاحبش، جهت انجام کارهای ناشایست به وسیلهی این خوی خستگیناپذیر بودن نفس است. مگر صاحبش لگام این افسار گسیخته را محکم بگیرداما نفس امر کننده به بدیها و معاصی جدای از شیطان است و شیطان همان قرین آدمی است که او را به معاصی دعوت می کند. ولی از شأن نفس بشری فرمان دادن به بدی است، به سبب اینکه نفس به شهوات گرایش داشته و شهوات در آن تأثیر طبعی دارد و بازداشتن و مهار کردن آن از این گرایش دشوار است.
در حدیث شریف آمده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «چه میگویید درباره رفیقی که به همراه دارید، رفیقی که اگر او را گرامی داشته و اطاعتش کنید و او را بپوشانید، شما را به بدترین فرجام میرساند و اگر او را خوار سازید و عریان و گرسنه بدارید، شما را به بهترین فرجام میرساند؟ اصحاب گفتند: یا رسولالله! این چنین رفیقی، بدترین رفیق در روی زمین است. فرمودند: سوگند به خدایی که جانم در قبضه قدرت اوست، این رفیق همانا نفسهای شماست که در میان پهلوهایتاناست».(انوارلقرآن)
اما اینکه تمایل انسان به امورات زشت ناشی از شیطان است یا نفس اماره ، مهم نیست که از طرف کدامیک باشد مهم اینست که نباید تسلیم هوا و هوس خود و دیگران گشت. اما با توجه به اینکه در ماه رمضان شیاطین در غل و زنجیر می افتند می توان گفت آنچه که در این ماه باعث کشاندن آدمیان به معاصی است همان نفس اماره است. و در حقیقت نفس اماره تمایل و گرایشی در درون هر انسانی است که امورات منکر و زشت را می پسندد و شیطان از این نفس به نفع اهداف خود بهره برداری کرده و آن استعداد را در درون آدمیان پرورش می دهد تا راحتی بتواند انسانها را به دام خود گرفتار سازد.
صدق الله العظیم و صدق رسوله نبی الکریم.
فهرست :
معلومات مؤجز
روزگار نبوّت و طلوع اسلام
وجه تسميه
فضيلت آن
اسباب نزول
دو داستان ذی عبرت
محتوای کلی سوره فجر
ترجمه وتفسیرمؤجز
لغت نامه
نفس مطمئنّه
انواع واقسام نفس انسان
آیا نفس میمیرد؟
فرق بین شیطان و نفس چیست؟
منابع و مأخذ های عمده:
- تفسیر وبیان کلمات قرآن کریم (تالیف شیخ حسنین محمد مخلوف واسباب نزول علامه جلال الدین سیوطی ترجمه از عبد الکریم ارشد فاریابی
- تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤ ف مخلص هروی
-فیض الباری شرح صیح البخاری داکتر عبد الرحیم فیروز هروی
- تفسیر طبری - امام المفسرین
- تفسیر المیزان
- تفسیر پرتوی از قران
- تفسیر القرآن الکریم - ابن کثیر (متوفی سال 774 هـ)
- مفردات الفاظ القرآن،از راغب اصفانی
- جلوه های از اسرار قرآن حکمتیار
- تفسیر معارف القران مولف حضرت علامه مفتی محمد شفیع عثمانی دیوبندی مترجم مولانا محمد یوسف حسین پور
- تفسیر فی ظلال القرآن، سید قطب (متوفی سال 1387 هـ)
- تفسير نور تألیف دکتر مصطفی خرّم دل
- تفسیر کابلی (تالیف :شیخ محمود الحسن دیوبندی مترجم : هیاتی از علمای افغانستان )
- صحیح مسلم
- صحیح البخاری
برای مشاهده دیگر تفاسیر بر روی سوره های زیر کلیک کنید.
بخش نظرات براي پاسخ به سوالات و يا اظهار نظرات و حمايت هاي شما در مورد مطلب جاري است.
پس به همين دليل ازتون ممنون ميشيم که سوالات غيرمرتبط با اين مطلب را در انجمن هاي سايت مطرح کنيد . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .