
تفسيراحمد سوره الفلق
تتبع و نگارش : الحاج امين الدين «سعيدي – سعيد افغاني»
مهتمم و ديزاين: الحاج سليم عابد «پيمان»
برای مشاهده تفاسیر اهل سنت به زبان فارسی اینجا کلیک کنید.
سورهٔ الفلق
این سوره در » مكهٔ مکرمه » نازل شده، ومکی می باشد
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ ﴿١﴾ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ ﴿٢﴾ وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ ﴿٣﴾ وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ ﴿٤﴾ وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ ﴿٥﴾
برای دانلود نسخه pdf اینجا کلیک کنید.
معلومات مؤجز:
سورهٔ فلق دارایی (1) رکوع ، و(5) پنج آیت، و(23) بیست وسه کلمه، و(73) هفتاد سه حرف، و (45 ) و چهل وپنج نقطه است.
نام این سوره « الفلق » است که از آیه اولاول این سوره گرفته شده است ،ولی در مورد مکی بودن ویا مدنی بودن آن بین مفسرین اختلاف است .
مفسرین میگویند که: نه تنها متن سوره « مدنی» ، بلکه نشان دهندهٔ این امر هم است که ،این سوره در اخرین مراحل مدینه نازل شده است.
دلایل که مفسرین برمدنی بودن این سوره بدان استدلال میاورند اینست که در این سوره به موضوع « حسد» اشاره بعمل آمده است.
واین پدیدهٔ شوم از آفت های مرحله قوت ونیل به امتیازات است، نه مرحلهٔ ضعـف وناتوانی ومحروم شدن از امتیازات. در دوران مکه پیامبر صلی الله علیه وسلم در شرایط قرار نداشتند که حسادات کسی را تحریک کند. در مکه مسلمانان در شرایط و روز های سختی قرار داشتند که این روز ها محروم شدن از آسایش وآرامش توام بود. ولی زمانیکه مسلمانان در مدینه بودند وضع شان تغییر و قسما بهبود یافت.
ولی به قول حسن، عطاء، عكرمه و جابر سورهٔ « فلق » و سورهٔ « ناس» را مكی میدانند و رأی اكثر علما ء نیز همین است. اما در روایتی از ابنعباس (رض) ، قتاده و جمعی دیگر نقل شده است كه: این سوره مدنی است. ابنكثیر نیز بر همین نظر است و برخی از علما دیگر نیز گفته اند: صحیح نیز همین است.
وجه تسمیه :
طوریکه در فوق یاد اور شدیم که :سورهٔ «الفلق » به علت به این نام مسمی شده است که آغاز آن با این فرموده حق تعالی : « قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» میباشد.
محورومحتوی کلی سورهٔ فلق :
در مورد محورومحتوی کلی سورهٔ « الفلق » بصورت کل گفته می توانیم که این سوره دارای یک محتوی تعلیمی وتربیتی می باشد .این بدین معنی است که در سورهٔ « الفلق » پروردگار ما در قدم اول به پیامبر صلی الله علیه وسلم ودرقدم بعدی به سایر مسلمانان، می اموزاند که یگانه راه نجات از شر همه اشرار پناه بردن به ذات پروردگار است، در این سوره پروردگار با عظمت ما برای ما می اموزاند که: خود را به حمایت پروردگار شان پناهنده دهند، و از شر مخلوقاتش به جلالت و عظمت و سلطان وی پناه جویند، از شر شب آن هنگام که تاریک می شود، و وحشت و ترس فرا گیر نفسها می شود، و فجار و اشرار انتشار می یابند، و از شر هر حاسدی یا ساحری، و این سوره یکی از معوذتینی است که رسول الله صلی الله علیه وسلم خود را بدان دم می کرد، و در حمایت الله قرار می داد.
محور کلی این سوره به ما انسانها می اموزاند که فقط پروردگار با عظمت را ملجا وپناهگاه تان قرار دهید زیرا الله پناه گاه مطمین واز شر هر مخلوقی شریر میباشد ویقین داشته باشید که در پناه آن انسان احساس آمنیت وآرامش کامل می کند .
همچنان در این سوره تعلیم واضح برای ما انسانها است تا در زندگی خویش ( اعم زندگی اجتماعی وسیاسی وزندگی اقتصادی ) خود، اولاد ، زن وفرزند مال وداریی خویش را به پناه پروردگار با عظمت خویش بسپاریم، واطمینان باید داشته باشیم که انسان در پناه حق تعالی است که از شرّ هر موجود صاحب شر در امان خواهد ماند.
طوریکه در فوق یاد اور شدیم محور اصلی ومرکزی این سوره پناه خواستن و تمسک جستن به پروردگار با عظمت ، از شر هر چیزی، حال چه ظاهر باشد، و چه پنهان، و چه ناشناخته باشد و چه شناخته، و چه کم باشد و چه زیاد، و چه جزئی باشد و چه کلّی
و این درسی سازنده واموزنده ای است، درس و تعلیم نافع برای حمایت مردم، بعضی شان از بعضی دیگر، به سبب امراض نفسانی است، همچنین برای حمایت آنها از شر چیزهای سمی و کشنده، و از شر شب وقتی تاریک می شود، و در آن خوف و ترس بوجود می آید، به خصوص در بیابانها و غارها، که اسم سوره نیز بر این امر (پناه گرفتن به پروردگار با عظمت ) دلالت می دهد.
در حدیثی شماره ( 4976 ) امام بخاری آمده است :
« عن أبی بن كعب قال: سألت رسول الله عن المعوذتین فقال قیل لی فقلت. فنحن نقول كما قال رسول الله » ( ازآبی بن کعب رضی الله عنه روایت است که گفت : از پیامبرصلی الله علیه وسلم از ( معوذتین ) ( یعنی : ازسوره ناس وفلق ) سوال نمودم : (این سخن را آبی بن کعب زمانی پرسید که : خبر برایش رسید که ابن مسعود این دوسوره را در مصحف خویش نمی نویسد وطوری فکر می کند که این دو سورهٔ از قرآن کریم نیست.).
فرمودند: « برایم چیزی گفته شد ومن گفتم » یعنی : این دوسوره برایم وحی شد ، ومن گفتم که از وحی است ) ، وما هم همان چیزی را می گویم که پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم گفتند).
هکذا از شخصی عبد الله بن مسعود رضی الله عنه روایت شده است که وی این دوسوره را در قرآنی که نزد خود داشت ثبت نکرده بود ، وطوری فکر می کرد که این دو سوره دعا هایی است که جهت دفع شر وشرارت خوانده می شود وازقرآن نیست ، پس نباید در قرآن ثبت گردد ، ولی سپس صحابه رضی الله عنهم در قرآن بودن آنها اجماع نمودند ، وابن مسعود رضی الله عنه نیز از آن نظر خود برگشت وآنرا در مصحف خویش نوشت .( فیض الباری شرح مختصر صحیح البخاری تالیف دکتر عبد الرحیم فیروز هروی درتفسیر حدیث شماره 976 ).
ترجمه مؤجز :
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشنده مهربان
« قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ » (1) بگو: پناه میبرم به پروردگاری که دانه و هسته و سپیدهدم را میشکافد.
«مِن شَرِّ مَا خَلَقَ» (2) «از شر هر آنچه آفریده است». اين شامل همهی انسانها و جنها و حيواناتي ميگردد که خداوند خلق نموده ه است. پس بايد به آفرينندهی اينها از شري که در اينهاست پناه برد. سپس به صورت ويژه خاص بيان کرد و فرمود:
« وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ» (3) و پناه ميبرم به خدا از شري که در شب هست. وقتي که خواب مردم را فرو ميپوشاند و بسياري از ارواح شرور و حيوانات موذي پخش و پراکنده ميگردند.
« وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ » (4)و از شر زنان جادوگري که براي جادوي خود از دميدن در گرهها کمک ميگيرند و بر آن جادو ميکنند.
« وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ » (5)«و از شر حسود بدانگاه که حسد میورزد». حسود کسي است که زوال نعمت ديگران را ميخواهد و حسود براي از بين بردن نعمت از دست ديگران ميکوشد. پس براي باطل کردن نيرنگ حسود و مصون ماندن از مکر و کيدش بايد به خدا پناه برد. چشم بد نيز نوعي از حسادت است چون فقط کسي چشم ميزند که حسود و بدجنس و خبيث النفس باشد. پس به طور خاص و عام به خدا پناه برد. و بر اين دلالت مينمايد که جادو حقيقت دارد وزیان اور است زیرا از آن بايد بترسيد و از جادو و جادوگران بايد به خدا پناه برد.
تفسیر اجمالی سورهٔ فلق :
صاحب تفسیر فی ظلال در تفسیر اجمالی این سوره می فرماید: این سوره و سوره ای که بعد از آن قرار دارد، رهنمود و رهنمونی از سوی یزدان سبحان نخست برای پیغمبرش صلّی الله علیه وسلّم و بعد از او برای همگی مؤمنان است.
رهنمود و رهنمون به این که به کنف حمایت او، و به پناهگاه او ، پناه ببرند از هر چیز خوفناکی ، چه پنهان باشد و چه آشکار ، و چه ناشناخته باشد و چه شناخته، و چه کم باشد و چه زیاد ، و چه جزئی باشد و چه کلّی... انگار یزدان سبحان محلّ حفاظت و حمایت خود را برایشان باز می گرداند، و پناه پناهگاه خود را برای ایشان فراخ می نماید ، و بدیشان با مودّت و محبّت و عطوفت و مهربانی می فرماید : بیائید اینجا . بیائید به محلّ حفاظت و حمایت. بیائید به محلّ امن و امان خودتان ، محلّی که در آن ایمن می گردید و آرامش می یابید. بیائید چه من بهتر می دانم که شما ضعیف هستید ، و شما دشمنانی دارید ، و پیرامون شما ترسها و هراسها است. در حالی که اینجا ، بلی اینجا امن و امان و آرامش و اطمینان و سلامت است... بدین خاطر، هر دو سوره با این رهنمود و رهنمون میآغازد:
فضیلت سورهٔ فلق :
قبل از همه باید گفت که تمام سوره های از قرآن عظیم الشان دارایی فضایل خاص خود میباشد که قرائت و تلاوت وتدبر در معنی ومفاهیم این سوره ها، تطبیق وعملی نمودن رهنمود های مندرج در آن موجب سعادت دنیا واخرت انسان میگردد.
هکذا نباید فراموش کرد که قرآن عظیم الشان برنامه زندگی و کتاب عمل است برای ما انسانها که تلاوت آن سرآغازی است برای تفکر و ایمان و وسیله است برای عمل کردن به محتوای قرآن و همه پاداشهای عظیم نیکو کاران نیز از همین جا و با همین شرایط تحقق می یابد.
نباید فراموش کرد که، تلاوت سوره های قرآن عظیم الشان، ایمان واعتقاد ایمانی انسان را قوت بخشیده ، صفاى دل را تزید بخشیده در گناهان تخفیف بعمل اورده ، عبادت انسان برتر، بهتر واحسانتر ساخته ، مسلمان را به درجه اعلی کامل وترقی میرساند.
هکذا نباید فراموش کرد که تلاوت سوره های قرآن وبخصو ص که این تلاوت با ترتیل وتعمق در معانی ومفاهیم آیات متبرکه صورت بپذیرد، بسیاری از امراض روحی و روانی را مدوا می نماید، غم و انده انسان را تقلیل بخشیده، روشنایى دیدگان بیشتر میسازد.
نباید فراموش کرد که قرآن عظیم الشان مونس تنهایى انسان بوده، عمر انسان را با بركت ساخته، استجابت دعا اطمینان می بخشد. در نهایت تلاوت سوره های قرآن ، صفاى خانه، رفع عذاب وسایر خیرات وبرکات برای انسان میگردد .
شایان توجه است كه پیمودن مراتب كمال قرائت، همچون رسیدن به مرحله تدبّر و عمل، مستوجب كمال ثواب و رضاى الهى و دریافت خیرات بیشتر و بهتر مىشود.
نقطه دیگری که میخواهم خدمت خوانندگان خویش تقدیم بدارم اینست که، ما نباید به خواندن قرآن به عنوان یک کار تجاری نگاه کنیم و دنبال این باشیم که کدام سورهٔ از همه ثواب بیشتری دارد و تنها با خواندن همیشگی آن سورهٔ از برکت سوره های دیگر محروم بمانیم.
قرآن عظیم الشان مجموعه ای است که باید همه ای آن در کنار هم باشد و انسان با بهره گیری از همه ای آن است که می تواند به خودسازی بپردازد.
سورهٔ « فلق » مثل سایر سوره های قرآن دارایی فضایلی است از جمله در حدیثی از حضرت بی بی عایشه (رض) در مورد فضیلت سورهٔ فلق وهمچنان سورهٔ ناس آمده است: پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است: « كَانَ إِذَا اشْتَكَى یقْرَأُ عَلَى نَفْسِهِ بِالْمُعَوِّذَاتِ وَینْفُثُ، فَلَمَّا اشْتَدَّ وَجَعُهُ كُنْتُ أَقْرَأُ عَلَیهِ وَأَمْسَحُ بِیدِهِ رَجَاءَ بَرَكَتِهَا.» ( هر زمانیکه پیامبر صلی الله علیه وسلم مریض میشد ، سورهٔ فلق وسورهٔ ناس را قرائت میفرمود، و توسط این سوره خود را دم میکرد.
حضرت بی بی عائشه (رض) میفرماید: در لحظات که مریضی پیامبر صلی الله علیه وسلم شدت گرفت، من سورهٔ « فلق » وسورهٔ « ناس » را میخواندم وبه امید برکت دست خویش را بر جسم اش می کشیدم.
در حدیثی عقبه بن عامر(رض ) آمده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است: « عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ (رضی الله عنه) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلى الله علیه وسلم): «أَلَمْ تَرَ آیاتٍ أُنْزِلَتِ اللَّیلَةَ لَمْ یرَ مِثْلُهُنَّ (قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ) وَ (قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ».
«آیا نمی دانید که دیشب آیاتی نازل شده است که مثل آنها دیده نشده است؛ آنها سورههای فلق و ناس هستند » .
همچنان عقبه بن عامرمیفرماید : « بَینَا أَنَا أَسِیرُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله علیه وسلم) بَینَ الْجُحْفَةِ وَالأَبْوَاءِ إِذْ غَشِیتْنَا رِیحٌ وَظُلْمَةٌ شَدِیدَةٌ فَجَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ (صلى الله علیه وسلم) یتَعَوَّذُ بِ (قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ) وَ (قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ) وَیقُولُ: «یا عُقْبَةُ تَعَوَّذْ بِهِمَا فَمَا تَعَوَّذَ مُتَعَوِّذٌ بِمِثْلِهِمَا» قَالَ: وَسَمِعْتُهُ یؤُمُّنَا بِهِمَا فِى الصَّلاَةِ.»
روزی همراه رسول الله صلی الله علیه وسلم میان جحفه و ابواء حرکت میکردم که باد و تاریکی سختی ما را فرا گرفت، رسول الله صلی الله علیه وسلم شروع به دمکردن با سورههای فلق و ناس نمود، ولی فرمود: «ای عقبه! با آنها، (خودت را) دم کن، زیرا هیچ دمکنندهای به مثل این سورهها دم ننموده است».
راوی می افزاید : همچنین آنحضرت صلی الله علیه وسلم نماز را امامت مینمود و شنیدم که آنها را در نمازی خواند .
هکذا در حدیثی روایت شده از حضرت جابر (رض ) که : رسول الله صلی الله علیه وسلم میفرماید : «اقْرَأْ یا جَابِرُ فَقُلْتُ: وَمَاذَا أَقْرَأُ بِأَبِی أَنْتَ وَأُمِّی یا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: اقْرَأْ (قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ) وَ (قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ) فَقَرَأْتُهُمَا فَقَالَ: اقْرَأْ بِهِمَا وَلَنْ تَقْرَأَ بِمِثْلِهِمَا».«ای جابر! بخوان» گفتم: پدر و مادرم فدایت شوند، چه بخوانم؟ فرمود: «سورههای فلق و ناس را» من به دستورش عمل نمودم. بعد از آن فرمود: «این سورهها را بخوان و هرگز نمیتوانی مانند اینها بخوانی).
در حدیثی دیگری حضرت عقبه بن عامر در بارة فضیلت سوره فلق می فرماید :
قلت: یا رسول الله، أقرئنی إما من سورة (هود)، وإما من سورة (یوسف)، فقال رسول الله (صلى الله علیه وسلم): «یا عقبة بن عامر، إنك لن تقرأ سورة أحب إلى الله، ولا أبلغ عنده من أن تقرأ: (قل أعوذ برب الفلق)، فإن استطعت أن لا تفوتك فی صلاة فافعل.»
گفتم: ای رسول خدا! چند آیه از سورة هود و چند آیه از سورة یوسف به من بیاموز. فرمود: «ای عقبه! تو هیچ سورهای محبوبتر و بلیغتر نزد پروردگار با عظمت ما با عظمت ما با عظمت ما از سورة فلق نمیخوانی، و سعی کن که خواندن آن در نماز از تو فوت نشود).
فضیلت معوذتین :
در حدیث شریف به روایت ترمذی و بیهقی از ابیسعید خدری رضی الله عنه در مورد فضیلت معوذتین میخوانیم :«رسول الله صلّی الله علیه و سلّم از زخم چشم جن و انس بهپروردگار جلّ جلاله پناه میبردند اما بعد از آنكه معوذتین نازل شد، فقط این دو سوره را میخواندند و دعاهای دیگر در این مورد را ترك كردند».
امام مالك(رح) در مؤطا از عایشه رضیالله عنها روایت كرده است كه فرمود: « در اوقاتیکه رسول الله صلّی الله علیه و سلّم از مریضی ناراحت میبودند، معوذتین را میخواندند و بر خود میدمیدند و اینكار را سه بار تكرار میكردند و چون درد ایشان شدت میگرفت، من بر ایشان معوذتین را میخواندم و رسول الله صلّی الله علیه و سلّم به امید دریافت بركت این دو سوره، دست خود را بر تن خویش میكشیدند». یعنی: آن را بر خود میدمیدند.
همچنین در حدیث که ازعقبهبنعامر رضی الله عنه روایت گردیده آمده است :«رسول الله صلّی الله علیه و سلّم به من دستور دادند تا معو ذتین را بعد از ختم هر نمازی بخوانم».
همچنین در روایت دیگری از وی آمده است كه گفت: «... رسول الله صلّی الله علیه و سلّم به من فرمودند: هرگاه كه میخوابیدی و هرگاه كه از خواب برمیخاستی، معوذتین را بخوان».
ابنكثیر در این معنی احادیث بسیاری را نقل نموده می فرماید : «در روایت این حدیث از عقبه، طرق بسیاری وجود دارد كه در حد تواتر است بنابراین، این حدیث در نزد بسیاری از محققان مفید قطعیت میباشد».
هکذا حدیثی دیگری آمده است :كه رسول الله صلّی الله علیه و سلّم فرمودند: « یا عقبة ألا أعلمک سورا ما أنزلت فی التوراة و لا فی الزبور و لا فی الإنجیل و لا فی الفرقان مثلهن ،لا یأتین علیک إلا قرأتهن فیها ، « قل هوالله أحد » و « قل أعوذ برب الفلق » و « قل أعوذ برب الناس». ( رسول الله صلی الله علیه وسلم خطاب به عقبه بن عامر رضی الله عنه فرمودند: ای عقبه آیا من به توسورهای را یاد ندهم که همانند آنها نه در تورات و نه هم در زبور و انجیل و نه هم در قرآن نازل نشده است ، و شبی بر تو نگذرد مگر اینکه بخوانی آنها را، همانا « قل هوالله أحد » و « قل أعوذ برب الفلق » و « قل أعوذ برب الناس » می باشد. (این روایت صحیح درسلسله احادیث صحیحه شماره: 2861) آمده است
اسباب نزول معـوذتین :
در مورد اسباب نزول سورهٔ های معوذتین : « قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ » وَ « قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» چندین روایتی از جانب مفسرین ذکر گردیده است ولی بر ای اختصار کلام من دراینجا به دوحدیث (حدیثی بیهقی وحدیثی امام بخاری ومسلم ) اکتفا ء مینمایم :
حضرت بی بی عایشه رضی الله عنها میفرماید: نبی اكرم - صلى الله علیه وسلم - را سحر كردند طوری كه كاری را كه انجام نداده بود، خیال وتصور می كردکه آن کار را انجام داده است. تا روزی از روز ها دعا بسیار زیاد نمود و سپس، فرمود: «آیا می دانی كه پروردگار با عظمت ما، راه علاج مرا به من نشان داد؟ دو مرد، نزد من آمدند. یكی از آنان بر بالینم ودیگری، كنار پاهایم نشست. پس، یكی از آنها به دیگری گفت: درد این مرد چیست؟ دومی گفت: سحر شده است. پرسید: چه كسی او را سحر كرده است؟ گفت: لبید بن اعصم. پرسید: بوسیلة چه چیزی سحر شده است؟ گفت: بوسیله شانه، پس ماندة الیاف كتان و پوست شكوفة خرمای نر. پرسید: كجا هستند؟ گفت: در چاه « ذروان» .
راوی می گوید: آنگاه، نبی اكرم صلى الله علیه وسلم - بسوی آن (چاه) بیرون رفت. سپس برگشت و به عایشه گفت: «نخل های آنجا مانند سرهای شیطان بود». عایشه پرسید: آنها را از چاه بیرون آوردی؟ گفت: «خیر». مرا كه پروردگار با عظمت ما ، شفا داد ولی بیم آن دارم كه باعث ضرر و زیان مردم شود». سپس آن چاه را با خاك، پر كردند.
بیهقی در «دلائل النبوة» از طریق کلبی از ابوصالح از ابن عباس رضی الله عنه روایت کرده است: چون رسول الله صلی الله علیه وسلم شب را به صبح رساند عمار بن یاسر را با چند نفر به آنجا فرستاد. آنها بر سر چاه رفتند ناگاه آب چاه را مثل آب حناء یافتند آب چاه را تخلیه کردند و سنگ را برداشتند و کریه را بیرون آورده سوزاندند در بین آن یک کمان بود که یازده گره داشت. پس این دو سوره نازل شد و پیامبر خدا شروع کرد به قراءت این دو سوره هرگاه آیتی را میخواند یک گره را باز میکرد. ( این حدیثی را بیهقی از کلبی روایت کرده است).
همچنان در مورد اسباب نزول ( معوذتین حدیثی داریم در بخاری و مسلم ) که از حضرت بی بی عایشه رضیالله عنها بشرح ذیل روایت گردیده است:
« لبیدبناعصم رسول الله صلّی الله علیه و سلّم را جادو كرد بدین نحو كه غلاف شكوفه خرمایی را گرفته و موهایی را كه درهنگام شانه زدن از سر آن حضرت صلّی الله علیه و سلّم فروریخته بود و دندانهای شانه ایشان و نخی را كه درآن یازده گره زده شده بود و گرهها با سوزن محكم ساخته شده بود، در آن غلاف خرما قرار داد و در آن دمید.
در این زمان بود كه معوذتین بر رسول الله صلّی الله علیه و سلّم نازل شد پس ایشان به خواندن آنها آغاز نمودند و چنان بود كه هر آیهای را میخواندند، یك گره از آن گرهها باز میشد و در عین حال، پیامبر صلی الله علیه وسلم در وجود خویش به باز شدن هر کره نوعی از راحتی وسبکی احساس میکرد، تا اینكه گره آخرهم باز شد. آنگاه رسول الله صلّی الله علیه و سلّم چنان از جا برخاستند كه گویی از بند رها شدهاند. جبرئیلعلیه السلام نیز در این برهه بر آن حضرت صلّی الله علیه و سلّم دم و دعا میخواند و میگفت:
«باسم الله أرقیك، من كل شیء یؤذیك، من شر حاسد و عین و الله یشفیك: به نام خدا تو را دم و دعا میكنم از هر چیزی كه آزارت میدهد، از شر هر حاسدی و ازشر زخم چشم و الله تو را شفا میدهد». از روایات منقول شده در این بابت بر میآیدکه: اثر سحر بر رسول الله صلّی الله علیه و سلّم فقط سر درد خفیفی بود و این است همان معنی تخیل كه در یكی از احادیث آمده است. گفتنی است كه گاهی در بیداری نیز مانند خواب تخیل روی میدهد بنابراین، مسلم است كه سحر بر ملكات و توانمندیهای عقلی آن حضرت صلّی الله علیه و سلّم مطلقا هیچ تأثیری نگذاشت همان طوری كه سحر لبیدبناعصم در اموری كه به وحی و رسالت مربوط میشد، نیز هیچ تأثیری نداشت زیرا حق تعالی آن حضرت صلّی الله علیه و سلّم را از هرگونه نقصی از این گونه، یا از هر گونه آشفتهگی فكری، یا اضطراب عصبی معصوم و محفوظ داشته است چنان كه میفرماید: وَاللّهُ یعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ : (خدا از آسیب مردم تو را در پناه خود محفوظ میدارد) « سوره مائده/ 67».
ترجمه و تفسیرسورهٔ « فلق »
« قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» (1)«بگو پناه میبرم بهپروردگار فلق» « أَعُوذُ » : پناه میبرم . متوسّل میگردم . « الْفَلَقِ » : صبح است زیرا شب از آن منفلق و شكافته میشود.
مصدر « عوذ» كه كلمه « اعوذ» متكلم وحده از مضارع آن است، به معناى حفظ كردن خویش و پرهیز دادن از شر از راه پناه بردن به ذات که میتواند آن شر را دفع كند.
و كلمه « فلق » به فتحه ف و سكون ل - به معناى شكافتن و جدا كردن است، و این كلمه در صورتى كه با دو فتحه باشد صفت مشبهه اى به معناى مفعول خواهد بود، وغالبا این كلمه بر هنگام صبح اطلاق مى شود، و فلق یعنى آن لحظه اى كه نور گریبان ظلمت را مى شكافد و سر بر مى آورد.
بدین اساس معنای « قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» چنین میشود: بگو من پناه مى برم به پروردگار با عظمت كه آن را فلق مى كند و مى شكافد، و مناسب این تعبیر با مساله پناه بردن از شر، كه خود ساتر خیر و مانع آن است، بر كسى پوشیده نیست.
صبح از آنجا كه به هنگام دمیدن سپیده صبح ، پرده سیاه شب میشكافد ، این اصطلاح به معنی طلوع صبح به كار رفته است.
بعضی آن را به معنی خلق ، یعنی همه آفریدگان جهان دانستهاند . چرا كه با آفرینش هستی پرده عدم شكافته شده است و نور وجود آشكار گردیده است ، و هر روز و هر ساعت هم با آفرینش و پیدایش هر موجودی پرده نیستی شكافته میشود و سیمای هستی سر به در میآورد .
ولى برخی از مفسرین گفته اند: مراد از كلمه « فلق » هر چیزى است كه از كتم عدم به وسیله خلقت سر بر آورد، براى اینكه خلقت و ایجاد در حقیقت شكافتن عدم، و بیرون آوردن موجود به عالم وجود است، در نتیجه رب فلق مساوى با رب مخلوق است.
« من شر ما خلق» (2)« از شر هر چه كه او خلق كرده و داراى شر است » یعنى از شر هر مخلوقى، چه انسان و چه جن و چه حیوانات و چه هر مخلوق دیگرى كه شرى همراه خود دارد، پس، از عبارت )ما خلق )نباید توهم كرد كه تمامى مخلوقات شرند و یا شرى با خود دارند، زیرا مطلق آمدن این عبارت دلیل بر استغراق و كلیت نیست.
« وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ» (3)«و از شرّ شب بدان گاه كه كاملاً فرا میرسد ( و جهان را به زیر تاریكی خود میگیرد).
«غاسق » در لغت به معنی جهنده و دمنده است. «وقب « هم به معنی گودی و گودالی در کوه است که آب از آنجا پائین میآید.
دراین آیه بیشتر به معنی شب و آنچه در آن است میباشد. شبی که فرامیرسد و جهان را زیر بال و پر خود میگیرد.
شب بدین هنگام خود به خود هراسناک و ترسآور است. گذشته از این، شب به دل و درون انسان میاندازد که چه بسا چیز پنهانی در رسد و حادثۀ ناگهانی درگیرد، از هر قسم و از هر نوعی که به تصوّر درنمیآید. از قبیل: جانور درّندهای که میتازد.
شیطانی که تاریکی بدو کمک میکند که به تلاش ایستد و وسوسهها به دل اندازد. از شهوت و هوا و هوسی که در تنهائی و در تاریکی بیدار و برانگیخته بگردد. از هر چیز پیدا و ناپیدائی که میجنبد و حرکت میکند ویورش میآورد . . . در شب بدان گاه که فرامیرسد و جهان را فرامـیگیرد و تاریک تاریک میگردد.
طوریکه یاد اور شدیم هدف از «غَاسِقٍ » : شب تاریك وهدف از « وَقَبَ » : فرا رسید و فرا پوشید .بنا در ترجمه کلی « وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ » گفته میتوانیم «و» به پروردگار سپیدهدم پناه میبرم «از شر تاریکی چون فراگیرد» یعنی: همچنین به پروردگار سپیدهدم پناه میبرم از شر شب چون روی آورد و تاریکی آن به افقها منتشر شود.
مفسرین می فرمایند:
طوریکه در فوق یاد اور شدیم ، پناه بردن به الله از شر شب تاریک از آن جهت است که : در شب درندگان و حشرات مضره از سوراخهای خویش بیرون می شوند ، ، اهل شر به فساد و تبهکاری بر میخیزند و نیز وطوریکه در شب مخاطرعدیده دیگری است که پنهان نمیباشد.
علامه سعدی رحمه الله در تفسیر این آیه فرموده:
« پناه می برم به خدا از شری که در شب هست. وقتی که خواب مردم را فرو می پوشاند و بسیاری از اجنه های شرور و حیوانات موذی پخش و پراکنده می گردند».
زیرا شیاطین شب را در خانه های مسکونی مردم می گذرانند. خواندن «بسم الله»، ذکر خدا و بخصوص خواندن سوره بقره، آیة الکرسی آنها را از خانه ها بیرون می راند. و در حدیث صحیح از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت شده که فرمودند:«موقع تاریک شدن هوا کودکان را مراقبت کنید، زیرا شیاطین در این برهه از زمان به کثرت وارد محل زندگی مردم می شوند». متفق علیه.
و فرمودند: « إذا کان جنح اللیل، أو أمسیتم، فکفوا صبیانکم، فإن الشیاطین تنتشر حینئذٍ، فإذا ذهب ساعة من اللیل فحلوهم، وأغلقوا الأبواب، واذکروا اسم الله، فإن الشیطان لا یفتح باباً مغلقاً».یعنی: وقتی تاریکی شب فرا می رسد یا موقع شام شود، کودکانتان را در منازل نگاه دارید، زیرا شیاطین در این لحظات پخش می شوند. وقتی پاسی از شب می گذرد، آنگاه کودکانتان را آزاد بگذارید و درها را ببندید و موقع بستن درها نام خدا را بگویید، زیرا شیاطین نمی توانند، درب بسته ای را باز کنند. بخاری شماره: 3304
چراانسان از تاریکی شب میترسد؟
شما اگر احساس کرده باشید زمانیکه شب فرا می رسد نوعی از ترس وجود شما را فرا می گیرد ،علمای چینایی تحقیقات را که در این عرصه بعمل اورده اند بدین نتیجه رسیده اند که : انسان بیشتر از شب میترسد تا از تاریکی و اینکه بدن انسان در شب هوشیارتر و متلاطمتر است که آن را از اجداد خود به ارث برده است.
محققان در تحقیقا تخویش دریافتند افراد که در طول شب و حتی در اتاق روشن هم زندگی وسکونت می کند وحشت بیشتری نسبت به تصاویر و صداهای ترسناک دارند. بدن انسان هنگام شب تغییر حالت داده و نسبت به وقایع اطرافش هوشیارتر میشود که این حالت باعث ایجاد ترس و وحشت در شخص خواهد شد.
این محققان در تحقیقا ت خویش می نویسند که انسانها در طول شب نسبت به نشانههای وقایع احتمالی تهدیدکننده واکنشپذیری بیشتری دارند.
« وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ» (4)«و» به پروردگار سپیدهدم پناه میبرم «از شر زنان افسونگر» یعنی: جادوگر «دمنده در گرهها» منظور از این افراد زنان جادوگری هستند که با فوت کردن در گره ها دیگران را افسون می کردند.
درمورد اینکه چرا در این آیه متبرکه از زنان جادوگر یاد اوری بعمل آمده ونه از مردان جادوگر، فقط همینقدر گفته میتوانیم که : در آن زمان، سحر و جادو بیشتر در میان زنان رواج داشت نسبت به مردان.بنابر همین منطق است که قرآن عظیم الشان تاکید بیشتر بر زنان بعمل اورده است نسبت به مردان.
«النَّفَّاثَاتِ » : جمع نَفَّاثَة ، دمندگان . مراد سخنچینان فساد پیشه است ( نگا : جزء عمّ طبّاره ، جزء عمّ شیخ محمّد عبده ) . صیغه مبالغه است و برای مذكّر و مؤنّث به كار میرود . دمیدن در گره ، كنایه از افسون و جادو است ( نگا : تفهیم القرآن ). افسونگران رشتهها را گره میزدند و همراه با مقداری آب دهان به گرهها فوت میكردند و بدانها میدمیدند، و سپس گرهها را باز میكردند ، تا به عامّه مردم نشان دهند كه گره پیوند زناشوئی فلان مرد و فلان زن را باز و آنان را از هم جدا ساختهاند.
نمّامان و سخنچینان هم خویشتن را در لباس دلسوزان و دوستداران در پیش اینان و آنان نشان میدهند و بدین وسیله پیوندها را سست و گسسته میكنند . لذا كار افسونگران و سخنچینان به هم شبیه است.
« الْعُقَدِ » : جمع عُقْدَة ، گرهها . مراد پیوندها و رابطههای انسانها است ؛ از قبیل پیوند زناشوئی، رابطه دوستی، ارتباط مكتبی .
نفث: دمیدن همراه با آب دهان، یا دمیدن به تنهایی است. ابوعبیده میگوید: مراد از آنان: زنان لبیدبناعصم یهودی بودند كه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را سحر كردند.
«وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ»(5)و از شرّ حسود بدان گاه كه حسد میورزد.
«حَاسِدٍ » : حسود . بدخواه . كسی كه زوال نعمت دیگران را میخواهد ( سوره بقره / 109 ، سوره نساء / 54 ، سوره فتح / 15 ).
در این سوره ، پروردگار با عظمت ما به طور عام برای بندگان خویش دستور میفرماید كه انسان از شرّ و بلا و اذیت و آزار همه آفریدههای شَرور ، خویشتن را در پناه خدا دارد ، سپس در آیات سوم و چهارم و پنجم همین سوره به طور خاصّ اشاره به سه منبع عمده شرّها شده است که شر ها عبارتند از : شب تاریك ، و سخنچینانِ توطئهگر ، و حسودان بدخواه .
« وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ » پناه بردن به پروردگار با عظمت از شر اشخاص حسود که حسد می ورزند ،یعنی: زمانیکه شخصی حسود، حسدش را آشكار ونمایان می سازد ، و به مقتضای آن عمل كند زیرا كسی كه حسد خود را آشكار نمیكند وآنرا در نهان خویش نگاه ومخفی میدارد ، از او هیچ زیانی وضرری به فرد محسود نمی رسد ، بلكه او با این كار وبه این حسودی اش به خود ضرر وزیان می رساند ، چه او از خیری كه به دیگران میرسد متأسف میشود و رنج میبرد و ازسرور وخوشحالی دیگران متاثر وهمیشه غمگین است.یکی از علایم اشخاص حسود همین است که او در زندگی با حسد وغم شب وروز خویش را سپری مینماید ، خوشحالی ومسرت هیچ وقت در چهره اش نمایان نیست ومانند انسانها ی در غم وغصه خویش بسر می برد ، حتی لحاظات خوشحالی اش هم به غم واندوه سپری میشود .
حسد: تمنای زوال نعمتی است كه پروردگار متعال با آن بر كسی منت گذاشته است.
علما گفتهاند: پروردگار با عظمت بر موضوع ومریضی حاسد بدین منظور تاکید نموده است واز آن در این سوره یاد اوری خاصی نموده که : حسد سبب زیان رساندن به انسان، حیوان و غیر آنان میشود.
در حدیث شریف آمده است كهرسول الله صلّی الله علیه و سلّم فرمودند: «المؤمن یغبط، و المنافق یحسد: مؤمن غبطه میخورد ولی منافق حسد میورزد».
شایان ذكر است كه حسد اولین ونخستین گناهی است كه پروردگار با عظمت ما با آن در آسمان و زمین مورد عصیان قرار گرفت؛ زیرا در آسمان ابلیس بر آدم علیه السلام حسد ورزید و در زمین قابیل بر هابیل.
پس حاسد منفور و مطرود است.
همچنین علما گفتهاند: سحر، زخم چشم، حسد و مانند اینها تأثیر ذاتی ندارند بلكه به سبب فعل پروردگار جلّ جلاله و تأثیرگذاری او مؤثر واقع میشوند. لذا فقط در ظاهر امر، اثر به اینچیزها نسبت داده میشود اما در حقیقت، این پروردگار جلّ جلاله است كه تأثیر را ایجاد میكند چنان كه درباره سحر هاروت و ماروت میفرماید: »وَمَا هُم بِضَآرِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ» : (هاروت و ماروت با سحر خود به كسی زیانرسان نبودند مگر بهفرمان پروردگار با عظمت ما با عظمت ما ) ( سوره بقره/102 ).
اما باید دانست كه به رغم عدم تأثیرگذاری ذاتی این اشیا و عدم تأثیرگذاری ذاتی امراض ساریای مانند طاعون و سل، شرعا پرهیز و احتیاط از آنها بهقدر امكان مطلوب است چنانكه رسول الله صلّی الله علیه و سلّم به پرهیز نمودن از زخم چشم و فرار از شخص مجذوم دستور دادند و نیز عمر و صحابه جلّ جلاله در طاعون کاکایش چنین كردند.
قابل تذکر است که : اكثر علما توسل به دم و دعا را جایز شمردهاند زیرا هنگامی كه رسول الله صلّی الله علیه و سلّم احساس ناراحتی كردند، جبرئیلعلیه السلام برایشان دعا خواند و دم نمود چنانكه گذشت.
در حدیث شریف به روایت ابنعباس رضیالله عنهما آمده است كه فرمود: رسول الله صلّی الله علیه و سلّم برای شفایابی ما از همه دردها و از تب این دعا را به ما تعلیم دادند:
«بسم الله الكریم، أعوذ بالله العظیم من شر كل عرق نعار ومن شر حر النار » بهنام خدای بخشنده و كریم؛ پناه میبرم به پروردگار بزرگ از شر هر رگی كه ضربان شدیدی دارد و از شر گرمای آتش».
همچنین در حدیث شریف آمده است: «هر كس بر مریضی كه اجلش فرانرسیده است در آید و بر او هفت مرتبه بخواند: « أسال الله العظیم، رب العرش العظیم أن یشفیك» از پروردگار با عظمت ، پروردگار عرشعظیم میخواهم كه تو را شفا دهد؛ آن مریضی شفا مییابد».
همچنین درحدیث شریف به روایت حضرت علی رضی الله عنه آمده است :
هر زمانیکه پیامبر صلی الله علیه وسلم به عیادت مریض می رفتند بر سر اش این دعا را میخواندند «أذهب البأس رب الناس، اشف أنت الشافی، لا شافی إلا أنت » ای پروردگار مردم! درد و ناراحتی را از بین ببر، شفا بده كه تو شفابخش هستی، جز تو شفادهندهای نیست».
همچنین در حدیث شریف به روایت ابنعباس رضیالله عنهما آمده است كه : «رسول الله صلّی الله علیه و سلّم حسن وحسین رضی الله عنهما را تعویذ میكردند (یعنی برایشان از خدا پناه میخواستند) و میفرمودند: « أعیذكما بكلمات الله التامة من كل شیطان وهامة، ومن كل عین لامة » ( شما دو تن را در پناه كلمات تامه پروردگار با عظمت قرار میدهم از شر هر شیطانیو از هر جانور زهرداری و از هر چشم سرزنش باری».
همچنین در حدیث شریف بهروایت حضرت عثمانبنابیالعاص ثقفی رضی الله عنه آمده است:
در یکی از روز ها به درد شدید مبتلا شدم ، شدت این درد به حدی بود که قریب بود از پای رفتن بمانم ، نزد رسول الله صلّی الله علیه و سلّم آمدم، ایشان فرمودند: «دست راستت را بر بالای درد بگذار و هفت بار بگو:« بسم الله، أعوذ بعزة الله وقدرته من شر ما أجد»( بهنام خدا! به عزت الله و قدرت وی پناه میبرم از شر آنچه كه در خود مییابم. پس من چنان كردم و پروردگار با عظمت مرا شفا بخشید».
خیر و شر :
کلمه «خیر » از ریشه لغوی « خ ی ر» به معنای آنچه که در او نفع وخوبی و صلاح است، می باشد و دارای مصادیق متعددی است ،مثل، مال ،علم نافع و.... و گفته اند خیر، مقابل شر است، و در او نوعی تفضیل و برتری دادن، نیز وجود دارد (لسان العرب، جلد 4، صفحه 264؛ کتاب العین، جلد 4، صفحه 264. )
درمعجم المصطلحات، جلد2، صفحه 66،در باره خیر می نویسد :
الخیر : ما فیه نفع و صلاح، و هو ضد الشر، فالمال خیر، و الخیل خیر، و العلم النافع خیر، و فی التنزیل العزیز: بیدک الخیر إنک على کل شیء قدیر( سورة آل عمران، الآیة 26). و قوله تعالى: فقال إنی أحببت حب الخیر عن ذکر ربی.( سورة صفحه، الآیة 32).
تعریف وتفسیر خیر و شر از دید یک شخصی معتقد به مبدأ و معاد این است که هر چه مایه تکامل بشر وسوق او به طرف اللّه شود خیر وهر چه باعث تنزّل و انحطاط و دورى از الله شود، شرّ است. هر کمالى خیر و هر عدم کمالى شرّ است.
راغب اصفهانی در مورد خیر وشر می نویسد :
خير در لغت به معناي چيزي است که هر کس به آن رغبت پیدا مي کند. در مقابل، شر به معناي چيزي آمده است که هر کس از آن اعراض و نفرت دارد: « الخير ما يرغب فيه الکل، کالعقل مثلاً والعدال والفضل والشيء النافع و ضده الشر».( راغب اصفهاني، مفردات، صفحه 190. )
«الشر الذي يرغب عنه الکل، کما ان الخير هو الذي يرغب فيه الکل».( راغب اصفهاني، مفردات، صفحه 157. )
قرآن عظیم الشان در آیه (216 سوره بقره ) می فرماید :« وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَیئًا وَهُوَ خَیرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ یعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» ( سوره البقرة: آیه 216).
در بسیاری از اوضاع واحوال انسان چیزی برای خود می پسنده وطلب آنرا در دل می پروراند وآرزدارد که آنرا بدست هم بیاورد ، در حالیکه او چیز بر ضرر اش تمام میشود.
ودر بسیاری از اوضاع واحوال انسان از چیزی بد اش می اید ویا از آن بد میبرد ، در حالیکه آن چیز بخیر ومنفعت اش تمام میشود.
خوانندهٔ محترم !
- خیر و شر رویدادها و اتفاقات زندگی ما است و محسوس ظاهری نیست بلکه ممکن است چیزی دارای خیر ظاهری باشد در حالیکه باطنش آغشته به شر باشد ویا برعکس آن .
- پروردگار با عظمت ما ، بما انسانها می اموزاند که انسانها در فهم خیر وشر باید تعمق بیشتر بخرچ دهیم ، وبه ظاهر اشیاء دل خود را خوش نسازیم .
- در همه امور وروز گار زندگی خود را به الله بسپاریم وبا تمام قوت باید معتقد باشیم که تنها اوست که به خیر و شر حقیقی امور آگاه است و او جز خیر برای بنده اش چیزی دیگری نمی خواهد.
- در آیــﮥ متبرکه برای ما انسانها می آموزاند و هدایت میکند که: با یک خیر کوچک نباید چنان مغرور شد که خود را کم کنیم وبا یک شر ویا یک مشکل نباید چنان غمگین ومتاثر شویم ، باید در هردو حالات شکرگزار الله باشیم وبا اعتقاد راسخ باید بگویم خیر وشیر از جانب الله است، او ذاتی است که بهتر می فهمد و ما از عواقب امور نا آگاه هستیم.
یادداشت :
اساسآ شر در مقابل خیر است وطوریکه در فوق متذکر شدیم : خیر در مورد ما انسانها به چیزی گفته می شود كه با وجود ما وخواست ما هماهنگ وموافق بوده باشد وآن موجب پیشرفت و تكامل واقعی ما قرار گیرد .
وشر چیزی است كه با وجود وخواست ما موافق وناهماهنگ باشد وموجب عقب ماندگی و انحطاط اصلی ما گردد.
علماء خیر و شر رابر سه گونه تقسیم مینمایند :
1- خیر مطلق كه هیچ گونه بدی در آن وجود نداشته باشد. مانند ذات پروردگار با عظمت ما كه خیر مطلق است.
2- شر مطلق آنست هیچگونه نقطه مثبت در آن وجود نداشته باشد .كه چنین چیزی اصلا نمیتواند در دار هستی وجود داشته باشد.
3- خیر و شر نسبی كه بین دو قسم بالا است
خیر و شر ازجانب الله است؟
مسئله خیر و شر یكی از بحث های مهم فلسفی و كلامی بوده ،و علماء خیر و شر را بر سه نوع تقسیم نموده اند:
- خیر مطلق،
- شر مطلق،
- خیر و شر نسبی .
خیر مطلق آن است كه هیچ جنبه منفی نداشته باشد.
و شرمطلق عكس آن است ، یعنی هیچ جنبه مثبتی در آن وجود ندارد،
و خیر و شر نسبی بین آن دو است.
از دیدگاه یك موحد وخداپرست ، از این اقسام كه بر شمردیم ، دو قسم امكان وجود دارد:
یكی خیر محض و دیگری آنچه خیرش بیشتر است ، اما آنچه شر محض یا شرش بیشتر از خیر باشد،امكان وجود آن از سوی پروردگار با عظمت ما نیست ، چون پروردگار ماحكیم است و از حكیم ، كار قبیح تحقق پیدا نمی كند.
معروف میان فلاسفه و دانشمندان این است كه شر در تحلیل نهایی بازگشت به امر عدمی می كند و امر وجودی كه سرچشمه أ عدم است .
الله متعال خالق همه چیز است، چه خیر باشد و چه شر فقط الله است آنرا می آفریند و تا اراده نکند نه خیری به ما می رسد و نه شری، پس الله متعال خالق همه چیز است، چنانکه می فرماید : « قُلِ اللّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ» (سوره رعد 16).یعنی : بگو: «خدا خالق همه چیز است؛ و اوست یکتا و پیروز».
خیر و شر هر دو مخلوق خدایند، با این وجود الله متعال از شر و گناه خشنود نیست، چنانکه می فرماید : « إِن تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنکُمْ وَلَا یَرْضَی لِعِبَادِهِ الْکُفْرَ وَإِن تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ» (سوره زمر 7).
یعنی : «اگر کفر ورزید، بدانید که خدا از شما بینیاز است» یعنی: حق تعالی از ایمان و عمل شما بینیاز است و این شما هستید که به او نیازمندید زیرا شما هستید که از کفر، زیان و از ایمان نفع میبرید. «ولی» حق تعالی «برای بندگانش کفر را نمیپسندد» لذا به کفر امر هم نمیکند، هرچند که همه چیز به اراده اوست و خواسته شما نافذ نیست مگر در صورتیکه خدا خود بخواهد پس مشیت پروردگار با عظمت چیزی است و پسند و محبت و امر وی چیز دیگری «و اگر سپاس دارید» با ایمان، عبادت و عمل صالح «آن را برای شما میپسندد» دلیل اینکه حق تعالی شکر وسپاس را برای بندگان خویش میپسندد، این است که: شکر سبب سعادت و خوشبختی آنها در دنیا و آخرت است.
الله خیر را می آفریند وبرای کسی که آنرا بطلبد راضی و خشنود است. و او تعالی شر را می آفریند، ولی برای کسی که آنرا بطلبد راضی و خشنود نیست.
پس درست است که الله متعال آفریننده و خالق شر است، اما اعمال او تعالی شر نیستند، بعبارتی از اعمال الهی شری صادر نمی شود و مرتکب شر نمیشود بلکه بندگانش مرتکب آن میشوند یعنی با اعمالشان آنرا کسب می کنند، و از آنجائیکه سنت الهی بر آنست که انسانها در میدان آزمایش قرار بگیرند و اختیار داشته باشند تا راه شر و یا خیر را بپیمایند، ممکن است کسانی به اختیار خویش شر را بطلبند و الله متعال است که آن عمل (شر) را برایشان می آفریند ولی آنها هستند که شر را کسب کردند، و الله متعال به عمل آنها راضی و خشنود نیست، اما سنت او مبنی بر مختار بودن انسانها مقتضی آنست که شر و خیر را برای بندگانش بیافریند تا در انتخاب آزاد باشند.
و اینکه پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند : « وَالشَّرُّ لَیْسَ إِلَیْکَ»، علامه البانی رحمه الله در کتاب « صفة الصلاة » چنین توضیح می دهد: « یعنی آنکه شر به خدای متعال نسبت داده نمیشود، چون شر، از اعمال او نیست، بلکه تمامی کارهای او خیر است، چرا که کارهای وی حول محور عدل و فضل و حکمت میچرخد. او خیر است و شری در او نیست. شر بدان جهت شر است که انتساب آن از پروردگار با عظمت ما قطع شده است.
ابن قیم گوید: آفریننده حقیقی خیر و شر خداست. شر در بعضی از مخلوقات خداست نه در آفرینش و فعل او. بنابراین وی پاک و منزه است از ظلمی که حقیقت آن، نهادن چیزی است در غیر محل خود. پروردگارما اشیاء را جز در مواضع شایستهشان نمیگذارد که همه اینها خیر است.
شر عبارت است از گذاشتن چیزی در غیر محلش. پس از آنجا که وضع در محل خود، شر نیست دانسته شد که شر نمیتواند به وی منسوب باشد... چنانچه کسی تشکیک کند که چرا پروردگار ما چیزی را در حالی که شر است آفرید؟ جواب این است که: آفریدن شر و فعل آفریدن شر، خیر است نه شر. زیرا خلق و فعل قایم به اویند. نسبت دادن شر به وی محال است. شر و بدیهایی هم که در مخلوق هست در عدم انتسابشان به وی شناخته میشوند.
فعل و خلق منتسب به وی خیر محض است. تحقیق درباره این بحث مهم به طور کامل در کتاب ابن قیم موسوم به «شفاء العلیل فی مسائل القضاء والقدر والتعلیل» (ص 178-206) آمده است که میتوان بدان مراجعه کرد».
خوانندهٔ محترم!
طوریکه گفته آمدیم ، عقیدهٔ اسلامی برآنست که: الله هرگز شر صادر نمی شود و به رسول الله صلی الله علیه وسلم در هنگام وفات پسرشان ابراهیم فرمودند: « لبیلک وسعدیک والخیر کله بیدیک والشر لیس إلیک» پس چرا ما می گویم همه خیر و شر از طرف الله است؟
الله متعال خالق همه چیز است، چه خیر و چه شر فقط الله است آنرا می آفریند و تا اراده نکند نه خیری به ما می رسد و نه شری، پس الله متعال خالق همه چیز است، چنانکه می فرماید : « قُلِ اللّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ» (سوره رعد 16). یعنی : بگو: «خدا خالق همه چیز است، و اوست یکتا و پیروز».
خیر و شر هر دو مخلوق خدایند، با این وجود الله متعال از شر و گناه خشنود نیست، چنانکه می فرماید : « إِن تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنکُمْ وَلَا یَرْضَی لِعِبَادِهِ الْکُفْرَ وَإِن تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ» (سوره زمر 7).
یعنی : «اگر کفر ورزید، بدانید که خدا از شما بینیاز است» یعنی: حق تعالی از ایمان و عمل شما بینیاز است و این شما هستید که به او نیازمندید زیرا شما هستید که از کفر، زیان و از ایمان نفع میبرید. «ولی» حق تعالی «برای بندگانش کفر را نمیپسندد» لذا به کفر امر هم نمیکند، هرچند که همه چیز به اراده اوست و خواسته شما نافذ نیست مگر در صورتیکه خدا خود بخواهد پس مشیت خداوندأ چیزی است و پسند و محبت و امر وی چیز دیگری «و اگر سپاس دارید» با ایمان، عبادت و عمل صالح «آن را برای شما میپسندد» دلیل اینکه حق تعالی شکر وسپاس را برای بندگان خویش میپسندد، این است که: شکر سبب سعادت و خوشبختی آنها در دنیا و آخرت است.
الله خیر را می آفریند و برای کسی که آنرا بطلبد راضی و خشنود است.و او تعالی شر را می آفریند، ولی برای کسی که آنرا بطلبد راضی و خشنود نیست.
یعنی در ارتکاب بنده امرخیر اراده و رضایی الله تعالی است و اما در شر که انتخاب بشر است صرف ارادهٰ الله تعالی است.این امتحان و ابتلاء دنیوی که کل فلسفه وجودی بشر درین عالم فانی است و الله تعالی به علم ازل خویش از انتخاب خیر و شر بنده آګاهی دارد، متعلق به تصمیم و انتخاب بنده بوده و خود بنده در روشنی هدایات و پیغام رسیده از جانب الله توسط پیغمبران برای بنده ها و عقل سلیم بنده برای انتخاب خیر و شر، جوابګوی خود بنده میباشد و به آن خود بنده ضرورت دارد نه الله تعالی.
پس درست است که الله متعال آفریننده و خالق شر است، اما اعمال او تعالی شر نیستـند، بعبارتی از اعمال الهی شری صادر نمی شود و مرتکب شر نمیشود بلکه بندگانش مرتکب آن میشوند یعنی با اعمالشان آنرا کسب می کنند. چنانچه ګفته آمدیم از آنجائیکه سنت الهی بر آنست که انسانها در میدان آزمایش قرار بگیرند و اختیار داشته باشند تا راه شر و یا خیر را بپیمایند، ممکن است کسانی به اختیار خویش شر را بطلبند و الله متعال است که آن عمل (شر) را برایشان می آفریند ولی آنها هستند که شر را کسب کردند، و الله متعال به عمل شر و انتخاب شر آنها راضی و خشنود نیست، اما سنت او مبنی بر مختار بودن انسانها مقتضی آنست که شر و خیر را برای بندگانش بیافریند تا در انتخاب آزاد باشند و از عمل کرد خویش نیز پاداش داشته باشند.
حسد:
حسد را علمای اخلاق این گونه تعریف کرده اند:حسادت،تمنای سلب نعمت است از دیگری که به صلاح او باشد،یعنی حسود دوست دارد نعمت ها از طرف مقابل گرفته شود،خواه آن نعمت به حسود برسد! یا نرسد.
خداوند متعال در اين عالم موجودات مختلفي خلق و به هر كدام خصوصیات خای را فرموده است و بعضي كاملتر از بعضي ديگر آفريده است. مثلا به جمادات وجود بخشيده ولي رشد نمو و تغذيه و يا هيچ بعدي از ابعاد زندگي يك موجود زنده را نداده است.
در حالي كه گياهان تغذيه مي كنند رشد هم دارند اما حركت قابل توجهي ندارند حيوانات علاوه بر خصوصیات هاي نباتات از خود دفاع مي كنند حركت دارند و امور خانه سازي را به طور غريزي انجام مي دهند. اما كاملترين موجود و اشرف مخلوقات به تعبير قرآن در عالم وجود انسان است كه داراي خصوصیات هاي منحصر به فردي مي باشد كه او را از بقيه متمايز مي كند كه ابعاد وجودي انسان را به دو بعد جسماني و روحاني مي توان تقسيم كرد كه تمام زندگي انسان رسيدگي به اين دو بعد و رفع نيازهاي آنها خلاصه مي شود.
از خصوصیات هاي نفس انسان حب ذات يعني خود دوستي است هر چه خوب و لذت بخش است براي خودش مي خواهد لذا مايل است از ديگران گرفته شود و باو برسد.
معمولا اين حس در امور مادي بكار مي رود در چيزهاي رفاهي ، خوراك، لباس، مسكن، همسر ، فرزند، مقام و مال، عنوان و شهرت و خلاصه چيزهايي كه با جهات نفساني و مادي سر و كار دارد. اما غبطه در امور معنوي مطلوبست. جنبه هاي معنوي و الهي حسد بردني نيست بلكه غبطه و آرزوي آن مقام را از خدا كردنست بدون اينكه بخواهد از طرف گرفته شود هرگز ديده يا شنيده نشده كه پيغمبران بر يكديگر حسد برند اولياي خدا بر يكديگر يا ديگران حسادت ورزند اما هر چه از روحانيت و معنويت بيشتر كاسته مي شود حس حسادت قوي تر مي گردد و ظهور بيشتري پيدا مي كند.اگر اين بيماري ريشه كن نشود بلكه رها گردد روز به روز ريشه دوانيده و در گفتار و كردار صاحبش منشا شر بسياري مي شود كه بايد از او به خدا پناه برد.
علاج مرض حسادت :
حسادت، مریضی مهلکی قلبی است که از افراد بدطینت و شرور، ناشی می شود، همان کسانی که تابِ تحمل دیدن خیر و خوبی، شادی وخوشحالی را برای اشخاص دیگری ندارند و خیر را برای صاحب آن نمی خواهند، و فقط آن را برای خود می خواهند.
بنابراین چنین کسانی چشم دیدن نعمت و خوبی را برای دیگران ندارند و زمانیکه دیگران شاد باشد این ناراحت میگردد ، این اشخاص از جمله اشخاص ، حسود هستند؛ هر چند که آرزوی زوال نعمت را نکرده باشند.
مریضی خطرناک ومهلک حسادت با امور ذیل معالجه می گردد:
اول این که شخص حسود بداند که این نعمت، فضل و لطف و عنایت پروردگار با عظمت ما است، پروردگار با عظمت ما می فرماید: « أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ » (سوره 54 نساء » «آیا به مردم به خاطر آنچه پروردگار با عظمت ما از فضل خویش به آن ها داده حسادت می ورزند.»
پروردگار با عظمت ما است که انواع نعمت ها و خوبی ها را به افراد ارزانی فرموده است ، حسادت به معنای ناراضی بودن از تقدیر الهی است، هر گاه مؤمن این را بداند از این سرشت و خوی باز می آید.
دوم: مسلمان بداند که استفاده ای که او از حسادت می برد فقط این است که گناهانش بیشتر می شوند و نیکی هایش از بین می روند، به خاطر این ما می گوییم: « الْحَسَدُ یَأْکُلُ الْحَسَنَاتِ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ» «حسادت نیکی ها را چنان می خورد که آتش هیزم را از بین می برد.»
سوم: شخصی حسود باید بداند که حسادت به جز اندوه و ناراحتی چیزی دیگری نمی افزاید، هر چقدر نعمت های پروردگار با عظمت بر بندگانش بیشتر شود حسرت خوردن او بیشتر می گردد.
چهارم: شخصی حسود بداند که حسادت، مانع رسیدن فضل خدا به کسی که با او حسادت می شود نمی گردد، پس بداند که حسادت ورزیدن او فایده ای ندارد.
پنجم: شخص حسود باید بداند که هر گاه به حسادت ورزیدن مشغول شود از مصالح و منافع ویژه ی خود فراموش می گردد. شما حسادت کننده را می بینید که دائماً در حال جستجوی و خبر گیری از احوال و اموال و فرزندان و علم و... دیگران است و همواره احوال دیگران را جست و جو و پی گیری و دنبال می کند.
امور دیگری هست که انسان را بر دوری گزیدن از حسادت یاری می دهد که با تأمل در این موضوع، می توان به آن دست پیدا کرد.(شیخ ابن عثیمین ، مجموع دروس فتاوی الحرم المکی 3/363 ، 364 )
یادداشت:
اگر خواستار معلومات بیشتر باشید مراجعه فرماید به : ( مجموع الفتاوی 10/111 – 129 ) شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمةالله علیه که وی مطالبی بی نهایت گرانبهایی در مورد داروی حسد فرموده است.
مبارزه درمقابل حسادت :
حسادت، یعنی: آرزوی کند زوال نعمت از دیگران، حسادت صفتی بدی است، چون از صفات شیطان و از صفات بدترین انسان ها در گذشته و حال است، زیرا حسادت یعنی: اعتراض به تقدیر الهی به تقسیم پروردگار با عظمت .
مسلمان با راضی بودن به تقدیر الهی و تقسیم پروردگار با عظمت ما، باید حسادت را از خود دور نماید و آنچه برای خود نمی پسندد برای برادرش هم نپسندد، چنان که پیامبر صلی الله علیه و سلم می فرماید:« لا یُؤمِنُ أحَدُکُمْ حَتَّی یُحِبَّ لأَخِیهِ مَا یُحبُّ لِنَفْسِهِ» ( بخاری 13 و مسلم 45)( هیچ یک از شما مؤمن کامل و واقعی نمی گردد؛ مگر آن که آنچه برای خود می پسندد برای برادرش نیز بپسندد. )
مسلمان با تلاش برای به دست آوردن اسبابی که خیر را برای او فراهم می کند و شر را از او دور می نماید، خود را از متصف شدن به حسادت دور نماید؛ مسلمان باید به پروردگار گمان نیک داشته باشد و به آنچه نزد اوست امیدوار باشد.
مسلمان با پناه بردن به پروردگار با عظمت و ربّ کریم حسد را از خود و خانواده اش دور کند؛ پروردگاربا عظمت ما به پیامبرش در سوره ی فلق دستور می دهد که از شر حسادت ورزنده وقتی حسد می ورزد به خدا پناه ببرد. یکی دیگر از راههای دفع حسد، صدقه دادن و کمک کردن به فقرا و نیازمندان است، به خصوص وقتی که شخصی مالی و ثروتی بدست می آورد و در کنار او فردی از نیازمندان هست که به او نگاه می کند، شایسته است او به آن ها کمک کند تا چشم آنها که به دست او خیره شده پر گردد. ( شیخ صالح فوزان – کتاب الدعوة- فتاوی 1/68 ، 69)
آیا بالای پیامبراسلام واقعآ جادو شده بود؟
مطابق روایات اسلامی ومطابق احادیثی نبوی از جمله ( احادیثی وارده در صحیحین ) مؤید این مساله است که: گفته میتوانیم بلی بالای پیامبر صلی الله علیه وسلم جادو شده است، ولی این سحر وجادو بر مقام نبوت ایشان وبالای مسایل شرعی ووحی آسمانی هیچگونه تاثیری وخلالی را برجا اورده نتوانست ، تاثیر سحر وجادو بالی پیامبر صلی الله علیه وسلم آن قدر تأثیر نداشت که مسایل مربوط به وحی وعبادتها را تحت شعاع خویش قرار دهد.
منتهای تاثیر سحر وجادو مطابق روایت در حدود بود که : رسول الله صلی الله علیه وسلم تصور میکرد کاری کرده، در حالی که نکرده بود.
وطوریکه در فوق متذکر شدیم این سحروجادو را شخصی بنام لبید بن اعصم یهودی علیه ایشان انجام داده ». ( بخاری حدیث شماره 6391 و مسلم حدیثی شماره :2189)
پروردگار با عظمت ما ایشان را از آن نجات داد و به ایشان وحی شد تا با معوذّتین ( فلق وناس) دم شدند. بخاری (5735) ومسلم (2192).
برخی این حقیقت را که پیامبر صلی الله علیه وسلم جادو شده باشد، با استدلال به این که اگر بپذیریم پیامبر صلی الله علیه وسلم سحر شده است، لازمهاش تصدیق گفتهی ظالمان است که میگفتند:«إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلا رَجُلا مَسْحُورًا »(تنها شما از مردی سحر شده پیروی میکنید). «سوره فرقان /8 »در این که لازمهی سحر شدن پیامبر صلی الله علیه وسلم تأیید سخن ظالمان است که پیامبر صلی الله علیه وسلم را به مردی سحر شده وصف کرده بودند، نیست. تردیدی وجود ندارد، چون آنها ادعا میکردند که پیامبر صلی الله علیه وسلم در سخنانی که برایشان وحی میشود، جادو شده است. آنچه بر ایشان وحی میشود تصور آنها هذیانهایی مانند سخنان بیربط افراد جادو شده است، مگر حکم قطعی همین است که : سحری که پیامبر صلی الله علیه وسلم شده بود بر هیچ چیز از وحی و عبادتها تأثیر نگذاشت.
خوانندهٔ محترم!
جادوگر و ساحر کافر است.زیرا الله تعالی می فرماید :«نَبَذَ فَرِیقٌ مِّنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ * وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّیَاطِینُ عَلَی مُلْکِ سُلَیْمَانَ»(بقره 101-102)«جمعی از اهل کتاب قرآن را پشت سر خود افکندند، گوئی آنان نمیدانند (که نام محمد صلی الله علیه وسلم در تورات و انجیل آمده است) و آنچه را که شیاطین در باره سلطنت سلیمان علیه السلام (افتراء و دورغ) بیان میکردند، پذیرفته و پیروی میکردند».
پروردگار با عظمت ما در این آیه به صراحت جادو را کار شیاطین معرفی کرده است، لیکن چون جنهایی همچون عفریت و دیگر شیاطین را خداوند تحت فرمان سلیمان علیه السلام قرار داده بود، و در آن زمان شیاطین کار جادو را انجام میدادند، اهل کتاب که در نهایت کفر و گمراهی بسر میبردند، جادو را به سلیمان علیه السلام نسبت دادند و گفتند: جادو کار سلیمان است. ولی چون جادو کفر است، و خداوند پیامبرش سلیمان علیه السلام را از ارتکاب جادو محفوظ داشته بود برائتش را اعلان فرمود:
« وَمَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ » ( سوره البقرة: 102).«سلیمان مرتکب جادو نشد، زیرا جادو کفر است، و کفر از جانب انبیاء محال است» پس این آیت دلیل است که جادوگر کافر است و میفرماید:« وَلَکِنَّ الشَّیْاطِینَ کَفَرُواْ یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ»(سوره بقره 102) «شیطانها کافر شدند که به مردم جادو میآموختند».
در این جمله خداوند شیاطین را کافر دانسته، زیرا به مردم جادو میآموختند، پس دانسته میشود که آموزش جادو نیز از جمله کفر بحساب می اید.
پیامبر صلی الله علیه وسلم سحر را یکی از مهلکات هفتگانه قرار داده اند، در حدیثی حضرت أبی هریره رضی الله عنه میفرمایند: «اجْتَنِبُوا السَّبْعَ الْمُوبِقَاتِ قَالوا: ما هی؟ یَا رسول اللّه! قَالَ: الشِّرْکُ بِاللَّهِ وَالسِّحْرُ وَقَتْلُ النَّفْسِ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَأَکْلُ مَالِ الْیَتِیمِ وَأَکْلُ الرِّبَا وَالتَّوَلِّی یَوْمَ الزَّحْفِ وَقَذْفُ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ» (بخاری )
«از هفت گناه مهلک پرهیز کنید. صحابه حضور رسول الله صلی الله علیه وسلم ، عرض کردند: ای رسول خدا آن گناهان چیست، فرمود: شریکگرداندن با خدا و جادو و قتل نفس که خداوند آن راحرام نموده است مگر به حق و خوردن مال یتیم وسودخواری و پشتکردن (فرارکردن) در روز جنگ و افتراءکردن بر زنهای پاکدامن بیخبر (از افتراء) و مؤمن».
علاوه بر آیاتی که در سوره بقره بر کافربودن سحر و حرمت تعلیم و تعلم سحر دلالت میکرد، و در جاهای مختلف دیگری کفر ساحر را نیز ثابت کرده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم نیز در این حدیث سحر را بعد از شرک قرار داده است. و پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم به خاطر بیم دادن مردم از ارتکاب آن انواع از جادو را معرفی نمودند.
امام نووی میگوید: «سحر عملی حرام و به اجماع علما از کبایر است. پیامبر صلی الله علیه وسلم سحر را جزو هفت گناه هلاک کننده انسان شمردهاند. برخی از اقسام سحر، کفر است و برخی دیگر کفر محسوب نمیشود اما در هر حال گناه کبیره است. اگر سحر و جادو متضمن گفتار و یا کردار کفرآمیزی باشد کفر است و گرنه کفر نیست ولی یادگیری و یاد دادن آن حرام است».(فتح الباری، 10/224.) برای معلومات بیشتر در مورد احکام ساحر به فتوای مراجعه کنید.
علمای اسلام اتفاق نظر دارند بر اینکه: (بر مریض جایز نیست که پیش فالگیران (کاهنان) که ادّعای دانستن غیب را می کنند و (مردم را بدین صورت به سوی خود فرا می خواند) برود تا بوسیلة آنها مریضی خود را تشخیص بدهد. همچنانکه برای شخص جایز نیست، آنچه را که کاهنان او را خبر می دهند تصدیق نماید. زیرا آنها از روی شک و تردید از غیب سخن می گویند. یا آنها جن را احضار می کنند و بوسیله آنها بر آن چه که می خواهند استعانت می جویند و کار اینها کفر و ضلالت است چون که این ها ادعای امور غیبی را می کنند. امام مسلم(رحمه الله) در کتاب صحیحش روایت کرده است که آن حضرت صلی الله علیه وسلم می فرماید: «مَن أتَی عَرَّافَاً فَسَألَهُ عَن شَئٍ فَصَدَّقَهُ لمَ تُقبَل لَهُ صَلاةٌ أربَعِینَ یَوماً» (هر کس پیش عرّافی(عراف کسی است که جای گم شده و مال دزدی شده را نشان می دهد) رفته و از او در مورد چیزی بپرسد و آن را راستگو شمارد، تا چهل روز نمازی از او پذیرفته نخواهد شد).
ابوهریره رضی الله عنه از پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم روایت کرده است که: «مَن أتَی کاهِنَاً فَصَدَّقَهَ بمَا یَقُولُ فَقَد کفَر بمَا أنزَلَ عَلَی مُحَمَّدٍ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ سَلَّم» (هر کس پیش فالگیری(کسی است که ادعای علم غیب می کند و بوسیلة ستارگان مردم را از غیب خبر می دهد) برود و بر گفته هایش صحه بگذارد، او از آنچه که بر محمد صلی الله علیه وسلم نازل شده سرباز زده است. ابوداوود این حدیث را روایت کرده و اصحاب سنن اربعه آنرا تخریج کرده اند.( ابو داوود 3904. )
و از عمران بن حصین رضی الله عنه روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: «لیس منا من تطیر أو تطیر له، أو تکهن أو تکهن له، أو سحر له، وَ مَن أتَی کاهِنَاً فَصَدَّقَهُ بمَا یَقُولُ فَقَد کفَرَ بمَا أنزَلَ عَلَی مُحَمَّدٍ» (از ما نیست کسی که فال بگیرد، یا برایش فال گرفته شود یا مرتکب کهانت شود یا برای او کهانت انجام داده شود یا ساحری بکند یا برایش ساحری کرده شود و هر کس پیش کاهنی رفته و بر گفته هایش صحه بگذارد به آنچه که بر محمد صلی الله علیه وسلم نازل شده کفر نموده است.) ( بزاز با سند قوی آنرا روایت کرده است).
در این احادیث دلیل کافر بودن کاهن و ساحر وجود دارد زیرا که آنها ادعای دانستن علم غیب می کنند. در حالی که این ( اعتقاد وعمل) کفر محسوب می شود چرا که ساحر و کاهن جز با به خدمت گرفتن جن و عبادت کردن آن به هدف شان دست نمی یابند در حالی که آن کفر و شرک به خداوند پاک و منزه است و همچنین تصدیق کنندة آن نیز دچار کفر و شرک می شود و کسی که بدان معتقد باشد مانند آنان می باشد. و هر کس که بر این کارها مشغول شود و از آنها سحر و جادو بگیرد به تحقیق( خدا) ورسولش صلی الله علیه وسلم از او بیزار می شوند.
اقسام سحر :
خواننده محترم !
قبل از همه باید گفت که : سحر عمل شیطانی و عبارت است از دود و دمها و تعویذات شیطانی در جسم مسحور تأثیر میگذارد، و اسباب قتل و یا مریضی را فراهم میسازد، و یا بین زوجین و دوستان تفرقه ایجاد میکند، و تمام تأثیرات با قضا و تقدیر خداوند است. طوریکه پروردگار با عظمت ما می فرماید :
« وَمَا هُم بِضَآرِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ » ) سوره البقرة: آیه 102). (جادوگران نمیتوانند به کسی آسیب رسانند، مگر به خواست خدا).
و خداوند پیامبر و بندگان مؤمن خود را دستور میدهد که به پروردگار سپیده دم از شر جادوگر پناه ببرند، و یکی از انواع جادو سحر تخییلی است که به ظاهر چیزی برای بینندگان پیدا میشود، ولی حقیتی ندارد، چنانچه قرآن میفرماید: «سَحَرُواْ أَعْیُنَ النَّاسِ »
( سوره الأعراف: 116).
و میفرماید: « فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَی »( سوره طه: 66).
هنگامی که جادوگران ریسمانها و عصاهایشان را انداختند، چنان به نظر حضرت موسی رسید که آنها تند راه میروند، این همان روش جادویی بود که حیلهگران صوفینما آن را انجام میدادند.
اقسام سحر :
علما ء سحر را بر دو قسم تقسیم مینمایند :
اول: گره زدن و دم کردن، یعنی: خواندن وردها و طلسمهایی که جادوگر به وسیله()آنها شیاطین را شریک الله قرار میدهد تا در کاری که دارند به فرد مورد نظر(مسحور) ضرر برسانند).
الله تعالی میفرماید:« وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّیَاطِینُ عَلَی مُلْکِ سُلَیْمَانَ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ وَلَکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ » « سوره بقره/102»
(و ( یهود ) از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم میخواندند پیروی کردند. سلیمان هرگز ( دست به سحر نیالوده ) کافر نشد؛ ولی شیاطین کفر ورزیدند، و به مردم سحر میآموختند).
دوم: با داروهایی که روی بدن، عقل، نیروی اراده و تمایلات فرد جادو شده تأثیر میگزارد. این همان چیزی است که خودشان به آن «عطف»: (ایجاد دوستی) و «صرف»: (ایجاد تنفر) می گویند عطف، این است که فردی را چنان شیفته و دل باخته (ی) همسرش یا زنی دیگر می گردانند که همانند حیوان در اختیار او قرار میگیرد و هر طور بخواهد بر او حکمرانی میکند. و صرف بر عکس این است و چنان روی بدن فرد جادو شده تأثیر میگذارد که او را ضعیف میگرداند تا جایی که نابود می شود و هر چیزی را بر خلاف واقعیت آن تصور میکند.
درباره (ی )کفر ساحر در میان علمااختلاف است: برخی میگویند کافر میشود و برخی دیگر میگویند کافر نمیشود. اما با توجه به اقسام سحر که ذکر کردیم حکم ساحر مشخص میگردد که هر کس به وسیله ی شیاطین سحر و جادو میکند، کافر میشود و هرکس به وسیله ی دارو جادو میکند کافر نمیشود، اما گناهکار میگردد.
راه مقابله برای دفع سحـر:
راههای مقابله با سحر و جادو و حسد و چشم زدن و از قبیل مسائل، ذکر خداوند متعال میباشد از قبیل قرائت قرآن و اذکار شبانه روز و نماز خواندن سر وقت و همچنین ترک گناه، مخصوصا گناهان کبیره، زیرا هر شخصی را دو ملائکه محافظت میکند و اگر کسی ذکر خداوند را نادیده بگیرد و مرتکب گناه شود از آنها دفاع نخواهند کرد لذا شیطان و سحر و غیره میتوانند او را اذیت و آزار دهند، خداوند متعال میفرماید: « لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّیٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ » (سوره الرعد 11) (برای او (انسان) فرشتگانی است که به پیابی از روبرو و از پشت سر به فرمان خدا از او نگهبانی میکنند، در حقیقت خداوند حال قومی را تغییر نمیدهد (از نعمت و عافیت) مگر اینکه آنها خود را (از طاعت خدا) تغییر دهند، و چون خداوند برای قومی بدی را بخواهد (یعنی آسیب و نابودی و عذابی را) پس هیچ برگشتی برای آن نیست)(هیچ برگردانی ندارد) و برای آنان بجز او هیچ کار سازی نیست (که کاروبارشان را به سامان آورد و چون به سویش پناه برند، عذاب الهی را از آنان دفع کند).
بنابراین این آیه نشانگر اینست که بر هر یک از انسانها در همه حالات، فرشتگانی گماشته شده اند که او را مطابق آنچه که خداوند به ایشان فرمان داده است نگهبانی میکنند، به قولی، فرشتگان انسانها را از آسیب جنیان نگهبانی میکنند، به قولی دیگر، او را به امر خدا از امر وی نگهبانی میکنند ولی چون قضا و قدر آمد، از وی دست برمیدارند. اینان فرشتگان نگهبان (ملائکه حفظه) اند که بعضی از پی بعضی دیگر میآیند و او را از همه جهات و جوانب در نگهبانی خود دارند، ولی تحول از طاعت خدای عزوجل به سوی معصیت وی، در نهایت تحول از نعمت به سوی مصیبت، از آسایش به سوی رنج و از عزت به سوی ذلت است، و طبیعتا هر کسی طاعت خداوند را ترک کند و به سوی گناه روی آورد این حفاظت ملائکه به امر خداوند از دست خواهد داد، لذا شیاطین و سحر و حسد و چشم زدن و غیره میتواند بر او مؤثر باشد.
اما در مورد سحر، صحیح نیست که حتما باید برای یافتن آنها به شیاطین مراجعه کرد زیرا مراجعه به شیاطین توسط عرافین و کهّان حرام است، بنابراین برای باطل کردن سحر باید به دعاء و اذکار شبانه روز و تلاوت قرآن و نماز و رقیه شرعی روی آورد و گناه را ترک کرد تا شفا یابد.
رفتن نزد جادوگر،ساحر، منجم وکاهن :
سحر، اساسآ دانش شگرف و شیطانی است که به امور خارق العاده شباهت دارد اما خود خارق العاده نیست چرا که اولا آموختنی است و ثانیاً شخص جادوگر و مرتکب عمل جادوئی آخرین شخصی نیست که توانسته با توجهات و تلقینات شیطانی در مجاری عادت تصرف کند بلکه اشخاص دیگری هم با تعلیم می توانند به مانند او انجام دهند و جادوگر شخصی است که تحت تعلیم این علم شیطانی قرار گرفته و با الهامات و توجهات و اوراد طلسم های شیطانی اقدام به امور شبه خارق العاده می کند چرا که این اعمال شیطانی از درجه ی اعتبار از معجزه و کرامت که خداوند به بندگان صالح و برگزیده ی خود عطا می کند تفاوت دارد.
رفتن نزد جادوگران و ساحران منجم و کاهنین و مانند ایشان جائز نیست و سؤال کردن از آنها و تصدیق کردن آنان نیز جائز نیست و همچنین مداوا شدن نزد آنان با روغن زیتون و دیگر دواها نیز جائز نیست. پیامبرصلی الله علیه و سلم ، از آمدن، سؤال کردن و تصدیق کردن (چنین افراد ) نهی فرمودند، و همچنین به خاطر اینکه آنها ادعا دارند که علم غیب را می دانند و برای مردم دروغ می گویند و آنها را به سوی انحراف در عقیده فرا میخوانند.
در حدیث (صحیح ) از پیامبر (اکرم صلی) الله علیه و سلم وارد شده که ایشان فرمودند: «کسی که نزد جادوگری برود و در مورد چیزی از او سئوال کند، نماز چهل شب او قبول نمی شود».
و همچنین پیامبرصلی الله علیه و سلم فرمودند: «کسی که نزد جادوگر و یا کاهنی برود و آنچه که می گوید را تصدیق کند، به آنچه که بر محمدصلی الله علیه و سلم نازل شده کفر کرده است» و در جایی دیگر نیز می فرمایند: «کسی که جادو کند، یا به خاطر او جادو انجام بگیرد و یا بدفالی کند، یا به خاطر او بدفالی صورت گیرد، یا کهانت کند یا به خاطر او کهانت شود از ما نیست».
ودر این مورد احادیث زیادی وارد شده است.
تداوی که خداوند متعال آن را مباح قرار داده است، تداوی با رقیه (تعویذ) شرعی و دواهایی می باشد که در نزد افراد خوش عقیده و خوش سیرت مباح و جائز است و آن هم باید به مقداری باشد که کفایت کند و شکر خداوند متعال صورت گیرد. «و الله ولی التوفیق»(شیخ عبدالعزیز بن باز).
حکم کلی جادووسحر :
عمل جادو و سحر شرعاً حرام می باشد که حرمت آن با نص قرآن و سنت به ثبوت رسیده است و یکی از گناهان کبیره می باشد. حتی برخی از افعالی که در سحر و جادو انجام می گیرند، به گونه (ای) هستند که باعث کفر می شوند.
در جادو معمولاً کلمات شرکآمیز و استعانت از شیاطین و جنها به کار می رود؛ زیرا سحر و جادو زمانی تاثیر می گذارند که صاحب سحر و جادو، در خباثت و نجاست قولاً و فعلاً و اعتقاداً با شیاطین مشابه باشند.
به تصریح حدیث نبوی، بسیاری از سخنان کاهنان و جادوگران کذب محض می باشد. کسی که نزد کاهنی می رود و ازاو چیزی می پرسد، در حدیث به عدم پذیرش نماز چهل روزش تهدید شده است.
مفتی محمد شفیع عثمانی رحمه الله در تفسیر معارف القرآن1/279 در ذیل آیه «ولکن الشیاطین کفروا یعلمون الناس السحر» [بقره:102] می نویسد: اگر در جادویی از افعال کفرآمیز مانند استغاثه و استمداد از شیاطین استفاده شود، این سحر با( اجماع )کفر است. اگر تعویذی که ساحر می نویسد در آن از شیاطین و جنها استمداد گرددد، حکم جادو را داشته و حرام است، و اگر الفاظ مشتبهی به کار رود که معنایشان معلوم نیست و احتمال استمداد از شیاطین و جنها باشد، باز هم حرام است. اگر شخص معتقد بر این است که ساحران در امور تصرف دارند این اعتقاد کفر است و شخص مذکور کافر است و همسرش از وی جدا می شود و باید فوراً توبه کرده و تجدید ایمان نماید. ( رد المختار:5/105؛ فتح الملهم:2/580؛ الدرالمختار:6/337 )منبع: فصلنامه ندای اسلام، شماره 34، 35 .
جزای ساحر در شرعیت اسلام :
ائمه ثلاثه (امام صاحب ابوحنیفه، امام صاحب مالک وامام صاحب شافعی) و نیز جمهور علماء به کیفر ساحر اتفاق دارند که باید کشته شود از او نخواهند که توبه کند.
هرگاه ساحربودن وی به اعتراف خودش یا به شهادت دو مسلمان ثابت شد، کشته شود و توبه اش پذیرفته نشود، زیرا ممکن است توبه اش ظاهری و نیرنگ باشد، ونیز ساحر زندیق است، و توبه زندیق پذیرفته نمیشود، چون اعتمادی نیست که توبهاش قلبی باشد باید کشته شود.
زیرا پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم میفرماید: «حَدُّ السَّاحِرِ ضَرْبَةٌ بِالسَّیْفِ» (روایت کرده ترمذی در( سنن )5 / 156، و طبرانی در الکبیر 2 / 161، و دارقطنی در( سنن ) 3 / 114، و امام حاکم در مستدرک) 4 / 360، و بیهقی در السنن الکبری 8 / 136، همه ایشان از حدیث جندب رضی الله عنه).
این حدیث به طور مرفوع و موقوف با اسنادی صحیح روایت شده است که حد ساحرکشتن آن با شمشیر است، و از توبه چیزی بیان نشده است، بعضی علماء گفته اند که از ساحر توضیح بخواهند، اگر سحرش از نوع کفر نیست، از او جلوگیری شود، لیکن این فتوا درست نیست، زیرا انواع جادو با همکاری شیاطین و از راه کفر و شکر وصل میشود، و کفر محض میباشد. شاید آن عده از علماء که چنین فتوا داده اند به گمانشان به جز همکاری شیاطین و کفر و شرک راه دیگری هم برای جادو وجود دارد.
خلیفه دوم اسلام حضرت عمر بن الخطاب رضی الله عنه نیز بعد از حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه طی حکمی به تمام (والیان) دستور داد تا مرد و زن جادوگر را بکشند و دستور به توبه خواهی نداد. راوی میگوید: ما بنابر اجراء فرمان خلیفه مسلمین سه نفر را به قتل رساندیم. (مسند امام احمد 1 / 190، سنن ابی داود 3 / 165، سنن بیهقی 8 / 138).
این فرمان را حضرت عمر رضی الله عنه در حضور مهاجرین و انصار صادر فرمود: و هیچکس مخالفت نورزید، همچنین أم المؤمنین حفصه دختر گرامی حضرت عمر رضی الله عنه همسر پیامبر اکرم کنیز خود را به خاطر ارتکاب جادو به قتل رساند. (مؤطا امام مالک 2 / 871، مصنف عبدالرزاق صنعانی 10 / 181، 180، و سنن بیهقی 8/136 / به روایت عبدالله بن عمر).
جندب بن عبدالله ابوجندب بن کعب ازدی یکی از اصحاب جلیل القدر کنیز جادوگری را در مجلس خلیفه با شمشیر کشت. (بخاری 2 / 222، از حدیث عبدالرحمن بن یزید و الطبرانی فی الکبیر 2 / 177، از حدیث ابی عثمان نهدی، و البیهقی فی سنن ) 8 / 136، از حدیث ابی عثمان نهدی و سیر اعلام النبلاء للذهبی 3/ 176، 177).
بنابراین روایات، امام احمد / میفرماید: قتل ساحر از سه تن از اصحاب پیامبر (حضرت عمر و دخترش حفصه و جندب) به روایت صحیح ثابت شده است. این روایات دلیل بر قتل و کشتن ساحر بدون توبه است، بلکه نسبت به قتل ساحر باید هرچه سریعتر اقدام شود، تا مسلمانان از شرش راحت گردند.
نمامی وسخن چینی :
نمام وسخن چین به شخصی اطلاق میشود که سخن شخصی را از یک نفر میشنود ، وآنرا به فرد یا افراد دیگری انتقال میدهد که انتقال این حرف باعث مفارقت و قطع ارتباط دوستی آن دو فرد و یا افراد گردد در صورتی که پروردگار با عظمت ما امر به ایصال و ارتباط بین مسلمانان فرموده است ولی فرد سخن چین باعث قطع این ارتباط و فساد انگیزی بین افراد می گردد لذا پروردگار مامیفرماید « و یقطعون ما امرالله به ان یوصل و یفسدون فی الارض اولئک لهم اللعنه و لهم سوء الدار» (و کسانی که قطع می کنند آ نچه را که پروردگار امر به وصل آن فرموده و در زمین فساد می کنند برای ایشان است دوری از رحمت پروردگار و برایشان بدی سرای آخرت( که همان عذاب اخروی است ) می باشد (سوره رعد، آیه 25 )
و در آیه ای دیگر نیز در رابطه با روش برخورد با اینگونه افراد که به نوعی فسق آنان مبرهن است می فرماید: «ان جائکم فاسق بنباء فتبینوا ان تصیبوا قوما بجهاله فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین (اگر فاسقی خبری آورد تحقیق کنید و زود باور مکنید که از روی نادانی مردمی را به رنج اندازید (و) بعد هم پشیمان شوید.( سوره حجرات، آیه ۶ )
از گناهانی که کبیره بودنش، به واسطه وعده عذاب در قرآن و اخبار مسلم شده، سخن چینی است. همچنین چندین لفظ با سخنچینی مترادف و متشابه هستند. بطور مثال ،نمیم، نمّامه، سعایت و قتّات.
پروردگار با عظمت ما در سوره مبارکه رعد می فرماید: « وَ یقطَعونَ ما أمرَ اللهُ بهِ أن یوصلَ و یفسدونَ فی الارضِ أولئکَ لهُم اللعنهُ و لهُم سوءُ الدارِ» (و کسانی که قطع می کنند آنچه را پروردگار امر به وصل آن فرموده و در زمین فساد می کنند، برای ایشان است دوری از رحمت پروردگار و برایشان بدی سرای آخرت است یعنی عذاب اخروی».
و روشن است که نمّام معنی سخن چین، و کسی که حرفی را ازیک نفر درباره کسی شنیده و برای آن کس نقل می کند قطع کرده، آنچه خدا امر به وصل آن فرموده و در زمین فساد کرده، زیرا عوض این که بین مؤمنین ایجاد محبت و الفت نماید و اتحادشان را محکم سازد، نفرت و تفرقه و دشمنی ایجاد کرده است پس برای او است لعنت پروردگار (.) و عذاب آخرت.
علل سخنچینی:
علمای علم اخلاق برای این صفت رذیله علل و عوامل متعددی بیان کردهاند که شخص را وادار به سخنچینی میکند. در ذیل به برخی از علل و عوامل آن اشاره میکنیم.
حسادت و بد خواهی :
گاهی حسادت به دیگری در مقام یا مال یا شخصیت او، سبب میشود که فرد بدخواه او گردد و در صدد برمیآید که هر طوری شده لطمه و ضربه(ای) به او وارد کند و خوار و ذلیلش نماید. به دنبال این اندیشه میکوشد با خبرچینی و نقل گفتار و رفتار ناپسندی که او در حق دیگران گفته یا انجام داده وی را، خوار و بدنام گرداند و بالاخره منشأ بعضی از موارد سخن چینی حسد و رشک بردن است و لذا در روایات اسلامی حسد تباه کننده ایمان و نیکیها و موجب سلب آرامش و بدبختی دنیاو آخرت انسان معرفی شده است.
یكی دیگر از آفات زبان كه از رذایل اخلاقی به شمار می رود و انسان را از راه خدا دور می سازد نمّامی و سخن چینی است.
قرآن عظیم الشان درنكوهش سخن چینی می فرماید: « وَیلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ » ؛ وای بر هر عیب جوی سخن چین.( سوره همزه آیه 1 )
وباز می فرماید : « هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَمیمٍ » از كسانی كه بسیار عیب جو و سخن چین هستند پیروی مكن. ( سوره قلم آیه 11 )
و در آیه ( 11 سوره قلم ) می فرماید : « عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنیمٍ » ؛ سخن چین كینه توز و پرخور و خشن و بدنام است)
قرآن مجید از سخن چین به عنوان زنیم یعنی كسی كه اصل و نسب روشنی ندارد نام می برد و این دلیل بر عظمت این گناه است .
سرانجام نمّام از دیدگاه قرآن :
قرآن عظیم به كسانی كه با نمّامی و سخن چینی آتش كینه و عداوت را میان مردم برمی افروزند هشدار می دهد و آنان را به عذاب دوزخ تهدید می كند، چنان كه درباره یكی از همسران ابی لهب به نام امّ جمیل می فرماید: « وَامْرأتُهُ حَمّالَةَ الْحَطَبِ » زن او: ابی لهب آن هیزم كش آتش افروز نیز اهل جهنم است.( سوره مسد آیه 4 )
امّ جمیل ـ دختر حرب، خواهر أبوسفیان وعمه معاویه، یكی از زنان ابی لهب بود كه از دشمنان سرسخت رسول الله صلی الله علیه وسلم به شمار می رفت.
به هر حال، چون أبولهب خود آتش افروز بود، زن او نیز فتنه انگیز بود و در این راه كوشش بسیار می كرد و تا آن جا كه قدرت و توان داشت از پیامبر اكرم صلی اللّه علیه و سلم و اصحاب ایشان اخباری كسب می كرد و آن را به مشركان و بت پرستان گزارش می داد و به همین جهت خدای متعال این گونه از وی به بدی نام می برد و او را مستحق آتش می داند و به طور كلی سرنوشت هر كس كه نمّامی كند آتش دوزخ است.
سخن چینی یعنی این که انسان حرف های بعضی از مردم را به قصد ایجاد فتنه و فساد بین آن ها برای بعضی دیگر نقل کند؛ مانند این که نزد کسی برود و بگوید: فلانی به تو چنان و چنین گفت، تا این گونه بین مسلمین دشمنی ایجاد کند. سخن چینی و نمامی از گناهان کبیره است. در صحیحین از عبدالله ابن عباس رضی الله عنهما روایت است که گفت: پیامبر صلی الله علیه و سلم از کنار دو قبر گذشت و فرمود: « أَمَا إِنَّهُمَا لَیُعَذَّبَانِ وَمَا یُعَذَّبَانِ فِی کَبِیرٍ، أَمَّا أَحَدُهُمَا فَکَانَ یَمْشِی بِالنَّمِیمَةِ، وَأَمَّا الْآخَرُ فَکَانَ لَا یَسْتَنْزِهُ مِنَ الْبَوْلِ، قَالَ: فَدَعَا بِعَسِیبٍ رَطْبٍ فَشَقَّهُ بِاثْنَیْنِ، ثُمَّ غَرَسَ عَلَی هَذَا وَاحِدًا وَعَلَی هَذَا وَاحِدًا»« این دو نفر عذاب داده می شوند اما نه به خاطر گناه بزرگی، اما یکی از اینها سخن چینی می کرده است و دیگری از ادرار خود پرهیز نمی کرد و خود را از آن پاک نمی کرد، راوی می گوید: آنگاه رسول الله صلی الله علیه و سلم شاخه ی تری از درخت خرما خواست و آن را دو قسمت کرد، و هر قسمت آن را روی یکی از آن دو قبر گذاشت. گفتند: چرا چنین کردی؟ فرمود: « لَعَلَّهُ أَنْ یُخَفَّفُ عَنْهُمَا مَا لَمْ یَیْبَسَا » امید است تا وقتی که این دو شاخه خشک نشده است، الله تعالی عذاب آنان را تخفیف دهد » ( بخاری 218 و مسلم 292 )
از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت است که فرمود:« لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ قَتَّاتٌ» ( سخن چین وارد جنت نمی شود )( بخاری 6056 و مسلم 105 )
بنابر این مؤمن باید از سخن چینی پرهیز و دوری نماید. اما زیان های سخن چینی برای فرد سخن چین، همین عذاب و هشدار سختی است که در حدیث فوق بیان شده است. ضرر سخن چینی برای جامعه این است که باعث جدایی و تفرقه بین مردم و ایجاد فتنه و فساد میان آن ها می شود.
یکی از گناهانی که در دین مبین اسلام بسیار مزمت شده است نمامیدر سخن چینی است به نحوی که این عمل به قدری قبیح است که فاعل آن در روایات بدترین افراد در امت اسلام وامم دیگر شناخته شده است .
صدق الله العظیم و صدق رسوله نبی الکریم.
فهرست مطالب:
معلومات موجز
وجه تسمیه
محورمحتوی کلی سورهٔ فلق
ترجمه مؤجز
تفسیر اجمالی سورهٔ فلق
فضیلت سورهٔ فلق
فضیلت معوذتین
اسباب نزول معـوذتین
ترجمه و تفسیرسورهٔ « فلق »
چرا انسان از تاریکی شب میترسد؟
خیر و شر
خیر و شر ازجانب الله است؟
حسد
علاج مرض حسادت
مبارزه درمقابل حسادت
آیا بالای پیامبراسلام واقعآ جادو شده بود؟
اقسام سحر
راه مقابله برای دفع سحـر
رفتن نزد جادوگر، ساحر، منجم وکاهن
حکم کلی جادو و سحر
جزای ساحر در شرعیت اسلام
نمامی وسخن چینی
علل سخنچینی
حسادت و بدخواهی
سرانجام نمّام از دیدگاه قرآن
منابع و مأخذ های عمده:
- تفسیر وبیان کلمات قرآن کریم (تالیف شیخ حسنین محمد مخلوف واسباب نزول علامه جلال الدین سیوطی ترجمه از عبد الکریم ارشد فاریابی
- تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص هروی
-فیض الباری شرح صیح البخاری داکتر عبد الرحیم فیروز هروی
- تفسیر طبری - امام المفسرین
- تفسیر المیزان
- تفسیر پرتوی از قران
- تفسیر تفسیر القرآن الکریم - ابن کثیر (متوفی سال 774 هـ)
- امام سیوطی کتاب »اسباب النزول »
- تفسیر انوارالقرآن تآلیف عبد الروف مخلص
- مفردات الفاظ القرآن،از راغب اصفانی
- جلوه های از اسرار قرآن مهندس حکمتیار
- تفسیر معارف القران مولف حضرت علامه مفتی محمد شفیع عثمانی دیوبندی مترجم مولانا محمد یوسف حسین پور
- تفسیر فی ظلال القرآن/ سید قطب (متوفی سال 1387 هـ)
- تفسير نور تألیف دکتر مصطفی خرّم دل
- تفسیر کابلی
- صحیح مسلم
- صحیح البخاری
برای مشاهده دیگر تفاسیر بر روی سوره های زیر کلیک کنید.
بخش نظرات براي پاسخ به سوالات و يا اظهار نظرات و حمايت هاي شما در مورد مطلب جاري است.
پس به همين دليل ازتون ممنون ميشيم که سوالات غيرمرتبط با اين مطلب را در انجمن هاي سايت مطرح کنيد . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .