تفسيراحمد سوره بلد
تتبع و نگارش : الحاج امين الدين «سعيدي – سعيد افغاني»
مهتمم و ديزاين: الحاج سليم عابد «پيمان»
سوره البلد
اين سوره در « مكه » نازل شده و داراى 20 آيه است.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
لا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ ﴿١﴾ وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ ﴿٢﴾ وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ ﴿٣﴾لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ فِی کَبَدٍ ﴿٤﴾ أَیَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ ﴿٥﴾ یَقُولُ أَهْلَکْتُ مَالا لُبَدًا ﴿٦﴾ أَیَحْسَبُ أَنْ لَمْ یَرَهُ أَحَدٌ ﴿٧﴾ أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ ﴿٨﴾ وَلِسَانًا وَشَفَتَیْنِ ﴿٩﴾ وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ ﴿١٠﴾ فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ﴿١١﴾ وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَةُ ﴿١٢﴾ فَکُّ رَقَبَةٍ ﴿١٣﴾ أَوْ إِطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ ﴿١٤﴾ یَتِیمًا ذَا مَقْرَبَةٍ ﴿١٥﴾ أَوْ مِسْکِینًا ذَا مَتْرَبَةٍ ﴿١٦﴾ ثُمَّ کَانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ ﴿١٧﴾ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ ﴿١٨﴾ وَالَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا هُمْ أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ ﴿١٩﴾ عَلَیْهِمْ نَارٌ مُؤْصَدَةٌ ﴿٢٠﴾
برای دانلود نسخه pdf اینجا کلیک کنید.
معلومات مؤجز:
نام این سوره « البلد » است که از آیهٔ اول سوره گرفته شده است، این سوره مکی، دارای (1) رکوع، (20) بیست آیت، (82) هشتاد ودو کلمه، ( 347 ) سه صدو چهل وهفت حرف، و (168 ) یکصدو وشصت وهشت نقطه است.
این سوره در زمانی در مکه نازل شد که کفار ومشرکین مکه با تمام توان در دشمنی به پیامبر صلی الله علیه وسلم ورسالت برحق اومبارزه همه جانبه را در پیش گرفته بودند.
وجه تسمیه:
این سوره به سببی به سوره «البلد » مسمی گردید، كه خداوند جلّ جلاله در آغازآن به بلد حرام (مكهٔ مكرمه) قسم یاد كرده است.
آشنایی با سوره بلد:
این سوره بیان می کند که انسان در رنج، سختی ومشقت آفریده شده است و در تمام زندگی باید سختی ها را تحمل نماید پس چه بهتر که زیر بار سختی های دنیا برود تا به راحتی آخرت برسد؛ و الا آخرتش نیز مانند دنیایش سراسر سختی خواهد بود.
نباید فراموش کردمشكلات زندگی امتحان الهی است، باید با صبر و تحمّل از این آزمون موفق به در آیید؛ به ظاهر قضیه نگاه نكنید. به نتایج معنوی و آثار اخروی رویدادهای زندگی خویش نیز توجه داشته باشید. زندگی همیشه با رنج و مشكلات آمیخته است. و اساساً مشكلات در زندگی نوعی آزمون الهی است. سیرت نویسان می نویسند که: پیامبران الهی بیش از دیگران در زندگی خود با مشكلات روبرو بوده اند. خداوند متعال در قرآن عظیم الشان خطاب به پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید :«و لقد کذبت رسل من قبلک فصبروا على ما کذبوا و أوذوا حتى أتاهم نصرنا و لا مبدل لکلمات الله و لقد جاءک من نبإ المرسلین؛ پیش از تو نیز پیامبرانى تکذیب شدند و در برابر تکذیبها، صبر و استقامت کردند و (در این راه،) آزار دیدند، تا هنگامى که یارى ما به آنها رسید (تو نیز چنین باش! و این، یکى از سنتهاى الهى است) و هیچ چیز نمى تواند سنن خدا را تغییر دهد و اخبار پیامبران به تو رسیده است ) (سوره انعام آیه 34 )). این آیه رسول گرامى را به راهى که انبیاى گذشته پیمودند، هدایت مى کند، و آن راه عبارت است از صبر در راه پروردگار، همچنان كه در جاى دیگر مى فرماید: « «أولئک الذین هدى الله فبهداهم اقتده» ( ایشان کسانى بودند که خدا هدایت شان کرده بود پس به هدایت آنان اقتداء کن» (سوره انعام آیه 90 )
خداوند برای دلدارى حضرت رسول، به وضع انبیاى پیشین و اذیت شدن آنها و صبر و مقامتشان در برابر سختی ها تا رسیدن نصرت الهی اشاره می کند و گویا می فرماید: بنابراین تو هم در برابر تکذیبها و آزارها و حملات دشمنان لجوج و سرسخت روح صبر و استقامت را از دست مده، و بدان طبق همین سنت امدادهاى الهى و الطاف بیکران پروردگار به سراغ تو خواهد آمد، و سرانجام بر تمام آنها پیروز خواهى شد و اخبارى که از پیامبران پیشین به تو رسیده است که چگونه در برابر مخالفتها و شدائد استقامت کردند و پیروز شدند گواه روشنى براى تو است. در حقیقت این آیه به یک اصل کلى اشاره مى کند و آن اینکه همیشه رهبران صالح اجتماع که براى هدایت توده هاى مردم به وسیله ارائه مکتب و طرحهاى سازنده با افکار منحط و خرافات و سنن غلط جامعه بپا مى خاستند با مخالفت سرسختانه جمعى سودجو و زورگو که با پر و بال گرفتن مکتب جدید، منافعشان به خطر مى افتاد، روبرو مى شدند. آنها براى پیشرفت مقاصد شوم خود از هیچ کارى ابا نداشتند، و از تمام حربه ها: حربه تکذیب، تهمت محاصره اجتماعى، آزار و شکنجه، قتل و غارت و هر وسیله دیگر استفاده مى کردند، اما حقیقت با جاذبه و کشش و عمقى که دارد سرانجام طبق یک سنت الهى کار خود را خواهد کرد، و این خارهاى سرراه برچیده خواهند شد،اما شک نیست که شرط اساسى این پیروزى بردبارى و مقاومت و استقامت است.
و در آیه دیگر میفرماید: فاصبر كما صبر أولوا العزم من الرسل » (پس صبر کن آن گونه که پیامبران اولو العزم صبر کردند)(سوره الاحقاف آیه 35 )). تنها تو نیستى که با مخالفت و عداوت این قوم مواجه شده اى، همه پیامبران اولوالعزم با این مشکلات روبرو بودند و استقامت کردند،نوح علیه السلام پیامبر بزرگ خدا 950 سال دعوت کرد اما جز گروه اندکى به او ایمان نیاوردند، پیوسته آزارش مى دادند و به سخریه اش مى گرفتند . ابراهیم علیه السلام را به میان آتش افکندند وموسی علیه السلام را تهدید به مرگ نمودند، و قلبش از نافرمانیهاى قومش پر خون بود، وعیسی علیه السلام را بعد از آزار بسیار مى خواستند به قتل برسانند که خداوند نجاتش داد، خلاصه تا بوده دنیا چنین بوده است، و جز با نیروى صبر و استقامت نمى توان بر مشکلات پیروز شد. طبق آیات قرآن عظیم الشان فرعون در برابر دعوت حضرت موسى (ع) به سوى خداوند یکتا و ترک ظلم و بیدادگرى، موسى را متهم ساخت که او ساحر یا مجنون است، این نسبت که از سوى مشرکان به پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم نیز داده مى شد، براى مؤمنان اندک نخستین، بسیار گران بود و روح پاک پیامبرصلی الله علیه وسلم را آزرده مى ساخت. آیه : « کذلک ما اتى الذین من قبلهم من رسول الا قالوا ساحر او مجنون» ( تنها تو نیستى که هدف این تیرهاى زهرآگین تهمت قرار گرفته اى اینگونه است که هیچ پیامبرى قبل از اینها به سوى قومى فرستاده نشده مگر اینکه گفتند: او ساحر یا دیوانه است )( سوره ذریات آیه 52 ) براى دلدارى پیامبر صلی الله علیه وسلم و مؤمنان است. آنها را ساحر مى خواندند زیرا در برابر معجزات چشمگیرشان پاسخى منطقى نداشتند، و مجنون خطاب مى کردند چرا که همرنگ محیط نبودند و در برابر امتیازات مادى سر تسلیم فرود نمى آوردند.
قرآن عظیم الشان می فرماید : «إنّ مع العسر یسراً» اگر در آیه شریفه دقت بعمل اریم با وضاحت در خواهیم یافت که :درآیه شریفه یک نوع پیوستگی و ارتباط بین تحمل سختی ها و رسیدن به آسانی وجود دارد؛ یعنی این طور نیست که انسان به طور تصادفی بعد از سختی، به اسانی دست یابد ، بنآ برای برای پیوند بین «عسر و یسر» ، به کلمه ای ضرورت است که این معنا در آن وجود داشته باشد و آن کلمه « مع » است.
برای استعمال « مع » تفسیرهایی متعددی از جانب مفسرین بعمل آمده است : از جمله می فرمایدند :
الف: آیه با لفظ « مع » برای ما انسانها که نباید فراموش کرد که : آسانى با رنج توأم است، از لحظه تحمّل سختى، آسانى به تدریج به دست مىآید.
ب: ازبکار بردن کلمه « مع » این موضوع را روشن می سازد ،که آسانی به سختی نزدیک است که از این رهگذر موجبات تسلّی خاطر و تقویت قلب را فراهم می سازد .
به هر حال با توجه به این که با هر مشکلى آسانى آمیخته، و با هر صعوبتى سهولتى همراه است، و این دو همیشه با هم بوده و با هم خواهند بود، استفاده از کلمه «بعد» این معنای لطیف را افاده نمی کند.
ترجمهٔ مؤجـز:
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام الله بخشنده مهربان
« لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ » (1)( قسم می خورم به این شهر(مکه )« لا » زاید است ).
«وَأَنتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ» (2)( و شهری که تو ساکن آن هستی) (و جنگ در این شهر برای تو حلال خواهد شد).
«وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ » (3)( وقسم به پدر،(آدم ) و فرزندی که به وجود آورد).
«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی كَبَدٍ »(4) ( همانا ما انسان را در رنج و محنت آفریدهایم).
«أَیحْسَبُ أَن لَّن یقْدِرَ عَلَیهِ أَحَدٌ »(5)( آیا او گمان میکند هیچ کس بر او (توانا و) قادر نیست؟ ؟!).
«یقُولُ أَهْلَكْتُ مَالاً لُّبَداً »(6)( میگوید: من مال فراوانی تباه و نابوده کردهام).
«أَیحْسَبُ أَن لَّمْ یرَهُ أَحَدٌ »(7) ( آیا میپندارد که کسی او را ندیده است؟).
«أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَینَینِ »(8) ( آیا برایش دو چشم قرار ندادهایم؟).
«وَلِسَاناً وَشَفَتَینِ »(9) ( و یک زبان و دو لب را نیافریدهایم؟).
«وَهَدَینَاهُ النَّجْدَینِ » (10 (و او را به دو راه (خیر و شر) را هنمائی کردیم.)
«فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ »(11 ) ( پس به گردنة (سخت) قدم نگذاشت (و نیامد).
«وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ » (12) و تو چه میدانی که گردنۀ (سخت) چیست؟.)
«فَكُّ رَقَبَةٍ »(13) ( آزاد کردن بردهای است».
«أَوْ إِطْعَامٌ فِی یوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ » (14)( یا خوراک دادن در روزقحطی (گرسنگی).)
«یتِیماً ذَا مَقْرَبَةٍ » (15) ( یتیمی را از خویشاوندان،)
«أَوْ مِسْكِیناً ذَا مَتْرَبَةٍ » (16) (یا گرد آلود ونیازمندرا ).
«ثُمَّ كَانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ »(17) ( پس از آن از کسانی است که ایمان آورده و همدیگر را به صبر و شکیبایی توصیه کرده و همدیگر را به مهربانی سفارش نمودهاند».
«أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْمَیمَنَةِ »(18) (اینان اهل سعادتند (که نامۀ اعمالشان به دست راستشان داده میشوند و به بهشت میروند).
«وَالَّذِینَ كَفَرُوا بِآیاتِنَا هُمْ أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ »(19)( و کسانیکه به آیات (و نشانههای) ما کفر ورزیدند، آنان اهل شقاوتند (که نامۀ اعمالشان به دست چپشان داده میشود و به جهنم میروند).
«عَلَیهِمْ نَارٌ مُّؤْصَدَةٌ »(20)(بر آنها (از هر سو) آتشی سر پوشیده است (که راه فرار ندارند).
تفسیرمؤجز :
« لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ » (1) ( قسم می خورم به این شهر« لا » زاید است ).
طوریکه که گفته شد در این آیه ،حرف «لا» زاید است واوردن حرف زاید « لا» در برخی از محاورت مردم عرب معمول است .
وصحیح ترین قول این است که حرف ( لا ) برای رد نمودن خیال باطل مخاطب است در شروع قسم آورد ه می شود ، معنای آن این که چنان که شما پنداشته اید ، نیست بلکه ما با قسم می توانیم بگوییم که حقیقت آن است که بیان می کنیم ، ومقصود از « البلد » شهر مکه مکرمه است ، هم چنان شهر در سوره « والتین » هم به شهر مکه قسم یاده نموده ، وبا این صفت آن را امین دانست که : وهذا البلد الامین » قسم یاد کردن به شهر مکه برای اعلام واظهار شرف وفضیلت مکه نسبت به شهری های دیگر است .
از حضرت عبد الله بن عدی روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم هنگام هجرت ، شهر مکه را خطاب فرمود : قسم به الله که تو از کل زمین در نزد الله بهتر ومحبوبتر هستی ، واگر من برای خروج از اینجا تحت فشار قرار نمی گرفتم ، من از سرزمین تو بیرون نمی رفتم . ( رواه الترمذی وابن ماجه )
«وَأَنتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ» (2)( و شهری که تو ساکن آن هستی».در لفط « حل » دو احتمال است: یکی این که از حلول مشتق باشد ، که به معنای جایگزین وسکونت وفرود آمدن می آید ، پس با توجه به این ، معنای حل فرود آیند وسکونت کننده معنی می دهد ، ومراد این آیه این است که شهر مکه خود هم محترم ومقدس است ، بخصوص وقتی که شما در آن سکونت دارید ، پس در اثر فضیلت مکین ، فضیلت مکان افزایش می یابد ، بنابر این عصمت وحرمت شهر به علت اقامت شما در آن ، دو برابر می شود ، واحتمال دوم این که لفط « حل » از مصدر حلت مشتق باشد که به معنای حلال بودن است ، وبا توجه به این ، می توان لفظ « حل » دو معنا داشته باشد : یکی این که شما را کفار مکه حلال قرار داده اند ، که در صدد کشتن شما بر آمده اند ، ودر صورتی که خود آنها در شهر مکه هیچ نوع شکار را حلال نمی پندارند ، ولی ظلم وسر کشی آنها تا آنجا از حد گذشته است ، که در آن مقام مقدسی که قتل حیوانی جایز نیست ، واین خود عقیده آنها ست ، در آنجا آنان ریختن خون رسول الله صلی الله علیه وسلم را حلال قرار داده اند.
ومعنای دوم حل ، می تواند این باشد ویژگی شما چنین است که به جهت شما قتال با کفار مکه در حرم حلال خواهد شد، چنان که در فتح مکه به خاطر آن جناب در یک روز احکام حرام برداشته شندند ، وقتل کفار حلال قرار داده شد . در خلاصه تفسیر همین معنی سوم ، در نظر گرفته شده ، ولی در تفسیر « مظهری » هر سه احتمال مذکر است ومجال هر سه معنی هم هست.
«وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ » (3)( وقسم به پدر، و فرزندی که به وجود آورد).
مقصود از والد ، حضرت ادم علیه والسلام است که پدر تمام بنی آدم است ، ومراد از « ما ولد » اولاد او هستند ، که از آغاز آفرینش تا قیامت خواهند بود ، وبدین شکل به حضرت آدم وتمام بنی نوع او ، قسم یاد شد .
«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی كَبَدٍ »(4) «همانا ما انسان را در رنج و محنت آفریده ایم».احتمال دارد منظور سختیهایی است که انسان در دنیا و در برزخ و در روز قیامت از آن رنج میبرد و باید کاری کند که از این سختیها اسان شود و برای همیشه شاد و مسرور گردد. اگر چنین نکند همواره از عذاب سخت رنج خواهد برد. بنابراین، معنی آیه این است: و احتمال دارد که معنی آیه این باشد که خداوند انسان را در بهترین شکل آفریده است که میتواند کارهای سخت را انجام دهد. با وجود این او شکر این نعمت بزرگ را به جای نیاورده و به تندرستی مغرور شده و سرکشی کرده و از روی نادانی و ستمگری گمان برده که این حالت ادامه دارد و همواره قدرت تصرف خواهد داشت. بنابراین فرمود:
«أَیحْسَبُ أَن لَّن یقْدِرَ عَلَیهِ أَحَدٌ »(5) («آیا می پندارد که هیچکس بر او توانایی ندارد؟!». آیا انسان گمان میبرد که کسی بر او توانایی ندارد و از این رو سرکشی میکند؟! او به خاطر اموالی که برای شهوات نفس خود خرج کرده است افتخار میکند و میگوید
«یقُولُ أَهْلَكْتُ مَالاً لُّبَداً »(6)(«میگوید: من مال فراوانی تباه و نابوده کردهام».
خداوند اتفاق در راه شهوتها و گناهان را هلاک کردن نامید چون خروج کننده از این اتفاق سودی جز پشیمانی و زیان و خستگی و کمبود حاصل نمیکند. اما کسیکه در راه خشنودی خداوند دارایی خود را خرج کرده باشد با خداوند داد و ستد مینماید و چندین برابر آنچه خرج کرده، سود و فایده به دست میآورد.خداوند کسی را که اموالش را در راه شهوتها خرج کرده، سود و فایده به دست میآرود. خداوند کسی را که اموالش را در راه شهوتها خرج کرده و به این کار خود افتخار میکند، تهدید نموده و میفرماید
«أَیحْسَبُ أَن لَّمْ یرَهُ أَحَدٌ »(7)(«آیا میپندارد که کسی او را ندیده است؟».
آیا او با این کارش گمان میبرد که خداوند او را نمیبیند و در برابر هر کار کوچک و بزرگی محاسبهاش نمیکند؟ نه، چنین نیست، بلکه خداوند او را دیده و اعمالش را ثبت و ضبط میکند است و فرشتگان را بر او گماشته است که کار نیک و بد او را سپس نعمتهای خود را برشمرد و فرمود
«أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَینَینِ »(8) («آیا برایش دو چشم قرار ندادهایم؟».
«وَلِسَاناً وَشَفَتَینِ »(9) («و زبان و دو لب را نیافریدهایم؟».
«وَهَدَینَاهُ النَّجْدَینِ » (10)(«و راه خیر و شر را بدو نمودهایم».
و او را به دو راه خیر و شر رهنمودن شدهایم و هدایت را از گمراهی برایش مشخص کردهایم. پس برخورداری از این نعمتهای فراوان اقتضا میکند که بنده حقوق خداوند را ادا نماید و شکر نعمتهایش را به جای آورد و از نعمتها برای انجام گناه کمک نگیرد، ولی این انسان چنین نکرده است.
«فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ »(11)(«پس به گردنه درنیامده است».
«وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ » (12) («و تو چه میدانی آن گردنه چیست؟».
«العقبه » به معنای راه سنگلاخ و دشواری است که به قله کوه منتهی می شود. استفاده از کلمه « اقتحم » نشان می دهد که گذشتن از این گردنه کار آسانی نیست، زیرا این اصطلاح در مورد ورود به کار سخت وخوفناک « با » گذاشتن از جایی با شدت ومشقت » به کار می رود .
«فَكُّ رَقَبَةٍ »(13) (آزاد کردن گردنی، رقبه به معنای گردن است در زبان عرب. اما گاهی گردن کنایه ای از انسان است. آزاد کردن انسان. انسانی را آزاد کنید.)
«أَوْ إِطْعَامٌ فِی یوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ » (14)(«یا خوراک دادن در روز گرسنگی».یعنی اقدام به اطعام بکنید. اطعام طعام به گرسنگان ، در چه روزی؟ در آن روزی که قحطی بیداد می کند. اطعام طعام همیشه امر مقبول وپسندیده است و در دین اسلام همیشه به آن توصیه شده است. ولی در روز قحطی قطعاً صواب وارزش دیگری دارد. چون ذِی مَسْغَبَةٍ یعنی روزی که صاحب گرسنگی است یعنی ایام قحطی به چه کسانی:
«یتِیماً ذَا مَقْرَبَةٍ » (15) («به یتیمی خویشاوند».
«أَوْ مِسْكِیناً ذَا مَتْرَبَةٍ » (16) (یا گرد آلود ونیازمندرا ). متربه از تراب می آید، تراب به معنای خاک مسکینی که نای حرکت ندارد و در خاک افتاده است.
«ثُمَّ كَانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ »(17) («پس از آن از کسانی است که ایمان آورده و همدیگر را به صبر و شکیبایی توصیه کرده و همدیگر را به مهربانی سفارش نمودهاند».
نکته مهمی که در این آیات باید به آن توجه داشته باشیم این است که پروردگار با عظمت ما برای رساندن انسان به قلۀ کمال سعادت ، مسائل اجتماعی را از قبیل یتیم نوازی ، دادن طعام به گرسنگان ، انسان ها را آزاد کردن، وغیره را در کنار یک مفهوم معنوی که عبارت به ایمان آوردن به ذات پروردگار است ، قرار داده است . یعنی دردین مقدس اسلام مسائل مادی و اجتماعی از مسائل معنوی و خدایی و خداپرستی جدا نمی باشد . و لذا در بعضی از آیات می فرماید : ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات که آمنوا اشاره به جنبه ذهنی، روحی و معنوی دارد . عملوا الصالحات اشاره به اقدامات مناسب اجتماعی. اگر انسان بخواهد پا در جاده کمال بگذارد و در حقیقت دامنه های دشوار کمال را وارد شود و بپیماید هم باید در حوزۀ ایمانی و هم باید در حوزۀ اخلاق اجتماعی ملبس به اخلاق های نیکوی اجتماعی وبخصوص از خود گذشتگی شود و آن هم در شرایط سخت و دشواری که برای یک جامعه به وجود می آید.
«أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْمَیمَنَةِ »(18) («ایشان اهل سعادتند».
«میمنه» را برخی از مفسرین مصدر میمی به معنای زیادی و استمرار در خیر وبرکت خوانده اند ، وبرخی دیگر اسم مکان یعنی جایگاه خیر و برکت دانستهاند.( التفسیر الکبیر، جلد۲۷، صفحه۱۴۳. )
اصحاب یمین و میمنه در اصطلاح قرآن عظیم الشان به کسانی اطلاق می شود که در دنیا با ایمان وعمل صالح زندگی کردهاند و درروز قیامت نامه عملشان را با دست راست دریافت میدارند.
قرآن، اصحاب یمین را یکی از سه گروه انسانها در قیامت (سابقون، اصحاب یمین واصحاب شمال معرفی کرده است: «و کُنتُم اَزوجًا ثَلثَه فَاَصحبُ المَیمَنَةِ... واَصحبُالمَشَمَةِ... والسّبِقون» و در موارد دیگر، اصحاب یمین را در مقابل اصحاب شمال، واصحاب میمنه را در برابراصحاب مشئمه قرار داده است.
بر اساس نصوص کتاب الله واحادیثی نبوی ، انسانها به سه دسته تقسیم گردیده اند :
1- کسانی اند که ایمان و توحید صحیح دارند، و اعمال صالحه ی زیادی دارند؛ این دسته از انسانها اهل بهشت هستند و خدای متعال از گناه آنها گذشت خواهد کرد.«وَبَشِّرِ الَّذِین آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ» (سوره بقره 25).یعنی: به کسانی که ایمان آورده، و کارهای شایسته انجام دادهاند، بشارت ده که باغهایی از بهشت برای آنهاست که نهرها از زیر درختانش جاریست.
2- کسانی اند که ایمان و توحید صحیح دارند، اما مرتکب گناهان زیادی شده اند و تا حد فسق پیش رفته اند، این افراد لیاقت جهنم را دارند؛ ولی خدای متعال ممکن است با آنها به دو گونه برخورد کند: یا به فضل و لطف خویش از گناهشان بگذرد و از جهنم نجات دهد، و یا آنها را به جهنم فرستاده و پس از مجازات گناهان روزی آنها را از جهنم بیرون می آورد.
«لِّلَّهِ ما فِی السَّمَاواتِ وَمَا فِی الأَرْضِ وَإِن تُبْدُواْ مَا فِی أَنفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُم بِهِ اللّهُ فَیَغْفِرُ لِمَن یَشَاء وَیُعَذِّبُ مَن یَشَاء وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» (سوره بقره 284).یعنی: آنچه در آسمانها و زمین است، از آنِ الله است. و (از این رو) اگر آنچه را در دل دارید، آشکار سازید یا پنهان، خداوند شما را بر طبق آن، محاسبه میکند. سپس هر کس را بخواهد (و شایستگی داشته باشد) میبخشد؛ و هر کس را بخواهد (و مستحق باشد)، مجازات میکند. و خداوند به همه چیز قدرت دارد.
3- کسانی که ایمان و توحید صحیح ندارند، این افراد داخل جهنم خواهند شد و تا ابد در آن خواهند ماند و هیچگاه از آن خارج نمی شوند.
همچنین در مورد عالم برزخ، از مجموع نصوص کتاب الله واحادیثی نبوی طوری معلوم می شود که : همه انسانها در عالم قبر و برزخ :
- یا در باغچه ای از باغهای بهشت هستند.
- یا در گودالی از گودالهای جهنم.
چنانکه پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: «إِنَّ أَحَدَکُمْ إِذَا مَاتَ عُرِضَ عَلَیْهِ مَقْعَدُهُ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ إِنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَمِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَإِنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ فَمِنْ أَهْلِ النَّارِ فَیُقَالُ هَذَا مَقْعَدُکَ حَتَّی یَبْعَثَکَ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ» بخاری (1379) ، وصحیح مسلم (2866) «هر وقت، یکی از شما فوت کند، صبح و شام، جایگاهش به او عرضه می شود. اگر جنتی باشد جایگاهش در جنت و اگر دوزخی باشد، جایگاهش در دوزخ، به او نشان داده می شود. و به او گفته میشود: این، جای توست تا روز قیامت که خداوند تو را حشر می نماید».
و قرار نیست که هرکسی در دنیای برزخ در خوشی باشد در قیامت درناخوشی قرار گیرد! بلکه حدیث فوق خلاف آنرا ثابت می کند. همچنین گاهی ممکن است کسی در دنیای برزخ در رنج و عذاب باشد و خدای متعال در قیامت او را به بهشت برد، و سختی و عذاب برزخ را برای او سبب پاک شدن گناهانش قرار دهد بگونه ایکه در صحرای محشر گناهانش کم شده باشند، و از از لطف الهی بر بندگان شایسته اش است.
«وَالَّذِینَ كَفَرُوا بِآیاتِنَا هُمْ أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ »(19)( وکسانیکه به آیات ما کفرورزیدهاند ایشانند اهل شقاوتگاه).
« أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ »، تعبیرى دیگر از اصحاب شمال در قرآن عظیم الشان است . قرآن عظیم الشان از اصحاب شمال با عناوین دیگرى نیز یاد کرده است : « مكذّبین » ، « ضالّین » « كافر » ؛ « أعمى » ؛ « مَن اوتِىَ كِتـبَهُ وراءَ ظَهرِه » و « مَن اوتِىَ كِتـبَهُ بِشِمالِهِ ».
راز نامگذاری این گروه از افراد به اصحاب شِمال را می توان در موارد زیر خلاصه کرد:
1- نامه عمل آنان در قیامت به دست چپشان داده مى شود و آن نوعى ترس و بیم دادن به آن هاست ؛ زیرا عرب گرفتن نامه به دست راست را نشانه پذیرش و تكریم و به دست چپ را علامت ردّ و اهانت مى داند
2-آنان زندگى را در پوچى، پستى و پلیدى گذرانده و با كفر به آیات الهى بر خلاف راه حق و سعادت گام برداشتند و فرجام آنان در آمدن به دوزخ و عذاب فراوان است.
3-عالم هستى داراى دو جانب راست و چپ است . جانب راست آن ملكوت اعلا و جانب چپ آن ملكوت اسفل و جایگاه ارواح اشقیا و فرشتگان عذاب و نویسنده بدی ها و دوزخ بدكاران است .
بااستفاده از آیاتى كه از سقوط اصحاب شمال در جهنّم، عذاب دردناك آن ها و حال و وضع آنان در آخرت سخن می گوید ، مى توان اموری را عوامل سقوط و عذاب اصحاب شمال دانست:
كوردلى
قرآن اصحاب شمال را در برابر اصحاب یمین قرار داده و گروه مقابل اصحاب یمین در دنیا نابینا معرفى شده اند ؛ بنابراین مى توان چنین نتیجه گرفت كه اصحاب شمال كوردلان اند و كوردلى آنان در دنیا باعث نابینایى آنان در آخرت خواهد بود .
برخوردارى از نعمت فراوان :
اصحابشمال در دنیا غرق در نعمت اند و همین امر آنان را از عبرت گیرى غافل كرده است. آن ها براى راحتى تن، وظایف واجب خود را ترك مى كنند خداوند قوه شهویه را براى رشد و تعالى انسان در وجود وى نهاده است، اما زیاده روى مترفان در خوردن و آشامیدن و پیامدهاى آن دو و خوشگذرانى ، زمینه غفلت و ترك وظیفه را براى آنان فراهم می آورد؛ از این رو آنان قوه شهویه را كه مى تواند وسیله رشد و كمال باشد ، در جهت سقوط خویش بهكار گرفته اند.
«عَلَیهِمْ نَارٌ مُّؤْصَدَةٌ »(20)(«بر آنان (از هرسو) آتشی (فراگیر) گمارده شده است».و کسانیکه کفر ورزیده و این امور را پشت سر انداخته و خداوند را تصدیق نکرده و به او ایمان نیاورده و کاری شایسته انجام نداده و بر بندگان خدا رحم نکردهاند اینان اهل شقاوت وبدبختی هستند و آتشی بر آنان گمارده شده است که درهایش به درازی است تا از آن بیرون نیایند و در سختی و اندوه قرار گیرند.
اهمیت ومقام صبر:
صبر ازجمله بارزترین اخلاق انسانی است ، علما ء میگویند صبر از جمله ستون های اساسی اخلاق اسلامی است که سایر سلوک بر محور آن میچرخد و از صبر سرچشمه میگیرد.
واگر به هر یک از صفات نیکو انسانی دقت بعمل اریم با وضات تام در خواهیم یافت که : اساس و مرکز آن صبر است.
انسان در مسیر زندهگی خویش به سه نوع صبر ضرورت دارد و در قرآن عظیم الشان در مورد هر سه نوع آن اشاره بعمل آمده است از جمله:
1. صبر بر طاعت الله:
یعنی مقاومت و پایداری دربرابر همه کششهای نفسی و شیطانی وتلاش بیامان برای نیکو انجام دادن عبادت پروردگار و سایر وظایف و رسالتهای انسانی.
2. صبر در برابرمعصیت الله:
یعنی نگاه داشتن نفس از فرو افتادن در لجنزار معصیت و نافرمانی از احکام الهی ودساتیر پیامبر صلی الله علیه وسلم .
3. صبر در برابر حوادث دردناک زندهگی:
یعنی پی بردن به این حقیقت که بساط زندهگی یک طرفش غم و طرف دیگرش شادی است، و انسان باید هنگام مصیبت امید خود را از دست ندهد و خود را تسلیم پروردگارش کند و به آنچه او خواسته راضی باشد و این است نوع سوم صبر که در قرآن کریم نیز از آن فراوان سخن رفته است.
و صبری که بدین انگیزه نباشد نه پاداشی دارد و نه هم ارزشی. و خداوند صرف صابران بهخاطر خویش را در قرآن وصف کرده است و آینده را از آن ایشان دانسته:
ناگفته نماند که انگیزهی و سبب صبر در هر سه میدان باید رضای پروردگار باشد همانگونه که خود پروردگار گفته است: « ولربك فاصبر» ،«وَالَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِیةً وَیدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیئَةَ أُولَئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ» ( سوره رعد22)
صبر در لغت:
به معنی حبس و نگه داشتن است.
صبر جمیل و صبر زیبا همان صبری است که در آن جزع و فزع و بی قراری در آن وجود نداشته باشد .« فَصَبْرٌ جَمِیلٌ» ( سوره یوسف: آیه 18) . (پس صبر زیبا را پیشه ساز.) ناگفته نباید گذاشت که «صبور» یکی از نامهای پروردگار با عظمت است .
صبر در اصطلاح:
علما در تعریف اصطلاحی صبر میفرمایند که : صبر ثبات و استواری بر احکام کتاب الله قرآن عظیم الشان و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم است.
قرآن عظیم الشان کلید داخل شدن به جنت را صبر معرفی میدارد ، علماء میگویند : ملاک ایمان و زینت انسان و راه رسیدن او به بزرگی وعظمت هماناصبر است.
انسان با صبر آرامش مییابد و در سرزمین صبر به آسودگی کامل دست مییابد .
کلمه صبر در قرآن عظیم الشان بیشتر از هفتاد بار ذکرگردیده است ،در مورد مقام ومنزلت صبر همین کافی که پروردگار با عظمت ما در آیه 10 سوره زمر میفرماید : «انّما یوفی الصابرون أجرهم بغیر حساب» ؛ صابران اجر و پاداش خود را بی حساب دریافت می دارند .)
بهترین کاری که انسان مسلمان صادق در هنگام قرار گرفتن در برابر ابتلا و آزمایشها انجام میدهد صبر و انتظار اجر و پاداش الهی در برابر چیزی است که قضای الهی اقتضا نموده است .
اگر صبر انسان در برابر شهوتها باشد « عفت» نامیده میشود و اگر صبرانسان برای تحمل ناخوشیها باشد « رضایت و تسلیم در برابر خداوند» خواهد بود.
اگر صبربرای نعمت و شکر آن باشد « خویشتنداری و حکمت نامیده خواهد شد و اگر صبردر جهاد مقدس باشد « شجاعت» نام خواهد گرفت و در صورتی صبرانسان در برابر حماقت و بی ادبی دیگران باشد « بردرباری و حلم» نامیده خواهد شد و اگر برای پوشاندن راز دیگران باشد صاحب آن « امین وراستگو » نام خواهد گرفت و اگر صبر انسان در برابر زیاده روی در زندگی و یا در سخن گفتن باشد « زهد » نامیده میشود.
برای همین منطق است که انسان بدون صبر در زندگی خود ناتوان و عاجز خواهد شد و در برابر هیچ فشاری توان مقاومت نخواهد داشت.
رفتن به بهشت قبل از حساب و کتاب:
روایت شده است که در روز قیامت وقتی مردم برای محاسبه اعمال شان جمع می کردند ، یک منادی ندا میزند: صابران کجایند تا بیحساب وارد جنت شوند؟
گروهی از مردم بر میخیزند. فرشتگان که آنان را میبینند میگویند: به کجا میروید ای فرزندان آدم؟
میگویند: به بهشت.
فرشتگان میگویند: قبل از حساب؟
میگویند: بله.
فرشتگان از آنان میپرسند: شما کی هستید؟
میگویند: صابران.
فرشتگان میپرسند: صبر شما چه بود؟
میگویند: بر طاعت خدا صبر کردیم و در برابر معصیت و گناه خدا صبر کردیم تا این که خداوند جان ما را گرفت.
فرشتگان میگویند: شما چنان هستید که گفتید. وارد بهشت شوید که چه زیباست پاداش عمل کنندگان.
خداوند متعال در این باره می فرماید : «إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسَابٍ»
( سوره الزمر: 10) ( جز این نیست که صابران اجرشان را بدون حساب کاملاً دریافت میکنند).
صبر وحوصیله با مردم:
در حدیثی از ابن مسعود (رض) روایت شده گوید: گوئی هم اکنون رسول الله صلی الله علیه وسلم را نگاه میکنم که داستان یکی از پیغمبران خدا ؛ را قصه میکرد قومش او را زده و بدنش را خون آلود کرده بودند و او در حالیکه خون از روی خویش پاک می کرد و میمالید میگفت: «اللهم اغفر لقومی، فإنهم لا یعلمون» ( متفق علیه).
پروردگارا از (خطای) قومم در گذر چون آنان نمیدانند.
در یکی از روزها که رسول الله صلی الله علیه وسلم با یارانش مشغول تشییع جناز بود یک نفر یهودی بنام زید بن سُعنه به نزد او آمد و تقاضای بازپرداخت قرض خویش را کرد، محل تلاقی پیراهن عبای او را گرفت و به صورت آکنده از خشم بر وی نگریست وگفت: ای محمد آیا حق مرا نمیدهی؟ و به شیوهی تند و خشونتآمیز با وی سخن گفت، عمر بن خطاب از این حرکت مرد یهودی بی نهایت خشمگین شد و در حالیکه از شدت خشم چشمهایش چون چرخ و فلک دایرهای میچرخید گفت: ای دشمن الله، آیا با رسول الله این چنین به حرف میزنی و پرخاشگری میکنی، قسم بخدای که او را بحق معبوث کرده است اگر ترس از توبیخ او مانع نمیشد هم اکنون سرت را از تن جدا میکردم، رسول الله با سکونت و آرامش تمام به طرف عمر دید ، فرمود: من و این آقا هر دو نیازمند غیر این هستیم باید به من دستور دهی، قرض او را به نیکی پرداخت کنم، و به او دستور دهی به نیکی قرض خویش خویش را طلب کند، ای عمر برو حق او را پرداخت کن و بیست پیمانه خرمای اضافی هم به او بده».
زید یهودی گوید چون عمر بیست پیمانه را اضافه کرد گفتم این زیادی چیست؟
عمر گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم به من دستور داده است در مقابل دشمنی و کینه ورزیت این بیست پیمانه را اضافه کنم.
زید گفت: ای عمر مرا میشناسی؟ عمر فرمود: خیر تو کیسی؟ گفت: زید بن سُعنه.
عمر گفت: زید دانشمند و عالم یهودی؟ گفتم: بلی. گفت: چه چیز تو را وادار کرد این چنین با رسول الله صلی الله علیه وسلم به خشونت رفتار کنی و آنچه را که گفتی بر زبان آوری؟ زید گفت همهی نشانههای پیغمبری را در محمد میدیدم جز دو چیز
1- آیا جهل او بر حلمش غلبه میکند ...
2- یا شدت جهل در مقابل وی، او را بیشتر به بردباری میخواند خواستم او را امتحان کنم... و الان تو را به گواهی میگیرم که «رضیت بالله رباً وبالإسلام دنیاً وبمحمد نبیاً» به پروردگاری الله راضی شدم، و اسلام را بعنوان دین برگزیدم، و محمد(ص) را بعنوان پیغمبر پذیرفتم، و تو را به گواهی میگیرم که نصف کل مال و سرمایهی خود را به مسلمانان امت محمد بخشیدم.
عمر گفت: ولی این مقدار مال کفایت همهی آنها نمیکند. گفت آنرا به برخی از آنان بخشیدم.
بعد زید یهودی به نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم برگشت و گفت: «أشهد أن لا إله إلاَّ الله وأشهد أن محمداً عبده ورسوله» گواهی میدهم که خدای بحق جز الله وجود ندارد، و گواهی میدهم که محمد بنده و فرستادهی الله است، بدین ترتیب به او ایمان آورد و او را تصدیق کرد». ( الحاکم فی المستدرک این حدیث را صحیح دانسته است).
صدق الله العظیم و صدق رسوله نبی الکریم.
فهرست مطالب:
معلومات مؤجز
وجه تسمیه
آشنایی با سورهٔ بلد
ترجمهٔ مؤجز
تفسیرمؤجز
اهمیت و مقام صبر
صبر در لغت
صبر در اصطلاح
رفتن به جنت قبل از حساب و کتاب
صبر وحوصیله با مردم
منابع و مأخذ های عمده:
- تفسیر وبیان کلمات قرآن کریم (تالیف شیخ حسنین محمد مخلوف واسباب نزول علامه جلال الدین سیوطی ترجمه از
عبد الکریم ارشد فاریابی
- تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤ ف مخلص هروی
-فیض الباری شرح صیح البخاری داکتر عبد الرحیم فیروز هروی
- تفسیر طبری - امام المفسرین
- تفسیر المیزان
- تفسیر پرتوی از قران
- تفسیر القرآن الکریم - ابن کثیر (متوفی سال 774 هـ)
- مفردات الفاظ القرآن،از راغب اصفانی
- جلوه های از اسرار قرآن مهندس حکمتیار
- تفسیر معارف القران، حضرت علامه مفتی محمد شفیع عثمانی دیوبندی مترجم مولانا محمد یوسف حسین پور
- تفسیر فی ظلال القرآن/ سید قطب (متوفی سال 1387 هـ)
- تفسیر نور تألیف دکتر مصطفی خرّم دل
- تفسیر کابلی (تالیف :شیخ محمود الحسن دیوبندی مترجم : هیاتی از علمای افغانستان )
- صحیح مسلم
- صحیح البخاری
برای مشاهده دیگر تفاسیر بر روی سوره های زیر کلیک کنید.
بخش نظرات براي پاسخ به سوالات و يا اظهار نظرات و حمايت هاي شما در مورد مطلب جاري است.
پس به همين دليل ازتون ممنون ميشيم که سوالات غيرمرتبط با اين مطلب را در انجمن هاي سايت مطرح کنيد . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .