1wfn_ضحي.jpg

تفسيراحمد سوره ضحي

تتبع و نگارش : الحاج امين الدين «سعيدي  سعيد افغاني»

مهتمم و ديزاين: الحاج سليم عابد «پيمان»

سوره الضُّحَى

سوره ضحی در « مکه » نازل  شده   دارای یازده آیه می باشد

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

وَالضُّحَى ﴿١ وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَى ﴿٢ مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى ﴿٣وَلَلآخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الأولَى ﴿٤ وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى ﴿٥ أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى ﴿٦ وَوَجَدَکَ ضَالا فَهَدَى ﴿٧ وَوَجَدَکَ عَائِلا فَأَغْنَى﴿٨ فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلا تَقْهَرْ ﴿٩ وَأَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ ﴿١٠ وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ ﴿١١

برای دانلود نسخه  pdf  اینجا کلیک کنید.

معلومات مؤجز:

سوره «الضُّحَى »،‌ در مکه مکرمه و برای دلداری پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم  نازل شده است.

 سوره «الضُّحَى » از جملهٔ سوره های  مکی بوده ، دارای (1) رکوع ، (11) یازده آیت ، (40) چهل کلمه، (166) یکصدوشصت وشش حرف  و (68 ) شصت وهشت نقطه است.

 

این سوره در شرایط در مکهٔ مکرمه نازل گردید،  که نزول وحی برای مدت کوتاهی بر پیامبر صلی الله علیه وسلم قطع شده بود، از یک سو قطع مؤقتی نزول وحی، باعث اضطراب و پریشانی پیامبر صلی الله علیه وسلم بود،  و نمیدانست که چرا وحی بالایش  قطع شده و در فکر و تشویش این بود که گویا  اشتباهی از او سرزده  و از این بابت  پروردگار مهربانش از او ناراض شده و یا هم کدام علت دیگری در میان بود !

از سوی دیگر  تبلیغاتی وسیع در بین دشمن در جریان بود وآنان در این تبلیغات خویش می گفتند: خدای که محمد صلی الله علیه وسلم ادعای رابطه وحی را با او داشت، وی را تنها گذاشته، رابطه اش را با او قطع کرده، این خدا که پیامبر مدعی ارتباط آن بود، خدا نه  بلکه جن بود که پیامبر را وسوسه می کرد واو آنرا وحی الهی می پنداشت ، این جن ، دیگر با قطع رابطه نموده است.

 درگیرودار  این تشویش وپریشانی  وتبلغات شدید دشمن بود که این سوره نازل شد وطی آن پروردگار با عظمت ما ، به پیامبر صلی الله علیه وسلم اطمینان خاطر داده شد که پرودگارت ترا نه کنار گذاشته ونه دشمن پنداشته، بلکه در قطع مؤفت وحی حکمتی بی نهایت حکیمانه مضمر است ، مثل که در آمدن شب بعد از سپری شدن گرمای شدید روز مضمر است.

ترجمه مؤجزسوره الضُّحَى:  
بسم الله  الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشاینده  ومهربان
«
وَالضُّحَى ‏» (1 ) قسم  به چاشتگاه  ( هنگام كه آفتاب برآيد  و همه جا را فراگيرد)،
«وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَى ‏»(2) وقسم  به شب در آن هنگام كه آرام گيرد، ( تیره وسیاه شود  )
«مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى ‏»(3) كه خدای توهرگز تو را وانگذاشته (وبه دشمن نگرفته )
« وَلَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَّكَ مِنَ الْأُولَى ‏»(4) وحتمآ آخرت وآینده ، بهتر است برایت از نخست (وگذشته)
«وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى ‏»(5) و بزودى پروردگار به تو خواهد داد  وبخشید تا تو راضی  شوى.
«أَلَمْ يَجِدْ كَ يَتِيماً فَآوَى ‏»(6) آيا یتیمت نیافت  و پناه داد؟!
«وَوَجَدَكَ ضَالّاً فَهَدَى »(7) و تو را گمشده يافت و هدايت كرد، وتو را از دین ودانش
 نا اگاه یافت ، وبه شرعیت واحکام آن را نمود .
«وَوَجَدَكَ عَائِلاً فَأَغْنَى »(8) و تو را فقير يافت و بى‏نياز ساخت ،
«فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ »(9) پس تو (ای محمد ) حال كه چنين است يتيم را دل مشکن وحق اورا مگیر ،
«وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ »(10) و سائل را  از خود مران،
«وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ ‏»(11) و نعمتهاى پروردگارت را بازگو كن! ( ونعمت های پروردگارت که پیامبری وقرآن است به مردم خبرده وبرسان وبخوان با آن نیکوئی که با توکرد ).

اسباب  نزول :
در باره اسباب نزول  سوره «الضحی» ( در  تفسیر معارف القران  دانشمند شهیر جهان اسلام مولنا مفتی محمد  شفیع عثمانی  دیوبندی ) مینویسد :
 در بخاری ومسلم روایت حضرت جندب بن عبد الله آمده است :وترمذی از حضرا جندب روایت کرده است که روزی انگشت آن حضرت مجروح گردیده واز آن خون جاری شد، آنحضرت فرمود : آن انت الااصبع دمیت        وفی سبیل  الله مالقیت
یعنی ، تو انگشتی بیش نیستی که خون آل
وده شده آی ، ودر راه خدا به تو مشقت وارد شده است ( لذا باکی نیست ) حضرت جندب با ذکر این واقعه ، فرمود که پس از این ،
( ظرف چند روزی ) حضرت جبرئیل وحی نیاورد ، پس مشرکان مکه به طعنه زنی پرداختند ، که خدای محمد صلی الله علیه وسلم ، او را رها ساخته واز او نارضی شده است ، بر این واقعه این سوره نازل گردید .
در روایت حضرت جندب که در بخاری آمده است چنین یاد اوری  شده که دوشبی آن حضرت صلی الله علیه وسلم برای نماز تهجد بلند نشد ، بحثی از تاخیر وحی در آن نیست ، ودر روایت ( ترمذی ) بحثی از بلند نشدن برای نماز تهجد نیست ، فقط بحث از تاخیر وحی است ، روشن است که در این دو روایت نمی تواند تعارضی باشد ، امکان دارد هر دو امر اتفاق افتد ، راوی گاهی این را ذکر کرده باشد وگاهی آن دیگر را ، وآن زنی که به آن حضرت صلی الله علیه وسلم طعنه زده بو د ( ام جمیل ) همسر ابو لهب بود ، چنان که در روایات دیگر آمده است ، وقایع تاخیر وحی چند بار  اتفاق افتاد ، یکی هنگام شروع نزول  قرآن واقع شد ، که به آن زمان فترت وحی اطلاق گردیده است واین  از همه  طولانی تر بود .
یکی دیگر زمانی پیش آمد که مشر کان یا یهود ، نسبت به حقیقت روح از آنحضرت صلی الله علیه وسلم  سوال کردند ، آن جناب صلی الله علیه وسلم وعده ای جواب را به بعد موکول کرد  اما از گفتن ان شا ء الله را فراموش کرد ، ودر اثر آن چند روزی در نزول وحی تاخیر پدید آمد ، لذا مشر کان  به طعنه زنی پرداختند که خدای محمد صلی الله علیه وسلم از او ناراضی شده واورا  رها ساخته است ، اینگونه وقایع سبب نزول سوره ی « ضحی »قرار گرفتند ، لازم نیست که همه ی این وقایع به یکبار پیش بیاید ، بلکه می تواند عقب وجلو قرار گیرند .

طبرانی ، ابن ابو شیبه در « مسند » خود واحدی ودیگران به سندی که در آن نام شخصی است که شناخته نشده از حفص بن سعید قرشی از مادرش واونیز از مادرش خوله که خدمت گزار رسول الله صلی الله علیه وسلم بود روایت می کنند : چوچه سگی وارد خانه پیامبر صلی الله علیه وسلم شده وبه زیر تخت رفته ودر همانجا مرده بود، رسول الله صلی الله علیه وسلم چهار روز  در انتظار ماند وحی نیامد . گفت : ای خوله در خانه فرستاده خدا چه رخ داده است  که جبرائیل آمین نمی آید ، با خود گفتم : بهتر است خانه را جمع وجور وتنظیف نمایم ، زمانیکه زیر تخت را جارو می زد ، لاشه چوچه سگی را که در آنجا مرده بود بیرون اورد .
رسول الله صلی الله علیه وسلم در حالی که در میان پیراهن خود می ارزید آمد وهر وقت که وحی نازل می شد در آن حال اندام مبارک اش مرتعش می گردید ، انگاه خدای بزرگ « وَالضُّحَى ‏... تا ... فترضی » را نازل کرد .
حافظ ابن حجر گفته است : موضوع دیر آمدن جبرئیل به سبب چوچه سگ مرده مشهور است اما سبب نزول آیه بودنش غریب بلکه شاذ مردود است .
ابن جریر از عبد الله بن شداد روایت کرده است : خدیجه (رض ) به رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت : فکر می کنم خدایت از تو بیزار شده است . پس این آیه نازل شد .
همچنان از قول عروه روایت می کند: جبریل آمین بسیار دیر به حضور پیامبر صلی الله علیه وسلم نیامد وآن بزرگوار شدیدآ بی تاب شد .ام المؤمنین خدیجه گفت : فکر می کنم پروردگارت از تو بیزار شده است که این همه بیتابی از تو دیده می شود . پس این آیه نازل شد .
هر دو روایت مرسل وروایان آنها ثقه وراستگو هستند.
حافظ ابن حجر می گوید : ظاهرآ معلوم می شود که ام جمیل وخدیجه هر دو این سخن را گفته اند.
خدیجه (رض ) برای اظاهر همدردی وام جمیل پیامبر را سرزنش کرده است.

محتوا سوره:
طـبـق برخی از روايات وقتى پيامبر صلی الله علیه وسلم  بر اثر تاخير و انقطاع موقت وحى پریشان وناراحت بود، و زبان دشـمـنـان نـيـز باز شده بود، اين سوره نازل شد و همچون باران رحمتى بر قلب پاك پيامبر صلی الله علیه وسلم  نشست.
اين سوره با دو قسم  آغاز مى شود، سپس به پيامبرصلی الله علیه وسلم  بشارت مى دهد كه پروردگار  هرگز تو را رها نساخته است.
بعد به او نويد ومژده  مى دهد كه خداوند آنقدر به او عطا مى كند كه خشنود شود.
و در آخرين مرحله ، گذشته زندگانى پيامبرصلی الله علیه وسلم  را در نظر او مجسم مى سازد كه خداوند چگونه او را هـمـيـشـه مـشمول انواع رحمت خود قرار داده ، و درسخت ترين لحظات زندگى حمايتش نموده است.
و لـذا در آخـريـن آيـات به او دستور مى دهد كه (به شكرانه اين نعمتهاى بزرگ الهى ) با يتيمان و مستمندان مهربانى كند و نعمت الله را بازگو نمايد.
تفسیر سوره:
«وَالضُّحَى ‏» (1) (قسم  به‌ ضحي) ضحي‌ نام‌ وقت‌ بالا آمدن‌ آفتاب  در آغاز روز است‌. يعني: قسم به‌ روشنايي‌ روز.
«وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَى ‏» (2) ( وقسم به شب‌ چون‌ بپوشد» اصمعي‌ مي‌گويد: «سجو شب‌، پوشيدن‌ آن‌ روز راست‌، مانندي‌ كه‌ شخص‌ جامه‌ را بر خويشتن‌ مي‌پوشاند». دليل‌ اين‌كه‌ حق‌ تعالي‌ در سوره‌ قبل‌ شب‌ را بر روز مقدم‌ و در اين‌ سوره‌ مؤخر ذكر كرد، توجه ‌دادن‌ به‌ فضيلت‌ هر يك‌ از شب‌ و روز مي‌باشد زيرا شب‌ فضيلت‌ سبقت‌ را دارد و روز فضيلت‌ نور را، دليل‌ اين‌كه‌ فقط به‌ وقت‌ چاشت‌ و شب‌ سوگند خورد، توجه ‌دادن‌ به‌ اهميت‌ و ارزش‌ وقت‌ و زمان‌ است‌ كه‌ گذر روز و شب‌ بر آن‌ دلالت‌ مي‌كند و دليل‌ اين‌ كه‌ مخصوصا از وقت‌ چاشت‌ يادآوري‌ كرد اين‌ است‌ كه‌ اين‌ وقت‌، وقت‌ گردهم‌ آمدن‌ مردم‌ و انس‌گرفتن‌ آنها با يك‌ديگر بعد از تنهايي‌ شب‌ است‌.
«مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى ‏»(3)  جواب‌ قسم‌ اين‌ است:
 «پروردگارت‌ تو را وانگذاشته»  بسان‌ واگذاشتن‌ كسي‌ كه‌ با كسي‌ وداع‌ مي‌كند پس‌ او وحي‌ را از تو قطع‌ نكرده‌ است‌ «و بي‌مهر نشده ‌است» بر تو و با تو بغض‌ و نفرت‌ نورزيده ‌است‌.
مفسرین در تفاسیر خویش می نویسند «والضحی» به معنای نور است و با نزول وحی تناسب دارد و «والیل» به معنای شب است و با انقطاع وحی تناسب دارد و آیه مذکور به این معناست که خداوند با پیامبر قهر نیست!
 قلي: نفرت‌ ورزيدن‌ به‌ سختي‌ است‌.
«
 وَلَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَّكَ مِنَ الْأُولَى ‏» (4)  (و قطعا آخرت‌ براي‌ تو بهتر از دنياست»
در این آیه متبرکه میتوان نقاط مهم ذیل را ببرسی گرفت :
اول اینکه گفته شده است که آخرت برایت بهتر از دنیا است .
« اینده ای » بهتر وروشنی نسبت به گذشته در انتظار تو است .
سوم : اینکه  تابش وحی برتو ، پس از این  توقف ، در حالت بهتر وآسان تر از  سابق خواهد بود ، در گذشته در یافت وحی بر تو شاق ودشوار می گذشت ، ولی در آینده بشکل بهتر وآسان تر آنرا آخذ ودر یافت خواهی کرد.
سیرت نویسان می نویسند که : در برخی از اوقات در یافت وحی بر پیامبر صلی الله علیه وسلم چنان دشوار می گذشت که در سرمای سخت زمستان از همه وجودش عرق سرازیر می شد.
در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت ‌ابن‌مسعود رضی الله عنه آمده ‌است‌ كه‌ فرمود: رسول‌ الله  صلّی الله علیه   و سلّم بر روي‌ بوریا  خوابيده ‌بودند و درشتي‌ بوریا  بر پهلوي‌ مبارك‌ اثر گذاشته‌ بود پس‌ چون‌ بيدار شدند، من ‌شروع‌ به‌ دست‌ كشيدن‌ بر پهلويشان‌ كردم‌ و گفتم: يا رسول‌الله! آيا به‌ ما اجازه‌ نمي‌دهيد كه‌ چيزي‌ را بر روي‌ بوریا براي‌ شما هموار كنيم‌؟ فرمودند: «ما لي‌ وللدنيا، إنما مثلي‌ ومثل‌ الدنيا كراكب‌ ظل‌ تحت‌ شجرة‌ ثم‌ راح‌ وتركها: مرا چه‌كار است ‌با دنيا، جز اين‌ نيست‌ كه‌ مثل‌ من‌ و مثل‌ دنيا، همچون‌ مثل‌ شخص‌ سواري‌ است‌ كه ‌لختي‌ در زير درختي‌ درنگ‌ كرده ‌است‌، سپس‌ رفته‌ و آن‌ را ترك‌ نموده ‌است‌».
طبرانی در «معجم اوسط » از ابن عباس (رض) روایت کرده است : رسول الله فرمود : « شهر ها وسرزمین هایی را که امتم بعد از من فتح می کنند ، برایم اشکارا نشان داده شدومشاهده آنها خرسندم  ساخت ، پس خدای بزرگ
« وَلَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَّكَ مِنَ الْأُولَى ‏»
را نازل کرد. ( اسناد این روایت حسن است )
حاکم وبیهقی در « دلائل النبوه » وطبرانی ودیگران از ابن عباس (رض) روایت کرده اند : شهر ها ودهاتی که یکی بعد از دیگر مغلوب مسلمانان گردید ه وفتح می شندند آشکارا به پیامبر نشان داده شد . پیامبر از مشاهده آنها بی نهایت خرسند گردید . پس

«وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى ‏»(5)  «و البته‌ پروردگارت‌ به‌زودي‌ به‌ تو مي‌بخشد»  گشايش‌ در كار دين‌، پاداش‌ عظيم‌، اعلي‌ عليين‌ بهشت‌، حوض‌ كوثر و نعمت‌ شفاعت‌ براي‌ امتت‌ را در آخرت‌ «پس‌ خشنود مي‌شوي» به‌ اين‌ بخشش‌ها و پاداشها.
در حديث‌ شريف‌ آمده ‌است‌ كه‌ چون ‌اين‌ آيه‌ نازل‌ شد، رسول‌ الله ‌‌ صلّی الله علیه   و سلّم فرمودند:
 «إذن‌ لا أرضي‌ و واحد من‌ أمتي‌ في‌ النار: پس‌ حالا كه‌ چنين‌ است‌؛ من‌ راضي‌ نمي‌شوم‌ تا يكي‌ از امت‌ من‌ در دوزخ‌ باشد».
سبب‌ نزول‌ اين‌ آيه‌
: نيز مانند سبب‌ نزول‌ آيه‌ قبل‌ است‌. ابن‌عباس‌ رضي‌الله عنهما روايت‌ مي‌كند: سرزمين‌هايي‌ كه‌ بر امت‌ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و سلّم فتح‌ مي‌شود ـ شهر به ‌شهر ـ بر رسول‌ الله‌‌ صلّی الله علیه و سلّم عرضه‌ شد و ايشان‌ بدان‌ مسرور گرديدند آن‌گاه‌ نازل ‌گرديد: وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى ‏.
«أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوَى ‏» (6)
«مگر تو را يتيم‌ نيافت‌ پس‌ جايت‌ داد؟» يعني: پرودگارت‌ تو را يتيم‌ بدون‌ پدر يافت‌ آن‌گاه‌ برايت‌ مأوايي‌ قرار داد كه‌ به‌ آن‌ جاي‌ گيري‌ و سروسامان‌ يابي‌، آن ‌مأوي‌ خانه‌ جدت‌ عبدالمطلب‌ و عمويت‌ ابوطالب‌ بود زيرا رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه   و سلّم هنگامي‌كه‌ در شكم‌ مادرشان‌ بودند يا بعد از تولد، پدر خود را از دست‌ دادند، سپس‌ مادرشان‌ آمنه‌ دختر وهب‌ نيز در شش‌سالگي‌ ايشان‌ وفات‌ يافت‌ و ايشان‌ تا هشت‌سالگي‌ تحت‌ سرپرستي‌ پدرکلان خود عبدالمطلب‌ قرار داشتند و بعد از آن‌ كه‌ او درگذشت‌، ابوطالب‌ کاکایش ‌ سرپرستي‌ ايشان‌ را بر عهده‌ گرفت‌ و تا چند سال‌ بعد از بعثتشان‌ به‌ پيامبري‌ كه‌ ابوطالب‌ درگذشت‌، او پيوسته‌ حامي‌ و پشتيبانشان‌ بود.
مفسرین مینویسند :حكمت‌ در اين‌كه‌ خداوند جلّ جلاله آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و سلّم را يتيم‌ برگزيد اين‌ بود تا ايشان ‌قدر يتيمان‌ را بشناسند و به‌ حق‌ آنان‌ و سروسامان‌ دادن‌ به‌ اوضاعشان‌ بپردازند چنان‌كه‌ وقتي‌ رسول‌ الله‌‌ صلّی الله علیه و سلّم با وصف‌ يتيمي‌ به‌ نبوت‌ و رسالت‌ برانگيخته‌ شدند، اين‌ خود نشانه‌ عظيمي‌ از نشانه‌هاي‌ صدق‌ و صحت‌ رسالت‌ ايشان‌ گرديد. در حديث‌ شريف‌ آمده‌است‌ كه‌ چون‌ مردي‌ نزد رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه  و سلّم از قسوت‌ قلبش‌ شكايت ‌كرد، آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و سلّم به‌ وي‌ فرمودند: «اگر مي‌خواهي‌ دلت‌ نرم‌ شود، بر سر يتيم ‌دست‌ عطوفت‌ بكش‌ و مسكين‌ را غذا ده‌». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌است: «من‌ و سرپرست‌ يتيم‌ (در بهشت) مانند اين‌ دو انگشت‌ به‌هم‌ نزديك‌ هستيم‌» و به ‌دو انگشت‌ سبابه‌ و وسطاي‌ خود اشاره‌ كردند.
«وَوَجَدَكَ ضَالّاً فَهَدَى »(7)«و تو را سرگشته‌ يافت‌ پس‌ هدايت‌ كرد» يعني: اي‌ پيامبر! حق‌ تعالي‌ تو را از چگونگي‌ ايمان‌ غافل‌ يافت‌ به‌ طوري‌ كه‌ نمي‌دانستي‌ ايمان‌ چيست‌ و تو را از آنچه ‌كه‌ برايت‌ از كار نبوت‌ اراده‌ كرده‌ بود، غافل‌ يافت‌ و تو نمي‌دانستي‌ كه‌ قرآن ‌چيست‌ و نه‌ از شرايع‌ و احكام‌ الهي‌ آگاه‌ بودي‌ پس‌ تو را بدينها راه‌ نمود. گفتني ‌است‌ كه‌ در اينجا نمي‌توان‌ «ضلال‌» را بر آنچه‌ كه‌ در مقابل‌  «هدي‌» است‌، حمل‌كرد زيرا انبيا علیهم السلام از گمراهي‌ معصوم‌ و مصونند بلكه‌  «ضلال‌» در اينجا به‌معني‌ ندانستن‌ احكام‌ شرعي‌ و عدم‌ آگاهي‌ از امر نبوت‌ است‌ ـ چنان‌كه‌ بيان‌ شد.
«وَوَجَدَكَ عَائِلاً فَأَغْنَى »(8)«و نیاز مندت یافت وبی نیاز ساخت » يعني: اي‌ پيامبر! حق‌ تعالي‌ تو را فقير و عايله‌مند و بي‌مال‌ و منال‌ يافت‌ پس‌ بي‌نيازت‌ كرد؛ با رزق‌ و روزي‌  كه‌ به‌تو از طريق‌ فتوحات‌ سرزمينها و اماكن‌ كفار بخشيد.
 يا معني‌ اين‌ است: تو را قبل‌ از رسالت‌ نخست‌ با تجارت‌ در مال‌ خديجه‌ دختر خويلد اولين‌ همسرت‌، توانگر ساخت‌ سپس‌ با مال‌ ابوبكر رضی الله عنه آن‌گاه‌ با مال‌ انصار و سپس‌ با نيل‌ به‌ غنيمت‌ بعد از رسالت‌ و بعد از هجرت‌ و نيز تو را توانگر ساخت‌؛ با قانع‌ ساختنت‌ به‌ روزي‌ اندك ‌چنان‌كه‌ در حديث‌ شريف‌ آمده ‌است:
 «ليس‌ الغني‌ عن‌ كثرة‌ العرض‌ ولكن‌ الغني‌ غني ‌النفس: توانگري‌ از بسياري‌ مال‌ و ثروت‌ نيست‌ بلكه‌ توانگري‌، توانگري‌ و بي‌نيازي‌ نفس‌ است‌».
«فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ »(9)«پس اما یتیم را پس خشونت مکن » يعني: اي‌ پيامبر! تو نيز به‌ پاس‌ اين‌ همه‌ نعمت‌، به‌سبب‌ ضعف‌ و ناتواني‌ يتيم‌ بر مال‌ و حقش‌ مسلط نشو بلكه‌ حقش‌ را به‌ او بده‌ و يتيمي ‌خودت‌ را به‌ياد آور.
وجود اطفال  یتیم كه پدر یا والدین خود را در طفولیت از دست داده‌اند در هر جامعه‌ای اجتناب‌ناپذیر است. در همه‌ی ادیان الهی ابراهیمی به این كودكان توجه بعمل آمده است  و بر ضرورت تعهّد در برابر آنان، حفظ حقوقشان و اظهار لطف به آنان تأكید می‌كنند

 
پروردگار با عظمت ما پیروان ادیان الهی  از جمله به بنی اسرائیل  هدایت به نیکی به یتام نموده وازجمله  عهدی است كه خداوند از بنی اسرائیل  در مورد گرفته شده است : «وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاكِینِ»؛( سوره بقره آیه 83 ) «به یاد آورید زمانی را كه از بنی‌اسرائیل پیمان گرفتیم كه جز خداوند یگانه را پرستش نكنید و به پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و بینوایان نیكی كنید.»
 
این آیه‌ی شریفه، احسان به چند گروه را از وظایف ضروری اهل ایمان و از مصادیق اعمال شایسته دانسته است كه یتیم‌نوازی از جمله آنان است؛ چرا كه بندهای این میثاق، عام است و به بنی‌اسرائیل اختصاص ندارد؛ بلكه از اصول حقیقی دین الهی است كه در همه‌ی شرایع مقدسه بوده است و تغییر نمی‌كند
قرآن عظیم الشان مي فرمايد: «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينَ» ( بقره / 177) (نيكي (تنها) اين نيست كه به هنگام نماز صورت خود را به سوي مشرق و مغرب كنيد بلكه نيكوكار كسي است كه به خدا و روز رستاخيز و فرشتگان و كتاب آسماني و پيامبران ايمان آورد و مال خود را با تمام علاقه اي كه به آن دارد به خويشاوندان و يتيمان و از كارافتادگان و ... انفاق كند... .)
هکذا در ( آیه : 152  سوره انعام ) می فرماید : « ولا تقربوا مال اليتيم الاّ بالتى هى احسن) به مال يتيم نزديك مشويد جز به بهترين وجه. »
 قرآن كریم با تعبیرات گیرا و گویا، مسئولیت مردم و دولت اسلامی را درباره‌ی ایتام برشمرده است. این كتاب مقدس و آسمانی با برترین شیوه از ایتام تجلیل و بر رسیدگی به امور مادی و معنوی، فردی و اجتماعی آنان تأكید می‌كند. همچنین كوتاهی در سرپرستی آنها را توبیخ كرده، سبب كیفر دنیوی و اخروی می‌داند
 
قرآن مجید در آیات مختلف، نیكی و رسیدگی به امور مادی و معنوی افراد یتیم را پس از احسان به والدین و نزدیكان قرار داده و این نیكی را یكی از زمینه‌های سازندگی اخلاق و مبارزه با بخل، غرور و مفاسد اخلاقی معرفی كرده است.
 یـتـیـم: 
یتیم در لغت عرب،  به شخص نابالغ گفته می‌شود كه پدرش را از دست داده( فوت کرده)  باشد و پس از بلوغ این اسم از او برداشته شود.  ( لسان العرب، ابن منظور، دار صادر، بیروت، سوم، 1414 ق، ج 12، ص 645 )
 
از دیدگاه شرع مقدس اسلام طفل یتیم  با از دست‌دادن سایه‌ی پرمهر پدر، احساس خلأ و كمبود فراوان می‌كند كه این خلأ با محبت و دوستی قابل جبران است.
 
مادران مهربان و دلسوز، این كمبود را تا حدودی جبران می‌كنند؛ ولی اسلام، همگان را مكلف كرده است تا در صورت وجود مادر یا سرپرست، او را در قبال این مهم یاری كنند و در غیر این صورت آنها را تحت حمایت خویش قرار دهند.
 
دین مبین اسلام، حقوقی را در قبال ایتام واجب كرده است كه شناخت آن حقوق، ما را در انجام وظایف ومسولیت های ما كمك می‌كند.
قابل تذکر است که :‌ رسول‌ الله ‌‌ صلّی الله علیه  و سلّم با يتيمان‌ به‌ نيكي‌ ، شفقتي‌ ومهربانی زاید الوصفی  رفتار كرده‌ و در حق‌ آنان‌ به‌ نيكي‌ هدایت ودساتیر متعددی در زمینه اهتمام وتوجه در حق یتام  صادر فرموده است .
«وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ »(10)«و اما بر سائل‌ چیغ‌ نزن» يعني: اگر کسی به عنوان کمکی از تو چيزي‌  ‌درخواست‌ كرد، بر او چیغ نزن‌ و او را از خود مران‌ زيرا تو خود نيز فقير بوده‌اي ‌پس‌ يا به‌ او غذا و خوراكي‌ بده‌ و يا هم‌ او را به‌ نرمي‌ و ملايمت‌ برگردان‌ .
 «وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ ‏»(11)«و اما به نعمت پروردگارت ،پس بگو» به پیامبر صلی الله علیه وسلم ثروت ودارای ازپدر به میراث نه مانده بود ، او نه تنها درد محروم شدن از سر پرستی پدر را چشیده بود ودر سن شش سالگی از آغوش پر عطوفت مادرش محروم شد ، بلکه جوانی اش را در فقر ،تنگدستی وناداری سپری کرد ، ولی دیری نگذشت که با ثروتمندترین زن قریش ، در قدم نخست او را شریک تجارت خود گرفت وسپس پیشنهاد ازدواج با او را داد وبدینترتیب راه های  بیرون رفتن از تنگدستی برویش گشوده شد .
درتفسیر  «وَ أما بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ » باید گفت که : «َحَدِّثْ » از تحدیث مشتق شده که به معنای گفتن سخن می آید.
 هدف از آن اینست که شما نعمت های پروردگار را پیش مردم بیان کنید ، زیر این یکی از راه های شگر گزاری است ، تا جای که اگر کسی بر دیگری احسان کند به او دستور داده شده که از محسن سپاسگزاری نماید.
در حدیثی آمده است : کسی که بر احسان مردم شکر بجا نیاورد ، او شکر الله را نیز بجا نخواهد  آورد)«
من لا يشكر الناس لا يشكر الله  »( رواه احمد ، ورواته ثقات ، مظهری )
در حدیثی دیگری آمده است که : هر کس بر دیگری احسان کند ، او هم  باید در عوض احسان او ، احسان کند ، واگر توان مالی ندارد ، در پیش مردم  او  ستایش  کند ، زیرا هر کسی در جمع مردم از کسی ستایش کرد ، او حق سپاسگزاری  را بجا ء اورد .
 ( تفسیرمظهری )
یادداشت : بجا آوری شکر هر نعمت ، واجب است ، شکر نعمت مال  این است که ازآن مقدری درراه الله با اخلاص نیت صرف کند ، وشکر نعمت علم ومعرفت این است که آن را به دیگران تدریس کند . ( رواه البغوی عن جابر بن عبد الله ، مظهری )
شکر گزاری از نعمت های الهی :
در آیهٔ «وَ أما بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ » پروردگار با عظمت ما به پیامبر صلی الله علیه وسلم  می فرماید : نعمت های پروردگارت را یاد اوری  کن. یاد اوری  کردن نعمت به معنای برتری‌جویی و فخر بر دیگران نباید باشد بلکه به معنای یادآوری نعمت هاست که انسان را شاكر و در مقام عبودیت تکامل بخشیده و باعث می‌شود کم تر،کمبودها و دردها را احساس کند، چرا که خداوند به قدری به ما نعمت داده است که اگر نعمتی هم گرفته شود نمی‌توان شکر نعمت های دیگر را به جای آورد.
- انسانی که نعمت های خداوند را متذکّر است در گرفتاری، سختی و بلایا هم دچار یأس و ناامیدی و اضطراب نمی شود و روحی آرام و قلبی مطمئن دارد.
ـ یاد آوری نعمت ها دو گونه است:
لسانی و عملی
لسانی، که همان شکرگزاری و سپاس است.
عملی، که همان انفاق و بخشش در راه پروردگار است، بخششی بدون منّت که حکایت از نعمت های فراوانی داشته باشد که خدای کریم به او ارزانی فرموده است مانند: صرف مال در خیرات جاریه و باقیات الصالحات مانند:ساخت مسجد، مدرسه، نشر کتب سودمند و... پروردگار عالم نیازی به شکر ما ندارد و اگر دستور شکرگزاری داده به جهت این است که ما در مکتب عالی تربیت، بهترین مراتب شکرگزاری را طی نمائیم.
ـ خـدای متـعال نـجات و پـیـروزی و ازدیـاد نعمت هایـش را در شـکرگـزاری و عـذاب را در کـفران نعـمت ها داده و خـطاب بـه بنی اسـرائیل(در ادامه‌ی مواعـظ موسی (علیه السّلام) و یا در یک جـمله‌ی مستقل خطاب به مسلمین (هر دو تفسیر، در تفاسیر قرآن آمده که البته جمع آن هم منافاتی ندارد) می‌فرماید:«لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَکُّمْ وَلَئَنْ کَفَرْتُمْ اِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ»  ؛‌اگر شکرگزاری کنید نعمت خود را بر شما می افزایم و اگر کفران کنید شما را مجازاتی شدید خواهم کرد
ـ البته این را هم باید گفت که پروردگار عالم نیازی به شکر ما ندارد و اگر دستور شکرگزاری  داده به جهت این است که ما در مکتب عالی تربیت، بهترین مراتب شکرگزاری را طی نمائیم .
شکر چیست:
شکر در لغت به معنای تصور نعمت در ذهن و اظهار آن در گفتار و کردار است.
شکرگزاری با قلب، زبان و عمل، در روایات اسلامی نیز به همین معنی آمده است.
شکرگزاری  در اسلام:
شکر گزاری بدرگاه الهی از مهمترین خصوصیات انسان است. گرچه نعمتها و فضل پروردگار بسیار زیاد می باشد و قابل احصاء نیست امّا همین معرفت و شناخت که بشر بداند از شکر الهی عاجز است مقدمه ای بر رویش این فرهنگ در وجود او خواهد بود. شکر مراتب و درجاتی دارد، تشکر به قلب و اعماق روح و روان و تذکر به آنچه اعطاء شده است، جاری ساختن بر زبان و ثناگویی منعم، بروز شکر بر جوارح و اعضاء به نحوی که انسان در حد توان بتواند از قوای خود در جهت مصالح و اموری که رضایت الهی در آن نهفته است اقدام نماید.
قرآن مجید در بیش از هفتاد آیه، سپاسگزاری و قدردانی را چه از جانب خدا و چه از سوی انسان ها مورد اشاره قرار داده و با عناوین گوناگونی بر انجام این کار نیک پای فشرده است. همچنین در روایات زیادی به این امر سفارش شده است که بعضی از آنها عبارت اند از:
تشکر از خدا و از  پدر و مادر:  « وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى‏ وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فی‏ عامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لی‏ وَ لِوالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصیر»
 ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم، مادرش او را با سستی روز افزون حمل کرد و شیرخوار گیش دو سال است، سفارش کردیم که سپاس من و پدر و مادرت را به جای آر؛ زیرا بازگشت به سوی من است.
مراتب شکر:
سپاس وشکر  گزاری در برابر  نعمت های وسیع ولا یتنهی  پروردگار  مطابق فهم علمای اسلام در سه مرحله  انجام می پذیرد: ( شگر گزاری قلبی ، شکر گزاری زبانی ، وشگر گزاری عملی )
شکر گزاری قلبی:
عبارت است بدین معنی است که قلب سپاس گزار همواره یاد نعمت و بخشش نعمت گستر و بزرگداشت و تعظیم اوست و در برابر بزرگی و توجه او اظهار کوچکی و نیاز می کند و با تفکر در کارهای بزرگ و مخلوقات گوناگون خدا و اراده خیررسانی به بندگانش، شگفتی خویش را ابراز می دارد و خضوع و خشوعش افزون می شود.
شکر گزاری زبانی:
شگر گزاری زبانی  بدین معنی است که : شکرگزار به تمجید و ثناگویی و تسبیح و تهلیل نعمت دهنده می پردازد و در حد فکر و توان خود، او را می ستاید. همین طور در قالب امر به معروف و نهی از منکر دیگران را نیز به اطاعت از او وا می دارد.
شکر گزاری عملی :
شگر گزاری عملی  عبارت از مرحله  سوم شکر، سپاس گزاری عملی در برابر نعمت گستر است که نعمت پذیر باید تلاش کند نعمت های خدا را در راه نافرمانی او به کار نگیرد، بلکه از آن ها برای اطاعت و عبادت او کمک بجوید.
تشویق به شکرگزاری:
دین مقدس اسلام  پیروان خویش  را به شکرگزاری سفارش و تشویق کرده و افراد سپاس گزار را ستوده است :
قرآن عظیم الشان می فرماید:ای کسانی که ایمان آورده اید از آن پاکیزه هایی که روزی شما کرده ایم بخورید و اگر خدا را می پرستید سپاسش را به جای آورید. و نیز می فرماید: هر کس خواهان پاداش آن جهان باشد به او می دهیم و شاکران را پاداش خواهیم داد.
.
کفران نعمت:
کفران نعمت به معنای پوشاندن و نادیده گرفتن نعمت هاست. خداوند، اگرچه نیازمند سپاس گزاری و عبادت ما نیست، ولی از روی حکمت و مصلحت عبادت را بر بندگان ضروری دانسته است و در قرآن کریم پس از نوید به سپاس گزاران می فرماید: آن که سپاس گزاری کند سپاسش به نفع خود اوست و هر که کفران ورزد، خداوند بی نیاز و ستوده است.با این که خداوند از سپاس و تشکر نعمت پذیران بی نیاز است و بزرگوارتر از آن است که ناسپاسان را محروم سازد، ولی کفران نعمت ، خود، سبب برخی از ناهنجاری ها می شود از جمله:
1-پستی:
انسان ناسپاس، پستی و بی کفایتی خود را اثبات می کند چرا که عقل و وجدان انسان می گوید که نعمت پذیر باید سپاس گزار باشد و زیر پا گذاشتن داوری عقل و وجدان از کسانی سر می زند که در پستی و بی ارزشی به حد حیوانیت رسیده، بلکه پست تر شده اند.
2- زوال نعمت:
کفران نعمت، سبب بی ثباتی و ناپایداری نعمت ها می شود و خیر و برکت را از بین می برد. همان طور که سپاس گزاری سبب بقای آن می شود. 
3- کم شدن احسان و نیکی:
اثر دیگر کفران نعمت، رخت بستن خیر و احسان از جامعه است، چرا که ناسپاسی، صاحبان نعمت را دلسرد می کند و از انعام و بخشش باز می دارد. سنت خداوند نیز چنین است که اگر بندگان کفران نعمت ورزند از فضل و احسانش بکاهد.
4-  عقوبت سریع:
تاثیر منفی دیگر  کفران نعمت، تسریع در شکنجه و عقوبت کافر نعمت است.
5-
رفتن به دوزخ:
آخرین برداشتی که کافر نعمت از محصول خود می کند، رفتن به دوزخ سوزنده است، زیرا او با پوشاندن نعمت های خدا و نادیده گرفتن احسان بندگان او از راه خدا منحرف می شود و قدم در راه ستم می نهد که پایانی جز جهنم نخواهد داشت این سرانجامی است که قرآن به آنان نشان داده است: آیا ندیده ای کسانی را که نعمت خدا را به کفر بدل ساختند و مردم خود را به دیار هلاکت بردند، آنان به قرارگاه بد، دوزخ، داخل می شوند
.
وحی چیست :
تعریف وحی:
ابن ابی حاتم از طریق عقیل از زهری آورده است که از وحی سؤال شد : در جواب گفت : وحی آن است که خداوند بر پیامبرانش می فرستد ودر قلب پیابر ثابت می نماید ، پس با آن  تکلم می کند وآن را می نویسد ، وآن کلام الله است ، وقسمتی دیگر از وحی پیامبر به آن گفتگونمی کند وآن را برای کسی نمی نویسد وبه نوشتن آن مامور نیست ولی به  صورت حدیث آن را برای مردم بازگو می کند که خداوند اورا امر فرمود که آن مطلب رابرای مردم بیان نموده وبه آنان تبلیغ کند .( ترجمه الاتقان فی علوم القرآن جلال الدین عبد الرحمن سیوطی )
علما در مورد اینکه وحی چیست وبه چه کسانی وحی می شود می فرماید :
کلمه وحی در زبان عربی چندین معنی دارد که در قرآن کریم از این معانی در جاهای مختلف بکار رفته است، از جمله معانی وحی عبارتند از:
1- الهام غریزی برای حیوان، مانند الهام به زنبور عسل:«
 وَأَوْحَی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یَعْرِشُونَ» (سوره نحل 68).یعنی: «و پروردگار تو به زنبور عسل «وحی» (و الهام غریزی) نمود که: «از کوه‏ها و درختان و داربستهایی که مردم می‏سازند، خانه‏هایی برگزین». مراد از این‌ وحی، الهام‌ غریزی‌ است‌، یعنی: پروردگار تو به‌ زنبور عسل‌ الهام‌ کرد. زنبوهای عسل برابر فطرت خود خانه‌های خویش  را تهیه می‏بینند، و این فطرت را خدای متعال در وجود آنها نهاده که همان الهام غریزی می باشد.
2- الهام فطری برای انسان.
3- اشاره سریع بحالت رمز، مانند اشاره زکریا علیه السلام :«
 فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَی إِلَیْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُکْرَةً وَعَشِیًّا» (سوره مریم 11). یعنی: او از محراب عبادتش به سوی مردم بیرون آمد؛ و با اشاره به آنها گفت: «(بشکرانه این موهبت،) صبح و شام خدا را تسبیح گویید!» یعنی‌: این‌ مطلب‌ را از طریق‌ اشاره‌ به‌ آنان‌ فهماند و نتوانست‌ آن‌ را با زبان‌ به‌ آنان‌ انتقال‌ دهد.
4- وسوسه شیطان بر نفس انسان:
«
 وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَآئِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ» (سوره انعام 121). یعنی: و شیاطین‌ وسوسه‌ القا می‌کنند به‌سوی‌ دوستان‌ خویش‌ تا با شما خصومت‌ کنند، اگر از آنها اطاعت کنید، شما هم مشرک خواهید بود.
پس کلمه وحی در لغت عرب تمامی معانی فوق را دارا می باشد، اما معنای مورد نظر ما در اینجا، معنای اصطلاحی آن است .و مقصود از معنای اصطلاحی وحی، یعنی:
ارتباط خدا با پیغمبران با واسطه یا بدون واسطه است.
اما وحی
با آن معنای اصطلاحیش - تنها به ملائکه و انبیای الهی مختص می شود، دلیل وحی بر ملائکه این فرموده الله متعال است : « إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی الْمَلآئِکَةِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُواْ الَّذِ ینَ آمَنُواْ سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُواْ الرَّعْبَ فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الأَعْنَاقِ وَاضْرِبُواْ مِنْهُمْ کُلَّ بَنَانٍ» (سوره انفال 12).یعنی: و (به یاد آر) موقعی را که پروردگارت به فرشتگان وحی کرد: «من با شما هستم؛ کسانی را که ایمان آورده‏اند، ثابت قدم دارید! بزودی در دلهای کافران ترس و وحشت می‏افکنم؛ ضربه‏ها را بر بالاتر از گردن (بر سرهای دشمنان) فرود آرید! و همه انگشتانشان را قطع کنید.
و دلیل نزول وحی بر انبیاء الهی، این فرموده الله متعال است: «إِنَّا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ کَمَا أَوْحَیْنَا إِلَی نُوحٍ وَالنَّبِیِّینَ مِن بَعْدِهِ وَأَوْحَیْنَا إِلَی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإْسْحَقَ وَیَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَعِیسَی وَأَیُّوبَ وَیُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَیْمَانَ وَآتَیْنَا دَاوُودَ زَبُورًا» (نساء 163).
یعنی: ما به تو (محمد) وحی فرستادیم؛ همان گونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحی فرستادیم؛ و (نیز) به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایّوب و یونس و هارون و سلیمان وحی نمودیم؛ و به داوود زبور دادیم.
بنابراین تنها بر ملائکه و انبیاء و پیامبران علیهم الصلاة و السلام وحی می شود، اما هیچ دلیل قرآنی یا حدیثی وجود ندارد که ثابت کند وحی
با آن تعریف اصطلاحیش بر غیر از ملائکه و انبیاء نازل شود. روشهای وحی بر انبیاء نیز مختلف است.
زبان وحی :
ابن ابی حاتم از سفیان ثوری روایت کرده که گفت : هیچ وحی بغیر عربی نازل نشد است ، بلکه هر پیامبری آن را برای قومش ترجمه می کرد.
حالت پیامبر اسلام در وقت وحی:
وضعیت وحالتی پیامبر صلی الله علیه وسلم در وقت وحی در حدیثی ابن سعد که حضرت بی بی  عایشه روایت کرده چنین است : « پیامبر صلی الله علیه وسلم هنگامی که وحی بر اونازل می شد سرش را می پوشانید ورنگش تغییرمی کرد، ودر دندنهای خود احساس  سردی می کرد، وعرق می کرد بطوری که مانند مروارید ازصورتش سرازیر می شد.
طروق وحی:
قرآن عظیم الشان   در ( آیه 51 سوره شوری )  سه طریق وحی بر پیامبران الهی را بیان فرموده است:«وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاء إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ» (یعنی: و شایسته هیچ انسانی نیست که خدا با او سخن گوید، مگر از راه وحی یا از پشت حجاب، یا رسولی می‏فرستد و بفرمان او آنچه  را بخواهد وحی می‏کند؛ چرا که او بلندمقام و حکیم است!
منظور از وحی در اینجا معنای اصطلاحی آن نیست، بلکه یک معنی از معانی لغوی آن مقصود است که می‌توان کلمه‌ی وحی در آیه را به خواب دیدن ‏تفسیر کرد.
پس بر طبق این آیه کریمه، خدای متعال از سه طریق با رسولان و انبیای خود سخن می گوید:
1- از طریق رؤیای صالحه
2- از طریق سخن گفتن از پشت حجاب
3- از طریق ارسال ملائکه و نزول وحی بوسیله ملائکه وحی
اما اینکه گفته شود که : « نحوه ی وحی برای هر پیامبری متفاوت بوده» این سخن بطور صد در صد هم صحیح نیست، زیرا همانگونه که در آیه فوق آمد، خدای متعال تنها از آن سه طریق با انبیای خود مرتبط می شود، و ممکن است پیامبری از هر سه طریق با خدای متعال در ارتباط باشد (مانند پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم) و ممکن است که پیامبر دیگری تنها از دو طریق (رؤیای صالحه و ارسال فرشته) در ارتباط باشد، پس ممکن است پیامبری با دیگری در نحوه ی وحی اشتراک داشته باشند.
مثلا ابراهیم علیه السلام از دو طریق (رؤیای صالحه و ارسال فرشته) بر وی وحی شده است، مثلا در مورد رؤیای صالحه، آیه زیر این مطلب را تایید می کند:
1- وحی بر ابراهیم علیه السلام از طریق رؤیای صالحه:
«
 رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ * فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِیمٍ * فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَی قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ * فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ * وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاء الْمُبِینُ * وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ * وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ * سَلَامٌ عَلَی إِبْرَاهِیمَ *کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ * إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ * وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَقَ نَبِیًّا مِّنَ الصَّالِحِینَ» (صافات 100-112).
یعنی: ابراهیم گفت: پروردگارا! به من از صالحان [فرزندان صالح‏] ببخش،ما او (ابراهیم‏) را به نوجوانی بردبار و صبور بشارت دادیم!
 هنگامی که با او به مقام سعی و کوشش رسید، گفت: «پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح می‏کنم، نظر تو چیست؟» گفت «پدرم! هر چه دستور داری اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت!» هنگامی که هر دو تسلیم شدند و ابراهیم جبین او را بر خاک نهاد... او را ندا دادیم که: «ای ابراهیم! آن رؤیا را تحقق بخشیدی (و به مأموریت خود عمل کردی)!» ما این گونه، نیکوکاران را جزا می‏دهیم! این مسلّماً همان امتحان آشکار است! ما ذبح عظیمی را فدای او کردیم، و نام نیک او را در امّتهای بعد باقی نهادیم! سلام بر ابراهیم! این گونه نیکوکاران را پاداش می‏دهیم! او از بندگان باایمان ما است! ما او را به اسحاق -پیامبری از شایستگان- بشارت دادیم!
2- همچنین بر ابراهیم علیه السلام از طریق ارسال فرشته، وحی شده است:«
 وَلَقَدْ جَاءتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَی قَالُواْ سَلاَمًا قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَاء بِعِجْلٍ حَنِیذٍ» (سوره هود 69).یعنی: فرستادگان ما (فرشتگان‏) برای ابراهیم بشارت آوردند؛ گفتند: «سلام!» (او نیز) گفت: «سلام!» و طولی نکشید که گوساله بریانی (برای آنها) آورد.
اما سخن گفتن خدا از پشت حجاب با پیامبری، تنها برای موسی علیه السلام و پیامبر اسلام محمد صلی الله علیه وسلم ثابت شده است، چنانکه در مورد موسی علیه السلام آمده:«
 وَلَمَّا جَاء مُوسَی لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَن تَرَانِی وَلَکِنِ انظُرْ إِلَی الْجَبَلِ» (سوره اعراف 143).یعنی: وهنگامی که موسی به میعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: «پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببینم!» گفت: «هرگز مرا (در دنیا) نخواهی دید! ولی به کوه بنگر.
همچنین ثابت شده که در شب معراج، خدای متعال از پشت حجاب با پیامبر صلی الله علیه وسلم سخن گفته، البته بر پیامبر صلی الله علیه وسلم از طریق رؤیای صالحه و از طریق ارسال فرشته نیز وحی نازل شده است.
خلاصه اینکه خدای متعال از سه طریق با پیامبران خود در ارتباط بود، که در این میان بعضی از انواع وحی (سخن گفتن از پشت حجاب) تنها مخصوص دو تن از پیامبرانش بوده، ولی بیشتر پیامبران در دو نوع دیگر (یعنی از طریق رؤیای صالحه و یا ارسال فرشته) مشترک بودند، و اینگونه نبوده که هر با پیامبری به روش خاصی وحی شده باشد.
حکمت وحی به زنبور عسل:
درمورد حکمت وحی به زنبور عسل خداوند متعال می فرماید : « وَأَوْحَی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یَعْرِشُونَ» (سوره نحل/ 68)«و پروردگار تو به زنبور عسل وحی « الهام غریزی‏»  کرد که از پاره‏ای کوه‏ها و از برخی درختان و از آنچه داربست ( و چفته‏سازی)  می‏کنند، خانه‏هایی برای خود درست کن.»‏
منظور از وحی در اینجا معنای شرعی آن نیست، بلکه یک معنی از معانی لغوی آن مقصود است که الهام باشد، زیرا وحی دارای معانی متعددی است از جمله: الهام غریزی یا الهام فطری، اشاره کردن، و وسوسه شیطان نیز نوعی وحی است که از جانب شیطان بر انسان القاء می شود، چنانکه قرآن می فرماید:« وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَآئِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ» (سوره انعام/ 121)«و در حقیقت، شیطانها به دوستان خود وسوسه می‏کنند تا با شما ستیزه نمایند.»و مراد از وحی در آیه فوق (سوره نحل/ 68) به معنای « الهام»  است و آن الهام از نوع غریزی می باشد، یعنی پروردگار به‌ زنبور عسل‌ الهام‌ کرد و اعمال‌ شگفت‌آسایی‌ را که‌ عقلای ‌بشر از آن‌ عاجزند، در طبع‌ و غریزه‌ آن‌ قرار داد زیرا زندگی‌ زنبور عسل‌ از چنان‌ نظام‌ اجتماعی‌ و تعاونی‌ دقیق‌ و حیرت‌ آوری‌ برخوردار است‌ که‌ بشر را به‌ شگفتی ‌و اعجاب‌ واداشته‌ است‌ .
زنبورعسل  در پرتو الهام فطرتی‌کار می‌کنند که آفریدگار در آنها به ودیعت نهاده است‌. الهام  نیز  نوعی وحی است‌که زنبوران عسل به مقتضی  آن‌کار می‌کنند.
زنبور
 عسل برابر فطرت خود خانه‌های خویش  را تهیه می‏بینند، و این فطرت را خدای متعال در وجود آنها نهاده که همان الهام غریزی می باشد.
ولی انسانها قسمتی
 از امورات خود را بصورت غریزی انجام می دهند ولی قسمتی دیگر را باید توسط انبیای الهی ارشاد شوند تا به مسیر درست رهنمود شوند، و خدای متعال توسط وحی به برگزیدگان خود وحی فرموده تا در میان انسانها این رهنمودها را منتشر کنند، و با آمدن آخرین پیامبر خدا و کتابش قرآن؛ آن رسالت به اتمام رسید و دیگر نیازی به نزول وحی ندارند.
قسم به غیرالله:
سوگند خوردن به غیر الله تعالی و یا به غیر از اسماء و صفات خداوند حرام است و جزو شرک اصغر محسوب می شود، و حتی اگر کسی به تعظیم و بزرگداشت غیر الله را به قسم یاد کند، او دچار شرک اکبر خواهد شد.
و علت این هم حدیثی از پیامبر صلی الله علیه وسلم است که فرمودند: «من حلف بشیء دُونَ اللهِ فَقَد أشرَک » (هرکس به غیر الله سوگند یاد کند، قطعاً کفر یا شرک ورزیده ‏است).( ترمذی (1535) و گوید: حدیث حسن است.)‏
بنابراین ما مسلمانان یا نباید سوگند یاد کنیم و یا اگر سوگند خوردیم باید فقط به الله یا یکی از اسماء و صفاتش باشد، مثلا سوگند یاد کردن به کلام الله صحیح است زیرا کلام صفت خداوند متعال است.
البته خداوند متعال میتواند به مخلوقاتش قسم بخورد همانطور که خداوند متعال میفرماید: «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا * وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا * وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا * وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا * وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا * وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا * وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا» (سوره الشمس : 6-1).
یعنی: به آفتاب و گسترش نور آن سوگند،
 و به ماه هنگامی که بعد از آن درآید، و به روز هنگامی که صفحه زمین را روشن سازد، و به شب آن هنگام که زمین را بپوشاند، و قسم به آسمان و کسی که آسمان را بنا کرده، و به زمین و کسی که آن را گسترانیده، و قسم به جان آدمی و آن کس که آن را (آفریده و) منظّم ساخته.
که در این آیات و بسیاری از آیات دیگر خداوند متعال به آفتاب  و ماه و شب و روز و غیره قسم میخورد، و باید دانست که سوگند خوردن به (فجر و شمس و لیل و وتر و غیره) فقط و فقط مختص خداوند متعال است، و ما انسانها حق نداریم که به این موارد قسم یاد کنیم، زیرا هرگز نه پیامبر صلی الله علیه وسلم و نه هیچیک از اصحاب ایشان رضی الله عنهم به شمس یا فجر یا لیل یا وتر و غیره سوگند نخوردند، و اگر جایز می بود آنها به این موارد سوگند می خوردند..
ولی
 خداوند متعال به هر چیزی که بخواهد قسم میخورد، و هدف از آن قسم خوردنها توسط خداوند اینست تا نعمتهای خویش را یادآوری کند، نعمتی مانند خورشید و شب و روز و کوهها و غیره که همه را برای انسانها آفرید و خداوند متعال با سوگند خوردن به این نعمتها قصد یادآوری کردن آنها را به ما دارد، بنابراین فقط خالق آنها (یعنی خداوند) می تواند به آن مخلوقات سوگند بخورد نه ما انسانها که خود مخلوق هستیم.
پس ما نیز نباید به آنها سوگند یاد کنیم، زیرا آنها فقط مختص خداوند است که الله تعالی قصد دارد با سوگند خوردن به مخلوقاتش آن نعمتها را به ما یادآوری کند..
و اگر سوگند خوردن به غیر خدا جایز می بود، قطعا پیامبر صلی الله علیه وسلم بجای آنکه ما را از آن نهی کند با استناد به آن آیاتی که خداوند در آنها به مخلوقاتش سوگند خورده حکم بر جواز سوگند به غیر خدا می داد، در حالیکه پیامبر صلی الله علیه وسلم چنین فرمودند:« أَلَا إِنَّ اللَّهَ
  عزّوجلّ یَنْهَاکُمْ أَنْ تَحْلِفُوا بِآبَائِکُمْ، فَمَنْ کَانَ حَالِفًا فَلْیَحْلِفْ بِاللَّهِ أَوْ لِیَصْمُتْ» بخاری (2679) مسلم (1646)  (هان! بدانیدکه الله تعالی شما را از سوگند به پدران‌تان نهی‌می‌کند لذا هر کسی که ‌‌‌می‌خواهد سوگند یاد کند به نام الله سوگند یاد کند یا سکوت نماید.)
در روایتی دیگر عبدالله‌بن‌عمر
  رضی الله عنهما روایت می‌کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم  فرمود: «مَن کان حالفًا فلا یَحلِف إلّا بالله» (هرکس می‌خواهد سوگند یادکند فقط به نام الله سوگند یادکند،) راوی می‌گوید: قریش به نام پدرانشان سوگند یاد می‌کردند. رسول الله صلی الله علیه وسلم  فرمود: « لاتَحلِفُوا بآبائکم»  ( به نام پدران‌تان سوگند یاد نکنید.) بخاری (3836)  مسلم (1646)
و روایت ابو هریره رضی الله عنه از پیامبر صلی الله علیه وسلم  این موضوع را تأیید می‌کند که پیامبر صلی الله علیه وسلم  فرمود:« مَنْ حَلَفَ مِنْکُمْ فَقَالَ فِی حَلِفِهِ: بِاللَّاتِ وَالْعُزَّی فَلْیَقُلْ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَمَنْ قَالَ لأخیهِ تَعَالَ أُقَامِرْکَ فَلْیَتَصَدَّقْ» رواه مسلم و غیره،
 (هرکس به لات و عزی سوگند یاد کند باید «لا اله الا الله» بگوید، و هرکس به دوستش بگوید: بیا  قمار بازی‌کنیم، باید صدقه بدهد.) بخاری (4860)  مسلم (1648).
پیامبر صلی الله علیه وسلم
  هرمسلمانی را که با لات‌ و عزی‌سوگندیاد‌کند دستور داده است لا اله الا الله بگوید (یعنی: تجدید ایمان‌کند). زیرا سوگند به غیر الله با کمال توحید منافات دارد و در این کار به وسیله سوگندکه مخصوص الله است به غیر الله تعظیم شده است.
خلاصه اینکه اگر در قرآن کریم خداوند متعال به ماه وآفتاب و زمین و آسمان و سایر مخلوقات قسم میخورد، اشکالی نیست، زیرا خداوند متعال که پروردگار و خالق جهانیان است به مخلوقاتش قسم میخورد، ولی برای یک مخلوق جائز نیست که به مخلوق دیگری قسم بخورد، و فقط باید به خداوند متعال و یا به اسماء و صفات و کلام خداوند قسم بخورد،  مثلا بگوید « والله»  و یا « به کلام الله» و از این قبیل سوگندها
.

 

صدق الله العظیم و صدق  رسوله نبی الکریم.  

فهرست مطالب:
معلومات مؤجز 
 ترجمه مؤجز
شأن نزول 
محتوا
 سوره 
 تفسیر سوره 
شکر گزاری از نعمت های الهی 
 شکر چیست؟ 
 شکر
گزاری  در اسلام
 
مراتب شکر
شگر گزاری قلبی 
شگر گزاری زبانی 
 شگر گزاری عملی 
 تشویق به شکرگزاری 
 کفران نعمت 
 
وحی چیست؟ 
 طروق وحی 
حکمت وحی به زنبور عسل 
 قسم به غیر الله 

 

منابع و مأخذ های عمده:
- تفسیر وبیان کلمات قرآن کریم (تالیف شیخ حسنین محمد مخلوف واسباب نزول علامه جلال الدین سیوطی ترجمه از عبد الکریم ارشد فاریابی
- تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤ ف مخلص
هروی
 -
فیض  الباری شرح صیح البخاری  داکتر عبد الرحیم فیروز هروی
- تفسیر طبری - امام المفسرین 
- تفسیر المیزان
- تفسیر پرتوی از قران
-  تفسیر القرآن الکریم - ابن کثیر (متوفی سال 774 هـ)

- مفردات الفاظ القرآن،از راغب اصفانی
- جلوه های از اسرار قرآن حکمتیار
- تفسیر معارف القران  مولف حضرت علامه مفتی محمد شفیع عثمانی  دیوبندی مترجم مولانا محمد یوسف حسین پور 
- تفسیر فی ظلال القرآن، سید قطب (متوفی سال 1387 هـ)
- تفسير نور تألیف دکتر مصطفی خرّم دل
- تفسیر کابلی (تالیف :شیخ محمود الحسن دیوبندی  مترجم : هیاتی از علمای افغانستان )
- صحیح مسلم
- صحیح البخاری

 

 برای مشاهده دیگر تفاسیر بر روی سوره های زیر کلیک کنید.

 

تفسیر احمد سوره نبأ

تفسیر احمد سوره نازعات

تفسیر احمد سوره  عبس

تفسیر احمد سوره تکویر

تفسیر احمد سوره انفطار

تفسیر احمد سوره مطففین

تفسیر احمد سوره انشقاق

تفسیر احمد سوره بروج

تفسیر احمد سوره طارق

تفسیر احمد سوره اعلی

تفسیر احمد سوره غاشیه  

تفسیر احمد سوره فجر

تفسیر احمد سوره بلد

تفسیر احمد سوره شمس

تفسیر احمد سوره لیل

تفسیر احمد سوره ضحی

تفسیر احمد سوره شرح

تفسیر احمد سوره تین

تفسیر احمد سوره علق

تفسیر احمد سوره قدر

تفسیر احمد سوره بینه

تفسیر احمد سوره زلزله

تفسیر احمد سوره عادیات

تفسیر احمد سوره قارعه

تفسیر احمد سوره تکاثر

تفسیر احمد سوره عصر

تفسیر احمد سوره همزه

تفسیر احمد سوره فیل

تفسیر احمد سوره قریش

تفسیر احمد سوره ماعون

تفسیر احمد سوره کوثر

تفسیر احمد سوره کافرون

تفسیر احمد سوره نصر

تفسیر احمد سوره مسد

تفسیر احمد سوره اخلاص

تفسیر احمد سوره فلق

تفسیر احمد سوره ناس 

 

بخش نظرات براي پاسخ به سوالات و يا اظهار نظرات و حمايت هاي شما در مورد مطلب جاري است.
پس به همين دليل ازتون ممنون ميشيم که سوالات غيرمرتبط با اين مطلب را در انجمن هاي سايت مطرح کنيد . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نيز نظري براي اين مطلب ارسال نماييد:


کد امنیتی رفرش